پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار چهارم: رازهای میترایی

گفتار چهارم: رازهای میترایی

1. مجموعه‌ی اسناد به جا مانده از مهرپرستی باختری نشان می‌دهند که این آیین دینی رازورزانه بوده است. مهرپرستی از این نظر با سایر ادیان جهان باستان تفاوت دارد که عضویت در آن ارثی نبوده و همه‌ی پیروان آن می‌بایست پس از رسیدن به سن بلوغ به شکلی فعال و خودمدار داوطلبِ ورود به آن شوند. این در تقابل کامل با ادیان سنتی معمولی قرار می‌گیرد که در آن‌‌‌‌‌‌ها زاده شدن کودکی در یک خانواده‌، به معنای شریک شدنِ خودکار و پیش‌انگاشته‌ی کودک در دین والدینش محسوب می‌شده است.[1]

داوطلبانه بودنِ آیین مهری تا حدودی به خصلت رازورزانه‌ی آن مربوط می‌شود، اما با آن مترادف نیست. باید در نظر داشت که در جهان یونانی-رومی ادیانی که با نام رازآمیز خوانده می‌شدند (مانند رازهای الوزیس و رازهای دیونوسوس) لزوما عارفانه یا مرموز نبودند. یعنی رازنگهداری و سوگند برای افشا نکردن راز ویژگی مشترک‌شان نبود و محتوای عرفانی خاصی هم آن‌‌‌‌‌‌ها را به هم متصل نمی‌کرد. در جهان باستانِ باختری، این عنوان برای اشاره به آیین‌ها و دین‌هایی به کار گرفته می‌شد که دارای سلسله مراتبی از آشنایی با مفاهیم دینی بودند و این سلسله مراتب را از مجرای مراسم تشرف پیاپی بر اعضایشان اعمال می‌کردند.[2] آیین مهری هم در روم ساختار و وضعیتی مشابه داشت و به احتمال زیاد بخش مهمی از محتوای عرفانی و رمزپردازانه‌ی ایرانی‌اش در جریان گذار به جهان یونانی و بعد رومی دستخوش دگردیسی و حذف و ساده‌سازی شده بودند. با این وجود محتوای یاد شده همچنان به قدری نیرومند بوده که مهرپرستان باختری خود را وارث فرهنگ و رازهای ایرانی قلمداد کنند.

مفهوم راز که هم در آیین زرتشتی و هم در مهرپرستی دیده می‌شود، کلید اصلی ادیانی است که به ارتباطی عرفانی میان انسان و خداوند قایل هستند و خداگونه شدنِ انسان را تبلیغ می‌کنند. این ادیان ادعا می‌کنند که راهی برای دگردیسی یافتن به خدایان وجود دارد و آدمیان این توانایی و گنجایش را دارند تا در تقدس خدایان شریک شوند. این باور که به شکلی پراکنده و ابتدایی در ادیان بدوی و آیین‌های شمنی وجود دارد، برای نخستین بار در آیین زرتشت به شکل یک قاعده‌ی اندیشیده و روشن صورتبندی شد. چنان که در کتاب دیگری نشان داده‌ام،[3] اصولاً ظهور مفهوم خدای یکتایی که ماهیت اخلاقی یکسره خوب و نیک داشته باشد، دستاورد و نتیجه‌ی این باور به خداگونگی انسان است.

دستاورد صورتبندیِ یکتاپرستانه‌ی زرتشت از مفهوم تقدس به قدری تأثیرگذار و برانگیزاننده بود که طی هزار سالی که بر آیینش گذشت، تقریبا تمام ادیان مهم ایرانی عناصر اصلی آن را وام‌گیری کردند. داربست این آیین بر سلوک عرفانی آدمی و امکان دگردیسی یافتنش به خداوند استوار بود. به این ترتیب بود که سلسله مراتبی وجودی و پلکانی از تقدس پدید می‌آمد که پیروان دین می‌بایست از آن بگذرند. تمام آیین‌هایی که چنین پایگانی از سلوک و عروج را تبلیغ می‌کنند، مسیر رشد و خدا شدن را امری پیچیده و دشوار و نیازمند راهنمایی می‌دانند و این همان است که به صورت راز در اندرون‌شان صورتبندی می‌شود. این قالب را به طور مشترک هم در عرفان زرتشتی می‌توان بازجست و هم ردپای نمایانش را در آيین مهر می‌بینیم.

پیامد مستقیم باور به سلسله مراتبی از رشد و تقدس و رازورزانه و داوطلبانه بودنِ ورود به این مسیر سلوک، نخبه‌گرایی و تأکید بر انتخاب شخصی افراد و ماهیت متمایز و مستقل تک تک پیروان است. این امر در سودا،[4] که یک دانشنامه‌ی یونانی قرن دهم میلادی با سی هزار مدخل است، به این شکل انعکاس پیدا کرده که «مهرپرستان تنها کسانی را در انجمن خود می‌پرستیدند که تقدس و توانمندی خود را با گذر از آزمون‌ها و چالش‌‌های فراوان اثبات کرده باشد».[5] به همین شکل، گریگوری اهل نازیانزِن که از متکلمان کلیسایی است هم به آزمون‌‌های رایج در رازهای میترایی اشاره کرده است.[6]

این گزارش‌ها نشانگر آن است که مهرپرستان ویژگی‌هایی خاص را در هنگام عضوگیری مورد توجه قرار می‌دادند و همچون گروهی نخبه‌گرا شرط‌ها و آزمون‌هایی را بر سر راه داوطلبان عضویت پیش می‌نهادند. به روایت برخی از مورخان رومی، آیین مهری دارای هشتاد مرحله‌ی گذار بود که در هریک تشرف با فشردن دست راست موبد بلندمرتبه انجام می‌پذیرفت.[7] گزارش‌‌های دیگری نیز –به خصوص از نویسندگان مسیحی- در دست است که خطرناک و خونین بودنِ آزمون‌های گذار مهری را نشان می‌دهد. با این وجود شواهد درونی مربوط به خودِ محافل مهری نشان می‌دهد که بخش عمده‌ای از این باورها اغراق‌آمیز بوده و از شیفتگی مردم عادی نسبت به آیین‌‌های رازآمیز یا دشمنی مبلغان مسیحی ناشی می‌شده است.

از شواهد باقی مانده از مهرابه‌ها و گزارش‌‌های مورخان رومی روشن می‌شود که شمار مراحل گذار در میتراپرستی رومی هفت تا بوده است. در کاشی‌‌های مهرابه‌ی فلیکیسیموس[8] در اوستیا (بندرگاه رم) این هفت مرحله با نمادهای ویژه‌ي هریک بازنموده شده‌اند. بر مبنای این تصویر روشن می‌شود که این هفت گام از دید مهرپرستان با هفت اختر اصلی آسمان شبانه مربوط بوده است و هریک از آن‌‌‌‌‌‌ها توسط یکی از ستارگان حمایت می‌شده‌اند[9] سنت ژروم هم هنگام شرح آیین میترایی به همین هفت مرحله اشاره کرده است.[10]

هفت پله‌ی تشرف در آیین میترای رومی به این ترتیب سازمان یافته بودند:[11]

نخست، کلاغ (Corax) که نقش خبررسان و پیک را در محفل مهری ایفا می‌کرد. کلاغ طبق اساطیر مهری همان جانوری بود که جای گاو را به میترا خبر داد و از این رو نماد او را کادئوس می‌دانستند. کادئوس چوبدست مشهور هرمس بود که دو مار به آن پیچیده بودند و در جهان باستان نماد پیک‌ها پنداشته می‌شد. مرحله‌ی کلاغ با سیاره‌ی تیر (هرمس، مرکوری، یا عطارد) همسان است.

ارتباط مرحله‌ی نخست با کلاغ بدان معناست که نوآموزان مهری در این مرحله به طور نمادین می‌مردند و بار دیگر زنده می‌شدند. کلاغ از دیرباز در ایران زمین با مرگ پیوند داشته است. این امر احتمالاً از اینجا ناشی می‌شود که زرتشتیان مردگان خویش را در استودان‌هایی در فضای باز می‌نهادند تا خوراک جانوران شود و کلاغ معمولاً نخستین جانوری بوده که به سراغ جسد مردگان می‌رفته است. پیوند میان مرگ و کلاغ همچنان در اساطیر عامیانه‌ي اروپایی باقی مانده است. چنان که مثلاً در کارت‌های فال‌گیری تارو، علامت کارت شماره‌ی 13 (که همتای مرگ و نحس است) ‌کلاغ است. نقش کلاغ را در کارت شماره‌ي 4 هم می‌توان دید. 4 (3+1) از دیرباز با 13 مترادف دانسته می‌شده و در رمزشناسی تارو، مترادف با زمان است که به خاطر فرسودن همه چیز، عامل مرگ هم هست.

پس از مرگ نمادینِ داوطلب عضویت در این مرحله و رستاخیز روحانی وی، وی را غسل تعمید می‌دادند و با آب می‌شستند و تمام گناهان وی با این مناسک بخشیده می‌شد. آنگاه دعایی به نام مانترا به وی آموخته می‌شده تا با تکرار کردنش مراقبه کند.

دوم، مرحله‌ی بانو (nymphus) که در آن تشرف یافتگان پیراهنی بلند و زنانه می‌پوشیدند و مشعل و چراغی را به عنوان نماد این مرحله به دست می‌گرفتند. جالب آن است که نماد دیگر برای اعضای این مرحله،‌ دیادِم یا سربندِ اشکانی بود که بر سکه‌های اشکانی همچون نواری دور سرِ شاه دیده می‌شود و علامت فر ایزدی در میان شاهان اشکانی بوده است. رواج این نماد سلطنتی اشکانیان در میان مهرپرستان رومی که معمولاً در حال جنگ با پارت‌ها بودند، از سویی نشانگر درجه‌ی نفوذ نمادهای ایرانی در روم است و از سوی دیگر احتمال مهرپرست بودنِ شاهان اشکانی را تقویت می‌کند.

در این مرحله مهرپرست به عقد عرفانیِ ایزد مهر در می‌آمد و به این ترتیب با او پیمان می‌بست. این همان رسمی است که بعدتر توسط مسیحیان وام‌گیری شد و در صومعه‌ها سبک زندگی دنیاگریزانه و سوگند برای پرهیز از ارتباط جنسی را به ازدواج با مسیح تعبیر کرد. در میان مهرپرستان هم شکلی خفیف‌تر از این رسم وجود داشته و عضوی که در مرحله‌ی بانو بوده سوگند می‌خورده تا در زمان ماندنش در این پایه از آمیزش جنسی بپرهیزد. در جریان مراسم گذار به این مرحله، نوآموز جامی پر از آب را به پیکره‌ی میترا تقدیم می‌کرد. جام نماینده‌ی قلبِ او و آبِ درونش نماد روحِ وی بود که به ایزد مهر پیشکش می‌شد. این مرحله با عنصر آب مربوط بود و سیاره‌ي ناهید (زهره، ونوس یا آفرودیته) نماینده‌اش بود.

سوم، مرحله‌ی سرباز (Miles) است که در جریان مراسم تشرفش نوآموز کاملاً برهنه می‌شد و دستان و چشمانش بسته می‌شد. آنگاه نوآموز به نشانه‌ی تابعیت از قوانین فرقه زانو می‌زد و بندِ دستانش با یک ضربِ شمشیر بریده می‌شد. این حرکت به معنای رهایی نوآموز از بندِ جبرهای مادی بود، و برهنه شدنش نمادِ کنده شدن از زندگی پیشین محسوب می‌شد. در این مرحله با نوک شمشیری تاجی را بر سر نوآموز می‌نهادند. او می‌بایست تاج را از سر بردارد و بر شانه‌اش بنهد و بگوید: «تنها تاجِ من میتراست.» بعد هم لباس جنگی قهوه‌ای می‌پوشید و آن علامت مشهور مهر را – که صلیب یاگردونه‌ی مهر باشد- بر پیشانی‌اش خالکوبی می‌کردند. علامت اعضای این مرحله یک توبره، یک نیزه و یک کلاهخود بود. این مرحله با سیاره‌ی بهرام (مریخ، آرس یا مارس) همتاست.

مرحله چهارم، شیر (Leo) نامیده می‌شد و نخستین گام از مراحل عالی آیین میترا محسوب می‌شد. علامتش انبری بود که برای به هم زدن آتش در آتشکده کاربرد داشت. نوآموزان هنگام تشرف به این مرحله لباسی ارغوانی بر تن می‌کردند و دست و زبانشان را با شیر و عسل می‌شستند. دلیل این کار این بود که نوآموز در این مرحله با آتش همتا دانسته می‌شد و از این رو طی مراسم تشرف حق نداشت با آب تماس یابد.[12] مراسم تشرف با اجرای بزمی نمادین ادامه می‌یافت که نوآموز در ابتدای آن گوشتی را برای دیگران می‌آورد و بعد در خوردن آن با اعضای محفل همراه می‌شد. این مراسم نشانگر شام آخرِ مهر بود. طبق اساطیر مهری،‌ میترا پیش از عروجش به آسمان و سوار شدن بر گردونه‌ی خورشید با دوستانش شامی خورد که از نان و شراب و گوشت قربانی تشکیل شده بود. مهرپرستانی که در پایگان شیر قرار داشتند، می‌بایست نقشِ نگهبان آتش مقدس را بر عهده بگیرند. این مرحله با سیاره‌ی برجیس (مشتری، ژوپیتر یا زئوس) برابر بود که در ایران زمین با هورمزد برابر انگاشته می‌شد.

مرحله پنجم پارسی (Perses) نام داشت و علامت آن پیراهن خاکستری رنگی بود که نوآموز می‌پوشید و هنگام تشرف سرش را با عسل تدهین می‌کرد. نماد این مرحله داس است و ماه با آن همتا دانسته می‌شد. نماد خاص این مرحله یک هلال ماه و ستاره است و این همان علامتی است که بر پشت بسیاری از سکه‌های اشکانی دیده می‌شود در زمان ساسانیان به صورت نشانه‌ی رسمی شاهنشاهی ایران در می‌آید. این همان نمادی است که تا به امروز در قالب علامت کشورهای اسلامی باقی مانده و مثلاً در پرچم کشورهایی مانند ترکیه و مراکش دیده می‌شود. نماد دیگرِ اعضای این مرحله، شمشیر کوتاه پارسی یا آکیناکِه بود که در تخت جمشید آن را می‌توان در غلافی بر کمربند پارس‌ها آویخته دید. جالب آن که سنت ژروم هنگام ذکر این هفت پله، مرحله‌ي پارسی را با نام پرسئوس (پهلوان یونانی) یکی می‌گیرد و سلسله مراتب میترایی را به این ترتیب بر می‌شمارد: کلاغ، عروس، سرباز، شیر، پرسئوس، خرچنگ و پدر.[13]

کومون در جمع‌بندی‌اش از منابع رومی در مورد این مرحله، گفته که با تشرف به این پله، نوآموز به عضویت نژادی برگزیده در می‌آمد که تنها وارث حکمت مغان بود و شایستگیِ دریافت وحی و الهام ایزدان را داشت.[14] چنین می‌نماید که پرسئوس – پهلوان نامدار یونانی که نامش هم به معنای پارسی است،- تجلی این پارسی شدن محسوب می‌شده است. در این مرحله نیز نوآموز با عسل تدهین می‌شد. اهمیت عسل در آیین مهر و به‌ویژه این مرحله از آنجا ناشی می‌شود که ایرانیان قدیم عسل را نماد باروری و خلوص می‌دانستند. همچنین خاستگاه این مایع شیرین را ماه می‌دانستند. به عبارت دیگر، پیوند میان ماه و زنانگی و شیر که در آیین هوم بررسی‌اش کردیم، نسخه‌ای مهرپرستانه هم داشته است که ماه را به باروری و عسل و پاکی مربوط می‌دانسته است. این باور عامیانه‌ی فراگیر که عسل افزاینده‌ی قوه‌ي باء‌ و تیز کننده‌ی میل جنسی است، از پیوند میان عسل و باروری ناشی می‌شود. اما این که عروس و داماد هنگام سوگند زناشویی عسل می‌خورند و یک ماهِ‌ پس از آن را ماه عسل می‌نامند، بیشتر به سویه‌ی خلوص و پاکی عسل و تشبیه دوام و شیرینی عشق بدان باز می‌گردد.[15] این صفت احتمالاً از آن رو به عسل منسوب شده که این ماده در حالت عادی به دلیل خصلت اسیدی زیادی که دارد، نمی‌گندد و حالت اولیه‌ی خود را حفظ می‌کند و از این نظر در میان خوراک‌ها به طلا در میان فلزها شباهتی دارد. یعنی چه بسا که نوشاندن عسل به داماد توسط عروس را بتوان همتای اهدای حلقه‌ی زر به عروس از سوی داماد قلمداد کرد.

ششمین مرحله‌ پیکِ خورشید (Heliodromos) نام داشت و علامتش مشعلی و تازیانه‌ای بود که نوآموز به دست می‌گرفت. هنگام تشرف در این مرحله لباس سرخ می‌پوشیدند و آن را با خورشید (آپولون) یکسان می‌دانستند. نوآموز در این مرحله با خودِ میترا شبیه دانسته می‌شد در بزم‌ها در جایگاه وی می‌نشست. احتمالاً تاجی با کنگره‌های تیز و شبیه به شعاع‌‌های خورشید علامت خاص اعضای این پله بوده است. این تاج امروز بر سر مجسمه‌ی آزادی دیده می‌شود.

هفتمین مرحله پدر یا بابا (pater/ papa) نام داشت و جالب آن که با سیاره‌ی کیوان (ساتورن) همتا دانسته می‌شد. توضیح آن که کیوان از ایزدان ستاره‌ای میانرودان بود که در ایران و احتمالاً ایلام چندان محبوب نبود و بعدتر در اساطیر زرتشتی با اهریمن یکسان انگاشته شد. علامت ویژه‌ی پدر آن بود که حلقه‌ی پیمان مهر را در دست داشت و عصایی به دست می‌گرفت و همچون میترا لباس و شلوار پارسی می‌پوشید و کلاه شکسته بر سر می‌گذاشت. این مرحله نماد شکلِ زمینی شده و گیتیانه‌ی ایزد است که پس از عروج به آسمان‌ها برای هدایت مردمان و تداوم نبرد با بدی دستخوش رستاخیز شده و بار دیگر به زمین بازگشته است.

شواهدی وجود دارد که برخی از انجمن‌‌های مهری بیش از یک نفر در درجه‌ی پدر را داشته‌اند و به‌ویژه در رستاخیز کوتاه ادیان غیرمسیحی در قرن چهارم میلادی با نام‌هایی روبرو می‌شویم که از همان ابتدا در درجه‌ی پدر به انجمنی پیوسته‌اند. این نشانگر آن است که احتمالاً در دورانی درجه‌ی پدر به شکل افتخاری به اعضای بانفوذ و حامیان مؤثر انجمن‌ها داده می‌شده است. همچنین خبر داریم که لقبِ پدرِ ‌پدران هم وجود داشته است و گویا بیشتر به پدرِ قدیمی‌تر و مرجع اصلی یک محفل دارای چند پدر اشاره کند تا سلسله مراتبی شبیه به کهانت مسیحیان.

این هفت مرحله همگی در یک محفل کوچک مهری وجود داشتند و سلسله مراتبی از رازآشنایی را در میان اعضای انجمن نشان می‌دادند. در هر انجمن مهری نام و درجه‌ی اعضا بر لوح‌هایی مفرغین نوشته می‌شد و امروزه برخی از این سیاهه‌های اسامی از ویرونوم و دورا اروپوس کشف شده است. بر اساس داده‌های به دست آمده از این سیاهه‌ها می‌دانیم که برخی از اعضای یک محفل به محفل‌‌های دیگر منتقل می‌شده‌اند و نقش‌‌های متفاوتی را بر عهده می‌گرفته‌اند. کلاوس با تحلیل این نام‌ها نشان داده که تا پیش از 250 م. تنها در مورد 14٪ از اسامی درجه‌ی فرد مشخص بوده است. او بر این مبنا برداشت مرسوم را مورد انتقاد قرار داد و این حدس را مطرح کرد که شاید بخش بزرگی از اعضای این انجمن‌ها اصولاً عضو این پایگان هفت‌تایی نبوده باشند.[16]

امروزه بحث‌‌های زیادی در مورد ماهیت این هفت پله وجود دارد. شواهدی هست که نشان می‌دهد این هفت لایه در تمام محفل‌‌های مهری وجود نداشته‌اند، یا دست‌‌‌‌‌‌کم در برخی از محفل‌ها به ازای تمام لایه‌ها عضوی وجود نداشته است. این که چنین سیستم سلسله مراتبی‌ای برای مهرپرستان آشنا و مقدس بوده روشن است، اما این که تمام انجمن‌‌های مهری باختری در عمل دارای این نظم بوده باشند، جای تردید دارد. در برخی از محفل‌ها نشان و نامی از آن‌‌‌‌‌‌ها نمی‌بینیم و در برخی دیگر تنها از نام پدر خبر داریم. دست‌کم در یک مورد از محفلی خبر داریم که در آن به دو پدر اشاره شده است. چنین می‌نماید که در میان تمام این سطوح، نقش پدر از همه مهم‌‌‌‌‌‌تر بوده و در تمام انجمن‌‌های مهرپرستان نقش پدر حتما حضور داشته و رهبری گروه را بر عهده می‌گرفته است. با این همه شواهد نشانگر آن هستند که مرزبندی میان این سطوح و پر شدن واقعی‌شان توسط اعضا در بسیاری از موارد انجام نمی‌پذیرفته است.[17] همچنین می‌دانیم که در میان مهرپرستانِ ساکن در مناطق گوناگون سلیقه‌های محلی متفاوتی رایج بوده است. به عنوان نمونه این گزارش را در دست داریم که در بابل، مغی که مراسم تشرف را اجرا می‌کرد مانند مادها لباس می‌پوشید. لقب این مغ میترابرزن (یعنی مهرِ برافراشته) بوده است و اتحاد نمادین خداوند با مهرپرست را نمایش می‌داده است.

در واقع هفت پله‌ی مهرپرستی در آیین باختری بیشتر به بازمانده‌ای از یک نظم اساطیری کهنسال‌تر می‌ماند که در وام‌گیری‌های پیاپی در تمدن‌‌های بالکان و ایتالیا دستخوش دگرگونی و تحریف شده و به تدریج به مرتبه‌ی امری نمادین و مقدس اما فاقد کارکرد فرو کاسته شده باشد. ناگفته نماند که این سلسله مراتب هفت پله‌ای در آیین‌‌های رازورز ایرانی و به‌ویژه عرفان ایرانی با قدرت تمام باقی ماند و شالوده‌ی مراحل سیر و سلوک صوفیانه را فراهم آورد. همچنین لقب بابا هم در عرفان ایرانی جایگاه و نقش مهم خود را حفظ کرد و بخش مهمی از سرکردگان مرموز و بزرگ اندیشه‌ی عرفانی ایرانی (مثل بابا طاهر عریان و بابا کوهی شیرازی)‌ با لقب بابا شناخته می‌شدند که احتمالاً باقی مانده‌ای از موقعیت ارجمندشان در چارچوبی مهرپرستانه بوده است.

ردپای باور به هفت گامِ عروج تا قلمروی مینویی را در ادبیات فارسی به روشنی می‌توان بازیافت. هفت شهر عشق و هفت گام سلوک و هفت مقام تصوف و هفت خوان رستم و اسفندیار همگی بیان‌هایی از این سنت هستند. حتا در آیین‌‌های باستانی و کمتر شناخته‌ شده‌ای مانند ایزدی‌ها هم پایبندی به این چارچوب عمومی دیده می‌شود. ایزدی‌های کردستان که به خاطر مقدس دانستن شیطان و باور به موجودی به نام ملک طاووس در واقع بازمانده‌ی یکی از ادیان باستانی قلمرو ماد هستند، به همین سلسله مراتب روحانی هفت پله‌ای اعتقاد دارند و هفت پیشوای دینی برای خود قایل هستند که رهبرشان شخصی به نام شیخ عدی است. در جشنی که برای این شیخ عدی می‌گیرند، گاوهایی سپید به افتخار ملک شمس (شاه خورشید) قربانی می‌شود. پیروان این دین به هفت آسمان و هفت فرشته‌ی مقرب –یا ایزد فروپایه- اعتقاد دارند و جامعه‌شان به هفت طبقه (شیخ، امیر،‌ قوال، پیر، کوچک، فاکر، مولا) تقسیم می‌شود.[18] جشن‌‌های اصلی ایزدی‌ها هم در فرهنگ کهن ایرانی ریشه دارد. این مردم علاوه بر جشن شیخ عدی، سه جشن مهم دیگر دارند که عبارتند از نوروز، تیرگان،‌ و مهرگان.

شواهد زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد مهرپرستان و به‌ویژه اعضای بلندپایه‌ی این گروه به قواعد اخلاقی خاصی پایبند بوده‌اند. آیینی که از نظر هم‌تباری و خویشاوندی نزدیک‌ترین رابطه را با مهرپرستیِ رومی دارد، خودِ آیین زرتشت است که شکلِ ایرانی مهرپرستی را در دل خود هضم کرد و با خونِ سرزنده‌ی آن بالید و رشد کرد. بسیاری از مورخان رومی و یونانی در ضمنِ مربوط و هم‌سرشت دانستنِ آیین مهر و زرتشت، نام مغ را برای رهبران هردو گروه به کار گرفته‌اند و به ویژگی‌‌های اخلاقی مغان اشاره کرده‌اند. مثلاً پورفیریوس می‌گوید که مغان ایرانی چندان خردمند و محترم بودند که داریوش بزرگ در نگاره‌ي‌ گورش خویشتن را استاد مغان دانسته است. این برداشت البته نادرست است و در نقش رستم چنین ادعایی دیده نمی‌شود. اما بعید نیست که پورفیریوس به طور کلی به منبعی مغانه اشاره کرده باشد که پیوند میان داریوش و مغان را در نظر داشته است.

پورفیریوس همچنین نوشته که مغان در میان خود سه رده داشتند که سطوح متفاوتی از پرهیز غذایی را رعایت می‌کردند. مغان عادی مانند مردم عادی گوشت می‌خوردند و جانوران را برای تغذیه می‌کشتند. رده‌ای بلندپایه‌تر از ایشان، گهگاه گوشت می‌خوردند اما خودشان جانوران را نمی‌کشتند و ارجمندترین مغان هرگز گوشت نمی‌خوردند و دست به کاری نمی‌زدند که به جانداران آسیب برساند. از دید او مغان به شکلی از تناسخ باور داشتند و به این دلیل در برخورد با جانوران جانب احتیاط و احترام را رعایت می‌کردند. پایگان مهرپرستان از این رو با جانوران نامگذاری شده‌اند که هریک از آن‌‌‌‌‌‌ها به نیرویی در روح انسان اشاره می‌کنند که به آن جانورِ خاص بیشترین شباهت را دارد.[19]

چنین می‌نماید که پذیرش عضویت در انجمن مهری با نوعی آیین ور و گذر از آزمونی خطرناک همراه بوده باشد. در مهرابه‌ای در کاراوبورگ[20] که به قرن سوم میلادی تعلق دارد،‌ چاله‌اي یافته‌اند که احتمالاً برای برگزاری این مراسم آزمون به کار می‌رفته است. از نویسندگان قرون اولیه‌ی مسیحی، گزارش کوسماس ملودوس (اهل اورشلیم) را در دست داریم که به هشتاد مرحله‌ی گذار آیین میترایی اشاره کرده و گفته که بخشی از این مراحل با انجام آزمون‌‌های سختی همراه بوده است. از جمله گذر از آتش، تنهایی و روزه گرفتن در بیابان، و چند روز غوطه خوردن در آب. او همچنین اشاره کرده که فقط کسانی که از این مراحل گذشته بودند، حق داشتند در مراسم خاص میتراپرستان شرکت کنند.[21] نونوس دروغین گزارش مشابهی به دست داده و اشاره کرده که مراحل هشتادگانه‌ی یاد شده از آسان به دشوار مرتب شده بودند و هدف از آن اثباتِ خلوص و تسلط بر نفسِ داوطلبان عضویت بوده است.[22]

در منابع لاتین، این دو اشاره به توصیف مراسم گذار مهرپرستان رومی پرداخته‌اند. هردو بند از رساله‌ي آمبروسیاستر مسیحی گرفته شده که متنی را در رد و نقض باورهای مهری نوشته است:

Alii autem ligatis manibus intestinis pullinis proiiciuntur super foveas aqua plenas, accedente quodam cum gladio et inrumpente intestina supra dicta qui se liberatorem appellet.

«… که دستان نوآموز با روده‌ی مرغ بسته می‌شد و بعد کسی که خود را آزادکننده می‌نامید، آن را با شمشیر می‌برید.»[23]

Alii autem sicut aves alas percutiunt vocem coracis imitantes, alii vero leonum more fremunt … ecce quantis modis turpitur inluduntur qui se sapientes appellant

«… برخی از آن‌‌‌‌‌‌ها بال‌‌‌‌‌‌هایشان را برهم می‌زدند و قار قار کلاغ را تقلید می‌کردند. در حالی که برخی دیگر عملا مانند شیر غرش می‌کردند… چقدر آلودگیِ این کسانی که خود را خردمند می‌شمارند، نفرت‌انگیز است.»[24]

می‌بینیم که مراسم شبه‌شمنی که در آن تقلید رفتار جانوران رواج داشته، در کنار مراسمی نمادین و آیینی مانند بریدن بندهای دستِ نوآموز و آزاد ساختنِ نمادین وی، باب بوده‌اند.

پورفیریوس در بندی از نوشتارش به این نکته اشاره کرده که اعضای پایه‌ی شیر در انجمن مهری سوگند می‌خوردند دست به کاری که مایه‌ی آزار دیگران می‌شود نیالایند. کلاوس این اشاره را تعمیم داده و به این نتیجه رسیده است که میتراپرستان از مجموعه‌ای از قوانین اخلاقی پیروی می‌کردند و تابع یک نظام انضباطی مدون بوده‌اند.[25] این نتیجه‌گیری با گزارش ترتولیان در رساله‌ی «درباره‌ی تاج‌گذاری سربازان» تقویت می‌شود. این نویسنده‌ی مسیحی در این متن می‌گوید که سربازان و سرداران میتراپرست از گذاشتن تاج افتخار بر سرشان پرهیز می‌کردند، چون «میترا تنها تاج ایشان بود».[26]

در نهایت عضویت نوآموز در انجمن مهری زمانی رسمیت می‌یافت که فرد با پدرِ انجمن دست دهد. این مراسم از این اسطوره ناشی می‌شد که مهر در ابتدای آفرینش جهان با خورشید کشتی گرفت و او را بر زمین زد و بعد با گرفتن دست راستش، او را از زمین بلند کرد و به این ترتیب خورشید و مهر با هم متحد و همسان گشتند. به این دلیل بود که اعضای انجمن میترایی را [27]syndexioi می‌نامیدند، یعنی «دارندگان دست راستِ مشترک»![28]

2. رازورز بودن مهرپرستی را از معماری مرکز تجمع پیروان این آيین نیز می‌توان دریافت. در روم پرستشگاه‌های میترا در زیر زمین ساخته می‌شد و نور خورشید از راه سوراخی بر سقف بر مکانی مقدس در معبد فرو می‌ریخته است. مهرپرستان محل اجرای مراسم خود را غار می‌نامیدند و در شرایطی که دسترسی به غاری طبیعی ممکن نبود، اتاقی معمولاً زیرزمینی را با تزییناتی می‌آراستند تا به غار طبیعی شبیه شود. بر خلاف تمام سنن دینی شناخته شده، معبد مهرپرستان از بیرون قابل تشخیص نبود و هیچ معماری چشمگیر و عنصر زیبایی‌شناختی یا باشکوهی در آن به کار نرفته بود.[29] این ساده بودن و طبیعت‌گرا بودنِ معابد مهری نشانگر آن است که رازورزی در آن به راستی رعایت می‌شده و احتمالاً بسیاری از مردمِ همسایه‌ی معابد مهری از وجود این مکان‌ها در نزدیکی خود با خبر نبوده‌اند.

‌معماری و ساختار معابد مهری کاملاً با معابد سایر ایزدان رومی متفاوت بوده است. در روم باستان، مانند سایر مناطق، معبد عبارت بود از ساختمانی بزرگ و باشکوه که بر روی زمین ساخته می‌شد و در راستای گنجاندنِ شمار بیشتری از زایران و نمایش ثروت و قدرتِ ایزدِ مقیم آن تکامل می‌یافت. در این معبدها تالارهایی برای اجرای مراسم عمومی ساخته می‌شد و بتِ خدای مقیم معبد در مکانی مقدس و دور از دسترس، اما معمولاً قابل مشاهده نهاده می‌شد تا زوار بتوانند آن را ببینند و نذری‌های خود را بدان پیشکش کنند. این معابد خانه‌ی خدایان محسوب می‌شدند و از این رو شبیه به کاخ شاهان آراسته می‌شدند.

‌معابد مهری از نظر معماری و کارکرد دقیقاً متضاد معابد معمولی بودند. فضای خصوصی و کوچک‌شان، گنجایش اندک‌شان، و غیابِ مکانی مانند قدس الاقداس که پیکر خدا در آن نهاده شده باشد، کاملاً آن را از سایر پرستشگاه‌ها متمایز می‌سازد. تندیس مهر گاوکش تنها نمادی از کردار پهلوانانه‌ی میترا و آرایه‌ای هنری بوده است، و شیوه‌ي نهاده شدنش در جایی قابل دسترس و نزدیک به محل نشستن اعضای محفل نشان می‌دهد که بت یا پیکره‌ي خدا دانسته نمی‌شده است. این بدان معناست که تندیس مهر تنها نماد و علامتی برای یادآوری اسطوره‌ی او بوده و معبد مهری فاقد بت یا پیکره‌ی خداوند بوده است. در واقع معبد مهری نخستین پرستشگاهِ کاملاً انسانی است. یعنی کهن‌ترین نمونه از معبدی است که به افتخار خدایی بنا شده، اما از آن خدا اثری در آن دیده نمی‌شود. ساختار و کارکرد معابد مهری به شکل غریبی به وصف خرابات‌های ایرانی در دوران اسلامی شباهت دارد. از شعر صوفیانه‌ی پارسی بر می‌آید که خرابات‌ها که احتمالاً ترکیبی که از مهرکده‌های قدیمی و مراکز تجمع زرتشتیان بوده، جایی بوده برای گرد هم آمدن اعضا و گپ و گفت و ساز و سرود و شادخواری و شادنوشی آیینی. همه‌ی مراسم مهری در این مهرابه‌ها انجام می‌پذیرفت و بنابراین غیاب این معابد در یک منطقه را می‌توان نشانه‌ی رایج نبودن مهرپرستی در آنجا دانست.[30] در کل تا به حال چهارصد و بیست معبد مهری شناسایی و خاکبرداری شده است.[31]

ساختار معبد به چلیپایی شباهت داشته و جریانی از آب جاری در کناره‌های آن روان بوده است. گاهی در سرسرای معبد اتاق کوچکی برای آماده کردنِ خوراک و نهادن اشیای مورد نیاز برای مراسم وجود داشت که narthex خوانده می‌شد. در انتهای معبد، جایی که احتمالاً همان مهرابه بوده، تندیسی از مهر گاوکش را می‌گذاشته‌اند و مهرپرستان بر سکوهایی در اطراف مسیر اصلیِ منتهی به آن می‌نشسته‌اند. گنجایش این معابد به نسبت اندک است و هریک از آن‌‌‌‌‌‌ها دست بالا چند ده تن را در خود جای می‌داد و گنجایش بیشتر مهرابه‌ها سی تا چهل تن بوده است.

مهرپرستان این معابد را با آرایه‌ها و نمادهایی می‌آراستند که بخشی از آن در کاوش‌‌های باستان‌شناسانه بازیافت شده است. با توجه به این که هیچ متن مفصل و قابل توجهی از مهرپرستان باختری باقی نمانده است، هر آنچه در مورد رمزپردازی‌‌های ایشان می‌دانیم به حدس و گمان محدود می‌شود. با این وجود برخی از شواهد الگوهایی معنادار را نشان می‌دهند. بی‌شک مشهورترین آرایه‌ی یک مهرابه، تندیس مهر در حال کشتن گاو بوده که آن را در روم tauroctony می‌نامیدند که یعنی «گاوکشی».[32]

این تندیس مهر را در قالب پسر جوانی بی ریش و سبیل نشان می‌داد که کلاهی بلند و شکسته بر سر دارد و به سبک ایرانیان پیراهن و شلوار و چکمه‌ی بلند و شنل در بر کرده است. مهر رومی معمولاً در حال فرو کردن خنجری بر گردن نره گاوی تنومند نموده می‌شود، در حالی که با دست چپ بینی گاو را گرفته است.[33] در زیر بدن گاو جانورانی هستند که او را در قربانی یاری می‌کنند. این جانوران عبارتند از ماری که زیر سینه‌ی گاو را گزیده، سگ یا گرگی که به سوی گردن او خیز برداشته، و عقربی که بیضه‌ی گاو را در چنگ گرفته است. همچنین معمولاً در کنار پیکره‌ی مهر تصویر دو مشعل‌دار دیده می‌شود که همچون مهر لباس پارسی بر تن دارند.[34] این دو را کاوتوپاتس[35] و کاوتس[36] می‌نامند که به ترتیب مشعل خود را به پایین و بالا گرفته‌اند و نشانگرِ خورشیدِ در حال طلوع و غروب هستند.[37] اسم ایشان شکلی رومی شده از نام‌هایی پارسی است.[38]

در مورد معنای رمزپردازی تندیس مهرِ گاوکش نظریه‌های متعددی وجود دارد. دیدگاه سنتی که کومون در کتابش آن را صورتبندی کرده،[39] آن است که این تندیس مراسم قربانی کردن گاو را نشان می‌دهد که در اوستا و متون ودایی اشاره‌های زیادی به آن وجود دارد. برداشت دیگری هم هست که این تندیس را با نمادهای اخترشناسانه مربوط می‌داند. در روم باستان مهر با پرسئوس همتا دانسته می‌شد و در صورت‌‌های فلکی آن دوران پرسئوس همچون پهلوانی نموده می‌شد که گاو در پایین پایش قرار داشت و کلاغ، شیر، گرگ، و مار در اطرافش جای می‌گرفتند. این دقیقاً همان نمادپردازی‌ایست که در تندیس مهر نیز می‌بینیم. اولانسی که از این نظریه دفاع می‌کند، مهرِ گاوکش را همان پرسئوسِ کشنده‌ی گرگن می‌داند و به شباهت میان کنش پهلوانی ایشان و جایگاه انجام عمل که غاری در زیر زمین است استناد می‌کند.[40] اشپایدل با تکیه بر اساطیر یونانی، صورت فلکی اوریون را نشانه‌ی میترا می‌داند.[41]

Description: _23_fartoor_5.jpg

گذشته از این تندیس، نگاره‌ها و علایم دیگری نیز در مهرابه‌ها وجود داشته است. مثلاً نقشی مفرغی از مهر در نزدیکی دیوار هادریان و در نزدیکی مهرابه‌ای کشف شده که این ایزد را در حال خارج شدن از حلقه‌ای تخم‌مرغ مانند نشان می‌دهد که در اطرافش نقش دوازده برجِ مربوط به ماه‌‌های سال چیده شده‌اند. این نقش که امروز در موزه‌ی دانشگاه نیوکاسل نگهداری می‌شود، این حدس را تایید می‌کند که میترا در برخی از نقاط قلمرو روم با فانِس[42] –ایزد مرموزِ آیین‌‌های اورفه‌ای- همتا دانسته می‌شده است. این ایزد نیز در ابتدای پیدایش هستی از دل تخم مرغی نخستین زاده شد و بعد آفرینش گیتی را آغاز کرد. نقش مهم دیگری که در مهرابه‌های رومی زیاد تکرار می‌شود، تصویر پیمان بستنِ مهر و خورشید است. در این تصاویر مهر پس از قربانی کردن گاو در حالی که کنار پیکر قربانی ایستاده، با خورشید هم‌عهد می‌شود. همواره کاوتس و کاوتوپاتس در کنار تصویر دیده می‌شوند و معمولاً ماه نیز در آسمان بازنموده می‌شود.[43]

چنان که گفتیم، گنجایشِ معبدهای غار مانندِ مهرپرستان بسیار اندک است و دست بالا چند ده نفر را در بر می‌گیرد. از این رو هریک از این محفل‌های مهرپرستان واحدی کوچک و محلی از مردانِ هم‌پیمان و متحد شده با هم بوده است که سلسله مراتب هفت لایه‌ای یاد شده را در خود دارا بوده است. به طوری که هر محفل یک پدر داشته که حافظ راز در آن گروه محسوب می‌شده است.

با وجود اساطیر و افسانه‌های زیادی که در این مورد بر سر زبان‌‌‌‌‌‌هاست، شواهد تاریخی و باستان‌شناختی‌ای وجود ندارد که بر ارتباط محافل مهری با هم دلالت داشته باشد. چنین می‌نماید که هریک از انجمن‌‌های محلی یاد شده کاملاً خودبسنده و خودمختار بوده باشد و اثری از سطوح سازمان دهنده‌ی بالاتر مانند اسقف و کاردینال و پاپ در کلیسای مسیحی در میان مهرپرستان دیده نمی‌شود.

محکم‌ترین رشته‌ای که مهرپرستی رومی را با زمینه‌ی فرهنگ ایرانی مربوط می‌سازد، این حقیقت است که این آیین در روم ماهیتی اختری داشته است. یعنی دین میترا در روم از نظر ساختار و قالب جهان‌بینی کاملاً با آنچه که در بابل می‌بینیم همسان است. مهرپرستان رومی در انجمن مخفی خود سلسله مراتبی هفت پله‌ای داشتند که هریک از سطوح آن زیر فرمان یکی از ستارگان آسمان قرار داشت. بالاترین و ارجمندترین مرحله توسط خورشید نمایندگی می‌شد و به رهبر کل مهرپرستان تعلق داشت، یعنی کسی که پدر نامیده می‌شد. چنین می‌نماید که رومیان نیز این مقام را با اسم ایرانیِ بابا می‌نامیدند. چون بعدتر که مسیحیان ساختار و نمادهای دینی مهریان را وام‌گیری کردند، شکلی تغییر یافته از همین کلمه را به رهبر خود اطلاق کردند و او را پاپ (پاپا) نامیدند.

هفت اختر و باور به این که عدد هفت مقدس است، باوری کهن و قدیمی است که در عقاید و باورهای کهن میانرودان ریشه داشته، اما برای نخستین بار به شکلی پرداخته و منظم در آرای کاهنان و دانشمندانِ بابلیِ قرن ششم و پنجم پ.م پدیدار می‌شود. این بدان معناست که همزمان با ورود عنصر پارسی و مادی به شهر بابل در قرن هفتم و ششم پ.م، و همزمان با چیره شدن این عنصر و تسخیر سیاسی این تمدن در دل ایران زمین، ترکیبی نو در زمینه‌ی جهان‌بینی بابلیان پدید آمد که مبنایش اخترشناسی کهن میانرودان و ایلام بود، که با ساختار سلسله مراتبی و منظم اندیشه‌ی ایرانی و زرتشتی در آمیخته بود.

زنوبیوس سوفسطایی گفته که از دید میتراپرستان هشت نیرو آفرینش هستی را ممکن ساخته بودند. این عدد از ترکیب عدد مقدسِ یک – که نماد خدای یکتا و وحدت درونی همه‌چیز با هم بود- به علاوه‌ی هفت پدید می‌آمد. این هشت نیرو عبارت بودند از آب، آتش، زمین (خاک)، ‌آسمان (باد)، خورشید، ماه، میترا و شب. او همچنین به تقدس هشت در آیین اورفه‌ای اشاره کرده و این هشت عنصر را در آن آیین نیز مهم دانسته و هشت گوشه‌ي مکعب را نماد آن دانسته است.[44] تئون اهل ازمیر از کاهنان مصری، و اراتوستن نقل کرده است که عدد هشت از دید ایشان نماد کل هستی است،‌ چون ایشان شمار مدارها و افلاکِ چرخنده دور زمین را هشت تا می‌دانستند.[45]

مهرپرستان رومی هم از نظر سلسله مراتب میان ستارگان، و هم نقش و معنای آن‌‌‌‌‌‌ها کاملاً پیرو این مدل بابلی- کلدانی بودند.[46] به گمان من مهم‌ترین عاملی که پیوند میان مهرپرستی رومی و ایرانی را نشان می‌دهد، همین قالب جهان‌بینی و ساخت مناسک و مراسمِ اختربینانه است. البته این نکته که در روم نام و نشان این ستارگان به شکلی اکدی و بابلی رواج نداشته و نام‌ها و زبان رسمی یونانی دانسته می‌شده،[47] نشانگر آن است که یک واسطه‌ی فرهنگی نیرومند در این میان وجود داشته است. کومون در اثر تأثیرگذارش این واسطه را مغانِ یونانی شده می‌داند.[48] از دید او گروهی از مغ‌های ساکن سوریه و بابل پس از حمله‌ي اسکندر در آناتولی و شمال سوریه مهاجرنشینی‌هایی تشکیل دادند و فرهنگ و زبان یونانی را پذیرفتند و آرا و عقاید کلدانی را با آن زبان به روم منتقل کردند.[49] با توجه به داده‌هایی که در مورد آیین مهر در آناتولی در دست داریم،‌ روشن است که این مغانِ‌ یونانی زبانِ متأثر از فرهنگ بابلی، همان کسانی بودند که در دربار کوماگنه و پونت و کاپادوکیه می‌زیستند و صورتبندی آرای ایرانی و رمزگان ستاره‌ای بابلی را به زبان یونانیِ مرسوم در آن منطقه به انجام رساندند.

شکل غیرعادی مهرابه‌ها و پیوندشان با غار و محیط‌‌‌‌‌‌های طبیعی بسیار پرسش‌برانگیز است. از سویی حلقه‌های کم‌جمعیتِ مهرپرستانی که در مهرابه‌ای گرد می‌آمدند، به حلقه‌ای از پیروان یک آیین شمنی شباهت دارند که در بستری طبیعی به اجرای مراسم خود می‌پردازند، و از سوی دیگر این شکل از ساماندهی فضای مقدس به پادنهاد و متضادی برای پرستشگاه‌های عادیِ یکجانشینان و شهریان شباهت دارد.

یکی از دلایلی که معماری خاص مهرابه‌ها برای زمانی چنین طولانی دوام آورده و عناصر کوچگردانه و طبیعت‌گرای خود را حفظ کرده،‌ پیوند میان آن و اساطیر مهری است. یولیوس فرمینیوس ماترنوس در رساله‌ی «درباره‌ي خطاهای دین کافران» می‌گوید که پارسیان و مغان آتش را از همه‌ی عناصر ارجمندتر می‌دانند و برای آن دو جلوه‌ی نرینه و مادینه قایل هستند. سویه‌ی مادینه‌ي آن همچون زنی با سه چهره بازنموده می‌شود، و سویه‌ي نرینه‌ی آن همان است که میترا نام دارد. از دید او مراسم مخفیانه‌ي میترایی از این رو در غارها برگزار می‌شوند که از دید مغان نور خالص تنها در ظلمت قابل مشاهده است.[50]

از سوی دیگر می‌دانیم که غار در آیین مهری همچون نمادی از کیهان دانسته می‌شد و از این رو قرار گرفتن در آن به شبیه‌سازیِ موقعیتی اساطیری واولیه شبیه بود. پورفیریوس که یکی از نمونه‌های کمیابِ توصیف انجمن‌‌های مهری باختری را از بیرون به دست داده است، می‌گوید که مراسم مهرپرستان گذشته از اجرای بزم و شادنوشی، آشنایی رازآموزان با حقایقی در مورد روح را هم در بر می‌گرفته است. رازآموزان مهری در معبدی که همچون غار ساخته شده بود و با نمادهای ستارگان و علایم کیهانی تزیین شده بود، حقیقتِ هبوط روح را در می‌یافتند و با رازِ چگونه رستگار شدن آشنا می‌شدند.[51] این که محتوای این آموزه‌ها در روم چه بوده،‌ درست معلوم نیست،‌ اما بافت عمومی آن با تعلیمات عارفان ایرانی شباهت‌هایی دارد و دور نیست که این هر دو از آبشخوری مشترک سیراب شده باشند.

یکی از نقش‌مایه‌های معمول در مهرابه‌های رومی، زاده شدنِ میترا از دل سنگ است. میترا در این حالت همچون جوانی کامل و نوخاسته نمودار شده که در دستی مشعل و در دستی دیگر شمشیر دارد و تا نیمه در سنگ فرو رفته است و در حال بر آمدن از آن است.[52] به همین دلیل هم میتراپرستان او را خدایی خارج شده از سنگ (θεὸς ἐκ πέτρας) می‌دانستند.[53]

سَه تندیس که زاده شدن مهر از دل سنگ یا از درون تخم‌مرغ اولیه را نشان می‌دهد. مهرِ تازه زاده شده در دستی مشعل و در دست دیگر خنجری دارد.

رمزگانِ مربوط به ظهور مهر از دل سنگ و پیوند میان ظلمت و تاریکی از دیرباز محور اصلیِ حمله به منطق درونی آیین مهر بوده است. این مضمون از اواخر هزاره‌ي دوم پ.م که زرتشت پرستندگان خدای باستانی آریایی (احتمالاً مهر)‌ را به دلیل اجرای مراسم‌شان در تاریکی سرزنش کرد، تا رساله‌های جدلی رومی که پانزده قرن بعد بر ضد میتراپرستان نوشته شدند، همچنان تداوم یافته است. کومودیانوس در نقد آرای مهرپرستان شعری سروده که در آن زایش میترا از صخره را ریشخند می‌کند. او در این شعر به دو باور میترایی اشاره می‌کند. نخست این که این ایزد از سنگ زاده شده، و این تناقض‌آمیز است، چون نشان می‌دهد که سنگ پیش از او وجود داشته. دوم این که او دزدی کرده و رمه‌ یا گاو ربوده شده را به درون غار خود برده است.[54]

روشن است که زایش مهر از سنگ به شکلی نمادین طلوع خورشید از پشت کوه‌ها را نمایش می‌دهد. این حقیقت که مهر فاقد پدر است و به شکلی تقریبا خودبسنده از دل سنگ زاده شده، او را به ایزدانِ آغازینی مانند زروان و وای شبیه می‌سازد. با این وجود در برخی از تندیس‌ها به سنگی که مهر از آن زاده می‌شود با عنوانِ سنگِ زاینده (Petra Genetrix) اشاره شده است که نشانگر حضور مادری نمادین و غیرزنده برای مهر است.[55] بر مبنای اشاره‌های پورفیریوس می‌دانیم که غار از دید مهرپرستان نماینده‌ی کیهان دانسته می‌شده است. بنابراین سنگی که مهر از آن زاده می‌شد احتمالاً منظره‌ی بیرونی همین غارِ هستی‌شناسانه را نشان می‌داده است.

برای نخستین بار ک. ب. استارک[56] در 1869م. اشاره کرد که این غار می‌تواند نماد هوا و فضای میان زمین و آسمان هم باشد. این دیدگاه با پژوهش‌‌های بعدیِ بِک[57] و اولانسی[58] تایید شد. این نویسندگان بر حضور نمادهای ستاره‌شناسانه بر سقف معابد مهرپرستی و تکرار علایم اختری در یادمان‌ها تأکید کردند. شواهد باستان‌شناختی نشان می‌دهد که به راستی بر سقف این معابد نقش‌هایی از ستارگان و صورت‌‌های فلکی کشیده می‌‌شده است.[59] اولانسی معتقد است که دین مهری در اصل آيینی اخترشناسانه بوده است. اگر چنین باشد،‌ فضای درون غار می‌تواند همچون نمادی برای هوا –وای- در نظر گرفته شود که واسطه‌ی میان زمین –کف معبد، که معمولاً در زیر زمین قرار داشته،- و آسمان – سقف غار- محسوب می‌شود. سقف غار را به همین دلیل با نمادهای اختری می‌پوشانده‌اند و روزنه‌ي تجلی نور آفتاب را نیز در آن تعبیه می‌کردند، تا بر شباهت آن بر آسمان تأکید کرده باشند.[60]

معمولاً بر روی تندیس زایش مهر از سنگ یا در اطراف آن تصویری از یک مار می‌کشیدند که به دور خود چنبر زده بود و دم خود را نیش می‌زد. این مار اوروبوروس[61] نام دارد و نشانگر نیرویی خودزاینده است که خود را نابود می‌کند و بار دیگر خویشتن را باز می‌زاید. در دوران قرون وسطا همین مار در میان کیمیاگران و جادوگران به نمادی مرکزی تبدیل شد و به عنوان نماد اکسیر اعظم شهرت یافت. پیوند میان میترای رومی و این نماد نشان می‌دهد که مهرپرستان باختری این ایزد را با مفهوم رستاخیز مربوط می‌کرده‌اند.[62] یکی از تفسیرها در مورد این رمزپردازی‌ها آن است که مهر شبانگاه (مانند خورشیدی که غروب می‌کند) در دل غاری کشته می‌شود و بامدادان (مانند خورشیدی که از پشت کوه‌‌های بیرون می‌آید) از دل سنگی که نماد کیهان است، باز زاییده می‌شود.[63] این همان داستانی است که در مورد نهاده شدنِ پیکر مسیحِ قربانی شده در درون غار و رستاخیزش داریم.

منابع رومی به این نکته اشاره کرده‌اند که مهر در ابتدای کار خورشید نبوده، اما بعدتر با او متحد شده است. درابتدای مهریشت هم بندی وجود دارد که نشان می‌دهد در عصر اوستایی مهر و خورشید دو موجود متفاوت بوده‌اند. یک حدس جسورانه آن است که یکی شدن مهر و خورشید به همین دوران مربوط باشد. یعنی ایزدِ خورشیدی که مورد توجه اخترشناسان بابلی و مصری بوده، و به‌ویژه در مصر نیرومندترین نیروی آسمانی تلقی می‌شده، با مهر که نیرومندترین نیروی قدسی در میان قبایل کوچگرد آریایی بوده، یکسان انگاشته شده است و به این ترتیب مهر، ایزد پیمان آریایی، با خورشید ادغام گشته است.

 

 

  1. Beck, 1996: 176-185.
  2. Burkert, 1987.
  3. . وکیلی، 1394.
  4. . Suda
  5. . Clauss, 2000: 102.
  6. . Oratio 4. 70. (ref. in Clauss, 2000: 102).
  7. . Beck, 2000: 145-180.
  8. . Felicissimus
  9. . Clauss, 2000: 132-133.
  10. . Jerome, Letters 107, ch. 2 (To Laeta).
  11. . Clauss, 2000: 131-40.
  12. . Porphyry, De Antro Nympharum, 24.
  13. . Jerome, Epistle 107.2 “To Laeta”.
  14. . Cumont, 1945: 418.
  15. . این دیدگاه را دکتر مسعود همایونی در مقاله‌ی به نسبت گمنام اما خواندنی‌ای به نام «گنوستیسم ایرانی» طرح کرده‌اند.
  16. . Clauss, 1990: 183-194.
  17. . Clauss, 2000: 131-140.
  18. . Nabarz, 2005: 57.
  19. . Porphyry, De Abstinentia. 4.16.3 (136).
  20. . Carrawburgh
  21. . Cosmas Melodus, Scholia in Greg. Naz. Carm. (Migne, PG 38: 506), 102.
  22. . Nonnus, Comm. in Greg. Nazian. Or. 4. 70 (Migne, PG 36: 989).
  23. . Ambrosiaster, Quaestiones veteris et novi testamenti 113.11 (PL 34:2214(; Clauss, 2000: 133-135.
  24. . Ambrosiaster, Quaestiones veteris et novi testamenti 113.11 (PL 34:2214(; Vogels et al. 1966.
  25. . Clauss, 2000: 144-145.
  26. . Tertullian, De Corona Militis, 15.3.
  27. . برگرفته از (سون‌دِکسوی) در یونانی، یعنی متحد شده با دست راست، یا به لحاظ لغوی، “هم(دست)‌راست”.
  28. . Clauss, 2000: 105.
  29. . White 1990: 47-59.
  30. . Burkert, 1987: 10.
  31. . Clauss, 2000: xxi.
  32. Beck, 1994.
  33. . Clauss, 2000: 77.
  34. . Clauss, 2000: 98-99.
  35. . Cautopates
  36. . Cautes
  37. . Vermaseren, 1960: 56-88.
  38. . Schwartz, 1975.
  39. . Cumont, 1899.
  40. . Ulansey, 1989: 25-39.
  41. . Speidel, 1997.
  42. . Phanes
  43. . Beck, 2004: 286-287.
  44. . Zenobius ”Proverbia” 5.78.
  45. . Theon of Smyrna, 1892: 173.
  46. . Beck, 1991.
  47. . Schmeja, 1975.
  48. . Cumont, 1903:119-30.
  49. . Bidez and Cumont, 1938.
  50. . Julius Firmicus Maternus, 1970, 5.2 (44, 105) 19.1 (134).
  51. . Porphyry, De Antro Nympharum, 6.
  52. . Commodian, Instructiones 1.13.
  53. . Julius Firmicus Maternus, 1970, 20.1 (62 n.77).
  54. . Commodianus, Instructiones. 1.13, (pp. 62 n.77, 78 n.92).
  55. . de Riencourt, 1974.
  56. . K. B. Stark
  57. . Beck, 1988.
  58. . Ulansey, 1989.
  59. . Hopfe, 1994: 154.
  60. . Gordon, 1980: 19-99.
  61. . Ouroboros
  62. . Campbell, 1968.
  63. . Hopfe, 1994: 147-158.

 

 

ادامه مطلب: گفتار پنجم: مهر ایرانی (۱)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب