اندر حکایت پهلوان و سامورایی
هفتهنامهی کرگدن، شمارهی هفتاد و هفت، سهشنبه سوم آبان 1395
1. ایران زمین احتمالا کهنترین مرکز صورتبندی و ساماندهی به هنرهای رزمی بوده است. بیان این گزاره در این دورانِ سیطرهی رسانههای عامهپسند و کلیشهسالاری، قدری خطرناک جلوه میکند و دور نیست که گوینده به تعصب نسبت به تمدن و فرهنگ خویش متهم شود و نکوهشاش کنند که بیهوده به داشتههایی مشکوک و جسته و گریخته میبالد. وانگهی این اعتراضها دور از انتظار هم نیست. مگر نه این که همهی ما وقتی سخن از استاد هنرهای رزمی به میان میآید کسی با هیبت بروسلی و جکیچان (یا اگر روشنفکر و روزآمد باشیم، جِت لی!) در ذهنمان تبلور مییابد؟ و مگر نه این که با اشاره به مرکز آموزش هنرهای رزمی، همه به طور خودکار یاد معبد شائولین میافتند؟ مگر نه این که باشگاههای رزمی امروزین در ایران خودمان رشتههایی را آموزش میدهد که خاستگاهی ژاپنی (کاراته، جودو) یا چینی (کونگفو، تای چی) و یا به ندرت کرهای (تکواندو) یا تایلندی (موایتای) دارند؟ که همهشان به آسیای خاوری تعلق دارند و استادان و بنیانگذارانش به راستی زردپوستانی همریخت با «آقایمان» بروسلی هستند؟
در حال و هوای امروزین شاید دشوار باشد به کرسی نشاندنِ این حرف مستند، که کل فرهنگِ امروزین دربارهی هنرهای رزمی صنعتی است بیشتر نمایشی و نوساخته، که از ترکیب صنعت سینما و صنعت ورزش پدید آمده است. یعنی کمابیش تمام آنچه که خوانندهی این سطرها از مفهوم «هنرهای رزمی» در ذهن دارد، برساختههایی اجتماعی است که طی صد سال گذشته از گره خوردن دو روندِ به ظاهر بیربط پدید آمده است. یکی تاسیس صنعت سینما در هنگکنگ که مستعمرهی انگلستان بود و به مستعمرهچیان اجازه میداد با دستیاری لایهای از نخبگان مدرن شدهی چینی، محصولاتی سینمایی برای بازار عظیم چین تولید کنند. محصولاتی که مضمون اصلیشان همان حکایتهای بزن بزنِ معمولی بوده که همیشه بین عوام هوادار دارد، با این چاشنی که بافتی تاریخی هم فراهم میآورد و ضعف نظامی و سرشکستگی ناشی از فروپاشی امپراتوری چین را در ذهن شهروندان این قلمرو التیام میبخشید. دومین سرچشمهی این ماجرا، تبدیل شدنِ ورزش به یک صنعت بود. این امر با نمایشی شدن، عمومی شدن، و تولید انبوه فرآوردههای ورزشی همراه بود و یکی از عناصری بود که مفهوم اوقات فراغت را در دوران مدرن شکل داد. اینها همه بدان معناست که در سراسر تاریخ بسیار خوب ثبت شدهی چین و خاور دور تا پیش از سال 1800 میلادی، تقریبا هیچ سندی در دست نداریم که به چیزی شبیه به هنرهای رزمیِ امروزین اشاره کند. تنها اشارهها به معبد شائولین باز میگردد و رسالههایی بسیار کوتاه که در بافت کیش بودایی و در پیوند با پزشکی چینی نوشته شدهاند و اشارههایی به شکلی از هنرهای رزمی در این معبد دارند، و در کنار منابعی کهنتر و بسیار دقیقتر و صریحتر قرار میگیرند که تاسیس این معبد را به راهبی سغدی و ایرانی تبار با لقب بودیدارما نسبت میدهد، که وی نیز در همین سیطرهی امروزین فرهنگ عامیانه، بر خلاف نص صریح منابع کهن، و در امتداد جریان ایرانزدایی از راه ابریشم، هندیتبار پنداشته شده است.
2. اینها البته بدان معنا نیست که چین و ژاپن هنرهای رزمی نداشتهاند. تمام دولتها در سراسر دورانی که وجود داشتهاند، بنا به ضرورتی ساختاری نیروی نظامی داشتهاند و همیشه هم این نیرو نرمافزاری از جنس باورها، اسطورهها، روایتهای داستانی، تاریخچههای خُرد و فنون و مهارتها را در خود پرورده است. یعنی همهی دولتها ارتشی داشتهاند که هنرهای رزمی اصیل همواره در دل آن شکل گرفته و پرورده شده است. جدا شدن هنرهای رزمی از ارتش و پیوند خوردناش با دو صنعتِ مدرنِ سینما و ورزش، امری به کلی نو و بیریشه است که دست بر قضا امروزه بدنهی تصورات مردمان دربارهی هنرهای رزمی را بر میسازد.
با توجه به پیوند انداموار هنرهای رزمی با ارتشها، میتوان به تاریخ تمدنها نگریست و به سادگی با ارزیابی توان نظامیشان دربارهی پیچیدگی و کارآیی هنرهای رزمیشان داوری کرد. تمدنی که ارتش نیرومند داشته باشد، لزوما در گذر زمان بر نیروهای همسایه غلبه خواهد کرد و اقتدار سیاسی متمرکزی پدید خواهد آورد و صنعت نظامی و فناوری جنگی پیشرفتهای پدید خواهد آورد و اینها متغیرهایی است که تاریخِ کلاسیک بیش از هرچیز بدان میپردازد. به تعبیری، انبوه اسنادی که منابع رسمی تاریخی محسوب میشوند، اگر با دقت خوانده شوند، بهترین و معتبرترین مرجع برای تحلیل سیر تحول هنرهای رزمی هم هستند.
بر این مبناست که وقتی ظهور دولت جهانگیر هخامنشی را در میانهی قرن ششم پیش از میلاد میبینیم، و توصیف همگرا و همسانِ مورخان ایرانی و عبرانی و یونانی را از ارتشهای پارسیان میخوانیم، به سرعت در مییابیم که شکلگیری این دولتِ شگفتانگیز و پهناور مدیونِ پیدایش ارتشهایی نوپدید بوده که نرمافزاری نو و اخلاق جنگی تازهای را برای ساماندهی خویش به کار میگرفتهاند. بر این مبنا با مرور روایتهای تاریخی میتوان به تصویری دقیق و روشن از تاکتیکهای جنگی و راهبردهای نظامی کلان ایران دست یافت و تصویری شفاف از جنگاورِ ایرانی را بازسازی کرد. جنگاوری که رومیان و چینیان با تعبیر یکسانِ «پارسی» به آن اشاره میکردهاند.
با تکیه بر همین منابع تاریخی است که در مییابیم ارتش هخامنشی پیش و بیش از هرچیز به خاطر فناوری پیشرفتهاش با این سادگی و قاطعیت بر حریفان غلبه میکرده است. چرا که ابزارهای مهندسی پیچیدهای مانند منجنیق و ابزار قلعهگیری در این ارتش برای نخستین بار اختراع شده و فناوری استفاده از اسب و ایجاد سلحشوران زرهپوش سواره نیز برای اولین بار در همین زمینه یافت میشود. این فناوریها با جادهسازی و مهندسی نظامی پیشرفتهای گره میخورده که برای آن دوران درخشان و شگفتانگیز مینموده است. کافی است سواران زرهپوشی که هرودوت توصیف کرده را با سواران آشوری یا گردونهسواران هیتی و مصری مقایسه کنیم تا این جهش در فناوری استفاده از اسب در جنگ را دریابیم. یا ابزار قلعهگیری و پرتابههایی مانند منجنیق را با فنون قلعهگیری آشوریها مقایسه کنیم تا به گسست فنی و مهندسی این دو پی ببریم.
اما گذشته از این دادهها که به خودِ میدان جنگ مربوط میشود، همواره انبوهی از منابع و اسناد کناری را داشتهایم که به خودِ هنرهای رزمی مربوط میشود و اخلاق جنگی و اساطیر حاکم بر کردار جنگاوران را شرح میدهد. فهم تکامل هنرهای رزمی زمانی ممکن میشود که طیفی وسیع از این متون مورد بررسی قرار گیرند. از «هنر جنگ» سونتزه گرفته تا «آییننامههای رزمآرایی» پهلوی عصر ساسانی که همچون درسنامهی استراتژی هستند، تا متونی باستانی مثل فروردین یشت و مهاربهاراتا که افسانهها و داستانهای پهلوانان را همچون سرمشقی ارائه میکنند. در ایران زمین منابعی فراوان در این زمینه داریم. چنان که در کتاب «اسطورهشناسی ایزدان ایرانی» نشان دادهام، بخش بزرگی از یشتهای اوستا و آیینهای مربوط به مهر و بهرام و وای (باد) در واقع سرودها و مناسک مربوط به جنگاوران هستند و هنرهای رزمی آن دوران را صورتبندی میکنند.
3. پیشرفته بودنِ هنرهای رزمی ایرانی و غنی بودن ساز و کارهای مربوط به ورزشهای جنگی در تمدنمان را میتوان از اینجا دریافت که کهنترین مراکز مردمیِ ورزشی که در ضمن در گذر تاریخ پایدارترین هم بودهاند، در این حوزهی تمدنی تکامل یافتهاند. آنچه که امروز بقایای رو به انقراضاش را در قالب زورخانه میبینیم، ساختی بسیار بسیار کهن دارد و بسیاری از آیینهایش را میتوان به طور مستقیم تا کیش مهرِ باستانی و سنن مربوط به عیاران عصر اسلامی و اسواران دوران ساسانی و اشکانی ردیابی کرد. این ورزشگاهها نخستین مراکزی هستند که ابزار ورزشی را به شکلی نمادین (در قالب میل و کباده) به کار میگیرند و از موسیقی هنگام ورزش بهره میبرند و تمرکزشان بر جنگ هم از آنجا بر میآید که همهی مهارتهایشان به میدان نبرد مربوط میشوند. از میل (گرز) گرفتن گرفته تا کشتی که همان جنگ تن به تن است. نمونههای مشابه این روند را در تمدن روم باستان یا بعدتر در چین و ژاپن هم داریم، اما اغلب به طبقهی جنگاوران حرفهای یا مشتقهای آن (مثلا گلادیاتورها) تعلق دارد و امری مردمی نیست که اهالی یک محل به شکلی جمعی در آن ورزش کنند.
گفتار در این زمینه بسیار است. از غنای اخلاق رزمی ایرانیان که در میدانهای جنگ هم همواره نمود داشته و دارد، تا پیچیدگی فناوری بدنی و انضباط درونیای که پهلوانان و فتیان و عیاران در این قلمرو از آن برخوردار بودهاند. اما در اینجا تنها به یک مثال برای مقایسهی اوضاع تمدن ایرانی و سایر تمدنها بسنده میکنم و بحث بیشتر در این مورد را به زمانی فراختر وا میگذارم.
امروز کهنترین خاستگاه ورزشهای رزمی رایج و آشنا را ژاپن میدانند. حقیقت هم آن است که از نظر تاریخی بخش عمدهی قالبها و چارچوبهایی که بعدتر از راه صنعت سینمای هنگکنگ جهانگیر شد، در این قلمرو و به خصوص در جزیرهی اوکیناوا تکامل یافته است. کهنترین متنِ جدی در این زمینه رسالهی «هاگاکوره: 葉隠» است که میتوان به «برگهای پنهان» ترجمهاش کرد. نظر غالب مورخان آن است که این متن در ابتدای قرن هجدهم میلادی (بین سالهای 1709 تا 1716) تدوین شده است. بر مبنای روایت مشهور، این متن گزیدهی گفتارهای جنگاوری نامدار به نام یاماموتو چونِهتومو (1659-1719.م) بوده که به دست شاگردش نوشته شده است. زمان یاد شده حدود صد سال پس از تاسیس دولت توکوگاوا قرار میگیرد که مقتدرترین دولت ژاپن باستان بوده و به همین دلیل نیرومندترین ارتش و پیچیدهترین نرمافزار فهم جنگ را هم در این سامان آفریده است. با این همه واقعیت آن است که در قدمت هاگاکوره بحث هست. یعنی هرچند خودِ متن محتوا را به این جنگاور افسانهای منسوب میکند، اما نخستین اشارهها به هاگاکوره را در اواخر دوران توکوگاوا و میانهی قرن نوزدهم میبینیم و این کمابیش همان زمانی است که هنرهای رزمی ژاپنی زیر تاثیر تماس با ارتشهای مدرن غربی در اوکیناوا پدیدار گشتند. به بیان دیگر، شهرت این متن یا چه بسا قدمتاش، به همان زمانی مربوط میشود که اولین موج از داستانهای عامیانهی چینی و ژاپنی در بزرگداشت پهلوانان و جنگاوران قدیمیشان نوشته شد و دستمایهای فراهم آورد که پس از پنجاه سال در قالب صنعت سینمای ژاپن و هنگکنگ مفهوم امروزین هنرهای رزمی را خلق نماید.
متن هاگاکوره که خوشبختانه به پارسی هم برگردانده شده، از پند و اندرزهایی تشکیل یافته که از زبان جنگاوری نامدار ابراز میشود. آن را میتوان دستورنامهای برای اخلاق جنگاوران ژاپنی دانست. در ابتدای قرن بیستم که دولت متمرکز ژاپن بار دیگر شکل گرفت و امپراتور میجی پذیرش همه جانبهی تمدن غربی را تجویز کرد، این متن به مرتبهی نوعی کتاب مقدس برکشیده شد که با رنگ و بویی شینتویی و ناسیونالیستی رفتار مناسب برای سربازان بازتعریف شدهی ژاپنی را تعیین میکرد.
دستورنامههای اخلاقیای که به هاگاکوره شبیه باشند را در ایران زمین فراوان داریم و قدمتشان بسیار بسیار از آنچه در چین و ژاپن میبینیم کهنتر است. بندهایی از مهریشت و بهرامیشت در اوستا که قدمتشان نزدیک به دو هزار سال از هاگاکوره پیشتر است را میتوان بخشهایی بازمانده از چنین دستورنامهای دانست. در دورانهای جدیدتر و زمینهي زبان پارسی دری هم بندهایی فراوان از شاهنامه و گرشاسپنامه چنین محتوایی دارند و آنها هم نزدیک به هفتصد سال پیشتر از هاگاکوره نوشته شدهاند. باز میتوان پیشتر آمد و از فتوتنامههایی یاد کرد که به نثر پارسی و تازی در آداب پهلوانی و عیاری نگاشته شدهاند و برخی از اینها که جدیدتر هستند عمری نزدیک به هاگاکوره دارند و تنها یکی دو قرن از آن قدیمیتر هستند.
4. آنچه که در سراسر سنت ایرانی رزم میبینیم، یک پیکرهی منسجم و در هم تنیده و یکپارچه است که در خطی مستقیم از اوستا تا روایتهای رزمی و رجزخوانیهای معاصر ادامه مییابد و یک بدنهی پایدار و خدشهناپذیر از اخلاق پهلوانی را نمایان میسازد. این بدنه را میتوان با محتوای هاگاکوره مقایسه کرد و دریافت که گذشته از قدمت بسیار بسیار بیشترِ هنرهای رزمی ایرانی، محتوای اخلاقی و پیچیدگی معناهای پرورده شده در این زمینه نیز با آنچه در خاور دور میبینیم قیاسناپذیر است. بحث دقیق دربارهی این دو سنت نیازمند آن است که بندهایی از اصل متن هاگاکوره را برگیریم و معنای آن را در زمینهی شینتویی- بوداییاش و در بافت تاریخیاش روشن سازیم و بعد آن را با بندهایی مشابه از اوستا و شاهنامه و فتوتنامهها و روایتهای عیاری مقایسه کنیم. چون در این فضا امکان چنین کاری وجود ندارد، تنها به برشمردن چند نقطهی واگرایی اصلی بسنده میکنم، شاید که بتوان تمایز میان این دو سنت را به شکلی کلی گوشزد کرد، و چه بسا که از میان خوانندگان برخی شوقِ بیشتر خواندن در این زمینه را پیدا کنند و از غلاف نادانیِ آراستهای که پیامدِ فرهنگ عامیانهی امروزینِ ماست، بیرون آیند.
شاید بتوان گفت که نخستین و آشکارترین تمایز میان هاگاکوره با سنت رزمی ایرانی، به مفهوم تأمل باز میگردد. هاگاکوره با تاکید فراوان از غلیان احساسات و عواطف دفاع میکند و پیروی از آن را سفارش میکند. نویسندهی هاگاکوره میگوید سامورایی باید خود را تسلیمِ خشم کند و خشونت برخاسته از آن را پاس بدارد. از این رو درنگ کردن در حمله در مرام هاگاکوره نوعی ضعف و نقص اخلاقی شمرده میشود. این دقیقا نقطهی مقابل آن چیزی است که در هنرهای رزمی ایرانی میبینیم. اخلاق جنگی ایرانیان از دیرباز خشم را در چهرهی نوعی دیو تصویر میکرده و جنگاور راستین را کسی میدانسته که بتواند بر خشم خویش غلبه کند. از داستان مهربانی سیاوش با اسیران تورانی گرفته تا جوانمردی گودرز پس از کشتن پیران، و از داستان رویارویی حضرت علی یا عمرو بن عبدود گرفته تا خویشتنداری پوریای ولی، همواره با سرمشقی از پهلوان جنگاور سر و کار داریم که پیش از دستیازی به جنگ و خشونت نخست بر خویشتن غلبه میکند. یعنی در سنت ایرانی با بزرگداشت تأمل و خویشتنداری سر و کار داریم و در هاگاکوره و سنت رزمی خاور دور این امر نفی و طرد میشود. تنها جایی که این سنت در خاور دور وجود داشته و پرورده شده، همان شاخهی منسوب به شائولین است که از آن که پنداشته میشود متاخرتر و وابستهتر به راه ابریشم و فرهنگ ایرانی است. این تسلیم شدن به هیجانها و عواطف خشن در فرهنگ ژاپنی را به خوبی میتوان در هنر خطاطیشان نیز بازجست، که آن نیز به همین ترتیب در برابر خوشنویسی آمیخته با سکوت و تأمل و خردِ ایرانی قرار میگیرد.
دومین ویژگی برجستهی هاگاکوره که در اخلاق جنگی ژاپنیها هم نمودی آشکار دارد، تاکید بر اطاعت محض است. جنگاور در این فرهنگ هیچ ارزشی ندارد و تنها چیزی که او را ارجمند میسازد آن است که تسلیم و تابعِ محضِ سرور خویش باشد. این سرور در ژاپنی خان فئودالی بوده که سامورائی همچون چماقدار یا نیروی نظامی محلیاش عمل میکرده است. وابستگی سامورائی به این خان به مرتبهی ذوب شدگی نزدیک است و به همین خاطر است که پس از کشته شدنِ وی، از سامورائیای که امکان انتقامجویی ندارد انتظار میرود خودکشی (سِپوکو یا هاراکیری) کند.
در سنت ایرانیِ جنگ، دقیقا با واژگونهی این قاعده روبرو هستیم. پهلوانان ایرانی شخصیتهایی خودمدار و خودبنیاد هستند و اتصالشان به نیروهای سیاسی بسیار سست و شکننده است. قاعدهی جوانمردان آن است که نه تنها اغلب در شکل عیاران و پهلوانان با نیروهای محلی به مخالفت بر میخیزند، که با شاهان و حتا خدایان هم ارتباطی سنجیده و اندیشیده دارند. از گرشاسپ و جمشید که با خداوند درگیر میشوند گرفته، تا رستم که فرمان کیکاووس و گشتاسپ را به هیچ میگیرد، همه جا با تاکید بر خودمداری و خودبنیادی پهلوانان ایرانی روبرو هستیم و پیروی از این گفتار رستم که به اسفندیار میگوید: «که گفتت برو دست رستم ببند؟/ نبسته مرا دست، چرخ بلند!»
این دو تمایز بنیادین که گوشزد شد، به تفاوتی بنیادیتر و مهمتر اشاره میکند که به سیر متفاوتِ تحول «من» در تمدن ایرانی و تمدنهای خاور دور مربوط میشود. اینجا مجال پرداختن به این موضوع نیست. فقط در این حد اشاره کنم که منها در حوزههای تمدنی گوناگون پیکربندیها و بافتها و قالبهای متمایزی به خود میگیرند و بر آن مبناست و معناها و ارزشها و قواعدی واگرا را پدید میآورند. دو تمایز بنیادینی که میان پهلوان ایرانی و سامورایی ژاپنی وجود دارد، در بستری دیگر میان پهلوان ایرانی و جنگاور اروپایی نیز برقرار است، و این یکی به بستر تمدنی متفاوت اروپاییان و بافت مسیحی-رومیشان باز میگردد.
کوتاه سخن این که وقتی از هنرهای رزمی سخن میگوییم، ضرورت دارد از برداشتهای کلیشهای و سادهلوحانهای که مرجعش فیلمهای بزن بزنِ گیشهایست پرهیز کنیم، و به ویژه وقتی در ایران زمین از اخلاق جنگاوران و قواعد معناییِ حاکم بر جنگیدن داد سخن میدهیم، سنت تاریخی دیرپا و خزانهی فرهنگی درخشانی که در این زمینه در تاریخمان بالیده را درست بشناسیم و بازنگری کنیم.
ادامه مطلب: هویت ملی و روایت کوروش
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب