هفتِ مقدس
فراما (فصلنامهی مرکز پژوهشهای دانشگاه علوم پزشکی تهران)،
شمارهی اول، بهار و تابستان 1377.
1. هفت آسمان، هفت اختر، هفت اقلیم، هفت دریا، هفت امشاسپند، هفت فرشتهی مقرب، هفت گناه كبیره، و عجایب هفتگانه برای همهی ما آشنا هستند. همهی ما به خوبی میدانیم كه عدد هفت در اسطورهشناسی و تاریخ فرهنگ بشری، و به ویژه اقوام سپیدپوست نقشی كلیدی دارد. همهی ما با معیارهای جهانیتری مانند هفت رنگِ رنگین كمان و هفت نت موسیقی آشنایی داریم. اما چرا همهاش هفت؟ چرا به جای هفت آسمان، هشت یا شش آسمان نداشتهایم؟ چرا گناه بزرگ دیگری – مثل دروغ- هفت گناه كبیرهی یهودیان را به هشت گناه تبدیل نکرده است؟
این نوشتار تلاش كوچكی است كه امكانات جدیدی را برای پاسخگویی به این پرسش معرفی میكند. من به هیچ عنوان ادعای این را ندارم كه دیدگاه باستانشناختی – كه اتفاقا بسیار مورد توجه من هم هست- نادرست است و آنچه كه در اینجا ذكر میكنم لزوما با حقیقت تطابق دارد. فقط فكر میكنم كه در دانش عصبشناسی شواهدی در این رابطه وجود دارد كه نادیده انگاشته شده است. این مقالهی كوتاه تنها تلاشی است در جهت معرفی این شواهد، و اشاره به نتیجهگیری غیرارتودوكسی كه میتواند با این شواهد پشتیبانی شود. چنین مینماید که در این مورد دو نوع دیدگاه قابل تصور باشد> که در این متن، آنها را به ترتیب خواهید دید.
دیدگاه نخست كه تا مدتی به نظر من تازه و نبوغآمیز میرسید، سالها پیش از تولد من توسط دانشمندانی بزرگ به شكلی بسیار بهتر از آنچه در اینجا میبینید نتیجهگیری و صورتبندی شده است. من در اینجا با عنوان دیدگاه تاریخمدار به آن اشاره میكنم و تنها به ذكر شواهد اندكی كه در ذهن دارم استناد میكنم و از آن میگذرم. ناگفته پیداست كه تعبیرات و شرحی كه در این بخش دادهام نظراتی شخصی هستند و ممكن است نادرست باشند. با این وجود در این نظریات تنها نیستم. بخش دوم این رساله به شرح دیدگاه عصبشناختی كنونیام میپردازد كه به گمانم جنبههایی از آن تازه است. تا چه مقبول افتد و چه در نظر آید.
بخش نخست : رویكرد كلاسیك
چرا در میان اقوام باستانی، و به ویژه وابستگان به تمدنهای سامی و هند و اروپایی و سایر تمدنهایی كه به نوعی از این آبشخور تاثیر گرفتهاند، عدد هفت مقدس بوده است؟ چرا هفت، با بقیهی اعداد تفاوت داشته است؟ یكی از راههای سادهی پاسخگویی به این پرسش، -كه در ذات خود پرسشی باستانشناختی است،- این است كه به شواهدی كه در این زمینه وجود دارد، نگاه كنیم. شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد. من در اینجا به برخی از آنها اشاره میكنم و چون بحث اصلیام در این زمینه نیست، اختصار را بر درازگویی ترجیح میدهم.
شاخصترین تمدن باستانی كه این تقدس ریاضی خاص را از خود نشان میدهد، تمدن باستانی میانرودان و به ویژه تمدن بابلی- کلدانی است که از قرن هفدهم تا ششم ÷.م در عراق امروزین نقش فعالی را ایفا میکرد. نمودهای آشنای این قضیه در فرهنگهای امروزین ایران، هند، و اروپا، رسوباتی از این حضور تاریخی هستند. ما عدد هفت را به همان شدتی كه در اوستا و متون زرتشتی میبینیم، در ریگ ودا و متون بودایی هم باز مییابیم. با وجود حضور مشخص وبرجستهی این عدد در زمینهی فرهنگ آریایی، شواهد فراوانی وجود دارد كه وابستگی اصل و منشا این سنت را با تمدنهای پیش آریایی نشان میدهد.
میدانیم كه تمدن هند و ایرانی در برخورد با تمدنهای سامی، سومری و دراویدی (هندی پیش آریایی) پیش از خود، به شدت از آنها وامگیری كرده است. این وامگیری، از لحاظ جغرافیایی در حوزهای با وسعت زیاد – از درهی رود سند تا میانرودان و حاشیهی دریای مدیترانه- و از لحاظ زمانی در مدتی دراز – از ظهور كاسیها تا امپراتوری كوروش – به طول انجامیده است. یكی از عناصر مهم وام گرفته شده از تمدن سامی حاضر در این محدوده، به گواهی تاریخ، عدد هفت بوده است. اقوام پیش آریایی ساكن خاور نزدیك و میانرودان هم عدد هفت را مقدس میدانستهاند. این امر، در نظر بسیاری از محققان، در زمینهی علمی تمدنهای این منطقه -و به ویژه تمدن بابلی – ریشه داشته است.
اخترشماری بابلی را در نظر بگیرید كه سه هزاره قبل به آسمان خیره شده و تنها میتواند هفت نقطهی نورانی دارای حرکات منظم را با چشمان نامسلحش رصد كند. انگیزهی درونی او را برای عجیب و اهورایی پنداشتن این هفت خدای اساطیری، در زمینهای فرهنگیش به یاد آورید، كه زایچه و موقعیت اختران را در سرنوشت آدمیان موثر میدانست. آنگاه خواهید دید كه این فرض تقدس هفت چندان هم عجیب به نظر نمیرسد. هفت اختر در آسمانند كه با نور زیاد خویش، و چرخههای سادهی قابل مشاهدهشان اعجاب هر نگاه نظم جویی را بر میانگیزند. این هفت اختر، عبارت بودند از تیر، ناهید، ماه، بهرام، كیوان، برجیس و خورشید. در این میان، سین -خدای ماه-> شمش -ایزدِ خورشید- و ایشتار -ایزدبانوی ناهید- در اسطورهشناسی بابلی نقشی مركزی را بازی میكنند. این اخترها در تمدن سومری هم شناخته شده بودند و به تدریج با افزایش معنای نمادین و مرموز عدد هفت در تمدنهای بعدی، جنبههای الاهیشان هم بیشتر شد. همین هفت اختر در ایران باستان با نامهایی كه ذكر شد حضور داشتند و نام هركدامشان یادآور یك خدای آریایی قدیم بود. این خدایان پس از ظهور نخستین پیامبر یكتاپرست تاریخ -زرتشت – به مرتبهی فرشتگی نزول كردند، اما همچنان اختر خود را حفظ كردند. همین هفت اختر در تمدنهای ژرمن و لاتینی در قالب نامهای هفت روز هفته ظاهر شدند.
شواهد تاریخی نشان میدهد که عدد هفت و اهمیت اساطیری آن به تدریج به سایر تمدنهای متاثر از خاورنزدیک نیز تعمیم یافته است. در فلسفهی فیثاغورثی عدد هفت را در مقام راز كائنات و نماد خرد میبینیم. هفت نخستین عدد اولی است كه ما به ازای خارجی (و در واقع آسمانی ) دارد. به گفتهی بوفیر، این عدد به دلیل نداشتن مادر در نظام عددشناسی فیثاغورثی، به آتنا كه بدون مادر زاده شد> شباهت دارد. علاوه بر این، هفت، باكره و فاقد فرزند هم در نظر گرفته میشد و این هم دلیل دیگری برای شبیه پنداشتن آن با آتنا بوده است. آتنا، الاههی خرد و دانش بود و همچنان كه هفت> همتای سر و عضو شریف كالبد اعداد محسوب میشد، او هم در اساطیر از سر زئوس -خدای خدایان – بیرون میآید.
با ورود عناصر ادیان سامی به پهنهی فرهنگ آریایی، عدد هفت هم با تركیبات و تعابیر جدیدی بار دیگر رستاخیزی را از سر گذراند. در قرن دوم و سوم میلادی موجی از مسیحیت امپراتوری روم را در خود گرفت و همزمان با رواج یافتنش عناصر فرهنگی میزبان را هم به وام گرفت. عناصری مشهور كه نمونههایش صلیب و كلیسا و سلسله مراتب روحانی میتراپرستان هستند. به این ترتیب عدد هفت نیز در میان سایر عناصر مقدس مذهبی از فرهنگی به فرهنگ دیگر منتقل شد و رنگ و شكلی تازه به خود گرفت. هفت سیارهی نماد خداوندان قدیم، به هفت آسمان تبدیل شد و هفت ربالنوع برجستهی رومی جای خود را به فرشتگان هفتگانه دادند.
هفت قرن پس از ظهور مسیح، موج فرهنگی مشابه دیگری نیمكرهی شرقی را در خود گرفت. همان نمایشی كه در نیمكرهی غربی در برخورد بین میتراپرستی و چندخدایی رومی و مسیحیت بازی شده بود، این بار در مبارزهی مانویت و زرتشتیگری با اسلام جلوه كرد. ایران باستان تمام گسترهی فرهنگی شرق قدیم جز حوزههای هند و چین را در بر میگرفت، و كشمكش بین عناصر فرهنگی متنوع سامی و آریایی، با وامگیریهای خرد و كلان در تمام این گستره انجام گرفت. عدد هفت، یكی از بازماندگان متعدد این نبرد نرمافزاری بود. به این شكل بود كه در ایران باستان هم تكرار هفت امشاسپند را در هفت امام اسماعیلیان و هفت ملك مقرب میبینیم، و جایگاه هفته را در آن دست نخورده مییابیم.
پیوند بین عناصر هفتزدهی دنیای قدیم -پیش از ظهور موج ادیان سامی – و جهان جدید – پس از فراگیر شدن این موج – آنقدر آشكارند كه نیاز چندانی به بحث را بر نمیانگیزند. سبت یهودیان و یكشنبهی مسیحیان و جمعهی مسلمین، كه همگی چرخههای هفت روزانهی كار/ استراحت را پشتیبانی میكنند، شمعدان هفت شاخهی یهودی، هفت گناه كبیرهی انجیل و هفت گنبد فلك در جهان اسلامی نمودهایی برجسته از این حضور گستردهاند.
از مرور تاریخچهی عدد هفت در جهان باستان، و ردگیری تغییراتی كه در محدودهی جغرافیایی آشنای ما به خود گرفته است> چنین بر میآید که این عدد در زمانی به درازای سه هزار سال به مثابه گرانیگاهی معنایی در فرهنگهایی بسیار متنوع و متمایز عمل کرده است. در این میان حضور عدد هفت را با برجستگی كمتری در سایر تمدنها هم میتوان بازیافت. قبایل سرخپوست آمریكا و سیاهپوستان آفریقا نیز به این عدد توجهی مشخص و انكارناپذیر ابراز كردهاند، و بخش عمدهی این موارد را نمیتوان به وامگیریهایشان از تمدنهای دیگر نسبت داد.
با این تفاصیل، آیا میتوان به سادگی این تقدس عدد هفت را به توانایی علمی قومی باستانی مانند بابلیها منسوب كرد؟ و تمام پیامدهای یاد شده را نتیجهی وامگیریهای فراوان اقوام بعدی دانست ؟ آیا به راستی میتوان پذیرفت كه به دلیل رصد شدن هفت جرم آسمانی دارای گردش منظم در اوج شكوفایی این قوم كهنسال، این عدد در چنین وسعت زمانی/ مكانی بزرگی به منزلهی پایهی هستی فرض شده است ؟
شاید چنین باشد، اما شواهد دیگری هم وجود دارند كه توجه به گزینهی دیگری را برای تحلیل این عدد مقدس بر میانگیزند.
بخش دوم : رویكرد عصب شناختی
این بخش از دو نیمه تشكیل شده است. در نیمهی نخست، شرح كوتاهی از مفهوم واحد اطلاعاتی را به همراه ذكر بسیار مختصر نتیجهی هفده آزمون خواهید دید. و بعد در نیمهی دوم این نتایج مورد بررسی دقیقتر و تحلیلی عمیقتر قرار خواهند گرفت. محور این تحلیل، ویژگیهای مغز آدمی از دید نظریهی اطلاعات است. مغز هریك از ما، با هر تعریفی كه نگریسته شود، پیچیدهترین سیستم پردازندهی اطلاعات است كه تا به حال بر این سیاره تكامل یافته است. پیش از آن كه شواهدی را در مورد كاركرد این سازمان شگفتانگیز ارائه كنم، لازم میبینم یك کلیدواژهی مهم در این نوشتار (یعنی بیت) را روشنتر معنا كنم.
میدانیم كه واحد اطلاعات، بیت (bit) است. یك بیت، عبارت است از مقدار اطلاعاتی كه مورد نیاز است تا ما از میان دو گزینهی هم ارز، یكی را انتخاب كنیم. یعنی اگر در سیستمی، یكی از دو گزینهی همارز انتخاب شود، یك بیت بر اطلاعات درونی سیستم اضافه میشود. این انتخاب از میان شرایط اولیهی همگن، همان است كه در نظریهی عمومی سیستمها با عنوان شكست تقارن هم مورد اشاره قرار میگیرد. به این ترتیب، یك بیت، عبارت است از اطلاعات تولید شده در اثر سادهترین شكل شكست تقارن.
یك سیستم نورونی، سازمانی بیوشیمیایی است كه برای شكستن تقارن و تولید اطلاعات تكامل یافته است. این سیستم در هر مقطع زمانی باید از بین دو حالت هم ارز (پتانسیل آرامش و پتانسیل فعالیت) یكی را انتخاب كند. این انتخاب، به كمك پویایی كلی حاكم بر سیستم غشا نورونی تعیین میشود. پویایی یاد شده، خود تابعی است از متغیرهای فیزیولوژیک، كه نفوذپذیری غشا، نوع و تعداد گیرندهها و حضور یا عدم حضور ناقلهای عصبی ویژه نمونههایی از آنها هستند. به این ترتیب، دینامیسم پیچیدهی یاد شده در نهایت با روندی قانونمند و قابل صورتبندی، اطلاعات تولید میكند.
سیستم عصبی، و كاركردهای ویژهی آن، سطوح گوناگونی از سلسله مراتب را در بر میگیرند. هرچه در این سلسله مراتب ساختاری از سطح مولكولی به سوی سطح الگوریتمی و روانشناختی جلوتر رویم، پدیدههایی پیچیدهتر و محتواهای اطلاعاتی بغرنجتری را مشاهده خواهیم كرد. من برای سادهتر شدن بحث، نگاهم را بر یك سطح ویژه -یعنی سطح حسی – متمركز میكنم. هر حسی، از مجموعهای از گیرندههای تخصص یافته تشكیل شده كه با كمك اعصابی مشخص و سازمان یافته، اطلاعات را از محیط به مركز پردازنده یعنی مغز منتقل میكند. اگر به كاركردهای ویژهی این كانالهای حسی دقت كنیم، عدد هفت را به سادگی در میانشان باز خواهیم یافت.
هر كانال حسی، با توجه به نیازمندیها و محركهای خاص خود، دارای یك مقدار مشخصی از توانش انتقال[1] است. این بدان معناست كه بیش از حجم مشخصی از اطلاعات در واحد زمان را نمیتوان از راه یك كانال حسی خاص مخابره كرد. این محدودیت ذاتی سیستمهای ناقل پیام عصبی، مبنای برخی از آزمونهای عصبشناسی مشهور را هم تشكیل میشده. به عنوان مثال اغلب آزمایشات بحثبرانگیز لیبه[2] بر خودآگاهی بینایی از این چهارچوب استفاده میكنند. حالا، به شواهدی كه وجود دارد توجه كنید:
آزمون نخست
چندین صدا با بسامدهای گوناگون برای آزمودنی پخش میشود و بعد از او خواسته میشود تا آنها به ترتیب زیر و بم بودن مشخص كند. یعنی مثلا در برابر پنج صدا، بگوید ترتیب زیاد شدن بسامد صداها عبارت بوده از 3-1-4-2-5. اگر دو صدا برای این فرد پخش شود، محتوای اطلاعاتی منتقل شده برابر یك بیت خواهد بود، و به همین ترتیب با توجه به تنوع صداهای ارائه شده میتوان به توانش اطلاعاتی دستگاه پردازندهی شنوایی پی برد. نشان داده شده كه آستانهای برای دقت عمل مزبور وجود دارد. یعنی آزمودنیهای عادی –غیرموسیقیدان – تا شش دسته از اصوات (یعنی 2/5 بیت) را به خوبی تشخیص میدهند، اما در برابر تنوع بیش از آن دچار اشتباهات متعدد و فراوان میشوند (Pollack et al-1952).
آزمون دوم
مشابه آزمایش بالا، ولی این بار بر روی شدت صوتهای گوناگون انجام شد. یعنی این بار آزمودنی میبایست اصوات را بر اساس بلندی و شدت صوت مرتب كند. دامنهی تغییرات صداها هم عبارت بود از 15 تا 110 دسیبل. نتیجه این شد كه آزمودنیهای عادی تا پنج محرك گوناگون (یعنی 2/3 بیت) را به خوبی – با دقتی كامل- پاسخ میدادند. اما در بیشتر از این مقدار خطاهایشان به طور نمایی افزایش مییافت و پاسخهایشان را غیرقابل اعتماد میكرد (Garner et al-1953).
آزمون سوم
آزمایش سادهای شبیه به آنچه كه ذكر شد، در مورد دستگاه چشایی انجام گرفت. به این معنا كه غلظتهایی متفاوت از محلول نمك خوراكی را به آزمودنی میدادند و پس از مزه كردن تعدادی از آنها از او میخواستند شدت شوریشان را با هم مقایسه كند. غلظتهای متفاوت محلول نمك در دامنهی 0/3 تا 34/7 گرم در صد نمك تغییر میكردند. نتیجه این شد كه بیشترین تعداد محلولهای قابل مقایسه در یك دوره آزمایش برای آزمودنی، عبارت بود از چهار گزینه (یعنی 1/9 بیت). در بیشتر از این آستانه خطاها به شكل مخدوش كنندهای افزایش مییافت (Beeb-Center-1955).
آزمون چهارم
مشابه تجربهی بالا در مورد دستگاه بینایی انجام گرفت. یعنی چندین شكل مشابه (مثلا مربع) را با ترتیبهایی تصادفی به آزمودنی نشان میدادند و بعد از او میخواستند اندازهی آنها را با هم مقایسه كند و بر این اساس مرتبشان كند. بر این مبنا نشان داده شد كه بیشینهی تعداد تصاویر قابل مقایسه در یك نوبت مشاهده، پنجتاست كه تقریبا با 2/2 بیت برابر میشود (Hake et al-1955).
آزمون پنجم
بر مبنای فوق، آزمونی در مورد سایر كیفیات بینایی اشكال سادهی هندسی انجام گرفت. نتایج به دست آمده عبارت بود از: پنج و شش جایگشت مقایسهای برای هر یك از عاملهای مورد آزمایش. به بیان دقیقتر، توانش اطلاعاتی بینایی در مورد درخشش -شدت نور- عبارت بود از 2/3 بیت، برای اندازه (تكرار آزمایش بالا) برابر بود با 2/8 بیت، و برای رنگ عبارت بود از 3/1 بیت (riksenetal-.1954).
آزمون ششم
آزمونی با الگوی مشابه بر روی حس پساوایی انجام گرفت. به این معنا كه بر پوست سینهی آزمودنی محركهای لامسهای با شدت، مكان، و مدت تحریك گوناگون ارائه میشد و بعد از او خواسته میشد تا این تحریكات پیاپی را با هم مقایسه كرده و ترتیب وقوعشان را تشخیص دهد. نتیجه این شد كه تعداد محركهای قابل تشخیص در یك دوره تجربه برای مكانیابی برابر بود با هفت محرك، برای مدت تحریك برابر بود با پنج محرك، و برای شدت تحریك برابر بود با چهار محرك.
آزمون هفتم
در جریان تجربیاتی كه نیروی هوایی آمریكا برای تعیین قابلیتهای حسی خلبانانش انجام داد، نتایج مشابهی به دست آمد. محركهای بینایی با دو زمان ارائهی متفاوت (كوتاه 1/4 = ثانیه و بلند 5 = ثانیه) به آزمودنیها نشان داده شد، بعد توانایی ایشان در تشخیص متغیرهای گوناگون با همان روش مقایسه كردن سنجیده شد. نتایج به دست آمده در مورد محتوای اطلاعاتی ادراكات مورد آزمایش به قرار زیر بود:
در مورد تشخیص سطح، محرك بلند 2/7 بیت و محرك كوتاه 2/6 بیت.
در مورد تشخیص طول یك خط راست، محرك بلند 3 بیت و محرك كوتاه 2/6 بیت.
در مورد تشخیص جهت (زاویه نسبت به چشم)، محرك بلند 2/6 بیت و محرك كوتاه 2/3 بیت.
نتیجه آنكه توانایی سیستم بینایی در مورد همهی این محركهای گوناگون در وازهی 0/6-2/6+ بیت تغییر میكند كه به طور متوسط برابر است با 6/5 گزینهی متفاوت (Pollack et al-1955).
آزمون هشتم
از آزمودنی خواسته شد تا محل یك نقطهی رنگی بر یك خط راست را در چند شكل با هم مقایسه كند. این آزمون به دو شكل انجام گرفت. یك بار احتمال حضور نقطه در تمام طول خط یكسان بود، و یكبار دیگر نقطه را در وازههایی مشخص (صد وازهی مختلف بر خط) قرار میدادند. نتایج به دست آمده در هر دو مورد مشابه بود و نشان میداد كه قابلیت اطلاعاتی این عمل حدود 3/25 بیت، یا به عبارت دیگر حدود 15-َ10 گزینه است (Hake et al-1951ا این بیشینهی تعداد گزارش شده در مورد توانش اطلاعاتی حواس ویژه است.
آزمون نهم
مشابه آزمون بالا منتها در دو بعد انجام گرفت. یعنی از آزمودنی خواسته میشد تا مكان نقطهای را در یك مربع تشخیص دهد و با اشكال مشابه مقایسه كند. نتیجه این كه توانش اطلاعاتی در این حالت تا 46 بیت (24 گزینه) افزایش یافت (Klemmer et al-1963).
آزمون دهم
آزمون چشایی یاد شده در دو بعد انجام گرفت. یعنی مخلوطی از محلول نمك و سوكروز به آزمودنی داده شد و مقایسهی غلظت هریك از این مواد با محلولهای مشابه از او خواسته شد. توانش اطلاعاتی حاصل عبارت بود از 2/3 بیت (Beeb-Center-1955) كه از دو برابر مقدار مشابه برای آزمون تك بعدی كمتر بود (2*1/9< 2/3). یعنی با افزوده شدن تعداد ابعاد حسی مورد آزمون، توانش اطلاعاتی به طور خطی نمو نمیكند.
آزمون یازدهم
آزمون مربوط به صدا در دو بعد انجام گرفت. یعنی از آزمودنی خواسته شد تا بلندا و بسامد صداهای ارائه شده را با هم مقایسه كند. نتیجه این شد كه توانش اطلاعاتی تا حدود 3/1 بیت زیاد شد كه باز هم نمو خطیای را دو مقدار تك بعدی قبلی (2/3 و 2/5 بیت ) نشان نمیدهد (Pollack et al-1953).
آزمون دوازدهم
آزمون بینایی در مورد دو محرك رنگ و درخشش همزمان انجام شد، نتیجه این كه توانش اطلاعاتی تا 36 بیت بالا رفت كه حدودا برابر است با 15-11 گزینه (Halsey et al-1954).
آزمون سیزدهم
در مورد سه متغیر نورانی همزمان (رنگ، درخشش، و اندازه) آزمون تكرار شد و توانش اطلاعاتیای برابر با 4/1 بیت به دست آمد (Eriksen et al-1954).
آزمون چهاردهم
در مورد شش متغیر همزمان صوتی این آزمون انجام شد. متغیرها عبارت بودند از بسامد، شدت صوت، تناوب، مدت، مكان فضایی، و زمان آغاز (همزمان بودن با یك نشانهی خارجی). هر یك از این متغیرها پنج درجهی آزادی داشتند و بنابر این = 15625َ65 گزینه برایشان ممكن بود. نتیجه این شد كه در همسایگی این شش متغیر، توانش اطلاعاتی تا 7/2 بیت بالا رفت. یعنی شناسایی و مقایسهی تا 150 محرك ممكن بود (Pollack et al-1954).
آزمون پانزدهم
نشان داده شده كه آواهای تولید شده در زبان طبیعی همهی اقوام انسانی، اصواتی هستند كه میتوانند در 8-10 بعد تغییر كنند. هركدام از این ابعاد هم دو یا سه درجهی آزادی دارند. یعنی مثلا صوت میتواند صدادار/بیصدا باشد (بعد اول )، یا كامی /زبانی /حلقی باشد (بعد دوم )(.Miller et al-.1955).
آزمون شانزدهم
تحلیل اطلاعاتی شواهد مورد قبل نشان داده كه میتوان با در نظر گرفتن هشت بعد تغییر صوتی، و دو درجهی آزادی به ازای هریك، همهی آواهای زبانی انسانی را تحلیل كرد. به این ترتیب توانش اطلاعاتی سیستم زبانی ما (شنیداری) برابر با 6/9 بیت یا به عبارت دیگر 120 گزینه میشود (.Pollack et al -.1954)
آزمون هفدهم
اگر تعداد مشخصی (N) از نقاط روشن را در یك لحظه بر نقاطی تصادفی از یك نمایشگر نشان دهیم، آزمودنی خواهد توانست به ازای 7<N تعداد درستشان را بلافاصله تشخیص دهد. اما با بیشتر شدن تعداد نقاط از شش تا، خطا در تشخیص ایجاد میشود و به طور نمایی بیشتر میشود (.Kaufman et a -.1949)
نتیجه
دستگاه عصبی انسان، و كانالهای ورودی اطلاعات به سیستم پردازندهی مركزی ما (یعنی مغزمان)، پیكرهای است كه در محدودهی مشخصی كار میكند. این سیستم توانش اطلاعاتی پایهی مشخصی را برای تمام حواس ویژهی ما به صورت پیش تنیده دارد. به عبارت دیگر، آستانهی مشخصی وجود دارد كه تا قبل از آن سیستم حسی با دقت بسیار بالا – با خطایی در حد صفر- عمل میكند. اما با گذر كردن تنوع محركها از این آستانه، قدرت تشخیص و دقت سیستم حسی هم به سرعت كاهش مییابد تا جایی كه دیگر كاربرد خود را از دست بدهد.
شواهد هفدهگانهی یاد شده در بالا، نشان میدهند كه این آستانه، برای تمام حواس تك بعدی آزموده شده، مقداری در حدود هفت گزینه را در بر میگیرد. برخی از موارد یاد شده، به ظاهر تعدادی بیش از هفت گزینه را نشان میدهند، اما میتوان با تحلیل شیوهی آزمایش انجام گرفته نشان داد كه این تعداد به دست آمده تا حد زیادی معلول روششناسی و تعیین متغیرهای خاص پژوهندگان این آزمونها بوده است. در این نوشتار مجال پرداختن به این روششناسیها نیست، همین قدر بسنده است كه در نظر داشته باشید الگوهای طراحی آزمایشهای یاد شده به هدفی جز سنجیدن توانش اطلاعاتی سیستم حسی انجام شدهاند و به همین دلیل هم در بعضی موارد بیشتر ازهفت گزینه به عنوان آستانه به دست آمده است. در واقع فقط آزمونهای هشتم، پانزدهم و شانزدهم مقادیری متفاوت از میزان مورد ادعای ما را نشان میدهند كه در آن میان نتایج آزمون هشتم معلول روششناسی متفاوت آن هستند. در آزمون 15 و 16 هم یكی از خواص در نظر گرفته شده توسط پژوهشگران نامبرده جز خواص طبیعی اصوات نیست.
مغز انسان، سیستمی است كه در هریك از ابعاد حسیاش، میتواند تا كمتر از هفت گزینه را به سرعت و به طور خودكار شناسایی كند. اما عدد هفت به بالا برای این سیستم حسی چند جانبه نوعی “خیلی” محسوب میشود و از آن به بعد نیازمند توجه هوشیارانه و بازبینی فعال است تا خطاهای خود را جبران كند. در واقع عدد هفت، نشانگر یك مرز تكاملی برای دستگاه عصبی ماست. مرزی كه تشخیص عناصر حسی محیطی در داخل آن برای موجود كافی بوده تا زنده بماند و ژنوم خود را به نسل بعد منتقل كند. با توجه به آزمونهای چندبعدی یاد شده، صورتبندی های سیبرنتیك، و تجربیات رفتاری خودمان، میتوانیم چهار راهكار را تشخیص دهیم كه توسط مغز مورد استفاده قرار میگیرد تا محركهای پیچیدهتر از این آستانه را درك و تحلیل كند.
راه نخست این است كه تعداد ابعاد مورد سنجش در هر موضوع حسی را بیشتر كند و به این ترتیب توانش اطلاعاتی در دسترس خود را نیز بیشتر كند. شواهد یاد شده نشان میدهند كه این افزایش توانش اطلاعاتی وابستگی خطی با تعداد ابعاد مورد درك ندارد، و نمو آن كمتر از آن است كه در ابتدا مورد انتظار است. اما به هرحال، این روشی موفق محسوب میشود و دلیل آن هم این است كه ما همهی پدیدههای حسی موجود در محیط اطراف خود را به صورت چند بعدی درك میكنیم. یعنی مثلا محركهای بینایی را به كمك چند متغیر (رنگ، اندازه، عمق، بافت و…) میفهمیم و تنها به ردگیری یكی از آنها بسنده نمیكنیم.
راه دوم این است كه سیستم پردازنده محركها را به دستههایی از متغیرها تقسیم كند كه هر دسته دارای كمتر از هفت متغیر باشد. چنین روشی در هوش مصنوعی برای بالا بردن توانش اطلاعاتی سیستمهای موازی با دستگاه عصبی انسان -كه آنها هم محدودیتهای خود را دارند،- مورد استفاده قرار میگیرد. ظاهرا دست كم در مورد دستگاه بینایی انسان نیز این راهكار تا حدودی کاربرد دارد. اما به دلیل پیچیدگی زیاد شیوهی انجام این عمل، اطلاعات زیادی در موردش موجود نیست.
راه سوم این است كه سیستم محركهای گوناگون را با هم مقایسه كند و متغیرهای مهم موجود در محیط را بر اساس چینش و پراكنش پدیدههای حسی نسبی كند و در داخل حوزهای با حدود هفت عنصر با هریك از آنها برخورد كند. این شیوه همان است كه به هنگام توجه كردن به پدیدهها رخ میدهد. یعنی بخش مهمی از محركهای حسی از سطوح بالای پردازش حذف میشوند تا گزینههای مهمتر نسبت به هم بهتر پردازش شوند.
چهارمین راهی كه به ظاهر در سیستم عصبی ما كاربرد دارد، عبارت است از آماری كردن تشخیص. این امر در آزمایشات كافمن (آزمون هفدهم ) به چشم میخورد. به این معنا كه آزمودنیهای او وقتی در برابر بیش از هفت محرك قرار میگرفتند، تعداد آنها را بر اساس تجربیات قبلیشان تخمین میزدند. این ترفند البته نقاط ضعف فراوانی دارد، اما در نهایت از خلا اطلاعاتی موجود در پیش روی سیستم بهتر است.
ادامه مطلب: از چشم مردوک
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب