پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار ششم: اهریمن به مثابه آژيدهاک

گفتار ششم:اهریمن به مثابه آژیدهاک

آژیدهاک که هیولایی مارسان و باستانی بوده، احتمالا اولین دگردیسی فلسفی خود را پس از ظهور زرتشت تجربه کرده و این زمانی است که گذشته از ستیهندگی و ویرانگری‌اش، در دوقطبی اخلاقی خیر-شر نیز گنجانده می‌شود، که تازه در این هنگام با سروده‌های زرتشت مطرح شده بود. از اینجاست که تصویر ضحاک همچون نیرومندترین آفریده‌ی اهریمن ظاهر می‌شود، و شواهدی هست که انگار در ابتدای کار او خود جلوه‌ای از اهریمن بوده، و نه صرفا مخلوق او.

داده‌هایی که در این مورد داریم پراکنده هستند و به سنت‌های دینی متفاوت تعلق دارد. با این حال جمع‌ بستن‌شان برای دستیابی به تصویری روشن از «آژیدهاک به مثابه اهریمن» بسنده است.

مهمترین شاهد در این مورد آن است که تقدس مار که در آیین‌های پیشازرتشتی در ایران زمین نمودهایی فراوان برایش سراغ داریم، پس از ظهور این دین واژگونه می‌شود و مار به مهمترین جلوه‌ی جانوری اهریمن بدل می‌گردد. در اوستا همه‌ی اشاره‌ها به مار منفی است و با توجه به بسامد زیاد این ارجاع‌ها، آن را می‌توان مارستیزترین متن دینی مهم در تاریخ باستان دانست.

دشمنی آیین مزدیسنی با مار به خوبی در احکام کفاره‌ی وندیداد نمایان است. در آنجا می‌خوانیم که اگر کسی سگ آبی را که جانوری مقدس است، بکشد، ‌باید در مقام کفاره «ده هزار مار بر شکم‌ رونده را بکشد، ده هزار مار سگ‌نمای را بکشد».[1] همبستری مرد با زن دشتان هم باز کفاره‌ای مشابه دارد. چنین کسی باید «هزار مار بر شکم‌ رونده و دو هزار مار از گونه‌های دیگر را بکشد».[2] باز در هردوی این موارد می‌بینیم که سگ آبی که جانور مقدس آناهیتاست و با آب‌های پاک پیوند خورده، قرینه‌ی اهورایی مارهایی بی‌شمار است که اهریمن خلق کرده، و تقارن مشابهی میان دشتان شدن زنان و تابوی همبستری با ایشان با مار برقرار است. یعنی تضاد اژدها-مار با زن-آب را در اینجا بار دیگر می‌بینیم.

اما این دشمنی تنها به زیانکار بودن مار ارجاع نمی‌دهد، بلکه گاهی به نظر می‌رسد خودِ اهریمن نوعی مار باشد. در «بندهش» اهریمن هم آفریننده‌ی مار است و هم خود گاهی در جلوه‌ی مار نمودار می‌شود. اهریمن هنگام تاختن بر گیتی و آلوده ساختن‌اش به فساد، روح (وُخش) خرفستران را خلق کرد که در مار و کژدم نمود یافتند و با آب و زمین و گیاه آمیخته شدند. اهریمن در مقام نیرویی کیهانی همچون ماری آسمانی جلوه کرد که کوشید با کمک دیوان سقف آسمان و روشنایی‌اش را بشکافد و برای همین نیمه‌ی زیرین کره‌ی افلاک که زیر زمین بود را سوراخ کرد[3] و این قاعدتا تصویری بوده که از فرو رفتن مار در حفره‌های زمین برآمده است.

برای درک این تصویر مهم از اهریمن، باید نخست به جهان‌بینی ایرانیان باستان دقیق‌تر بنگریم. در این نگرش جهان اندیشه و ذهن اقلیم مینو را برمی‌ساخت که در فراسوی گنبد آسمان قرار داشت و آمیختگی نور و ظلمت در آن نشان می‌داد که دو نیروی مینویی خیر و شر به شکلی خالص در آن حضور دارند و با هم ستیزه می‌کنند.[4] گیتی که همه‌ی چیزهای مادی را در بر می‌گرفت در زیر گنبد آسمان جای داشت و میدانی بود که هورمزد و اهریمن همچون دو جنگاور در آن با هم ستیزه می‌کردند. بنابراین مینو خالص بود و گیتی درآمیخته.

بر اساس اساطیر آفرینش زروانی-زرتشتی دوقلوی ازلی نیک و بد پس از هزار سال قربانی گزاردن از بطن زمان (زُروان) زاده شدند. در ابتدای کار اهریمن در جهان ظلمت شناور بود و از هیچ چیز از جمله وجود خویش آگاه نبود. با این حال افق مینویی که او بدان تعلق داشت، شر بود و نیمه‌ی ضد و همزاد اهورامزدا محسوب می‌شد. یعنی خاستگاه شر اخلاقی و تباهی بود، هرچند هنوز این امر بالقوه در او بالفعل نشده بود. به همین خاطر در «گزارش گمان‌شکن» می‌خوانیم که او در ابتدا چیزی نیافرید و «به گوهر خویش ناآگاه بود».[5]

اهورامزدا برای چیره ساختن نور و نیکی بر هستی ناگزیر بود اهریمن را از میان بردارد، و از آنجا که هستی به دو نیمه‌ی مجزا تقسیم شده بود، این دو به هم دسترسی نداشتند.[6] به شکلی که قلمرو اهورامزدا نورانی بود و در بالا قرار داشت و اقلیم اهریمن تاریک بود و در پایین جای داشت و میانه‌ی این دو «گشادگی» یا فاصله‌ای وجود داشت.[7] در روایت‌های زرتشتی اهورامزدا همچون شکارچی زیرکی بازنموده شده که اهریمن را به حمله برمی‌انگیزد و با فریفتن‌اش او را در گیتی به دام می‌اندازد.

اهورامزدا طی سه هزار سال نخست آفرینش جهان مادی را می‌آفریند، اما این جهانی ساکن و بی‌تغییر بود که پرتوی از نور به قلمرو اهریمن گسیل کرد. اهریمن تازه با دریافت این بارقه‌ی نور بر خویشتن آگاه شد و چون مهاجم و ویرانگر بود، به گیتیِ ایستای آغازین حمله برد. اما چون یارای ایستادگی در برابر نیروی آفرینندگی اهورامزدا را نداشت، به قلمرو تاریک خویش عقب نشست و در آنجا به خلق موجودات پلید سرگرم شد و دیوان به این شکل پدید آمدند.[8]

در پایان سومین هزاره، اهریمن بار دیگر با دیوانی که ساخته بود به اقلیم روشنایی حمله برد و این بار توانست در آن رخنه کند و هستندگان نیکو را به نابودی تهدید کرد.[9] اهورامزدا به او پیشنهاد آشتی داد، اما اهریمن با این گمان که هماوردش از سر ناتوانی چنین می‌گوید، نپذیرفت و بر ویران کردن کل دنیای نور پافشاری کرد.[10] پس از آن بود که اهورامزدا زمان کرانمند نُه هزار ساله‌ای را همچون مهلت دو هماورد برای نبرد تن به تن تعیین کرد و اهریمن چون ابله بود و از فرجام کار چیزی نمی‌دانست، پذیرفت.[11]

پس از آن دوران آمیختگی نور و ظلمت و درگیری اهریمن و اهورامزدا در گیتی آغاز شد. این درگیری سه دوره‌ی سه هزار ساله را در بر می‌گیرد که با نُه‌هزار سال زمان هستی در نگرش زروانی برابر است. در این مدت در سه هزار سال نخست اهورامزدا پیروز است و در دومی اهریمن پیروز می‌شود و در سومی باز اهورامزدا بر اهریمن غلبه می‌کند تا در پایان زمان او را به کلی از میان بردارد. به این ترتیب زمان کرانمند و گیتی همچون ظرفی زمانی-مکانی برای گرفتار ساختن اهریمن و نابود کردن‌اش عمل می‌کنند، و این روندی است که بر اساس برنامه‌ی خردمندانه‌ی خداوند تنظیم شده و قطعا به نتیجه خواهد رسید.[12]

ابزار اهورامزدا برای چیرگی بر اهریمن، آفرینشگری است و زایش زندگی و شادمانی و نور. به همین خاطر در سه هزارسال آغازین وقتی اهریمن با خوانده شدن دعای «اشم وهو» فرجام خود را می‌بیند و از ترس بی‌هوش می‌شود، اهورامزدا بی مزاحمت او به خلق چیزها و جانداران دست می‌گشاید. جالب آن که درست واژگونه‌ی ایده‌ی دمیورژ افلاطونی، در نگرش زرتشتی خودِ اهورامزداست که با یاری زروان جنبش و پویایی را در گیتی پدید می‌آورد و این در همان سه هزاره‌ی اول و در غیاب مداخله‌ی اهریمن رخ می‌دهد.[13]

پس از آن که اهریمن پس از سه هزاره سکون و بي‌هوشی با آوای دخترش جهی بیدار می‌شود و به گیتی می‌تازد، پیش از همه انسان آغازین (کیومرث) و جانور آغازین (گاو یکتاداد) را آماج می‌سازد و این دو را از پای در می‌آورد.[14] در نخستین تازش او آسمان از هجوم او می‌ترسد، همچون گوسفندی از گرگ. اهریمن در جریان این تازش آغازین آسمان را شکافت و به گیتی تاخت و کیومرث و گاو را کشت. آنگاه با این تصور که بر اهورامزدا غلبه کرده، خواست تا به اقلیم تاریکی بازگردد. اما این بار آسمان همچون پهلوانی زرهپوش رویارویش ایستاد و تهدیدش کرد و اجازه‌ی عبور نداد، و در این کار از پشتیبانی فروهر ارتشتاران نیکوکار نیز برخوردار بود.[15]

پس اهریمن که با آن ادراک اولیه از شکست نهایی خود خبردار شده بود، می‌کوشد تا از گیتی و زمان کرانمند بگریزد. اما آسمان همچون کاسه‌ای آهنین گرداگرد گیتی را پوشانده و مانع فرارش می‌شود و راهش را می‌بندد و می‌گوید: «تا واپسین زمان باید نگهبانی کنم تا تو را بیرون کشیدن بنگذارم».[16] آسمان بر این مبنا بخشی از یک دستگاه «تسخیر شیطان» است و بخشی از تله‌ایست که اهریمن نادانسته بعد از هجوم به هستی خویش را در آن گرفتار کرده است. از این روست که آسمان به او می‌گوید: «اکنون که اندر آمده‌ای، آنگاه دیگر تو را وانهلم».[17]

گرفتار شدن اهریمن در گیتی از این رو برایش خطرناک است که در سومین هزاره به تدریج شمار مردمان و جانداران افزون می‌شود و به این ترتیب عرصه‌ بر بیماری و رنج و نیستی که مخلوق اهریمن‌اند تنگ می‌شود، تا آن که سوشیانس بیاید و بازمانده‌ی او را نیز نابود کند. این داستان مشهور را به این خاطر با جزئیات و ریزه‌کاری‌ها نقل کردم که به نکته‌ای عملیاتی در آن اشاره کنم. نکته‌ای که به کلی نادیده انگاشته شده، شاید از آن رو که در تجربه‌ی زیسته‌ی مردم روستایی ریشه دارد. آن هم شباهت این داستان با روند گرفتن مار است.

نکته‌ی مهم این داستان آن است که اهورامزدا در آن همچون شکارچی چیره‌دستی بازنموده شده که مارگیر است و اهریمن همچون ماری خطرناک تصویر شده است. یعنی در این روایت به روش قدیمی گرفتن مار اشاره شده است. مارگیران با تکان دادن سنگی بزرگ یا گشادن حفره‌ای که درونش مار پنهان شده، با تاباندن نور دنیای آفتابی بیرون او را هراسان و خشمگین کرده و گرفتار می‌ساختند. گرفتن و بیرون کشیدن مار به خاطر شکل بدنش و زهرآگین بودنش ممکن نیست. از این رو مارگیران باید او را وادار کنند خودش بیرون بیاید. ابزار مارگیری هم اغلب تشتی یا کاسه‌ایست بزرگ که آن را کنار سوراخ مار می‌گیرند تا وقتی بیرون آمد در آن اسیر شود.

مفسران این روایت کهن چون با شیوه‌ی سنتی مارگیری آشنایی نداشته‌اند، به این نکته توجه نکرده‌اند که این داستان اصولا اهریمن را ماری سمی و خطرناک می‌داند. داستان این نیست که مار همچون کنایه‌ای به اهریمن در لحظه‌ی سوراخ کردن آسمان مطرح شده باشد. کل داستان بر محور همین استعاره‌ی اهریمن مارگونه استوار شده است. در تفسیرهای قدیمی از این داستان رمزگان مربوط به مارگیری به درستی شناخته شده و مثلا شهرستانی نوشته که اهریمن پس از هجوم به قلمرو گیتی دیگر نتوانست به لانه‌ی خود در اقلیم ظلمت بازگردد و در دنیایی که اهورامزدا ساخته بود زندانی شد.[18]

این تصویر از اهریمن به روشنی او را با مار همسان می‌انگارد و به این ترتیب آژیدهاک را به جلوه‌ای از او بدل می‌سازد. این شباهت به ویژه به خاطر سلطنت هزار ساله‌ی ضحاک تایید می‌شود، که با تازش هزار ساله‌ی اهریمن بر گیتی همسان است. جهان‌پور و حق‌پرست به درستی در مقاله‌ای به این همسانی اشاره کرده‌اند[19] و آنچه می‌توان بدان افزود، بازبینی در نقش‌ها و رمزپردازی‌هاست. در این مقاله مثلث زروان-اهورامزدا-اهریمن در روایت آفرینش با سه‌گانه‌ی جمشید-ضحاک-فریدون برابر نهاده شده‌اند. نویسندگان فرض کرده‌اند که ضحاک از ناسپاسی و غرور جمشید پدید آمده، به همان شکلی که اهریمن حاصل تردید زروان در زایایی خویش بوده است. پیشتر دکتر سرکاراتی نیز به این نکته اشاره کرده بود که ضحاکِ پدرکشی که مرداس را به قتل می‌رساند، به اهریمنی شباهت دارد که شکم زروان را می‌درد تا زودتر از موعد زاده شود و به سلطنت دست یابد.[20]

با این همه به نظرم عناصر یاد شده درست نباشند و برای همسان‌انگاری ضحاک و اهریمن به داده‌های استوارتری نیاز داشته باشیم، که دست بر قضا وجود دارند. نقدی که بر آرای یاد شده وارد است آن است که ارتباطی زایشی میان ضحاک و جمشید برقرار نیست و نمی‌توان پیوند این دو را به زایش اهریمن و اهورامزدا از دل زروان شبیه دانست. در روایت زروانیِ آفرینش با شکلی از خلقت از راه زایش سر و کار داریم که در ضمن دوقلوی ازلی ضد هم را نیز در کانون خود دارد. در داستان ضحاک هیچ یک از اینها دیده نمی‌شود. فراز آمدن ضحاک نتیجه‌ی پدرکشی است و چیرگی‌اش بر جهان با کشتن جمشید ممکن می‌شود که نوعی پدرکشی انتزاعی در سطحی بالاتر است. اینجا با شکلی از داستان چیرگی ظلمت شبانه بر خورشید افول کننده سروکار داریم و داستان در بافتی حماسی می‌گنجد. یعنی همسان انگاشتن داستان ضحاک با اسطوره‌ی آفرینش زروانی-بندهشی نادرست به نظر می‌رسد. اما بخش دیگری از این داستان که به همسانی ضحاک و اهریمن اشاره می‌کند درست است، اگر که در بافتی حماسی نگریسته شود.

چنان که از شرح‌مان بر داستان آفرینش به مثابه مارگیری برمی‌آید، یکی از جلوه‌های مهم اهریمن در روایت‌های کهن مار است. از این نظر اهریمن که ماری زیانکار و شرور است با آژیدهاک که اژدهایی با ده عیب است، یکسان می‌نماید. شباهت این دو به خاستگاه و روایت خلقت بازنمی‌گردد، بلکه در کارکرد و داستان حماسی نبرد دو نیروی خیر و شر نهفته است.

آژیدهاک اوستایی همچون اهریمن موجودی زیانکار است و در پی نابود کردن جانداران. او نیز مانند اهریمن فریب می‌خورد و در خوی بد خویش به تله می‌افتد. با این تفاوت که اهریمنِ مارسان از اهورامزدای مارگیر فریب خورد و ضحاکِ ستمگر از اهریمنِ خوالیگر. هردوی ایشان پس از آگاهی از سرنوشت‌شان بی‌هوش می‌شوند و بعد با خشم و خروش بر ستم و ویرانگری خویش می‌افزایند. اهریمن پس از دعای «اشم وهو» مدهوش فرو می‌افتد و ضحاک پس از شنیدن تعبیر موبد از رویای خویش از تخت پایین می‌افتد و از هوش می‌رود. اهریمن پس از بیدار شدن با یاری جهی، تباه کردن آب و خاک و آتش و کشتن جانداران را شدت می‌بخشد و ضحاک نیز بعد از به هوش آمدن با رایزنی زنانش گاو برمایه را به قتل می‌رساند. هردوی ایشان گاو مقدسی را می‌کشند و هردو با دادخواهی او روبرو می‌شوند. گاو در هات ۲۹ گاهان نزد اهورامزدا شکایت می‌کند و کاوه که سازنده‌ی گرز گاوسر است، محضر ضحاک را می‌درد و به خاطر کشته شدن پسرانش دادخواه است.

ضحاک نیز مثل اهریمن با نیرویی زنانه از مرحله‌ی بی‌هوشی و نهفتگی خلاصی می‌یابد. ضحاک از مشورت ارنواز و شهرناز برخوردار است و اهریمن با بانگ جهی از خواب برمی‌خیزد.[21] هردوی ایشان پیش از آن که در ورطه‌ی سرنوشت برگشت‌ناپذیر خود فرو بیفتند، اندرزی و پیشنهادی رهایی‌بخش دریافت می‌کنند و نادیده‌اش می‌گیرند. اهریمن پیشنهاد آشتی اهورامزدا را رد می‌کند، و ضحاک اندرز موبدان را برای پرهیز از ظلم و ستم را جدی نمی‌گیرد.

بنابراین رخدادهای زندگی هزارساله‌ی ضحاک و وقایع سه هزاره‌ی چیرگی اهریمن بر گیتی شباهت‌هایی دارند، اما همتا شمردن‌شان جای چون و چرا دارد. آنچه در این میان پذیرفتنی است، این نکته‌ی کلیدی است که اهریمن به احتمال زیاد در نقطه‌ی آغازین پیدایش‌اش در زمان زرتشت بر اساس انگاره‌ای از آژیدهاک شکل‌ گرفته، یا دست کم در قرون بعدی با این تصویر شاه تبهکار مارسان ادغام شده است.

در این چارچوب، جمشید با زروان ارتباطی ندارد، بلکه همتای مهر است. ضحاکی که بر جمشید چیره می‌شود، همتای شب است که بر خورشیدِ شامگاهی غلبه می‌کند، اما در پایان از او شکست می‌خورد. فراز آمدن مجدد خورشید که هم در سپیده‌دم رخ می‌دهد و تاریکی را محو می‌کند، و هم به گاهِ نوروز سرما را از بین می‌برد. این رخدادهای کیهانی به شکست خوردن پیاپی ضحاک از کاوه و فریدون شباهت دارند.

نظم خردمندانه‌ی حاکم بر گاهشماری و گردش اختران شکلی ریاضی شده از همان تله‌ی مارگیری‌ایست که اهریمن در آن گرفتار شد، و در این معنا افول خورشید و فراز آمدن مجددش با قاعده‌ی بنیادین و زیربنایی مهمتری پیوند خورده که چیرگی نهایی نور بر ظلمت را ضروری می‌سازد. این نیرو در بافت دین زرتشتی اهورامزداست، که مهر در پیوند با او به فرشته‌ای و فروزه‌ای جنگاور تبدیل می‌شود. یعنی سیاره‌ی برجیس که نماد اهورامزداست، بر سیاره‌ی کیوان که نماد اهریمن است غلبه می‌کند. به همان ترتیبی که مهر جنگاور در قالب خورشید روز را بر شب و تابستان را بر زمستان پیروز می‌سازد.

در این زمینه‌ی اخترشناسانه ضحاک همان اهریمن است. فریدون که جادوگر است و با گاو برمایه پرورده شده، نماینده‌ی نجات‌بخش آخرالزمان است. او به همراه کیومرث و جمشید یکی از سه جلوه‌ی انسان کامل را برمی‌سازد. انسان ازلی (کیومرث) به دست اهریمن کشته می‌شود تا نواده‌اش جمشید گیتی را ببالاند و از بیماری بپیراید. جمشید در این معنا نماد انسان در اوج شکوه و اقتدارش است و به همین خاطر نسبت به سرکشی و غرور آسیب‌پذیر است. جمشید به دست ضحاک کشته می‌شود که جلوه‌ای دیگر از اهریمن است، ولی با فراز آمدن جنگاور فرشگردساز (فریدون) چرخه باز تکرار می‌شود و این بار ضحاک است که شکست می‌خورد.

با همسان دانستن ضحاک و اهریمن روشن می‌شود که درگیری اصلی او با سه نمود انسان است که در ازل و اوج و ابد مدام مورد حمله قرار می‌گیرد و کشته می‌شود، تا آن که در قالب فریدون در نهایت بر ضحاک-اهریمن غلبه کند. بر خلاف پیشنهاد خواندنی و جالب توجه سرکاراتی-جهان‌پور- حق‌پرست،[22] فریدون در این معنی همتای اهورامزدا نیست، همچنان که جمشید با زروان تناسبی نداشت. هردوی اینها نمودی از انسانِ مهرآیین هستند که نماینده‌ی اهورامزدا هستند و در جبهه‌ی نبرد با اهریمن نقش اصلی را ایفا می‌کنند. پیوند هرسه‌ی ایشان با گاو و مهر و قدرت سیاسی نیز این تفسیر را تایید می‌کند.

حدس من آن است که از ابتدای کار نوسانی میان تصویر آژیدهاک یشت‌های کهن و اهریمن گاهانی برقرار بوده باشد. این تداخل احتمالا در عصر هخامنشی در قالب چارچوبی منسجم تثبیت شده و انگاره‌ی اهریمن مارسان و اهورامزدای مارگیر را پدید آورده است. شاهد دیگری که همسانی اهریمن و مار را تایید می‌کند و تاریخ تثبیتش را به عصر هخامنشی می‌رسند، متن عهد عتیق است که در همین دوران تدوین و نوشته شده است.

 

 

  1. وندیداد، فرگرد ۱۴، بند ۵.
  2. وندیداد، فرگرد ۱۴، بند ۷۳.
  3. بندهش، ۱۳۸۰: ۵۲.؟؟؟
  4. شهرستانی، ۱۳۸۳: ۲۸-۳۱.
  5. شکند گمانیک ویچار، در ۱۶، بند ۷۹ (اورمزدداد، ۲۰۰۱م.).
  6. بندهش، ۱۳۸۰: ۳۳.
  7. گزیده‌‌‌ی زاتسپرم، ۱۳۸۵: ۳۳.
  8. بندهش، ۱۳۸۰: ۴۰.
  9. گزیده‌‌‌ی زاتسپرم، ۱۳۸۵: ۳۴.
  10. بندهش، ۱۳۸۰: ۳۴.
  11. بندهش، ۱۳۸۰: ۳۵.
  12. مینوی خرد، ۱۳۶۴: فصل ۷، بند ۱۱-۱۲.
  13. گزیده‌‌‌ی زاتسپرم، ۱۳۸۵: ۳۶.
  14. گزیده‌‌‌ی زاتسپرم، ۱۳۸۵: ۳۷-۳۹؛ بندهش، ۱۳۸۰: ۵۳.
  15. بندهش، ۱۳۸۰: ۶۳.
  16. بندهش، ۱۳۸۰: ۵۲.
  17. گزیده‌‌‌ی زاتسپرم، ۱۳۸۵: ۴۰.
  18. شهرستانی، ۱۳۸۳: ۳۰.
  19. جهان‌پور و حق‌پرست، ۱۳۹۱: ۶۱-۸۳.
  20. سرکاراتی، ۱۳۸۵: ۱۰۵.
  21. سعیدی سیرجانی می‌گوید ارنواز دسیسه‌جویانه و برای سرنگون کردن ضحاک و گرفتن انتقام خون جمشید بوده که چنین مشورت‌هایی را به او می‌داده (سعیدی سیرجانی، ۱۳۶۸: ۹۳)، اما از متن‌ شاهنامه چنین چیزی برنمی‌آید.
  22. جهان‌پور و حق‌پرست، ۱۳۹۱: ۶۱-۸۳.

 

 

ادامه مطلب: گفتار هفتم: اژدهای باغ عدن

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب