نشانگانِ غیاب منِ آرمانی
هفتهنامهی چلچراغ، شمارهی ۶۷۷، سه شنبه ۱۳۹۵/۶/۲۲
س: شاید خوب باشد مصاحبهمان را با گپ و گفتی دربارهی خودتان شروع کنیم. تجربهی شخصی شما از برخورد با آدمهای مشهور و ستارههای جمع یا به اصطلاح سلبریتیها چگونه بوده است؟
ج: ترجیح میدهم به جای آن که تجربهای از سالهای اخیر را پیش بکشم و از نشست و برخاست با دوستان نامدارم بگویم، قدری عقبتر بروم و نخستین آموختهی جدیام هم دربارهی «آدم مشهورها» را برایتان واشکافی کنم. یکی از بختهای بزرگی که من در زندگی داشتهام، آن بود که وقتی در دوران راهنمایی درس میخواندم یک بار از مدرسه اخراج شدم. بسیاری از دوستان به خاطر این که من ده سال در دبیرستان تیزهوشان علامه حلی معلم و بعدتر مدیر گروه زیستشناسی بودم، مرا هم یکی از دانشآموزان آن مرکز به شمار میآورند. اما حقیقت آن است که من در اواخر دوران راهنمایی به دلایل ایدئولوژیک از آن مدرسه اخراج شدم و چند سال بعد که دیپلم گرفتم تقریبا با دعوت همانهایی که اخراجم کرده بودند، بازگشتم تا همان جا درس بدهم.
اما موهبتی که در این اخراج نهفته بود آن که در فاصلهی چند ماه از فضای مدرسهای که بهترین مرکز آموزشی پایتخت بود، به محیط مدرسهای عادی و تا حدودی بی در و پیکر پرتاب شدم. تفاوت این دو محیط از بسیاری نظرها چشمگیر و تکان دهنده بود. اما مهمترین چیزی که در جریان این نقل و انتقال آموختم، شباهتها بود. جدای از آن که در هر دو مدرسه شاگردانی باهوش و دوستداشتنی درس میخواندند، این نکته هم در هردو مشترک بود که در میان بچهها ستارههایی ظهور و افول میکرد و برای مدتی الگوهای رفتاری همشاگردیانام را تعیین میکرد. امر شگفت برایم آن بود که این ستارهها در هردو مدرسه کمابیش یکی بودند. یعنی شاگردانی که لقب پرافتخار تیزهوش را به چنگ آورده بودند و در مدرسهای مجهز با تاکید اغراقآمیز بر علوم ریاضی درس میخواندند، درست مثل بچههایی که در مدرسهای دور افتاده با امکاناتی فقیرانه حضور داشتند، فلان هنرپیشهی فیلمهای پرماجرا را میپرستیدند و موهایشان را شبیه به بهمان خواننده کوتاه میکردند.
س: این همان چیزی است که امروز هم رواج دارد و باعث میشود عدهای به اصطلاح بت جوانان (youth idol) تبدیل شوند؟
ج: دقیقا، پدیدهای که در جریان این تجربهی دوران کودکی بدان برخورد کردم، همان است که موضوع پرسش کنونیمان است. مسئلهای که قدیمترها به آن پدیدهی مشاهیر میگفتند و امروز با وامگیری نازیبایی از زبان انگلیسی آن را «celebrityها» مینامند.
س: شما انگار از این کلمه خوشتان نمیآید. البته خوب، فارسی هم نیست و…
ج: البته که خوشم نمیآید! کلمهایست که وقتی در میانهی زبان پارسی بیان میشود، چیزی میان سبیل و کبریت را در ذهن مجسم میسازد! و چه بهتر که همان کلمهی جا افتادهتر و قدیمیترِ پارسی یعنی مشهورها یا نامدارها را برایش به کار بگیریم. حتا تعبیر «بچه معروف» در زبان کوچه از سلبریتی بهتر است. حالا این نکته بماند که بر مبنای همین وامواژهی نادلچسب، و ترکیب کردناش با نام آقای تتلو، کلمهی عجیب و غریب تتلیتی را ساختهاند که این یکی هم به اسم نوعی بازی یا ردهای از تنقلات شبیه است!
س: چه میشود که برخی از مردم بیشتر از بقیه مشهور میشوند؟
ج: این نکته بدیهی است که خلق و خوی مردمان متفاوت است و هرکس بنا به کردار و رفتارهایش و عادتها و عواطف و هیجانهایی که دارد، در ارتباط با اطرافیانش میزانی از مهر و محبت را جذب میکند و بنابراین حلقهای پرشمار یا اندک از دوستان و آشنایان را در اطراف خود سازماندهی میکند. باز این هم بدیهی است که گهگاه کسی کاری انجام میدهد و به دستاوردی میرسد که بر زندگی شمار زیادی از مردم جامعهاش اثر میگذارد و به همین خاطر نامش بر سر زبانها میافتد. نامدار بودن اصولا بدان معناست که فردی به خاطر اثری که بر زندگی دیگران به جای گذاشته، مورد توجه قرار میگیرد و این توجه در گفتمانهای جمعی بازتاب مییابد و چه عنصری مهمتر از نام و نشان فرد، برای پردازش شدن در این چرخهی زبانی میتوان سراغ گرفت؟
س: یعنی مبنای اصلی مشهور شدن عدهای و گمنام ماندن عدهای دیگر، تاثیری است که بر زندگی تودهی مردم میگذارند؟ این را امری فراگیر میدانید؟
ج: این نکته که در هر جامعهای برخی از مردم نامدار هستند، قاعدهای عمومی است. مردان و زنان به خاطر نقش اجتماعی و جایگاه والایی که دارند، یا به خاطر ثروت و داشتههایشان، یا به دلیل کارهای سودمند یا زیانباری که انجام میدهند، توجه دیگران را به خود جلب میکنند و برای مدتی کوتاه یا بلند در گفتمانهای عمومی نمودی مییابند. این امری طبیعی و مرسوم و عادی است و جامعهای نمیشناسیم که این پردازش انگارهی اعضایش را به انجام نرساند، یا این تمرکز موقت توجه جمعی بر نام و نشان و هویتِ فردی مؤثر را نداشته باشد.
س: اما در دوران جدید انگار قواعد مشهور شدن قدری دگرگون شده باشد؟
ج: دوران مدرن با چرخشها و گسستهای جامعهشناسانهی گوناگونی مشخص میشود، که یکی از آنها دگردیسی در الگوی پردازش و فهم انگارهی مردمان است. در دوران مدرن به دنبال انفجار جمعیتِ ناشی از توسعهی بهداشت و گسترش شهرنشینی، شمار افراد ناشناسی که در یک مکان کنار هم میزیستند افزایش یافت. از سوی دیگر نهادینه شدن صنعت چاپ و بعدتر ظهور رسانههای الکترونیکی به بسط شتابنده و غافلگیرانهی ارتباطات اجتماعی دامن زد. در نتیجه شیوههایی که به طور سنتی «من» با «دیگری» روبرو میشد و او را میشناخت، منسوخ گشت و به حاشیه رانده شد.
س: در دوران پیشامدرن این وضعیت چگونه بود؟
ج: در جامعهی سنتی من و دیگری از راه واسطههایی انسانی و آشنا با هم مربوط میشدند. یعنی منای که در روستایی یا شهری سنتی زندگی میکرد، انگارهای از افراد مشهورِ زیستجهانِ خویش در ذهن داشت که در تجربهی شخصیاش، یا گفتگوهای رویارویش با افراد آشنا سرچشمه میگرفت. در آن روزگار منها از راه برخورد رو در رو و لمس تاثیر خانها و شاهها و سرداران و دانشمندان و شاعران به حضور و ماهیتشان آگاه میشدند. خواه خود این تجربه را به طور مستقیم تجربه کرده باشند و خواه آن را با یکی دو واسطه، به روایت فردی آشنا به دست آورند. یعنی شهرت یک ستارهی اجتماعی در دوران سنتی در شبکهای به نسبت کوچک و آشنا صورتبندی میشد که به شدت با کلیت زیستجهان فرد چفت و بست شده بود. انگارهای که من از حکیم مشهور شهرمان داشتم، به درمان شدنِ خودم یا خویشاوندانم به دست او باز میگشت و شاعران و ادیبان مشهور اغلب کسانی بودند که فرد از خودشان یا با یکی دو واسطه از نزدیکانشان شعرها و گفتمانشان را شنیده بود.
س: آیا میتوان شخصیتی بنیادگذار یا مقطعی تاریخی را برای تحول در الگوی مشهور شدن در جهان باستان در نظر گرفت؟ آیا در آن دورانها هم گسستهایی شبیه آنچه امروز در دوران مدرن میبینیم سابقه داشته است؟
ج: بله، بنا به اسناد تاریخی، نخستین کسی که در جهان سنتی ساز و کارهایی تازه برای عبور از این شبکهی محدود به کار گرفت و در سطحی جهانی مشهور شد، کوروش بزرگ بود. گزنوفون یونانی در کتاب کوروپدیا که شرح زندگی کوروش است، مینویسد که او نخستین شاهی بود که مردمان پیروی از او را بر میگزیدند و دوستش میداشتند، بی آن که او را دیده باشند. این اشارهی او بسیار معنادار است، چون نشان میدهد که مردمان تا پیش از کوروش تنها کسانی را به عنوان شاه به رسمیت میشناختند که سالی چند بار در مراسم و آیینهای جمعی با او رویارو شده و حضورش را از نزدیک دیده باشند. کوروش که بر بخش عمدهي جهان متمدن روزگار خود چیره شد و نخستین دولت یکپارچهی ایرانی را تاسیس کرد، به جای پیکرهی ملموس و عینی خویش گفتمانی را جایگزین ساخت. گفتمانی که هنوز هم پس از دو و نیم هزاره دوام آورده و در متون مقدس تیرههای گوناگون ایرانی داستانهایش به یادگار مانده است.
نوآوری چشمگیر کوروش بعدتر توسط سرداران و سیاستمداران و شاهانی گوناگون مورد تقلید قرار گرفت و گاه نوآوریهایی هم در آن به انجام رسید. اما قالب و چارچوب عمومی همان بود و تنها زنجیرهی انتقال روایتهای مربوط به فرد مشهور بود که چند حلقهای کم و زیاد میشد. آنچه که در عصر مدرن رخ داد گسستی از این الگوی باستانی بود و مجرای انتقال و تکثیر داستانهای مربوط به افراد مشهور را به صنعت (چاپ، رادیو، تلویزیون، اینترنت) گره زد. یعنی در اینجا ساز و کاری غیرانسانی و فنی جایگزین ارتباطهای رویاروی مردمان میشد، و امکان تکثیر انبوه و بازتولید مکانیکی انگارهای از افراد مشهور فراهم میآمد.
س: دربارهی درجهی واقعی یا دروغین بودنِ شهرتِ شاهان و سرداران بزرگ قدیمی سخنهای زیادی بر سر زبانهاست. تا چه اندازه میتوان به تصویری که از این افراد در تاریخ باقی مانده اعتماد کرد. به بیان دیگر، شهرتی که این افراد در دوران خود داشتهاند، تا چه اندازه راستین و واقعی بوده و خلق و خوی اصلیشان را نشان میداده است؟
ج: در جهان سنتی مشهور شدن یک فرد کمابیش با تاثیری که او بر جهان و زندگی مردمان به جا میگذاشت، متناسب بود. نفرت و هراسی که اسم چنگیز در دلها تولید میکرد با جنایتهای هولناک این سردار مغول متناسب بود و محبوبیت و سرافرازیای که کوروش طی قرنهای پیاپی از آن برخوردار بود با نظم و آرامش و شکوفایی فرهنگیای که ساماناش داده بود، هماهنگ بود. در شرایطی که شهرت زیر تاثیر تماس مستقیم با فرد یا رویارویی با افرادِ تاثیرپذیرفته از وی شکل میگرفت، دروغ گفتن دربارهی انگارهها دشوار بود و توخالی بودنِ تبلیغات اغراقآمیز به سادگی فاش میشد. شاید به این خاطر است که شاعران نامداری که در مقام ستایندهی سلطانهای قدیمی از دربارها حقوق میگرفتند، وقتی از حدی نیرومندتر و چیرهدستتر میشدند، به پند و اندرز روی میآوردند و همگان به اغراق و دروغِ نهفته در مدح شاهان آگاه بودند.
اما در زمانهی مدرن چرخشی مهم در این میان رخ نمود و مدارهای تکثیر شهرت یکسره از ارتباط رویاروی افراد مستقل شد. حالا دیگر این امکان وجود داشت که تودهی مردم نام و نشان و داستان فردی مشهور را در روزنامه و کتاب بخوانند و تصویرش را در تلویزیون و سینما و نمایشگر رایانهشان ببینند و او را «بشناسند» و انگارهای گاه پرشاخ و برگ از او در ذهن حمل کنند، بی آن که او را دیده باشند، یا کسی از آشنایانش را دیده باشند، یا به طور مستقیم و غیرمستقیم تاثیری واقعی از او پذیرفته باشند.
س: به این ترتیب در دوران مدرن با شکلی تازه از شکلگیری شهرت روبرو هستیم؟
ج: آری، چنین است. آنچه که ستارههای دوران مدرن را از پیشینیانشان متمایز میسازد، آن است که شهرتشان بیش از آن که وابسته به تاثیرگذاریِ شخصیشان بر زیستجهان دیگران باشد، به شیوهی اتصالشان به رسانههای جمعی متکی شده است. این بدان معناست که شکلی از شهرت جعلی ممکن شده است، یعنی بازتولید و تکثیر نام و نشان افرادی که نقشی اثرگذار در جایی نداشتهاند، اما ادعای داشتن چنین نقشی را دارند و به خاطر اتصال به مسیرهای تکثیر پیام در رسانههای جمعی، این ادعا را به کرسی نشاندهاند. به بیان دیگر، در دوران مدرن سیستم رسانهها و مسیر انتقال پیام بر محتوای پیام و درجهی صحت پیام غلبه یافته است و به این ترتیب فراگیر شدنِ شکلهایی تازه از پیامهای پوچ را ممکن ساخته است.
امروز شاید شمار چند میلیونی هواداران خوانندهای مثل امیر تتلو شگفتانگیز جلوه کند، و بسیار این شکایت را از نخبگان میشنویم که چرا فلان نویسنده و فیلسوف جدی و اثرگذار چند صد تن بیشتر هوادار ندارد، در حالی که فلان کودکی که در فلان برنامهی تلویزیونی شیرینکاریای میکند، چند صد هزار هوادار و دنبالهرو پیدا میکند. حقیقت آن است که این رفتارهای جمعی بیش از آن که در انتخابی فردی و کردار سنجیدهی مردمان ریشه داشته باشد، پیامدی فرعی و گاه بیمعناست که از توسعهی شبکههای ارتباطی و رسانههای عمومی ناشی میشود. یعنی در اینجا با شکلی نو از مفهوم شهرت سر و کار داریم که از بسترِ اصلیاش – که «اثرگذاری بر زیستجهان» و «اهمیت عینی» باشد- کنده شده و به سیستمی خودبسنده و خودزاینده در درون رسانههای جمعی بدل شده است.
س: پس به نظر شما در دوران مدرن پیوند میان حقیقت و محتوای شهرت گسیخته شده و به همین خاطر داوری اخلاقی دربارهی شخصیتهای مشهور دشوار شده است؟
ج: دربارهی کسانی که واقعا تاثیری بزرگ بر زندگی مردم به جا میگذارند، این داوری هنوز ممکن و در دسترس است. اما دربارهی ستارههای رسانهای با وضعیت تهی بودن معنا و تعلیق داوری روبرو میشویم. در شرایط عادی که شهرت از اثرگذاری واقعی فردی ناشی میشود، انگارهی فرد مشهور همواره مورد داوری اخلاقی قرار میگیرد و بار معنایی مثبت یا منفیای پیدا میکند. استالین به خاطر ستمگریهایش از سویی مشهور میشود و از سوی دیگر منفور، و ماشینِ تولید شهرت و بساط مداحی مدرنی که برایش ترتیب داده شده بود مدتی اندک میپاید. چرا که شهرت استالین امری واقعی و به حق بوده است. یعنی استالین به واقع میبایست مشهور شود، چرا که زندگی چند ده میلیون انسان را بر باد داد و کیفیت زندگی چند صد میلیون انسان دیگر را فروکاست. شهرت او با رسانههای جمعی دستخوش تحریف و دستکاریای موقت و موضعی شد، اما در نهایت این شهرتی حقیقی بود که محتوایی حقیقی هم داشت، گو این که این محتوا منفی و نادلخواه و ناپسند و غیراخلاقی باشد.
دربارهی نامداران دیگری هم همین سخن را میتوان تکرار کرد. آنان که به راستی تاثیری بر زندگی دیگران به جای میگذارند، لزوما مشهور نمیشوند، ولی وقتی مشهور شدند بر اساس آنچه که کردهاند مورد داوری قرار میگیرند. این شهرت همواره با تبلیغهای اغراقآمیز یا بدگوییهای پرتحریف درمیآمیزد و دو سیمای سیاه و سپید از فردِ مشهور را به دست میدهد، اما در نهایت ردپای فرد بر تاریخ و زندگی دیگران باقی میماند و امکان دستیابی به تصویری از حقیقت را به پژوهندگان میدهد. بر این اساس میتوان به داوریای به نسبت عینی دربارهی چنگیز و استالین و مائو از یک سو و کوروش و اردشیر بابکان از سوی دیگر دست یافت، و شهرت هر دو دسته را هم حقیقی دانست.
اما در دوران مدرن تکامل رسانههای نو به نوعی تورم شهرت انجامیده است. تورمی که از آمدن و رفتنِ انگارههای مشهورِ پیاپی ناشی میشود. بخش بزرگی از نظامهای شهرت در این شرایط به تولید، تکثیر و فراگیر شدنِ ناپایدار و زودگذرِ انگارههای کسانی مربوط میشود که اثر مهمی بر زندگی کسان نداشتهاند و به همین خاطر محتوایی معنایی ندارند و امری که قابل داوری باشد هم درشان دیده نمیشود. به همین خاطر در زمانهی نو با نوعی غیابِ سرمشقهای آرمانی روبرو هستیم. چرا که در دوران کهن پیامد کردارهای افراد مشهور و داوریای که در مردم بر میانگیخت سنجهای بود که تصویری از منِ آرمانی را در ذهن تودهی مردم ترسیم میکرد. تصویری که تنظیم کردنِ کردارهای فردی و آموختنِ الگوهای رفتاری و درونی کردن ارزشها و معیارهای اخلاقی را به دنبال داشت و به شبیه شدنِ عمیقِ افراد به سرمشقهای اخلاقیشان میانجامید. یک دلیل پوکی و پوچی زمانهی مدرن آن است که در هیاهوی آمد و رفتِ انگارههای تخت و مسطحِ افرادِ مشهوری که هیچ جز همین شهرت ندارند، معیاری برای داوری و چیزی برای همذاتپنداری و معنایی برای آموختن و اندرز گرفتن باقی نمانده است.
س: به طور خاص نظرتان دربارهی تتلیتیها چیست؟ شنیدهاید که میگویند شمارشان به دو میلیون نفر میرسد؟
س: این که خوانندهای عامهپسند چند میلیون هوادار دارد نه امری شگفتانگیز است و نه نامنتظره. این پدیدهای منحصر به جامعهی ایران نیست، و شاید بتواند گفت که برعکس، واکنش عمومی به آن و نقدِ پردامنهاش بیشتر متمایز کنندهی ایرانیان و شهروندان کشورهای دیگر است. با این همه این پدیده نشانهی انقراض منهای آرمانی و نمود منسوخ شدن سرمشقهای شخصیتیایست که برای دیرزمانی نظامهای اخلاقی را در جوامع انسانی سامان میداده، و اکنون رو به انقراض دارد. رفتار هواداران مشاهیری که هیچ جز شهرتشان ندارند و هیچ تاثیری جز تکثیر انگارهشان بر جایی نگذاشتهاند، به خودیِ خود نشانهی بیماری یا شرّ نیست، اما علامت سستی و کمخونیایست در پیکربندی ارزشهای اخلاقی، که هرکس باید به شکلی درونزاد و خودمختار و آزادانه در درون خویش به انجامش برساند، و در شرایط غیابِ منِ آرمانی، امکان تحقق آن منتفی میگردد.
ادامه مطلب: اندرآیین بشقابهای پرنده