گفتار ششم: خدایان دیگر
دین یهود در اطراف محوری کانونی سازمان یافته و آن پرستش یهوه است، و طرد بزرگداشت خدایان دیگر. از همین جا روشن میشود که یکتاپرستی یهودی ادامهی دین آتون مصری است که اصراری بر انحصار تقدس بر آتون داشت و تنها او را خدای بزرگ میدانست، اما وجود خدایان دیگر را مردود نمیدانست. در تورات هم چنین وضعیتی را میبینیم و هیچ جا خدایان دیگر را به صورت اموری عدمی و دروغین مورد اشاره واقع نشدهاند، و تنها تاکید بر آن است که باید از پرستیدنشان پرهیز کرد.
به همین خاطر بافت عمومی یکتاپرستی دین یهود با یکتاپرستی زرتشتی متفاوت است. یکتاپرستی زرتشتی به پشتوانهی فلسفی پیچیدهای مسلح است که یک دستگاه اخلاقی منسجم و یک نظام فلسفی دقیق و کیهانشناسیای دوقطبی را در خود گنجانده است. یکتاپرستی در دین زرتشتی پیامد کفری فلسفی است که اصولا وجود خدایان سنتی را انکار میکند و همهشان را دروغ میشمارد و خداوندی یکتا را جایگزیناش میکند که به جلوهای اخلاقی از انسان کامل میماند. یعنی در آیین یهود یکتاپرستی در زمینهای از شرک باستانی ظهور یافته و تثبیت شده است. در حالی که زرتشت یکتاپرستیاش را بر یکتاانگاری فلسفی بنیاد نهاد و گسستی کامل از ادیان پیشین را رقم زد.
بر مبنای این دو خاستگاه دیرینهی مصری و ایرانی برای یکتاپرستی، میتوان به موقعیت دین یهود در این میانه پی برد. عهد عتیق متنی دینی است که در فلسطین یعنی قلمرو نفوذ فرهنگی و سیاسی مصر تدوین شده و در پیوند با سنت مصری شکل گرفته است. با این حال قوم یهود بر بافت جمعیتی مردم ایران زمین برخاستهاند و قلمروشان هم بخشی از جغرافیای ایران غربی است. ما در این دین در واقع یک شاخه از سامیان کنعانی را داریم که در دورانی به لحاظ دینی مصریزده شده و به ویژه به آیین یکتاپرستی مصری اقبال نشان دادهاند. بعدتر این دین که از نظر تکینگی امر قدسی با کیش زرتشتی شباهتی دارد، همچون رکنی برای پیوند قوم یهود و دربار هخامنشی عمل کرده و یهودیان را در عصر کوروش به مرتبهی مرزبانان ایران در برابر مصر برکشید. آن هم در شرایطی تاریخی که پارسیان خود را برای حمله به مصر آماده میکردند تا آخرین بخش از جهان متمدن را که خارج از شهریاری جهانگیرشان باقی مانده بود، فتح کنند.
برخی از نویسندگان معاصر ارتباط میان متن عهد عتیق و دولت پارسی را دریافتهاند، اما افزودههایی سیاسی برایش فرض کردهاند که نامستند و تخیلی است. مثلا گفتهاند شاهنشاهان به این خاطر از گردآوری و تدوین تورات حمایت میکردهاند و بدان فرمان دادهاند که میخواستهاند یک واحد سیاسی خودمختار در اورشلیم درست کنند. یا این که شرط خودمختاری سیاسی بنی اسرائیل را تدوین نظامی حقوقی و اساطیری مشترک قرار داده بودند.[1]
این برداشت اما حشو و زوائد فراوان دارد. یهودیه و اورشلیم در دوران هخامنشی نه تنها یک واحد سیاسی خودمختار و مهم نبوده، که حتا استانی مستقل هم محسوب نمیشده و بخشی از استان آسورستان محسوب میشده است. روند تدوین تورات هم امری تک و استثنایی نیست و در عصر هخامنشی با گردآوری و تدوین متون کهن و نویسا شدن اساطیر در دامنهای بسیار گسترده سر و کار داریم. آثار همری، کنعانی، مصری، و به احتمال زیاد ودایی و اوستایی در این دوران گردآوری و نوشته میشوند و زایش پیامبرانی مثل بودا و مهاویره و افلاطون و پوتاگوراس پیامد چنین جنبوجوشی است. تدوین تورات هم در این میان یکی از بسیاری است و نیاز به فرضهای اضافی ندارد. روند یاد شده به سادگی بخشی از پویایی طبیعی پیچیدگی در دولت نوظهور هخامنشی بوده و راهبردی بوده برای منسجم ساختن قومیتهای تابع شاهنشاهی پارس و همریخت ساختن سطح پیچیدگیشان به کمک نویسایی و اساطیر مشترک.
در این بافت است که سیمای ویژهی یهوه در تورات صورتبندی شد. اگر ارجاعها و اشارهها به خداوند را در عهد عتیق تحلیل کنیم، علاوه بر لایههای چهارگانهی متن و انگارههای متفاوتی که از خدا در هریک میبینیم، یک دوقطبی نمایان را هم خواهیم یافت و آن به تصویر عینی و انسانریخت یهوه در برابر انگارهی انتزاعی خداوند مربوط میشود. تصویر انسانریخت و ابتداییتر همان است که از دل دین کنعانی برآمده و تاثیر یکتاپرستی مصری را نشان میدهد، و در مقابل انگارهی انتزاعی خداوند که بسامدی بسیار کمتر و اشاراتی جسته و گریخته دارد، آشکارا از جریان اندیشهی زرتشتی وامگیری شده است.
به عنوان مثال، در کتاب اشعیاء، که نزدیک به عصر هخامنشی نوشته شده،[2] یهوه خود را چنین توصیف میکند: « من او هستم، من اول هستم و من آخر هستم، به راستی که دست من زمین را بنیاد نهاد و دست راست من آسمانها را گسترانید».[3] این توصیف با وصف اهورامزدا در یسنهها و گاهان یکی است، و در مقابل یکسره با توصیفِ کهنترِ اسفار پنجگانه از یهوه – که از دوران اسارت در بابل به یادگار مانده – تفاوت دارد. در آن هنگام که تقدس خداوند در قالب بوتهای برافروخته بر موسی ظاهر شد، « موسی گفت اکنون بدان سو برود و این امر شگفت را ببینم که چرا بوته(ی افروخته) سوخته نمیشود. چون خداوند دید که برای دیدنش به آنسو میگراید، خدا از میان بوته آواز در داد و گفت: ای موسی، ای موسی. گفت: لبیک. گفت: بدینجا نزدیک نیا، کفشهای خود را از پاهایت بیرون کن. زیرا مکانی که در آن ایستادهای زمین مقدس است».[4]
شباهتهای میان کتاب اشعیاء با گاهان را میتوان به بندهای دیگر نیز تعمیم داد. مثلاً در کتاب اشعیاء از کوروش در مقام نجاتبخش نام برده شده[5] که همان سوشیانس زرتشتی[6] است و بعدها در قالب مسیح برای ادیان یهودی و مسیحی به ارث ماند. به همین شکل، اشعیاء از یهودیان میخواهد تا به آسمان بنگرند و در نظم و شمار حاکم بر آن اندیشه کنند،[7] و این تکرار پرسشی است که زرتشت در گاهان از اهورامزدا میپرسد. [8] همچنين است در مورد اشاره به گستردن آسمان و زمین به دست خداوند،[9] و پشتیبانی خداوند از پیامبرش[10] و اشاره به خدای یکتا همچون آفرینندهی نور و تاریکی.[11]
پس نخستین دوقطبی دربارهی مفهوم خداوند، به دو تصویر به کلی متفاوت از امر قدسی باز میگردد. یکی به بتهای مصری و کنعانی شباهت دارد و خدایی است در میان خدایان دیگر، اما مقتدر و حسود و انحصارجو که اصرار دارد قوم برگزیدهاش تنها او را بپرستند. دیگری انگارهای دوردست و فلسفی و انتزاعی از خداوند که گهگاه بر صحنه حاضر میشود و نشانهی نفوذ اندیشهی زرتشتی در عصر هخامنشی و یکی دو قرن پیش از آن است. این دو قطبی فاصلهای چشمگیر با هم دارند و دو پیکربندی مفهومی به کلی متفاوت از امر قدسی را نشان میدهند که پیشازرتشتی و زرتشتی است.
با این که دوقطبی یاد شده بسیار اهمیت دارد، اما بدنهی اشارهها به یهوه در بافت پیشازرتشتی قرار دارد. اگر قدری دقیقتر به این بخش بنگریم، میبینیم که یکتاپرستی یهودیان که در سراسر متن مورد تاکید است، ظاهرا امری مشکوک و شکننده بوده و چندان که انتظار میرود در میان قوم یهود نهادینه نشده است. یعنی به رغم اصرار انبیای خداوند بر این که تنها یهوه انحصار مناسک پرستش را در دست دارد، چنین مینماید که قوم یهود آمادگی چشمگیری برای روی آوردن به خدایان دیگر داشته و از هر فرصتی برای سرپیچی از این قواعد یکتاپرستانه استفاده میکرده است.
اگر به شواهد باستانشناختی بنگریم، میبینیم که احتمالا این اصرار امری گفتمانی بوده و تنها در حلقهای خاص از پیروان راستکیش مکتب مصری رواج داشته است. یعنی تا پیش از عصر هخامنشی در اسناد باستانشناختی منطقهی فلسطین هیچ نشانی از نهادینه شدنِ یکتاپرستی یهودی نمیبینیم. هرچند نام یهوه هر از چندی تکرار میشود و بر بزرگی و اقتدارش هم گاه تاکید شده است. با این حال یهوه اغلب با خدایان دیگر همراه است و گاه حتا با ایشان همتا انگاشته میشود. جالبتر از همه آن که انگار یهوه به خانوادهای آسمانی تعلق داشته و همسری مقتدر هم در کنار خود داشته است که عاشره نامیده میشده و همتای عشتاروت فنیقی و ایشتار بابلی بوده است.
نمونههایی چشمگیر از مذبحها و جایگاههای قربانی در ویرانهی خِربَط القوم یافت شده که همان مَقِدَه باستانی در قلمرو یهودیه و احتمالا ماکده در تورات بوده است. ۱۷۰۰ لوح بازمانده از این شهر که اغلب به دوران هخامنشی مربوط میشود نشان میدهد که این شهر جایگاه قوم توراتی ادومی و مرکز استان هخامنشی اِدومیه بوده است.[12] این مذبحها کاملا با آنچه که نزد کنعانیها میبینیم همسان است و از بقایای پیکرکهای یافته شده در آن تردیدی نیست که آیین چندخدایی و به ویژه پرستش ایزدبانوی عاشره در آن رواج داشته است. ویلیام دیور در سال ۱۳۴۶ (۱۹۶۷.م) یافتههای مقبرهای در این شهر را گزارش کرد و کتیبهی آن را خواند که چنین متن جالب توجهی داشت:[13]
«اوریاهوی ارجمند این را نوشته است:
اوریاهو را یهوه آمرزیده است
و عاشرهِ او، [چرا که] از دست ستمکاران رهاییاش بخشید
این را اوریاهو [نوشته:]
[…] با عاشره او
[…] و عاشره او»
نکتهی مهم آن است که اوریاهو نامی یهودی است و «جنگاور یهوه» معنی میدهد. از بند نخست آشکار است که صاحب آرامگاه پیرو کیش یهوه بوده است و در ضمن ایزدبانوی عاشره را نیز –با بسامد و شوقی بیش از یهوه- ستوده است. این کتیبه در نیمهی دوم قرن هشتم پ.م نوشته شده و تقریبا همزمان است با نبشتهی دیگری که در کونتیله عجرود در شمال شرق صحرای سینا کشف شده است.
در این منطقه بنایی بزرگ از اواخر قرن ۲۵ تاریخی (ق ۹-۸ پ.م) یافت شده که یک تالار بزرگ و یک اتاق کوچک دارد و احتمالا معبد بوده است. در هر اتاق یک کوزهی بزرگ و نقشدار کشف شده و دیوارهای هردو اتاق هم به نقاشیهایی پیچیده آراسته بوده است. هنر یافته شده در این بنا کاملا کنعانی- فنیقی است و هیچ نشانی از تاثیر فرهنگ مصری در آن دیده نمیشود.[14] نوشتارهایی هم در این مکان یافت شده که همگی به خط فنیقی و شکل تغییر یافتهی آن -که عبری باستانی خوانده میشود- نوشته شدهاند.[15] این نوشتارها ایزدانی مثل یهوه، بعل و ال را میستایند و در دوتا از آنها به یهوهی سامریه و یهوهی تِمان اشاره شده است، که به ترتیب مرکز دولت اسرائیل و دولت ادومیها بوده است.
تمان که نامش در تورات به عنوان نوهی عیسو آمده، احتمالا شهر کنونی معان در اردن بوده است. اما جالب آن که در هردو مورد به یهوه و عاشرهاش اشاره شده است. دربارهی معنی این عبارت بحثهای زیادی در گرفته و گروهی عاشره را همسر یهوه دانستهاند و برخی دیگر آن را نمادی برای نخل تزئینی سردر معابد قدیمی و بنابراین رمزی برای معبد یهوه قلمداد کردهاند.[16] این نکته که ایزد تمان هم یهوه نامیده شده نیز جای توجه دارد. چون خدای بزرگ ادومیها که همتای یهوه است غوث نام داشته و در مواردی دیدهایم که بنغوث و بنیاهو مترادف گرفته شدهاند. پس چنین مینماید که خدای بزرگ ادومیها نیز در سرزمینهای دیگر با نام یهوه شهرت داشته است. اشاره به نظر ناوف[17] هم سودمند است که میگوید اسم یهوه و غوث هردو از ریشهی گویشهای عربی شمالی گرفته شدهاند. ریشهی هوی در این زبان به معنای «دمیدن» است.
در خربط التنور در اردن هم معبدی با کتیبههای نبطی یافت شده که از قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م) تا قرن ۳۶ تاریخی(ق ۲ م.) فعال بوده و وقف پرستش غوث بوده است. در این معبد نقشی از غوث میبینیم که بر اورنگی نشسته و آذرخشی را در دست دارد و در کنارش گاوهای نری دیده میشوند.[18]
چنین مینماید که غوث در حدود قرن ۲۶ تاریخی (ق ۸ پ.م) به منطقهی ادومیها وارد شده باشد. در این دوران ناگهان در میان رهبران قبیلههای ادومی به نامهایی با این عنصر بر میخوریم. چنان که گزارش آشوریها نشان میدهد که کسی به نام غوث ملکو (یعنی غوث شاه است) که رهبر ادومیها بوده به تیگلت پیلسر سوم ابراز اطاعت میکند،[19] یا در دههی ۲۷۰۰ تاریخی (۶۸۰ پ.م) از یک رهبر ادومی دیگر به اسم غوث گَبار (یعنی جبار/ مرد جنگی غوث) نام برده شده که سرسپردهی اسرحدون بوده است.[20] غوث در دوران هخامنشی همچنان اعتبار و اهمیتی چشمگیر داشت و ایزدی انتقامجو، نیرومند، انتخابگر و مربوط با آذرخش و نور دانسته میشد[21] و اینها دقیقا همان توصیفی است که از یهوه در تورات داریم.
غوث تا دیرزمانی بعد همچنان پرستیده میشد. در دوران ظهور مسیح رهبر سیاسی ادومیها که با هیرود حاکم یهودیه متحد شد و دخترش سالومه را به عقد خود در آورد، مردی بود که نامش در منابع رومی به صورت کوستوباروس (Costobarus) ثبت شده[22] و تردیدی نیست که بخش نخست اسمش غوث و احتمالا بخش دوم آن توبال (شاید به معنی نیرومند؟) بوده است. این ایزد در میان اعراب صدر اسلام هم محترم شمرده میشد و چنان که گفتیم نامش در قالب قوس قزح در خزانهی واژگان پارسی باقی مانده است. ردپای دیگری هم از این ایزد در متون ایرانی باقی مانده و آن در قالب اسم عبدالغوث است که در میان اعراب رایج بوده و مثلا در دفتر ششم مثنوی معنوی میبینیم که مولانا داستان پریانی دربارهی کسی با این نام تعریف میکند.
دربارهی معنای غوث ابهامی وجود دارد اما توافقی هست که با قوس برابر بوده و به همین خاطر «کمان» ترجمهاش کردهاند.[23] در این حالت غوث و قوس مترادف بوده و واژهی تازی کهن قُزَح (به معنای کمانگیر) هم از همان ریشه آمده است. شگفت آن که این کلمهها در پیوند با هم در تعبیر قوس قزح (رنگین کمان) در پارسی باقی ماندهاند و از همین تعبیر روشن است که قزح تنها معنای کمانگیر را نمیداده، و به کمانگیری آسمانی و ایزدی تیرافکن اشاره میکرده است. چون بیرونی همتای این کلمه را کمان رستم دانسته است و در تورات هم رنگین کمان عهد یهوه با نوح دانسته شده است.
بنابراین غوث ایزدی کمانگیر و آسمانی بوده و از این نظر با یهوه شباهتی چشمگیر داشته است. به ویژه که همان مفهوم قوس قزح را در داستان نوح در تورات هم میبینیم. باید توجه داشت که اصولا عهدهای یهوه با پیامبران ماهیتی جنگاورانه دارد. ختنه که عهد ابراهیم است به بریدن بخشی از نره منحصر است و همتای قربانی نرهایست که جنگاوران فنیقی برای ایزد شهیدشان آدونی میگزاردند و بخشی یا کل آلت خود را در مراسم او زخم میزدند و میبریدند. عهد با موسی هم با آن که بافتی جادوگرانه دارد اما جنگاورانه است و به تبدیل شدن عصا به مار و بلعیدن مارهای جادوگران دیگر مربوط میشود. دربارهی عهد با نوح هم در سفر پیدایش میخوانیم که یهوه میگوید:[24]
۱۲: וַיֹּ֣אמֶר אֱלֹהִ֗ים זֹ֤את אֽוֹת־הַבְּרִית֙ אֲשֶׁר־אֲנִ֣י נֹתֵ֗ן בֵּינִי֙ וּבֵ֣ינֵיכֶ֔ם וּבֵ֛ין כָּל־נֶ֥פֶשׁ חַיָּ֖ה אֲשֶׁ֣ר אִתְּכֶ֑ם לְדֹרֹ֖ת עוֹלָֽם
۱۳: אֶת־קַשְׁתִּ֕י נָתַ֖תִּי בֶּֽעָנָ֑ן וְהָֽיְתָה֙ לְא֣וֹת בְּרִ֔ית בֵּינִ֖י וּבֵ֥ין הָאָֽרֶץ
«۱۲) و خدا گفت: این است نشانهی عهد من که میان من و تو و همهی نفوس زنده بسته شده است و برای همیشه در نسلها نزد تو خواهد ماند. ۱۳) من کمان خود را در ابر خواهم نهاد و این نشانهی عهد من و زمین خواهد بود.»
در این آیات کلمهای که اغلب به رنگین کمان ترجمه شده، در اصل متن «کمان» (قِشِث:קֶשֶׁת) است که شکل دیگری از همان کلمهی غوث/ قوس است و در ترجمهی هفتاد تنی هم به کمان برگردانده شده است. گذشته از زبان پارسی امروزین، این را هم میدانیم که در میان قبایل عرب باستانی ایزدی به نام قُزح پرستیده میشده که کمانگیر بوده و رنگین کمان سلاح او شمرده میشده است.[25] خاستگاه این ایزد احتمالا جایی در جنوب اردن و شمال عربستان بوده است. چون گویا اسم جبل قوس در این ناحیه برای بزرگداشت او نهاده شده باشد.[26]
بسیاری از پژوهشگران معتقدند که غوث در میان ادومیها لقبی برای یهوه بوده است و این دو اسم به خدایی همسان اشاره میکنند. یک شاهد در این مورد آن که در اسفار خمسه بر خلاف ایزدانی مثل حداد و بعل و ال، از غوث اسمی برده نشده و نفرین و لعنتی نثارش نشده، و این احتمالا به خاطر شباهت زیاد غوث و یهوه بوده است.[27] همچنین این را میدانیم که آیین و مراسم پرستش یهوه و غوث تقریبا یکی بوده و ابزار و اشیای به کار گرفته شده در معبد هردو نیز همسان بودهاند. [28] به تازگی این نظر هم مطرح شده که یهوه در اصل خدای آهنگری در میان قوم ادومی بوده و غوث لقب وی محسوب میشده است.[29]
ادومیها در دوران هخامنشی نوعی جنبش بازگشت به پرستش غوث را به راه انداختند. این جریان آشکارا بخشی از تکاپوی دینی دوران هخامنشی بوده که از نویسا شدن اقوام نانویسای قدیمی و لمس کردن جهانبینی پیچیده و فلسفی زرتشتی ناشی میشده است. از این رو این نظر که ادومیها «استقلال ملی»شان را در اثر سیطرهی پارسها از دست دادند و برای جبران این فقدان هویتی به دین غوث روی آوردند،[30] به کلی نادرست مینماید. چون شاهدی نداریم که ادومیها تا پیش از ظهور هخامنشیان هویت ملی مستقلی از باقی کنعانیها داشته باشند، یا پس از آن – که نویساتر، شهرنشینتر، و پرجمعیتتر شدند- هویت جمعیشان لطمهای دیده باشد که جبرانی مذهبی راهچارهاش بوده باشد.
این که در تورات قوم ادومی خویشاوند نزدیک یهودیان شمرده شدهاند نیز احتمالا از همین جا ناشی شده است. چون یعقوب نیای یهودیان برادر مهتری به نام عیسو داشته که نیای ادومیها شمرده میشده است. همچنین این اشارهی جالب را داریم که دائق (دوئیگ: דּוֹיֵג) چوپان شائول که به قوم ادومی تعلق داشت و با افشای گرایش کاهنان به داود باعث کشته شدنشان شد، یهوه را میپرستید.[31]
نه تنها هویت یهوه با خدایان محلی کنعانی مثل غوث همسان انگاشته میشده، که مانند ایشان صاحب همسر هم بوده است و این به کلی خارج از بافت یکتاپرستانهایست که در متن تورات میبینیم. ویلیام دیور در کتاب مشهور خود با شواهدی فراوان نشان داده که پرستش ایزدبانوی عاشره در دوران ظهور قوم یهود و عصر استیلای دولت اسرائیل رواجی کامل داشته است.[32]
عاشره به همراه آنات و آستارته یکی از سه خدای مادینهی مهم کنعانی بوده که اغلب در معبدهای یافت شده در قلمرو اسرائیل پیوند با شیر و ماه بازنموده میشده و پیکرکهای فراوانی از آن نیز در مراکز آیینی یافت شده که اوج ساخته شدنشان به قرن ۲۴ تاریخی (ق ۱۰ پ.م) باز میگردد و این دقیقا همان زمانی است که وفاداران به روایت کتاب مقدس گمان میکنند دولت یکتاپرست داود و سلیمان در این منطقه مستقر بوده است.
در سرزمین فلسطین از سه چهار قرن پیش از عصر کوروش نزدیک به سه هزار پیکرک زن کشف شده که نمادپردازی به کار رفته در آن تردیدی باقی نمیگذارد که توسط پیروان کیش عاشره ساخته شدهاند. مثلا در بسیاری نماد شیر یا کبوتر تکرار شده که جانوران منسوب به عاشره هستند، همچنین برخی از این پیکرکها کلاهگیسی دو شاخ شبیه به سردیس هاتور بر سر دارند که همتای مصری این ایزدبانو بوده است.
بر این مبنا آشکار است که آنچه تورات روایت میکند با آیینی که به واقع در میان مردم رواج داشته فاصله دارد. به همین خاطر از دید دیور متن تورات یک «گزارش اقلیت» است که گروه کوچکی از نخبگان مذهبی متاثر از یکتاپرستی مصری در اورشلیم تولیدش کردهاند،[33] و ارتباطی با دین عمومی مردم اورشلیم و مناطق اطراف در قرون ۲۲ تا ۲۶ تاریخی (ق۱۲-۸ پ.م) ندارد، که همان آیین چندخدایی مرسوم در سراسر آسورستان و میانرودان و ایلام بوده است.[34]
- Ska, 2006: 217-218. ↑
- Smith, 1963: 415-421. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۸، آیههای ۱۲-۱۳. ↑
- سفر خروج، باب سوم، آیههای ۳-۵. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۵، آیهی ۸. ↑
- یسنه ۴۴. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۰، آیهی ۲۶. ↑
- یسنهی ۴۴، ۳، ۳-۵. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۴، آیهی ۲۴ را بسنجید با یسنهی ۴۴، ۴، ۱-۴. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۰، آیهی ۱۳ را بسنجید با یسنهی ۴۴، ۴-۵. ↑
- کتاب اشعیاء نبی، باب ۴۵، آیهی ۷. ↑
- Graf, 2013: 35-55.↑
- Keel and Uehlinger, 1998: 239.↑
- Keel and Uehlinger, 1998: 210. ↑
- Bonanno, 1986: 238.↑
- Keel and Uehlinger, 1998: 232-233. ↑
- Knauf ↑
- Teixido, 2015: 90.↑
- Young, 1989: 41.↑
- Edelman, 1995: 180.↑
- Smith, 1984: 240.↑
- Josephus, “Antiquities” xv: 255 , xv:255. ↑
- Dicou, 1994: 167-181. ↑
- سفر پیدایش، باب ۹، آیات ۱۲-۱۳. ↑
- Teixido, 2015: 90.↑
- Knauf, 1999: 674-677.↑
- Knauf, 1999: 674-677.↑
- Anderson, 2015 :101.↑
- Amzallag, 2009: 387-404.↑
- Smith, 1984: 219-277.↑
- کتاب اول شموئیل، باب ۲۱ و ۲۲. ↑
- Dever, 2008: 314.↑
- Dever, 2008: 90.↑
- Dever, 2008: 110-175.↑
ادامه مطلب: گفتار هفتم: اسطورهی توفان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب