برگ دستفروش
ستون «سخنهای نهان»، روزنامهی اعتماد، پنجشنبه ۱۳۹۵/۹/۱۸
من به گوش تو سخنهای نهان خواهم گفت سر بجنبان که بلی، جز که به سر هیچ مگو
(مولانا)
طی روزهای گذشته فیلمی کوتاه که تنها ۲۶ ثانیه درازا داشت، در شبکههای مجازی دست به دست گشت و مایهی بسیج افکار عمومی شد. این فیلم صحنهی سیلی خوردن زن دستفروش فومنی از مامور شهرداری را نشان میداد. کوتاهی فیلم باعث میشد ناظرانی که دقتی در داوری و وسواسی در بیطرفی داشتند، قدری در صدور حکم درنگ کنند. اما همان کمتر از نیم دقیقهای که عیان و آشکار بود به قدر کافی نازیبا و ناشایست بود که اعتراضی به حق را در افکار عمومی برانگیزاند. چرا که مردی که شغلی دولتی داشت بر روی زنی تنگدست دست بلند کرده بود. مستقل از این که ناسزاهای رد و بدل شده بین این دو پیش از آغاز درگیری چه بوده باشد و پیامدش چه شده باشد، همین رویاروی زورمدارانه مردی با زنی بسنده بود تا حکم محکومیت مامور شهرداری صادر شود. شهرداری فومن به دنبال توجه افکار عمومی به این فیلم خردمندانه واکنش نشان داد و آن مامور را از کار تعلیق کرد و از آن زن دستفروش پوزش خواست.
آنچه که رخ داد را میتوان از زوایای گوناگون نگریست. از چشماندازی سیستمی، خودِ رخداد بروزِ یک نابسامانی اجتماعی پیچیدهتر بوده است که شوربختانه طی سالهای اخیر نمونههای دیگری از آن را نیز شاهد بودهایم که دردناکترین نمونهاش خودکشی دستفروشی جوان در ایستگاه مترو بود. نابسامانیای که این نشانگان نازیبا و تاسفبرانگیز را رقم زده، نخست مشکل بیکاری است و دوم ناتوانی نظام دولتی برای ساماندهی نیروی بیکاری که جویای راهی برای امرار معاش هستند. پس آنچه که به ظهور ماجرای زن دستفروش فومنی انجامید، یک الگوی پیچیدهی اجتماعی است که دست کم در دو لایه میتوان بررسیاش کرد.
یک لایه، به مسئلهی بیکاری مربوط میشود. آمار رسمی نشان میدهد که در ابتدای امسال یک تن از هر هشت عضو نیروی کار کشور بیکار بودهاند، و چه بسا که آمار واقعی از این عدد هم بیشتر باشد. این بدان معناست که در کلانشهری مثل تهران دست کم نیم میلیون نفر بیکار وجود دارد. یعنی میتوان تهران را یکی از بزرگترین مراکز تجمع نیروی انسانی بیکار در سطح جهان دانست. طبیعی است که این جمعیت جویای کار که گاه سرپرست خانوادهای هم هستند، برای امرار معاش به هر گزینهای بیندیشند و دستفروشی یکی از شرافتمندانهترین و بیزیانترین راهها در این میان است. از این رو این حقیقت که آمار رسمی دستفروشان در شهر تهران به پنج هزار و پانصد تن میرسد، دور از انتظار نیست.
دربارهی دستفروشان کلیشهها و پیشداشتهای فراوانی وجود دارد که اغلب نادرست است. دیدگاه رسمی دربارهشان آن است که با بساط گستری مایهی اختلال در آمد و شد در پیادهروها میشوند و چه بسا این نکته که شغلشان در جایی ثبت نمیشود و مالیاتی بدان تعلق نمیگیرد هم مایهی آشفتگی گروهی شود. بسیاری از مردم هم دستفروشان را افرادی میدانند که به عنوان سرگرمی یا همچون کار دوم به این کار روی آوردهاند. با این همه پژوهش سال گذشتهی انجمن جامعهشناسی ایران نشان داد که تقریبا همهی دستفروشان تنها از راه همین کار امرار معاش میکنند و درآمدشان همچنان برای آن که از خط فقر نجات یابند کافی نیست. همچنین معلوم شده که بیش از نیمی از دستفروشان سرپرست خانوار، متأهل و پیشتر شاغل بودهاند. یعنی اغلب ناخواسته به این موقعیت پرتاب شدهاند و نابسامانی اجتماعی و فروپاشی ساخت مشاغل و نیاز اقتصادی است که باعث شده این شیوه را برای گذران زندگی در پیش بگیرند.
در لایهای دیگر، میتوان دستفروشی را از زاویهای دیگر نگریست و دریافت که چه بسا ضربهگیری اقتصادی برای اقشار آسیبپذیر باشد و اگر درست سازماندهی شود بتواند به راهبردی سودمند تبدیل شود. کارِ اصلی دستفروشان آن است که کالاها را به مشتری برسانند و با این کار خریداری آن را با بهایی کمتر و در زمانی کوتاهتر ممکن میسازند. به همین خاطر هم رقیب اصلی دستفروشان مغازهداران هستند و نه ماموران شهرداری. با این همه جالب است که بیش از نیمی از دستفروشان و با بخشی بزرگتر از مغازهداران دربارهی ساماندهی و استقرار دستفروشی توافق دارند.
وظیفهی نهادهای رسمی «ساماندهیِ سنجیده» و نه «منعِ نااندیشیده»ی دستفروشی است که اگر به این خویشکاری عمل کنند، بخش بزرگی از مشکل خود به خود برطرف خواهد شد. چنان که در بسیاری از شهرهای دنیا دستفروشی بخشی سازمان یافته و پذیرفته شده از چشمانداز شهری است و به خاطر سودهایی که دارد، مورد حمایت نهادهای قانونی قرار میگیرد. چنان که در پاریس که جمعیتش یک پنجم تهران است، ۹۷ بازار روز طی هفته تشکیل میشود، در حالی که این عدد در تهران تنها به هفده مورد منحصر میشود.
نکتهی دیگری که در جریان زن دستفروش فومنی اهمیت داشت و باید آن را هم به معادلهی دستفروشان افزود، ماجرای افکار عمومی و پیوند خوردناش با رسانههای نو و شبکههای اجتماعی است. این نکتهی بسیار مهم و مثبتی است که افکار عمومی ایرانیان صدای روشن و استواری دارد و با بهرهگیری از این رسانههای نوظهور بسیار فعال و صریح در صحنه حاضر میشود. همدردی مردم با زن دستفروش و برآشفتگی وجدان جمعی از توهین به وی را میتوان نوعی نیروی نظارت اخلاقی دانست که نگاه جمعی مردمان به کردارها را نشان میدهد. یعنی شهروندان ایرانی نیروهایی فعال هستند که از مجرای گوشیهای همراهشان رخدادها را ثبت میکند و آن را در فضایی عمومی به بحث میگذارد و به داوری معقول و درستی هم دست مییابند. این عامل اخیر چه بسا به تدریج بتواند با بازگرداندنِ داوری اخلاقی به عرصهی عمومی و نهادزدایی و سیاسیزدایی از آن، لطمهی مهیبِ افول اخلاق در جامعهمان را تا حدودی ترمیم کند.
ادامه مطلب: مزد و داد
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب