پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار دوم: جایگاه زنان –  هفتم: زنان و قدرت سیاسی

بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری

گفتار دوم: جایگاه زنان

هفتم: زنان و قدرت سیاسی

یکی از شاخص‌‌های کلیدی برای ارزیابی موقعیت زنان در یک جامعه، جایگاه ایشان در سلسله‌‌مراتب سیاسی است. گاه می‌‌بینیم که زنان درباری (معمولاً مادر شاهان خردسال) نفوذ و اقتداری سیاسی پیدا می‌‌کنند و گاه با شکلی از نهادینه شدن حضور سیاسی زنان در نظام حکومتی روبه‌‌رو هستیم. هنگام ارزیابی این شاخص رخدادهای منفرد و استثنایی و دستیابی تصادفی زنی به مقامی اهمیتی ندارد و الگوها و نظم‌‌های تکرارشونده و سازوکارهای نهادین و تثبیت‌‌شده هستند که باید معیار داوری قرار گیرند. برای تشخیص حضور نهادینه‌‌ی زنان در ساخت سیاسی، باید به سلسله‌‌مراتب قدرت در دربارها نگریست و القاب و عناوین زنان و مردان را با هم سنجید و به نمونه‌‌های تاریخی از نقش‌‌آفرینی سیاسی زنان نگریست. بر مبنای این شاخص‌‌ها می‌‌توان حکم کرد که در ایرانِ ساسانی بی‌‌تردید زنان در حوزه‌‌ی سیاست حضوری آشکار و قانون‌‌مند داشته‌‌اند و از این نظر با آنچه در دو قلمرو معاصرِ روم و چین می‌‌بینیم به کلی تفاوت داشته‌‌اند.

در واقع، سیر تحول برخی از جریان‌‌های دینی و سیاسی و زندگی‌‌نامه‌‌ی بسیاری از درخشان‌‌ چهره‌‌ها در تاریخ عصر ساسانی بی‌‌توجه به نقش تعیین‌‌کننده‌‌ی زنان به کلی نامفهوم می‌‌ماند. نمونه‌‌اش قباد است که ارتباطش با مزدکیان تا حدودی در پیوند او با زنان ریشه داشته است. وصلت او در نیشابور با نیوندخت، که به بسته شدن نطفه‌‌ی انوشیروان انجامید، یکی از این ارتباط‌‌ها بود. دیگری که جذاب‌‌تر هم هست به حیله‌‌ی خواهرش برای فراری دادن‌‌اش از زندان مربوط می‌‌شود که او را در فرش بزرگی پیچید و غلامی فرش را به بهانه‌‌ی شستن بر دوش گرفت و از برابر نگهبانان زندان گذراند و فراری داد.[1] یعنی، در واقع، بازگشت قباد به سلطنت که خط سیر تاریخ ایران را به کلی تغییر داد و به زمام‌‌داری شکوهمند انوشیروان انجامید، یک بازیگر کلیدی‌‌ زن داشته که خواهر قباد باشد.

یکی از نشانه‌‌هایی که نهادینه بودنِ حضور سیاسی زنان را نشان می‌‌دهد، اشاره به زنان مقتدر در کتیبه‌‌های سلطنتی است. چنین اشاره‌‌هایی از ابتدای عصر ساسانی تا پایان این دوران به چشم می‌‌خورند و چنین می‌‌نماید که ادامه‌‌ی سنت کهن‌‌تری باشند که به گواهی اسناد رومی و یونانی از دوران هخامنشیان در ایران‌‌زمین وجود داشته و در عصر اشکانیان نیز تداوم یافته است. در بندهای 18 تا 23 نبشته‌‌ی شاپور نخست در نقش‌‌رستم از شانزده زن در میان درباریان نام برده شده است. در این کتیبه زنان القابی دارند که از شهبانو یا بانو مشتق شده است و مهم‌‌ترینش شهربانو شهبانویان و بان‌‌بشن بان‌‌بشنان است. بان‌‌بشن که شکلی از واژه‌‌ی بانو (از ریشه‌‌ی «باـ» یعنی روشن) است، همتای ملکه بوده است. این واژه در دوران هخامنشی لقبی درباری بوده و آتوسا دختر کوروش و همسر داریوش بزرگ در کتیبه‌‌های تخت‌‌جمشید بانو خوانده شده است. در منابع دوران اشکانی هم این لقب را برای خواهران یا همسران شاه می‌‌بینیم و بر متن‌‌های پارتی و پهلوی به ترتیب آن را با هزوارش «ملکتا» و «ملکته» می‌‌نوشتند.[2] علاوه بر همسر شاهنشاه، همسران پسر او و زنان شهربانان و حاکمان استان‌‌ها نیز لقب بانو داشتند و عروس‌‌های شاه نیز با لقب ملکه شناخته می‌‌شده‌‌اند.

سلسله‌‌مراتبی میان زنان درباری برقرار بوده و برترین مقام به مادر شاه تعلق داشته است. پس از او شهبانو شهبانوان که همسر شاه باشد قرار می‌‌گرفته و در مرتبه‌‌ای پس از وی خواهران شاه بوده‌‌اند. این زنان نقشی سیاسی داشته‌‌اند و می‌‌توانسته‌‌اند در انجمن بزرگان و اشراف که درباره‌‌ی اداره‌‌ی مملکت بحث می‌‌شده، به نوبت و بر اساس سلسله‌‌مراتب درونی خودشان سخن بگویند.[3] ساسانیان در میان تمام دولت‌‌های بزرگ معاصرشان بر کره‌‌ی زمین تنها نظام سیاسی‌‌ای را برساخته بودند که زنان در آن به شکلی نهادی حضور داشتند و جایگاه تعریف‌‌‌‌شده‌‌ای را در نهادهای تصمیم‌‌گیری اشغال می‌‌کردند. نزدیک‌‌ترین الگوی مشارکت از این دست را در مقطعی کوتاه به هنگام چیرگی امپراتوران سوری‌‌تبار در روم می‌‌بینیم. اما اقتدار ملکه‌‌ی مادر در روم که در دوران چهار تن از امپراتوران سوری‌‌تبار روم رواج داشت، هرگز وضعیت نهادی و رسمی به خود نگرفت، و به همین خاطر به احتمال زیاد رخنه‌‌ای از سنت سیاسی ایران‌‌زمین به قلمرو روم بوده و ساختی درون‌‌زاد یا ادامه‌‌دار محسوب نمی‌‌شده است.

نکته‌‌ی مهم درباره‌‌ی جایگاه سیاسی زنان آن است که انگار برتری عام مردان بر زنان که در بیشتر تمدن‌‌ها پیش‌‌فرض گرفته می‌‌شده، در ایران‌‌زمین رواج نداشته است. یعنی چنین نبوده که نخست سلسله‌‌مراتبی سیاسی از مردان و بعد از ایشان سلسله‌‌مراتبی فروپایه‌‌تر از زنان وجود داشته باشد. در مقابل، با نوعی بُر خوردن مقام‌‌های زنانه و مردانه در میان هم سر و کار داریم. در نتیجه، چنین می‌‌نماید که نقش‌‌های سیاسی و موقعیت‌‌های درباری بسته به توانایی و مقام شخصی افراد تقسیم می‌‌شده و جنسیت یک طبقه‌‌ی معنادار برای تفکیک ایشان از هم قلمداد نمی‌‌شده است.

گواهِ این فرض آن است که در نبشته‌‌ی کعبه زرتشت آدُرآناهید، که دختر مهتر شاپور اول است، با لقب شهبانو شهبانویان نواخته شده و نامش مقدم بر چهار برادرش آمده است. در بند 18 و 19 از این متن می‌‌خوانیم که شاپور نخست آتشکده‌‌هایی را برای روان و دوام نام فرزندانش ساخته و به دین‌‌مردان پیشکش کرده است. نخستین آتشکده‌‌ای که از آن نام برده می‌‌شود، خسرو آذرآناهید است که به دخترش آذرآناهید پیشکش شده، و بعد از آن از آتشکده‌‌های پسرانش هرمزداردشیر (ارمن‌‌شاه) و شاپور (میشان‌‌شاه) و نرسی (سکان‌‌شاه و هندوشاه) یاد کرده است. در بند 20 که نام شماری از بستگانش را آورده، ترتیبی را رعایت کرده که احتمالاً به مقام و سن‌‌شان مربوط می‌‌شده و نظمی جنسی در آن به چشم نمی‌‌خورد. یعنی بعد از یاد کردن از ساسان و بابک و شاپور و اردشیر، که پدر و عمو و پدربزرگ‌‌هایش هستند، به ترتیب از این افراد نام برده است: خورانزیم (شهر شاهبانو)، آذر آناهید (شهبانو شهبانوان)، دینک (شهبانو)، بهرام (گیلان‌‌شاه)، شاپور (میشان‌‌شاه)، هرمزد اردشیر (ارمن‌‌شاه)، نرسی (سکان‌‌شاه) و شاپور دخت که این آخری لقبی ندارد و معلوم است ترتیبِ نام‌‌ها بر اساس مقام و جایگاه درباری‌‌شان آمده است. در دو بند بعدی باز شمار بیشتری از نام‌‌ها را می‌‌بینیم و معلوم است که ایشان موقعیتی فروپایه‌‌تر داشته‌‌اند: سکان شهربانو، چشمگ بانو، پیروز شاهزاده، مرود بانو، مادر شاپور شاهنشاه، نرسی شاهزاده، رودخت (دختر انوشتگ)، ورازدخت (شهبانوی استخریاد و دختر خورانزیم)، هرمزدگ (پسر ارمن‌‌شاه)، هرمزد هرمزدگ، هودابخت، بهرام، شاپور، پیروز و شاپوردخت (فرزندان میشان‌‌شاه) و هرمزد دخت (دختر سکان‌‌شاه).

در همین کتیبه‌‌ نشانه‌‌ای می‌‌بینیم مبنی بر این که القاب و عنوان‌‌هایی که در این سیاهه‌‌ از درباریان به زنان داده شده، جنبه‌‌ی تشریفاتی و صوری نداشته است و به راستی به مقامی مشخص و قدرتی سیاسی اشاره می‌‌کرده است. دلیلش هم این که شاپور در کتیبه‌‌اش از مادربزرگش (دینک مادر بابک) و جده‌‌اش (رودک همسر ساسان) با احترام یاد می‌‌کند، اما بر خلاف زنان درباری دیگر لقبی شاهانه به ایشان نمی‌‌دهد. از همین‌‌جا معلوم می‌‌شود که ساسان و بابک هنوز مقامی سیاسی نداشته‌‌اند و در جایگاه رهبر آتشکده‌‌ی استخر دعوی قدرت سیاسی نمی‌‌کرده‌‌اند، و به همین خاطر زنان‌‌شان هم از این القاب بی‌‌بهره بوده‌‌اند و بعدتر هم با وجود آن‌‌که نام‌‌شان با احترام یاد می‌‌شده، این القاب را به شکلی صوری به ایشان نمی‌‌داده‌‌اند. کمی پیش‌‌تر توضیحی داده شده که معلوم می‌‌شود در میان این نام‌‌ها هم معاصران شاپور قرار دارند و هم زنانی (دینک اول مادر بابک، رودک مادر اردشیر، دینک دوم دختر بابک) که به چند نسل پیشین مربوط می‌‌شوند. به این ترتیب، روشن است که زنان و مردان موقعیت‌‌هایی کمابیش برابر را در سلسله‌‌مراتب قدرت اشغال می‌‌کرده‌‌اند و هنگام ذکر نام‌‌شان هم جنسیت‌‌شان عامل تعیین‌‌کننده نبوده است.

 

 

  1. طبری، 1362، ج.2: 640 ـ 641.
  2. Gignoux, 1986: 27 ـ 28.
  3. ریاحی دهنوی، 1390: 210.

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم: زمینه‌‌ی ساختاری – گفتار دوم: جایگاه زنان –  هشتم: هم‌‌آغوشی و جنسیت زنانه

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب