بازگشت ملکه
روزنامهی اعتماد، پنجشنبه ۱۳۹۵/۹/۲۵
برخی از رخدادها نشانگر چرخشهایی تاریخی هستند و طبیعی است که اغلب به خاطر گم شدنشان در میانهی اخباری که مهمتر قلمداد میشوند، از چشمها پنهان بمانند. یکی از خبرهای مهم از این دست، هفتهی گذشته (چهارشنبه ۱۷ آذرماه) رخ نمود و آن زمانی بود که نشست سالانهی «شورای همکاری خلیج» (GCC) در منامهی بحرین تشکیل جلسه داد. در این نشست برای نخستین بار نخست وزیر انگلستان (خانم ترزا مِی) هم حضور یافت و با سخنرانیاش سمت و سوی تصمیمگیریها را تعیین کرد.
«شورای همکاری خلیج» (مجلس التعاون الخلیجی) با وجود نام به ظاهر معصومانهاش نهادی آشکارا ضد ایرانی است. شاید به همین خاطر است که در نام آن از اشاره به اسم تاریخی خلیج فارس خبری نیست، و شاید به همین خاطر خانم می هم در سخنرانیاش در این نشست با دقت از به کار بردن نام خلیج فارس پرهیز کرد و در همهی بیست و شش باری که به خلیج فارس اشاره کرد، کلمهی ابترِ «خلیج» را به کار برد.
اما دربارهی شورای همکاری خلیج، چند نکته را باید دانست. این نهاد بینالمللی یک سازمان همکاری میان شیخنشینهای حاشیهی جنوبی خلیج فارس است که از همان ابتدا به شکلی صریح و آشکار برای مخالفت با منافع و نفوذ ایران در منطقه تاسیس شد. نخستین سند همکاری اقتصادی این اتحادیه سی و پنج سال پیش در آذرماه سال 1360 همزمان با بالا گرفتن جنگ ایران و عراق و سرازیر شدن کمکهای مالی این کشورها به عراق امضا شد. این نهاد کشورهای عربستان سعودی، امارات متحدهی عربی، کویت، بحرین، عمان و قطر را در بر میگیرد. کشورهایی که از چند نظر با هم شباهت دارند.
همهی این کشورها توسط شیخهایی عرب به صورت قبیلهای در قالب نظام امیرنشینی اداره میشوند و از نظر توسعهی سیاسی و سطح مردمسالاری در پایینترین ردهی جهانی قرار دارند. همگی از نظر سطح سواد و نویسایی مردم، حقوق مدنی، و به ویژه حقوق زنان وضعیتی بسیار ناپسند دارند و تنها کشورهایی هستند که مذهب وهابی که دین دولتی عربستان سعودی است، در آنها رواجی دارد. تقریبا در همهشان قبیلهای که زمانی دستنشاندهی انگلستان بوده بر جمعیتی اغلب ناراضی با خشونت فرمان میراند.
ویژگی مشترک دیگر این شش کشور آن است که همگی در اواخر قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم مستعمرهی انگلستان بودهاند و یا مثل بحرین مستقیم از ایران تجزیه شدهاند، و یا مثل عربستان سعودی نخست توسط دولت عثمانی تسخیر شده و بعد از آنجا برکنده شدهاند. قدیمیترین دولت در این میان عمان است که در دوران فتحعلیشاه و به دنبال ورود انگلیسیها به منطقه به نیمه استقلالی دست یافت. بعد از آن عربستان سعودی که پایگاه اصلی انگلیسیها در منطقه بود، در شهریور ۱۳۱۲ به کشوری دستنشاندهی این کشور تبدیل شد. باقی این کشورها در ابتدای دههی ۱۳۵۰ و چند سالی پیش از انقلاب اسلامی ایران با دخالت مستقیم انگلیسیها خلق شدند. قطر و امارات و بحرین در ۱۳۵۰ و کویت در ۱۳۵۱ زاده شدند و به این ترتیب قدمت این کشورها از عمر بسیاری از خوانندگان این نوشتار کمتر است. کشورهای یاد شده مساحت و جمعیت اندکی هم دارند. گذشته از عربستان، مساحت باقی این کشورها روی هم رفته حدود ۴۲۰ هزار کیلومتر مربع است، و جمعیتشان هم به هجده میلیون نفر میرسد. یعنی مساحتش با استان خراسان بزرگ و سیستان و بلوچستان برابر است و جمعیتش هم کمابیش به پایهی شهرهای تهران و مشهد میرسد. کوشش انگلستان برای تولید این کشورهای کوچک این سیاست را دنبال میکرده که منابع نفتی خلیج فارس در یک واحد سیاسی تمرکز نیابند تا مدیریتشان از بیرون آسانتر باشد.
آنچه که در نشست اخیر این شورا اهمیت داشت، حضور رسمی انگلستان در آن بود و سخنرانی خانم مِی. خانم می در سخنرانیای که متنش بیش از ۲۷۰۰ واژه داشت، به چند نکتهی مهم اشاره کرد و بارها و بارها به لزوم همکاری امنیتی انگلستان و «خلیج» تاکید کرد. او در این سخنرانی تنها چهار بار پشت سر هم به ایران اشاره کرد که هر چهارتایش اشارههایی تند و دشمنانه بود. دو تا از این اشارههای پیاپی به خطر اتمی ایران و خنثا شدناش به دست غرب مربوط میشد و اشارهی اول و آخر به «تهدید ایران برای خلیج و کل خاور میانه» اشاره میکرد و از شیوخ عرب میخواست که دست به دست انگلستان دهند تا «رفتار تهاجمی ایران در منطقه» را مهار کنند.
باقی سخنرانی هم به قدر کافی جالب توجه بود. خانم می ده بار به خطر تروریسم اشاره کرد و لزوم مقابله با آن را گوشزد کرد. اما چنین مینمود که منظورش ایرانیها باشند، و حتا یک بار هم در این میان از داعش نام نبرد. طنزآمیز آن که برای شیوخی این حرفها را میزد که تقریبا همهی تروریستهای اسلامگرای غیرپاکستانی، شهروندان کشورهایشان محسوب میشدند.
حضور نخست وزیر انگلستان در این نشست و محتوای سخنرانیاش یکسره یادآور سالهای پیش از جنگ جهانی اول و حضور استعمارگرانهی بریتانیا در قلمرو ایران زمین بود. این نکته که دولت انگلستان ناگزیر شده خود به میدان گام بنهد و در نشستی از این کشورهای تازهساز و کوچک شرکت کند، جالب توجه است، و گفتمانی که در حضور شیوخ عرب بیان شد نیز شایان توجه است. تاکید مجدد و علنی بر پیوند انگلستان با دولتهایی استعمارزاده، احتمالا پیامد انتخاب دونالد ترامپ به ریاست جمهوری آمریکاست، و شعارهای پرطرفدار او که بیرون کشیدن قوای نظامی از خاور میانه و مقابله با داعش و عدم مداخله در کشورهای دیگر را تبلیغ میکرد. مستقل از این که ترامپ بتواند یا بخواهد این وعدههای عوامانهاش را تحقق بخشد، چنین مینماید که انگلستان این سخنان را جدی گرفته باشد، و تاریخ نشان میدهد که وقتی انگلیسیها حرفی را جدی میگیرند، باید جدیاش گرفت!
ادامه مطلب: از گریبایدوف تا کارلوف
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب