پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: قدرت و محیط

گفتار پنجم: قدرت و محیط

تا به این ‌‌‌جا دریافتیم که وقتی فردی قدرتی به دست آورد، باید در شیوه ‌‌‌ی نمایش آن به مخاطرات توجه و با در نظر گرفتن تله ‌‌‌ها و راهبردهایی که در این مسیر وجود دارد رفتار خود در برابر قدرت مدیریت کند. اما همه چیز به ‌‌‌طور مستقیم به رفتار فرد مربوط نمی ‌‌‌شود و رفتار دیگران نیز در این زمینه تعیین ‌‌‌کننده است. ما به کمک کدهایی پی ‌‌‌می ‌‌‌بریم که فردی قدرتمند است و همه این کدها را می ‌‌‌شناسند. کدهای قدرت دو گروه ‌‌‌اند. کدهای ظاهری که به رفتار فرد قدرتمند و کدهای ساختاری که به واکنش دیگران در قبال فرد صاحب قدرت. مربوط است

پس بخش عمده ‌‌‌ی قدرت افراد مربوط به رفتار دیگران در برابر آن ‌‌‌هاست. مثلاً اگر در مجلسی همه به شخصی تعظیم می ‌‌‌کنند، دست او را می ‌‌‌بوسند و هنگام خداحافظی بدون این ‌‌‌که به او پشت کنند، از او دور می ‌‌‌شوند، با دیدن این کدها بدون این ‌‌‌که شناختی از آن شخص داشته باشید، به قدرتش پی می ‌‌‌برید. پس مدیریت رفتار دیگران در مواجهه با قدرت متغیر مهمی است.

تله ‌‌‌ها ‌‌‌ و راهبردهایی که تا این ‌‌‌جا در ارتباط با نمایش قدرت معرفی شد، رفتار من را مدیریت می ‌‌‌کند. اما نمایش قدرت لایه ‌‌‌ی دیگری دارد که به رفتار افراد پیرامون در برابر فرد قدرتمند مربوط است و این ‌‌‌که دیگران چگونه با فرد صاحب قدرت برخورد می ‌‌‌کنند یا با چه القابی او را خطاب می ‌‌‌کنند. این عوامل در نمایش قدرت یک فرد بسیار تعیین ‌‌‌کننده است و حتماً باید مدیریت شود. به عبارت دیگر علاوه بر رمزگذاری ‌‌‌ای که فرد خودش انجام می ‌‌‌دهد و در ظاهر فرد دیده می ‌‌‌شود، بخش عمده‌‌‌‌‌ی نمایش قدرت در اطراف او رخ می ‌‌‌دهد و به شبکه ‌‌‌ی افرادی که با او متصل ‌‌‌اند مربوط است. به ویژه اکنون که دوران ثبت و انتشار تصویر است. در گذشته عکس گرفتن از خود و یا ثبت لحظه ‌‌‌های خاص زندگی به ‌‌‌صورت فیلم ناممکن و تا چند دهه پیش بسیار دشوار بود، هر خانواده فقط چند عکس از بزرگان فامیل را ثبت و نگهداری می‌‌‌‌‌کرد و ارتباط مردم با یکدیگر بیشتر به صورت رویارو بود. امروزه معنی تصویر «من» بسیار متفاوت شده و قواعد جدیدی بر این که من چگونه دیده می ‌‌‌شود، حاکم شده است، به همین ترتیب در شرایط کنونی امکان این ‌‌‌که دیگران من را چگونه می ‌‌‌بینند و چگونه آن را نشان می ‌‌‌دهند نیز گسترش پیدا کرده است. در دنیای امروز ماجرا فقط این نیست که فردی عکسی از خود در شبکه ‌‌‌های اجتماعی به اشتراک می ‌‌‌ ‌‌‌گذارد، بلکه دیگران هم عکس او را به اشتراک می ‌‌‌گذارند و از این رو فرد انگاره ‌‌‌ی جدیدی را به کمک دیگران به نمایش می ‌‌‌گذارد که حتی در خودانگاره ‌‌‌ی او تأثیر خواهد داشت. بنابراین در بسیاری از مواقع افراد به شکل ناخودآگاه نحوه‌‌‌‌‌ی رفتار دیگران را تنظیم و دیگران هم شکل رفتار آن‌‌‌‌‌ها را مشخص می‌‌‌‌‌کنند.

تغییرات و تحولات فراوان زندگی امروز، در همه‌‌‌‌‌ی لایه ‌‌‌های زندگی انسان‌‌‌‌‌ها قابل تشخیص است و بحث قدرت و مدیریت نیز از این قاعده مستثنا نیست. اما در این متن کوشش ما بر این است که راهبردهای تمدن ایرانی که منجر به انباشت تجربه ‌‌‌های فراوان در زمینه‌‌‌‌‌ی مدیریت شده روزآمد و برای استفاده در دنیای امروز معرفی شود. به همین دلیل مثال ‌‌‌هایی از تاریخ و اسطوره ‌‌‌‌‌‌‌‌های ایرانی برای تبیین راهبردهایی که در گذشته تجربه‌‌‌‌‌های موفقی را رقم زده‌‌‌‌‌اند، انتخاب و تشریح می‌‌‌‌‌کنیم. البته لازم است در کنار آن تجربه‌‌‌‌‌ ‌‌‌های ناموفق نیز بیان و درس‌‌‌‌‌های لازم از آن‌‌‌‌‌ها برداشت شود. دلیل اهمیت این کار وضعیت جامعه ‌‌‌ی کنونی ایران و قدرتی است که در آن جریان دارد و در نتیجه مدارهای قدرتی که پیرامون هر یک از ایرانیان شکل گرفته است. امروزه حوزه ‌‌‌ی تمدنی ایران دچار وضعیت آشوبناکی است، با این حال کشور ایران به این دلیل که هرگز مستعمره‌‌‌‌‌ی کشور دیگری نشد وضعیت منضبط ‌‌‌ ‌‌‌تر و بهتری دارد. در چند قرن اخیر، با فتح و استعمار بخش‌‌‌‌‌هایی از حوزه‌‌‌‌‌ی تمدن ایران، به شکل گسترده از این مناطق فارسی‌‌‌‌‌زدایی شد و از آن جا که زبان فارسی، زبان رسمی و زبان فرهیختگان و طبقه ‌‌‌ی روشنفکر بود رابطه ‌‌‌ ‌‌‌ی این جوامع به ‌‌‌طور کامل با گذشته قطع شد و از بین رفت. با این حال خوشبختانه با همه‌‌‌‌‌ی فراز و نشیب ‌‌‌ها، تداوم فرهنگی در ایران کنونی ادامه یافت.

بر خلاف این تصور غلط که ما جامعه ‌‌‌ای در حال گذار از سنت به مدرنیته هستیم، در ایران هیچ ‌‌‌گاه یک سنت نداشته‌‌‌‌‌ایم و مدرنیته هیچ ‌‌‌گاه یک امر یگانه نبوده است. به ‌‌‌طور کلی سه پیکربندی برای مدرنیته وجود دارد: ژرمنی، انگلوساکسون و لاتین ـ فرانسوی، که موج ‌‌‌های متفاوت اجتماعی و فرهنگی ویژه ‌‌‌ی خود را داشته ‌‌‌اند. یک گونه ‌‌‌ی مدرنیته بر مبنای مسیحیت کاتولیک شکل گرفته که فرانسوی ـ لاتینی است و مدرنیته ‌‌‌ی دیگر از پروتستانیسم برمی ‌‌‌خیزد که انگلوساکسون است. ایرانیان در یک پیکربندی شاخه شاخه‌‌‌‌‌ی مدرن ــ که خود مبدع آن نیستند و مربوط به حوزه ‌‌‌ی تمدن اروپاست ــ قرار گرفته ‌‌‌اند و با این پرسش کلیدی مواجه ‌‌‌اند که اکنون در رویارویی با قدرت چه باید کرد؟ اکنون ماجرا این نیست که من مدارهای قدرتش را چگونه تنظیم کند، بلکه لازم است مدارهای قدرتش را در جهان تعریف کند. به عبارت دیگر باید موضع‌‌‌‌‌گیری‌‌‌‌‌اش را در برابر شبکه ‌‌‌ی روابط بسیار پیچیده‌‌‌‌‌ی جهان امروز مشخص کند که بخشی از این موضع ‌‌‌گیری در رویارویی با تمدن اروپایی و موج مدرنیته است.

باید اضافه کرد تمدن اروپایی به مدرنیته منحصر نمی‌‌‌‌‌شود، بلکه یکی از امواج تمدن اروپایی مدرنیته است. در همه‌‌‌‌‌ی تمدن ‌‌‌ها جریان ‌‌‌هایی شکل می ‌‌‌گیرد که دورانی دوام می ‌‌‌آورند و بعد جایشان را به جریان دیگری می ‌‌‌دهند. برای مثال آن‌‌‌‌‌چه تمدن اسلامی نامیده می‌‌‌‌‌شود از نظر علمی موضوعیت ندارد، زیرا تمدن زنجیره ‌‌‌ای از شهرهاست که به هم متصل ‌‌‌اند و با هم روابط گوناگونی مانند مراودات تجاری و فرهنگی و حتی درگیری ‌‌‌های نظامی دارند که باعث می ‌‌‌شود سبک زندگی مشترکی در میان ساکنان آن‌‌‌‌‌ها شکل بگیرد. بنابراین،می‌‌‌‌‌توان گفت تمدن یک سخت ‌‌‌افزار و قلمرو جغرافیایی و تعدادی شهرِ متصل به هم است، اما دین یک نرم ‌‌‌افزار و شیوه ‌‌‌ی زندگی است از این رو هنگامی که ساموئل هانتینگتون (Samuel P. Huntington) از تمدن «ارتودوکس» نام می ‌‌‌برد، خطا می‌‌‌‌‌کند، زیرا ارتودوکس یک فرقه ‌‌‌ی مسیحی است. همان‌‌‌‌‌طور که تفکر «کنفوسیوسی» و «بودایی» دین‌‌‌‌‌هایی در میان تمدن چینی و اکنون کمونیسم هم یک دین مدرن در تمدن چین است. به همین ترتیب تمدن اروپایی سخت ‌‌‌افزاری است که درون آن چندین نرم افزار تولید شده است در قرون میانه موج فرهنگی مسیحیت در این تمدن شکل می‌‌‌‌‌گیرد که نتایج آن جنگ ‌‌‌های صلیبی، دوران استعمار و… است. مدرنیته نیز فرایند دیگری است که در تمدن اروپایی تولیدشده است، همان ‌‌‌طور که اسلام یک نرم ‌‌‌افزار در دل تمدن ایرانی است. بنابراین باید این ‌‌‌ شاخه ‌‌‌ها را در ذهن تفکیک کرد و مفاهیمی مثل غرب و مدرنتیه را به شکل مبهم و کلی به کار نگرفت.

در دنیای امروز مدرنیته امری جدید و جهانگیر است. البته اولین بار نیست که تمدنی لایه ‌‌‌های نرم ‌‌‌افزاری ‌‌‌اش را به تمدن ‌‌‌های دیگر تحمیل می ‌‌‌کند، اما مدرنیته تاکنون نیرومندترین جریانی است که در آن تمدنی، پیکربندی اجتماعی ‌‌‌اش را به دیگر نقاط جهان تعمیم داده است. اما مدرنیته یک مفهوم یکپارچه نیست و از شش بخش کلی تشکیل شده است که باید آن‌‌‌‌‌ها را از هم تفکیک کرد و هنگام اظهار نظر مشخص کرد که درباره ‌‌‌ی کدام یک از این بخش ‌‌‌ها سخن گفته و چه موضعی در برابر آن اتخاذ می ‌‌‌شود؛. در واقع سویه ‌‌‌های متفاوت مدرنیته موضع‌‌‌‌‌گیری‌‌‌‌‌های مختلفی را ایجاب می‌‌‌‌‌کند و و نمی ‌‌‌توان به ‌‌‌طور کلی با آن موافقت یا مخالفت کرد، زیرا جریان ‌‌‌های درونش از هم جدا هستند. در مواجهه با مدرنیته باید به این نکته توجه کرد که فلسفه ‌‌‌ی مدرنیته خاستگاهی ژرمنی دارد، علوم تجربی آن انگلوساکسون و ریشه ‌‌‌ی هنر و ادبیات آن فرانسوی ـ لاتین است. پس هنگام تحلیل سیاست مدرن ــ که همان طبقه ‌‌‌بندی مدارهای قدرت است – باید خاستگاه آن را ریشه ‌‌‌یابی کرد.

در این متن موضعی روشن در برابر مدرنیته اتخاذ و معرفی می‌‌‌‌‌شود که با توجه به ریشه‌‌‌‌‌دار بودن آن در تمدن ایرانی دیدگاهی محکم به نظر می‌‌‌‌‌رسد.

به نظر می‌‌‌‌‌رسد از شش وجه مدرنیته سه وجه آن، یعنی دانش، فن ‌‌‌آوری و هنرِ مدرنیته ثمرات ارزشمندی داشته و قلبم را افزایش می ‌‌‌دهد. مثلاً با پزشکی مدرن، جان ‌‌‌های فراوانی از مرگ نجات یافتند، فن ‌‌‌آوری مدرنی مثل برق زندگی را راحت ‌‌‌تر کرد و هنر مدرن بسیار شکوفا و بالنده است. تمدن ایرانی در هر سه جنبه‌‌‌‌‌ی ذکر شده با تمدن مدرن سازگار است، زیرا خود گونه ‌‌‌ی دیگری از این ‌‌‌ دستاوردها داشته و با هیچ ‌‌‌کدام از این شاخه ‌‌‌ها بیگانه نبوده است. برای مثال شیوه ‌‌‌ی تفکر علمی در چین با اندیشه ‌‌‌ی مدرن بسیار متفاوت است و این تفاوت به اندازه¬ای است که حتی تفکر فلسفی در چین شکل نگرفت. اما ایرانیان از قدیم این شیوه ‌‌‌ی تفکر را می ‌‌‌شناختند و فلسفه از ایران به اروپا رفته، ترجمه و شکوفاتر شده و دوباره بازگشته است. بنابراین این جنبه ‌‌‌های مدرنیته را که مفید است و می ‌‌‌تواند قلبم را زیاد ‌‌‌کند، باید آموخت و به کار بست.

مدرنیته سه جنبه ‌‌‌ی دیگر نیز دارد، نخست اقتصاد مدرن که مبتنی بر مصرف ‌‌‌ است، دیگری نظامی ‌‌‌گری مدرن که بر مبنای استعمار و غارت شکل گرفته و جنبه ‌‌‌ی دیگر، دین ‌‌‌های مدرن که ادامه ‌‌‌ی تعصب قرون وسطایی و به شدت ویران ‌‌‌گر است. البته دین‌‌‌‌‌های مدرن معمولاً به شکل ایدئولوژی ‌‌‌ معرفی شوند، اما فاشیسم و کمونیسم، با این ‌‌‌که ادعای دین‌‌‌‌‌مدار بودن ندارند و خود را متفاوت از ادیان و بر علیه آن‌‌‌‌‌ها تعریف می ‌‌‌کنند، اما ساختاری کاملاً دینی دارند.

به ‌‌‌طور کلی دین ساختاری متافیزیکی دارد و از مجموعه ‌‌‌ای از قوانین و مناسک تشکیل شده که افراد را با هویت جمعی تعریف ‌‌‌شده ‌‌‌ای به هم پیوند می ‌‌‌زند. در ایدئولوژی‌‌‌‌‌ها نیز چنین ساختاری قابل شناسایی است. از سوی دیگر ایدئولوژی‌‌‌‌‌ها، هم‌‌‌‌‌چون ادیان، پیامبر، شهیدان و کتاب مقدس دارند. از مارکس و کاپیتال و چه ‌‌‌گوارا گرفته، تا هیتلر و نبرد من و هایدریش. همه ‌‌‌ی ایدئولوژی ‌‌‌های مدرن این ویژگی ‌‌‌های اعتقادی غیرعلمی را دارند. برای مثال کمونیست ‌‌‌ها بر این عقیده ‌‌‌اند که در پایان کار طبقه ‌‌‌ی کارگر پیروز است که عقیده ‌‌‌ای ‌‌‌ متافیزیکی است و دلیلی برای اثبات آن وجود ندارد. هم ‌‌‌چنین، همه‌‌‌‌‌ی تاریخ را محمل کشمکش طبقاتی می ‌‌‌دانند که باز هم دلیل موجهی برای آن وجود ندارد. این فرضی متافیزیکی و ادامه ‌‌‌ی تفکر اسکولاستیک است که با اندیشه ‌‌‌ی هگلی ادغام شده است و مانند سنت ‌‌‌ ‌‌‌های مسیحی شهیدانی نیز دارد. چنین ویژگی‌‌‌‌‌هایی برای فاشیست ‌‌‌ و لیبرالسیت هم صدق می ‌‌‌کند. به ‌‌‌طور کلی دین طریقه ‌‌‌ی اتصال انسان با امر قدسی است که این امر قدسی در مسیحیت به خدا یا مسیح متصل است، در کمونیسم به روح تاریخ و در فاشیسم به روح نژادی، در حالی که همه آن‌‌‌‌‌ها ادعای علمی بودن زیربنای فکری خود را دارند.

برای لیبرال دموکراسی هم ساختاری دینی می‌‌‌‌‌توان در نظر گرفت. برای مثال توماس جفرسون، از رهبران انقلاب آمریکا و تنظیم ‌‌‌کننده بیانیه ‌‌‌ی حقوق بشر آمریکا، که به دلیل مبارزه با نژادپرستی و برده ‌‌‌داری شهره است، خود از مبدعان مفهوم نژادی ‌‌‌پرستی و برتری سفیدپوستان بوده است. بر این اساس، باید این حقیقت را پذیرفت که دین‌‌‌‌‌های مدرن هم‌‌‌‌‌چون ریشه‌‌‌‌‌های مسیحی خود بسیار خطرناک ‌‌‌اند چون به راحتی دست به کشتار می ‌‌‌زنند.

بنابراین هنگامی که درباره ‌‌‌ی مدرنیته سخن گفته می ‌‌‌شود، باید مشخص کرد مراد کدام بخش از آن است و چه موضعی در برابر آن اتخاذ می ‌‌‌شود ، این موضع‌‌‌‌‌گیری نیز نیاز به مطالعه‌‌‌‌‌ی عمیق درباره‌‌‌‌‌ی ریشه‌‌‌‌‌ها و جنبه‌‌‌‌‌های مدرنیسم دارد.

وقتی با یک پدیده‌‌‌‌‌ی مدرن مواجهه می‌‌‌‌‌شویم، باید تفکیک کنیم که در کدام شاخه قرار می ‌‌‌گیرد و یا از هر شاخه چه میزان تأثیر گرفته ‌‌‌ است. برای مثال شبکه‌‌‌‌‌های مجازی و پدیده ‌‌‌ای مدرن چون اینستاگرام در این میان در کجا قرار می ‌‌‌ ‌‌‌گیرد؟ اینستاگرام زاده ‌‌‌ی فن ‌‌‌آوری مدرن است اما با هنر اتصال دارد، زیرا اساس آن به اشتراک گذاشتن عکس ‌‌‌ است. از طرف دیگر پشتوانه ‌‌‌ای علمی دارد و این ‌‌‌گونه به دانش مدرن هم متصل می ‌‌‌شود. به این شکل می ‌‌‌توان درباره ‌‌‌ی این پدیده ‌‌‌ی جدید داوری کرد.

تقابل شیوه ‌‌‌های سنتی و مدرن

هنگامی که از مدارهای قدرت سخن گفته می‌‌‌‌‌شود، باید فضای بحث را کاملاً مشخص کنیم و زمانی که به ایران ارجاع می‌‌‌‌‌دهیم منظورمان را به شکل روشن تشریح نماییم. یعنی معین کنیم که آیا مقصود سخن این است که به فضای پیش از مدرن بازگردیم یا مدارهای قدرت را به شیوه ‌‌‌ی سنتی در دنیا مدرن تنظیم کنیم؟

یک مثال جالب برای روشن شدن موضوع، تعیین قیمت طلا در ایران است. در پاساژ «تکیه دولت» مکان کوچک و تاریکی وجود دارد که در آن‌‌‌‌‌جا همه روزه، چند ده نفر به خرید و فروش طلا مشغول ‌‌‌اند. شیوه ‌‌‌ی معامله ‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌ها شفاهی است و سندی تنظیم نمی ‌‌‌شود، فقط مختصر چیزی یادداشت می ‌‌‌کنند تا در میان شلوغی چیزی از قلم نیفتد و فراموش نشود. وقتی برای اولین بار این مکان را دیدم واقعه ‌‌‌ای تاریخی در ذهنم تداعی شد. در اوایل دوره ‌‌‌ی پهلوی، سفیر انگلیس به ایرانیان توهین می ‌‌‌کند، دهخدا در پاسخ به او بیانه‌‌‌‌‌ای می ‌‌‌نویسد که در رادیو قرائت می ‌‌‌شود. در بخشی از بیانیه‌‌‌‌‌ی دهخدا آمده است:: «ایرانیان مردمی هستند که صبح یکدیگر را در بازار می ‌‌‌بینند، به ‌‌‌طور شفاهی با هم معامله می ‌‌‌کنند و تا شب یکی سودی کلان و دیگری ضرری فراوان می ‌‌‌بیند، اما هیچ یک از حرفشان برنمی ‌‌‌گردند».

شگفت این که این شیوه ‌‌‌ی معامله هنوز رواج دارد و با این ‌‌‌که مدرن نیست، اما بسیار درست و کاربردی است. در این روش ارزش عهد و پیمان بیشتر از اسناد کتبی است و با این ‌‌‌که فرد می ‌‌‌تواند به عهدش پایبند نباشد، اما به این کار دست نمی ‌‌‌زند، زیرا در چنین شیوه‌‌‌‌‌ای کسی که نقض عهد می‌‌‌‌‌کند دیگر نمی ‌‌‌تواند معامله کند. بر خلافِ ساختار اقتصاد مدرنیته که به طور کلی کتبی است، مثل وال ‌‌‌استریت[1] که در آن همه چیز بلافاصله ثبت می ‌‌‌شود و اگر فردی در معامله ‌‌‌ای کلاهبرداری کند به کمک این اسناد کتبی ثبت ‌‌‌شده می ‌‌‌توان از او شکایت کرد، در ساختار سنتی ایران اعتبار فرد مهم است و افراد به پشتوانه ‌‌‌ی این اعتبار با هم معامله می ‌‌‌کنند وگرنه سند محکمه ‌‌‌پسندی در دست ‌‌‌شان نیست که اگر مشکلی پیش بیاید، بتوانند شکایت کنند. در سنت ایرانی است که اهمیت به خود فرد داده می‌‌‌‌‌شود و در هنگام معامله، افراد با شخصیت حقیقی خود مقابل هم قرار می ‌‌‌گیرند و با هم معامله می ‌‌‌کنند، در حالی که در مدرنیته اشخاص اهمیت ندارند و نهادها روبه ‌‌‌روی هم قرار می ‌‌‌گیرند و هر شخص نماینده ‌‌‌ی نهاد یا شرکتی است.

بنابراین در ساختار سنتی تجارت، امکانات بهتری مشاهده می ‌‌‌شود، البته شیوه ‌‌‌ی معامله ‌‌‌ی مدرن هم روش بدی نیست و کتبی شدن معاملات بسیار راه ‌‌‌گشاست، اما اگر کتبی شدن به معنی زدوده شدن فرد از معادلات باشد مشکل ‌‌‌آفرین است که این اتفاق معمولاً رخ می ‌‌‌دهد. به ‌‌‌طور کلی در تجارت نیز مثل سطوح دیگر زندگی اجتماعی، هیچ ‌‌‌گاه «من» در اروپا مهم نبود ه است و خرید و فروش همواره میان خاندان ‌‌‌ها یا کلیسا اتفاق می ‌‌‌افتاد و تک ‌‌‌آدم ‌‌‌ها نماینده ‌‌‌ی خاندان یا کلیسا بودند، مانند جهان مدرن که افراد در آن نماینده ‌‌‌ی شرکت و یا دولتی خاص هستند.

نمونه ‌‌‌هایی از این دست نشان می ‌‌‌دهند که در تمدن ایرانی امکانات پیشامدرنی وجود دارند که می ‌‌‌توان برای
صورت‌‌‌‌‌بندی مفهوم قدرت از آن‌‌‌‌‌ها استفاده کرد. اساساً امروزه بیشتر کالاها، در ایران به شیوه ‌‌‌ی مدرن قیمت ‌‌‌گذاری می ‌‌‌شود و نمی ‌‌‌توان شیوی سنتی‌‌‌‌‌ای را که بیان شد در همه‌‌‌‌‌ی کشور تعمیم‌‌‌‌‌یافته دانست. اگر ساختار مدرن به شکل کامل جایگزین روش سنتی شود و همه‌‌‌‌‌ی مراحل تجارت به ‌‌‌صورت کتبی صورت پذیرد، احتمالاً شیوه ‌‌‌ی عمل کندتر و زمخت ‌‌‌تر می ‌‌‌شود و تنش ‌‌‌ها و میزان شکایات افزایش می ‌‌‌یابد؛ بر خلاف اکنون که قیمت ‌‌‌ طلا را جمعیتی حدود سیصد نفر که با هم آشنا، دارای اعتبار و معتمد یکدیگرند تعیین می ‌‌‌کنند و اگر جوانی وارد این بازار شود به مرور زمان و بر اساس رفتارش می ‌‌‌تواند این اعتبار را به ‌‌‌دست آورد. بنابراین این شیوه ‌‌‌های پیشامدرن امکاناتی دارد که می ‌‌‌توان آن را فراخواند و به کار بست و به کمک آن نقص ‌‌‌ها و مشکلات شیوه ‌‌‌ی مدرن را حل کرد.

موضع شخصی نگارنده در برابر مدرنیته به شدت انتقادی است. به ‌‌‌طور کلی انسان، گونه ‌‌‌ای ویران ‌‌‌گر و در حال انهدام کره ‌‌‌ی زمین است و نیرومندترین شیوه‌‌‌‌‌ی انسان برای انهدام زمین مدرنیته است. مدرنیته جهان را به سوی تباهی می ‌‌‌برد و به امکان زیادی وجود دارد که انسان به عنوان یک گونه در وضعیت مدرن منقرض شود. به عبارت دیگر، مدرنیته سرمشق درخشان و موفقی نیست به این دلیل که جنبه ‌‌‌ی اقتصادی و نظامی و دینی آن بر سه جنبه ‌‌‌ی دیگر غلبه یافته یعنی هنر، تکنولوژی و علم مدرن در خدمت سیاست، اقتصاد و دین ‌‌‌ مدرن قرار گرفته است.

البته این شش بخش در هم تنیده ‌‌‌اند و چرخش ‌‌‌هایی بازخوردی نسبت به هم دارند. مثلاً نظامی ‌‌‌گری مدرن سبب پیشرفت علم و تکنولوژی و حتی شکوفایی هنر شده است. شالوده ‌‌‌ی جهش فن‌‌‌‌‌آورانه ‌‌‌ی غرب، که به مدرنیته منتهی ‌‌‌شد، فن‌‌‌‌‌آوری چرخ ‌‌‌دنده در دوران نیوتون است که سبب انتقال نیرو شد و بعد از آن، تحول عظیمی در صنعت رخ داد. اما این تکنولوژی از قرن ‌‌‌ها قبل در ایران وجود داشته و انواع آسیاب ‌‌‌های آبی و بادی بر این اساس ساخته شده و کتاب ‌‌‌های فراوانی از جمله «کتاب الحیل»[2] درباره ‌‌‌ی طرز کار چرخ ‌‌‌دنده ‌‌‌ها نوشته شده است. البته در ایران برای استفاده از این فن‌‌‌‌‌آوری نیروهای طبیعی را بدون آسیب به محیط زیست برای تمرکز بر روی کاری هدایت و دستکاری می ‌‌‌کردند. در دوران مدرن همین عمل به فرایندی تبدیل شده که صدمات فراوانی به محیط زیست می ‌‌‌زند.

اگرچه در دنیای مدرن از نظر تکنولوژی پیشرفت‌‌‌‌‌های بسیاری پدید آمده و در علم جهش بزرگی رخ داده است، اما حاصل این پیشرفت‌‌‌‌‌ها از سوی دیگر بحران‌‌‌‌‌های زیست ‌‌‌محیطی و فروپاشی زیست ‌‌‌کره است. ممکن است رسانه ‌‌‌های مدرن با استفاده از دختری به نام گرتا تونبرگ[3] به اجرای نمایشی بپردازند و مخاطبان را قانع کنند که دنیای مدرن این معضل را دریافته است، اما به راستی این ‌‌‌گونه نیست و این شعارها و جریان‌‌‌‌‌های سبز تبلیغاتی ثمری ندارد زیرا شرکت ‌‌‌های عظیم علی‌‌‌‌‌رغم این جریان‌‌‌‌‌ها در حال انهدام زمین ‌‌‌ هستند.

با این ‌‌‌که در همه‌‌‌‌‌ی دوران‌‌‌‌‌های تاریخی، پیشرفت‌‌‌‌‌های فن‌‌‌‌‌آورانه با آسیب زدن به طبیعت همراه بوده، اما هیچ سرمشقی تاکنون ابزار و توانایی مدرنیته را برای چنین حرکت مخربی نداشته است. در تمدن جهان تجربه ‌‌‌های موفقی وجود داشته که می ‌‌‌توان درس‌‌‌‌‌های مفیدی از آن برای استفاده از فن‌‌‌‌‌آوری در ایجاد رفاه و پیشرفت علوم آموخت. مثلاً تمدن ایران در دوران‌‌‌‌‌هایی ساختاری شبیه تمدن مورچه ‌‌‌ها به خود می ‌‌‌گیرد و به شکل ایستا با طبیعت برخورد می‌‌‌‌‌کند. برای مثال در سیستم گرمایش و سرمایش در خانه ‌‌‌ها از چنین روشی استفاده می‌‌‌‌‌کند. به ‌‌‌طور کلی محور فن‌‌‌‌‌آوری، منابع و چرخش انرژی است و شیوه‌‌‌‌‌ ‌‌‌ی گرم کردن خانه مثال مناسبی برای تفکیک میان این دو شیوه ‌‌‌ی تفکر ایرانی و اروپایی است. در اروپا در ابتدا برای گرم کردن خانه‌‌‌‌‌ها هیزم می ‌‌‌سوزاندند که به جنگل ‌‌‌زدایی منتهی شد،بعد از آن استفاده از زغال ‌‌‌سنگ فراگیر و سبب آلودگی هوا و محیط زیست شد. پس از اکتشاف نفت هم استفاده‌‌‌‌‌ی بی‌‌‌‌‌رویه از آن از یک طرف صدمات جبران ‌‌‌ناپدیری به محیط زیست وارد کرد و از طرف دیگر زمینه‌‌‌‌‌ساز جنگ ‌‌‌ و خسارات مالی و جانی فراوانی در تمدن ایران و نقاط دیگر جهان شد. به ‌‌‌طور کلی استفاده از انرژی در هر زمینه‌‌‌‌‌ای در اروپا چنین فرایندی دارد. اما منابع اصلی انرژی در ایران ‌‌‌زمین آب، باد و خورشید بوده است و در کنار آن نفت، مقداری زغال سنگ و بهره‌‌‌‌‌برداری از جنگل نیز وجود داشته است، اما به تخریب محیط زیست منتهی نشده و اتفاقاً چنین فرایند بهره ‌‌‌وری زیادی داشته است. مثلاً خانه ‌‌‌های سنتی کاشان یا شهرهای دیگری مانند آن، نسبت به خانه ‌‌‌هایی که اکنون ساخته می ‌‌‌شود، در زمستان گرم ‌‌‌تر و در تابستان خنک ‌‌‌ترند.علاوه بر این سیستم ‌‌‌های گرمایش و سرمایش کنونی بسیار شکننده و پرهزینه اند و مشکلات آن را در روزهای برفی که فشار گاز کم می ‌‌‌شود یا در تابستان که مصرف زیاد انرژی سبب قطع شدن برق و از کار افتادن کولرها می ‌‌‌شود، مشاهده می‌‌‌‌‌کنیم.

یادآوری می ‌‌‌کنم، مراد این نیست که همواره سیستم سنتی بهتر از شیوه‌‌‌‌‌ی مدرن است، اما باید در نظر داشت که روش‌‌‌‌‌های سنتی زمان خودشان موفق عمل کرده است و تجربیات فراوانی را در خود اندوخته اند که ممکن است راهبردهای مناسبی را در موقع نیاز به ما پیشنهاد ‌‌‌دهند. این نکته را نیز باید در نظر گرفت که بطورکلی انسان محیط زیست را از بین می ‌‌‌برد اما شدت و سرعت تخریب مهم است.

سوالی که اکنون مطرح می‌‌‌‌‌شود این است آیا اکنون می‌‌‌‌‌توان بدیلی برای مدرنیته در نظر گرفت و اگر مدرنیته نفی شود جایگزینی برای آن وجود دارد؟ از آن جا که مدرنیته یک روند تمدنی مخرب است برای پیشگیری از تبعات ویرانگر آن نیاز است بدیلی را جایگزین آن کرد و این جانشین باید از بین تمدن‌‌‌‌‌های موجود انتخاب شود. تمدن‌‌‌‌‌های زنده‌‌‌‌‌ی جهان امروزه، سه تمدن اروپا، چین و ایران هستند و تمدن ‌‌‌ها دیگر منقرض شده ‌‌‌اند. از طرف دیگر از بین این سه، تمدن چین در مدرنیته حل شده و رگه ‌‌‌های کمرنگی از آن‌‌‌‌‌چه منحصر به تمدن چینی است در آن باقی مانده است. به همین دلیل ایران ‌‌‌زمین و تمدن آن اهمیت دارد، چون تنها بدیل و گزینه در مقابل مدرنیته است و به همین دلیل در این متن مدام به آن ارجاع داده می ‌‌‌شود. اما برای بهره‌‌‌‌‌مندی ارزش‌‌‌‌‌ها و آموزه‌‌‌‌‌های این تمدن نباید فقط به شعارهای روشنفکرانه اکتفا کرد.

یکی از این ارزش‌‌‌‌‌ها نقش و تأثیرگذاری اراده‌‌‌‌‌ی فردی در تعیین جهت تاریخ است. و بر خلاف تمدن ‌‌‌های دیگر، در ایران، ‌‌‌آدم ‌‌‌ها به تنهایی می ‌‌‌توانند تاریخ را تغییر دهند و این کار بارها به وسیله‌‌‌‌‌ی انسان‌‌‌‌‌های بزرگ انجام شده است. تاریخ چین، تاریخ انسان‌‌‌‌‌های منفرد و تأثیرگذار نیست، بلکه تاریخ قبایل، فرقه ‌‌‌ها و دودمان ‌‌‌هاست. تمدن اروپایی نیز این ‌‌‌گونه است و به همین دلیل افرادی مثل ناپلئون و هیتلر در آن کمیاب ‌‌‌اند. این افراد خود را خارج از سازمان تعریف می‌‌‌‌‌کنند و سازمان‌‌‌‌‌های جدیدی تشکیل می ‌‌‌دهند، بر خلاف بیشتر شخصیت ‌‌‌های اروپایی که در تاریخ باستان و مدرن نماینده ‌‌‌ی نهادها هستند. اما ایران این امکان را به لحظ سنتی دارد که تک ‌‌‌آدم ‌‌‌هایش در سطح ملی و جهانی تعیین ‌‌‌کننده باشند.

بنابراین اگر بنا باشد بدیلی در مقابل مدرنیته تعریف شود، بهترین امکان ایران است که اندوخته ‌‌‌ی معنایی و فرهنگی مناسبی دارد، اما بحث امکان تحقق این گزینه محل بحث است. در شرایطی می‌‌‌‌‌توان یک نظام فلسفی دیگر در مقابل مدرنیته تعریف کرد که آن‌‌‌‌‌چه در تمدن ایران موجود بوده پالایش و سرمشق‌‌‌‌‌های آن پیکربندی شود و نظام اسطوره ‌‌‌شناسی نویی پدید آید. هم‌‌‌‌‌چنین، این نظام فکری جدید در جایگاه یک نرم ‌‌‌افزار، در صورتی می ‌‌‌تواند جانشینی برای سرمشق مدرن باشد، که مکملی با آن همراه شود و آن مکمل، قدرت یا توانایی تشکیل سازمان و ساختار عملیاتی و اجرایی. است.

ایرانیان در جایگاه گزینه‌‌‌ی جدیدی برای زیست ‌‌‌جهان پیرامون ‌‌‌شان نیاز به افرادی نیرومند دارند که با شیوه‌‌‌‌‌های جدید سازمان ‌‌‌های جدیدی را پایه ‌‌‌گذاری کنند و هم ‌‌‌چنین به تعریف جدیدی از قدرت نیاز دارند که ظهور آن در ایران ممکن است. شاید این سخنان آرمان ‌‌‌گرایانه به نظر برسد و درباره ‌‌‌ی سطحی از تحول و قدرتمندی سخن بگوید که بسیار غیرواقعی و خیالبافانه جلوه کند، اما در واقع همه ‌‌‌ی ‌‌‌ ایرانیان در این لایه قرار دارند و به دلایل مختلفِ جامعه ‌‌‌شناسانه ‌‌‌ امکان تغییر برای آنان وجود دارد. البته چنین ادعایی به این معنی نیست که این چشم‌‌‌‌‌انداز در حال تحقق است، بلکه به این معناست که ممکن است تحقق پیدا کند. در اروپا هر گاه فرد دست به کاری بزند، سیستم خود را متعادل می ‌‌‌کند و با چند شعار و تعریف و تمجید ماجرا تمام می ‌‌‌شود. اما در ایران سیستم قادر به متعادل کردن نیست، زیرا هنوز آشوب جریان دارد و لایه ‌‌‌ی سخت مقاومی وجود دارد که فرد کنشگر می ‌‌‌تواند از آن استفاده کند.

در بسیاری از مواقع، وقتی درباره ‌‌‌ی اهمیت «من»، تأثیری که در هستی می ‌‌‌گذارد و تحولی که در جامعه ایجاد می ‌‌‌کند سخن گفته می ‌‌‌شود، به کشورهایی مثل کره ‌‌‌ی جنوبی و ژاپن که نمونه‌‌‌‌‌های موفقی از جمع ‌‌‌گرایی و نهادمداری و مؤفق ‌‌‌تر از ایران هستند، اشاره می‌‌‌‌‌شود. اما در واقعیت ساعت کاری در این کشورها بسیار زیاد و شرایط کاری به قدری سخت است که با برده ‌‌‌داری تفاوتی ندارد. در سرمشق زروان، معیار تعیین موفقیت میزانِ قلبم است. از نظر بقا، طول عمر و سلامتی در کشوری مثل کره‌‌‌‌‌ی جنوبی برابر با متوسط جهانی و تقریباً به اندازه ‌‌‌ی ایران است، اما درباره ‌‌‌ی سیستم معنا و قدرت ــ که همانند سازمان ‌‌‌های اقتصادی مدرن مانند «سامسونگ» و سازمان‌‌‌‌‌های غیربومی ، وارداتی است ــ ماجرا متفاوت است. همه‌‌‌‌‌ی این روندها سیستم ‌‌‌هایی نهادگرا هستند و در کشورهای آسیای جنوب شرقی موفق عمل می ‌‌‌کنند، و از این نظر فرقی میان کره شمالی و جنوبی وجود ندارد. کره جنوبی این سیستم را موفق ‌‌‌تر پیاده کرده و دلیل شکست شمالی ‌‌‌ها انزوای آن‌‌‌‌‌هاست، تا جایی که در دهه ‌‌‌ی شصت میلادی و در زمانی که شوروی از کره شمالی حمایت می ‌‌‌کرد، از نظر اقتصادی شرایط بهتری داشتند و مهاجرت در میان دو کره برعکس بوده است.

بنابراین لازم است به این موفقیت با دیدی انتقادی توجه کرد. بی ‌‌‌شک سامسونگ شرکت موفقی است و محصولاتی تولید می ‌‌‌کند که قلبم را افزایش می ‌‌‌دهد و هم‌‌‌‌‌چنین بسیار درآمدزاست. اما این ‌‌‌ها به یک لایه تعلق دارد. مثلاً محصولاتی مثل ضبط صوت یا تلویزیون به لایه ‌‌‌ی فرهنگ مربوط‌‌‌‌‌اند و فن‌‌‌‌‌آوری تولید این ماشین‌‌‌‌‌ها معنا را افزایش می‌‌‌‌‌دهد، اما در لایه ‌‌‌ی اقتصادی که موتور مولد صنایعی این ‌‌‌چنینی است شرایطی مانند برده ‌‌‌داری حاکم است. با این تفاوت که در کره ‌‌‌ جنوبی نیازی نیست مثل کره شمالی، افراد اربابشان را دوست داشته باشند، و اگر به آن‌‌‌‌‌ها ابراز علاقه نکنند مشکلی برایشان پیش نمی ‌‌‌آید. طبیعی است که از نظر انسانی در کره جنوبی شرایط بهتر است اما در ماهیت دو سیستم تفاوت چندانی وجود ندارد و به ‌‌‌طور کلی در شرق آسیا «من» در نهاد تعریف می ‌‌‌شود.

برای نمونه فردی ‌‌‌ترین بخش ادبیات شعر و فردی ‌‌‌ترین نوع شعر غزل است، اما در آن منطقه شعری موازی غزل فارسی را به صورت جمعی می ‌‌‌سرایند. اشعار ژاپنی بلندتر را هم که مانند قصیده است و تکه ‌‌‌ی اولش «هایکو» نام دارد چند نفر با هم می ‌‌‌سرایند. شاید این ‌‌‌که چند نفر دور هم جمع شوند و با هم شعر بگویند هیجان ‌‌‌انگیز باشد، اما دلیل این کار نبودن فردیت در فرهنگ این منطقه است. شخصیتی مثل سعدی، را با خواندن اشعارش می‌‌‌‌‌توان شناخت اما در فرهنگ ژاپنی با خواندن اشعار نمی‌‌‌‌‌توان به وجوه شخصیتی شاعر و شرایط روزگارش پی برد. مثلاً با خواندن هایکوهای معروف ماتسوئو باشو[4] نمی ‌‌‌توان فهمید که فرهنگ، جغرافیا و زبان ژاپن در زمان او چگونه بوده است، زیرا آن‌‌‌‌‌چه باشو به آن فکر می ‌‌‌کرد در میان اشعارش مشخص نیست و این ویژگی فرهنگ آسیای شرقی است.

این نهادگرایی را نمی‌‌‌‌‌توان برتری دانست زیرا با این ‌‌‌که سیستم در سطح نهاد موفق عمل می ‌‌‌کند، در سطح من چروکیده و نحیف است. البته مراد از اهمیت دادن به من نادیده گرفتن نهاد نیست، بلکه تعادلی میان این دو سطح لازم است و من ‌‌‌ها می‌‌‌‌‌توانند این تغییر را ایجاد کنند، زیرا من ‌‌‌ها پیچیده ‌‌‌تر از نهادها هستند و توانایی تولید نهادهای پیچیده ‌‌‌ی ‌‌‌ دیگررا دارند. این بستر از گذشته در ایران وجود داشته و من‌‌‌‌‌هایی که نهادهای پیچیده را پایه ‌‌‌گذاری می ‌‌‌کرده‌‌‌‌‌اند فراوان بوده ‌‌‌اند. حتی اکنون نیز شرایط ایران بسیار پیچیده است و من ‌‌‌ها اعمال پیچیده ‌‌‌ای را هدایت می ‌‌‌کنند. برای مثال در حوزه‌ی جنگ، ایران نسبت به دیگر رقیبانش در منطقه نیروی نظامی بزرگ و پیشرفته ‌‌‌ای ندارد، اما موفق عمل می ‌‌‌کند. دلیل این امر فرایندهایی است که از قبل وجود داشته و ایران از آن تجربیات و روندهای طبیعی استفاده می ‌‌‌کند. برای نمونه ماجرایی که در یمن و سوریه رخ داده است مشابه همان اتفاقی است که در جنگ ‌‌‌های صلیبی رخ داده؛ نه تنها روندها، بلکه مکان ‌‌‌های جغرافیایی هم مشابه رخدادهای همان دوره است.

 

 

  1. ۳۳. wall street. خیابانی در محله ی منهتن نیویورک که مراکز اقتصادی مهم و چند بازار بورس در آن واقع شده است.
  2. ۳۴. نام کتابی معروف در علم مکانیک و علوم وابسته است که در قرن سوم هجری/ هشتم میلادی در بغداد توسط سه دانشمند به نام بنوموسی در بیت الحکمه بغداد نوشته شده است. این ها سه دانشمند فیزیک دان و مخترع ایرانی اهل خراسان به نام فرزندان موسی بودند، که در بیت الحکمه به فعالیت علمی مشغول بودند.
  3. . Greta Thunberg
  4. ۳۶ بزرگ ترین و نام آورترین شاعر هایکوسرای ژاپنی که در نیمه ی دوم سده ی هفدهم میلادی می زیسته است.

 

 

ادامه مطلب: بخش پنجم: مهر و فرهمندی – گفتار نخست: مهر و نهاد

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب