پنجشنبه , آذر 22 1403

پرسه‌زنی مردم‌شناسانه

پرسه‌زنی مردم‌شناسانه

یادنامه‌ی دکتر منوچهر ستوده، فروردین ۱۳۹۲

 

«و از بلخ تا به ری سه صد و پنجاه فرسنگ حساب کردم. و گویند از ری تا ساوه سی فرسنگ است و از ساوه به همادان سی فرسنگ و از ری به سپاهان پنجاه فرسنگ و به آمل سی فرسنگ. و میان ری و آمل کوه دماوند است مانند گنبدی که آن را لواسان گویند و گویند بر سر چاهی است که نوشادر از آن جا حاصل می‌شود. و گویند که کبرین نیز. مردم پوست گاو ببرند و پر نوشادر کنند و از سر کوه بغلطانند که به راه نتوان فرود آوردن.»

(سفرنامه‌ی ناصر خسرو قبادیانی بلخی)

 

درباره‌ی این که نخستین سفرنامه‌ی پارسی را چه کسی نوشت، چیزی نمی‌دانیم، ولی این را می‌دانیم که بی‌شک پیش از ناصر خسرو نیز این رسمِ سفرنامه‌نویسی رواجی داشته و او متن خویش را در سرمشقی جا افتاده و سبک ادبی پخته‌ای نوشته که برای مخاطبانش آشنا بوده است. از این موضوع هم خبر داریم که ایرانیان از دیرباز اهل سفر بوده‌اند و گردش، و دستاوردهای خود را ثبت می‌کرده‌اند. از سرودهای مانوی و بودایی در ایران غربی و شرقی گرفته، تا سفرنامه‌های مینویی‌ای مانند ارداویراف‌نامه و سیرالعباد الی‌المعاد، همه جا با مفهوم سفر روبرو هستیم و درآمیختن سیر آفاق و سیر انفس، چرا که «بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی».

در تمدنهای بزرگ جهان پیشامدرن، جای دیگری را نمی‌شناسیم که سفر کردن به این شکل در بطن فرهنگ تنیده شده باشد. در ایران زمین از دیرباز باورهای دینی با کلیدواژه‌هایی وابسته به راه و جاده و سفر رمزگذاری می‌شده است.از رَیثیم ( )[1] و پَتو ( )[2] در گاهانِ زرتشت گرفته تا صراط مستقیم و بعدتر شریعت و طریقت، عبور از مسیر اخلاق و دین همواره با کلیدواژه‌های مربوط به راه و سفر و انتقال از جایی به جایی رمزگذاری شده است. این الگوی بزرگداشت سفر و حرکت در مکان را در تمدن یکجانشین و کشاورز چین مگر در بافتی حماسی نمی‌بینیم، و در زمینه‌ی اروپای قرون وسطایی هم سفر تنها معنای زیارتی یا جنگی دارد که معمولا به شکل گروهی انجام می‌پذیرد.

نتیجه آن که تمدن ایرانی به خاطر آن که سفر را امری عام و همگانی، کلیدی و تعیین کننده، فردی و شخصی، و دینی و اخلاقی می‌داند، در میان سایر تمدنهای دنیای پیشامدرن یگانه و شاخص است. البته دلیل آن هم بازرگان بودن ایرانیان است و موقعیت جغرافیایی میانی خونیرَثِ زیبا که در میانه‌ی شش سرزمین اساطیری دیگر فرار گرفته، و راهها را به شاهرگهای انتقال کالا و معنا تبدیل می‌کرده است. از این روست که مردمان در شهرهایی گیتیانه به نامهای ری و حران می‌زیسته‌اند که نامشان به معنای راه است، و برای عبور از گیتی به مینو به پلی (صراط یا چینوت) نیاز داشته‌اند و این همه در بافت سفر کردن است که معنا می‌یابد.

