ناو ایرانی و زورق یونانی: شرحی بر نیروی دریایی هخامنشی
کلیدواژگان: نیروی دریایی، ایران زمین، دولت هخامنشی، امپراتوری آتن، ناوگان
پیشدرآمد
تمدن ایران زمین، یعنی شبکهی دولتشهرهای نویسایی که در این قلمرو جغرافیایی استقرار داشتهاند و یک پیکرهی تمدنی منسجم را تشکیل میدادهاند، در حدود ابتدای هزارهی سوم پ.م بر صحنهی تاریخ پدیدار شدند. پس از آن، دو و نیم هزاره سپری شد تا این شبکهی درهم تنیده از روابط تجاری و سیاسی به یک واحد دولتی غولآسا تکامل یابد. به این ترتیب در میانهی قرن ششم پ.م، کوروش بزرگ موفق شد این حوزهی تمدنی را به یک کشورِ یگانه تبدیل کند و این را باید با تاسیس کشورِ ایران، به عنوان یک واحد سیاسی فراگیر- همسان انگاشت. کوروش و فرزندانش از نیروی انباشت شده در این دولتِ پیچیدهی نوظهور برای فتح جهان بهره جستند و به این ترتیب دولت هخامنشی عملا تمام سرزمینهای کشاورز و نویسای دوران خود را (به استثنای تمدنِ نوپای چین و آمریکای مرکزی) در قالب یک دولت یکپارچه سازمان داد. این دولت جهانی که در ضمن نخستین دولت ملی فراگیر در ایران هم محسوب میشد، بیش از دو قرن دوام آورد و خاطرهاش تا به امروز همچون سرچشمهای برای مشروعیت بخشی به دودمانهای حاکم عمل کرده است، همچنان که شالودهی نظم سیاسی آن برای دیرزمانی سرمشق غالب در سیاستِ جهان باستان محسوب میشده است.
تقریبا تمام تاریخهای کلاسیکی که در قرن گذشته نوشته شدهاند، به این نکته اشاره کردهاند که دولت هخامنشی یک نظام سیاسی اقتدارگرای مبتنی بر نیروی زمینی بوده است. یعنی رکنِ اقتدار سیاسی هخامنشیان را پیادهنظام نیرومند و ارتش بزرگ و چند ملیتیِ «زمینی» آن میدانند. در مقابل، بیشتر کتابهای کلاسیک تاریخ به یک نیروی هماورد دولت هخامنشی قایل هستند که معمولا «امپراتوری آتن» خوانده میشود و در وصف آن بیشتر بر برتری نیروی دریایی و ناوگان نیرومندش تاکید میشود.
نگارنده پیش از این در دو کتاب پیشداشتهای مربوط به ارتباط ایران و یونان در عصر هخامنشی را با مرور منابع این عصر نقد کرده است. در «اسطورهی معجزهی یونانی»[1] نشان داده شده که تاریخ درگیریهای نظامی میان سپاهیان هخامنشی و دولتشهرهای یونانی (به طور خاص، آتن) در درون یک بافت ایدئولوژیک شرقشناسانه به شکلی تحریف شده و ناقص روایت شده است. یعنی یک دولت دریایی مقتدر آتنی که بتواند امپراتوری آتن خوانده شود، هرگز وجود نداشته است. آتن در اوج توسعهی سیاسیاش رهبر اتحادیهای مشتمل بر چند دولتشهر[2] حاشیهی شرقی آتیکا و برخی ازجزیرههای و شهرهای ایونیه بود و کلیتش در قالب نهادی پایدار تنها 9 سال، از 478 پ.م. تا 469 که ناکسوس از آن جدا شد، دوام آورد. در «داریوش دادگر»[3] هم این نکته مورد بحث قرار گرفته که ظهور دولت هخامنشی با صورتبندی دقیق و آگاهانهی یک برنامهی سیاسی فراگیر همراه بوده و به طور همزمان اولین شکل از «سوژهی ایرانی» را هم پدید آورده است.
در این نوشتار، تنها اسناد و مدارک یونانی دربارهی نیروی دریایی ایران و یونانِ عصر هخامنشی مرور خواهند شد، تا تصویری دقیقتر و روشنتر از ابعاد، پیچیدگی، کارآیی، و ساختار نیروی دریایی ایرانِ عصر هخامنشی، در برابر ناوگانهای یونانی به دست آید. پیشینهی نخستین شکلِ سازمان یافته از نیروی دریایی به ابتدای دوران هخامنشی باز میگردد و بنابراین برش تاریخی مورد نظر ما، در ضمن تاریخ ظهور نیروی دریایی در کل تاریخ هم محسوب میشود.
پرسشهای کلیدی
الف) نیروی دریایی به عنوان یک واحد رزمی مستقل و تخصص یافته در چه زمانی و در کدام تمدن پدید آمد؟ نخستین جنگهای دریایی در کجا و چگونه رخ نمود؟
ب) نخستین شکل از نیروی دریایی ایران در چه زمانی و چگونه تکامل یافت؟ استعداد رزمی و ساختار آن چگونه بود؟
پ) نخستین شکل از نیروی دریایی در دولتشهرهای یونانی چه ساختار و کارکردی داشت؟
ت) آیا بر مبنای منابع یونانی میتوان دربارهی برتری یا فرودستی نیروی دریایی ایرانی در برابر ناوگان یونانی داوری کرد؟
نخستین بذرِ نیروی دریایی
جنگ تا دیر زمانی امری وابسته به خاک بود و سربازان پیادهای که بر زمینی کمابیش تخت و صاف صفآرایی میکردند، سیمای عمومی آن را شکل میدادهاند. به طور خاص، تا جایی که به منابع یونانی مربوط میشود، تحول این نیروی نظامی به خصوص در شبه جزیرهی بالکان بسیار دیرهنگام بوده است. در ایلیاد، با وجود اشارههای زیادی که به قایقهای یونانی شده، بحثی از جنگ دریایی در میان نیست. کشتیهای یونانی در آن هنگام بیشتر به زورقهایی سبک شباهت داشتند که پس از رسیدن به ساحل توسط دریانوردان به درون خشکی حمل میشدند. از این روست که تمام جنگهای همری در خشکی رخ میدهند.
نخستین جنگ دریایی، که بر مبنای متنهای باستانی شاهدی از آن در دست است، به سدهی دوازدهم و یازدهم پ.م. مربوط میشود. یعنی زمانی که «مردم دریایی»، که از نژاد مدیترانهای بودند، زیر فشار قبیلههای کوچگرد یونانی و فریگی به سوی جنوب به حرکت درآمدند و به مصر یورش بردند. گروهی از ایشان، که پِلِست نامیده میشدند و نام خود را بعدها به فلسطین بخشیدند، هنگام حمله به مصر بر کشتیهایشان با مصریان جنگیدند. البته این نبرد شباهتی با جنگهای دریایی واقعی نداشت. چون تا آن موقع هنوز کشتی جنگی ابداع نشده بود و حتی سُکان هم، که برای تعیین جهت کشتی ضرورت دارد، ناشناخته بود. در نتیجه، نبرد خونینی که مصریان با فلسطینیها کردند، در واقع، جنگ تن به تنِ دو نیروی پیادهنظام بود که، به جای نبرد بر خشکی، روی تخته پارهها و قایقها با هم گلاویز شده بودند. سربازان فلسطینی در این نبرد به زوبین و شمشیر مجهز بودند، و به همین دلیل هم توسط کمانداران مصری كشتار شدند.[4]
اگر به نقشهای گلدانهای یونانی بنگریم، متوجه میشویم که در حدود سالهای 900-1000 پ.م. برای نخستین بار نشانههایی از زایدههای کلهقوچی بر دماغهی کشتیها پدیدار میشود، و این میتواند نشانهی تبدیل شدنِ کشتیها به واحدهایی جنگی باشد که میتوانستهاند با دماغهشان به هم ضربه بزنند و کشتیهای حریف را در هم بشکنند. با توجه به شواهدی که از فنیقیه به دست آمده، میدانیم که چنین روشی یکی دو سده قبل از این تاریخ در فنیقیه ابداع شده بود. بنابراین میتوان فنیقیان را نخستین طراحان نبرد دریایی دانست. فنیقیها در سدههای نهم و هشتم پ.م ناوگانهای جنگی کاملی تشکیل میدادند که در آن کشتیهایی با پشتی محدب و دندانهدار برای درهم شکستن کشتیهای دشمن دیده میشد. رزمناوهای آنها دو ردیف پارو و دکلهایی افراشته داشت که سپرهایی چوبی بر دیوارههایش آویخته بود و با کمانداران و سربازان انباشته میشد. نوع دیگر و کوچکتری از این کشتیها هم وجود داشت که پشتش کوژ و دماغهاش نوکتیز و به شکل سینه و سر اسب ساخته میشد. نقش این کشتیها هنوز بر دیوار کاخ شروکین دوم آشوری در خُرساباد باقی مانده است.[5]
کوروش بزرگ در حدود سال 545 پ.م مرزهای خود را به سمت غرب گسترش داد و تا 540 پ.م دولت بابل را به قلمروی خود منضم ساخت. در این تاریخ دولتشهرهای فنیقی که کهنترین نیروی دریایی جهان را تاسیس کرده بودند، به صورت بخشی وفادار از شاهنشاهی هخامنشی در آمدند. فنیقیها و نیروی دریایی نیرومندشان تا پایان عصر هخامنشی بخشی جدانشدنی از ارتش پارسها بودند، و یکی از نیروهایی بودند که در برابر هجوم مقدونیان مقاومتی چشمگیر از خود نشان دادند.
تقریبا همزمان با فتح بابل به دست کوروش، فرعون مصر به فکر تاسیس نیروی دریایی افتاد. در این هنگام مصر تنها دولتِ باقی ماندهی قلمرو میانی محسوب میشد که هنوز به دست پارسها فتح نشده بود. مصر پیش از ظهور قدرت پارسها در سوریه نفوذی چشمگیر داشت و از چند قرن پیش به شهرهای دریانورد فنیقی را همچون اتباعی دست نشانده مینگریست. اما با سقوط بابل و پیشروی پارسها تا صحرای سینا، و استقرار مهاجران یهودیِ آزاد شده در دروازههای شمالی مصر، عملا نفوذ سیاسی مصریان در منطقهی لوانت از میان رفت.
در این میان، فرعون به یکی از جزیرههای دریای اژه روی آورد و کوشید یک نیروی دریایی دست نشاندهی یونانی را در برابر ناوگان فنیقیِ کارآزموده پدید آورد. منابع مالی سرشار مصر پشتوانهای بود که ایجاد یک نیروی دریایی مزدور در سواحل اژه را ممکن میساخت.[6] کسی که به عنوان کارگزار فرعون در این منطقه برگزیده شد، پلوکراتس حاکم جزیرهی ساموس بود.[7]
پُلوکراتس پسر آیکاس، جبار ساموس، تا سال 525 پ.م. ناوگانی قدرتمند با 500 کشتی و 40 ناو سهردیفی را تجهیز کرد.[8] بعد هم با این پشتوانه جزیرههای کوکلاد در دریای اژه را فتح کرده و تا نزدیک دلوس پیش آمد. آنگاه در نبردی دریایی بر دولتشهر موتیلنه در لسبوس پیروز شد، که متحد میلتوس محسوب میشد. ناوگانی که پلوکراتش با استخدام نیروهای یونانی و پول و نظارت کارفرمایان مصری در دریای اژه پدید آورد، در دوران کوروش همچون نیروی بازدارندهای عمل کرد و از توسعهی بیشتر قلمرو هخامنشی به جانب مصر پیشگیری کرد. به این ترتیب تا زمانی که فرعون مقتدر مصر بر اورنگ خویش استوار بود، صلحی شکننده میان ایران و مصر برقرار شد.
این صلح در پنج سال نخست حکومت کمبوجیه نیز دوام آورد. در این مدت دایرهی نفوذ سیاسی ایران در منطقهی تحت فرمان مصر در سوریه و اژه چندان افزوده شد که بخش مهمی از امیرنشینهای منطقهی اژه را به تجدید نظری سیاسی و رویگردانی از مصر و پیوستن به جبههی ایران سوق داد.
در 525 پ.م فرعون آماسیس پس از چهل و چهار سال حکومت مقتدرانه درگذشت و جای خود را به پسرش پسامتیک سوم[9] داد. کمبوجیه قاعدتا در طی سالهای آغازین حکومتش به شدت مشغول برنامهریزی و بسط دامنهی نفوذ پارسیان در قلمرو مصر بوده است. چون به محض مرگ فرعون پیر، متحدانش در سوریه و اژه یکایک از مصر رویگردان شدند و به کمبوجیه گراییدند. نخست قبرس بدون این که جنگی درگیرد، از مصر گسست و تابع شاهنشاه پارسی شد.
نفوذ فرهنگی هخامنشیان به اندازهای بود که حتا پلوکراتسِ کارگزار مصریان هم که از برکت پولهای مصر به ثروت و قدرت دست یافته بود، درباری شبیه به مقر حکومتی شهربانان پارسی برای خود میآراست و برای تفریح مردم پردیس و باغ وحش میساخت و به این ترتیب گویی خود را یکی از استانهای پارسی قلمداد میکرد. وقتی آماسیس درگذشت، پلوکراتس موضعگیری خود را به صراحت ابراز کرد و با نیروی دریایی بزرگی که پولش از جیبِ فرعون رفته بود، به پارسیان پیوست. او منطقهی میان لسبوس تا جزایر کوکلاد (سیکلاد)[10] را به اسم شاهنشاه پارسی فتح کرد و تمام کشتیهای زیر فرمانش را به اردوگاه کمبوجیه گسیل کرد. به این شکل کمبوجیه برای نخستین بار دولت ایران را به نیروی دریایی بزرگی مجهز ساخت. ستون فقرات این ارتش دریایی را دولتشهرهای فنیقی و اژهای بر میساختند که تا چندی پیش تابع مصر بودند و به تازگی از ارباب پیشین خود گسسته بودند.
تاسیس نیروی دریایی ایران
در ایران زمین از دیرباز فنون و ساز و کارهای مربوط به ترابری دریایی شناخته شده و رایج بوده است. با این وجود نخستین شکل از نیروی دریایی به عنوان رستهای تخصص یافته از ارتش، در دوران هخامنشیان پدیدار گشت. تا پیش از آن، سازماندهی دریانوردی و ساخت کشتیها تنها برای اهداف اقتصادی و بازرگانی کارکرد داشت. در زمانی که دولت هخامنشی بر صحنهی روزگار پدیدار گشت، این کارکرد چندان توسعه یافته بود که رودها و دریاهای ایران زمین را به شاهرگهای ارتباطی مهمی بدل ساخته بود.
تنها به عنوان یک نمونه از گستردگی ترابری دریایی در ابتدای عصر هخامنشی میتوان به سرزمین مَکَه اشاره کرد که در نامش در تمام نبشتههای هخامنشی در مقام یکی از استانهای شاهنشاهی آمده است. هرودوت هنگام وصف ایالت چهاردهم به مردمی به نام موکها اشاره میکند[11] که که در ارتش خشایارشا هم رستهای برای خود داشتهاند[12] و احتمالا اهالی همین منطقه بودهاند. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد شالودهی این استان بر راه تجاری میان میانرودان و هند استوار بوده است. اطلاعات تاریخی که در مورد این ناحیه داریم نشان میدهد که در حدود سال 640 پ.م شاهی به نام پاده در کشوری به نام قاده در عمان امروزین حکومت میکرده و خود به نینوا سفر کرده تا به آشوربانیپال خراج بپردازد.[13] دولتی که این مرد نمایندهاش بوده، احتمالا یکی از واحدهای سیاسی کوچکی بوده که بر سر راه تجاری میان هند و میانرودان تاسیس شده و از بهرهی اقتصادیِ این ترابری تغذیه میکرده است. میدانیم که از ابتدای هزارهی نخست پ.م ارتباط آبی میان این دو سرزمین برقرار شده و تا زمان نبونید فرآوردههای هندی در بابل باب بوده است.[14] همچنین از شهر ثروتمند دیگری در این شرق عربستان خبر داریم که جرهه نام داشته و احتمالا همان ادجر امروزین است[15]. منطقهی خلیج پارس در زمانی که اسکندر به ایران زمین تاخت چندان ثروتمند و از نظر تجاری نیرومند بوده که این جهانگشای مقدونی بدان همچون فنیقیهای در شرق مینگریست.[16]
این منطقه از همان ابتدای کار در میان استانهای شاهنشاهی فهرست شده است و بنابراین باید آن را بخشی کهنسال و جوش خورده با قلمرو مرکزی ایرانشهر در نظر گرفت. مردمش لباسی شبیه به هندیان میپوشیدند. اما انگار از دیرباز جمعیتی از ایرانیهای تبعیدی در آنجا زندگی میکردهاند[17]، چنان که وقتی ناوگان اسکندر به این ناحیه رسید یکی از ایشان به نام مهرباز پسر آریستَه (میتروپاستس پسر آریستس) در آنجا میزیست که در 334 پ.م توسط داریوش سوم به آنجا تبعید شده بود. همچنین جزیرههای خلیج پارس (تنب بزرگ و کوچک و ابوموسی و…) که در منابع یونانی آناسپاستو خوانده میشوند، تبعیدگاه شورشیان بودهاند[18].
در مورد جایگاه مکه چندین نظر همگرا وجود دارد. آیلرز کلمهی مکه را با مکران در جنوب شرقی ایران کنونی یکی گرفته است[19]. اما پاتس شبه جزیرهی عمان را ترجیح میدهد، که دولت کوچک پاده نیز در آنجا قرار داشته است[20]. روف نظر این دو را قابل جمع میداند[21] و این نظری است که پذیرفتنی است. بر این مبنا مکه سرزمینی بوده در دو سوی خلیج پارس و هستهی مرکزیاش در جنوب بلوچستان در همان جایی بوده که بعدتر مکران نامیده شده است. کشورهای امروزینی که در این استانِ هخامنشی قرار داشتند عبارتند از: بحرین، قطر، امارات عربی متحده، عمان و استان بلوچستان و سند در پاکستان. این بدان معناست که برای مردم روزگار هخامنشیان خلیج پارس به خاطر آن که مانند امروز مردمی با قومیت و تبار و فرهنگ همسان را در دو سوی خود جای میداده، دریایی در «درون» ایران زمین تلقی میشده است.
استان مکه یکی از نمونههایی است که توسعه یافتگی فنون دریانوردی و رواج آن در قلب ایران زمین را نشان میدهد. با این وجود، دریانوردی تجاری تنها در ابتدای دوران هخامنشی بود که به نیروی دریایی جنگاور دگردیسی یافت. هرچند کوروش بزرگ با مسلط شدن بر دولتشهرهای فنیقی مقدمات تاسیس نیروی دریایی ایرانی را فراهم آورد. اما باید معمار اصلی این نیرو را کمبوجیه دانست. او بود که با ترفندهای سیاسی زیرکانهاش، بدون جنگ و خونریزی، وفاداری و تابعیت دریاسالاران فنیقی و یونانی، (و کمی بعدی مصری!) را جلب کرد و گزارشهای متفاوت بزرگی ناوگان کمبوجیه را به اشکال گوناگون تخمین زدهاند. والینخا در یک جمعبندیِ پذیرفتنی شمار کل کشتیهای ناوگان ایران در آستانهی حمله به مصر را حدود سیصد فروند دانسته است[22]. هرودوت نوشته که صد کشتی پنجاه پارویی (پِنتاکونتور) با هزار کمانگیر از این مجموعه به پلوکراتس تعلق داشتهاند.[23]
این نیروی دریایی در طول دوران هخامنشی به تدریج بزرگتر و بزرگتر شد، به شکلی که در دوران داریوش بزرگ و زمان حملهاش به مرزهای غربی ششصد کشتی جنگی را در خود جای میداد. این ناوگان طبق منابع یونانی و رومی توسط خشایارشا دو برابر شد و شمار کشتیهایش به رقم خیره کنندهی هزار و دویست فروند رسید[24] که اگر راست باشد عددی بسیار بزرگ است.
در منابع اروپایی بیشتر بر اهمیت نیروی دریایی یونان تاکید شده و فرض بر آن است که دریانوردان یونانی بودند که ستون فقرات نیروی دریایی هخامنشیان را بر میساختند. این برداشت کاملا نادرست است. شواهدی که در این مورد در دست داریم، چند خوشه از دادهها را در بر میگیرد. نخست آن که فنیقیها دست کم سه قرن زودتر از یونانیان نیروی دریایی خود را پدید آوردند و عصر کوچنشینی دریاییشان را آغاز کردند[25]، بنابراین اهمیت و سابقهی ایشان در این زمینه بسیار بیشتر بوده است. دوم آن که در حدود سال 500 پ.م دولتشهر یونانینشینِ میلتوس برای یاری به تبعیدیان ناکسوس به کشتی جنگی و نیروی دریایی نیاز یافت. کیلتوس در آن هنگام بزرگترین دولتشهر یونانی آناتولی و مرکز تمدن یونانی بود، اما خود فاقد نیروی دریایی بود و شهربان هخامنشی ایونیه کشتیهای زیر فرمانش را در اختیار این شهر نهاد.
شاهد دیگر آن که توکودیدس هنگام شرح تاریخ ظهور نیروی دریایی یونانی تصریح کرده که نخستین شکل از کشتیسازی این قلمرو در قرن هشتم پ.م در شهر کورینت پدید آمد و تا 486 پ.م به نیروی دریایی واقعی منتهی نشد. توکودیدس ظهور نیروی دریایی را با نام “سبکِ نو” برچسب زده و گفته که این جریان به دنبال اختراع کشتی سه پارویی (تریرِم) در کورینتِ عصر کمبوجیه آغاز شد[26]. در نوشتاری دیگر این شواهد و دادههای دیگر را جمع بستهام و نشان دادهام که به طور کلی ظهور نیروی دریایی یونانی پیامد و معلولِ حضور سیاسی هخامنشیان در دریای اژه بوده است و بر آن تقدم زمانی ندارد.[27] این امر در مورد اختراعهای مربوط به دریانوردی هم مصداق دارد.
مهمترین نوآوری در جنگ دریاییِ این دوران، اختراع کشتی سه پارویی (تریرم) است که در بیشتر منابع عامیانه ابداعی یونانی دانسته شده است. این کشتیها بزرگ بودند و به دلیل دارا بودنِ سه ردیف پاروزن میتوانستند با سرعت به سوی کشتیهای دیگر بتازند و با دماغهشان آنها را در هم شکنند. مدارک باستانشناختی نشان میدهد که خاستگاه آن بیتردید یونانی نیست. این کشتیها تا سال 525 پ.م –یعنی وقتی که کمبوجیه تاسیس نیروی دریاییاش را آغاز کرد- وجود نداشته و پس از آن هم تا سال 486 پ.م شمار آن در دولتشهرهای یونانی بسیار اندک است[28] و به طور خاص به شهر کورینت مربوط است که زیر نفوذ فرهنگی و سیاسی ایران قرار داشته است. شکل اولیهی این نوع کشتی احتمالا توسط کارتاژیها در حدود سال 535 پ.م اختراع شده و در آن تنها شمار نیمکتهای پاروزنان به سه تا افزایش یافته است[29]. بعدتر در حدود 525 پ.م در ناوگان کمبوجیه کشتی تریرم واقعی اختراع شده و این سه ردیف پاروزن بر کشتی بزرگی از نوع پنجاه پارویی سوار شده است. والینخا نوشته که مصر نامزد مناسبی برای این مرحلهی دوم از ساخت تریرم است. از دید او فرعون مصر در آسورستان و فلسطین نسبت به هخامنشیان سیاستی تهاجمی داشته و کوروش و کمبوجیه در برابر او نرمش و مدارا نشان میدادهاند. او فرض کرده که در حدود سال 530 پ.م ساخت کشتیهای سه پارویی در مصر آغاز شد و این باعث شد که کمبوجیه سیاست تدافعیاش را رها کند و به مصر حمله نماید.[30]
برداشت والینخا به نظرم نادرست است. این که کوروش از همان ابتدا به فتح کل جهان نظر داشته و با رهاندن یهودیان و تشویقشان به مستقر شدن در دروازههای مصر برای حمله به این منطقه زمینهچینی کرده، به خوبی با شواهد تاریخی همخوانی دارد. این را در کنار این حقیقت بگذارید که پیکرهی کوروش در دشت مرغاب، تاجی مصری بر سر دارد و این را میتوان تا حدودی ادعای حاکمیت بر سپهر سیاسی این سرزمین دانست.
گذشته از این، هیچ شاهدی وجود ندارد که آماسیس در حدود 530 امر به نوسازی ناوگانش داده باشد. داویسون نشان داده که هیچ مدرکی دال بر وجود تریرم پیش از سال 525 پ.م وجود ندارد.[31] در این سال که نخستین نشانههای این کشتی نمایان میشود، فرعونی پیر و محافظهکار بر مصر حاکم بوده و سالهای آخر عمر خود را میگذرانده است. در این هنگام نه جنبشی نظامی در این کشور وجود داشته و نه شاهدی بر این هست که نیروی دریایی مصری دستخوش بازآرایی شده باشد.
در عین حال همزمانی اختراع تریرم (حدود 525 پ.م) با تاسیس نیروی دریایی ایران به دست کمبوجیه معنادار مینماید. از این رو حدس من آن است که این کشتی در جریان نوسازی قوای دریایی در مرزهای غربی شاهنشاهی و در سالهای آغازین زمامداری کمبوجیه اختراع شده باشد. مخترعان آن به احتمال زیاد فنیقیها بودند که خویشاوندانشان کار ساخت این کشتی را در کارتاژ آغاز کرده بودند و خودشان بیشترین تجربه و مهارت را در دریانوردی داشتهاند. این امر فنیقی بودنِ تقریبا همهی خدمه و دریاسالاران و جنگاوران دریاییِ ارتش کمبوجیه را نیز توجیه میکند، که مورد تاکید هرودوت است.[32] این نکته هم جالب توجه است که ناوگان تجهیز شده توسط پلوکراتس پانصد کشتی جنگی سبک و چهل کشتی سه پارویی (تریرم) را در بر میگرفته است.[33]
همچنین این حدس با رفتار نیروی دریایی مصر در زمان حملهی پارسها سازگاری بیشتری دارد. اگر دریاسالاران مصریان به راستی اختراعی چنین هولناک و نیرومند را در اختیار میداشتند، در برابر ایرانیان مقاومت میکردند و به این سادگی تسلیم نمیشدند. در جریان نبردها نیروی دریایی مصر عملا هیچ مقاومتی از خود نشان نداد و بزرگترین دریاسالار مصری به پارسها پیوست و این برای نیروی دریایی پویایی که تازه اختراعی مهم در سطح جهانی را به بهرهبرداری رسانده باشد، توجیهناپذیر مینماید.
با این تفاصیل کمبوجیه زمانی که برای فتح مصر نیروهای خود را به حرکت در آورد، نیروی دریایی قابل توجهی را زیر فرمان داشت که سلاحی کارآمد و نوظهور به نام کشتی سه پارویی هم در زرادخانهاش یافت میشد. او با کارآیی و دقتی در خورِ فرزند کوروش، تبلیغاتی پردامنه را سازمان داد و پسامتیک را فرعونی نامشروع خواند و برای فتح مصر به حرکت در آمد.[34] عجیب آن که در این هنگام، تنها نیروی دریایی باقی مانده در صحنه، یعنی ناوگان مصر نیز با رهبری دریاسالارِ جهاندیده و نیرومندش به کمبوجیه پیوست و به این ترتیب پارسها در عمل بدون برخورد با مقاومتی جدی به خاک مصر وارد شدند و به سوی پایتخت (ممفیس) پیشروی کردند.
دریاسالار مصریای که در این هنگام رهبری ناوگان اصلی مصر را بر عهده داشت، وجاهورسنه نام داشت. از او تندیسی باقی مانده که نبشتهای را بر خود دارد. در بخشی از این سند چنین میخوانیم:
«این مرد توسط نِئیتِ بزرگ، مادرِ ایزد (رع) و ایزدان سائیس، شاهزاده، مشاور سلطنتی، و ندیمِ یگانه سرفراز گشته است.
کاتب، ناظرِ کاتبانِ دربارِ دِدِت، بلندپایهترین کس در میان کاتبان زندان، کارگزارِ کاخ، کسی که به راستی نزدِ شاه شناخته شده و محبوب است. دریاسالارِ ناوگان سلطنتیِ شاهِ مصر بالا و پایین، خنِمیبرع (آماسیس)، دریاسالارِ ناوگان سلطنتیِ شاه مصر بالا و پایین، آنخکااِنرع (پسامتیک سوم)، وجاهورسنه، پسر کارگزار قصر، پریستارِ خرجِپ، پریستارِ رِنِپ، پریستارِ خِپِتوِدِت، پیامآورِ نِئیت، کسی که در راس استان سائیس پِفتوئونِئیت قرار دارد، میگوید: شاه بزرگِ تمام سرزمینهای بیگانه، کمبوجیه، به مصر آمد و تمام بیگانگان را از تمام کشورهای بیگانه همراه با خود آورد. زمانی که سراسر کشور را در اختیار خود گرفت، آنان در آن اقامت گزیدند، و او فرمانروای بزرگ مصر و شاه بزرگ تمام کشورهای بیگانه شد. اعلیحضرت مرا به مقام پزشک دربار خویش برکشید و باعث شد تا من در مقام ندیم و کارگزار کاخ با او همراه شوم، و فرمان داد تا نامِ درباریاش مِسوتیرع (زادهی رع) را به عنوان شاه مصر بالا و پایین تدوین کنم. و من در این مورد خاطرجمع شدم که اعلیحضرت در مورد عظمت سائیس میداند که اقامتگاه نئیتِ بزرگ است، آن مادری که رع را زاده، و کسی که زایش را مکشوف ساخت، در آن هنگامی که هنوز زایشی وجود نداشت.»
از این سند بر میآید که وجاهورسنه نه تنها به ارتش کمبوجیه پیوسته و او را در فتح مصر یاری داده است، که به مقام پزشک مخصوص او نیز برکشیده شده و نامِ مصریِ کمبوجیه (در مقام فرعونی مشروع) را برایش ابداع کرده است و آداب و رسوم سلطنت به رسم مصری را نیز به او آموزانده است. با این وجود ارتباط کمبوجیه با این متحدان تازه، مقتدرانه و شاهانه بود. چندان که وقتی اندکی بعد پلوکراتس به خشونت و غارتگری روی آورد، به شدت تنبیه شد. پلوکراتس با ناوگان بزرگی که بعد از فتح مصر همچنان زیر فرمانش باقی مانده بود، به دولتشهرهای همسایهاش حمله برد. او در نبردی دریایی مردم موتیلنه را که تابع پارسها بودند، غارت کرد و حتا به سواحل نزدیک سارد نیز دستاندازی کرد. نتیجه آن شد که کمی بعد شهربان سارد که نامش در یونانی اورواتِس (هورباد) ثبت شده، وی را به دربار خود احضار کرد و در آنجا محاکمهاش کردند و اعدام شد. هورباد حکومت ساموس را به پسرِ شاه قبلی این شهر بخشید که مورسوس پسر گوگِس نام داشت[35] و پدرش به دست پلوکراتس کشته شده بود.
ساختار و کارکرد نیروی دریایی در یونان
یونانیان اولیه دریانوردان خوبی نبودند. در آغاز سدهی هشتم پ.م. شیوهی قایقسازی یونانیان آنقدر عقبمانده بود که تنها پنجاه روز در سال را میتوانستند به دریا بروند. این زمان در سدهی ششم پ.م. به 7-8 ماه در سال رسید که کمابیش با زمان دریانوردی سالانهی فنیقیها برابر بود.[36] چنان که گذشت، نخستین دولتشهر یونانی که اهمیت نیروی دریایی را دریافت ساموس بود که زیر فرمان جبارش پُلوکراتس، ابتدا زیر تاثیر مصر و بعد در اتحاد با ایرانیان، نیروی دریایی کوچکی درست کرد، اما چون دست به دزدی دریایی میزد توسط شهربان سارد اعدام شد. پس از او، نوبت به میلتوس رسید که گویا هنگام سرکشی در برابر ایران قوای دریایی قابل توجهی را بسیج کرده بود. با وجود این، آشکار است که نیروی دریایی یونان برای نخستین بار در ایونیه و زیر تأثیر نیروی دریایی نوپای ایران – که خاستگاهی فنیقی داشت – شکل گرفته است.[37]
نخستین کاربرد نیروی دریایی در شبهجزیرهی یونان، احتمالاً به منطقهی آتیکا مربوط میشود. واژهی ناوگان (ناوکراریای: )، که بخش اول آن با واژهی ناوِ فارسی همریشه است، در سدهی هفتم پ.م. – یعنی همزمان با شکلگیری ناوگان در ساموس و میلتوس- در آتن رواج یافت. نخستین ماجراجویی دریایی آتنیها به سدهی ششم پ.م. و حملهشان به اگینا و نبرد سالامیس مربوط میشود. بنابراین قرن هفتم پ.م را میتوان تاریخ ظهور نیروی دریایی در یونان در نظر گرفت و این حدود سه قرن بعد از تکوین این نیرو در میان فنیقیها بود.
در این زمان دو نوع کشتی در یونان ساخته میشد. نوع کوچکتر آن، که برای پشتیبانی و ترابری کاربرد داشت، پنتاکونتِر ( ) خوانده میشد و دیگری، رزمناوی بود که تریرِم ( ) نام داشت و، چنان که از نامش پیداست، سه ردیف پارو داشت. ناوهای سهردیفی برای نخستینبار در سدهی هشتم پ.م. در کورینت به کار گرفته شدند، ولی تا سدهی هفتم لنگر نداشتند. بنابراین از ابتدا به عنوان رزمناوی با قدرت مانور بالا عمل نمیکردند و بیشتر برای ترابری سریع سربازان ارزش داشتند.
این کشتیهای جنگی، در عصر کلاسیک، به قدری در دولتشهرهای یونانی جا باز کرده بودند که دریانوردان هر کشتی برای خود باشگاههایی برای تمرین پاروزنی داشتند. زیرا در رزمناوها هماهنگی پاروزنان تعیینکننده بود، و این هماهنگی جز با تمرین به دست نمیآمد. شمار پاروزنان را در بزرگترین رزمناوهای سهردیفی 170 نفر تخمین زدهاند. سرعت یک ناو سهردیفی تا ده گرهی دریایی میرسیده است.
ناوهای سهردیفی، در یونان باستان اهمیتی کمتر از قدر و قیمتشان نزد تاریخنویسان امروزین داشتهاند. ارسطو، هنگامی که در مورد جنگهای دریایی داد سخن میدهد، همچنان هوپلیتها را به عنوان مهمترین نیروی نظامی در نبردهای دریایی به رسمیت میشناسد. این بدان معناست که نبرد دریایی هنوز در یونانِ آن روزگار وضعیتی سنتی داشته و با رویارویی کشتیهایی همراه بوده که پهلو به پهلوی هم قرار میگرفتهاند و سربازان رویشان با هم میجنگیدهاند. اهمیت هوپلیتها در چشم ارسطو به قدری است که واژهی دریانورد (مارینِس: ) را برای ایشان به کار میگیرد و از تعمیم این مفهوم به پاروزنان و خدمهی کشتی خودداری میکند.[38] در واقع، تا سدهی پنجم که سکانهای بلند توسط فنیقیها اختراع شد، و قدرت مانور کشتیها چنان زیاد شد که توانستند به سوی هم حرکت کنند و با دماغهشان تنهی یک دیگر را خرد کنند، نبرد دریایی از جنگ زمینی تفکیک نشد. تازه در این هنگام بود که پاروزنان در نبردها اهمیت یافتند.
دموکراسی یونانی، محصول آشوب و هرجومرجی بود که از غیاب سلسلهمراتب استواری از قدرت سیاسی ناشی میشد. به همین دلیل هم، همهی کسانی که به نوعی با خدمات نظامی و قدرت مبتنی بر خشونت آشنا بودند، سهمی از قدرت را طلب میکردند. در ابتدای کار، این عده، تنها هوپلیتها را شامل میشدند که به خاطر تسلیحات فلزی بهترشان، از رعایای فقیرترشان متمایز بودند و میتوانستند با سپرهایی مفرغین و کلاهخودهایی محکم با دشمنانشان روبهرو شوند. شورای عمومی در یونان باستان، در واقع، انجمنی از این سربازان بود که برای تصمیمگیری در مورد مسائل عمومی – که عمدتاً به امور جنگی و تقسیم غنایم مربوط میشد – گرد هم میآمدند و با شکلی نه چندان منظم در این موارد تصمیمگیری میکردند. مجلس بولهی آتن، در واقع، شکل بسطیافتهی همین انجمن سربازان بود. شکلی که در اسپارتِ محافظهکارتر هرگز چنین توسعه نیافت و همان شکل سنتی خود را تا آخر حفظ نمود.
تحلیلهای جدید نشان داده که ظهور دموکراسی آتنی و تفکیک شدن قدرت سیاسی از طبقهی اشراف و روستاییان دولتمندی که به صورت هوپلیت خدمت میکردند، تا حدود زیادی، به ظهور نیروی دریایی مربوط بوده است. ظاهراً با پیدایش شیوههای نوینی برای نبرد دریایی، پاروزنان و خدمهای که به صورت گماشته و پادو برای هوپلیتها خدمت میکردند به ارزش نظامی خویش پیبردند و بخشی از قدرت سیاسی را طلب کردند.[39] ارسطو در کتاب سیاست مشروعیت سیاسی حاکمان را با تلاششان برای دفاع از کشور و غارت سرزمینهای همسایه متناسب میداند[40]، و آشکار است که شکلگیری شیوههای جدیدی برای جنگیدن، ورود بازیگران تازهای به عرصهی سیاست را هم ایجاب میکرده است.
شواهد نشان میدهد که یونانیان باستان خود به اهمیت نیروی دریایی در سیاست داخلی و ارتباط آن با دموکراسی آگاه بودهاند. هنگامی که سی تن جبار در سال 404 پ.م. به کمک اسپارتیان در آتن به قدرت رسیدند و دموکراتها را قلع و قمع کردند، سکوی خطابهی مجلس را، که پیش از آن رو به سوی دریا داشت، چرخاندند تا سخنرانان رو به خشکی سخن بگویند و به این ترتیب به شکلی نمادین بر مخالفت خود بر توسعهی نیروی دریایی تأكید کردند.
خویشاوند دو تن از همین جباران، یعنی افلاطون، هنگامی که جمهور را مینوشت، برای پیشگیری از ظهور دموکراسی بر این امر پافشاری کرد که باید مکان آرمانشهر به قدر کافی از دریا فاصله داشته باشد تا تجارت آبی و شکلگیری نیروی دریایی در آن ممکن نشود. در واقع، باید تأكید ارسطو بر اهمیت هوپلیتها و بیارزش بودن فعالیت پاروزنان را هم در ارتباط با موضع سیاسی ضددموکرات و اشرافی وی فهمید و تفسیر کرد.
نیروی انسانی به کار گرفتهشده در کشتیها، بیشتر، از میان بیگانگان (متیکها) و بردگان انتخاب میشدهاند. ایسوکراتس به روزگاری اشاره میکند که شهروندان همگی هوپلیت بودند و تنها بردگان و بیگانگان بر کشتیها مینشستند[41]. توکیدیدس هم اشارههایی به نیروی دریایی آتن دارد که نشان میدهد به راستی پاروزنان و دریانوردان از چنین طبقهای برمیخاستهاند. خاستگاه پست دریانوردان و خدمهی کشتیها، میتواند غیاب ارجاع به ایشان را در متنهای یونانی باستان توجیه کند. تاریخنویسان یونانی، تنها، هنگامی به این افراد اشاره میکردند که کاری نمایان انجام داده، یا در مسیر جنگ تغییری غیرقابل چشمپوشی ایجاد کرده باشند.
وضعیت دریانوردان هم شباهتی با سربازان سبکاسلحه داشته است. میدانیم که در هر ناو سهردیفی حدود دویست نفر پاروزن کار میکردهاند که در درگیریهای جنگی هم مشارکت داشتهاند. بنابراین در جریان حملهی آتن به اسفاکتریا در سال 425 پ.م. به ازای هشتصد هوپلیت، هشتصد کماندار، و هشتصد فلاخناندازی که در نبرد شرکت کردند دریانوردان هفتاد کشتی آتنی هم به همراهشان میجنگیدهاند. این بدان معناست که هشتصد هوپلیت یادشده با هزار و ششصد پیادهی سبکاسلحهی ماهر، و چهارده هزار سبکاسلحهی برده همراهی میشدهاند.
چنین به نظر میرسد که در یونان باستان جنگ دریایی و دزدی دریایی دو مفهوم متمایز از هم نبوده باشند. به تعبیر امروزین، تفاوت این دو در این است که دزد دریایی محلی را برای استفادهی درازمدت خود فتح نمیکند و ادعای سازماندهی سیاسی و حکومت بر ناحیهای را ندارد، اما کسی که به جنگ میپردازد چنین ادعایی را دارد و در دفاع از آن است که دست به اسلحه میبرد. هدف دزد دریایی تسلط بر اموال مسافران یا رهگذرانی است که از دریاها میگذرند، و با قصد سرداران جنگی، که تسلط درازمدت بر منابع یک سرزمین است، تفاوت دارد. شباهت این دو در این است که هر دو بر محور خشونت نظامی شکل گرفتهاند و با بسیج ناوگان ممکن میشوند و به درگیری در دریاها وابستهاند. این شباهت در یونان باستان از آن تفاوتها مهمتر پنداشته میشده است.
نخستین متن یونانی که به مفهوم دزد دریایی اشاره کرده ایلیاد است. همر در این منظومه واژهی لِئیستِس ( ) را برای اشاره به دزدان دریایی به کار میبرد. این واژه تا سدهی سوم پ.م. تنها عبارتی بود که برای نامیدن دزدان دریایی به کار میرفت، تا این که در سدهی سوم پ.م. واژهی پیراتِس ( ) هم رواج یافت که واژهی اروپایی pirate از آن مشتق شده است.
متن همر حاوی نخستین اشارهها به دریانوردی یونانیان هم هست. این منظومه به دورهای بین 700-750 پ.م. مربوط میشود و بر مبنای آن میتوان دریانوردی جنگی یونانی را در این عصر با دزدی دریایی مترادف دانست. با وجود این، به نظر میرسد شکلی از نکوهش اخلاقی در مورد دزدان دریایی وجود داشته باشد. چون در ادیسه کوکلوپس (غول یک چشم) از اولیس میپرسد[42]: «تو بازرگانی یا دزد دریایی؟ آن دزدانی که هم خود را به خطر میافکنند و هم برای دیگران بدی به ارمغان میآورند.»
در موقعیتی دیگر نستورس هم از تلماخوس چنین چیزی را میپرسد.
با وجود این، شاهان ادیسه با دزدان دریایی تفاوت چندانی ندارند. اولیس به بندر کیتونس حمله میکند، مردان شهر را میکشد، زنان را به بردگی میگیرد، اموال مردم را غارت میکند، و پیش از رسیدن سربازان محلی پا به فرار میگذارد[43]. در جایی دیگر همر به صراحت اعتراف میکند که اولیس پیش از شاه شدن دزد دریایی بوده و آخرین دستبردش هم به سواحل مصر بوده است.[44]
گویا بسیاری از بنیانگذاران کوچنشینهای یونانی هم دزد دریایی بوده باشند. مثلاً به روایت توکودیدس بنیانگذار زانکله در مِسانا، و به روایت هرودوت تأسیسکنندگان شهرهای یونانی در مصر ابتدا دزد دریایی بودهاند. همچنین قدرت گرفتن پلوکراتس ساموسی و انگیزههایش برای توسعهی ناوگان دریایی را وابسته به فعالیتهایش به عنوان دزد دریایی دانستهاند. در جریان جنگهای پلوپونسوس هم هر یک از طرفهای درگیر دستههایی از دزدان دریایی را تجهیز کردند تا برای دستبرد به قلمرو حریف وارد میدان شوند. آلکیبیادس هم در 410 پ.م. هنگامی که به شهرهای یونانی هلسپونت حمله کرد، و بار دیگر در 408 پ.م. که به کوس و رودس هجوم برد، درست مثل یک دزد دریایی عمل کرد. به روایت هرودوت، دیونوسوس فوکایایی، که در جنگ لاده (494 پ.م.) از ایرانیان شکست خورد، به سواحل فنیقیه رفت و چند کشتی بازرگانی فنیقی را توقیف کرد و بعد به سیسیل رفت و آنجا را پایگاه خود قرار داد و کشتیهای کارتاژی و تیرنی را که از آنجا عبور میکردند، غارت کرد.[45]
یکی از اهداف دزدان دریایی در یونان گرفتن اسیر و فروختنشان به عنوان برده بود. از آنجا که این بردهها معمولاً یونانی بودند و بار دیگر در خود یونان به فروش میرفتند، لازم بود تا در فاصلهای دور از زادگاهشان به بردگی گماشته شوند تا احتمال گریختنشان کم گردد. به همین دلیل هم جزیرهی دوردست کرت به تدریج موقعیتی ممتاز در تجارت بردههای یونانی به دست آورد و به عنوان مرکز داد و ستد بردگان به دست آمده از دزدی دریایی درآمد. به همان شکلی که بندر اگینا هم مرکز خرید و فروش اموال غارتشدهی آتنیها بود.
دولتشهرهای یونانی به ظاهر تلاش چندانی برای کنترل دزدان دریایی یا امن کردن راههای دریایی نمیکردهاند. حتی آتن هم، در اوج قدرتش، برنامهای برای این کار نداشت و خودِ دولتمردان آتنی در همان هنگام دزدان دریایی موفقی محسوب میشدند. تنها اشاره به مقابلهی آتنیان با دزدان دریایی به روایت پلوتارک مربوط میشود که میگوید آتن در سال 476 پ.م. برای نابود کردن دزدان دریایی به جزیرهی اسکوروس حمله کرد.[46] اما توکودیدس هنگام نقل همین ماجرا اشارهای به دزدان دریایی نمیکند و برعکس رفتاری را از آتنیان شرح میدهد که بیشتر به دزدان دریایی شباهت دارد. به روایت او، آتنیان اموال مردم این شهر را غارت کردند و اهالی را به بردگی گرفتند.[47] به شهادت متنهای هرودوت و توکودیدس، تنها دشمن واقعی دزدان دریایی در منطقهی اژه ناوگان شاهنشاهی هخامنشی بوده است. در یک نگاه کلی، به نظر میرسد دزدی دریایی حلقهی واسطی بوده باشد که در یونان باستان رابطهی بین تجارت برده و جنگ را بر قرار میکرده است. حلقهای که به همین دلیل تمام سیاستمداران و سرداران یونانی به نوعی در آن دخیل بودهاند.[48]
جنگهای دریایی ایران و یونان: ارزیابی دو نیرو
مرور منابع یونانی نشان میدهد که بر خلاف تصویر رایجی که در کتابهای کلاسیک تاریخ امروزین منعکس شده، یونانیان باستان خویشتن را نیروی دریایی نیرومندی نمیدانستهاند، و ناوگان خود را در تقابل با نیروی زمینی مقتدر هخامنشیان قرار نمیدادهاند. واژگونهی تصویر اغراقآمیزِ «امپراتوری دریایی آتن در برابر امپراتوری زمینیِ هخامنشی»، در منابع یونانی به روشنی میبینیم که به طور مشخص اهالی آتن پارسیان را ابرقدرتی باشکوه میدانستهاند که هم در نیروی دریایی و هم نیروی زمینی نسبت به یونانیان دست بالا را دارد.
برای ارزیابی برتری یا فرودستی نیروی دریایی ایران و یونان دو محک در دست داریم. نخست، وصف یونانیان از نیروی دریایی ایرانی که اغراقآمیز و رنگین و بزرگنمایانه است، و دیگری دستاوردهای عینیِ نظامی که از درگیری این دو نیرو ناشی شده است.
یونانیان به هنگام وصف ناوگان هخامنشیان آشکارا مرعوب و ستایشگر بودهاند. ابعاد و اندازهی غولآسای کشتیها، شمار فراوان و احتمالا اغراق شدهی منسوب به کشتیهای ایرانی، و کارکردهای عجیب و غریبی که به این ناوگان منسوب میشده، نشان میدهد که یونانیان باستان به هیچ عنوان خود را یک نیروی دریایی برتر در مقابل ایرانیان قلمداد نمیکردهاند. در این میان، یونانیان همچنان بهترین دریانوردان خود را ساموسیها میدانستهاند و این با توجه به آن که نخستین ناوگان یونانی زیر تاثیر مصر در این قلمرو شکل گرفت، معقول مینماید. نمونهای از ارجاعهای مداوم به دریانوردان ساموسی را در داستان گذر خشایارشا از دریا هنگام حمله به یونان میبینیم. آنجا که یک مهندس ساموسی که در خدمت ایرانیان بوده، با کنار هم نهادن قایقها و کشتیها پلی بر روی بُسفر میزند. این گزارش را البته باید با نگاهی انتقادی نگریست. در واقع، یونانیان در 513 پ.م. از سادهترین دانشهای مهندسی جنگی – که فن گشودن قلعهها و تخریب دیوارها باشد – بیبهره بودهاند و این فنون را قرنها بعد از کارتاژیان آموختند.[49] از این رو، وجود مهندسی چنین برجسته که از ساموس برخاسته باشد کمی بعید مینماید. شمار کشتیهای به کار گرفته شده برای زدن این پلِ قایقی (600 تا[50]) هم نادرست است. چون بنا به گفتهی خود هرودوت، کل ناوگان ساموس در آن زمان 240 کشتی بوده است، و این نیرو در آن زمان یکی از بزرگترین قوای دریایی منطقه محسوب میشده. پس، از کار انداختن 600 کشتی برای پل زدن بر بسفر ناپذیرفتنی است. با این وجود این که احتمالا خشایارشا هرگز پلی با این کیفیت بر بسفر نزده، این گزارش رگهای از تصویر ذهنی یونانیان درباره ایرانیان را برایمان ثبت کرده است.
گذشته از توصیفهای رنگین یونانیان از نیروی دریایی ایران، محکی دقیقتر و استوارتر هم هست که عدم توازن این دو قدرت را نشان میدهد. آن هم سیاههی دیگریهای نظامی میان این دو نیروست. نخستین گزارش دربارهی چنین کشمکشی را در جریان شورش دولتشهرهای ایونی به رهبری میلتوس میبینیم، که ماهیتی دریایی داشته و بلافاصله با حضور ناوگان ایران سرکوب میشود.
اوج این درگیریها زمانی رخ داد که بقایای ایونیهای شورشی به رهبری میلتوس قوای خود را در منطقهی لادِه گرد آوردند و نیروی دریایی بزرگی با 353 کشتی سه ردیفی را بسیج کردند. این نیرو با ناوگان ایران، که 600 کشتی را در بر میگرفت[51]، درگیر شد. چنان که از ارقام بر میآید، ناوگان ایرانیان مجهزتر و بزرگتر از ناوگان ایونی بوده است. نبرد لاده نخستین رویارویی دریایی ایران و یونان بود و میتوان از متن هرودوت دریافت که از همان ابتدا نیروی دریایی شاهنشاهی به شکل بیتناسبی از ناوگان ایونی نیرومندتر بوده است. ایرانیان در نبرد لاده پیروز شدند و شورشیان ایونی را از میان بردند.
دومین گزارش مهم دربارهی رویارویی نظامی ناوگان ایران و یونان، به جریان حملهی خشایارشا به دولتشهرهای یونانی مربوط میشود. در اینجا هم باز گستردگی چشمگیر نیروی دریایی ایران را میبینیم، و پیچیدگی رستههای چندقومیتی آن را. به روایت هرودوت ناوگان ایران از این نیروها تشکیل میشده است: دویست کشتی مصری، سیصد کشتی فنیقی از شهر صور، صد و پنجاه کشتی قبرسی، صد کشتی از کیلیکیه، صد کشتی از هلسپونت، پنجاه کشتی از لیکیه، سی کشتی از پافلاگونیه، سی کشتی از دوریهای آسیا، هفتاد کشتی از کاریه، صد کشتی از ایونیه، شصت کشتی آیولی، و هفده کشتی از جزیرههای متعلق به قومهای پلاسگوی[52]. به این ترتیب از مجموع 1207 کشتی که به روایت هرودوت در این نبرد شرکت کرده اند، گذشته از پانصد کشتی مصری و فنیقی، همه به مناطق یونانینشین تعلق داشتهاند، و 577 فروند از آنها – یعنی نیمی از ناوگان – مشخصاً یونانی بوده است. دیودور شمار کشتیهای یونانی را در ناوگان ایران 320 کشتی مینویسد و حجم کل ناوگان را هم 1200 کشتی میداند.[53]
در منابع یونانی از نبردهایی مانند سالامیس خبردار میشویم که به نص صریح همان منابع اصولا در زمین رخ داده و تنها در تاریخنگاری سیاستزدهی معاصر به جنگی دریایی برکشیده شده است. گذشته از این مواردِ نامستند، بزرگترین نیروی دریایی یونانی که در برابر این ناوگان صف آراست، همان بود که در جریان فتح آتن در خلیج آرتمیسیون مستقر شد. این ناوگان 271 رزمناو و شمار زیادی کشتی پنجاه پارویی را شامل میشد.[54] حدود دویست تا از این رزمناوها را تمیستوکلس آتنی، در زمان حکومتش بر آتن، با پول معادن نقرهی تراکیه ساخته بود. او شهروندان آتن را قانع کرد تا از سهم ده دراخماییشان از معادن ناحیهی لورین چشمپوشی کنند تا این پولها صرف ساختن کشتیهای جنگی شود. او درمتقاعد کردن مردم کامیاب شد و در نتیجه آتن صاحب ناوگانی بزرگ شد که در اصل برای حمله به اگینا و غارت آن شهر تجهیز شده بود[55]، اما با ورود ایرانیان به صحنه کاربردی دیگر یافت. توجه داشته باشید که شمار کشتیهای یونانی موجود در ناوگان ایرانی ظاهراً از شمار کشتیهای یونانی موجود در جبههی مقابلشان بیشتر بوده است! یعنی بخش عمدهی نیروی دریایی دولتشهرهای یونانی، با ایران، و نه با آتن متحد شده بودند.
در جریان رویارویی دو نیرو، نبرد شدیدی آغاز شد و از هر دو طرف عدهی زیادی کشته شدند. نبرد ادامه یافت تا این که نزدیک به نیمی از کشتیهای یونانی آسیب دیدند. در این هنگام، یونانیان دیگر ماندن را جایز ندانستند. پس ابتدا کورینتیها و آخر از همه آتنیها از میدان گریختند[56] و ایران در این جنگ هم پیروز شد. تمام این نبردها در زمانی صورت گرفته بود که هنوز آتن در اوج اقتدار خود قرار نداشت و به اصطلاح «امپراتوری دریایی» خود را بنیاد نکرده بود.
خوشبختانه بعد از ظهور اتحادیهی دلوسی و بسط نفوذ آتن در دولتشهرهای همسایهاش هم نبردی میان ایران و یونان درگرفته و به این ترتیب دادههای بیشتری دربارهی کیفیت دو نیروی دریایی در اختیار داریم. ماجرای این درگیری از سال 462/463 پ.م شروع شد. در این تاریخ مردی مصری به نام اینارو ادعا کرد پسر پسامتیک (فرعون قبلی مصر) است. او بیشک دروغ میگفته و در برخی از منابع به عنوان مردی لیبیایی مورد اشاره واقع شده است. به هر صورت وی با هوادارانش در مصر شورش کردند و با فرستادن پیکهایی به یونان به ایشان امتیازهایی پیشنهاد کرد و در عوض خواست که برایش سرباز بفرستند تا با شهربان هخامنشی مصر بجنگند. آتنیان در سال 460 پ.م. (در آغاز عصر زمامداری پریکلس) سپاهی به مصر فرستادند. این در زمانی بود که اینارو و مزدوران یونانیاش در نبرد پِپرمیس بر سپاه محلی پارس چیره شدند و هخامنش، برادر خشایارشا و شهربان پیشین مصر، را در این نبرد به قتل رساندند.
اردشیر هخامنشی وقتی از شورش آگاه شد، بغبخش (مگابازوس) و آرتاباز (آرتابازوس) را برای دفع فتنه فرستاد. این دو با ناوگانی به مصر رفتند و شورشیان را به کمک مصریان در چند نبرد پیاپی شکست دادند. آنچه از نظر روابط نظامی میان ایران و یونان مهم است، درگیریهایی است که بین ایرانیان و ناوگان آتنی درگرفت. این درگیریها از این نظر حائز اهمیت است که امکان مقایسهی قدرت نظامی هخامنشیان و آتنیان را در دورهی اوج قدرت اتحادیهی دلوسی فراهم میکند.
یونانیان در چندین نبرد از نیروهای پارسی به رهبری بغبخش شکست خوردند و همگی کشته شدند، طوری که تنها تعدادی انگشتشمار از آنها توانستند به آتن باز گردند. آتنیان وقتی از این شکست آگاهی یافتند، ناوگانی کمکی را تجهیز کردند و در سال 454 پ.م. برای یاری به بقایای سربازانشان به سوی مصر گسیل کردند. اما این ناوگان هم در دماغهی مِندِس با ناوگان ایران برخورد کرد و كاملاً نابود شد. آنگاه یونانیان محاصره شده در مصر هم در جنگی خونین قتلعام شدند.[57]
آتنیان که گویا در این زمان برای ایلغاری دیگر به اوریمدون حمله کرده بودند نیز شکست خوردند و با تلفاتی سنگین عقب نشستند. به این ترتیب، آتن در عصر پریکلس شکستی خردکننده را در تمام جبههها از ایرانیان پذیرا شد.[58] دامنهی این شکست به قدری زیاد بود که آتنیان، از بیم شورش شهرهای عضو اتحادیه، خزانهشان را از دلوس به خودِ آتن منتقل کردند. زیانهای وارد شده به آتن چنان دامنگیر بود که آتن در 453 پ.م. با اسپارت قرارداد صلحی منعقد کرد و امتیازهایی را به حریف واگذار کرد.[59]
فرودستی یونانیان در برابر ناوگان ایرانی تنها به دوران پریکلس محدود نمیشد، و بیش از یک قرن بعد، وقتی اسکندر به ایران زمین هجوم آورد، همچنان پا بر جا بود. اسکندر در پیروی از سرمشقی که پدرش فیلیپ بنیان نهاده بود، در نخستین گام بالکان و سرزمینهای یونانینشین را فتح کرد تا از جمعیتِ بزرگ و شناور این منطقه سربازگیری کند. او با خشونت مقاومت دولتشهرهای استخواندار قدیمی (مهمتر از همه تبس) را سرکوب کرد و خاک این شهرها را به توبره کشید و ناوگان و ارتش دولتشهرهای تابعِ دیگر را در اختیار گرفت. بعد با این نیرو در داخل خاک ایران پیشروی کرد.
تحلیل سفرهای جنگی اسکندر نشان میدهد که محور اقتدار او نیروی زمینی بوده و نیروی دریایی مهمی را در اختیار نداشته است. اسکندر مهرماه 335 پ.م. را به تدارک لشگركشی به شرق گذراند و توانست در این مدت160 کشتی یونانی را بسیج کند. ناوگان اسکندر همچنان بسیار کوچک بود و در برابر 400 کشتی فنیقیای ناوگان ایران قدرتی نداشت، اما نیروی زمینیاش نیرومند بود. از الگوی رزم آرایی اسکندر آشکار میشود که او به نیرومندتر بودنِ ناوگان ایران آگاه بوده و بر این مبنا برنامهی جنگی خود را تنظیم کرده است. نیروهای مقدونی ابتدا ساحل شرقی مدیترانه را فتح کردند. یعنی اسکندر به این ترتیب با راهبرد درخشانی ایران را از دستیابی به ناوگان نیرومندش محروم کرد.[60] جالب آن که مؤثرترین مقاومت هم در منطقهی مدیترانه از سوی نیروی دریایی وفادار به هخامنشیان انجام پذیرفت و شهرهای دریانورد فنیقی ستون فقرات آن را تشکیل میدادند. فرناباز، دریاسالار ایرانی، در میان رهبران این مقاومت ضدمقدونی از همه خطرناکتر بود. او با برنامهای هوشمندانه به جبههی پشت اسکندر، یعنی یونان، حمله برد و با اقبال مردم خیوس و لسبوس روبهرو شد. به تدریج تمام مردم یونان به او پیوستند، و تنها موتیلنه به اسکندر وفادار ماند. یکی از سرداران مشهور فرناباز مِمنون بود که بیشتر در جهان یونانی آوازه داشت و به همین دلیل هم نام او را بیشتر در کتابهای تاریخی میبینیم. او هنگام محاصرهی موتیلنه در اثر بیماری درگذشت، اما فرناباز کار فتح این دولتشهر را تکمیل کرد و کمی بعد کشته شد. به این ترتیب، یکی از دشمنان مهم اسکندر از صحنه خارج شد؛ دشمنی که یونانیان باستان و تاریخنویسان معاصرِ تابع ایشان دستاوردهایش را به یکی از سرداران زیردستش، یعنی ممنون، نسبت میدهند.
اسکندر که از نیروی زمینی بزرگی برخوردار بود و به برکت انفجار جمعیت اخیر بالکان مدام با نیروهای تازه تغذیه میشد، به سرعت پاتک زد و به سوی نیروهایی هجوم برد که زیرکانه پشت جبههاش را فتح کرده بودند. او در دی ماه 332 پ.م. صور را محاصره کرد و با ناوگانی که از صیدا – شهر رقیب صور – گرفته بود، کوشید تا فنیقیها را در دریا شکست دهد. اما کشتیهای صور به فرناباز و ناوگان شاهنشاهی پیوست و ناوگان اسکندر را در نزدیکی قبرس شکست داد. در نهایت هم اسکندر از رویارویی با ناوگان ایران در دریا چشم پوشید و نابود کردن مقاومت در خشکی را آماج کرد. در مرداد 332 پ.م. لشگر مقدونی دیوار جنوبی شهر را ویران کرد و همهی مردان شهر را کشت و زنان و کودکان را به بردگی گرفت. میگویند اسکندر از این شهر سیصد هزار برده گرفت[61]!
شهر دیگری که در برابر اسکندر به سختی مقاومت کرد غزه بود. حاکم این شهر پارسی زیبارو و دلاوری بود به نام «باد» (باتیس). او تا دو ماه در برابر مقدونیان ایستادگی کرد و خود بارها با سپاه ایشان جنگید و یک بار به اسکندر حمله کرد و با تیری شانهاش را زخمی کرد. اما در نهایت، شهر غزه هم گشوده شد. باد را اسکندر با دست خود به شکل فجیعی به قتل رساند و نیمی از مردم شهر را کشت و نیم دیگر را برده کرد. تمام این شهرها که زیر فرمان سردارانی (معمولا دریاسالارانی) پارسی با مقدونیان روبرو میشدند، فنیقی بودند و ادامهی مستقیم بنیانگذاران نیروی دریایی در جهان باستان محسوب میشدند.
نتیجهگیری
اسطورهی توسعه یافتگیِ نیروی دریایی یونانیان و برتری آن بر ناوگان ایرانِ هخامنشی، بخشی از گفتمانی ایدئولوژیک است که دوقطبیِ اروپا در برابر آسیا و غرب در برابر شرق را تا قرن پنجم و شش پ.م و دوران اقتدار هخامنشیان تعمیم میدهد. این دیدگاه چنان که گذشت، بر مبنای اسناد و مدارک تاریخی تایید نمیشود. زادگاه نیروی دریایی، در مقام یک قدرت نظامی تخصص یافتهی آبی، فنیقیه بوده است. فنیقیه خود دولتی منسجم نبود و مثل یونان از مجموعهای از دولتشهرهای همسایه تشکیل میشد. نخستین دولتی که از نیروی دریایی بهره جست، ایرانِ عصر کوروش و کمبوجیه بود که بعد از فتح بابل فنیقیه را با ناوگانش به ارث برد، و کمی بعد فرعون مصر که ناوگان ساموس را در تقابل با آن شکل داد. این دو نیرو به سرعت با هم ادغام شدند و در ترکیب با نیروی دریایی مصر به ایرانیان پیوستند. به این ترتیب در عصر سیطرهی پارسیان تنها یک نیروی دریایی بزرگ و توسعه یافته وجود داشته و آن هم ناوگان چند قومیتیِ هخامنشیان بوده است.
یونانیان در این میان دولتشهرهایی پراکنده و به نسبت توسعه نیافته بودهاند که وضعیتشان کمابیش با آنچه دربارهی دولتشهرهای فنیقیِ دو قرن پیشتر میبینیم، برابر است. تفکیک نشدنِ کارکردِ بازرگانی دریایی و دزدی دریایی نشان میدهد که این نیروی نوبنیاد هنوز پیچیدگی و تخصص یافتگی چندانی نداشته و جایگاه اقتصادی تثبیت شدهای نداشته است. اغتشاش سیاسیِ برخاسته از نیرو گرفتن ناوگان آتن، و ظهور دموکراسی آتنی در اثر آن، نشان میدهد که پایگاه طبقاتی و جایگاه اجتماعی-سیاسی این نیرو نیز شکننده بوده و همچون قدرتی نوپا و تازه وارد در عرصهی سیاست قدیم یونانی قلمداد میشده است. در نهایت، درگیریهای نظامی دریاسالاران یونانی با ناوگان هخامنشی آشکارا نشان میدهد که نیروی دریایی اصلیِ این دوران ایران بوده و یونانیان تنها دستههای پراکنده در حاشیهی آن به شمار میآمدهاند.
فهم ساز و کارهایی که نیروی دریایی ایرانی را پدید آورد، و جایگاه آن در برنامهی جهانی هخامنشیان، کلیدی است که فهم تاریخ یونان را نیز ممکن میسازد. نیروی دریایی یونانی، که شالودهی سیاست دموکرات را بنا نهاد، در واکنش یا زیرتاثیرِ فعالیت نیروی دریایی ایرانی شکل گرفته است. نیرویی فرودستتر، کوچکتر، و معمولا تابعِ هخامنشیان، که تعبیرهای ناقص از رفتار و دستاوردهایش به خطاهای روششناسانهی چشمگیر و تعیین کننده در تاریخنگاری امروزین ما انجامیده است.
کتابنامه
بریان، پیر، تاریخ شاهنشاهی هخامنشی، ترجمهی مهدی سمسار، زریاب، 1377.
بریان، پیر، وحدت سیاسی و تعامل فرهنگی در شاهنشاهی هخامنشی، ترجمهی ناهید فروغان، اختران، 1386.
بنگستون، هرمان، یونانیان و پارسیان، ترجمهی دکتر تیمور قادری، فکر روز، 1376.
کوک، جان مانوئل، شاهنشاهی هخامنشی، ترجمهی مرتضی ثاقب فر، انتشارات ققنوس، 1383.
همر، اودیسه، ترجمهی سعید نفیسی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
همر، ایلیاد، ترجمهی سعید نفیسی، انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
والینخا، ه. ت. «نیروی دریایی ایران و پیشینیان آن»، در: تاریخ هخامنشیان (ج.1)، ویراستهی هلن سانسیس وردنبوخ، ترجمهی مرتضی ثاقبفر، توس، 1388.
وکیلی، شروین، اسطورهی معجزهی یونانی، انتشارات شورآفرین، 1389.
وکیلی، شروین، داریوش دادگر، انتشارات شورآفرین، 1390.
ویلکن، اولریش، اسکندر مقدونی، ترجمهی حسن افشار، مرکز، 1376.
Aird, H. Pericles: The Rise and Fall of Athenian Democracy, The Rosen Publishing Group, 2004.
Aristotle, Politics, Tr. By B. Jowett, Oxford University Press, 1931.
Arrian, The Campaigns of Alexander, translated by Aubrey de Sélincourt, Penguin Classics, 1958 and numerous subsequent editions.
De Sousa, P. Greek piracy, In: The Greek World, ed. A.Powell, Routledge, 1997.
Herodoti, Historiae, (ed. C. Hude) Oxford Classical Texts, 1988.
Libourel, J. M. «The Athenian Disaster in Egypt». «American Journal of Philology», The Johns Hopkins University Press, 92 (No.4), October 1971.
Livingstone, Niall, A commentary on Isocrates’ Busiris. Boston: Brill, 2001.
Plutarch, The lives (De Animae Procreatione), Tr. by H. Cherniss, Loeb Classical Library, 1976.
Sage, M. M. Warfare in Ancient Greece, Routledge, 1996.
Siculus, Diodorus; Oldfather, C. H. (Translator) (1935). Library of History: Loeb Classical Library. Cambridge, MA.: Harvard University Press.
Strabo, The Geography of Strabo: Literally Translated, with Notes, trans. by H. C. Hamilton & W. Falconer, London: H. G. Bohn, (1854-1857).
Thucydides, The Peloponesian Wars, (Tr. W. Blanco), Critical edition, 1998.
Van Wees, H. “Politics and the battlefield: Ideology in Greek warfare”, In: The Greek World, ed. by Anton Powell, Routledge, 1997.
- وکیلی، 1389. ↑
- اتحادیهای که در شورای آمفوکتئون تشکیل شد و همهی شهرهای متحد را در بر میگرفت 31 عضو داشت. ↑
- وکیلی، 1390. ↑
- O’Connel, 1989:54, 55. ↑
- موسکاتی، 1378: 121. ↑
- هرودوت، کتاب یکم، بند 186. ↑
- هرودوت، کتاب یکم، بند 186. ↑
- هرودوت، کتاب دوم، بند 44. ↑
- Psammetichus III ↑
- Cyclades ↑
- هرودوت، کتاب سوم، بند 93. ↑
- هرودوت، کتاب هفتم، بند 68. ↑
- Potts, 1985: 81-95. ↑
- Salles, 1989: 67-96. ↑
- Strabo, XVI, 3, 3. ↑
- Arrian, Anabasis, VII, 19, 5. ↑
- هرودوت، کتاب هفتم، بند 80. ↑
- هرودوت، کتاب سوم، 93. ↑
- Eilers, 1983: 101-119. ↑
- Potts, 1985: 81-95. ↑
- Roaf, 1974: 73-160. ↑
- والینخا، 1388، ج.1: 128. ↑
- هرودوت، کتاب سوم، بند 39. ↑
- Siculus, XI, 3,7. ↑
- 1 موسکاتی، 1378: 129. ↑
- والینخا، 1388: 100-102. ↑
- وکیلی، 1389 (ب): 160-167. ↑
- والینخا، 1388، ج.1: 120. ↑
- والینخا، 1388، ج.1: 122. ↑
- والینخا، 1388، ج.1: 126. ↑
- Davison, 1947: 18-25. ↑
- هرودوت، کتاب سوم، بندهای 3 و 19. ↑
- هرودوت، کتاب دوم، بند 44. ↑
- ↑
- هرودوت، کتاب سوم، بند 130. ↑
- Van Wees, 1997. ↑
- والینخا، 1388. ↑
- ارسطو، سیاست، بند 1327. ↑
- Von Wees, 1997. ↑
- ارسطو، سیاست یونانی، بند 23.1 و 23.2. ↑
- ایسوکراتس، دربارهی صلح، بند 48. ↑
- ادیسه، کتاب نهم. ↑
- ادیسه، کتاب نهم. ↑
- ادیسه، کتاب چهاردهم و هفدهم. ↑
- هرودوت، کتاب ششم، بندهای 9 و 10. ↑
- پلوتارک، کیمون، بند 8. ↑
- توکودیدس، کتاب یکم، بند 98. ↑
- De Sousa, 1997. ↑
- Sage, 1990:115. ↑
- هرودوت، کتاب چهارم، بند 87. ↑
- هرودوت، کتاب ششم، بندهای 9 و 10. ↑
- هرودوت، کتاب هفتم، بندهای 89-100. ↑
- دیودور، کتاب یازدهم، بند 3. ↑
- هرودوت، کتاب هشتم، بند 2. ↑
- هرودوت، کتاب هفتم، بند 144. ↑
- هرودوت، کتاب هشتم، بندهای 6-18. ↑
- Libourel, 1971: 605–615. ↑
- Aird, 2004: 52. ↑
- دیودور، فصل 11، بخش 86، بند 1. ↑
- Arrian, Anabasis Alexandri I, 20, 24–26. ↑
- Sabin, 2007: 396. ↑
ادامه مطلب: نقد متن و نویسنده: پیدایش و تحول احزاب سیاسی مشروطیت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب