بخش دوم نقش مایهی پهلوان
گفتار دوم: پهلوانان شهید
سخن نخست: دربارهی پهلوانان شهید
- 1. در مورد نخستین اساطیری که دو مفهوم پهلوان و شهید را در یک روایتِ یگانه گرد آوردند، بحثها و نظرهای بسیاری وجود دارد. اما این نکته در تمام این بحثها پیش فرض گرفته میشود که این دو در آغاز مضمونهایی متمایز و جدا از هم بودهاند.
به احتمال زیاد هردوی مفاهیمِ پهلوان و شهید در جامعهی ابتدایی گردآورنده و شکارچی وجود داشتهاند. هرچند این جوامع نویسا نبودهاند و بنابراین ردپایی نوشتاری از اساطیرشان در دست نیست، اما میدانیم که در اساطیر بازماندگان این سبک زندگی در زمان حاضر، هردوی این عناصر حضور دارند. بر مبنای آنچه که مردم شناسان قرن نوزدهم از قصهها و اساطیر قبایل سیاهپوست و سرخ پوست ثبت کردهاند، چنین بر میآید که در جوامع یاد شده پهلوان در مفهومِ شکارچی دلاور و معمولا جوان به کار گرفته شده باشد. یعنی مفهومی پهلوانیِ ابتداییای که در این جوامع وجود دارد، بر اساس کشمکش انسان و جانورانِ بزرگ تعریف میشود، و بر کنش شکارگرانه و دام گسترانهی انسان بدوی متکی است. ویژگیهایی مانند نرینگی، جوان بودن، شجاعت، زیرکی – در مورد دام گستری- و بخشندگی – در مورد گوشت شکار- منظومهی معناییای هستند که انگارهی “شکارچی دلاور” را در این جوامع تشکیل میدهند. انگارهای که به گمان من باید آن را نسخهای ابتدایی و پیشرس از شخصیتِ اساطیریِ پهلوان دانست.
مفهوم شهید نیز در این جوامع حضور دارد، هرچند بیشتر به آیین پرستش نیاکان و مناسک دینیِ بزرگداشت درگذشتگان مربوط است. در عین حال، روایتهایی نیز از شکارچی شجاع یا شوهرِ غیرتمند در دست است که برای نجات دادن خویشاوندان یا اعضای قبیلهاش، خود را به کشتن میدهد. در تمام این روایتها، عنصرِ درگیری با طبیعتِ جانوری و نرینگی همچنان حضور دارد. هرچند نسخهای خاص از شخصیتِ “مادر فداکار” که به خاطر نجات فرزندش از خطری دچار رنج و آزار میشود نیز در این قبایل ثبت شده است. شهید در این جوامع معمولا شخصی سالمند، و گاه رئیس قبیله یا نیا دانسته میشود، و برای دستیابی به خیری بزرگ برای خویشاوندانش جان خود را فدا میکند.
- 2. با پیدایش جوامع کشاورزِ یکجانشین، دو مفهومِ پهلوان و شهید به معنای واقعی کلمه زاده شدند. دگردیسی مهمی که در این میان رخ داد، و مفهوم شکارگرانه و قبیلهایِ قدیمی را به جامهای نو آراست، آن بود که از سویی پهلوان به عنوان جنگاوری که حریفش انسانی دیگر – و نه جانوری مهیب- بود، بازتعریف شد و در شکل سیاسیاش از سویی با آدمیان و از سوی دیگر با ایزدان پیوند خورد و مفهوم شاه- پهلوان را برساخت. شهید نیز با گیاهان پیوند یافت و به رستاخیز گیاهان در بهار مربوط شد. به این ترتیب، به گمانم نخستین متنِ مستندی که در آن ردپایی از عنصرِ شهید را میتوان تشخیص داد، داستان سومریِ “رویای دوموزی” است که توسط نگارنده به فارسی ترجمه شده[1] و با رجوع به آن به روشنی میتوان دریافت که شهیدِ اولیه، از صفات پهلوانی عاری بوده است.
در این داستان، دوموزی که ایزدِ گیاهان خوراکی است، در خواب میبیند که توسط دشمنانش به قتل میرسد، آنگاه به یاری خدای خورشید بارها تغییر شکل میدهد تا از این سرنوشت بگریزد، اما در نهایت دشمنانش به او دست مییابند و او را به قتل میرسانند. در این داستان، دوموزی که عنصری کشاورزانه است، در قالبی انسانی بازنموده شده، و زمستان که کشندهی گیاهان است، به شکل آدمیانی دشمنخو تصویر شدهاند. بنابراین شهید در شکلِ کشاورزانهاش، موجودی است انسان ریخت که همچون پهلوان با دشمنی انساننما میجنگد، و از او شکست میخورد.
شهید اما، از سوی دیگر با مضامین گیاهی نیز پیوند دارد. این پیوند قاعدتا در ابتدای شکل گیری مناسک کشاورزانه، و تحت تاثیر رستاخیز گیاهان در بهار برقرار شده است. مرگ زمستانهی گیاهان سودمند، در کل رخدادی است که به خوبی با ماهیت شهید سازگار است و از این رو در جریان یافتنِ مفهومِ “انسانِ نیکوکارِ کشته شده به دست دشمنِ بدخو” به دنیای گیاهی اشکال چندانی وجود ندارد. اما گیاهان گذشته از این همخوانی ساختاری، از این نظر هم اهمیت دارند که در هر بهار با گرم شدن هوا بار دیگر میرویند و به این ترتیب شکلی از جبرانِ مرگِ شهید را نمایش میدهند. رستاخیز گیاهی، عاملی است که میتواند به خوبی با رستاخیز شهید پیوند بخورد، و این احتمالا یکی از خاستگاههای باور به زندگی پس از مرگ هم بوده است. باوری که در ابتدای کار تنها به خدایان و شاه- پهلوانان منحصر بوده، و به تدریج به کل اعضای جامعه – و حتی در آیینهای معتقد به تناسخ به جانوران- تعمیم یافته است.
درشکل اولیهی اسطورهی خدای شهید مثل متن رویای دوموزی که به ابتدای هزارهی سوم پ.م مربوط میشود، نشانی از این رستاخیز دیده نمیشود، اما با اطمینان میتوان گفت که از هزارهی دوم پ.م به بعد، رستاخیز به عنصری مهم و کلیدی در این روایت تبدیل شده است. با این وجود، پیوند مضمون شهید با پهلوان مدتی دیرتر انجام پذیرفت. چرا که ایزدِ شهید، بنا به ماهیت گیاهیاش چندان خوی جنگاوری ندارد و بیشتر به موجودی آرام و مهربان میماند تا پهلوانی جنگجو و خشن.
- 3. پهلوان شهید، مضمونی اساطیری بوده که به یقین در آغاز هزارهی نخست پ.م وجود داشته است. چنین مینماید که این شخصیت در مقابل شاه- پهلوانان که نسخهای سیاسی و دولتی از پهلوانان نیرومند و باشکوه را باز مینمودهاند، خصلتی مردمی و عام داشته باشد. پهلوانان شهید، شخصیتهایی هستند که کاری نمایان و بزرگ را با نیتی نیک به انجام میرسانند، و جان خود را بابت آن فدا میکنند. در افتادن این رده از پهلوانان با نیروهایی بزرگتر از خویش، و خصلتِ تا حدودی فرودستانهای که در برابر شاه- پهلوانان دارند، آنان را به جنگاورانی که خاستگاهی مردمی دارند نزدیک میکند. در عین حال، پهلوانان شهید همواره در ارتباط با شاه پهلوانان قرار دارند و چنان که گفتیم، گویا از این ریشهی مشترکِ تمام روایتهای پهلوانی مشتق شده باشند.
نقطهی شروع پیوند پهلوانی و شهادت را در نقاطی گوناگون میتوان قرار داد. بر خلاف تصور عمومی، در اسطورهی گیلگمش، با وجود تلاش قهرمانانهاش برای دستیابی به جاودانگی، عنصر پهلوان شهید چندان نیرومند نیست. در این داستان شاید تنها انکیدو نشانههایی از این مضمون را از خود نشان دهد. با این وجود، در نسخههای کهنی مانند اسطورهی ایزیس و اوزیریس بذرهای این پیوند را میتوان بازجست. در قلمرو ایران زمین، نخستین کسی که بیتردید در این رده میگنجد، زریر برادر گشتاسپ است که داستانش به قرون یازدهم و دوازدهم پ.م باز میگردد. هرچند نسخهای که ما از این داستان در دست داریم، یعنی “یادگار زریران” در دوران اشکانی نوشته شده است.
یادگار زریران، از نظر ساخت و قالب بسیار کهن و ساده است و ماجرای پهلوانی دیندار را بازگو میکند که جان را در راه دفاع از دین زرتشت در میبازد. اتصال محکمِ زریر با اساطیر دینی زرتشتی، و عامیانه نشدنِ ماجرایش، شاید دلیلی بوده که ساخت قدیمی و سرراست آن را تا روزگار ما حفظ کرده است. با این وجود، پهلوانان شهید کلاسیکی پس از او در اساطیر ایرانی تکامل یافتند، که هم از نظر ساختار و هم دلالتهای معنایی از پیچیدگی بیشتری برخوردار بودند. سیاوش، که در نسخهی اولیهاش یکی از شاهان کیانی بود و مانند زریر به دست دشمنی ناجوانمرد و پلید کشته شد، نمونهای از این پهلوانان است. در شاهنامه، که کاملترین نسخه از داستان او را به دست میدهد، میبینیم که سیاوش با عناصری بسیار متنوع – از جمله آیین رستاخیز گیاهی- پیوند خورده و از شکل اولیهی خود خارج شده است.
در این بخش، بیشتر بر پهلوانانی تمرکز خواهم کرد که عناصر ساختاری “شهید” را در وضعیت بالغ خود نمایش دهند. از این رو شخصیتهایی مانند اغریرث، زریر، و فرود را نادیده میگیرم و بحث را بر سه پهلوانِ نامدار، یعنی سیاوش، سهراب و آرش استوار میدارم. هرچند از سایر پهلوانان شهید نیز در موقعیتی که مناسب باشد، بهره خواهم جست.
[1] وکیلی، 1382.
ادامه مطلب: بخش دوم (نقش مایهی پهلوان) – گفتار دوم پهلوانان شهید – سخن دوم: آرش