گفتار نهم: پیکار ابراهیم
در میان آبای قوم یهود، آن که بیشترین جنجال را در بحث تاریخی بودن یا نبودناش برانگیخته، ابراهیم است. نگرش کلاسیک و مقبول نزد باورمندان به حقانیت تورات آن است که ابراهیم مردی بوده از اهالی شهر اور که در حدود سال ۱۷۰۰تاریخی (۱۶۰۰ پ.م) از میانرودان به سمت آسورستان کوچیده و بنیانگذار خط دودمانی یهودیان شده است. با این همه داستانهای منسوب به او ماهیتی اساطیری دارند و در بافت تاریخی این دوران جای نمیگیرند.
تاریخیترین اشارهای که برای ارزیابی زمان زندگی ابراهیم در دست داریم به باب چهاردهم سفر پیدایش مربوط میشود که از ردهی متن J است. در این بخش میخوانیم که کدورلائومر شاه ایلام وقتی با سرکشی اتباعش در کنعان روبرو شد با امرافل شاه شنعار، اریوک شاه اَلاسر و تِدعال شاه «امتها» متحد شد و در منطقهی وادی سَدیم بر پنج امیر کنعانی غلبه کرد. اینان عبارت بودند از بِرَع (בֶּרַע) شاه سودوم، بِرشاع (בִּרשַׁע) شاه عموره، شِنآب (שִׁנאָב) شاه اَدَمَه، شِمئیبِر (שֶׁמאֵבֶר) شاه صبوئیم (צְּבוֹאִים) و صوعَر (צּוֹעַר) شاه بِلاع (בֶּלַע).[1]
متن تورات اطلاعاتی به نسبت دقیق دربارهی این نبرد به دست میدهد. مثلا اشاره میکند که کدور لائومر برای دوازده سال بر کنعان حاکم بود و پس از آن در سال سیزدهم بود که پنج امیر در برابرش سرکشی کردند.[2] [3] همچنین دربارهی محل نبرد آمده که وادی سدیم جایی در نزدیک بحرالملاح بوده و چاههای قیر در آن اطراف وجود داشته است. نتیجهی نبرد به سود شاه ایلام بود و امیران سرکش هنگام فرار در چاههای قیر گرفتار آمدند و کشته شدند. همچنین میخوانیم که کدور لائومر بر قبایل دیگر منطقه هم غلبه کرد و اینها عبارت بودند از رفائیان در عَشتروت قَرنین، زوزیان در هام، ایمیان در شاوه قَریتین، عمالقه، آموریها در قادش و حصون تامار و صوریان در سَعیر که تا ایل فاران نزدیک صحرا ادامه دارد.
دربارهی نام این امیران و محل اقامتشان حدسهایی میتوان زد. رهبر ارتش مهاجم آشکارا شاه ایلام است و این که نامش در فهرست مهاجمان در میانه و در مرتبهی سوم آمده احتمالا از آن روست که نامها به ترتیب الفبایی آمده[4] و یا نویسنده فاصلهی قلمرو شاهان مهاجم با یهودیه را در نظر داشته است.
نام کودور لائومر (כְּדָרְלָעֹמֶר) باید شکلی تحریف شده از «کودور لاگامار» باشد که یعنی «خدمتگزارِ [ایزدبانو] لاگامار». نامهایی با قالب مشابه در میانرودان باستان وجود داشتهاند و به ویژه در سومر و ایلام قدیم با اسمهایی مانند کودور ناخونته و کودور مَبوک روبرو میشویم که اولی شاه غاصب شوش در سال ۲۶۸۷ -۲۶۸۸ تاریخی (۶۹۳-۶۹۲ پ.م) و دومی شاه دولتشهر لارسا (از سال ۱۶۱۰ تا ۱۶۲۶ تاریخی/ ۱۷۷۰ تا ۱۷۵۴ پ.م) بوده است. با این همه شاهی ایلامی به نام کودور لاگامار نداشتهایم و چنین نامی را در هیچ سند میانرودانی نمیبینیم. هرچند هردو بخش این نام (کودور و لاگامار) بیشک ایلامی هستند.[5]
شنعار (שִׁנְעָר، در تورات هفتاد تنی: سِنّار ) همان است که در داستان نمرود دیدیم و چه تحریفی از شومِرو (سومر) باشد و چه دو رود (شِنِه نِهاروت: ثانی + نهر) به جنوب میانرودان و دولت بابل اشاره میکند. به همین خاطر مورخان قرن نوزدهمی مثل شرادر[6] اَمرافِل شاه شنعار را با حمورابی برابر میگرفتند، که البته فرضی پا در هواست و پژوهندگان امروزین مردودش میدانند.[7]
آریوک (אֲריוֹך) نامی با تبارنامهی نامعلوم و احتمالا ایرانی است که به سرزمین ناشناختهی الاسار (אֶלָּסָר) مربوط شده است. دربارهی تدعال (תִדְעָל) اما حدسهایی میتوان زد، چون این اسم به تودال شباهتی دارد که نامی در قلمرو نوهیتی بوده و بازماندهای از اسم تودهالیاس به حساب میآید که اسم چند شاه باستانی هیتی بوده است.[8] لقب او که «ملک امتها» (مِلِک گوییم: מֶ֥לֶךְ גּוֹיִֽם) خوانده شده نیز به نقش شاه هیتی یا امیران نوهیتی شباهتی دارد که بر اقوامی متنوع فرمانروایی داشتند.
بر همین مبنا و با تکیه بر متونی که در اوگاریت یافت شده، اوتنیل مارگالیث[9] موفقترین تفسیر تاریخی از متن را به دست داده است. او تدعال را با تودهالیاس سوم (حکومت: ۲۱۱۵ تا ۲۱۴۰ تاریخی/ ۱۲۶۵-۱۲۴۰ پ.م) همتا انگاشته است. او همچنین امرافل را همان حمورابی/ عموراپی دانسته که نامی رایج در میان حاکمان محلی اوگاریت بوده است. پیشنهاد سوم او آن است که امتها (گوییم: גּוֹיִֽם) با مردم دریایی همتا انگاشته شود که در حدود سال ۲۲۰۰ تاریخی (۱۲۰۰ پ.م) در کرانهی خاوری مدیترانه نمایان شدند و شهرهای بسیاری را ویران ساختند. مارگالیت همچنین معتقد است آریوک همان زیمریلیم شاه ماری است و الاسار هم با شهر اولاسّا در لبنان امروزین یا آلاشیه (قبرس) که متحد هیتیها بوده همسان است. مارگالیث البته این را میپذیرد که باب چهاردهم سفر پیدایش گزارش تاریخی دقیق نیست و آن را خاطرهای تحریف شده و تکه پاره میداند که به نوعی شبهاسطوره دگردیسی یافته است. با این همه بر انعکاس رخدادی تاریخی در آن پافشاری دارد و از این رو همسانیهایی از این دست را جستجو میکند.
سند دیگری که برای شفاف شدن محتوای باب چهاردهم باید مورد توجه قرار گیرد، مجموعهای از کتیبههاست که «متون به اصطلاح کودور لائومری»[10] نامیده میشوند. اینها الواحی هستند که در موزهی بریتانیا نگهداری میشوند و از ایران زمین به این کشور قاچاق شدهاند. الواح به دوران پارتی تعلق دارند، اما فرض بر آن است که رونوشت افسانهای قدیمیتر هستند که دربارهی قدمتاش اختلاف نظر هست. برخی قرن ۲۲ تاریخی (ق ۱۲ پ.م) را دورترین زمان ممکن برای شکلگیری آن میدانند و برخی دیگر میانهی قرن ۲۷ (ق ۷ پ.م) را ترجیح میدهند.
محتوای این کتیبهها شباهتی به داستان تورات دارد و داستان حملهی چهار شاه به میانرودان را شرح میدهد که زیر فرمان پادشاه ایلام میجنگیدند. اینان میانرودان را فتح کرده و غارت نمودند، اما بعد با خشم خدایان روبرو شدند و سرنوشتی شوم پیدا کردند. برخی از پژوهشگران در نام این چهار شاه انعکاسی از نامهای سفر پیدایش را یافتهاند. مثلا نام شاه ایلام که در متن کوکوکومال آمده را با کودور لائومار یکی گرفتهاند. یا فرض کردهاند که دو اسم دیگر –ایرِآکو و تودهولا- با آریوک و تدعال برابر است، هرچند ایرآکو در متن نام یکی از چهار شاه نیست و پدر یکی از ایشان محسوب میشود.[11]
مایکل آستور[12] که از خاستگاه مشترک روایت تورات و متن یاد شده دفاع میکند، معتقد است باب چهاردهم سفر پیدایش اقتباسی آزاد از روایتی مشابه بوده که با سوگیری ضدبابلی یهودیان ترکیب شده و در قالب غلبهی ابراهیم بر میانرودانیها تبلور یافته است. البته ایرادهای چندی هم به ارتباط این دو متن میتوان گرفت. مهمتر از همه این که الواح به اصطلاح کودور لائومری اصولا یک متن پیوسته و منسجم نیستند و مجموعهای از الواح هستند که وقتی روی هم رفته خوانده و ترجمه شوند به چنین روایتی ختم میشوند. در حالی که در تورات با روایتی یکپارچه از همدستی چهار شاه و حملهشان به کنعان سر و کار داریم.
ایراد دیگر آن است که برابری نامهایی مثل کوکوکومال با کودور لائومر جای تردید دارد و دست کم یکی از شاهان مورد نظرمان (ایرآکو) بر خلاف تورات به نسل قبلی تعلق دارد. همچنین مسئلهی نابرابری مکانها و این که آن چهار شاه به میانرودان و این چهار شاه به کنعان حمله کردهاند هم به جای خود باقی است.[13]
تقریبا تردیدی نیست که داستان نبرد وادی سدیم اعتبار تاریخی ندارد. چون شاهانی با این نام و نشان در منابع بیرونی یافت نمیشوند و خلأ دادههایی هم نداریم که احتمال چنین رخدادی را در میانهی خود بگنجاند. داستان در واقع متنی حماسی است که جنگاوری و شجاعت ابراهیم را نشان میدهد. چون اصل ماجرا آن است که در گرماگرم این جنگ سپاهیان فاتح ایلامی قوم لوط که خویشاوند ابراهیم هستند را غارت و کسانش را اسیر میکنند و ابراهیم با ۳۱۸ تن به جنگشان میرود و در حوبه واقع در شمال دمشق بر ایشان غلبه کرده و همهی بندیان را میرهاند و به این خاطر مورد تکریم ملکیصدق شاه سالیم (اورشلیم بعدی) قرار میگیرد.
گذشته از این ماهیت حماسی و افسانهآمیز متن، ترکیب نامها و جاینامها تا حدودی میتواند به شناسایی زمان پیدایش این متن یاری رساند و جدید بودن باب چهاردهم سفر پیدایش را نشان دهد. مهمترین شاهد در این مورد آن که در روایت به نشانههایی از بزرگداشت اورشلیم بر میخوریم. در بخش پایانی این باب، میخوانیم که ملکیصدق شاه سلیم (اورشلیم) -که کاهن خدای متعال بود- به استقبال ابراهیم پیروزمند رفت و برایش نان و شراب برد و او را مبارک دانست. ابراهیم هم در مقابل اسیران آزاد شده و اموالشان را به او تحویل داد و سهمی از غنایم را برای خود بر نداشت.[14] اورشلیم در تاریخهای دوردست مورد نظر اصولا وجود نداشته و گفتیم که تا عصر هخامنشی هم جز شهرکی کوچک یا روستایی بزرگ نبوده است. بنابراین بافت تاریخی شکلگیری این متن باید بسیار دیرتر از دوران منسوب به ابراهیم بوده باشد.
شاهد دیگری که برای تاریخگذاری داستان ابراهیم داریم، به ماجرای لوط و نابودی شهر سودوم و گومورا مربوط میشود. چون این روایت با داستان ابراهیم ترکیب شده است و احتمالا هردو همزمان شکل گرفتهاند. پنج شهری که در جریان حملهی کدورلائومر ایلامی به آسورستان در برابر او با هم متحد شدند عبارتند از سودوم و گومورا و اَدَمه و زِبوئیم و بِلاع (בֶּלַע).[15] در داستان لوط بار دیگر نام سه تا از این شهرها را میشنویم، با این تفاوت که این بار بلاع به نام شاه قدیمیاش صوعَر نامیده شده است. این شهرها بر کرانهی رود اردن قرار داشتند و بخشی از دشتهای جنوبی سرزمین کنعان را در شمال بحرالمیت در اختیار خود گرفته بودند.
نام گومورا احتمالا از ریشهی سامی «مر» به معنای عمیق و ژرف بودن آب گرفته شده است.[16] دربارهی گناه مردم سودوم و گومورا در قرون میانه توافقی وجود داشته که ماجرا به همجنسبازی مربوط میشده و بر همین مبنا کلمهی sodomy در زبانهای اروپایی با همین دلالت ساخته شده است. با این همه برخی از پژوهشگران در این موضوع شک روا داشتهاند و مثلا جردن معتقد است که این گناه خاص در سنت مسیحی به مردم سودوم منسوب شده و در کتاب مقدس صراحتی دربارهاش وجود ندارد.[17]
برگهای باستانشناختی دربارهی تاریخی بودن هیچ یک از این شهرها در دست نداریم. مگر بلاع/ صوعر که امروز زوعر نامیده میشود و یک مرکز قدیمی جمعیتی در این منطقه بوده است. با این همه سنتی محلی وجود داشته که به وجود و نابودی شهرهایی همسان گواهی میداده است. استرابو نوشته که مردم موعسده (روبروی دژ مشهور مسده) میگفتند، در این منطقه زمانی سیزده شهر وجود داشته که گومورا مرکزش محسوب میشده است.[18] از قرن نوزدهم میلادی این حدس وجود داشته که این منطقه احتمالا با جایی که امروز هم جبل سُدوم یا خربتالسُدوم نامیده میشود برابر است.[19]
در سال ۵۳۵۵ (۱۳۵۵خ/ ۱۹۷۶.م) جیووانی پِتینالو[20] به فهرست شهرها در لوحی اشاره کرد که در شهر باستانی اِبلا در سوریه کشف شده بود. به گمان او در این لوح نام پنج شهر یاد شده با همان ترتیب توراتیاش آمده بود. با این همه با توجه به نام باقی شهرها چنین مینماید که این تفسیر نادرست باشد. «سیدامو» که با سودوم برابر فرض شده احتمالا در شمال سوریه و نه مناطق جنوبی حوالی بحرالمیت قرار داشته و «ایمار» که همتای عموره/ گومورا دانسته شده احتمالا همان عِمار در نزدیکی حلب و همسایگی ابلا باشد و ربطی به منطقهی مورد نظرمان نداشته باشد. [21]
اگر داستان نابودی سودوم و گومورا انعکاسی از رخدادی تاریخی بوده باشد، قاعدتا با فاجعهای طبیعی روبرو هستیم که شهرهای این منطقه را از میان برده است. پژوهشگران در این زمینه به چند رخداد اشاره کردهاند که شاید چنین ردپایی بر خاطرهی اهالی فلسطین باقی گذاشته باشد. قدیمیتر از همه آن که بر اساس شواهد زمینشناختی در فاصلهی سالهای ۱۳۰۰ تا ۱۵۰۰ تاریخی (۲۱۰۰ تا ۱۹۰۰ پ.م) زلزلهای ویرانگر در کرانههای بحرالمیت رخ نموده است، و برخی خرابیهای ناشی از آن را خاستگاه داستان سودوم و گومورا دانستهاند.[22] هرچند این تاریخ از چشمانداز توراتی دربارهی زمانهی فرضی ابراهیم (میانهی هزارهی دوم پ.م) پانصد سال قدیمیتر است و بعید است خاطرهاش تا زمان شکلگیری داستانهای ابراهیم و لوط، یعنی قرون منتهی به عصر هخامنشی، باقی مانده باشد.
پژوهشگران همچنین یکی از لوحهای اخترشمارانهی کشف شده در کتابخانهی آشور بانیپال را به این واقعه مربوط دانستهاند. این لوح در حدود سال ۲۷۰۰ تاریخی (۷۰۰ پ.م) نوشته شده و در آن نقشهای از آسمان ترسیم شده که با توجه به موقعیت ستارگان رویش تخمین زدهاند که هشتم تیرماه سال ۲۵۷ تاریخی (۳۱۲۳ پ.م) (۲۹ ژوئن) اشاره میکند. متن به ظهور جسمی آتشین در آسمان و ویرانیهای به بار آمده پس از آن اشاره میکند و این شاید به فرو افتادن شهابسنگی مربوط باشد.
بر مبنای توصیفی که از این شیء در دست داریم احتمالا با شهابسنگی با قطر یک کیلومتر سر و کار داریم و اینها شهابهایی هستند که در مدار زمین میگردند و هنگام سقوط با زاویهای نزدیک به شش درجه به زمین برخورد میکنند و به همین خاطر دهانهی شبیه آتشفشان از خودشان به جا نمیگذارند. از همان حدود زمانی آثار سقوط شهاب بزرگی را در کوه آلپ در منطقهی کافلس اتریش داریم که سازهای با عمق پانصد متر و عرض پنج کیلومتر را شامل میشود و شاید نتیجهی سقوط همین شهاب بوده باشد. در این حالت موج گرما و دودی که از سقوط شهاب برخاسته بر مدیترانه کشیده میشده و میتوانسته مایهی ویرانی روستاهای نوپای منطقهی بحرالمیت بوده باشد. [23] با این حال همچنان فاصلهی زمانی چشمگیر میان رخداد و روایت عبور ناپذیر جلوه میکند.
از جمعبندی این دادهها میتوان به این نتیجه رسید که داستان ابراهیم و لوط احتمالا در قرن ۲۷ تاریخی (ق ۷ پ.م) در فلسطین شکل گرفته و این دورانی بوده که ایلامیها در جریان از غلبه بر آشور با بابلیها متحد شده و در قلمرو بابل و آسورستان نفوذ و اقتداری چشمگیر داشتهاند. این داستان احتمالا روایتهایی کهنتر مثل ماجرای ویرانی شهرها با آتشفشان و توفان یا نبرد دلیرانهی یک پهلوان با چندین مهاجم نیرومند را با هم ترکیب کرده و شخصیت نمادین ابراهیم را در کانون آن قرار داده است. بحث دربارهی تاریخی بودن یا نبودن ابراهیم بر این مبنا بیهوده است و با مرور متن و اشارههایش نمایان میشود که اصولا روایت رخدادهایی در دوران نوآشوری را گزارش میکند. هرچند بافت و گفتمانش اساطیری است و نه تاریخی.
- سفر پیدایش، باب ۱۴، آیات ۱-۴. ↑
- سفر پیدایش، باب ۱۴،آیهی ۹. ↑
- در شرح این عددمداری هخامنشیان بنگرید به کتاب «داریوش دادگر» (وکیلی، ۱۳۹۲). ↑
- Granerød, 2010: 112.↑
- Granerød, 2010: 119.↑
- ESchrader ↑
- Granerød, 2010: 120.↑
- van der Woude and van Selms, 1968: 36.↑
- Othniel Margalith↑
- So called Kudur Laomer texts ↑
- Granerød, 2010: 113-115.↑
- Michael C. Astour ↑
- Granerød, 2010: 115.↑
- سفر پیدایش، باب ۱۴، آیات ۱۸-۲۴. ↑
- سفر پیدایش، باب ۱۴، آیات ۱-۴. ↑
- Wood, 1999. ↑
- Jordan, 1999: 89–95. ↑
- Strabo, 1903. ↑
- de Saulcy, 1853. ↑
- Giovanni Pettinato ↑
- Chavalas and Younger, 2003: 41. ↑
- Isbouts, 2007: 71. ↑
-
Atkinson, 2008. ↑
ادامه مطلب: پیوستها
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب