پنجشنبه , آذر 22 1403

اسطوره شناسی پهلوانان ایرانی – بخش دوم نقش مایه‌ی پهلوان – گفتار دوم پهلوانان شهید – سخن دوم: آرش

بخش دوم نقش مایه‌­ی پهلوان

گفتار دوم: پهلوانان شهید

سخن دوم: آرش

  1. 1. آرش، یکی از نامدارترین پهلوانانِ شهید در اساطیر ایرانی است. در اوستا اشاره‌هایی جسته و گریخته به او هست و بر مبنای متون یونانی و رومی می‌دانیم که از کهنترین دورانها اسطوره‌ی او در میان ایرانیان رواج و محبوبیت داشته است. با این وجود فردوسی در شاهنامه به او اشاره‌ای در خور نکرده است. این چشم‌پوشیِ از سوی استاد سخنی که مفصل‌ترین روایتش در شاهنامه به پهلوانی شهید –سیاوش- مربوط می‌شود، غریب است. با خواندن داستان سیاوش به خوبی می‌توان دید که هم فردوسی استادِ پرداختِ داستانِ پهلوان شهید بوده، و هم دانشی چندان ژرف از اساطیر ایرانی داشته که امکانِ بی‌خبر ماندنش از داستان آرش منتفی است. به گمان برخی، فردوسی از وارد کردن پهلوانی با عظمت در شاهنامه که بتواند رقیبی برای رستم باشد و به دست او هم کشته نشود پرهیز داشته است. شاید دلیل حکیم توس، امری زیبایی‌شناسانه از این دست بوده باشد. به هر صورت، دریغِ روایت نشدن این داستان توسط فردوسی بزرگ، همچنان باقی است. چرا که بی‌تردید اگر بازگو کردن داستان آرش را نیز بر عهده می‌گرفت، شاهکاری در مرتبه‌ی سیاوش را از خود به جای می‌گذاشت.

          داستان آرش به لطف شعر نویی که سیاوش کسرائی در این باره سروده، چندان مشهور است که نیازی به بازگو کردنش نیست. خلاصه‌ی ماجرا آن است که در گرماگرمِ نبردهای ایران و توران، زمانی که تورانیان بر ایرانیان چیره شده بودند و منوچهر – شاه ایران- را در تنگنایی گرفتار کرده بودند، با این شرط صلح و آشتی را پذیرفتند که از میان ایرانیان تیراندازی به فراز کوهی که در آن لحظه سپاه ایران در آن اردو زده بودند، برود و تیری رها کند و جای فرود آمدن این تیر مرز میان ایران و توران شود. روایتهای گوناگون در این نکته توافقی نسبی دارند که جای این کوه در رویان قرار داشته است. در نتیجه این شرطِ صلح امری تحمیلی بوده که مرز ایران را در حالت عادی تا مازندران عقب می‌برده و بخش مهمی از سرزمین ایران را به تورانیان واگذار می‌کرده است.

در این تنگنا، تیراندازی از میان ایرانیان پیدا شد که نامش آرش بود و در کمانگیری برتر از همه بود. او از فراز کوه تیری رها کرد که تا مرزِ مرسوم میان ایران و توران پیش رفت و بر درختی نشست و به این ترتیب تورانیان سرافکنده به سرزمین خویش بازگشتند. اما آرش که در این میان از نیروی جان خویش در تیر دمیده بود، هنگام پرتاب تیر کشته شد.

          کهنترین اشاره‌ی مکتوب به داستان آرش، به یشت هشتم مربوط می‌شود[1]. در آنجا ستاره‌ی تیر که شتابان به سوی دریای فراخکرت راه می‌سپارد، به تیرِ آرشِ تیرانداز مانند شده است. در این بند از اوستا، آرش “بهترین تیرانداز ایرانی” دانسته شده و با صفتِ سخت کمان ستوده شده است. این عبارتِ اوستاییِ اِرِخشَه خشویوی-ایشو (آرشِ سخت کمان) بعدها در آثار دوران اسلامی به صورتِ “آرشِ شیواتیر” دگردیسی یافته است. چنان که مثلا در مجمل التواریخ به چنین صفتی برای آرش بر می‌خوریم.

تمام متون در این نکته همداستان هستند که پرتاب تیر آرش در روز سیزدهم تیرماه، در روز جشن تیرگان انجام گرفته و حتی برخی جشن تیرگان را یادبودی برای فداکاری آرش دانسته‌اند. در مورد نقطه‌ی انجام این کنش بزرگ، اختلاف نظرهایی وجود دارد. در اوستا، قید شده که آرش تیر خود را از کوهِ اَیریوخشوثَه پرتاب کرد، و آن تیر در کوه خوَنَنت بر زمین فرود آمد. بیرونی ایریوخشوثه را در رویان دانسته است، و فخرالدین اسعد گرگانی در منظومه‌ی ویس و رامین جای آن را ساری گرفته است:

اگر خوانند آرش را کمانگیر     که از ساری به مرو انداخت یک تیر

چنان که از بیت بالا بر می‌آید، گرگانی فرودگاه تیر را مرو دانسته است، و روایت دیگر به بیرونی تعلق دارد که کوه خوننت را در فرغانه می‌داند و این با نظر پژوهشگران جدیدتر نیز همخوان است. چنان که مینورسکی خوننت را با کوه هماون در شرق کپه داغ یکی می‌گیرد که به فرغانه نزدیک است. در بیشتر تاریخهای دوران اسلامی محل فرود تیر آرش را بر درختی در سرزمین فرغانه یا مرو دانسته‌اند.

  1. 2. در مورد چگونگی انجام این معجزه، همه توافق دارند که دخالت ایزدان نقشی تعیین کننده داشته است. در اوستا آمده که اهورامزدا بر آن تیر دمید و ایزد مهر برای آن راهی گشود. سایر متون هم به این که نظر موافق خدایان با آرش بوده است، اشاره کرده‌اند. با این وجود در این نکته هم شکی وجود ندارد که آرش تمام زورِ خویش را صرف پرتاب این تیر کرد و پس از انجام این کار نمایان جان داد. بیرونی می‌گوید که آرش پیش از پرتاب تیر برهنه شد و از فشار کمانگیریِ خویش، بدنش پاره پاره شد. در اوستا به مرگ آرش به طور صریح اشاره نشده، اما در سایر متون توافقی عمومی در این مورد به چشم می‌خورد.

          طبری پس از ذکر ماجرای آرش، می‌گوید که منوچهر پس از این کار شگرف، سپاه خویش را به سه رده‌ی نیزه‌وران و شمشیرزنان و کمانگیران تقسیم کرد و کمانگیران از این میان ارجمندترین جایگاه را یافتند. دینوری هم داستانی منحصر به فرد را روایت می‌کند که بر مبنای آن تیر آرش بر قلب افراسیاب نشست و شاه تورانی را از پای در آورد. چنین چیزی در سایر متون دیده نمی‌شود و قاعدتا دینوری آن را از نسخه‌ای محلی و روایتی غیرمشهور برگرفته است، یا نزد خویشتن برساخته است.

  1. چنین می‌نماید که آرش کهنترین پهلوانِ شهید ایرانی باشد. این را از آنجا حدس می‌زنم که روایت او محتوایی بسیار ابتدایی دارد و از نظر ساختار با بقیه‌ی نامدارانی که شرحشان خواهد گذشت، تفاوت دارد. حضور ملموس و پررنگ این پهلوان، در عینِ گمنام بودنش، و نامعلوم بودنِ داستان زندگی‌اش، با منشهای کهنسال و دیرینه‌ای همخوانی دارد که در شرفِ فراموش شدن هستند و تنها هسته‌ی مرکزی‌شان روایت می‌شود. به نظر می‌رسد که داستان آرش در زمان تدوین اوستای متاخر بالیده و پخته بوده باشد. چرا که اشاره‌های موجود به او، فاقد هر نوع توضیحی هستند و از جمله‌بندی‌ای برخوردارند که معمولا برای اشاره به روایتهای بسیار مشهور و بدیهی به کار می‌روند.

نکته‌ی جالب آن است که در روایتهای دوران اسلامی، آرش با وجود حضور همیشگی‌اش در عرصه‌ی داستانهای عامیانه، همواره در متون رسمی نادیده انگاشته شده است. سهروردی و طبری و دینوری و فیلسوفان و صوفیان فراوانی که در چهارده قرن گذشته روایتهای پهلوانی را در این سرزمین بازخوانی و تفسیر کرده‌اند، عموما به داستان آرش توجه چندانی نشان نداده‌اند. در مورد داستان او نه تفسیری پرمایه مانند برداشت سهروردی از نبرد رستم و اسفندیار می‌توان یافت، و نه تفسیرهایی دینی که از شباهت داستان سیاوش و یوسف ریشه می‌گیرند در موردش وجود دارد.

          در میان معدود کسانی که داستان آرش را تفسیر کرده‌اند، جدیدترین تلاش به عباس مهرین باز می‌گردد که آرش را با آیین مهر مربوط دانسته و تیرش را با تیری که مهر پرتاب می‌کند مقایسه نموده است. بر مبنای اسطوره‌ای مهری، ایزدِ میترا تیری را به سنگی پرتاب کرد و از جای برخورد آن با صخره، چشمه‌ای روان شد. این داستان احتمالا با داستان عبریِ موسی که عصای خود را بر سنگی کوبید و از جای آن دوازده چشمه جاری شد، هم‌خانواده است.

          سخن مهرین، در هر حال، از این رو درست می‌نماید که باید پیوندی میان آرش و مهر وجود داشته باشد. چرا که مهر ایزدی کمانگیر است و در مهریشت بارها با صفتِ دارنده‌ی هزار کمان به او اشاره شده است. پرتو آفتاب، از دیرباز تیرِ مهر دانسته می‌شده، که بر بدن عهدشکنان اثری آسیب رسان دارد، و ایشان را از بین می‌برد. شاید اشاره به این نکته جالب باشد که شکلی از این اسطوره‌ی همگونی آفتاب با تیرِ مهر و اثرِ مرگبارش بر بدن دیوها و عهدشکنان، هنوز در قالب داستانهای عامیانه‌ی مربوط به خون‌آشامها در غرب باقی مانده است. این باور که نور خورشید مانند تیری سوزنده بدن مردگانِ فراری از گور و خون‌آشامها را می‌سوزاند، برداشتی مهرپرستانه است که احتمالا همچون سنگواره‌ای زنده از شاخه‌ی غربیِ این آیین در غرب مشتق شده و به فیلمها و داستانهای عامیانه راه یافته باشد.

در عصر هخامنشی نقشی که برای ضرب شدن بر پشت دریک‌های زرین برگزیده شد، یک پارسی کمانگیر بود، و سربازان هخامنشی همه جا با کمان و ترکشی بر پشت تصویر می‌شدند. در زمان اشکانیان، مفهوم کمان ارزش و ارج بیشتری یافت و زه کمان و تیر و عناصرِ ساختاری آن با آیین مهر پیوندی برقرار کردند، که احتمالا پیش از آن هم وجود داشته، اما از رسمیتی چنین آشکار برخوردار نبوده است. در این زمینه، چنین می‌نماید که آرش را بتوان اسطوره‌ای صنفی دانست، که دلاوری‌های کمانگیری اساطیری را روایت می‌کرده است. این حدس با زمان‌بندی ظهور داستان آرش نیز همخوان است. چرا که در عصر اوستایی هنوز بخش مهمی از قبایل ایرانی کوچگرد بودند و کمان سلاح مهم ایشان را تشکیل می‌داده است. چنان که این قاعده در میان قبایل پارتی و سکا تا قرنها بعد همچنان برقرار بود.

          پیوند آرش و مهر اما، نیاز به توضیح دارد. چرا که ورود این پهلوان به اوستا احتمالا همزمان است با نفوذ اساطیر کهنترِ آریایی به دین زرتشتی در قرون نهم تا ششم پ.م، که زیر نفوذ مغان انجام پذیرفت. بندی از تیریشت که در آن به آرش اشاره شده، چنین است:

“تیشتر، ستارهی رایومند فرهمند را میستاییم که شتابان به سوی دریای فراخکرت بتازد. چونان تیرِ پران در هوایی که آرش تیرانداز، بهترین تیرانداز ایرانی، از کوه ایریو خشوت به سوی کوه خوننت بینداخت….آنگاه آفریدگار اهورامزدا بدان دمید. پس آنگاه (ایزدانِ) آب و گیاه و مهر فراخ چراگاه آن (تیر) را راهی پدید آوردند.[2]

          چنان که می‌بینیم، در این بند از گروهی از ایزدان باستانی ایران نام برده شده است. تیشتر یا تیر، که ایزد بارانِ ایرانیان بوده، و با تیشترِ بابلی که همین کارویژه را بر عهده داشته، ترکیب شده است، خدای اصلی است و یشت نیز به نام اوست. پس از او از اهورامزدا یاد شده که با دم خویش تیر را به پرواز درآورد، و به دنبال او از عناصر قدسی آب (احتمالا اپام نپات)، گیاه (سپندارمذ) و مهرِ فراخ چراگاه یاد شده است. این نکته که نفسِ ایزدی تیرِ آرش را بدرقه می‌کند، بیش از آن که اهورامزدا را به یاد بیاورد، ایزدِ باد وایو را به ذهن متبادر می‌کند، و اشاره‌ای که در این بخش از اوستا به تیشتر شده هم نشان می‌دهد که احتمالا اصلِ این بند، برخورداری آرش از حمایت ایزدانِ کهنِ آریایی را بیان می‌کرده، که وایو و مهر و تیشتر از مهمترین‌هایش بودند، و بعدها این گزاره در چارچوبی زرتشتی بازنویسی شده و وایو – که در دین زرتشتی خصلتی دوگانه دارد- جای خود را به اهورامزدا داده است.

از این رو آرش پهلوانی ایرانی بوده که سابقه‌‌اش به دورانی کهن- شاید ابتدای ورود ایرانیان به فلات ایران باز می‌گردد. چرا که در کل کشمکش میان ایرانیان و تورانیان و آن بخشی که به پادشاهی منوچهر مربوط می‌شود هم آغازگاه تاریخ ایران در این قلمرو است. این دورانِ تثبیت قبایل ایرانی در ایران زمین، که از قرن دوازدهم پ.م آغاز شد و تا قرن هفتم و هشتم پ.م ادامه یافت، دورانی است که اسطوره‌ی آرش در طی آن صورتبندی شده است.

بنابراین حدس من آن است که آرش یکی از پهلوانانی بوده که ریشه‌اش به کاربرد کمان در قبایل کوچگرد ایرانی باز می‌گردد. او بعدها، با طبقه‌ی جنگاورانِ کمانگیر که در شهرهای یکجانشینِ ایرانی تکامل یافتند، مربوط شده، و بنابراین در آغاز گروه اجتماعی خاصی را نمایندگی می‌کرده و به ایشان هویت می‌بخشیده است. تا آن که داستان شهادت وطن‌پرستانه‌اش به تدریج فراگیر شد و در عصر اوستایی به حماسه‌ای با مضمون دینی و قدسی تبدیل گشت. این روایت به قدری کهن بوده که با وجود سینه به سینه منتقل شدنش تا امروز، در متون رسمی ردپای اندکی از خود به جا گذاشته است و بنابراین گویی همواره داستانی بدیهی پنداشته می‌شده که همه از آن خبر داشته‌اند.

  1. 4. عناصر اصلی داستان آرش عبارتند از:

          آرش پهلوانی کمانگیر بوده است.

          در زمان شکست ایرانیان از تورانیان، آرش به عنوان کسی انتخاب می‌شود که قرار است با پرتاب تیرش مرز دو کشور را تعیین کند.

          آرش تمام زور و جان خویش را وقفِ پرتاب یک تیر می‌کند و پس از پرتاب آن جان می‌دهد.

          تیر به یاری خدایان هزار فرسنگ – به روایت بیرونی- سفر می‌کند و مرز دو کشور را به پیش از شکست ایرانیان باز می‌گرداند. تیر از مازندران تا آسیای میانه سفر می‌کند.

          ایرانیان به یاد این حادثه، سالگرد آن را در قالب جشن تیرگان بزرگ می‌دارند.

در مورد ارتباط آرش با سایر شخصیتهای داده‌ها به قدری اندک است که امکان ترسیم نموداری شخصیت شناختی وجود ندارد.

 

 

[1] تیریشت، 4، 6.

[2] تیریشت، 4، 6 و 7.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم (نقش مایه­‌ی پهلوان) – گفتار دوم پهلوانان شهید – سخن سوم: سیاوش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب