پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: محدثان

گفتار پنجم: محدثان

در دوران اموی که سامان سیاسی خلافت جایگزین نظم ایرانشهری شده بود، کوشش خلفا آن بود که نظامی عقیدتی شبیه به الگوی رومی- مصری پدید آورند. خیزش دینی و فرهنگی دوران عبدالملک بن مروان و منصوب کردن سرکوبگر خونریزی مثل حجاج بر حکومت میانرودان را باید در این چارچوب دید. این کوشش در نهایت به بار هم نشست و شاخه‌هایی نو از فرهنگ رسمی دینی در این دوران پدید آمد و اعتبار یافت. پژوهش‌های اسلام‌شناسان معاصر نشان داده که حجاج همان کسی بوده که گردآوری قرآن را به پایان رساند و متن قرآن کنونی را تدوین کرده است.

پس دستاورد اصلی عبدالملک و حجاج تدوین نهایی متن قرآن و انتشار آن بود، و پدید آمدن علم حدیث که مدعی بود به جای اندیشیدن درباره‌ی مسائل و حل آنها، باید به کردار مقدسان پیشین نگریست و از آنها تقلید کرد. دشمن اصلی این دستگاه نظری عقل‌مداری و اراده‌گرایی زرتشتی بود که شالوده‌ی سیاست ایرانشهری را برمی‌ساخت. به همین خاطر اندیشیدن درباره‌ی متن قرآن و کردار بر اساس اراده به نوعی کفر و جرم سیاسی بدل شد.

به این ترتیب مرجعیت متن مقدس که برای نخستین بار درباره‌ی اوستا مطرح شده بود و در همه‌ی ادیان ایرانی ریشه دوانده بود، در دایره‌ی اسلام هم تثبیت شد. همچنین تاریخ مقدس که در کیش زرتشتی تاریخ عینی دین بود و در آیین مانوی تاریخ تخیلی آفرینش، به حدیث بدل شد. در دوران اموی بر این اساس چند شاخه‌ی جدید فرهنگی ایجاد شد و کارگزارانش به طبقه‌ای وابسته به حکومت بدل شدند. شاخه‌ها و طبقاتی که پیشتر با این شکل در ایران زمین وجود نداشتند،‌ و از وامگیری عناصری قدیمی‌ در بافت خلافت اسلامی حاصل آمده بودند.

یکی از این شاخه‌ها به قرآن مربوط می‌شد و طبقه‌ی قاریان را پدید آورد که کارشان تنها خواندن متن قرآن بود، اما از اندیشیدن و بحث کردن درباره‌ی معنای آن منع شده بودند. شاخه‌ی دیگر محدثان بودند که به متن مقدس مشابهی ارجاع می‌دادند و آن سخن پیامبر و نزدیکانش بود. در این دوران بخش مهمی از حدیث‌ها به معاویه و عثمان که اموی بودند منسوب بود. در این دوران هنوز فقه اسلامی به معنای دقیق کلمه وجود نداشت، چون مانند آنچه در روم[1] و مصر رایج بود، سخن فرمانروا قانون بود و نظامی عقلانی و معیاری بیرونی به اسم دادگری وجود نداشت که قوانین را مستقل از حکم حاکم استنتاج کند.

شاخه‌ی دیگر حدیث بود که در نسل دوم مسلمانان به صورت نقل قول از پدران آغاز شد، و در میان آنان که اثرشان تا به امروز باقی مانده، پیشتازانش جبر بن عبدالله (درگذشته‌ی ۴۰۷۶ / ۷۸ق) و عبدالله بن عمروعاص (درگذشته‌ی ۴۰۶۴/ ۶۵ق) و سمره‌ بن جندب (درگذشته‌ی ۴۰۵۹/ ۶۰ق) بودند. برای نخستین بار کسانی که در دوران حکومت عبدالملک بن مروان زاده شده بودند این احادیث را گردآوری کردند و آن را همچون متنی مقدس و موازی با قرآن مطرح کردند. نخستین نسل از محدثانی که این آثار را به صورت کتاب نوشتند، در دهه‌های اخر حکومت اموی فعال بودند و مبلغان ایدئولوژی سیاسی ایشان محسوب می‌شدند.

مشهورترین‌هایشان عبارتند از ابن جُرَیح (درگذشته‌ی ۴۱۴۶/ ۱۵۰ق در مکه) و مَعمَر بن راشد (درگذشته‌ی ۴۱۴۹/ ۱۵۳ق در یمن) و هشام بن حَسّان و سعید بن ابی غروبه(هردو درگذشته‌ی ۴۱۴۷/ ۱۴۸ق در بصره). نسل بعدی محدثان در ابتدای دوران عباسی می‌زیستند و اغلبشان صوفیانی بودند که به مذهب سنی پایبند بودند. مهمترین‌هایشان عبارتند از سفیان ثوری (درگذشته‌ی ۴۱۵۷/ ۱۶۱ق در کوفه) و مالک بن انس (درگذشته‌ی ۴۱۷۵/۱۷۹ق) و عبدالله بن مبارک (درگذشته‌ی ۴۱۷۶ / ۱۸۱ق).

با روی کار آمدن عباسیان آن الگوی قدیمی از قاری-محدث‌ها به حاشیه رانده شد و گروهی نو از مفسر-محدث‌ها ظهور کردند که تفسیر متن مقدس و قبول یا رد حدیث را با روش‌شناسی عقلانی‌ پیشتیبانی می‌کردند و بنابراین امکان جذب آن در چارچوب سیاست ایرانشهری را فراهم می‌آوردند. در نیمه‌ی اول قرن ۴۴ تاریخی (ق ۴ق) و در حدود همان زمانی که حلاج به قتل رسید، چرخشی در روند ثبت حدیث رخ داد و نقل حدیث از حالت شفاهی به کتبی تبدیل شد و رسم قدیمی سفر کردن برای مصاحبت با مشایخ و استماع حدیث به تدریج منسوخ شد و جای خود را به نوشتن حدیث و خواندن کتاب‌های دیگران داد. بعد از آن سفرهای پیاپی و دیدار استادان تنها در میان حکیمان و فیلسوفان و صوفیان تداوم یافت و در میان اهل حدیث این رسم برافتاد.

آخرین نمونه‌ها از کسانی که به رسم سفر و استماع حدیث پایبند بودند، ابوحاتم سمرقندی (درگذشته‌ی ۴۳۱۸ /۳۲۷ق) است که از هزار شیخ حدیث شنیده و یادداشت کرده بود و ابویعقوب سرخسی (درگذشته‌ی ۴۴۱۷/ ۴۲۹ق) از هزار و دویست شیخ حدیث شنیده بود. این محدثان که به سنت شفاهی پایبند بودند، حدیث را در حافظه نگه می‌داشتند و اغلب قدرت یادسپاری و یادآوری‌شان شگفت‌انگیز بود. نمونه‌اش عبدالله بن سلیمان بن اشعث مشهور به ابن ابی‌داود (درگذشته‌ی ۴۳۰۷ /۳۱۶ق) که وقتی به سیستان رفت کتاب‌هایش را به همراه نبرده بود و آنجا سی هزار حدیث از بر نقل کرد که وقتی بعدتر با منابع دیگر مقایسه‌اش کردند، تنها سه تایش اشتباه داشت. به همین شکل می‌گویند که ابن عقده (درگذشته‌ی ۴۳۲۳/ ۳۳۲ق) هم دویست و پنجاه هزار حدیث را با سند روایتش در حافظه داشت.

با این همه منظم شدن حدیث و انتقالش به بستر نوشتاری این تکیه بر حافظه را سست ساخت. آخرین محدثی که به سفرهای مدام و پایبند بود هم ابن منده بود که به همین خاطر خاتم الریاحین لقب گرفته بود و در سال ۴۳۸۴ (۳۹۵ق) درگذشت. اما او هم وقتی در پایان عمر به زادگاهش نقل مکان می‌کرد، چهل بار چارپا کتاب با خود برد که هزار و هفتصدتایش به حدیث مربوط می‌شد. وقتی حافظ میسر در سال ۴۳۸۹ (۴۰۱ق) فوت کرد، در خانه‌اش یازده تومار کاغذی با درازای ۷۸ ذرع (حدود ۸۰ متر) پیدا کردند که دو رویش را حدیث نوشته بود.

در همین حدود زمانی ابوالحسن دارقطنی (درگذشته‌ی ۴۳۷۵ /۳۸۶ق) اولین کتاب جامع در حدیث را برای فضل بن فرات نوشت که در آن راویان را به دو گروه راستگو و دروغگو تقسیم کرد. کمی بعد از او ابوبکر احمد بن عمرو بن عبدالخالق عَتَّکی (درگذشته‌ی ۴۲۸۴/ ۲۹۲ق) کتاب «مسند کبیر» و «مسند صغیر» در حدیث را نوشت و در آن با نگاهی انتقادی به محتوا و سند نقل احادیث نگریست و شماری بسیار زیاد از آنها را مردود دانست. این شخص که در تاریخ بیشتر به بَزّار (روغن‌گیرِ دانه‌ی کتان) شهرت دارد، عربی ازدی از طایفه‌ی بنی‌عتیک بود و بیشتر عمرش را در بصره گذراند. اما سفرهایی پردامنه به اصفهان و احتمالا نیشابور و بخارا داشت و کتاب مهم «صحیح» را از بخاری فرا گرفته بود.

یکی از کتاب‌های بسیار مهم و مرجع حدیث که در همین دوران گذار سنت از شفاهی به کتبی تدوین شد، «صحیح بخاری» بود که اسم کاملش «جامع المسند الصحیح المختصر من أُمور رسول‌الله صلی الله علیه وسلّم وسننه وأیامه» است و حافظ ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بخاری آن را در سال ۴۲۲۶ (۲۳۲ق) نوشته است.[2] این کتاب ۹۷ دفتر و ۳۴۵۰ باب دارد و ۷۲۷۵ حدیث را نقل و شرح کرده است. «صحیح» مرجع مهمی در تاریخ اسلام بوده و تا به حال حدود صد و پنجاه شرح مهم بر آن نوشته شده است.

پس همزمان با تدوین و تثبیت نوشتاری حدیث و استقرار نظامی عقلانی و انتقادی بر آن، نسخه‌های رقیب از حدیث نیز شکل گرفت. در دوران اموی بدنه‌ی محدثان در درون بافت سیاسی اموی نقل حدیث می‌کردند و این شاخه از معنا یکسره در اختیار تبلیغات حکومتی خلفا قرار داشت. اما پس از ظهور دولت عباسی نسخه‌های دیگری از حدیث شکل گرفت که جریان‌های فکری و سیاسی متفاوتی را پشتیبانی می‌کرد. از جمله این که خوارج و اسماعیلیه و زیدیه نظام‌های حدیث خاص خود را پدید آوردند و شاخه‌ی شیعه‌ی امامیه نیز چنین کردند.

یکی از نمایندگان پیشگامان این جریان ضد اموی ابوزکریا یحیی قرشی کوفی (حدود ۴۱۳۵ تا ۴۱۹۷/ ۱۴۰-۲۰۳ق) مشهور به ابن آدم است که بر خلاف نامش از اهالی ایران مرکزی بوده و از موالی قریش محسوب می‌شده است. او شاگرد حسن بن صالح زیدی بود که بنیانگذار فرقه‌ی بتریه بود و از هواداران جنبش زیدیان محسوب می‌شد. او همان کسی بود که حسن بن زید علوی (درگذشته‌ی ۴۱۶۱/ ۱۶۶ق) در زمان جوانی‌اش هنگام فراز از دست عباسیان در خانه‌ی او پناه گرفت.

ابن آدم علاوه بر آن که محدث بزرگی بود، در قرائت قرآن هم مرجعی مهم قلمداد می‌شد و خوانش کوفی قرآن به تبعیت از او شکل گرفت. در سال ۴۱۷۵ (۱۸۰ق) کتابی نوشت به اسم «الخراج» و در آن نشان داد که بر تاریخ فتوحات بسیار مسلط است و اطلاعاتی جالب درباره‌ی رخدادهای مربوط گسترش قبایل عرب در ایران را آنجا ثبت کرد. او در ضمن فقیه نامداری هم بود و پیشتاز فقه تطبیقی محسوب می‌شود. چون هنگام اظهار نظر درباره‌ی یک مسئله آرای همه‌ی افراد بانفوذ در آن زمینه را نیز نقل می‌کرد و بعد نظر خود را می‌گفت. پسرش حسن هم محدثی نامدار بود که به همین ترتیب در سنت زیدی حدیث می‌گفت و شمار زیادی شاگرد داشت.

محدث نامدار دیگر که به همین جریان فکری نزدیکی داشت، ابوبکر محمد بن مَزْیَد بوشنجی است که از اهالی پوشنگ بود و با نام ابن‌ ابی ازهر شهرت دارد. او ده سال زودتر از حلاج در آذرماه سال ۴۲۲۶ (ربیع‌الآخر ۲۳۳ق) زاده شد و پانزده سال بعد از او در ۴۳۱۶ (۳۲۵ق) درگذشت. او دو کتاب به نام‌های «اخبار قدماء و البلغاء» و «اخبار عقلاء و مجانین» داشته و شاعر بزرگی هم بوده است. دیگری عبدالرحمت بن محمد بن ادریس حنظلی رازی مشهور به ابن ابی‌حاتم رازی (۴۱۹۰-۴۲۷۰/ ۱۹۵-۲۷۷ق) است که از اهالی ری بود و همان جا پرورده شد، اما به بغداد کوچ کرد و به مذهب شافعی گروید و به خاطر زهد و احادیثی که می‌گفت شهرت پیدا کرد.

این شخص از این نظر جالب است که به گروهی از محدثان تعلق دارد که در این هنگام در بغداد شهرت پیدا می‌کنند و همگی از ری برخاسته‌اند. یعنی به همان ترتیبی که مهاجران ایران شرقی در بصره عرفان را تغییر شکل دادند و مهاجران خوزستان در بغداد و میانرودان جریان‌های غالی شیعی را پدید آوردند، اهالی ری هم در مقطعی علم حدیث بغداد را به مسیری متمایز از خاستگاه‌های اموی‌اش کشانده بودند.

افراد نامدار دیگر در این مورد به خاندان ابن ابی‌الثلج محدث تعلق دارند و آنها هم از مردم ری بودند. یکی از خویشاوندان او ابوبکر محمد بن عبدالله بن اسماعیل (درگذشته‌ی ۴۲۵۰/ ۲۵۷ق) نام داشت که از ری به بغداد کوچید و از دوستان احمد بن حنبل بود و به ویژه از ابوبکر حدیث‌های زیادی نقل کرده است. او شاگردانی نامدار داشت که از میانشان ترمذی و بخاری و ابن‌ابی‌داود و ابن ابی‌حاتم به شمارند. نوه‌ی او ابوبکر محمد بن احمد نام داشت و همان کاتب بغدادی مشهور است. او به سال ۴۳۱۳ (۳۲۲ق) در سن هشتاد و دوسالگی در بغداد درگذشت و پیشگام مکتب شیعی اخباری در این شهر بود. او چندین کتاب درباره‌ی حدیث‌های نقل شده از امام علی و امامان شیعه نوشته که نشان می‌دهد در زمان زندگی حلاج این شاخه از حدیث شیعی نیز به شکلی نوشتاری و مدون شکل گرفته است.

با این شرح روشن می‌شود که ظهور دولت عباسی با چرخشی در نظام‌های معنایی مسلمانان همراه بوده است. حدیث و قرائت قرآن ارکان معناهای عصر اموی را برمی‌ساخت. در دوران نخست عصر عباسی که هنوز رونق و شکوهی در فرمانروایانشان دیده می‌شد، این دو رکن شاخه‌زایی کرد و همزمان با زبانشناسانه شدن علم قرائت قرآن در کوفه و نوشتاری شدنش، حدیث هم مکتوب شد و در نسخه‌هایی متفاوت و گاه متضاد با روایت اموی تدوین گشت. دولت عباسی هم در این دوران دو رکن فرهنگ ایرانی یعنی عقلانیت و اراده‌گرایی را به رسمیت می‌شمرد و از همین جریان پشتیبانی می‌کرد و اینها همه با دوران زندگی حلاج مصادف بود.

 

  1. این تصور رایج و فراگیر که رومیان دستگاه حقوقی منظم و کاملی داشته‌اند، تنها در حدی اعتبار دارد که قوانین‌شان را با جوامع فاقد دولت (مثل ژرمن‌ها یا گل‌ها) مقایسه کنیم.هرکس قوانین رومی را بخواند و آن را با قوانین همزمان ایرانی مقایسه کند، به بی‌پایه بودن ستایش‌های معاصران از آن پی خواهد برد. حقوق رومی عمدتا در بافتی فاقد اقتصاد پولی تعریف شده و بدنه‌اش به قواعد پادگان‌های نظامی یا ارث بردن اشراف‌زادگان از پدران‌شان مربوط می‌شود. معیارهایی مثل دادگری و آبادانی و شاخص‌هایی مثل فرهمندی و خردمندی که در ایران برای داوری درباره‌ی دولت و فرمانروا کاربرد داشته، به کلی در روم غایب بوده و نظام حقوقی عقلانی که قوانین اجتماعی (داد) را از قانون طبیعی (اشا) استنتاج کند در امپراتوری روم ناشناخته بوده است. نسخه‌های وامگیری شده‌ی بعدی که در روم شرقی رواج داشت هم هرگز این ارکان را به طور کامل جذب نکرد.
  2. بخاری، ۱۳۹۲.

 

 

ادامه مطلب: گفتار ششم: فقیهان

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب