بخش نخست: زمینهی ساختاری
گفتار چهارم: اقوام و دولتهای حاشیهنشین
نخست: مرو و کوشان
قلمرو ایرانِ ساسانی پهنهی جغرافیایی بزرگی بود که در برخی از بخشهای آن، در ادامهی سنت کشورداری هخامنشیان، ساماندهی سیاسی محلیای هم وجود داشت. یعنی برخی از اقوام تابع ساسانیان در قلمرو جغرافیایی باستانیشان واحدهای سیاسی کوچک و بزرگی پدید آورده بودند که به بیرون از مرزهای ایرانزمین سرریز میشد و از نظر اداری استانی در درون شاهنشاهی ساسانی محسوب میشد، هر چند بسته به فراز و فرود تمرکز قدرت در دربار ساسانی، گاه از خودمختاری چشمگیری هم برخوردار میشد. این سرزمینها همچنان در هستهی مرکزی دولت ساسانی قرار داشتهاند هرچند در دورههایی نوسانهایی درشان دیده میشود و جابهجاییهایی به حریم «پیرامون» -ولی نه هرگز به دامنهی بیرونی- در آنها دیده میشده است.
در گوشهی شمال شرقی ایرانزمین هم مانند گوشهي جنوب شرقی، به تدریج واحدهای سیاسی مستقل و نیرومندی شکل گرفتند که در ابتدای کار زیرواحد و دستنشاندهی دولت ساسانی محسوب میشدند، اما به تدریج به نیرویی خودمختار و مهاجم دگردیسی یافتند. این منطقه درگاهی بود که جمعیتهای نوآمدهی کوچگرد از ترکستان چین و بخشهای شمالی قلمرو خاوری بدان دسترسی داشتند و رخدادهای سیاسی و جابجاییهای جمعیتی این قلمرو به طور مستقیم در آن بازتاب مییافت. از این رو، نقشهی سیاسی این سرزمین که از ترکستان چین تا آسیای میانه را در بر میگیرد، به نسبت پیچیده و متلاطم بوده است.
در ابتدای شکلگیری دولت ساسانی اردشیر بابکان پیروزمندانه به استانهای باستانی بلخ و مرو و هرات تاخت و این سرزمینها را تابع خویش ساخت. چنین مینماید که مرو که از مراکز قدرت مهم ایران شرقی بود، از همان ابتدای کار از دعوی سلطنت اردشیر در برابر اردوان هواداری کرده باشد. در 230 م. حاکم مرو اقتدار اردشیر بابکان را به رسمیت شناخت و در نتیجه نامش در کتیبهی کعبهی زرتشت کنار اسم اردشیر حک شده است. در فاصلهی 240 تا 260 م. حاکم مرو در دیوانسالاری ساسانی «مرویشاه» نامیده میشد. این را از آنجا میدانیم که این مقام سکههایی برنزی ضرب میکرد که بر رویش در کنار نقش یک شهسوار کلمهی «ملوی ملک» نوشته شده بود. چنین مینماید که خاندان مرویشاه با شاپور نخست سر سازگاری نداشته باشند. چون بلافاصله پس از به قدرت رسیدن وی در 260 م. میبینیم که این لقب از منابع ساسانی حذف میشود و حکومت مرو به نرسی پسر شاپور سپرده میشود و پس از آن هم در انحصار یکی از اعضای خاندان ساسانی باقی میماند.[1]
به این ترتیب، در ابتدای دوران ساسانی، شاهنشاه ایران همهی سرزمینهایی را که در دوران هخامنشی و اشکانی در گوشهی شمال شرقی ایران زیر فرمان داشت و این قلمرو استانهای باستانی بلخ، سغد، خوارزم و شمال آسیای میانه (سکائیهی تیزخود) و غرب ترکستان (سکائیهی هومخوار) را شامل میشد، همچنان تحت فرمان داشت. بخش مهمی از این قلمرو پیشتر در اختیار شاهان کوشانی بود که ایران شرقی و شمال هند را در دست داشتند و به همراه اشکانیان که ایران غربی را در اختیار داشتند، نوعی دولت دوقلوی متحد پدید آورده بودند. درآمیختگی و پیوند سیاسی این دو را از اینجا میتوان دریافت که اردشیر بابکان بیدرنگ پس از غلبه بر اشکانیان خود به خود بر کوشانیها هم چیره شد و پس از سقوط دودمان اشکانی بیآنکه در این ناحیه با مقاومت جدیای روبهرو شود، حاکمیت خود را تثبیت کرد. شاهنشاهان ساسانی، از این رو، نمایندهای برای حکومت بر ایران شرقی برمیگزیدند که ایشان را، در ادامهی سنت عصر پارتی، کوشانشاه مینامیدند.
کوشانشاهان
شاهنشاه اردشیر نخست (230 ـ 250 م.)
پیروز نخست (250 ـ 265 م.)
هرمزد نخست (165 ـ 195 م.)
هرمزد دوم (195 ـ 300 م.)
پیروز دوم (300 ـ 325 م.)
شاهنشاه شاپور دوم (حدود 325 م.)
وهران نخست و دوم و سوم (325 ـ 350 م.)
پیروز سوم (350 ـ 360 م.)
- لیتوینسکی، 1376، ج.2، بخش 2: 355 ـ 356. ↑
ادامه مطلب: بخش نخست: زمینهی ساختاری – گفتار چهارم: اقوام و دولتهای حاشیهنشین – دوم: کیداریها