درباره ی چرندیات پست مدرن
خردنامه همشهری، شهریور 1385
نوشته شده در: ۱۳۸۵/۶/۷
1. زمانی که نشریه متن اجتماعی (Social Text) در شماره تابستان 1996. م خود مقالهای از فیزیکدانی گمنام به نام آلن سوکال را منتشر کرد، هیچکس این مقاله را یک شوخی علمی تلقی نکرد. مجله متن اجتماعی یکی از معتبرترین نشریاتی است که مقالاتی را در زمینه نظریههای پسامدرن به چاپ میرساند، و به همین دلیل هم شمار زیادی از فیزیکدانان و دانشمندان حرفهایِ عرصه علوم تجربی با آن سر و کار ندارند. از این رو، چنین مینماید که هیات تحریریه از دریافت مقاله فیزیکدانی که به کمک مکانیک کوانتوم در صدد رد تمام عناصر اثباتگرایانه علوم انسانی بر آمده بود، خوشحال شده باشند. این خوشحالی بدان پایه بود که باعث شد تا از محتوای مقاله و توجه نقادانه بدان غفلت کنند.
عنوان مقاله سوکال، به قدر کافی به محتوای طنزآمیزش دلالت میکرد، عنوان خواندنی و تقریبا نامفهومِ این مقاله این بود: “تجاوز از مرزها: به سوی تاویلی متحول کننده از گرانش کوانتومی. “
سوکال در این مقاله ادعا کرده بود که مفاهیمی مانند فضا، زمان، و نیرو، در مکانیک کوانتوم جدید وضعیتی نسبی و وابسته به ناظر پیدا کردهاند و از این رو باید این مفاهیم را و از همه مهمتر، عینیتِ فیزیکیشان را اموری نسبی و ذهنی پنداشت. مقاله سوکال، انباشته از اظهارنظرهای پرطمطراق اما بیمحتوا بود، که از شکلی کاریکاتورگونه و افراطی از ساختگرایی اجتماعی[1] دفاع میکرد. در این مقاله از مفاهیمی ریاضی –مانند توپولوژی و خمینهها- و فیزیکی –مانند میدان گرانش- برای توضیح مفاهیمی کاملا بیربط استفاده شده بود. این کار، به ضرب و زورِ ارجاع به شمار زیادی از متفکران پسامدرن ممکن شده بود. چرا که پانوشتها و نقلهای مکرر از آثارشان به مقاله شکل و شمایلی علمی میبخشید و شبهه علمی بودن را در مورد برخی از گزارههای بیسر و ته آن ایجاد میکرد.
سوکال، پس از پذیرفته شدن مقالهاش، و انتشار آن در این مجله، چند پینوشت بر آن منتشر کرد و ادعا کرد که کل این مقاله را به عنوان یک شوخی نوشته و قصدی جز رسوا کردنِ ادبیات متظاهرانه پسامدرنها نداشته است. این پینوشتها، یک شبه جنگ و جدلی نظری را برانگیختند و سوکال را در کانون داغ بحثهایی پردامنه در مورد تعریف پسامدرنیسم، روششناسی علمی، ماهیت حقیقت، و تفاوت علوم انسانی و تجربی قرار دادند.
سوکال برای پاسخگویی به بحثهایی که در اطراف شوخی مشهورش درگرفته بود، با همراهیِ ژان بریمون کتابی نوشت به نام “فریبکاریهای روشنفکرانه[2]“، که اکنون زیر عنوانِ “مزخرفات پست مدرن”، با ترجمهای خوب و کیفیتی قابل قبول به بازار کتاب ایران ارائه شده است.
2. من در مورد بحثی که سوکال به راه انداخته، و شوخی جالبی که انجام داده، بیطرف نیستم. از این رو پیش از اظهار نظر در مورد کتاب سوکال، باید موضع خود را در این زمینه روشن سازم.
نخست آن که نگارنده با سوکال یک وجه اشتراک اصلی دارد، و آن هم این است که بخش عمدهی دوران تحصیل دانشگاهی خود را به فراگیری شاخهای از علوم پایه – زیست شناسی- گذرانده است. از این رو دغدغههای علمی سوکال در مورد دقت علمی و وسواسی را که برای دستیابی به حقیقتی آزمایشپذیر و شفاف و روشن به خرج میدهد، درک میکند و در بسیاری از این زمینهها با وی توافق نظر دارد.
دوم آن که نگارنده از دیدگاهی جامعهشناختی نیز به موضوع حقیقت مینگرد و در این زمینه برداشتی افراطی و مرزی دارد. یعنی به چارچوب سیستمی در جامعهشناسی علاقهمند است و به ویژه به کاربستهای رادیکالی که در آثار متفکرانی مانند لومان و دلوز یافت میشود، دلبستگی دارد. از این رو، نسبت به برخی از آرای پسامدرنها دربارهی نقد محوریت سوژه و تخریب فراروایتها دیدی موافق –هرچند نقادانه- دارد.
سوم آن که نگارنده سرگرم انجام کاری است که مورد نقد سوکال و بریمون است. یعنی میکوشد تا با وامگیری از مفاهیم دقیق علوم طبیعی، و تعمیم راهبردهای علمیِ “سخت” –به ویژه در چارچوب نظریه سیستمهای پیچیده- به افقهایی نو در حوزههای “نرمترِ” علوم انسانی دست یابد. از این رو، نقد سوکال بر تعمیمهای نا به جای مفاهیم علمی در قلمروهایی غریبه، برای نگارنده هشدار دهنده و مهم است.
از این رو، به ناگزیر آرای سوکال را از زاویهای بسیار خاص وارسی خواهم کرد. زاویهی دید زیستشناسی که به عینیت علمی و دقت مفاهیم و شفافیت استدلالها بسیار اهمیت میدهد، و در عین حال با دیدگاهی جامعهشناسانه نیز گره خورده است که نقدهای ساختگرایانه بر عینیت امر اجتماعی و تردیدهای افراطی در مورد بداهت امورِ شهودی را میپذیرد. از چنین دیدگاه دوگانه –اما به گمانم منسجم و خودسازگاری- است که دربارهی مزخرفات پست مدرن خواهم نوشت.
3. عنوان فرعی کتاب سوکال و بریمون، “سوءاستفاده منظم روشنفکران پست مدرن از علم” است، و این عنوانی بسیار بیانگر و برازنده است. دو نویسنده کتاب با دقت و روشنی شایان تقدیری، از آرای متفکران مشهور پسامدرن گواههایی آوردهاند تا ابهام، کژفهمی، تظاهر، و گاه فریبکاری را در آثارشان افشا کنند. سوکال و بریمون به روشنی در برابر نویسندگان پسامدرن موضع دارند و این موضع را با صراحت در ابتدای کار طرح میکنند. بحثهای ایشان در مورد برخی از نامدارترین نویسندگان پسامدرن، گاه به ریشخند نزدیک میشود، و از این رو ساخت کتاب حالتی جدلی و مبارزهجویانه دارد.
ترجمه فارسی کتاب، با پیش گفتار نویسندگان بر ویراست دوم چاپ فرانسه و انگلیسی کتاب آغاز میشود که در آنها این دو نفر چکیدهای از نقدهای مخالفانشان را ذکر کردهاند و به طور مختصر به آن پاسخ دادهاند. خلاصه کلام ایشان، این حرفِ معتبر است که منتقدان سوکال و کسانی که از حقه او خشمگین شدهاند، به جای پرداختن به روند استدلال وی و رد منطقی نظراتش، به موضوعاتی بیربط مانند انگیزههای پنهانی وی، خصوصیات روانی یا اجتماعیاش، یا دلیلِ علاقهاش به این موضوعِ خاص چسبیدهاند. این نوع شبهنقدهای جایگزین، به همراه توهین، ترفندهایی هستند که از دید سوکال و بریمون برای کوبیدن آرای ایشان مورد استفاده قرار گرفته است، و به راستی ربطی به محتوای اندیشههایشان ندارد. سوکال و بریمون به کاربستِ نا به جا، ناکارآمد، و جسته و گریخته و نامنسجم مفاهیم و واژگان علمی از سوی نویسندگان پسامدرن انتقاد وارد میکنند و آن را همچون ترفندی برای جلب اعتبار و احترام علمی ارزیابی میکنند. ایشان این کار را با نقل قول از آثار پسامدرنها انجام میدهند، و توضیحهایی بسیار ساده و پیش پا افتاده در مورد مفاهیم به کار گرفته شده و دلایلِ نابسندگی و نابه جا بودنشان به دست میدهند. نقد این روند استدلال به دلایلی منطقی و بافتی مشابه نیاز دارد، و این که این دو کیستند و چه کارهاند و چرا این عقاید را دارند، ربطی به بحث ندارد.
پیکره اصلی کتاب “مزخرفات پست مدرن”، از ده فصل تشکیل شده، که هشت تا از آنها به نقد آرای متفکران پسامدرن میدازد. کسانی که در این کتاب آماج نقد واقع شدهاند، عبارتند از لاکان، کریستوا، ایریگاری، لاتور، بودریار، دلوز و گتاری، و ویریلیو. نویسندگان در دو فصلِ میانی و پایانی، به کاربستهای نا به جای دو دستاورد علمی – نظریهی آشوب و قضیه گودل- میپردازند. فصلهای کتاب کوتاه هستند و با مروری سریع و تقریبا شتابزده از آرای متفکران یاد شده پر شدهاند. در نهایت، کتاب با سه پیوست پایان مییابد که کل مقاله “تجاوز از مرزها: …” و اظهارنظرهایی درباره آن را در بر میگیرد. ساخت کلی کتاب، به نسبت عامیانه است و گویی برای مخاطب عام نوشته شده است. مزخرفات پست مدرن، در واقع کشکولی از شواهد جسته و گریخته در مورد شهودی بدبینانه است که شاید بسیاری از ما هنگام شنیدن بیانات تفاخرآمیز پیسامدرنها، احساس کنیم، و آن هم مزخرف دانستنِ این اظهار نظرهاست.
4. نخستین فصل این کتاب، به نقد آرای لاکان اختصاص یافته است. سوکال و بریمون از زاویهای بسیار ویژه به نوشتهها و سخنرانیهای لاکان نگریستهاند و آرای وی را نقد کردهاند. در واقع این دو، بر خلاف تمام نقادان مشهورِ لاکان، به محتوای روانشناختی نظریهاش نپرداختهاند، و به ارتباطهای وی با فروید و فلاسفهی زنگرا نیز توجهی نشان ندادهاند. در مقابل بر کاربرد مفاهیمی که از ریاضیات وامگیری شدهاند تمرکز کردهاند. به زعم نویسندگان، لاکان در دههی پنجاه قرن گذشته به توپولوژی علاقهمند شد و در جریان مجموعهای از سخنرانیها – که در دانشگاه جان هاپکینز بیش از همه شهرت یافت- به تصویری توپولوژیک از سوژه پرداخته است. این علاقه به اظهار نظرهایی از این دست که “سوژه سطحی برآمده است و روان نژندی همچون برشی بر آن تلقی میشود” انجامیده است که از دید نویسندگان کاملا بیمعناست. این نقد سزاوار است. چرا که در این سخنرانی به درستی معلوم نیست منظور لاکان از این که حضور را با کره همتا میپندارد، استفاده از استعارهای افلاطونی و اساطیری است، یا آن که به راستی به همارزیِ توپولوژیکِ مفهومی فلسفی مانند حضور با خصلتی هندسی مانند کره باور دارد که به روشنی حرفی بیسر و ته است. چنین نقدی بر آرای گردآمده در مجموعه سمینارهای لاکان که در سال 1972 ارائه و در 1975 منتشر شد نیز وارد است. چرا که در آنجا هم بیتقارنی در فضا – که شالودهی هندسه نیز دانسته میشود- همتای حضور دیگری پنداشته میشود و فشردگی در این فضا و انسداد در مجموعههای نقاط حاضر در این زمینه همچون انگارهای از عقدهی جنسی و برهانی بر ناممکن بودن ارضای جنسی راستین ارائه میشود.
نقل قول دیگر نویسندگان از لاکان، به بیانی از مفهوم سوژه به زبان حساب مربوط میشود. لاکان در همین سخنرانیها انسان را همچون عدد صحیحی مثل یک دانسته که با جمع بسته شدنش (1 + 1) ، مفهوم رابطهی جنسی (1+1=2!) شکل میگیرد. به همین دلیل، او سوژه را محصولِ تکرار شدنِ خودش میداند، و بر این باور است که میتوان از این ماجرا حضور ذاتی دیرگی در سوژه را نتیجه گرفت. در همین نوشتار است که لاکان به امر معماگونهی دیگری اشاره میکند و آن هم این است که فالوس یا آلت قابل نعوذ را با ریشهی دوم 1 – که عددی مختلط است برابر میداند و غایب و محاسبه ناپذیر بودنِ آن را در عینِ کارکرد داشتنش وجه اشتراک این دو میبیند. سوکال و بریمون این استفادههای مکرر از علایم ریاضی و مفاهیم هندسی و حسابان را نوعی فریب میبینند که یا بر میلِ لاکان به اعتباریابی از راه ارجاع به مفاهیم غیرعامیانه علمی دلالت میکند، یا به استعارههایی پوک و بیمحتوا منحصر است.
دومین فصل این کتاب، به بحث دربارهی آرای ژولیا کریستوا اختصاص یافته است. سوکال و بریمون به ویژه بر کتاب “نشانه شناسی: پژوهشی برای یک نوع نشانه کاوی” تمرکز کردهاند و خود بر این باورند که کریستوا در آثار بعدی خود از سوء استفادهی منظم از مفاهیمی ریاضی پرهیز کرده است. با این وجود، در این کتاب، کریستوا به ظاهر از مفهومی در نظریهی مجموعهها برای مدلسازی زبان شاعرانه استفاده کرده است. او به پیروی از باختین بر این باور است که رمان رئالیستی که نمودی برجسته از ادبیات مدرن است، بر محور سوژهای منفرد (که از دید کریستوا معادل عدد یک است) سازمان یافته است. از دید او، این نوع از ادبیات، بر مبنای منطقی دو ارزشی و ساده انگارانه بنیاد شده است که خصلت چند صدایی و کارناوال گونهی ادبیات مردمی – و به ویژه زبان شاعرانه- را نادیده میانگارد. کریستوا، در ادامهی بحث خود از نظریه مجموعهها بهره جسته است تا تصویری از زبان شاعرانهی رها از قید و بندهای منطق دو ارزشی را در تقابل با زبان قدرت مدار دوقطبی نشان دهد. نویسندگان کتاب بر لغزشهای علمی کریستوا و اشتباههایی آشکار تاکید کردهاند و نشان دادهاند که کریستوا در زمانی که از مفاهیمی مانند “وازهی میان 0-2” سخن میگوید و آن را جایگزین “منطق 0/1” میکند، درکی درست از نظریه پیوستار کانتور نداشته و عباراتی را به کار گرفته، بیآن که معنای دقیق آن را فهمیده باشد.
5. سوکال و بریمون پس از تسویه حساب با لاکان و کریستوا، نخستین میان پرده خود را در باب نسبیت گرایی شناخت شناسانه آوردهاند. این فصل که به قدر مجموع دو فصل پیشین و مقدمه حجم دارد، با مروری شتابزده بر آرای فیلسوفانی مانند پوپر و کواین و و فایرآبند، در پی آن است تا نشان دهد که انقلاب معرفت شناختیای که با انتشار “ساختار انقلابهای علمی”ِ کوون و “بر ضد روشِ”ِ فایرآبند برخاسته است، تنها به حوزهی علوم انسانی مربوط میشود و در قلمرو سختتر و شفافترِ علوم تجربی اعتبار ندارد. به بیان دیگر، نویسندگان در این فصل از قلمرو تخصصی خویش در برابر آنچه که دیوید بلور “برنامهی قویِ جامعهشناسی علم” نامیده است، دفاع میکنند، و این عبارت است از تبیین مفاهیم و قوانین علمی، بر اساس علل تاریخی و اجتماعیای که زمینهسازِ کشف و پذیرش آنها بودهاند. بحث این دو بر این نکته متکی است که طبیعت، به عنوان موضوع ارجاع علوم تجربی، ماهیتی خودبسنده و مستقل از گفتمانهای توصیف کنندهاش را دارد و نمیتوان به شیوهی برونو لاتور، بازنمایی طبیعت در گفتمان را جایگزین تجربه دست اول و عینیِ عناصر آن کرد.
پس از این میان پرده شناخت شناسانه، نویسندگان سراغ دو نویسنده نامدار دیگر میروند. نخست به لوس ایریگارای میپردازند و آرای زنگرایانهی (فمینیستی) او را در قالب گلچینی از گزارهها شرح میدهند. چنان که میدانیم، آرای ایریگارای عمدتا بر نقد مردوارگی فرهنگ مدرن و چیرگی عناصر نرینه بر نمادها و نشانگان اجتماعیِ برسازنده معنا مبتنی است. سوکال و بریمون به استفاده مکرر وی از مفهوم اتم، شکافت اتم، و بمب اتمی اشاره میکنند و نتیجهگیریهای او از مفاهیمی عمومی فیزیک جدید را شتابزده و سطحی میدانند. به عنوان مثال ایشان به این گزارههای بیان شده زا سوی ایریگارای اشاره میکنند: نیچه همچون هسته اتمی در احل انفجار است، نظریه رنه توم در مورد ریاضیات آشوبها به فاجعهآمیز بودن هستی دلالت میکند، نسبیت به نفی و طرد اینرسی جسمانی سوژه منتهی میشود، مهبانگ نشانگر آن است که جهان زاییده و معادل انفجار است، و مکانیک کوانتوم نابودی جهان را نتیجه میدهد. تمام این گزارهها از دید فیزیک جدید یا نادرست و یا بیربط هستند و این نتیجهایست که هر کسی که با فیزیک مدرن در حد مقدماتی آشنا باشد، پس از خواندن نقل قولهای ایریگارای بدان خواهد رسید.
بعد، سوکال و بریمون به نقد آرای برونو لاتور میپردازند. او به دلیل نقدی نشانه شناختی که از نظریه نسبیت انشتین به دست داده است، شهرت یافته، و این دو تن نشان میدهد که لاتور مفاهیم پایه نسبیت را درست نفهمیده است و به تفسیری دلخواهانه و نه چندان مرتبط با این نظریه فیزیکی دست یازیده است. به عنوان مثال، او مفهوم چارچوب مرجع را – که بر لخت بودن مرجع مشاهده سیستم و متقارن بودن قوانین حاکم بر آن دلالت دارد، – با حضور سوژه انسانی قاطی میکند، که اشتباهی نابخشودنی است.
6. دومین میان پرده کتاب، به شرحی در باب نظریه آشوب و هرج و مرج میپردازد. سوکال و بریمون در این فصل برخی از مبانی این دو نظریه را در ریاضیات، و کاربستهای رایج آنها را در فیزیک شرح میدهند، و به سوءاستفادههای منظم از این واژگان در آثار پسامدرنها تاکید میکنند. سوءاستفادههایی که از مخلوط کردن مفهوم ریاضی آشوب – به معنای پیشبینی ناپذیری و رفتار معادلاتی غیرخطی- با مفهوم اجتماعی فاجعه و آشوب- به معنای قانون گریزی، و مقاومت در برابر قدرت و انضباط- ناشی شده است.
پس از آن، نوبت به چهار متفکر نامدار دیگر پسامدرن میرسد. نخست بودریار، به خاطر کاربرد عباراتی ساختگی، مبهم و بیمعنا مانند “ابرفضاهای انکسارپذیر” هنگام اظهار نظر در مورد جنگ خلیج فارس شماتت میشود، و اشارهی او به این که تاریخ تا عصر روشنگری در فضای اقلیدسی به سر میبرد و بعد از پایان هزارهی دوم میلادی به فضایی غیراقلیدسی تبدیل شد را حرفی بیسر و ته و فاقد معنا میدانند.
آنگاه این دو نویسنده به آرای ژیل دلوز و فلیکس گتاری میپردازند. دو متفکری که از سویی دنبالهروی فوکو محسوب میشوند و از سوی دیگر سخت زیر تاثیر آرای زیست شناسان و دستاوردهای علوم زیستی قرار دارند. نویسندگان بر دو اثر از این دو تمرکز کردهاند. یکی “فلسفه چیست؟” که به خاطر استفاده نا به جا از مفهوم آشوب مورد نقد واقع شده است، و دیگری “تفاوت و تکرار” که دلوز آن را به تنهایی نوشته است و در آن مفهوم حساب دیفرانسیل و انتگرال را همچون سرمشقی نظری برای فهم جهان در عصر مدرن به محک نقد کشیده است. از دید نویسندگان هم کاربرد آشوب در کتاب اول و هم اشارههای دلوز به دیفرانسیل و انتگرال در کتاب دوم فاقد اعتبار هستند و با مفاهیم مشابهی که در ریاضیات جدید وجود دارند، ارتباط برقرار نمیکنند.
واپسین فصل کتاب که به نویسندهای خاص تعلق دارد، به آرای پل ویریلیو در باب رابطه قدرت، فضا و سرعت میپردازد و کاربرد واژگان تخصصی فیزیک توسط این نویسنده و بهرهگیریاش از مفاهیمی مانند زمان، سرعت، مکان و حرکت را عوام فریبانه میداند.
پس از آن، سومین بخش در امتداد دو میان پرده پیشین میآید، که به بحث درباب آرای کورت گودل و سوء استفاده از آن توسط روش شناسان پسامدرن میپردازد. کورت گودل، ریاضیدانی نامدار بود که اصل نابسنده بودنِ تمام دستگاههای گزارهای گسترده را اثبات کرد و به این ترتیب نشان داد که در تمام نظامهای گزارهای منطقیای که حد خاصی پیچیدهتر باشند – و تمام نظامهای نظری علمی و فلسفی از این حد در میگذرند، – گزارههایی پدیدار خواهد شد که راستی یا ناراستی آنها غیرقابل تصمیمگیری خواهد بود. این گشوده بودنِ نظامهای منطقی و ابهام ذاتی برخی از عناصرشان، امری است که از سوی برخی از متفکران پسامدرن همچون تیر خلاصی بر مغز “نظریههای همه چیز[3]” نموده شده است. این نظریهها، چارچوبهایی معنایی هستند که مدعی پاسخ دادن به تمام پرسشهای قابل طرح در یک حوزهی معنایی هستند، و دانش تجربی و تمام چارچوبهای فلسفی کلاسیک و به تعبیر لیوتار فراروایتها، در این رده میگنجند. سوکال و بریمون نشان دادهاند که استفاده از قضیه گودل از سوی متفکران پسامدرن ناشیانه بوده و در بستری از بیتوجهی به زمینهی ریاضی- منطقیِ بحث انجام شده است.
در نهایت، چنان که گفتیم، کتاب با ترجمهای از مقالهی جنجالبرانگیز سوکال و بریمون پایان مییابد و نمونههایی از واکنشهای اندیشمندان پسامدرن در برابر آن به همراه پاسخی کوتاه به آنها در ادامه آن آمده است.
7. کتاب سوکال و بریمون از چند نظر حائز اهمیت است.
از یک سو، خواندن این کتابِ کوتاه و فشرده آسان است، و شکل جدلیای که نویسندگان به افشاگری درباره چهرههای سرشناس پسامدرن میپردازند، سرگرم کننده است و برخورد با نیش و کنایههایشان درباره برخی از محترمترین روشنفکران معاصر، از شیطنتی بهرهمند است که خودِ این نویسندگان به پیروی از سوفسطاییان باستانی مدعی و مشوق آن هستند. از سوی دیگر، ارجاعهای فراوان ایشان به آرای متفکرانی که در حوزههایی بسیار متنوع قلم زدهاند، و عبور شتابزدهشان از روی مفاهیم، کتاب را به کشکولی از عناصر معنایی ناهمگن تبدیل کرده است که انتظار ژرف نگری زیادی را از آن نمیتوان داشت.
کتاب از این رو که به طور خاص بر وجه ریاضیاتی و فیزیکیِ آرای این اندیشمندان تاکید میکند و از ورود به سایر مسائل میپرهیزد، ارزشمند است. سوکال و بریمون با این تدبیر از در افتادن به تلهای که مخالفان خود را بدان متهم میکنند – یعنی اظهار نظر ناشیانه در مورد قلمروی که فرد در آن تخصص ندارد- خودداری کردهاند. گذشته از این، روشنی بحثها و تلاش نویسندگان برای تبیین مفاهیم پیچیدهای مانند خمیدگی فضا- زمان، پیوستار، آشوب، و خودسازگاری منطقی، قابل تحسین است. هرچند در برخی از موارد – به ویژه در مورد قضیه گودل- هدف ایشان برای شرح این مفاهیم به زبانی ساده و همه فهم برآورده نشده است.
سوکال و بریمون خود بارها به نقدهایی که بر کتابشان وارد شده است، اشاره کردهاند. شاید تاکیدی که این دو نویسنده بر نقل قولهایی به نسبت قدیمی و کم شمار از انبوهِ نوشتارهای اندیشمندانی محترم میکنند، غیرمنصفانه بنماید. و بیتردید اگر این تاکید به نادیده گرفتن دستاوردهای فکری نویسندگانی مانند لاکان و دلوز و بودریار منتهی شود، تلاشی ابتر برای انکار یکی از شاخههای بارور اندیشه معاصر خواهد بود. با این همه، از دید من، این کتاب از نظر منطقی منسجم، از دید موضعگیری و شیوه بیان شفاف و روشن، و از نظر ادعایی که طرح میکند، مستند به شواهد بسیار است. دغدغهای که در این کتاب طرح شده، شایانِ توجهِ هر اندیشمندی است که خواستار عبور از مرزهای رشته تخصصی خود، و ورود به فضایی میان رشته ایست، و این کاری است که در این زمانه پژوهشگران و اندیشمندان جدی از دست یازیدن به آن گریزی ندارند.
ادعای روششناسانه کتاب، که به تمایز ذاتی علوم انسانی از علوم تجربی، و مصون ماندن قلمرو دومی از نسبیگرایی روششناختیِ حاکم بر اولی تاکید میکند. از دید نگارنده مردود است و پرداختن به آن به بحثهایی متفاوت با آنچه که در این کتاب آمده نیاز دارد. برخی از ادعاهای پسامدرنها در مورد مشکوک بودن ادعای قطعیت در دانش تجربی شایسته توجه بسیار است، و تردیدهایی که در مورد ارجاعِ قوانین علمی به طبیعت – و نه شیوه بازنمایی طبیعت در ذهن ما- وجود دارد، بسیار جدی است. این کتاب به ظاهر برای رفع آن شکها و پاسخگویی به این تردیدها نوشته نشده است. هرچند بندهایی از آن –به ویژه میانپرده اول کتاب، چنین شبههای را ایجاد میکند. اگر هدف این کتاب چنین چیزی بوده باشد، در صفحات کم شمارِ آن – کم شمار نسبت به چنین هدفی- برآورده نشده است.
اما اگر هدف کتاب –چنان که از عنوان فرعی آن بر میآید، – افشای سوءاستفاده منظم متفکران پسامدرن از کلیدواژگان علمی باشد، قضیه فرق میکند. ارجاعهای موجود در هر فصل غالبا آن قدر پرشمار و تکراری هستند که ادعای نویسندگان در مورد استفاده نابه جا از مفاهیم علمی را اثبات کند. این کتاب به روشنی نشان میدهد که برخی از مشهورترین متفکران پسامدرن، هنگام استفاده از مفاهیمی علمی معنای درست آن را در ذهن نداشتهاند، و به شکلی ناشیانه و نا به جا آنها را به کار گرفتهاند.
با این وجود، ادعای بزرگتری که بارها در سطور کتاب بدان اشاره شده و بر فریبآمیز بودنِ این استفادهی ناشیانه دلالت دارد، تفسیر خاص نویسندگان از این شواهد است. شیوع چنین استفاده نادرستی، میتواند از یک سو نشانگر نیت پلید و ناراستِ نویسندگان یاد شده، و تلاششان برای فریب دادن و اغوای مخاطبانشان باشد، یا از سوی دیگر به آشفتگی معنایی عمومیتری دلالت کند که حوزههای گفتمانی فراوانی را –از قلمرو گفتارهای روزمره گرفته تا بحثهای تخصصی- فرا گرفته است. گمان میکنم به همان شکلی که سوکال و بریمون در ابتدای کتاب خویش اشاره به انگیزههای پنهانی خویش برای نوشتن این کتاب را به محتوا و منطق بحثشان بیربط دانستهاند، تاکید بر نیت فریبکارانه این نویسندگان و حتی داوری در این مورد نیز در تناسب با اصلِ مشاهده –سردرگمی در استفاده از واژگان علمی در آثار پیسامدرنها- نامربوط بنماید.
بخش مهمی از نویسندگانی که در این کتاب مورد اشاره واقع شدهاند، مفاهیمی را به قلمرو علوم انسانی وارد کردهاند و چارچوبی را برای فهم زمانه جدید پیشنهاد کردهاند که در اهمیت و ژرفنگریاش تردید اندکی وجود دارد. برداشت لاکان در مورد سوژه و از هم گسیختگی آن، بحث کریستوا در مورد شولایی[4] بودنِ منطق شاعرانه، دقت نظر ایریگارای در مورد عناصر مردانه تمدن، و بینش دلوز در آنتی ادیپ و هزار فلات اموری نیستند که یک جویای دانش در زمانه ما بتواند از آنها چشم پوشی کند. لغزشهای نویسندگان یاد شده در بهرهگیری از مفاهیم تخصصی علمی، به خاطر نشان دادنِ نقاط ضعف نظریههای یاد شده آموزنده و ارزشمند است، اما نمیتوان از آن بیاعتباری عام دیدگاههای یاد شده را نتیجه گرفت.
هشدار مرکزی کتاب، آن است که در فضای آشفته امروزین که حد و مرز حوزههای تخصصی قدیمی از میان رفته است و مفاهیمی خاص با تعاریفی ویژه به قلمروهای معنایی متفاوتی “نشت کردهاند”، باید در به کار گرفتن و فهمیدنِ استعارههای بینارشتهای دقت کرد. امروزه، پسامدرنها در در هم آمیختن دادههای مربوط به قلمروهای متفاوت مشتاقتر، و در ارائه نتایج خویش در این حوزه بیدقتتر از دیگران هستند. با این وجود، این نشت کردن به ایشان منحصر نیست. در واقع هر نظریهپرداز جدیای که در حال و هوای هزاره سوم قلم میزند، خواه ناخواه با ضرورتِ بهرهگیری از نگاهی میان رشتهای دست به گریبان است.
هشدار کتاب “چرندیات پست مدرن” دو سویه دارد. از یک طرف، آماجِ این هشدار پژوهشگرانی هستند که دستیابی به فهمی میان رشتهای از گیتی را هدف قرار دادهاند، و دست اندرکار سرکشی به سایر قلمروهای شناختی و بهرهگیری از مفاهیم این حوزههای بیگانه هستند. این هشدار، شاید در پیشگیری از استفاده خامدستانه و شتابزده از این مفاهیم کارآمد باشد. از طرف دیگر، هشدار یاد شده برای مخاطبانی که با متونی از این دست برخورد میکنند آموزنده است. نکته نهفته در این کتاب، آن است که از برخورد با عبارات نامفهومی که در متونی معتبر و ستوده شده وجود دارد، مرعوب نشویم و از پرسشگری در این مورد نهراسیم. پس به یاد داشته باشیم که هروقت با سخنانی پرطمطراق، نامفهوم، و انباشته از کلمات علمی روبرو شدیم، ممکن است به اظهارنظر فشرده و فاضلانهی متفکری جدی بر خورده باشیم، یا بیان نظری آمیخته به لغزش بلاغی و کاربست نا به جا و ناشیانه مفاهیمی علمی، و یا تلاش فضل فروشانهی فریبکاری، که به شرح چرندیاتی پست مدرن مشغول است.
ادامه مطلب: فلسفهگرایی در ایران امروز
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب