بخش سوم: سازمان دودمانی
گفتار نخست: خاندان ساسانی
دودمان ساسانی یکی از کهنترین دودمانهای ایرانی است که بیشک در سراسر دوران اشکانی در منطقهی فارس حضور و اهمیت داشتهاند و چه بسا ادعایشان که تبارنامهی این خاندان را تا عصر هخامنشی دنبال میکند، درست بوده باشد. در اواخر دوران اشکانی نام و نشان رهبران این خاندان در تاریخ پدیدار شد و کمی بعد سلسلهای تازه به دست ایشان تأسیس شد و اعضای برجستهی دودمانشان را زیر نورافکن توجهِ تاریخنگاران قرار داد.
شاهانی از دودمان ساسانی برای مدت 427 سال بر ایرانزمین فرمان راندند. در این مدت چهل شاهنشاه ساسانی بر اورنگ سلطنت نشستند. در این میان، چهار سردار پارتی از خاندانهای مهران و اسپهبدان هم دعوی سلطنت کردند و برای مدتی بر استانهایی از ایران فرمان راندند، اما به زودی کشته شدند و کارشان سرانجامی نداشت. آن چهل شاه 421 سال و آن چهار مدعی روی هم رفته شش سال بر ایران حکومت کردند. در میان این چهل تن، ده نفرشان در سه سالِ (628 ـ 631 م.) فاصلهی مرگ خسروپرویز تا یزدگرد سوم حکومت کردند، و به خاطر زمامداری ناپایدار و زودگذرشان میتوان آنها را به همراه چهار سردار غاصب تاجوتخت از فهرست شاهنشاهان راستین ساسانی بیرون دانست. به همین دلیل است که مسعودی شمار شاهان ساسانی را سی تن شمار کرده است.[1]
فهرست شاهنشاهان ساسانی:
تاریخ دیرپای دودمان ساسانی را نویسندگان گوناگون به اشکالی مختلف به دورههای متفاوتی تفسیم کردهاند. در برخی از موارد شاخصها و متغیرهایی که برای مرزبندی دورهها مورد استفاده قرار گرفته درست معلوم نیست و در برخی دیگر شاخص مورد نظر برای جدا کردن دو دورهی تاریخی از هم بسنده نمینماید. نمونههای فراوانی از ابهام در شاخصبندی دورههای تاریخی را در آثار نویسندگان معاصری که دربارهی کل خاندان ساسانی قلم زدهاند میتوان یافت. این نویسندگان ترکیبی از ردهبندیهای واگرای نویسندگان میانهی قرن بیستم را مورد استفاده قرار میدهند، بیآنکه به ناهمخوانیِ زیربنای نظری این تقسیمبندیها توجهی داشته باشند. علاوه بر تقسیمبندی شاهان بر اساس دورهها، روشِ سکهشناسانهای هم داریم که شاهان یک سلسله را بر اساس القاب یا تعبیرهای نوشتهشده بر سکهها تقسیمبندی میکند.
وقتی از دورهبندی در درون یک دولت یا یک دودمان سخن میگوییم، نظمهایی پیوسته و پایدار را در نظر داریم که در مقطع زمانی مشخصی دستخوش چرخش شده و با نظمهایی تازه جایگزین شده باشند. به بیان دیگر، شکاف میان هر دو دوره باید گذار حالتی سیستمی را نشان دهد و برای تفکیک دورههای تاریخی از هم باید بتوان شاخصهای حاکم بر این گذار حالت را رمزگذاری کرد. به عنوان یک قاعدهی عمومی، میتوان این را پذیرفت که هر دوره، یعنی هر سرمشق سیاسی پایدار و هر سامان اجتماعی منسجم، توسط یک شاه مقتدر تثبیت میشود که مدتی طولانی قدرت را در دست داشته باشد. این قاعده استثناهایی بسیار بسیار اندک دارد و در کل تاریخ جهان شماری انگشتشمار از شاهان بنیانگذار و دورانساز را میشناسیم که زمانی کمتر از ده سال حکومت کرده باشند. بنابراین نخستین شاخص آن است که آغاز هر دوره با به قدرت رسیدن شاهنشاهی مشخص میشود که مدتی طولانی (دست کم ده سال و معمولاً بیش از بیست سال) حکومت کرده باشد.
شاخص دوم آن است که در دوران این شاهِ مقتدر باید رخدادهایی سرنوشتساز واقع شده باشد. رخدادهایی که بازتابهایش در سراسر دوره تداوم داشته باشد، سمت و سوی نهادهای اجتماعی را تغییر دهد و سرنوشت زیرسیستمهای اجتماعی را دگرگون سازد. جنگهای بزرگ، ظهور ادیان مهم، غلبهی یک گرایش مدیریتی یا سرمشق سیاسی بر رقیب، و بحرانهای اقتصادی و اجتماعی و گذر از آنها نمونههایی از این رخدادها هستند.
سوم آن که در پاسخ به این رخدادهای سرنوشتساز، باید نظم سیاسی تازه، پیکربندی اجتماعی نو و راهبردهای تازهای ابداع شده و به کار بسته شده باشد و در نتیجهی آنها سازمانیافتگیِ اجتماعی دستخوش تغییری چشمگیر شده باشد. معمولاً این پاسخ در زمان همان شاه مقتدر به دست میآید و دیرپایی و ثبات دوران وی زمینهای است که به کرسی نشستن این پاسخها و تثبیت نظمهای یادشده را ممکن میسازد. یعنی هر دوره با نظم نهادی ویژهی مشخص شده است.
به این ترتیب، اگر بخواهیم در چارچوبی سیستمی به دورهبندی تاریخ هر اجتماعی بنگریم، آن را زنجیرهای از گذارهای حالت خواهیم دید که هر برشاش و هر مفصلبندیِ میان دورههای متفاوتاش با بروز یک تنش و سازگاری با آن مشخص میشود و این همه، اغلب در حضور یک شاه مقتدر و دیرپا و سامان سیاسیِ پایدار ممکن میشود. بر اساس این شاخصها، به نظرم دوران ساسانی دورهبندیهای روشن و مشخصی دارد که پیش از پرداختن به سیاههی شاهنشاهان باید بدان اشاره کرد. جالب آن است که هر یک از این دورهها کمابیش نود سال به درازا میکشد.
دوران ساسانی از شش دوره تشکیل یافته است که عبارتند از:
دورهی نخست: عصر تأسیس، که از حدود سال 220 م. آغاز میشود و تا 309 م. ادامه مییابد. این دورهی نود ساله با حکومت دو شاه مقتدر (اردشیر بابکان و پسرش شاپور اول) آغاز شد که روی هم رفته نزدیک به پنجاه سال حکومت کردند. تنش اصلی داخلی در این دوران غلبه بر اشکانیان و بازسازی نظم سیاسی ایرانزمین بود. تنش خارجی مهم هم عبارت بود از رویارویی با روم و بازپسگیری استانهای باختریِ قدیم ایران در آسورستان و آناتولی. در این دوره، علاوه بر دو شاه مقتدر یادشده، هرمز اول و دوم، بهرام اول و دوم و سوم، و نرسه و آذرنرسه حکومت کردند.
دورهی دوم: عصر شاپور؛ از بر تخت نشستنِ شاپور دومِ نوزاد در 309 م. آغاز شد و تا 399 م. به درازا کشید. بخش عمدهی این دوران (یعنی هفتاد سال از نود سال) به زمامداری شاپور دوم اختصاص دارد، پس از او اردشیر دوم، شاپور سوم و بهرام چهارم هم سلطنت کردند. در این دوران تنش داخلی مهم سرکشی قبایل عرب بود و تنش خارجی اصلی رویارویی با حملهی رومیان.
دورهی سوم: عصر یزدگردها؛ از به قدرت رسیدن یزدگرد نخست در 399 م. آغاز میشود و تا مرگ هرمزد سوم در 457 م. ادامه مییابد. شاه مقتدر این دوران یزدگرد نخست بود که 22 سال از این دورهی پنجاه و هشت ساله قدرت را به دست داشت. پس از او شاپور چهارم، خسرو، بهرام پنجم، یزدگرد دوم و هرمزد سوم حکومت کردند. تنش داخلی اصلی در این دوران کشمکش میان خاندان ساسانی و خاندانهای اشرافی بزرگ بود و تنش خارجیِ اصلی قدرت رو به اوجِ کینداریها و هپتالیها در ایران شرقی محسوب میشد.
دورهی چهارم: عصر پیروز ـ قباد؛ از به قدرت رسیدن پیروز نخست در 457 م. آغاز شد و تا 531 م. که قباد اول درگذشت، به مدت 74 سال ادامه داشت. در این مدت تنش داخلی اصلی بحران اقتصادی و قیام مزدکیان بود و تنش خارجی اصلی تهاجمی شدن نیروی هپتالیها در ایران شرقی بود. دو شاه مقتدر و مهم، که پیروز و قباد باشند، روی هم رفته شصت و هفت سال سلطنت کردند و گذشته از آنها بلاش و جاماسپ مدتی کوتاه قدرت را در دست داشتند.
دورهی پنجم: عصر خسروان؛ به پادشاهی انوشیروان دادگر در 531 م. آغاز شد و تا 628 م. که خسروپرویز از قدرت خلع شد، ادامه یافت. در این دوران نود و هفت ساله این دو شاه بسیار نامدار روی هم رفته 85 سال قدرت را در دست داشتند و گذشته از ایشان هرمز چهارم و بهرام چوبین و ویستهم نیز مدتی حکومت کردند. تنش داخلی مهم در این دوران کشمکشِ سختِ خاندانهای مهران و ساسان و اسپهبدان بود و تهدید اعراب. تنش خارجی هم تهدید روم بود، که چندان اهمیتی نداشت.
دورهی ششم: عصر زوال دولت ساسانی بود که تنها بیست و سه سال به درازا کشید. در این مدت شیرویه قباد، اردشیر سوم، شهربراز، خسروی سوم، پوراندخت، شهروراز، پیروز دوم، آزرمیدخت، فرخ هرمزد، هرمز ششم، خسرو پنجم، یزدگرد سوم، پیروز سوم و نرسه به قدرت رسیدند. تهدید خارجی اصلی در این دوران رومیان بودند و تنش داخلی اصلی عبارت بود از حملهی اعراب.
محتوای این تقسیمبندی در جدول زیر خلاصه شده است:
-
مسعودی، 2536، ج.1: 275. ↑
ادامه مطلب: بخش سوم: سازمان دودمانی – گفتار نخست: خاندان ساسانی – نخست: دورهی تأسیس (1)