در دوران مدرن، به خصوص در چارچوب نگاه و سلیقه‌ی رمانتیکی که در قرن هجدهم و نوزدهم میلادی رواج داشت، سفر کردن هم در زمینه‌ی فرهنگ اروپایی بازتعریف شد. بزرگداشت طبیعت و زیبایی‌های آن نزد رمانتیک‌ها، در پیوند با مفهوم نوپای ملیتِ سرزمینی و هویتِ وابسته به وطن که با حسی نوستالژیک تجربه‌اش می‌کردند، سفر کردن به مناطق دور افتاده را به کاری مهم و سرنوشت‌ساز برکشید. بعد از آن، یعنی به تازگی و در کمتر از دو قرن گذشته، غربیان سفر کردن را کاری مستقل از زیارت یا جنگهای صلیبی دانستند و آن را برای پرورش ذهن و تن ضروری دانستند. به این ترتیب بود که کارکردهایی مانند عبور از شهری به شهری یا سفر از جایی به جایی، بازتعریف شد و کوهنوردی به ورزشی و سفرنامه به سبکی ادبی تبدیل شد.

در ابتدای دوران مشروطه، این توجه به سفر و سیر و سلوک آفاقی به ایران زمین نیز منتقل شد و با بستر غنی و پیچیده‌ی فرهنگ بومی درباره‌ی سفر در آمیخت. وجود این پیشینه و بستر، به معنای آن بود که منشهای وامگیری شده از غرب به سرعت پذیرفته می‌شدند و در شبکه‌ای از دلالتها و معانی از پیش موجود جایگیر می‌گشتند. از این رو بود که در ایران ادبیاتِ مدرنِ مربوط به سفر چنین سریع رونق گرفت و ورزشهایی مثل کوهنوردی و دوچرخه‌سواری و ایران‌گردی یا جهانگردی با این شتاب فراگیر شد.

در دوران مدرن، ادبیاتِ مربوط به این تحول بسیار زود تکامل یافت. سفرنامه‌هایی که ایرانیان در میانه‌ی دوران قاجار نوشته‌اند، هنوز در فضایی مدرن تدوین نشده، اما با فرهنگ اروپایی یا پیامدهای آن (مثلا در هند و عثمانی) تماس یافته و به این ترتیب با بافت سنتی این متون گسستی یافته است. یکی از نخستین شاعران عصر مشروطه، که بزرگترین شاعر معاصر هم هست، در ضمن همان کسی است که نخستین شعرها را درباره‌ی کوهنوردی در درکه از خود به جا گذاشته است و قصیده‌ای هم درباره‌ی کوهنوردی در مسیر قله‌ی دماوند سروده است. بهار در سال ۱۳۰۵ چنین می‌سراید:[3]

شد گرم هوا، شد تفته زمین          زاین بیش به شهر، ماندن نتوان

امسال مراست، رای درکه          کآنجا ز فضول خالی‌ست مکان

با چند رفیق همراز و شفیق          هم نادره‌سنج، هم قاعده‌دان

طی شد مه تیر، شد نامیه پیر          لیکن درکه است سرسبز و جوان

جایی است نزه، باغی است فره          کوهی است بلند آبی است روان

شعر دیگر بهار به کوه‌پیمایی در مسیر دماوند اشاره دارد که به سال ۱۳۰۷ سروده شده است:[4]

بامدادان در هوای گرم ری          بوی لطف نوبهار آید همی

قله‌ی البرز در چشمان من          چون یکی زیبا نگار آید همی

…راست گویی سوی دشت از کوهسار          لشکری نیزه‌گذار آید همی

خیل در خیل و درفش اندر درفش          این پیاده وآن سوار آید همی

کوشک‌ها هر جای محصور از درخت          چون حصاری استوار آید همی

در این معنی بهار نخستین کوهنورد شاعر ایرانِ مدرن است، و دلباختگی او به کوه البرز و دماوندیه‌های زیبایی که سروده نیز از همین جا نشان داد و بنابراین قصیده‌ی دلکش «ای دیو سپید پای در بند/ ای گنبد گیتی ای دماوند» را باید دستاورد چنین شیوه‌ای از سفرهای کوتاه در اطراف شهرها دانست.

در همین سالها، در نامه‌های نیمایوشیج هم نشانه‌هایی از گردش در طبیعت را می‌بینیم. نیما در نامه‌ای که به تاریخ ۱۳۰۵/۶/۱۴ برای رسام ارژنگی نوشته، در حین توصیف گذران عمرش در دهِ یوش، می‌نویسد:

«هوا خیلی سرد است به‌طوری که گاهی در آفتاب به آتش محتاج می‌شویم. هفته‌ای یکی دو روز استراحت می‌کنم. باقی اوقات عمرم به گردش در کوهها می‌گذرد. اغلب که راه نزدیک است، عالیه هم با من هم‌راه است. وقتی که خسته می‌شوم قدری می‌خوابم. بعد از خواب در کنار این رودخانه، روی تخته سنگها یا روی تنه‌ی بریده‌ی این درخت جنگلی نشسته آواز می‌خوانم.»

آنچه که این توصیفهای ابتدای قرن چهاردهم خورشیدی را، از سفرنامه‌ها و سروده‌های کلاسیکِ برآمده از سفر (مانند قصیده‌ی ایوان مدائن) جدا می‌کند، درونکاوانه بودنِ لحن راوی و توجه ایشان به طبیعت است، در مقام امری جدا و کنده شده از تمدن و شهرنشینی و این شکل از تقابل طبیعت و شهر از رمانتیک‌ها برخاسته است و با این دلالت پیشینه‌ای در فرهنگ ایرانی ندارد. اما آنچه که در برخی از این متون دیده می‌شود و با دقت نظر ناصر خسرو در توصیف مناظر سفرش همسان است، نگاه مردم‌شناسانه و کنجکاوی‌ علمی‌ است. این همان است که ناصر خسرو را نیز به اندازه‌گیری درازا و پهنای شهرها و توصیف آیینها و مردمان وا می‌داشت، و در دوران جدید هم آثار مردم‌شناسانه و دقیقی را رقم زد که در سالهای اخیر توسعه و رونقی بیشتر نیز یافته‌اند.

در میان نویسندگانی که در دوران مدرن از درون بافتی مردم‌شناسانه و علمی در این زمینه قلم زدند، شاخص‌ترین شخصیت، دکتر منوچهر ستوده است که کمابیش همزمان با بهار گردش در کوههای اطراف تهران را آغاز کرد و در نهایت آن را به یکی از پردامنه‌ترین برنامه‌های سفر-پژوهش بدل کرد. دکتر ستوده بیش از بیست و دو سال به طور منظم سراسر رشته‌ کوه البرز را زیر پا گذاشت و تمام داده‌های زبان‌شناختی، جغرافیایی و تاریخی مربوط به این منطقه را ثبت کرد و در نهایت آن را در کتاب عظیم از آستارا تا استرآباد منتشر کرد که یازده جلد بزرگ را در بر می‌گیرد و امروز مهمترین مرجع برای شناخت این منطقه محسوب می‌شود.

برای کسانی از هم‌نسلان ما که به جهانگردی و ایران‌گردی دلبسته‌اند، آشنایی با پیشینه‌ی فرهنگی که در این زمینه تولید شده، ضرورت دارد. درک این که در سه چهار نسل گذشته چه شخصیتهای بزرگی در چه مسیرهایی آمد و شد می‌کرده‌اند و چه دستاوردهایی را از جنس گزارش علمی و شعر و سفرنامه از خود به جا گذاشته‌اند، از آن رو اهمیت دارد که سرمشقی جا افتاده و نیرومند را به نسل جوان منتقل می‌کند و انتظارِ ایشان را از خویشتن بالاتر می‌برد، و در عین حال ارتباطی مهم و اتصالی حیاتی را میان ایشان و جهانگردان و مسافرانِ نسلهای پیشین برقرار می‌کند، بیش از هزار سال است خانه‌ای را در ایران زمین ترک می‌کرده‌اند، و بعد از سفری، با اندوخته‌ای از جنس معنا بار دیگر بدان باز می‌گشته‌اند…

 

 

  1. گاهان، هات ۵۰، بند ۶.
  2. گاهان، هات ۴۳، بند ۳.
  3. دیوان بهار، ۱۳۸۷: ۳۳۳-۳۳۶.
  4. دیوان بهار، ۱۳۸۷: ۳۵۵-۳۵۷.

 

 

ادامه مطلب: درباره‌ی خیانت زناشویی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب