پنجشنبه , آذر 22 1403

فراخوانی برای بازاندیشی ادبیات

فراخوانی برای بازاندیشی در ادبیات

(نامه‌ی دعوت به انجمن ادبی سیمرغ)

دی‌ماه 1391

 

چه شگفت است که زبان مادری کسی پارسی باشد! درباره‌ی زبان و ادب پارسی، دو نکته هست که گویا در موردش توافقی وجود داشته باشد. یکی، پیشینه‌ی درخشان و خزانه‌ی فرهنگی غنی و اندوخته‌ی عمیق معنایی انباشته شده در زبان پارسی است، و دوم آشوبگونه بودنِ شرایط امروزینِ این زبان. درباره‌ی آن پیشینه و ارزشمند بودن‌اش تردیدی نیست. استواری و اثرگذاری شاهنامه و دلاویزی و عمق شعر حافظ و لایه‌های تو در توی داستان‌های مولانا و پیچیدگی شعر بیدل در ادبیات زبانهای دیگر نظیری ندارد، و انواع نثرهای نوشته شده در این زبان و محتوایشان چندان است که با استخوان‌دارترین تمدنهای باستانیِ نثرمدار کوس برابری می‌نوازد. اما درباره‌ی آشوبناک بودنِ شرایط امروزینِ این زبان، شاید توضیحی لازم باشد. با یک نگاه به ادبیات پارسی در قرنی که گذشت، به روشنی می‌بینیم که از سویی تجربه‌هایی نو و بی‌سابقه –و گاه لگام گسیخته- در دایره‌ی زبان به انجام رسیده، و از سوی دیگر نوعی انحطاط و تباهی در فرآورده‌های ادبی این دوران دیده می‌شود.

شمار پارسی زبانانِ باسواد در هیچ دوره‌ای از تاریخ، به قدر امروز نبوده است. این از سویی با افزایش جمعیتِ برخاسته از مدرنیته هم‌عنان است، و از سوی دیگر به رشد چشمگیر سواد و نویسایی در سه نسل پیشین مربوط می‌شود. به این اعتبار می‌توان گفت هرگز نویسندگانی که به زبان پارسی شعر می‌سرودند یا نثر می‌نوشتند، شماری چنین فراوان از مخاطبانی چنین باسواد را رویاروی خویش نداشته‌اند. جمعیت ایرانیانی که امروز در طبقه‌ی فرهیختگان (در معنای عام این کلمه یعنی دانشگاه رفته‌ها) می‌گنجند، به هفت میلیون نفر می‌رسد و اگر آن را با کل فرهیختگان پارسی زبان در کشورهای جدا شده از ایران زمین یا تبعیدیان و فراریان جمع ببندیم، با جمعیتی افزون بر ده میلیون تن روبرو می‌شویم که شماری چشمگیر است. فردوسی هنگامی که قصد کرد تا شاهنامه را به نظم در آورد، شماری چنین انبوه از مخاطبان را پیرامون خود نداشت و حافظ در آن هنگام که غزل‌های آسمانی‌اش را می‌سرود، حتا خوابِ آن را نمی‌دید که روزی نویسنده و شاعری بتواند در دوران زندگی خویش به صد میلیون تن پارسی زبان و ده میلیون تن پارسی زبانِ فرهیخته دسترسی داشته باشد. امروز که این سطور نوشته می‌شود، هم چنین جمعیتی وجود دارد و هم به کمک رسانه‌های جمعی و شبکه‌های اجتماعی دسترسی به ایشان نیز ممکن است.

افزایش جمعیت مردم ایران زمین و رشد جمعیت باسواد پارسی زبان، از پیامدهای مدرنیته بود، که همان در ضمن مدرنیته در ضمن عاملی هم بود که به تجزیه‌ی ایران زمین و بروز جنگ و انقلابهای پیاپی انجامید. رشد و توسعه‌ی زبان پارسی و جمعیتِ حامل آن، همزمان بود با بلعیده شدنِ سرزمینهای کنده شده از ایران زمین، و اجرای برنامه‌های خشن و خونینِ پارسی‌زدایی و ایرانی‌ستیزی در آن، که با شعار‌های متفاوتِ قوم‌گرایانه (در جنوب) یا جهان‌وطنی (در شمال) پیش برده می‌شد و آماجِ مشترک‌اش هویت ایرانی بود و تاریخ و پیشینه‌ی تمدن ایرانی، که به ویژه در زبان پارسی تبلور می‌یافت.

با این وجود ایران زمین و تمدن ایرانی همچنان باقی ماند و زبان پارسی نیز همچنان به توسعه‌ی سرسختانه‌اش ادامه می دهد. اگر با دیدی انتقادی به فرآورده‌های ادب پارسی قرن گذشته بنگریم، در می‌یابیم که ورود مدرنیته و آشنایی روزافزون ایرانیان با تمدنها و زبانها و فرهنگ‌های دیگر، به وامگیری مشتاقانه و صمیمانه‌ی الگوهای ادبی، مضمونها، و قالبها منتهی شده است. جریانی که از سویی زبان پارسی را به تکاپو و حرکت وا داشته و از سوی دیگر به خاطر ساده‌لوحانه بودن بخش عمده‌ی این وامگیری‌ها و بی‌پشتوانه بودن‌شان از نظر فرهنگی، کژروی‌ها و سستی‌هایی را هم پدید آورده است. واقعیت آن است که ایرانیان با وجود جمعیتِ چشمگیر و باسواد شدن‌ِ نمایان‌‌شان، در قرن گذشته شاهکاری ادبی نیافریده‌اند که بتواند با اندوخته‌های قرون پیشین رقابت کند. وامگیری‌ها بیش از پیش به تقلید و رونوشت‌برداریِ غیرنقادانه و متظاهرانه گراییده است و نوآوری‌ها به توهمِ بی‌نیازی از اندوخته‌ی فرهنگیِ غنی‌ گذشته‌مان دامن زده است. آثاری که در حوزه‌ی شعر و داستان و نقد ادبی در زبان پارسی تولید شده، کمیتی بیشتر و کیفیتی اندک‌تر یافته و این تورمِ ادبی که از حضورِ رسانه‌ها و غیابِ محتوا ناشی شده، به آنجا انجامیده که سرشناس‌ترین شاعرانِ تهرانِ دوازده میلیون نفره، از نظر تاثیر و ماندگاری ادبی، مخاطبانی بسیار کمتر از حافظ شیرازی دارند که در شهری چند صد هزار نفره می‌زیست.

بی‌شک افزون شدنِ شمار پارسی‌گویان و پارسی‌نویسان و رونق رسانه‌های جدید و فربه شدنِ طبقه‌ی کتاب‌خوان و کتاب‌نویسِ پارسی‌زبان به ظهور گرایشهای نو و جریانهای فعال و حرکتهای تازه در زبان پارسی انجامیده است. اما وقتی دستاورد بازمانده از آن را در قرن گذشته با توسعه‌ی جمعیت و انباشت دانایی در تمدن ایرانی برسنجیم، در می‌یابیم که ما ایرانیان به شکلی ناسازگون، در میانه‌ی دورانی که پویایی زبانی و جمعیتی چشمگیری را از سر می‌گذرانیم، با انحطاط ادبی و بی‌مایگی ژرفی هم دست به گریبانیم.

این تباهی از سویی نامنتظره و غریب می‌نماید. چرا که در هیچ برهه‌ای از تاریخ، ما پارسی‌زبانان به قدر امروز بر تاریخ و گذشته‌ی خویش آگاه نبوده‌ایم، و گذشته‌ی ادبی و خزانه‌ی فرهنگی‌مان را با این گستردگی در دسترس نداشته‌ایم و ابزارهایی چنین رسا و کارآمد برای تولید و توزیع اندیشه در اختیارمان نبوده است. به احتمال زیاد دانایی نسل امروزِ ایرانی درباره‌ی دورانهای دوردستی مانند عصر هخامنشیان و اشکانیان، در میان تمام نسلهایی که طی دو هزار سال گذشته در این سرزمین زیسته‌اند، بی‌نظیر است. به همین ترتیب امکانات الکترونیکی‌ای که برای خواندن همزمانِ متون شاعران و فیلسوفان و مورخان به سادگی در دسترس یک پژوهشگر عادیِ امروزین است، برای گذشتگان به رویایی دلکش شبیه بوده است. در هیچ دورانی ما با این تنوع و انباشت از نظریه‌ها و رویکردها و آرای اندیشمندان گوناگون از سراسر جهان روبرو نبوده‌ایم، و امکان این را نداشته‌ایم که آرای خویش را مثلا از مجرای اینترنت در کسری از دقیقه در میان کل پارسی زبانانِ پراکنده در کل دنیا، پراکنده کنیم.

با مقایسه‌ی نقاط قوت و ضعفی که شرحش گذشت، این حدس قوت می‌گیرد که شاید ایرادی نرم‌افزاری در کار باشد. شاید ناباوری پارسی‌زبانان برای رقابت با ادبیات روزِ دنیاست که چنین مایه‌ی سستی شده، و یا تنبلیِ پشتیبانی شده توسط خاطره‌ی افتخارآفرین گذشتگان چنین رخوتی را مجاز ساخته است. شاید در ازدحام این همه موضوع جذاب و دلکش، اندیشیدنِ متمرکز و عمیق درباره‌ی امور ضروری دشوار شده باشد، و شاید سرگردانی نسل جوان ما و ادبیات معاصر ما، از دلِ همین سپهر گسترده‌ی امکانهای ارزشمند زاده شده باشد.

در شرایطی که سپهر امکان‌ها و دامنه‌ی گزینه‌های رفتاری ناگهان گسترش می‌یابد، تنها روشن بودنِ خواست و شفاف بودنِ هدف و آرمان و پایبندی به انضباطی عقلانی است که از پراکندگی و پوچی و سردرگمی جلوگیری می‌کند. گویا که ما پارسی زبانانِ این روزگار، در گیر و دار جنگها و انقلابها و آمد و شد نظامهای استبدادی رنگارنگ، نسبت به این دایره‌ی وسیع امکانها و آزادی‌های نو نابینا شده، یا از سر قناعت و ناباوری از ورود بدان پرهیز کرده باشیم. گویا دانشی، عقلانیتی، و چارچوبی نظری غایب بوده، آرمان وخواست روشنی وجود نداشته، و انضباط و خویشتنداری‌ سزاواری ظهور نیافته، که ما چنین شده‌ایم که شده‌ایم.

انجمن ادبی سیمرغ، از کسانی تشکیل شده که قصد دارند در این هنگامه تلاشی کنند و قدمی بردارند. تلاشی فروتنانه، اما نه فرودستانه، و قدمی کوچک ولی استوار، که امیدواریم تداوم یابد و چه بسا فرسنگی جا به جایمان کند. برای آغازِ این راه طولانی و استمرار گامهایمان، اندوخته‌ای داریم و چشم‌اندازی، که با شما در میانش می‌گذاریم، بدان امید که هم‌گام و همراه شویم و راهی نو را شادمانه با هم بپیماییم.

اندوخته‌مان چارچوبی نظری است که از رویکردی سیستمی به «من» و چفت و بست شدن‌اش به نهادهای اجتماعی برخاسته است. چارچوبی فلسفی هست که این رویکرد را پشتیبانی می‌کند و پژوهشهایی در حوزه‌ی تاریخ و اسطوره‌شناسی تدوین شده که کاربست آن را در حوزه‌ی تمدن ایرانی نشان می‌دهد. این چارچوب همان است که با نام دیدگاه زروان شهرت یافته است. باورمان بر آن است که این دیدگاه در پی‌ریزی یک دستگاه زیبایی‌شناسانه و دستیابی به شالوده‌ای برای نقد ادبی سودمند تواند بود.

اندوخته‌ی دیگرمان، دوستانی ارزشمند و گرانقدر است که در این سالها از گوشه و کنارِ این برهوت معنا با دشواری یافته‌ایم. دوستانی که مهر در میان‌مان و در میان‌شان جاری است و به ادبیات پارسی و تمدن ایرانی دلبستگی دارند، و بازسازی هویت خویش را آماج کرده‌اند و در این راه خردمندانه کوشیده‌اند. دوستانی که به مرضِ «عار از ایرانی بودن» دچار نیامده‌اند، به بنگِ بی‌خیالی و افیونِ افسردگی آلوده نشده‌اند، و هنوز هستند و می‌اندیشند و می‌جویند و می‌پژوهند و می‌خوانند و می‌نویسند.

چشم‌اندازمان آن است که بتوانیم در بازسازی سلیقه‌ی ادبی و بازتعریف هنجارهای زیبایی‌شناسانه‌ی ادب پارسی در زمانه‌مان نقشی ایفا کنیم. به تجربه دیده‌ایم که دیدگاه سیستمی روشی سودمند برای تولید نقدهای عمیق و دقیق را به دست می‌دهد و مضمون‌ها و محتواهایی چندان بارور دارد که به آفرینش داستانها و شعرها و فرآورده‌های ادبی و هنری دیگر می‌انجامد. با این وجود اصراری بر همگرایی درباره‌ی یک چارچوب نظری نداریم و هنجار زیبایی‌شناسانه یکتا یا سلیقه‌ی ادبی یگانه‌ای را آماج نکرده‌ایم. هرچند بر این باور هستیم که انتخاب طبیعی در بومِ فرهنگ نیز کار می‌کند و منش‌ها و آثار و نظریه‌ها و سلیقه‌های ناتوان و سست‌بنیاد، دیر یا زود منقرض می‌شوند و جای خود را به نسخه‌هایی نیرومندتر خواهند داد. بر این مبنا خوش‌بین هستیم که تبادل آرا و محترم شمردنِ چندگانگی دیدگاه‌ها و عقاید در نهایت به ظهور نوعی همگرایی منتهی شود، و چه بسا که الگوهایی از این دست را در میان جمع دوستان دیده‌ایم و تجربه‌ کرده‌ایم.

با این زمینه و این چارچوب، دعوت‌تان می‌کنیم به انجمن ادبی سیمرغ بپیوندید. انجمن سیمرغ فضایی است که فعلا تا چند ماه به صورت مجازی فعالیت خواهد کرد و بعدتر وقتی قوتی یافت و اندامها و رگ و پی‌اش استوار شد، چه بسا که دیدارهایی یا برنامه‌هایی حضوری را هم برگزار کند. قصدمان آن است که به ادبیات در فراگیرترین معنا بپردازیم. خواندن داستانها و شعرها و نقدهای دوستانِ عضو انجمن، یک اولویتِ کاری‌مان است. دیگری، خواندن و بازخواندن آثار ادبیِ معاصر در زبان پارسی است، و در زبانهای دیگر. زبان مرجع و گرانیگاه‌مان زبان پارسی است و از این رو به ترجمه از پارسی به زبانهای دیگر و برگرداندن آثار ارزشمند از زبانهای دیگر به پارسی بها می‌دهیم. بسیاری از ما دغدغه‌ی خاطر نظری هم داریم و به دستیابی به نظریه‌ای و روشی برای نقد ادبی می‌اندیشیم و بدیهی است که برای این کار برای با چارچوبهای نقد ادبی در فرهنگها و زبانهای دیگر نیز آشنا شویم. بازخوانی و نقد آثار ادبی کلاسیک پارسی نیز هدف دیگرمان است. چه بسا که بتوانیم به بازآفرینی مضمون‌ها و نقاط قوتِ آن آثار، در زبان پارسیِ امروزین و زمانه‌ی کنونی‌مان نیز گریزی بزنیم.

سبک کار چنین است که هرکس نوشتار مورد نظرش را بر صفحه‌ی انجمن می‌گذارد، و همه حق دارند با رعایت ادب درباره‌اش با هم به بحث بپردازند. هر نوع اظهار نظری از هر دیدگاهی آزاد است. اما به خصوص وقتی سودمند است که منبعی تازه یا دیدگاهی نو را به سایر اعضا معرفی کند. نوشتارهای اعضا می‌تواند شعر، داستان، و نقد ادبیِ نوشته‌ی خودشان باشد، یا ترجمه‌ای که از زبانی دیگر کرده‌اند. حق مؤلف باید درباره‌ی آثار رعایت شود و اگر کسی اثری را جایی نقل کرد، حتما به آفریننده‌اش ارجاع دهد. در شرایط امروزین زیربنای روان و کارآمدی برای دفاع حقوقی از این حق وجود ندارد، اما اعضای انجمن بر عهده‌ی خود می‌دانند که از حق دوستان‌شان در این زمینه دفاع کنند و اگر نقلی بی‌مرجع در جایی صورت گرفت، حق مولف را به کرسی بنشانند. هر از چند گاهی برنامه‌ای مشخص از طرف گردانندگان انجمن پیشنهاد می‌شود و آن خواندنِ یک اثر و نقد جمعی آن است. اگر کارها درست پیش برود، به زودی خواهیم توانست نشستهایی داشته باشیم و کتابها و آثار را با حضور آفرینندگان‌شان به بحث بگذاریم، یا نتایج را به شکلی رسمی‌تر منتشر کنیم.

اینک این گوی است و این میدان، و جمعی از یاران و عیاران، که باید ببینیم در آفریدن شعرها و داستان‌ها و نقدهای سنجیده و هوشیارانه چه مایه و چه پایه دارند، و زبانی زیبا و کهنسال و خزانه‌ای گرانبها و در دسترس که مشتاق کاوندگان است. خوانی است فراهم چیده و نغز، که تنها میهمانی گرانمایه را کم دارد، که شما باشید!

 

 

ادامه مطلب: سرنمون گیاه و انسان کامل مولوی

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب