شایست و ناشایست در پارسیگرایی و سرهنویسی
بهار 1394
دیرزمانی است که بسیاری از مخاطبان نوشتارهایم گرایشی به سرهنویسی و پارسیگویی در نوشتههایم تشخیص میدهند و گاه بر این مبنا زبان به ستایش میگشایند و گاه به نکوهش. این ماجرا تازه نیست و از همان سالهای میانهی دههی 1370 که نوشتههایم کم کم در مجلهها و روزنامهها چاپ میشد، با این دوگانگی روبرو بودم و این ده دوازده سالی جلوتر از موج توجه عمومی امروزین به زبان پارسی قرار میگیرد که در سالهای اخیر برخاسته است. طی این سالها به سهم خود در حد توان کوشیدهام حقی که زبان پارسی بر گردن هر ایرانی دارد را بگزارم و زیبایی و شیوایی زبانمان را پاس بدانم. خوشبختانه این روزها نوعی بیداری و هشیاری دربارهی زبان به چشم میخورد که شاید در امتدادشان دارم بازخوردهایی پرشمارتر را دربارهی زبانِ گفتار و نوشتارم دریافت میکنم. در این میان دوستی فرهیخته خواست چارچوبی و قواعدی که دربارهی پارسیگویی و پارسینویسی دارم را بنویسم. نتیجهی فرمان بردن از آن دوست گوشزد این چند نکته و پیشنهاد آن چند شیوه شد برای به کار گرفتن درست و روانِ زبان پارسی. با این گوشزد که آنچه در اینجا مینویسم را پیشتر تقیزاده و فروغی و فروزانفر و بسیاری دیگر به شکلی دیگر در نوشتارهایی ارجمند نوشتهاند. یعنی که من نیز مانند این بزرگان به جبههی پارسیگرایان میانهرو دلبستگی دارم و با برداشتشان از زبان سالم همداستانام و نوشتارم در راستای موضعگیری آنها قرار میگیرد.
این متن سه بخش دارد. نخست فهرستی کوتاه و فشرده از آسیبها و تهدیدهای پیشاروی زبان پارسی را برمیشمارم، سپس چند نکته دربارهی سرشت زبان پارسی را گوشزد میکنم و به فرجام چند اندرز کوتاه که به نظرم کارگشا تواند بود را میآورم. شاید که کوشندگان و جویندگان این راه را به کار آید.
آسیبهایی که امروز زبان پارسی با آن رویاروست:
1) در قرن بیستم اشغال نظامی سرزمینهای شمالی ایران زمین (آسیای میانه، قفقاز، افغانستان و کردستان ترکیه) به دست دولتهای نوپایی که قومگرایی را تشویق میکردند، باعث شده زبان و خط پارسی در این سرزمینها کمابیش ریشهکن شود. استعمار سرزمینهای جنوبی (عراق، پاکستان، شمال هند، عربستان) هم به سرکوب و حاشیهنشینی زبان پارسی در این سرزمینها انجامیده است. در حدی که ناآگاهان از شنیدن این نکته شگفتزده میشوند که تا همین صد سال پیش در استانبول و کلکته و تفلیس و تاشکند و دهلی و لاهور زبان رایج در بیشتر روزنامهها و نقل سخن در محافل ادبی و علمی پارسی بوده است. سیاست استعمار در جنوب با شیوهی خشونتبار و وحشیانهی ترکان و روسها در شمال قابلمقایسه نیست، اما این راهبردهای زیرکانه به قدر آن خشونت ابلهانه ویرانی میراث زبانمان را در این سرزمینها رقم زده است. نتیجه آن که بخش بزرگی از مردم حوزهی تمدنی ایران زمین امروز از خواندن و نوشتن و گفتن به زبان معیار هزار سالهی گذشتهشان که پارسی دری باشد، ناتوان ماندهاند.
2) لشکری از واژگان بیگانه که خاستگاه بیشترشان زبان انگلیسی است، در بستر صنعت و فنآوریهای نو به زبان پارسی هجوم آوردهاند و کم کم به مهمانانی خوشنشین دگردیسی مییابند. این وامگیریهای بیمهابا در کنار افزایش چشمگیر جمعیت ایرانیان مهاجر باعث شده زشتی «فرنگی پراندن» در گفتار و نوشتار به چشم نیاید. نمود این بیماری آن است که آوردن کلماتی دست و پا شکسته از زبانهای دیگر در میانهی جملههایی پارسی برای عوام و نیمهبیسوادان نشانهی دانایی و جهاندیدگی، و برای متخصصان و فرهیختگان نماد روزآمد بودن و اعتبار علمی قلمداد میشود.
3) گرایشهای افراطی از سرهخواهیِ غیرعلمی روشنفکران گرفته تا عربزدگی سیاسی دولت فخیمه و جنب و جوشهای عقلستیزانه و نابخردانهی قومگرایان، زبان پارسی معیار را با اعمال سلیقههایی کژ و کوژ رویارو ساخته و تلاطمی را در جریان طبیعی تکامل و بالندگیاش رقم زده است. این تلاشها به خاطر ناآگاهی از طبیعت زبان احتمالا اثر درازمدتی ندارند، چنان که تا به حال هم نداشتهاند، اما به هر روی اغتشاشی و آشوبی هرچند سطحی در بافت زبان پدید میآورند.
چند نکته دربارهی بهسازی زبان پارسی:
1) زبان پارسی یکی از نیرومندترین نظامهای نمادین و یکی از ریشهدارترین اثرگذارترین زبانها در سطحی جهانی است. زبان پارسی از نظر قدمت و پیشینه، گسترهی جغرافیاییاش در تاریخ، اندوختهی ادبی و فنی و علمی، و شمار نابغهها و خردمندان طراز اولی که بدان اندیشیده و گفته و نوشتهاند، یکی از مهمترین زبانهای دنیاست، اگر که نگوییم مهمترین زبان دنیاست. زبان پارسی هزار و صد سال است کمابیش به همین شکل کاربرد دارد و از این نظر تنها زبان چینی با آن میتواند رقابت کند. تا سه قرن پیش هم زبان رسمی و دیوانی و ادبی و فرهنگی دولت گورکانی، دولت صفوی و دولت عثمانی پارسی بوده است، یعنی در شبه قارهی هند، ایران زمین، آناتولی و شمال آفریقا و بخشهایی از اروپای شرقی زبان فرهیختگان محسوب میشده است. زبان پارسی نه تنها از نظر پیشینه و پهنه، که از نظر نویسایی هم جایگاهی ممتاز دارد. شمار شاعران و ادیبان و دانشمندان و فیلسوفان و دینمردانی که بدان آثاری نوشتهاند بسیار چشمگیرند و آثارشان در سطحی جهانی تاثیری سرنوشتساز و تعیین کننده به جا گذاشته است. زبان پارسی هم از نظر پیشینه و اندوخته و هم از زاویهی ساختار و توانش واژهسازی یکی از نیرومندترین زبانهای دنیاست. از این رو برداشتهایی که پارسی را برای بیان معانی نو نابسنده یا لاغر قلمداد میکنند یا خزانهی فرهنگیاش را خوار میشمارند، از کسانی سرچشمه میگیرند که آشنایی چندانی با زبان و فرهنگ ایرانی (و احتمالا با زبان و فرهنگهای دیگر هم!) ندارند، و یا از دستورنامهای نواستعماری پیروی میکنند.
2) همهی مردم ایران زمین به زبانی معیار و فراگیر نیاز دارند تا فراتر از زبانهای قومی خویش، در شبکهی حوزهی تمدن ایرانی با هم ارتباط برقرار کنند. طی هزار و صد سال گذشته این زبان معیار پارسی دری بوده که امروز یکی از کهنترین زبانهای پرکاربرد گیتی است و اندوختهی ادبی و علمی شگفتانگیزش -با وجود حاشیهنشینی سیاسی ایرانیان- همچنان آن را در مقام یکی از زبانهای مهم دنیا قرار داده است. بنا به کهنسالی و حجم آثار نوشتاری و تنوع و ژرفا و تاثیر ادبیات صورتبندی شده در این زبان، بدیهی و آشکار است که زبان معیار برای کل مردم ایران زمین پارسی است و باید هم چنین باشد. از این رو باید زبان پارسی را شناخت، آن را درست به کار برد، به ویژه در میان اقوام هویتزدودهی ایران زمین آن را آموزاند و تبلیغ کرد، و میراث ارجمند و معناهای نهفته در متوناش را با سایر ایرانیان سهیم شد، خواه درون یا بیرون از خطهی سیاسی ایران امروز قرار داشته باشند، و خواه به ایرانی بودن خویش آگاه باشند یا نباشند. ارمنیان و گرجیان و کردان و تازیان و ترکان در مرزهای غربیمان، یا کشمیریان و لاهوریان و دهلویان و پشتونان و بلوچان و ازبکان و ترکمانان در مرزهای خاوریمان در زدن و کشتن یکدیگر تردید میکردند و مهری بیشتر به هم در دل میداشتند، اگر به یاد میآوردند که تا سه چهار نسل پیش پدربزرگهای باسوادشان با زبانی مشترک مینوشته و میخوانده و میاندیشیدهاند.
3) زبان گفتاری و نوشتاری پارسی مثل بیشتر زبانهای دیگر با هم تفاوتی چشمگیر دارند. لازم است گویشها و لهجههای محلی و شیوههای قومی استفاده از زبان پارسی (که معمولا شفاهی است) پاس داشته شود و پیوندها و داد و ستدهایش با زبان معیار آشکار گشته و نگهبانی شود. به همین ترتیب زبانهای قومی ایرانی (چه آریاییتبار باشند و چه نباشند) بخشی از سیستم تمدنی ایران زمین محسوب میشوند که جایگاه و ارج و اهمیتشان باید به رسمیت شناخته شود، هرچند ادعای سیاستزدهی رقابتشان با زبان ملی یا انکار وابستگی و درهم تنیدگیشان با بستر زبان پارسی نامعقول و نادرست است.
4) زبان پارسی مانند تمام زبانهای کهنسال و مهم دیگر، یک سیستم نمادین پیچیدهی تکاملی است که در تاریخ درازِ حیاتش داد و ستدهای پیاپی و دیرپایی با خوشههای زبانی گوناگون را تجربه کرده است. در جریان این تاریخ دیرپاست که این زبانِ آریاییِ برخاسته از زبانهای هند و ایرانی باستانی، وامواژگانی از زبانهای سامی، مغولی-آلتایی، اسلاو، یونانی و فرنگی را برگرفته، و انبوهی از وامواژگان ایرانی را نیز به آنها منتقل کرده است. در حدی که هر نوآموز درس ریشهشناسی از برخورد با شبکهی گسترده و چشمگیر وامواژههای پارسی در زبانهای سرزمینهای همسایهمان شگفتزده خواهد شد. وجود وامواژههایی از زبانهای قومی ایران زمین (مثل ترکی و تازی) یا زبانهای بیگانه (مثل فرانسوی و روسی و انگلیسی و یونانی و چینی) به خودی خود بار ارزشی خاصی ندارد. اگر این واژگان در بستر زبان پارسی خوش نشسته و در بافت آن جذب شده و بیش از چند قرن پیشینه داشته باشند و در آثار ادبی و فرآوردههای زبانی پارسی کارکرد یافته باشند، شایست و بایست که پارسیشان شمرد. همچنان که کلمات لاتین در زبان انگلیسی که بیش از نیمی از خزانهی واژگان را تشکیل میدهد انگلیسی قلمداد میشوند، نه لاتین. یعنی وجود وامواژه در زبان پارسی نه ایراد است و نه مایهی سرافکندگی. تنها زبانهای ساده و نانویسای قبایل دور افتاده و منزوی هستند که خالص و پاکیزهاند و از گلچینی از واژگان زبانهای همسایه بینصیب ماندهاند.
5) بدیهی است که آنچه دربارهی وامواژگان شناسنامهدار با پیشینهی چند قرنیشان گفتیم، دربارهی وامگیری بیمهابا و بیدلیلِ واژگان بیگانه راست در نمیآید. یعنی کلمهای مثل «کلمه» یا مفهومی مثل «مفهوم» که هزار سال است در آثار شاعران و فیلسوفان ایرانی به کار رفتهاند و در شبکهی نمادهای زبان ما تثبیت شدهاند، ایرانی و پارسی محسوب میشوند، اما «کامِنت» و «لایک» و «اِوولوشِن» و «اوکِی» چنین وضعیتی ندارند. اینها واژگانی هستند که به تازگی بدون ضرورتی زبانشناسانه وامگیری شدهاند، چرا که جایگزین «یادداشت/ اظهار نظر» و «فرگشت/ تکامل» و «باشه/ خوب» شدهاند. وامگیریای که هدفی جز انتقال معنایی نو (هدفی مثل اثبات لمس کعبهی اروپا، نمایش مدرن بودن، رونمایی از سواد نیمبندِ دانشگاهی و…) داشته باشد، به کلی نازیبا و زشت و نادرست است، و وامگیریای که پیش از رخ دادنش تلاشی برای بومیسازی مفهوم در درون بستر زبان انجام نشده باشد، خام و ناپخته و شتابزده است.
6) پاکسازی زبان پارسی از وامواژههای خودنمایانهی بیریشه و بازسازی بافت معنایی آن کاری دشوار، تخصصی و زمانگیر است. این کاری است که باید انجام پذیرد و زبان پارسی را به تندرستی و یکپارچگی پیشیناش بازگرداند. اما با شتابزدگی یا از سر ذوقِ صرف و سلیقهای ناپخته نمیتوان به آن دست گشود. دشمنی با واژگان جا افتاده در زبان پارسی (هرچند تباری سامی یا مغولی-ترکی داشته باشند) به قدر نادیده انگاشتن سیل واژگان اروپایی چسبیده به زبان جوانان خودنما، نابخردانه است.
چالشی که با این دیباچه نمایان میشود، آن است که برای به رسمیت شمردن یک واژه در یک زبان معیارهایی لازم داریم. یعنی صرف این که واژهای از زبانی دیگر وامگیری شده باشد معنادار نیست. نمونهاش کلمهی «اثیر» است که به ویژه به خاطر کارکردش در بوف کور نزد معاصران بلندآوازه شده است. این کلمه را در پارسی از عربی وام گرفتهایم که آن خودش آن را از «اَثیرا» در سریانی وام گرفته که خودِ آن از «اِتِر» یونانی وامگیری شده و در کتاب «اسطورهشناسی ایزدان ایرانی» نشان دادهام که آن هم خود وامی از اَئِثرَه/ آتُر در زبانهای اوستایی/ پهلوی بوده است. حالا قرار است است اثیر را کجایی بدانیم؟ تازی، سریانی، یونانی یا ایرانی؟ تاریخچهای به همین اندازه پیچیده و پیچاپیچ را دربارهی بخش بزرگی از واژگان پارسیِ جا افتاده و رایج میتوان نشان داد.
پس آشکار است که برای مرزبندی واژگانی که در درون یا بیرون حریم زبان پارسی قرار دارند، به معیارهایی روشن و شفاف و رسیدگیپذیر نیاز داریم و در این زمینه پیشنهادی دارم: هر واژهای که در زمینهی تمدن ایرانی شناسنامه، تبارنامه، یا حق آب و گل داشته باشد، پارسی است. دقیقتر بگویم، اگر 1) واژهای در شاهکارهای ادبی و علمی زبان پارسی به کار گرفته شده بود (شناسنامه)، 2) یا به شکلی طبیعی و غیرساختگی از زبانهای ایرانی مشتق شده و دورانی کاربرد داشت (تبارنامه)، 3) یا بیش از پنج قرن در زبان پارسی رواج داشت (حق آب و گل)، آن واژه پارسی است. در این معنا، اثیر به خاطر تبارنامهی ایرانیاش، «تمیز» به دلیل شناسنامهای که نزد «بزرگان اهل تمیز» دارد، و «قرن» به خاطر کارکرد دیرینهی چند قرنیاش پارسی محسوب میشوند.
و اما چند اندرز:
نخست آن که نگران نباشید! در سراسر تاریخ تمدن ایرانی که با درازای تاریخ تمدن بر زمین برابر است، در هیچ دورانی این شمار از پارسی زبانان (بیش از صد میلیون نفر) وجود نداشته است. در هیچ زمانی این سهم عظیم از پارسیزبانان (بیش از 80٪) نویسا و باسواد نبودهاند. در هیچ زمانی شمار زنان و مردان نویسا مانند امروز برابر نبوده است. زبان پارسی امروز زبانی نیرومند و پرکاربرد است و پارسیزبانان آن را در غیاب هر نوع سازمان یافتگی دولتی و پشتیبانی نهادی، بنا به خلاقیتهایی فردی و کوششهایی خودجوش، به شیوهای درست و بالنده به کار میگیرند. به رواج زبان پارسی در اینترنت و شبکههای اجتماعی بنگرید تا دریابید که نگران این زبان نباید بود، هرچند باید در راهش جنگید و دربارهی سرنوشتاش اندیشید و برای توانمند ساختناش کوشید. اما نه همچون سربازی شکست خورده و ناامید، که همچون پهلوانی نیرومند و پیروز.
دوم: به جای ابراز سلیقه دربارهی زبان پارسی و واژهتراشی و دشوارنویسی و مغلقگویی که کار دوستان نادان زبان پارسی است، میدان بدهید تا خودش از خودش دفاع کند، چنان که هزار و صد سال است در برابر تازشها و دشمنیهای بسیار سرافرازانه چنین کرده است. شاهکارهای ادب پارسی را بجویید و بیابید و از بر کنید و بازگو کنید. این شاهکارها به حکم شاهکار بودنشان شیوهی درست گفتار و نوشتار را بدون کشمکش و تنش در شنوندگان بازآفرینی میکنند. نیازی نیست با کسی تندی کنید یا شیوهای از گفتار و نوشتار را خوار بشمارید. تنها زیباییها و شیواییهای این زبان را چنان که نیاکانمان تجربه کردند و ثبت نمودند، به دیگران نشان دهید. باقی کار را خرد جمعی انجام میدهد. خواندن زبان باشکوه شاهنامه و حافظ و مولانا و نظامی و مرور شیوایی کلام سعدی و ناصرخسرو و بیهقی و ژرفای اندیشه در بیدل و خیام را تشویق کنید و پیش و بیش از همه خودتان در این راه همت بگمارید. زبانتان در این رهگذار پاکیزه و زیبا خواهد شد و شنوندگان به حکم سرشت زبان و ذوق تاریخیشان زبان زیبا و شیوا را در مییابند و از هنجارهایش پیروی میکنند. یعنی که زیباییهای زبان پارسی را دریابید و نمایش دهید. پارسی از نظر آوا و ساخت یکی از زیباترین و آهنگینترین زبانهای دنیاست. پارسی با بردن دلِ ترکان و هندوان و تازیان در اقلیمهای گوناگون برای خود جا باز کرد. دل بدو بسپارید و رقص دلبرانهاش را به دیگران هم نشان دهید.
سوم: زبان داشتن همانا زبان دانستن است. حرف زدن عوامانه با سخنور بودنِ فرهیختگان یکی نیست و این تمایز میان سخنِ شیوا و زیبا و معنادار با حرفِ پوچ و پرت و ابتر در زبانهایی کهن مانند پارسی بیشتر نمایان است. بیاموزید تا زبان ملیتان را درست و زیبا به کار ببرید. جویده جویده سخن نگویید و بریده بریده ننویسید. در گفتار و نوشتار خطاهای دستوری و غلطهای املائی مرتکب نشوید. به معنای دقیق کلمه «باسواد» شوید، یعنی متن زیاد بخوانید و متن زیاد بنویسید تا زبانی تراشیده و نیرومند و اثرگذار پیدا کنید. همچنان که خارجیهای ناآشنا به زبان پارسی با شنیدناش به زیبایی و موسیقایش گواهی میدهند، بیاموزید تا از بیرون نگاهی زیباییشناسانه به آن داشته باشید و با بهرهگیری از گنجینهی شگفت شعر و زبانزدهای پارسی گفتار و نوشتار خود را زیبا سازید.
چهارم: آن که در حد امکان سره بگویید و سره بنویسید، با این معیار که هر آنچه سعدی و حافظ و مولانا و فردوسی و خیام و بیدل و صائب و همتایانشان گفتهاند، سره است و هرچه در زبان بیگانه و غیرایرانی و ناجور و زشت و نامفهوم و کج و کوله و خودنمایانه بنماید ناسره. خواه این واژگان ناسره و نازیبا با قصد خودنمایی و تزیین خویش به تازگی از زبان فرنگی و تازی وامگیری شده باشند، یا با نیتِ دفاع از پارسی به دست نامتخصصی از بنهایی اصیل یا جعلی تراشیده شده باشند. به ویژه از واژهتراشی و خلاقیتهای سطحی و بیسرانجام خودداری کنید. زبان پارسی انبوهی از واژگان شناسنامهدار دارد که اگر با کلمات کهنترِ پهلوی و پارتی و اوستایی و سغدی و خوارزمی ترکیب شود، یکی از بزرگترین و دیرپاترین خزانهی واژگان در زبانهای روی زمین را بر میسازد. دانشمندان و دینمردان و بازرگانان و شاعران و داستانسرایانی که زرتشتی و بودایی و مسیحی و مسلمان و یهودی و مزدکی و مانوی و کافر بودهاند به اوستایی و پارسی باستان و پارتی و پهلوی و سغدی و خوارزمی و دری و زبانهای قومی ایرانیان گفتهاند و اندیشیدهاند و ردپاهایی نوشتاری از خود به جا گذاشتهاند. اگر به راستی مفهومی نو را برابر دارید و واژهای نو برایش میجویید، به این اندوختهی چشمگیر بنگرید و از آن مجموعهی ارجمند گزینش کنید. جز در مواردی بسیار کمیاب، نیازی به خلق واژه ندارید.
به فرجام، از یاد نبرید این جملهی بندهشن را که اهورامزدا با ساختن آنچه هست و اهریمن با تراشیدن آنچه نیست، آنچه را که میآفرینند، میآفرینند.
ادامه مطلب: اندر درست نوشتن گفتارنویسها
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب