پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار دوم: تواریخ تثنیه

گفتار دوم: تواریخ تثنیه

بنابر نگرش سنتی یهودیان، واپسین بخش از اسفار پنج‌گانه سِفرتثنیه بود که در سال ۲۷۵۸ تاریخی (۶۲۲ پ.م) در اورشلیم یافته یا ساخته شد و به منابع مقدس و رسمی آیین یهود افزوده گردید. گفتیم كاهنی كه متن سِفر تثنیه را یافت، هیلكیاه نام داشت و آن را به پادشاهی به نام یوشع ارائه نمود و به این ترتیب در زمان این پادشاه سِفرتثنیه به منابع رسمی اسفار پیوند خورد.

با توجه به مشخص بودن تاریخ كشف سِفرتثنیه، درباره‌ی زمان نگارش آن و جای‌گیری تاریخی آن در مجموعه منابع دینی یهود اطلاعات بیشتری در دست داریم. سِفرتثنیه متنی است كه به ظاهر وصیت‌نامه موسی در دشت موآب را در بر می‌گیرد. یعنی نویسندگان تثنیه طوری وانمود كرده‌اند كه گویا آخرین اندرزها و وصیت‌های موسی به قوم خویش را در آستانه مرگ‌اش ثبت و مدون ساخته‌اند.

باب‌های چهارم و پنجم سفر تثنیه را می‌توان همچون ادامه‌ای و شرحی بر باب‌های ۱۹ و ۲۰ سفر خروج خواند. بدنه‌ی آن سخنرانی‌ایست که موسی پیش از ورود قوم بنی‌اسرائیل به سرزمین کنعان برایشان ایراد می‌کند و طی آن سرگذشت یهود را مرور می‌کند. تاکید بر گفته شدن این سخن‌ها نشان می‌دهد که از ابتدای کار روایت‌هایی داشته‌ایم که با سنتی شفاهی منتقل می‌شده و گفتارهای موسی را سینه به سینه منتقل می‌کرده، یا دست کم چنین ادعایی داشته است. یعنی به لحاظ تاریخ پیدایش روایت و داستان، سفر تثنیه بی‌شک بعد از متن J و E پدیدار شده و گزارش عهد عتیق آن است که نگارش آن یک نسل پیش از کوروش به انجام رسیده است.

برای فهم شرایط شکل‌گیری این متن،‌ باید نخست به بافت تاریخی یهودیه در این دوران بنگریم. چنان که گفتیم، آمون نوه‌ی حزقیاه پس از دو سال سلطنت در سال ۲۷۴۰ (۶۴۰ پ.م) به دست گروهی به قتل رسید که خود را «عوام ارض» (عام هَه آرِتص: عوام ارض) می‌نامیدند و اشراف استخوان‌دار و سنت‌گرای قبیله رهبری‌اش را بر عهده داشتند.[1] پس در این تاریخ قبایل بیابانگرد بر مراکز شهری ابتدایی یهودیه چیره شده و کودکی هشت ساله (یوشع) را همچون شاهی دست نشانده بر اورنگ برکشیدند. پس از آن است که سفر تثنیه یافت می‌شود و به همین خاطر اغلب نویسندگان گفتمان تثنیه را برخاسته از همین نیروی سیاسی جدید یعنی «مردم ارض» دانسته‌اند.

اما چنین برداشتی دو ایراد اصلی دارد. اول آن که قوانین سفر تثنیه با زندگی بادیه‌نشینی و بدوی کسانی که این کشتارهای درباری را انجام می‌دادند، سازگار نیست. یعنی «عوام ارض» که جبهه‌ی واپس‌گرای یهودیه بودند و از رهبران قبایل محلی تشکیل می‌شدند، در بافتی بدوی و بیابانگرد به سبک زندگی شهرنشینانه‌ی مهاجران اسرائیلی‌ اعتراض داشتند و این به خوبی در کتاب‌های میکاه و عاموس بازتاب یافته است.

با این همه آنچه که در سفر تثنیه می‌خوانیم بسیار با این بافت بدوی تفاوت دارد و حتا از آنچه در دوران حزقیاه در قالب تاریخ قوم یهود گردآوری شده بود هم پیچیده‌تر و مترقی‌تر است. بافت متنی سفر تثنیه شباهتی با کتیبه‌های بازمانده از اسرحدون شاه آشور دارد. به ویژه این نکته که در متن تثنیه کل قوم برای عهد با یهوه گرد می‌آیند و در مراسم شرکت می‌کنند، با گزارش اسرحدون از پیمان بستن با اقوام تابع شباهت دارد که به همین ترتیب گرد می‌آمدند و مراسمی مشابه را اجرا می‌کردند.

خودِ این حقیقت که متنی نوشته شده و سنتی نویسا مبنای مشروعیت‌بخشی قرار گرفته و کشف توماری نقطه عطف این انقلاب دینی بوده، جای توجه دارد. چون نویسایی اصولا از همان مناطق شمالی وارد یهودیه شده بوده و هنوز در این ناحیه نوپا بوده است. یعنی بسیار بعید است که رهبران قبیله‌ای هوادار سبک زندگی بدوی بر نویسایی مسلط شده و از آن برای مشروعیت‌یابی استفاده کرده باشند.

علاوه بر این طبقه‌ی پریستاران لاوی که حاملان این اقتدار معنوی هستند و در پیوندشان با متن نوشته شده‌ی تثنیه شناخته می‌شوند، آشکارا در سرزمین یهودیه ریشه ندارند و از دل قبایل بومی این منطقه بر نخاسته‌اند. برای همین است که زمینی در مالکیت خود ندارند و در سراسر منطقه همچون طبقه‌ای روحانی اما بی‌ریشه پراکنده‌اند.

یعنی محتوای سفر تثنیه و تکیه‌اش بر نوشتار از سویی و ماهیت طایفه‌ی لاوی‌ها نشان می‌دهد که در اینجا با لایه‌ای وارداتی و غیربومی سر و کار داریم. اشنیده‌ویند معتقد است همان قبایل بومی نویسایی را از شمالی‌ها وام ستاندند و آن را همچون سلاحی بر ضد ایشان به کار گرفتند.[2] اما شواهد متنی و تبارنامه‌ي لاوی‌ها چنین چیزی را نشان نمی‌دهد. علاوه بر این یافته شدن تومارها و این انقلاب دینی در زمانی صورت می‌گیرد که شاهی دست نشانده‌ی «عوام ارض» بر اورنگ یهودیه نشسته و محتوای این تومار اقتدار او را محدود می‌سازد و طبقه‌ای از کاهنان نویسا را که غیربومی هم بوده‌اند، بر وی برتر می‌شمارد.‌[3]

این محدودسازی قدرت شاهانه در ضمن با طعن و کنایه‌هایی تند به سلیمان و سیاست وی درآمیخته است و در سفر تثنیه مدام سلیمان به خاطر ولخرجی‌[4] و غرور و ازدواجش با زنان پرشمار و کافر نکوهش می‌شود. چنین گفتمانی قاعدتا در اسرائیل رواج داشته و نه در یهودیه که خود را ادامه‌ی مستقیم دودمان سلیمان و داود می‌دانسته است. یعنی در اینجا بیشتر چنین می‌نماید که با پاتکی از طرف طبقه‌ی نخبه‌ی فرهنگی متاثر از شمال روبرو باشیم، تا ادامه‌ای از غصب قدرت خشن قبایل نانویسای جنوب. نشانه‌ی دیگری که در اینجا به کارمان می‌آید آن است که یوشع به طور فعال می‌کوشیده تا نقش باستانی کاهن-شاه‌های قدیمی یهودیه را –که سلیمان نمادی برایش بوده- بار دیگر به دست بگیرد. چنان که وقتی به هجده سالگی رسید و بالغ شد کوشید تا بار دیگر در مقام سرور معبد یهوه به رسمیت شمرده شود.[5]

به هر روی انقلاب دینی یوشع تحولی در تاریخ دین یهود محسوب می‌شود و عنصری است که به نویسا شدن اولیه‌ی این دین دامن می‌زند. چنان که خواهیم دید نویسا شدن نهایی دین یهود در فاصله‌ی دوران کوروش و اردشیر اول هخامنشی تحقق یافت و پیامد مستقیم مداخله‌ی دولت هخامنشی در بازسازماندهی ادیان قلمرو عظیم پارسی بود. با این همه بخش عمده‌ی ادیان در این هنگام پیشاپیش ارتباطی با نویسایی برقرار می‌کردند و درباره‌ی دین یهود این اتصال خیلی دیر و دو نسل پیش از استیلای کوروش بر منطقه با اصلاحات دینی یوشع ممکن شده است.

در سفر تثنیه تاکید بر نوشته شدن احکام یهوه کاملا آشکار است و جالب آن که همواره پس از توصیف وحی به مثابه امری شفاهی آن را می‌بینیم. یعنی انگار برای نویسندگان این متون روشن بوده که مخاطبان‌شان از ابلاغ احکام الاهی امری شفاهی و وابسته به گفتار را مراد می‌کنند، و از این رو طبق انتظار آنها اصل روایت را تعریف کرده و بعد با افزودن جمله‌ای تاکید کرده که در ضمن این فرمان‌های آسمانی به صورت نوشته هم وجود داشته‌اند.[6] در بیشتر جاها هم اشاره به دو لوح سنگی دیده می‌شود.[7]

تاثیر این تحول دینی را در تغییر لحن انبیای یهود می‌توان دید. مثلا ارمیاء نبی تقریبا همزمان با کشف تومار تثنیه به پیامبری برانگیخته می‌شود[8] و کاتبی نویسا به نام باروخ را در کنار خود دارد که پیشگویی‌هایش را می‌نویسد.[9] امری به کلی نوظهور که برای انبیای پیشین تصورناپذیر جلوه می‌کرد. در کتاب ارمیاء اشاره‌ای به یافته شدن این الواح نیز می‌بینیم و روشن است که وی هم تحت تاثیر این جریان قرار گرفته و هم موافق محتوای خوانده شده در تومارها بوده و آن را مقدس می‌شمرده است.[10]

از دیرباز شیوه كشف بحث‌برانگیز این متن و جایگاه سیاسی‌ای كه در دولت یهودیه پیدا كرد، باعث شده تا پژوهندگان و ناقدان كتاب مقدس عهد عتیق در اصالت آن به دیده تردید بنگرند. هابز برخلاف روش نقادانه مرسوم خود اعتقاد داشت كه سِفرتثنیه به راستی آراء و اندرزهای موسی را در بر می‌گیرد، اما در زمانی بسیار كهن گم شده و در زمان یوشع بار دیگر بازیافت شده است.

با این حال رویکردهای انتقادی هم به متن تثنیه خیلی زود در اروپا شکل گرفت. در سال ۵۱۸۴ (۱۱۸۴خ/ ۱۸۰۵م.) دوویت[11] چنین اظهار نظر كرد كه این متن در همان سال ۲۷۵۸ (۶۲۲ پ.م) نوشته شده و منسوب دانستن آن به موسی نادرست است. شواهدی كه دوویت برای سخن خود ‌آورد، قانع كننده بود. به عنوان مثال در فرمان اول در میان ده فرمان سِفرتثنیه می‌خوانیم كه: «برای یهُوَه تنها در یك جا قربانی كنید» و آشكار است كه چنین قاعده‌ای در پادشاهان پیش از دوران یوشع وجود نداشته است. چنان كه در كتاب پادشاهان و كتاب شموئیل می‌بینیم كه تمركزگرایی در مراسم دینی به چشم نمی‌خورد و حتا تسخیركنندگان شهر اورشلیم و سازندگان معبد هیكل یعنی داود و سلیمان نیز در نقاط گوناگونی مراسم قربانی برگزار می‌کنند.

در زمانه‌ی ما اثرگذارترین پژوهش در این زمینه را مارتین ناث[12] انجام داده که در سال ۵۳۲۲ (۱۳۲۲خ/ ۱۹۴۳.م) نظریه‌اش را منتشر كرد است. او با تحلیل دقیق متن نشان داده که ایدئولوژی تاریخ‌گرای یکسانی بر بخشی از عهد عتیق حاکم است، که هسته‌ی مرکزی‌اش از کتاب تثنیه تشکیل شده و افزوده‌هایی تا کتاب دوم پادشاهان را نیز در خود می‌گنجاند. ناث معتقد است یک ویراستار در فاصله‌ی تبعید یهودیان به بابل (۲۷۹۴/ ۵۸۶ پ.م) تا ورود کوروش به بابل و آزادی یهودیان (۲۸۴۱/ ۵۳۹ پ.م) این مواد اولیه را گرد هم آورده و تاریخی از قوم یهود را تدوین کرده است.

از دید ناث سفر تثنیه مقدمه‌ و چارچوبی را برمی‌سازد كه شش كتاب انبیای قدیم را باید بر اساس آن فهمید و ادراك كرد. ناث این شش كتاب انبیای قدیم یعنی كتاب اول و دوم پادشاهان[13]، كتاب اول و دوم شموئیل[14]، كتاب داوران[15] و كتاب یوشع[16] را مجموعه‌ای از متون دانست كه در زمان نگاشته شدن سِفرتثنیه در سال ۲۷۵۸ (۶۲۲ پ.م) ویراسته و بازنویسی شده‌اند و مجموعه آنها به همراه سِفرتثنیه یك چارچوب دینی نوظهور را به دست می‌دهد. آشكار است كه شش كتاب انبیای قدیم از منابع كهن گوناگونی برگرفته شده‌اند. ولی ناث می‌گفت در شكل كنونی و بافت متنی امروزینشان در زمان یوشع ویراسته و شرح‌نویسی شده‌اند. به عبارت دیگر چنین می‌نماید همان نویسنده‌ای كه سِفرتثنیه را نگاشته، كتاب‌های شش‌گانه انبیای قدیم را نیز ویرایش و بازنویسی كرده باشد و این همه باید قاعدتاً در زمان پادشاهی یوشع رخ داده باشد. نظریه‌ی ناث پیروان زیادی پیدا کرد و به نام «دیدگاه تاریخ تثنیه[17]» شهرت یافت.

به این ترتیب مجموعه‌ی تاریخ تثنیه كه از هفت كتاب یاد شده تشكیل شده است تاریخ قوم یهود از زمان موسی تا هنگام نابودی یهودیه به دست بابلی‌ها را شرح می‌دهد. هسته مركزی این تاریخ نوظهور، عهدی است كه خداوند با آدمیان بسته است و این عهد و پیمان میان انسان و خدا همان چیزی است كه رخدادهای تاریخی و توالی تجربیات قوم یهود را معنادار می‌سازد. چنان كه دیدیم در متن J خدا با ابراهیم نیز پیمان می‌بندند. در متن E و هم‌چنین در متن J به پیمان خداوند و موسی در كوه سینا اشاره شده است. در سِفرتثنیه مضمون مشابهی را می‌بینیم با این تفاوت كه این بار خداوند و موسی در صحرای موآب با یكدیگر پیمان می‌بندند.

ناگفته نماند كه در درون این مجموعه در كتاب دوم پادشاهان می‌خوانیم كه پیمان مشابهی میان خداوند و داود نیز برقرار شده است. كتاب دوم پادشاهان آشكارا به بافت سیاسی یهودیه با نظری موافق می‌نگریسته است. برمبنای پیمان میان خداوند و داود قرار بر این می‌شود كه پادشاهی سرزمین یهودیه همواره در خاندان داود باقی بماند. به عبارت دیگر، قرار گرفتن قدرت سیاسی در خاندان داود به تقدیر الهی منسوب می‌شود كه با عهدی باستانی و مقدس تضمین شده است. در این چارچوب در شرایطی كه شاه یهودیه مردی گناه‌كار و كافر نیز باشد، خود وی و قوم یهود تنبیه می‌شوند، ولی اقتدار سیاسی در یهودیه از خاندان داود خارج نمی‌گردد.

طی دهه‌های گذشته آرایی که ناث مطرح کرد به چند جریان برای تاریخ‌گذاری تواریخ تثنیه دامن زده است. برخی همان چارچوب ناث را پذیرفته و بر آن مبنا متن کنونی را نتیجه‌ی کار یک ویراستار یکتا در فاصله‌ی تبعید و رهاسازی کوروش می‌دانند. گروهی دیگر معتقدند دو افزوده از جنس قوانین فقهی و الهامات پیامبرانه بعدتر به این بدنه افزوده شده‌اند. سومین نگرش آن است که دو دوره‌ی متفاوت و دو ویراستار مجزا متن تثنیه را شکل داده‌اند، و چهارمین رویکرد آن است که روایتی از تاریخ یهود در دوران پیشاتبعید هم وجود داشته است.

مهمترین نماینده‌ی دیدگاه سوم فرانك مور كراس[18] است که در سال ۵۳۵۲ (۱۳۵۲خ/ ۱۹۷۳.م) نشان داد عبارت مربوط به عهد خداوند و خاندان داود از كتاب دوم پادشاهان باید قبل از سال ۲۷۹۳ (۵۸۷ پ.م) نگاشته شده باشد چون در این سال نبوكدنصر قلمرو یهودیه را فتح كرد و قدرت سیاسی به راستی از خاندان داود ستانده شد. هم‌چنین در این متون چندین بار به عبارتی مانند این كه «فلان چیز تا زمان ما باقی‌مانده است» یا «در زمان ما چنین رسمی دیده شده» اشاره شده است در حالی كه با زوال دولت یهودیه، بسیاری از امور و مراسم یاد شده كاركرد خود را از دست دادند، و رسوم مورد نظر از سال ۲۷۹۳ (۵۸۷ پ.م) به بعد دیگر رواج نداشته‌اند.

مهم‌ترین سخنگویان دیدگاه چهارم هلگا وایپِرت[19]، باروخ هالپرن و آندره لومر[20] هستند که می‌گویند در دوران پیش از تبعید وزمان سلطنت حزقیاه و یوشع دو روایت تاریخی از سرگذشت قوم یهود در سرزمین یهودیه پدید آمده که بعدتر در تواریخ تثنیه جذب شده و کهن‌ترین بخش از این متن را تشکیل می‌دهند. این نویسندگان شاخص‌هایی مانند صورتبندی‌های تکرار شونده‌ی مراسم تاجگذاری، جانشینی،‌ قضاوت الهی، و تاکید بر عهد خدا با داود و مکان‌های پرستش «بر بلندا» را نشانه‌ی این لایه‌ی متنی می‌دانند که به دوران حزقیاه مربوط می‌شود.

اما پیشنهاد دهنده‌ی دیدگاه دوم که بحث‌برانگیزتر هم هست، همان فرانک مور كراس است. او بر مبنای تحلیل كتاب‌های تاریخ تثنیه نشان داد كه احتمالاً در ابتدای كار دو نسخه متفاوت از این تاریخ وجود داشته است. یك نسخه كه از دید او «تثنیه‌ی نخست» (Dtr1) ‌نامیده می‌شد، نسخه اصلی و اولیه این متن بوده است. این متن پیش از نابودی قلمرو یهودیه و احتمالاً‌ در زمان پادشاهی یوشع (حدود سال‌های ۲۸۴۰ تا ۲۸۷۱/ ۶۴۰-۶۰۹ پ.م) نوشته شده و ۹۵% حجم كنونی تواریخ تثنیه را در بر می‌گیرد. چنین می‌نماید كه دو فصل آخر كتاب پادشاهان و مجموعه‌ای از جملات ویرایشی كمی دیرتر، پس از زوال خاندان داود و در تاریخی بعد از حمله‌ی بابلی‌ها به متن اصلی افزوده شده باشد. كراس این افزوده‌های متاخرتر را «تثنیه‌ي دوم»[21] (Dtr2) نامیده و می‌گوید در حدود سال ۲۸۳۰ (۵۵۰ پ.م) به شکل امروزین ویرایش شده‌اند.

تثنیه‌ی نخست در میان منابع عهد عتیق از این نظر اهمیت دارد كه بیشترین حجم و طول و تفسیر را در مورد شرح حال یوشع به دست می‌دهد، و این غریب هم نیست چون یوشع همان پادشاهی بوده كه سِفرتثنیه در زمان او یافته یا نویسانده شده است. با وجود برجستگی یوشع در سِفرتثنیه این نكته به قوت خود باقی است كه او از نظر تاثیر سیاسی یا زمامداری، حتا در قلمرو یهودیه رهبر سیاسی مهمی محسوب نمی‌شود. این در حالی است كه در سِفرتثنیه، انگاره‌ای بسیار برجسته و مبالغه‌آمیز از وی ارائه شده است، در حدی كه گاه چهره‌ی او را درخشان‌تر و نمایان‌تر از داود می‌بینیم. مثلا در شرح تاسیس معبد بیت‌اِل در كشور اسرائیل می‌خوانیم كه گاو زرینی كه در این معبد ساخته شده بود، خشم و عصیان نبی‌های یكتاپرست یهودی را برانگیخت و یكی از این نبی‌ها پیشگویی كرد كه پادشاهی به نام یوشع آن را ویران خواهد كرد.[22] جالب است كه در زمان شرح ویرانی معبد بیت‌اِل به دست یوشع ، بار دیگر به گور این نبی اشاره شده است. بنابراین روشن است كه روایت‌هایی از این دست در زمان زمام‌داری خود یوشع و توسط نویسنده این متن تدوین گشته‌اند.

نگرش کراس البته بی‌معارض باقی نمانده است. ارنست رایت[23] معتقد است كه تفكیك كردن Dtr1 و Dtr2 كار نادرستی است. از دید او عهدی كه خداوند با خاندان داود می‌بندد، همیشگی و بی‌قید و شرط نیست و بنابراین نكته‌ای كه در كتاب دوم پادشاه نقل شده، لزوماً به زمانی بعد از حمله‌ی بابلی‌ها مربوط نمی‌شود. از دید رایت دو متن Dtr1 و Dtr2 از یك‌دیگر تفكیك‌پذیر نیستند، اما بحث كراس از نظر او نیز پذیرفتنی است كه متن تواریخ تثنیه در زمان پادشاهی یوشع نوشته شده است.

دلایلی كه رایت برای تایید این نظر می‌آورد آن است كه تنها موسی و یوشع همتای یوشع دانسته شده‌اند و به جز ایشان كس دیگری از نظر ارج و قُرب و دین‌داری همتای او نیست. این در حالی است كه موسی مؤسس شریعت و یوشع بنیان‌گذار اساطیری پادشاهی یهود محسوب می‌شود. از سوی دیگر این عبارت را در بخش‌های دیگر عهد عتیق داریم كه موسی می‌گوید «با همه قلب و روح و قوت خود به یهُوَه رو كنید» و بعد چنین آمده كه تنها یوشع چنین كاری را انجام داد در حالی كه در بقیه منابع چیزی شبیه به این دیده نمی‌شود. همچنین نام تورات در سِفرتثنیه تنها دوبار به كار برده شده است. در بار اول موسی كسی است كه آن را می‌نویسد و بار دوم یوشع كسی است كه آن را می‌یابد.

اصطلاحات و كنش‌هایی كه در سِفرتثنیه به موسی منسوب شده است همان است كه به یوشع نیز منسوب است. به عنوان مثال هر دوی ایشان گوساله زرینی را نابود می‌كنند و آن را می‌سوزانند و خاكستر آن را به باد می‌دهند و به این ترتیب یكتاپرستی را در میان قوم یهود احیا می‌كنند. به همان ترتیب كه در كتاب سِفرتثنیه می‌بینیم، در كتاب دوم پادشاهان نیز زبان‌ها و روایت‌هایی مشابه نقل شده‌اند. این در حالی است كه كتاب دوم پادشاهان به یوشع و كتاب تثنیه به شرح ماجراهای دوران موسی می‌پردازند. اشتراك زبانی و بافت روایتی این دو متن لزوماً به رخدادهای تاریخی كه روایت می‌كنند یا داستان‌های اساطیری مربوط به محتوایشان محدود نمی‌شود چون روایت‌هایی مشابه را در مورد پادشاهان دیگری مانند حزقیال هم می‌بینیم. حزقیال هم برای احیای آیین یهود و تمركز یكتاپرستی تلاش‌های زیادی كرد اما وصفی كه در مورد وی می‌خوانیم با آن‌چه درباره یوشع و موسی در كتاب دوم پادشاهان و سِفرتثنیه می‌بینیم، كاملاً متفاوت است.

نكته دیگری در مورد تواریخ تثنیه اهمیت دارد آن است كه تمام پادشاهان اسرائیلی در این متن گناه‌كار تلقی شده‌اند. بنابراین تردیدی نیست كه نویسندگان آن به قلمرو یهودیه تعلق داشته‌اند. جالب آن است كه در میان شاهان یهودیه نیز آنان كه معبدی در خارج از شهر اورشلیم ساخته‌اند، گناه‌كار و شایسته‌ی سرزنش قلمداد می‌شوند. چنین می‌نماید كه شكل اولیه تواریخ تثنیه در پایان دوران پادشاهی یوشع نوشته شده باشند و بخش‌هایی پس از آن بدان افزوده شده‌اند كه معیار اصلی برای بررسی آنها همین ماجرای تمركزگرایی است.

در منابعی كه در دوران یوشع پدید آمده‌اند و كراس آن‌ها را با Dtr1 نام‌گذاری كرده، معیار اصلی برای ارزیابی اهمیت و دین‌داری یك پادشاه آن است كه تمركزگرایی دینی در معبد اورشلیم را رعایت كند و از انجام قربانی و اجرای مراسم دینی در سایر شهرهای قلمرو یهود جلوگیری نماید. اما در بخش‌های افزوده شده و در بندهای متاخرتری كه Dtr2 نامیده شده‌اند، چنین تمركزگرایی‌ای دیده نمی‌شود.

در این بخش متاخر است كه سبك نوشتار تاحدودی تفاوت می‌كند و اشاره‌های بسیار زیادی به داود و عهد میان خداوند با او دیده می‌شود. در سِفر تثنیه پانصد بار به نام داود اشاره شده است در حالی كه این تركیب و مقایسه مداوم با داود را در بخش‌های متاخر نمی‌بینیم. از این رو چنین می‌نماید كه Dtr2 به راستی پس از حمله‌ی بابل به یهودیه و در نزدیکی دوران کوروش بزرگ نوشته شده باشد.

سِفرتثنیه به طور عمده از مجموعه‌ای از قواعد فقهی و چارچوب‌های مربوط به اجرای مراسم و مناسك تشكیل شده است. تقریباً نیمی از این كتاب به اجرای قوانین و شرح قواعد تطهیر اختصاص یافته است. به عنوان مثال می‌خوانیم كه خوردن گوشت چهارپایان تنها در زمانی مجاز است كه به شكلی شایسته قربانی شده باشند و این قربانی شدن تنها در زمانی به شكل دینی و درست انجام می‌پذیرد كه در شهر اورشلیم انجام پذیرد[24] و تنها استثنا در این مورد به شهرهایی مربوط می‌شود كه مانند اسكندریه یا روم، فاصله زیادی از اورشلیم دارند. در چنین شرایطی قربانی كردن برای یهودیان مجاز است اما باید خون جانور كشته شده را به سوی شرق بپاشند تا آیین تمركز قدرت در اورشلیم تثبیت گردد.

همچنین در این متن می‌خوانیم كه شرایط مشروعیت پادشاه آن است كه خارجی نباشد و توسط یهُوَه برگزیده شده باشد. این برگزیده شدن توسط یهُوَه با تایید نبیان و حمایت طبقه لاوی‌ها مشخص می‌شود. به این ترتیب آشكار است كه لاویان نگهبانان قانون و پاس‌داران سنت دینی تلقی می‌شوند. در عین حال خود شاه باید مرتب قانون ثبت شده در تثنیه را بنویسد و بر اجرای آن مراقبت و كوشش داشته باشد و در ضمن آن را طور مداوم بخواند. جالب آن است كه در سِفرتثنیه مجموعه‌ای از محدودیت‌ها و حصرها برای قدرت پادشاه وضع شده است. به عنوان مثال پادشاه نباید طلا و نقره زیادی در مالكیت خود داشته باشد. شمار اسبان و شمار زنان شاه نباید خیلی زیاد باشد و از این رو روشن است كه نویسنده سِفرتثنیه كسی مربوط به دربار شاه یهودیه نبوده هرچند كه در این قلمرو می‌زیسته است.

از سوی دیگر برخی از قوانین در سِفر تثنیه ساختار و بافتی كهن دارند. به عنوان مثال چنین آمده كه در هنگام جنگ هر كسی كه تازه زن گرفته یا خانه‌ای تازه ساخته یا می‌ترسد، لزومی ندارد به جنگ برود. چنین قاعده‌ای آشكارا به دورانی مربوط می‌شود كه سربازگیری از میان قبایل یهودی انجام می‌پذیرفته و بنابراین كسانی كه تازه داماد یا تازه اقامت گزیده در سرزمینی بودند، از رفتن به خدمت سربازی معاف دانسته می‌شدند. برخی از نویسندگان ادعا كرده‌اند كه با توجه به این قاعده باید زمان نگارش آن را به دورانی كهن منسوب دانست چرا كه ارتشی حرفه‌ای در شهر یهودیه وجود داشته و شیوه سربازگیری بدین ترتیب رایج نبوده است.

به گمان من وجود این قانون در سِفرتثنیه نشان می‌دهد كه اتفاقاً نظر مورخان یاد شده نادرست است. چنان كه پیش از این نیز اشاره كردم، دولت یهودیه چیزی بیش از یك با قلمروی برهوت نبوده و پادشاه یهودیه در واقع همین رهبر قبیله محسوب می‌شده است. شیوه سربازگیری یاد شده اگر به زمان مورد نظر در سِفر تثنیه منسوب شود نشان می‌دهد كه دولت یهودیه حتی تا پایان عمر خود همچنان دولتی در معنای واقعی كلمه نبوده و سربازگیری خود را به شیوه كوچ‌گردانه از طایفه‌های گوناگون یهودی انجام می‌داده است.

همچنین در سِفر تثنیه قوانین فراوانی وجود دارد كه در آن بر نقش و اهمیت لاوی‌ها تاكید شده است اما نكته عمده آن كه در میان خاندان هارون كه مقر ایشان در شهر اورشلیم قرار داشته و بقیه لاوی‌ها، تمایزی وجود دارد. در این متن خاندان موسی مهم تلقی شده‌اند و خاندان هارون چندان اهمیت و نقشی مركزی، ندارند. هم‌چنین به صندوق عهد وكروبیان نیز ارجاعی دیده نمی‌شود. بنابراین آشكار است كه متن یاد شده به دست لاوی‌ها نوشته شده اما جایگاه نگارش آن شهر اورشلیم نبوده است.

در مورد نویسندگان سِفرتثنیه و كسانی كه كتاب‌های شش‌گانه انبیای قدیم را ویرایش كرده‌اند، چند حدس دیگر می‌توان زد. آشكار است كه این متن توسط كاهنان بیت‌اِل نوشته نشده است، چون هم از سویی اشاره‌های منفی فراوان به معبد این شهر وجود دارد و از سوی دیگر، كاهنان این معبد از تیره‌ی لاوی نبوده‌اند. هم‌چنین آشكار است كه نویسندگان این متن كاهنان لاوی پراكنده در شهرهای گوناگون نبوده‌اند. چون اگر چنین می‌بود، تاكید بر تمركزگرایی دینی به ضرر ایشان تمام می‌شد. در واقع پس از آن كه تمركز عمل قربانی در شهر اورشلیم و هیكل سلیمان انجام پذیرفت لاوی‌هایی كه در سایر نقاط و سایر شهرهای یهودی‌نشین پراكنده بودند، بخش مهمی از شغل خود و امكان امرار معاش خویش را از دست دادند چرا كه دیگر نمی‌توانستند ۱۰ ٪ گوشت قربانی را از مردم قربانی‌كننده دریافت كنند.

احتمالا متن تثنیه توسط یكی از كاهنان شهر شیلوه نوشته شده باشد. چون اینان همان كسانی بودند كه احتمالا نسخه‌های مادر متن E را نیز تدوین كردند. از سوی دیگر تمركزگرایی‌ای كه در متن یاد شده به چشم می‌خورد با سنت شیلوه هم‌خوانی دارد چرا كه از دیرباز شهر شیلوه نخستین گرانیگاهی بود كه انحصار انجام عمل قربانی را در اختیار داشت. هم‌چنین خاندان موسی در سِفرتثنیه مهم تلقی شده‌اند و خود موسی در این میان شخصیتی محوری دارد و این نیز با آن‌چه در میان كاهنان شیلوه می‌بینیم، هم‌خوانی دارد.

اگر متن یاد شده در اورشلیم نوشته می‌شد قاعدتاً خاندان هارون و شخصیت هارون نمایان‌تر بازنموده می‌شدند. از دیگر سو نویسنده‌ی یاد شده باید هوادار شاه نبوده نباشد چرا كه اختیارات شاه و توانایی برخورداری وی از تجمل درباری را محدود ساخته است. این به احتمال زیاد به خاطره طرد كاهنان شیلوه توسط یروبوآم برمی‌گردد و هراسی كه این كاهنان از قدرت گرفتن مجدد شاهی عُرفی‌مسلك داشتند. به احتمال زیاد كلیت سِفرتثنیه و تواریخ تثنیه توسط چنین كاهنانی نوشته نشده اما بخش مربوط به قوانین و شریعت تثنیه، نویسندگانی از این دست داشته است.

در كل چنین می‌نماید كه كتاب تواریخ تثنیه را بتوان به این بخش‌ها تقسیم كرد: در باب‌های یكم تا یازدهم با مقدمه‌ای روبرو می‌شویم كه در آن وصیت‌نامه موسی و سرگذشت قوم یهود كه چهل سال در بیابان سرگردان شده‌ بودند، شرح داده شده است. در باب‌های دوازدهم تا بیست و ششم مجموعه‌ای از قوانین را می‌بینیم كه بدنه اصلی تشریعی این كتاب را برمی‌سازند. این بخش قاعدتاً در سرزمین اسرائیل و توسط كاهنان شیلوه نوشته شده است. بافت آن كهن‌تر و قدیمی‌تر از بقیه بخش‌های سِفرتثنیه است و هیچ اشاره‌ای به صندوق عهد و سایر عناصر مقدس در یهودیه در آن نمی‌توان یافت.

بنابراین چنین می‌نماید كه بدنه اصلی سِفر تثنیه توسط كاهنانی كه در شیلوه یعنی در سرزمین اسرائیل حاكم بوده‌اند، نوشته شده است. به احتمال زیاد باب‌های دوازدهم تا بیست و ششم یعنی بدنه شریعت سِفرتثنیه در حدود سال ۲۶۵۸ (۷۲۲ پ.م) در آن هنگام كه آشوریان اسرائیل را فتح كردند، به اورشلیم منتقل شده است. بنابراین تاریخ نگارش آن را باید به زمانی پیش از این مقطع تاریخی منسوب دانست. باب‌های بیست و هفتم و بیست و هشتم سِفرتثنیه مجموعه‌ای از دعاها و نفرین‌ها را در بر می‌گیرند كه توسط كاهنی برای بزرگ‌داشت مومنان و سرزنش و آسیب‌ رساندن به كافران، نگاشته شده است.

این مجموعه یعنی باب‌های نخست تا بیست و هشتم سِفرتثنیه در كنار شش كتاب انبیای قدیم می‌نشیند و چنان كه گفتیم همگی آنها توسط یك مورخ یكسان ویراسته و پردازش شده‌اند. قاعدتاً مورخ یاد شده اهل اورشلیم نبوده، چرا كه در متون یاد شده آشكارا ساختار قواعد و امور قدسی‌ای كه در سرزمین اسرائیل رایج بوده، دیده می‌شود. اما با این حقیقت نیز روبرو هستیم كه در سراسر سِفرتثنیه تنها دو ارجاع به هارون وجود دارد: یكی در باب یازدهم كه به مرگ هارون اشاره شده و دیگری در باب بیست و هشتم كه در آن گفته شده خداوند از هارون ناراضی بود چرا كه جلوی پرستش گوساله سامری را نگرفت.

به عبارت دیگر تنها اشاره‌هایی كه در سِفرتثنیه به هارون وجود دارد به گناه‌كار بودن او اشاره می‌كنند. در همین اشاره به هارون می‌بینیم كه به صندوق عهد نیز اشاره شده است. این در حالی است كه بخش تشریعی سِفرتثنیه هیچ اشاره‌ای به این صندوق دیده نمی‌شود. با توجه به این برگه‌ها چنین می‌نماید كه باب‌های یازدهم تا بیست و هشتم در اورشلیم یا در بابل به دست کاهنان دلبسته به این شهر نوشته شده باشند چرا كه اشاره به گوساله سامری و صندوق عهد ویژه کاهنان قبیله‌ی یهوداست که با معبد این شهر پیوند داشته‌اند.

از سوی دیگر می‌بینیم كه در سِفرتثنیه سلیمان شخصیتی گناه‌كار قلمداد می‌شود كه به پرستش ایزدان بیگانه مانند چَموش، مَلكُم و عَشتاروت دامن زده است. این با نوشته شدن بدنه اصلی این سِفر در اورشلیم تضاد دارد چرا كه نویسندگان اورشلیمی وارث یك سنت سیاسی و دینی بودند كه سلیمان و پدر او داود بنیان‌گذار آن شمرده می‌شدند. در مقابل می‌بینیم كه حتی یروبوآم نیز به دلیل ساختن معبدی كه گوساله‌هایی در آن نهاده شده‌اند، سرزنش شده است و معبد بیت‌اِل فاقد ارج و قُرب دانسته شده و همچون كانونی بت‌پرستانه ارزیابی گشته است.

بنابراین آشكار است كه متن یاد شده در رده‌ی همان متونی می‌گنجد كه در دوران یوشع نوشته شده‌اند. در ضمن این نكته قابل توجه است كه یوشع در این متن همان پادشاه مقدسی است كه معابد بتان را از بین می‌برد و پرستش‌گاه بیت‌اِل و گوساله درون آن را نابود می‌كند و جلوی اجرای مراسم بت‌پرستانه‌ی عشتاروت و ملكم را می‌گیرد.

در یك جمع‌بندی نهایی چنین می‌نماید كه بندهای یكم تا یازدهم متن یاد شده به همراه یك پیوستی كه باب‌های بیست‌ و هفتم و بیست و هشتم را در بر می‌گیرد، به دست کاهنان اورشلیمی نوشته شده باشد. اما بدنه‌ی اصلی متن سِفرتثنیه كه باب‌های دوازدهم تا بیست و ششم را شامل می‌شود، در اسرائیل و احتمالاً در شهر شیلوه تدوین شده است. با این همه آشكار است كه ویراسته شدن این متن و تركیب آن با شش كتاب انبیای قدیم پدید آمدن كتاب تواریخ تثنیه به دست یك ویراستار منفرد به انجام رسیده است. ویراستار یاد شده بی‌تردید از وارثان سنت اورشلیمی نبوده است/ چرا كه فقدان اشاره به صندوق عهد و گناه‌كار شمردن سلیمان و هم‌چنین بدنه اصلی مربوط به سِفرتثنیه با این فرض ناسازگار است. آشكار است كه این ویراستار نگرش و جهان‌بینی شبیه به نویسندگان متن E داشته است. به عبارت دیگر باید او را یكی از ساكنان و وارثان سنت كهانت شهر شیلوه در نظر گرفت.

یكی از شخصیت‌هایی كه برای این مورد نامزد خوبی است، اَرمیای نبی است. اَرمیا یك كاهن یا نبی است كه در دوران یوشع زندگی می‌كرد و یكی از هواداران سرسخت سیاست‌های یوشع و تلاش‌های وی برای پالایش دین بود. در حدی كه وقتی یوشع درگذشت، مرثیه‌ای در سوگ وی سرود که در كتاب ایام باقی مانده است. اَرمیا در ضمن همكار مشاوران یوشع در بازنویسی تورات بوده و همان كسی است كه نامه‌ای به تبعیدیان بابِل نوشت. كسی كه این نامه را به تبعیدگاه منتقل ‌کرد گِماریاه بن هیلكاه نام داشت و او پسر همان هیلكاه مشهور است که تثنیه را یافت. گِماریاه با یك كاهن یهودی دیگر به نام اِلاساه بن شافان همراه بود و اینان كسانی بودند كه نامه اَرمیاه به یهودیان بابِل را به دست ایشان رساندند.

اَرمیا هم‌چنین كسی است كه پیش‌گویی مشهوری برای یهویاقیم نگاشت و آن را در خانه گِماریاه بن شافان كه برادر همان اِلاساه بود، خواند. در مورد این گِماریاه بن شافان این را می‌دانیم كه وی حامی و دوست اَرمیا بوده است و زمانی كه اَرمیا به دلیل نوشتن این پیشگویی مورد غضب شاه قرار گرفت و قرار بود سنگسار شود، این گماریاه بود كه او را از مجازات مرگ رهاند و یهویاقیم را واداشت تا به زندانی كردن اَرمیا بسنده كند. در ضمن این نكته را نیز می‌دانیم كه زمانی كه اَرمیا پیش‌گویی خود را در خانه گِماریاه بن شافان می‌خواند، پسر وی گِدالیاه و برادر گِماریاه یعنی اَهیكام نیز در آن مجلس حضور داشتند. این نكته اهمیت دارد كه گِدالیاه بن شافان یعنی برادرزاده گِماریاه نیز از دوستان و حامیان اَرمیا بوده است. باز این نكته معنادار است كه این گِدالیاه بن شافان همان كسی است كه پس از فتح یهودیه توسط نبوكدنصر، از سوی وی به حكومت یهودیه برگزیده شد.

از سوی دیگر این را می‌دانیم كه اَرمیاه از كاهنان شهر شیلوه بوده است. در تورات تنها چهار بار به نام شیلوه اشاره شده و با این همه در متن مربوط به اَرمیا می‌خوانیم كه یهُوَه شهر شیلوه را هم‌چون مكانی كه نام او قرار است در آن‌جا استقرار یابد، برگزیده است. به عبارت دیگر معلوم است كه اَرمیا شیلوه را مركز قربانی و عبادتی می‌دانسته كه ارشلیم جای آن را غصب كرده است. این نكته را می‌دانیم كه رییس كاهنان شهر شیلوه مردی بود به نام اَبی‌آثار كه چنان كه گفتیم توسط سلیمان تبعید شد و در شهر اَنَموت در نزدیكی اورشلیم سكنی گزید. اَنَموت شهری بود كه كاهنان خاندان هارون در آن فراوان بودند.

در نخستین بند كتاب اَرمیا می‌خوانیم كه اَرمیا پسر هیلكیاه از كاهنان اَنَموت است و این نكته نیز قابل توجه است كه بعید نیست این هیلكیاه كه پدر اَرمیا است، همان كسی باشد كه متن D را چندی پیش در معبد یافته است، چرا كه از نظر زمانی نیز هیلكیاهِ پدر اَرمیا با یابنده‌ی متن D (سِفرتثنیه) شباهت دارد. در ضمن اَرمیا تنها نبی‌ایست كه به مار مفرغی و نكات دیگر مربوط به آن اشاره می‌كند و بنابراین مربوط به سنتی می‌شود كه متن E را نیز تولید كرده‌اند.

از جمع بستن همه این اطلاعات، آشكار می‌شود كه اَرمیا به همراه گروهی دیگر از كاهنان یهودی كه همگی به سنت شیلوه تعلق داشتند و در قلمرو یهودیه مورد بی‌مهری کاهنان اورشلیمی واقع شده بودند، همان حلقه‌ای از دوستان را برمی‌ساختند كه به نفع مداخله بابِل در یهودیه فعالیت می‌كردند. با توجه به نام‌هایی كه ذكر شد می‌توان برخی از اشخاص عضو این حلقه را شناسایی كرد. بی‌تردید یكی از ایشان خود یوشع رهبر قبیله‌ی یهودا بوده است. چرا كه به احتمال زیاد كشمكش او با قدرت‌های بیگانه به شكلی از مصالحه با بابِلیان انجامیده است. دیگران عبارت بودند از اَرمیا و گِماریاه بن هیلكاه و اِلاسا بن شافان و برادرش گِماریاه بن شافان و پسرش اَهیكام بن گِماریاه. شاه دست‌نشانده‌ی یهودیه كه توسط نبوكدنصر بابِلی بر این قلمرو نهاده شد پسر فرد اخیر یعنی گِدالیاه بن اَهیكام بوده است كه می‌تواند عضوی جوان از این حلقه تلقی شود.

اشاره به مار مفرغی از آن‌جا اهمیت دارد كه اَرمیا را با نویسندگان متن E پیوند می‌دهد. اَرمیا تنها نبی‌ای است كه كاهن نیز هست اما قربانی نمی‌كند و این ویژگی‌ای است كه در كاهنان شیلوه نیز می‌بینیم. هم‌چنین او هوادار سرسخت یوشع است كه در میان كاهنان شیلوه اهمیت و محبوبیت فراوانی داشت. در مورد مار مفرغی می‌دانیم كه نام آن «نَهوشتان» بوده است و به ویژه در سنتی كه موسی را بزرگ می‌داشتند و كاهنان لاوی وابسته به وی را ارج‌مند قلمداد می‌كردند، اهمیت داشته است. این سنتی است كه در میان كاهنان شیلوه می‌بینیم و چنان كه گفتیم حَزقیال این سنت را از میان برد. یوشع را می‌توان احیاگر این سنت قلمداد كرد. چرا كه پسر وی با زنی به نام «نِهوشتا» ازدواج كرد كه شاید نام خود را از همین مار مفرغین نماینده سنت موسایی وام گرفته باشد.

بخش‌هایی از متن تثنیه که به بزرگداشت پادشاهی اسرائیل می‌پردازد قاعدتا بازمانده‌ای از روایت درباری عصر حزقیال است. هرچند بازنویسی‌ اعمال شده بر آن در عصر هخامنشی چندان شدید بوده که عناصر پایدار متنی چندانی از آن سنت کهن باقی نمانده، اما برخی از نویسندگان اشاره‌هایی مانند «و مردم اسرائیل بر خاندان داود شوریدند و این تا روزگار ما ادامه یافته»[25] که درباره‌ی سلطنت یروبوآم آمده را بازتابی از این لایه‌ی متنی دانسته‌اند.[26] دربار حزقیال که تاریخ این دوران را می‌نوشت و وی را همچون تناسخی از داود معرفی می‌کرد، شکست و فروپاشی دولت اسرائیل را نتیجه‌ی سرکشی در برابر خاندان داود می‌دانست و خشم یهوه را نتیجه‌ی جدا شدن این قبایل از استیلای قبیله‌ی یهودا قلمداد می‌کرد.

تمام منابع یاد شده شموئیل را مهم‌ترین عضو از كاهنان شیلوه می‌دانند. بر مبنای این متون شموئیل شخصیتی برجسته، مقدس و تقریباً همتای موسی است. از نظر زمانی، سِفرتثنیه شباهت زیادی به كتاب شموئیل دارد و محتوای متن اَرمیا نیز با آن سازگار است. این شبکه از متون استعاره‌ها و تشبیه‌های فراوانی‏ را در بر‎می‌گیرند كه در میان هر سه متن تثنیه، اَرمیا و شموئیل مشترک هستند و موارد مشابه و تكراری فراوانی را شامل می‌شوند. بنابراین چنین می‌نماید كاهنان شیلوه كه در زمان زمام‌داری داود و جانشینان وی سركوب شدند و در دوران استقلال دولت اسرائیل توسط پادشاهان اسرائیلی به ویژه یروبوآم طرد گشتند، هم‌چنان در حاشیه، قدرت و نفوذ خود را حفظ كرده بودند و در دوران یوشع بار دیگر به قدرت سیاسی دست یافتند. قاعدتاً همین كاهنان بودند كه متون مربوط به تواریخ تثنیه را ویرایش و گردآوری كردند.

متن تثنیه هم‌چون متن E عناصر زیادی از سنت اسرائیلی را از خود نشان می‌دهد. مثلا می‌بینیم كه موسی در كوه هورِب[27] با خداوند هم‌سخن می‌شود. در متن‌های P و J می‌بینیم كه این كوه همان قله سینا است. البته متن‌های تثنیه و E تفاوت‌هایی هم دارند. متن E به عبارت «جایی كه یهُوَه نام خود را نشاند» اشاره می‌كند و منظور از این عبارت شهر شیلوه است؛ اما سِفرتثنیه به این شهر اشاره‌ای به این شكل ندارد. هم‌چنین در متن E موسی بسیار وصف شده و گرانیگاه نگاه تاریخی روایت را تشكیل می‌دهد، در حالی كه در متن D با وجود بزرگ‌داشت موسی، شرح چندانی در این مورد دیده نمی‌شود.

واگرایی پیشین که بین متن یهوه و الوهیم دیدیم، بین تواریخ تثنیه و متن یهوه (J) نیز دیده می‌شود. در متن الوهیم (E) اشاره‌های فراوانی به نبی‌ها شده و آنان افرادی خوب، مهم و مقدس دانسته شده‌اند. در میان این نبی‌ها به ویژه اَرمیا، شموئیل، اَخیا و موسی اهمیت دارند. در حالی كه در متن J چنین اشاراتی دیده نمی‌شود و تنها در متن P است كه یك اشاره به نبی‌ها وجود دارد. در متن‌های E و D می‌بینیم كه لاوی‌ها حامل اصلی دین تلقی می‌شوند در حالی كه در متن J لاویان پراكنده هستند و به دلیل كشتاری كه انجام می‌دهند، فاقد مشروعیت سیاسی قلمداد می‌شوند. در متن P نیز به شكلی مشابه می‌بینیم كه لاوی‌ها از اعضای خاندان هارون موقعیتی فرودست‌تر را اشغال می‌كنند.‏

در متن‌های J و P اشاره‌ای به داستان مریم خواهر موسی كه به دلیل كفرگویی به سفیدبرفی تبدیل شد، دیده نمی‌شود و هم‌چنین اشاره‌ای به گناه هارون و گوساله سامری وجود ندارد؛ در حالی كه در متن D یعنی در سِفرتثنیه و تواریخ تثنیه هم‌چون متن E اشاره‌هایی به این موضوع دیده می‌شود و در كل انگاره‌ای منفی از هارون ترسیم شده است. بنابراین آشكار است كه ویراستار تواریخ تثنیه مجموعه‌ای از گزاره‌ها را در میان متونی كه در اختیار داشته، گنجانده و این متن‌ها را در یك روایت یكپارچه به هم دوخته است.

ویراستار تثنیه همان کسی بوده كه كلیت منابع یاد شده در داخل یك سرمشق یگانه و منسجم با یك‌دیگر تركیب شده‌اند. در اینجاست كه یهُوَه به عنوان خدای یگانه اهمیت می‌یابد، با خاندان داود عهدی سیاسی می‌بندد و مردم و پادشاهان برمبنای حفظ یا شكستن این عهد مورد داوری اخلاقی قرار می‌گیرند. به این ترتیب تاریخ یهود در یك چارچوب معنادار كلام مینویی بازنویسی می‌شود و بلاها یا نعمت‌های روی‌آورده به این قوم به صورت پیامد و پادافره حفظ یا شكستن پیمان با یهُوَه بازخوانی می‌گردد.

بر مبنای متن تواریخ تثنیه چنین می‌نماید كه پادشاهی در خاندان داود امری مشروط است. یعنی در صورتی كه عهد و پیمان با یهُوَه به درستی رعایت نشود، تاج و تخت از خاندان داود ستانده خواهد شد. البته چنان كه گفتیم گروهی از پژوهشگران به عام بودن و نامشروط بودن این عهد و پیمان باور دارند. در نتیجه می‌توان چنین فرض كرد كه بخشی از این عهد و پیمان كه به كل یهودیان مربوط می‌شود در آن زمانی نوشته شده كه اسرائیل یعنی ده قبیله قلمرو شمالی، متحد یهودیه بوده‌اند و این احتمالاً در زمان داود و سلیمان انجام پذیرفته است. چنین می‌نماید كه در این دوران پایبندی عهد یهُوَه امری مشروط بوده و با توجه به رخدادهای تاریخی درباره‌اش داوری می‌شده است.

این را هم باید در نظر داشت که خود مفهوم عهد میان انسان و خداوند تبارنامه‌ای آریایی دارد و از کیش مهر برخاسته و در بافت زرتشتی تدوین و جهانگیر شده است. در ادیان جهان باستان تا پیش از زرتشت خدایان با آدمیان پیمانی نمی‌بستند و ارتباطشان مبتنی بر اندرکنشی دوطرفه شبیه به عهد نبوده است. بنابراین محوریت مفهوم عهد در سفر تثنیه و سراسر تورات را نیز باید مثل انگاره‌ی پیامبرانه‌ی موسی امری وام‌گیری شده از ایران شرقی دانست که زیر نفوذ کیش زرتشتی تحول یافته است. وگرنه در سنت کنعانی کهن یا باورهای میانرودانی و ایلامی باستانی یا در آیین‌های مصری هیچ اشاره‌ای به این که خدایی با انسانی عهد ببندد نمی‌بینیم.

پس از آن كه اسرائیل از یهودیه جدا شد و سرزمین یهودیه در واقع مسكن یك قبیله یگانه یعنی قبیله یهودا بود، ساختار قدرت سیاسی تمركز و ثبات بیشتری به خود گرفت و احتمالاً در این زمان بود كه عهد شاه با یهُوَه به امری نامشروط و قطعی تبدیل شد. دلیلش هم آن بود كه در سرزمین یهودیه، تقریباً تمام جمعیت كوچ‌گرد یا شهرنشین را اعضای قبیله یهودا تشكیل می‌دادند كه یك رهبر قبیله و سركرده اصلی داشتند و او همان شاه یهودیه تلقی می‌شد. به عبارت دیگر، در دولت یهودیه ما با یك قبیله‌ی كوچ‌گرد روبرو هستیم كه قلمروی جغرافیایی را در اختیار دارد و شیوه‌ی زمام‌داری و اقتدار سیاسی خود را عهدی كه پدرانشان با خداوند بسته‌اند، مربوط می‌سازد.

گذشته از ویراستار نخستین كه شرح اَعمال او تا اینجا گذشت، چنین می‌نماید كه ویراستار دیگری نیز برای تواریخ تثنیه وجود داشته باشد. در تواریخ تثنیه زمانی كه اَخیا، یروبوآم را به پادشاهی انتخاب می‌کند، می‌گوید كه «اسراییل را به تو دادم و خانواده داود را نزدت خاك‌سار كردم، اما نه برای همیشه.» آشكار است كه این عبارت «نه برای همیشه» به تلاش یوشع برای پس‌گیری اسراییل و قلمرو باستانی قبایل شمالی یهود اشاره دارد.

از این رو چنین می‌نماید كه سنتی سیاسی كه عهد خداوند و داود را پیش‌فرض می‌گیرد، قدمتی بسیار داشته باشد و ویراستار اول آن را از پیش خود ابداع نكرده باشد. به عبارت دیگر چنین می‌نماید كه پیش از سال ۲۷۵۸ (۶۲۲ پ.م) یعنی زمانی كه متن تواریخ تثنیه برای نخستین بار ویراسته شد، سنتی سیاس وجود داشته كه مشروعیت رئیس قبیله‌ی یهودا را به عهد و پیمان او با یهُوَه وابسته می‌دانسته است. ورود آرای زرتشتی به قلمرو میانرودان و آسورستان از قرن ۲۵ و ۲۶ تاریخی (ق ۸-۹ پ.م) آغاز شده بود و بنابراین هیچ دور از انتظار نیست که توسط ویراستاران عهد عتیق هم وامگیری شده باشد.

این ویراستاران البته نسل‌هایی متفاوت داشته‌اند. چون مثلا علاوه بر ویرایشی که به عصر یوشع مربوط می‌شد، ویراستار دیگری اشاره‌هایی به مرگ یوشع و ویرانی هیكل اورشلیم را نیز در متن گنجانده که قاعدتا به بعد از حمله‌ی بابلی‌ها مربوط می‌شود. در تواریخ تثنیه اشاره‌های دیگری هم به رخدادهای پس از حمله‌ی بابلی‌ها دیده می‌شود كه تاكید بر فلسفه تبعید و معنادار بودن بلاهایی كه بر سر قوم یهود آمده، گرانیگاه آن را تشكیل می‌دهد.

بنابراین چنین می‌نماید كه کلیت نظریه‌ی کراس درست باشد و به راستی دو ویرایش در تواریخ تثنیه انجام پذیرفته است. این همان است كه در بیشتر پژوهش‌ها به صورت Dtr1 و Dtr2 برچسب‌گذاری می‌شود. ویراستار دومی كه متن تواریخ تثنیه را پرداخته، پس از مرگ یوشع و ویرانی هیكل می‌زیسته است. تلاش او برای بازنویسی كل این تواریخ و دمیدن امید و خوش‌بینی نسبت به قوم یهود، در مداخله‌هایی كه در متن كرده است كاملاً آشكار است.

برخلاف ویراستار نخست، ویراستار دوم گرانیگاه نگاه خود بر موضوع تبعید قرار داده است. او مجموعه‌ای از اشاره‌ها را در جای‌جای سِفرتثنیه گنجانده تا نشان دهد كه تبعید یهودیان به بابِل از مشیت الهی برمی‌خیزد و به نقشه‌ای كه خداوند برای قوم یهود پرداخته، دلالت می‌كند.[28] از سوی دیگر، تبعید تهدیدی مستمر در كل تاریخ یهود دانسته شده و ویرانی معبد اورشلیم همچون نمودی از آن برجستگی دارد.

ترفند ویراستار دوم برای معنادار كردن تاریخ یهودیان آن بوده كه شكست یهودیه و ویرانی معبد اورشلیم را با عهد و پیمان یهوه و خاندان داود پیوند دهد و پرستش خدایان بیگانه را هم‌چون گناهی بزرگ قلمداد كند كه به پنهان شدن یهُوَه و قهر و ناخرسندی وی انجامیده است. این ویراستار دوم مركز نگاه خود را بر مَنِسه یعنی پدربزرگ یوشع متمركز كرده است. او همان كسی بود كه در خارج از شهر اورشلیم معابدی را ساخت و مذبح‌هایی را برای ایزدی به نامه آشِراه كه همان خدای باستانی كنعانیان بود، وقف كرد.

مَنِسه در واقع یک رئیس قبیله‌ی صلح‌جو بود كه می‌كوشید با رواداری دینی دلِ ساكنان غیریهودی قلمرو خود را نیز به دست آورد. اصلاحات دینی یوشع در واقع بازگشتی از سیاست مَنِسه محسوب می‌شود. او با تمركزگرایی دینی در اورشلیم می‌كوشید تا گناهان پدربزرگ خود را رفع و رجوع كند. در همین بخش از روایت تاریخی دولت یهودیه، می‌بینیم كه ویراستار دوم پیش‌گویی‌هایی را درباره نابودی یهودیه گنجانده و آن را به گناهان مَنِسه منسوب ساخته است.

همین ویراستار دوم است كه بر عهد یهُوَه و موسی در كوه سینا تاكید می‌كند و آن را امری مشروط می‌داند كه تا زمانی كه یهُوَه در میان یهودیان پرستیده می‌شود، به قوت خود باقی است. در مقابل عهد یهُوَه با داود قرار می‌گیرد كه وضعیتی نامشروط دارد و امری سیاسی است كه باقی ماندن تاج و تخت در خاندان داود را تضمین می‌كند. از سوی دیگر، تاكید دیگری بر عهد یهُوَه با قوم بنی‌اسرائیل یعنی پیمان میان مردمان یهودی و خدای یكتا به چشم می‌خورد كه شباهت زیادی به الگوی زرتشتی پیمان میان اهورامزدا و مزدیسنان را به خود می‌گیرد.

احتمالاً همین ویراستار هنگامی كه داستان ساخته شدن هیكل سلیمان را شرح می‌داده، چهار گزاره به انتهای سخن یهُوَه افزوده و در آن اشاره كرده كه خداوند به سلیمان گفت كه من تا آخرِ زمان در این معبد اقامت خواهم گزید. از نفرین‌هایی كه در سِفر تثنیه و ویراست اول می‌بینیم، آشكار است كه شكستن عهد یهُوَه بدترین گناه است و شوم‌ترین فرجام‌ها را به دنبال دارد.

برمبنای Dtr1 یعنی ویراست نخست تواریخ تثنیه چنین می‌نماید كه برگردانده شدن به مصر، بدترین فرجام ممكن است و چیزی همتای بازگشت دَورانی تاریخ یهود به نقطه آغازین آن محسوب می‌شود. آشكار است كه این عبارت‌ها باید پس از فروپاشی دولت یهودیه و گریختن گروهی از یهودیان به مصر نوشته شده باشد. در پایان تواریخ تثنیه توصیف ساده حمله بابِلیان به یهودیه و فرار یهودیان به مصر آورده شده و چنین می‌نماید كه نوعی نگرش فراگیر تاریخی نزد ویراستار وجود داشته كه تاریخ یهود را از مصر تا مصر روایت می‌كند.

در این جا شرح چندانی در مورد گناهان قوم یهود یا پیامدهای فتح یهودیه نمی‌بینیم چرا كه اشاره‌های پیشین در این مورد به قدر كافی گویا هستند اما چند بند اضافه شده كه در آنها یهُوَه خداوندی بخشنده و مهربان تلقی شده است و این از آن روست كه یهودیان نسبت به آینده خود امیدوار باشند و فلک‌زدگی‌شان که کیفر گناهانشان است را بازگشت‌ناپذیر ندانند.

بنابراین تا این جای كار روشن است كه دو ویراستار متفاوت تواریخ تثنیه را ویرایش كرده‌اند. کراس و پیروانش تخمین زده‌اند که گردآوری سِفرتثنیه و افزودن كتاب‌های نبیان پیشین به آن در حدود سال ۲۷۷۹ (۶۰۱ پ.م) به پایان رسیده باشد و در نتیجه این دو ویرایش حدود بیست سال با هم فاصله‌ی زمانی داشته‌اند. این تاریخ‌گذاری بر اساس سال پیدا شدن سِفرتثنیه در هیكل اورشلیم تعیین ‌شده است.[29] از سوی دیگر اشاره‌های ویراستار دوم نشان می‌دهد که از تبعید خبردار بوده و بنابراین كار خود را بر متن پس از سال ۲۷۹۳ (۵۸۷ پ.م) به انجام رسانده است.

چنین می‌نماید كه با توجه به فاصله زمانی كوتاه میان این دو ویرایش و مجموعه‌ای از داده‌های جانبی بتوان ویراستار اول و دوم را یك شخص دانست. آن چه كه انجام هر دو ویرایش توسط یك نفر را محتمل می‌سازد، داده‌هایی است كه از تحلیل زبان‌شناسانه متن به دست می‌آید. سبك، زبان، لحن، جبهه‌گیری در مورد رخدادها و الگوی داوری در مورد اشخاص در ویراست اول و دوم كاملاً یکسان است. در حدی که اغلب موارد محتوایی كه در ویراست اول و دوم متن گنجانده شده از هم تفكیك‌شدنی نیست و چنین می‌نماید كه از یك ذهن تراوش كرده باشند.

گذشته از آن، ویراستار دوم مداخله‌ای استادانه و تمام و كمال در متن انجام داده و آشكار است كه تسلط چشم‌گیری بر ساختار تواریخ تثنیه داشته است. با توجه به این كه زمان نگاشته شدن ویراست دوم خیلی با پایان ویرایش اول فاصله ندارد، بعید است كسی غیر از خود ویراستاری كه متن نخستین را تولید كرده، توانسته باشد به چنین تسلط و احاطه‌ای بر متن دست یابد. گذشته از این چنین می‌نماید كه ویراستار دوم نسخه‌ای كامل از ویراست نخست را در اختیار داشته و به نقاط افزوده و عبارت‌های پیوند خورده میان روایت‌های گوناگون، اِشراف كامل داشته است. از این روست كه دست او برای تغییر ساختار و بازآرایی متن باز بوده و توانسته متن را در نهایت به روایتی یك‌پارچه و منسجم تبدیل نماید.

برمبنای تمام این داده‌ها، ریچارد فریدمَن در «چه کسی تورات را نوشت؟» حدس می‌زند كه ویراستار اول و دوم یك نفر بوده باشند و با این همه دو دوره متفاوت برای ویرایش تواریخ تثنیه را می‌پذیرد. تا این جای كار می‌توان پذیرفت كه تواریخ تثنیه مجموعه‌ای از متون هستند كه در حدود سال ۶۱۰ -۶۰۹ پیش از میلاد ویراسته شده است. اما پس از نابودی دولت یهودیه و فرار یهودیان به مصر، بازبینی و بازآرایی مفاهیم در آن ضرورت یافته و از این رو احتمالاً همان ویراستار اولی در زمان تبعید دوباره آن را بازنویسی کرده است.

این‌جا این پرسش پیش می‌آید كه آیا می‌توان با ارجاع به شواهد تاریخی، هویت این ویراستار را حدس زد؟ در تلمود می‌خوانیم كه كتاب نخست پادشاهان توسط اَرمیای نبی نوشته شده است. هم‌چنین در كتاب اَرمیا می‌بینیم كه اشعار و داستان‌های زیادی وجود دارد كه به زندگی خود اَرمیا اشاره می‌كند. از این رو می‌توان حدس زد كه كتاب نخست پادشاهان و كتاب اَرمیا توسط خود اَرمیا نوشته شده باشد.

چنین حدسی با این گواه تقویت می‌شود كه نثر این دو كتاب و ساختار استعاره‌ها و تشبیه‌های به كار رفته در آن كاملاً یكسان است. اما نکته اینجاست که سبك و نثر این دو كتاب به بقیه‌ی بخش‌های تواریخ تثنیه نیز شبیه است. شواهدی وجود دارد كه كتاب اَرمیا كه در مورد زندگی اَرمیا نوشته شده، توسط خود وی نگاشته نشده باشد بلكه به احتمال زیاد، كاتبی به نام باروخ‌ ابن نِریاه نویسنده آن است. نام باروخ چند بار در متون گوناگون مورد اشاره واقع شده و هر بار به او هم‌چون كاتب اَرمیا اشاره شده است. از این رو چنین می‌نماید كه اَرمیا گردآورنده و تولید كننده اصلی متون بوده ولی كسی كه آن را نگاشته و احتمالاً ویراسته، باروخ ابن نِریاه نام داشته است. در مورد وی این را می‌دانیم كه در زمان فروپاشی دولت یهودیه همراه فراریان به مصر كوچید و بنابراین می‌توان او را نویسنده متن تثنیه دانست.

در سال ۱۳۵۹ (۱۹۸۰.م) ناخمن اَویگارد[30] یك سند تاریخی چشمگیر را منتشر كرد كه از مُهر و موم نهاده شده بر تومارهای پاپیروسی تشكیل شده بود. این مُهر و موم به حدود سال ۲۸۰۰ تاریخی (اواخر ق ۷ و ابتدای ق ۶ پ.م) مربوط می‌شد. این اثر نقش مُهری بود بر سفالی كه تومارهای پاپیروس را با آن می‌بسته‌اند. بر مُهر نام باروخ ابن نِریاه نوشته شده و این تنها سند باستانی است كه به كسی اشاره می‌كند كه نامش در عهد عتیق آمده است. بر روی این مُهر نوشته شده «ای برکیهو بن نریهو هسپر» یعنی «متعلق است به باروخ ابن نِریاه كاتب».

بنابراین می‌توان در مورد هویت كسی كه سِفرتثنیه را نگاشته و بعد كتاب نبی‌های متقدم را بازنویسی كرده و بدان افزوده، حدس‌ دقیقی زد. به احتمال زیاد كسی كه این كار را انجام داده خود باروخ ابن نِریاه بوده كه با نظارت استاد خود اَرمیا این كار را به انجام رسانده است. باید این نكته را در نظر داشت كه باروخ به احتمال زیاد محتوای اولیه‌ی سِفرتثنیه را در اختیار داشته و این متن همان بخش تشریعی در برگیرنده قوانین فقهی است كه گفتیم به احتمال زیاد در دوران قدیم در شهر شیلوه نوشته شده بود. یعنی یافته شدن تثنیه در قلمرو یهودا را نباید به جعل و حقه‌بازی سیاسی فروکاست.

قاعدتاً نسخه‌هایی قدیمی از قوانین شرعی معبد شیلوه در میان مهاجران اسرائیلی وجود داشته است. باروخ در اطراف این قوانین مركزی، مجموعه‌ای از باب‌های مقدماتی و انتهایی را افزوده و در نهایت با راهنمایی اَرمیا آن را به نوعی از تاریخ جدید قوم یهود تبدیل كرده است. به این ترتیب لایه‌ای از متن عهد عتیق شکل گرفت که سرچشمه‌اش از اساطیر دیرینه‌ی متن E و J جدیدتر است، اما احتمالا یک نسل پیشتر از ادغام این دو تدوین شده است. درپیوستن متن تثنیه با بقیه‌ی بخش‌های عهد عتیق ولی به نص صریح خود تورات در زمان هخامنشیان و در پی دستور کوروش برای تاسیس هیکل اورشلیم انجام پذیرفته است.

 

 

  1. کتاب دوم پادشاهان، باب ۱۱، آیه‌ی ۲۰.
  2. Schniedewind, 2005: 111.
  3. سفر تثنیه، باب ۱۷، آیات ۱۶-۱۸.
  4. کتاب اول پادشاهان، باب ۱۰، آیه‌ی ۲۱.
  5. کتاب دوم پادشاهان، باب ۲۲، آیه‌ی ۳.
  6. سفر تثنیه، باب ۵، آیه‌ی ۲۲.
  7. سفر تثنیه، باب ۴، آیه‌ی ۱۳.
  8. کتاب دوم پادشاهان، باب ۲۲، آیه‌ی ۲.
  9. کتاب ارمیاء، باب ۳۶، آیات ۱-۴.
  10. کتاب ارمیاء، باب ۱۵، آیات ۹- ۱۶.
  11. ويلهلم مارتين لِبرشت دوويت Wilhelm Martin Leberecht de Wette نظريه‌پرداز آلماني (1849-1780)‌
  12. Martin Noth
  13. Books of Kings
  14. Books of Samuel
  15. Book of Judges
  16. Book of Joshua
  17. Deuteronomistic History
  18. Frank Moore Cross
  19. Helga Weipert
  20. Andre Lemaire
  21. Dtr2
  22. كتاب نخست پادشاهان، باب ۱۳.
  23. G. Ernest Wright
  24. سِفرتثنيه، باب ۱۲۰، آيه ۲۶.
  25. کتاب اول پادشاهان، باب ۱۲، آیه‌ی ۱۹.
  26. Schniedewind, 2005: 79.
  27. سِفرتثنيه، باب چهارم، آيه‌هاي ۲۶ و ۲۷؛ باب بيست و هشتم، آيه‌هاي ۳۶، ۶۳، ۶۴؛ باب سي‌ام، آيه‌ی ۱۸؛ كتاب نخست پادشاهان، باب نهم، آيه‌ی ۷.
  28. Cross, 2005.
  29. Nachman Avigard

 

 

ادامه مطلب: گفتار سوم: متن پریستاری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب