بخش دوم: سیستم
گفتار نخست: مفهوم سیستم
واژهی سیستم سابقهی زیادی در زبانهای اروپایی دارد، اما عمر کاربرد جدید و امروزیاش به پنجاه سال هم نمیرسد. سیستم وامواژهی یونانی (برگرفته از ) است که از دو بخشِ (سون: با هم) و (سْتِماتا: کار کردن) گرفته شده است. این واژه از اوایل دوران مشروطه به ایران وارد شد و از اواخر دههی ۱۳۲۰ به زبان تودهی مردم راه یافت. برابرنهادهایی که در فارسی برایش پیشنهاد شده عبارت است از سامانه و نظام که هردویشان طی سی چهل سال گذشته رواج یافتهاند.
علت مهم شدن این واژه در سدهی بیستم میلادی آن بود که دانشمندی به نام لودویگ فُن برتالنفی[1] از آن همچون قالبی برای صورتبندی و فهم تمام پدیدهها و چیزها، بدون تجزیه کردنشان به عناصری خُردتر، بهره برد. سیستم هر مجموعهای از چیزها یا پدیدههاست که با روابطی خاص به هم مرتبط شده باشند و با حد و مرزی از محیط پیرامونشان جدا شوند و کارکردی خاص داشته باشند. برخلاف رویکرد تحویلگرا، خودِ چیزها در اینجا اهمیتی ندارند، بلکه روابط میانشان و حد و مرزی که آنها را از محیطشان جدا میکند مهم تلقی میشوند. مرز سیستم در واقع وجود خارجی ندارد و تنها حدی است که مجموعهای از عناصر خاص و روابطشان (یعنی سیستم) را از عناصر و روابط دیگر (یعنی محیط) جدا میکند.
این مرز میتواند به شکلی قراردادی یا طبیعی تعریف شود: یک ساختمان که انبوهی از کتابها داخلش با ترتیبی خاص چیده شدهاند، فضایی سرپوشیده که مجموعهای از اسباب و اثاثیه را در خود جای میدهد و گروهی از دوستان که با قواعدی خاص یک توپ را با پایشان میرانند، هریک میتوانند سیستمِی باشند و کتابخانه، خانه، یا تیم فوتبال نام بگیرند. در تمام این موارد چیزهایی از جنس ماده (کتاب، مبل، توپ) یا انرژي (برق، نیروی عضلانی) یا اطلاعات (قواعد چیده شدن کتابها در کتابخانه، قوانین بازی) با هم ترکیب شدهاند و شبکهای منسجم را پدید آوردهاند که کارکردی خاص دارد، و با مرزی مشخص (قفسهی کتاب، دیوارهای ساختمان، خطکشی دور زمین بازی) از محیط پیرامونیاش جدا میشود.
پارهی نخست: عناصر/ روابط
سیستم مجموعهای از عناصر است که با روابطی خاص به هم متصل شدهاند. هر عنصر واحدی فیزیکی و عینی است که ساختاری یکپارچه داشته باشد و کارکردی منسجم و تجزیهناپذیر را برآورده کند. هر رابطه، شیوهایست که یک عنصر بر عنصری دیگر اثر میگذارد و از آن اثر میپذیرد. در یک سیستم طبیعی، که تنها بر مبنای قرارداد شکل نگرفته باشد، ماهیت عناصر و به ویژه جنس روابطی که میان آنها برقرار است مرزبندی درون و برون سیستم را تعیین میکند. عناصر سیستم روابطی را با هم برقرار میکنند که در مرز سیستم متوقف میشود.
فرض کنید سیستمی داشته باشیم که عناصرش با برچسبِ (س) مشخص شوند. محیط هم انباشته از پدیدههایی است که میتوانند به عنوان عناصر محیطی و چیزهای بیرونی در نظر گرفته شوند. اگر این عناصر محیطی را با علامت (م) نشان دهیم، میبینیم که حد فاصلی بین روابط (س-س) و (م-م) وجود دارد. این حد جایی است که عناصر سیستم با محیط مربوط میشوند و رابطهای از نوع (س-م) را ایجاد میکنند. مرز سیستم جایی است که روابط ویژهی درونی سیستم (س-س) جای خود را به حالت گذاری (س-م) میدهد که به روابط خاص محیط (م-م) ختم میشود. محیط میتواند سیستمهای دیگری را در بر بگیرد، اما خودش زمینهای بیحد و مرز و بیکرانه است که تکثری غیرقابلپیشبینی از عناصر و روابط را در خود جای میدهد. بنابراین محیط را نمیتوان نوعی سیستمِ فراگیر در نظر گرفت. محیط، مرز ندارد و این آن شاخصی است که سیستم را سیستم میکند.
به عنوان مثال، یک سیستم اجتماعی مجموعهای از افراد (س) را در بر میگیرد که به کمک زبان مشترک، روابط اقتصادی و رسوم و باورهای یکسان ارتباطاتی خاص (س-س) با هم برقرار کردهاند. این افراد در ارتباط با مجموعهای از جوامع بیرونی (م) قرار میگیرند که به همین ترتیب با روابط درونی ویژهی خود تعریف میشوند. از چشمانداز درون سیستم، همهی این عناصر بیرونی روابطی متفاوت و بیگانه (م-م) دارند که با نظم داخلی جامعه فرق میکند.
بر محور این تمایز است که جامعهی مورد نظرمان از محیطش تفکیک میشود. مرزهای این جامعه در نقاطی دیده میشود که عضوی از این سیستم با عضوی از محیط وارد رابطه (س-م) میشود. مثلاً وقتی عضوی از این جامعه با عضوی از جامعهای دیگر تجارت میکند یا میجنگد ، شکلی از مرزبندی با محیط را به نمایش میگذارد. نظامهای اجتماعی بر مبنای الگوی این روابط مرزی (س-م) هویت خویش را بازشناسی میکنند و خود را از محیطشان متمایز میسازند. به همین دلیل هم همیشه مجموعهای از رسوم و قوانین -قوانین تجارت، شیوهی ازدواج با غریبهها و غیره- نوع ارتباط در این مرزها را تنظیم و محدود میکنند.
توجه داشته باشید که ماهیتِ روابط -و نه عناصر- تعیینکنندهی عضویتِ عنصر در سیستم است. ممکن است آدمی (مثلاً یک جهانگرد) در یک جامعه عضو نباشد، اما جسمی غیرزنده (مثل یک بت) یا زنده (مثلاً درختی مقدس یا توتمی جانوری)، به دلیل نوع روابطش با اعضای جامعه، عضو آن سیستم تلقی شود. برای هندوهای دوران اکبرشاه گورکانی گاوهای مقدسشان و بتهای معابدشان بیشتر عضوی از جامعهی هندو قلمداد میشدند، تا مردمان عضو طبقهی نجسها یا بازرگانان هلندی تازه وارد.
زمینهی فلسفی پیروان نظریهی عمومی سیستمها در نیمهی سدهی بیستم شکلی از واقعگرایی خام[2] بود که باعث میشد سیستمها را به دلیل مشاهدهپذیر بودنشان مهمتر و واقعیتر از محیط بدانند. از دید ایشان سیستمها واقعیتر، پیچیدهتر، مهمتر و پویاتر از محیط تلقی میشدند. همچنین عناصر هم مهمتر و واقعیتر از روابط تلقی میشدند، چرا که ملموستر و سنجشپذیرتر بودند و رفتارشان راحتتر با معادلاتی کمی بیان میشد.
هنگامی که در اواخر سدهی بیستم موج جدیدی از علاقه به رویکرد سیستمی ظهور کرد، هر دوی این پیشفرضها مورد تردید قرار گرفت. از دید امروزینِ ما، محیط از نظر واقعیت، اهمیت، یا اصالت کاملاً همارزِ سیستم محسوب میشود. در واقع، رابطهی سیستم و محیط رابطهای بازگشتی است و هریک از آنها تنها در ارجاع به دیگری معنا مییابند. با این همه، محیط به دلیل فراگیری و بیکرانگیاش قابلتحلیل و شناسایی نیست و رفتارهایش -برخلاف سیستم- از قوانینی منسجم پیروی نمیکند.
علاقهی تحویلانگارانهی قدیمی به عناصر هم امروزه جای خود را به تحلیل روابط داده است. روابطی که جنبهی کیفیشان بر ارزش کمیشان میچربد و، با وجود این، در فهم رفتار سیستمها اهمیت بیشتری برایمان دارند. از نگاهی هستیشناسانه، روابط و عناصر پدیدارهایی چنین متمایز نیستند، بلکه در واقع ماهیت بیرونی یکتایی هستند که ما برای شناختشان ناچاریم به دو قطب متمایزِ عنصر/ رابطه تجزیهشان کنیم. بنابراین در نگرش سیستمی هواداری از عناصر یا روابط معنا ندارد. این دو تنها رویکردهایی زبانی و رمزگانی برای توصیف سیستم هستند.
اجزای سازندهی سیستم میتوانند سه شکل اصلی داشته باشند:
الف) سادهترین عناصر از جنس «ماده» هستند. عناصر مادی ملموسترین و آشناترین اجزای تشکیلدهندهی سیستمها هستند. این عناصر با ویژگیهای بارزی قابلتشخیصاند. ساختارشان را میتوان با مدلهای اتمی توصیف کرد و قوانین فیزیکی-شیمیایی و مکانیکی بر رفتارشان حاکم است. مهمترین شاخص سنجش مقدار ماده در یک سیستم جرم است. یکایی که ماده را بر مبنایش اندازهگیری میکنند گِرَم است و معمولاً بر مبنای گرانش یا لختی، یعنی میزان برهمکنش یا مقاومت مکانیکی جسم نسبت به حرکت، تعریف میشود. قوانین حاکم بر رفتار ماده، به دلیل ملموس بودنِ آن، زودتر از دو نوع عنصر دیگر به طور علمی -یعنی تجربی/ ریاضی- صورتبندی شدند. این کار در سدهی شانزدهم م. با کتاب مشهور نیوتون اصول ریاضی فلسفهی طبیعی[3] انجام گرفت.
ب) سیستم، علاوه بر عناصر مادی، عناصری از جنس «انرژی» هم دارد. انرژی بیشتر از مجرای ایجاد تغییر در ماده شناسایی میشود. مشهورترین نمودهای انرژی عبارتاند از گرما و موج الکترومغناطیس که نور نمودی از آن است. انرژی را بر اساس تواناییاش برای تغییر دادنِ ماده اندازهگیری میکنند. واحد سنجش مقدار انرژی کالری است و آن مقداری از انرژی است که لازم است تا دمای یک سانتیمتر مکعب آب را یک درجهی سانتیگراد بالا ببرد. قوانین حاکم بر رفتار انرژی دیرتر از ماده، در اوایل سدهی بیستم م.، صورتبندی شدند و معادلات ماکسول مهمترین بیان آن هستند.
پ) تا نیمهی سدهی بیستم دانشمندان همین دو نوع عنصر را برای سیستمها میشناختند، اما در سالهای میانی سدهی بیستم شکل دیگری از عناصر در سیستمها شناسایی شد و آن «اطلاعات» بود. اطلاعات را همهی ما به طور شهودی میشناسیم. همهی ما میتوانیم تفاوت دو سیستمِ دارای ماده و انرژی یکسان، اما اطلاعات متفاوت، را تشخیص بدهیم. مثلاً به دو دفترِ همسان فکر کنید که وزن و نوع مادهی به کار رفته در آنها و دما و میزان تابششان یکسان باشد، اما بر یکی از آنها مقداری جوهر ریخته باشیم و در دیگری با همان مقدار جوهر متنی را نوشته باشیم. این دو دفتر میتوانند از نظر ماده و انرژی وضعیتی یکسان داشته باشند، اما شیوهی قرار گرفتن ماده و انرژی در دفتر دوم معانی خاصی را ذخیره و نگهداری میکند که در اولی نشانی از آن دیده نمیشود.
اطلاعات همین شیوهی چیده شدنِ ماده و انرژی در سیستم است. الگوی ارتباط ماده و انرژی در سیستم با اطلاعات فهمیده میشود. همهی سیستمها هر سه عنصرِ ماده، انرژی و اطلاعات را دارا هستند. اطلاعات دیرتر از ماده و انرژی به صورت ریاضی صورتبندی و کمیتپذیر شد.
ماجرای پدید آمدنِ یک مدل ریاضی برای اطلاعات به سال ۱۳۳۰ (۱۹۵۱م.) بازمیگردد، زمانی که شرکت تلفن بِل به دنبال راهی میگشت تا هزینهی خدماتی را که به مشتریانش میدهد محاسبه کند. در ابتدای کار، شرکت بل زمان مکالمه را متغیر اصلی در نظر میگرفت. یعنی مدت زمانی که دو طرف مکالمه از طریق خط تلفن به هم وصل بودند، مبنایی میشد برای محاسبهی هزینهی اشتراک تلفن؛ اما به تدریج گردانندگان این شرکت به این موضوع علاقهمند شدند که مقدار استفادهی کاربران تلفن را هم اندازه بگیرند. یعنی علاوه بر زمان مکالمه شاخصی داشته باشند که مقدارِ حرف رد و بدلشده را هم نشان دهد. به این ترتیب میشد بین جملاتی معدود که دو دوستِ دارای لکنت زبان با هم رد و بدل میکنند و انبوه اطلاعاتی که دو رفیق وراج در همان مدت تبادل میکنند تمایزی قایل شد.
در این سالِ با این زمینه بود که دو ریاضیدان به نامهای شانون و ویوِر[4] با استفاده از مفهوم ترمودینامیکی آنتروپی (بینظمی) اطلاعات را به شکلی کمی تعریف کردند. معادلهی شانون برای کمی کردن اطلاعات عبارت است از:
در تابعهای پیوسته:
در تابعهای گسسته:
که در آن یک حالت متمایز از سیستم مورد بررسی است و احتمال حضور آن است. هم کل اطلاعاتی است که در این سیستم منتقل میشود.
این صورتبندی مقدمهای شد برای شکلگیری شاخهای جدید از علم که امروز به نام نظریهی اطلاعات شناخته میشود. در این نظریه، اطلاعات را با یکایی به نام بیت کمی میکنند. کلمهی بیت[5] کوتاهشدهی «واحد دوتایی»[6] است و واحدی است که برای سنجش مقدار اطلاعات به کار گرفته میشود. یک بیت مقدار اطلاعاتی است که برای انتخاب یک امکان از میان دو گزینه لازم است. مثلاً وقتی سکهای را به هوا میاندازیم، دو امکان پیشارویمان وجود دارد. ممکن است سکه شیر یا خط بیاید و تا لحظهای که سکه بر سطحی ثابت قرار نگیرد اینکه کدام یکی از این دو گزینه انتخاب شده معلوم نیست. معلوم شدنِ نتیجه بدان معناست که حوادث تصادفی یکی از دو گزینهی پیشِ روی ما را انتخاب میکنند. ما، با نگاه کردن به چنین سکهای و آگاهی از نتیجهی عمل آن حوادث، یک بیت اطلاعات به دست میآوریم. به همین ترتیب، هر گاه بین انجام دو کار مردد شویم و در نهایت یکی از آنها را بر گزینیم، در واقع یک بیت اطلاعات ساختهایم.
بیت را میتوانیم به صورت پاسخِ آری/ نه به یک پرسش ساده تعریف کنیم که در واقع همان انتخاب یک گزینه از بین دو امکان است. رخدادهای پیچیدهتر از شیر و خط کردن را هم میتوان با همین ترتیب اندازه گرفت و راهش آن است که آنها را هم به خوشههایی از رخدادهایی دوتایی تقسیم کنیم.
شیر یا خط آمدن سکه تنها دو احتمال مقابل را در بر میگیرد و بنابراین با یک بیت تکلیفش را میشود معلوم کرد. اما برخی از پدیدارها شمار بیشتری از امکانها و گزینههای موازی را به دست میدهند. مثلا وقتی از «یکی از الفبای پارسی» حرف میزنیم، ۳۲ حرف و بنابراین یکی از ۳۲ گزینه را در نظر داریم. در اینجا انتخاب هر حرف از بین این مجموعه به ۵ بیت اطلاعات نیاز دارد (که برابر است با لگاریتم ۳۲ در مبنای ۲)، یعنی با پنج بار پاسخ گفتن به پرسشهایی که جوابشان بله/ نه باشد، میتوان فهمید که کدام یکی از حروف الفبای فارسی برگزیده شده است.
مجسم کنید دفتری داشته باشیم که بر آن متنی با هزار کلمهی چهار حرفی نوشته شده باشد. تعیین این که هر حرف الفبا در این دفتر کدام است، به پنج بیت اطلاعات، یعنی پنج بار رفع ابهام کردن بین گزینههایی دوتایی نیازمند است. بنابراین میتوان (البته با قدری سادهانگاری) فرض کرد که کل اطلاعات نهفته در این دفتر ۴*۱۰۰۰*۵ = ۲۰۰۰۰ بیت است.
با افزوده شدنِ مفهوم اطلاعات به مثابه عنصری در سیستمها، امکان تحلیل ساختار و کارکرد آنها هم فراهم آمد. ماده فقط به عناصر سیستم مربوط میشود و انرژی، علاوه بر اینکه میتواند به عنوان عنصر در نظر گرفته شود، برقراری بسیاری از ارتباطها را هم ممکن میکند. اطلاعات، بیش از آنکه بر عنصر خاصی استوار باشد، بر روابط سوار است. به این ترتیب، مجموعهی عناصر و روابط یک سیستم توسط ترکیبی از ماده، انرژی و اطلاعات شکل میگیرند. فیزیکدانان به ما نشان دادهاند که ماده و انرژی به یکدیگر تبدیل میشوند[7] و معادلاتی وجود دارد که تبدیل هر یک از این عناصر به اطلاعات را هم نشان میدهند. بنابراین اگر بخواهیم با نگاهی هستیشناسانه[8] به این سه عنصر نگاه کنیم، باید هر سه را به صورت نمودهایی متفاوت از یک هستی بیرونی در نظر بگیریم. در واقع خاستگاه این سه خود ما هستیم که واقعیت بیرونی را -بسته به مجرای حسی تخصصیافته برای درکش و شیوهی صورتبندی کردنش- به سه ردهی ماده، انرژی و اطلاعات تقسیم میکنیم تا جهان را بفهمیم.
پارهی دوم: ورودی/ خروجی
هرچند حد و مرزی سیستم را از محیط جدا میکند، اما این جدایی هرگز کامل نیست. سیستمها اغلب مرزهایی تراوا دارند که ماده و انرژی و اطلاعات از آن گذر میکند. در این حالت هرآنچه که از محیط به درون سیستم منتقل شود را «ورودی» و هرچه که از درون سیستم به محیط جاری شود را «خروجی» مینامند. در علم ترمودینامیک سیستمها را بر اساس نوع تبادلشان با محیط به سه گروه تقسیم میکنند:
الف) سیستم منزوی[9]: نظامی است که هیچ عنصری را با محیط تبادل نکند و مرزهایش نسبت به ماده، انرژی و اطلاعات نفوذناپذیر باشد. چنین سیستمی در جهانِ خارج وجود ندارد؛ اما معمولاً معادلات ترمودینامیکی را برای چنین سیستمی مینویسند، چرا که صورتبندی کردن ریاضی رفتارش ساده است. از این رو قوانین سهگانهی مشهور ترمودینامیک در اصل برای سیستمهای منزوی نوشته شده است. توجه داشته باشید که علم ترمودینامیک، به دنبال اختراع ماشین بخار، در زمانی شکل گرفت که هنوز اطلاعات را نمیشناختند. به همین دلیل هم در متون ترمودینامیکی در تعریف سیستم منزوی فقط بسته بودن نسبت به ماده و انرژی ذکر شده است، که البته تبادل نکردنِ اطلاعات را هم میتوان از آن استنتاج کرد. ناگفته نماند که ترمودینامیک در ضمن نخستین نظریهی علمی جدیای هم بود که به شکلی کلگرا، و بنابراین آماری، موضوع خود را بررسی میکرد.
ب) سیستمهای بسته: اینها سیستمهایی هستند که مرزهایشان نسبت به ماده نفوذناپذیر است، اما میتوانند انرژی و بنابراین اطلاعات را هم با محیط رد و بدل کنند. سیستمهای بسته هم در جهان خارج وجود ندارند، اما برخی از اخترفیزیکدانان برای ساده کردن محاسبات خود سیستمهایی مانند سیارهها را که از خورشیدشان نور و گرما میگیرند بسته فرض میکنند.
پ) سیستمهای باز: تمام نظامهایی را که ما به طور تجربی مشاهده میکنیم در بر میگیرند. در تمام سیستمهای شناختهشده هر سه عنصرِ ماده، انرژی و اطلاعات با محیط تبادل میشوند. بدن یک جاندار نمونهای بارز از یک سیستم باز است. تبادل ماده (غذا)، انرژی (گرمای بدن) و اطلاعات (مثلاً بینایی) در این نظامها به خوبی آشکارند.
پارهی سوم: بازخورد[10]
به این ترتیب در سیستمهای واقعی باز، که موضوع بحث ما هستند، مرزها نفوذناپذیر نیستند، بلکه نسبت به اشکال خاصی از عناصر بیرونی و درونی تراوا میباشند. کل عناصری را که از محیط به سیستم وارد میشود درونداد[11] و عناصری را که از سیستم به محیط منتقل میشوند برونداد[12] مینامند و اینها اسمهایی دیگر هستند برای همان ورودی- خروجی که گفتیم. از این روست که مجاری تبادل سیستم با محیط را (مثلاً در علم رایانه) معمولاً با علامت اختصاری I/O نمایش میدهند. در صورتی که عناصر برونداد از سیستم بار دیگر به شکل درونداد به سیستم وارد شوند، با شکلی از اثرگذاری سیستم بر روی خودش روبرو میشویم که بازخورد نام دارد. مثلاً درختی که میوههایش پس از رسیدن از شاخهها جدا میشوند و روی زمین میافتند (برونداد) و بعد از تجزیه شدن به صورت کود بار دیگر جذب ریشه میشوند (درونداد)، دارای شکل سادهای از بازخورد است.
بازخورد میتواند دو نوع داشته باشد:
الف) بازخورد مثبت: در شرایطی رخ میدهد که برونداد به صورت دروندادی وارد سیستم شود که مقدار خروجی خود را افزایش دهد. مثلاً وقتی کسی به دلیل شنیدن توهین (درونداد) خشمگین میشود و به طرف مقابلش فحش میدهد (برونداد)، خود را با خطر بازخورد مثبت روبرو میکند. به این ترتیب که طرف مقابل هم احتمالاً عین همین روند را تجربه خواهد کرد و با توهینی جدید پاسخ او را خواهد داد. این توهین جدید (درونداد دوم)، که احتمالاً تندتر هم هست، به فحاشی شدیدتری (برونداد دوم) میانجامد که میتواند به همین شکل تا مرز کتککاری ادامهیابد.
ب) بازخورد منفی: در شرایطی دیده میشود که برونداد پس از بازگشت به سیستم مقدار خروجی خود را کاهش دهد. یه نمونه از آن را در میل بازار عرضه و تقاضا به سمت تعادل میبینیم. مثلا وقتی در یک سیستم سوداگرانهی عادی بهای یک کالا افزایش یابد، شمار خریدارانش کم میشود و کاهش تقاضا همچون نیرویی تنظیم کننده عمل میکند که فروشندگان را به پایین آوردن قیمت کالا وادار میکند. یعنی عرضه و تقاضا که در سیستم خریدار و فروشنده درونداد و برونداد هستند، همدیگر را تنظیم میکنند و نه تشدید، و روندها را در اطراف یک نقطهی تعادلی مستقر میسازند.
سیستمهای پیچیده را به روشهای گوناگونی میتوان تعریف کرد، که یکیشان همین فراوان بودنِ چرخههای بازخوردی در آن است. روندهای درونی سیستمهای پیچیده بر خلاف سیستمهای ساده تابع محیط اطرافشان نیست، چون حلقههای تو در تویی از بازخوردهای مثبت و منفی را در خود جای میدهد که به تنظیم روندها و جریانهای تبادل ماده، انرژی و اطلاعات در درون سیستم میانجامد. در بسیاری از سیستمهای پیچیده که رفتاری خودسازمانده دارند ساز و کارهایی تخصصی برای منظم کردن بازخوردها و مرتبط کردنشان با یکدیگر تکامل یافته است. دستگاه عصبی در جانوران و نهادهایی مانند رسانهها و خبرگزاریها در جوامع مدرن از مراکزی هستند که این وظیفه را بر عهده میگیرند.
- Ludwig von Bertalanfy (1901-1972) ↑
- Naive Realism ↑
- Principia Mathematica ↑
- Shannon and Weaver ↑
- bit ↑
- Binary Digital ↑
- میدانيم كه الگوی تبديل ماده به انرژی با معادلهی مشهورِ بيان میشود. تخمينها نشان میدهد كه هر بيت هم با 23- 10 × 97/0 ژول بر كيلومول برابر است. ↑
- onthologic ↑
- adiabatique ↑
- feedback ↑
- input ↑
- output ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: علیت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب