پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش سوم: سازمان دودمانی – گفتار نخست: خاندان ساسانی – دوم: عصر شاپور

بخش سوم: سازمان دودمانی

گفتار نخست: خاندان ساسانی

دوم: عصر شاپور

شاپور دوم بی‌‌شک در دوران خود شگفت‌‌انگیزترین دولت‌‌مرد کره‌‌ی زمین بوده است. او مقتدرترین شاه زمانه‌‌ی خود بود و بر بزرگ‌‌ترین دولت زمین در دورانی دراز حکومت کرد. درازای زمامداری‌‌اش که به هفتاد سال می‌‌رسد خود به قدر کافی غریب می‌‌نماید. این شگفتی وقتی بیشتر می‌‌شود که دریابیم او تنها شاهی است که حکومت را از دوران جنینی آغاز کرده و در دوران پختگی و بلوغ چرخش‌‌هایی جدی در سیاست ایران‌‌زمین و سرزمین‌‌های همسایه‌‌اش پدید آورده است.

پیشگویی مغانی که می‌‌گفتند همسر هرمز دوم پسری را از او بار گرفته، درست از آب درآمد و این نوزاد وقتی زاده شد شاپور نام گرفت و از ابتدای کار شاهنشاه ایران دانسته شد. با این همه، شورایی نیرومند از بزرگان اداره‌‌ی کشور را برعهده داشتند و چنان که بعدتر خواهم گفت همین الگوی به قدرت رسیدن شاپور و منظم ماندن امور کشور در دوران نوزادی و کودکی‌‌اش نشان می‌‌دهد که نهادهای سیاسی ایران‌‌زمین از پیچیدگی بسیار برخوردار بوده و به کلی با آنچه از دیگر دولت‌‌های بزرگ آن دوران می‌‌بینیم متفاوت بوده است.

شاپور دوم بعد از بلوغ در شانزده سالگی به قدرت رسید و رهبری دولتی را بر عهده گرفت که نزدیک به دو دهه به دست رهبران دیوان‌‌سالاری و رؤسای اشرافی مدیریت شده بود و از نظر سازمان‌‌یافتگی و تمرکز کوچک‌‌ترین نشانه‌‌ای از واگرایی و تمرکززدایی از قدرت را نشان نمی‌‌داد. دکتر پورشریعتی به درستی به این نکته اشاره کرده[1] که تمرکز قدرتی که در دوران شاپور دیده می‌‌شود و یکی از اوج‌‌های سیاست ساسانی به حساب می‌‌آید، دستاورد اشرافی بوده که در دوران کودکی شاپور زمام امور را در دست داشته‌‌اند. نام و نشان برخی از این بزرگان را هم در دست داریم. چنان‌‌که مثلاً فردوسی می‌‌گوید در زمان خردسالی شاپور دوم موبدی به نام شهروی وزیر و نایب سلطنت وی بوده است.[2]

شاپور پس از رسیدن به شانزده سالگی رهبری سپاهی را بر عهده گرفت و اعرابی را که به غارت شهرهای ایرانی دست گشوده بودند به سختی سرکوب کرد. دامنه‌‌ی دستبردهای این اعراب تا شهر گور و میشان هم گسترش یافته بود و شاپور برای ریشه‌‌کن کردن‌‌شان تا حجاز و نجد پیشروی کرد و قبایل زیادی را در هم شکست و مطیع ساخت. شاپور برای دورانی بسیار طولانی سلطنت کرد و در هفتاد سالگی در ۳۷۹ م. درگذشت. پس از او برادرش اردشیر دوم به قدرت رسید که در زمان حکومت او شهربان نورشیرکان (آدیابنه) بود.

اردشیر دوم انگار شاهی انقلابی بوده باشد. چون می‌‌گویند مالیات‌‌ها را نمی‌‌گرفت و از این رو، نخستین نشانه‌‌های اصلاحات مالی‌‌ای را که بعدتر در قالب جنبش مزدکیان تبلور یافت در رفتار او می‌‌توان بازجست. رفتارهای او به سود کشاورزان و صنعت‌‌گران و به زیان ارتشتاران و بزرگان جهت‌‌گیری داشت. از آنجا که با مردم بسیار مهربان بود، در تاریخ‌‌های کهن او را با لقب نیکوکار نامیده‌‌اند و «مجمل‌‌التواریخ» هم می‌‌نویسد که اعراب به او لقب الجمیل (دلپسند و خوش‌‌سیما) داده بودند. با این همه، احتمالاً همین سیاست‌‌ها بوده که باعث شده پس از چهار سال او را از قدرت خلع کنند.

دیدیم که در ابتدای قرن چهارم میلادی برای نزدیک به دو دهه انجمن بزرگان بر دربار حاکم بود و حکومت را در دست داشت، تا آن‌‌که شاپور به سن بلوغ رسید و قدرت را به دست گرفت. بعد از مرگ شاپور هم درباره‌‌ی جانشینش اردشیر دوم همین الگو را می‌‌بینیم. طبری نوشته که در سال 379 م. او را انجمن مهستان و موبدان بر تخت نشاند، اما او با کشتار چند تن از بزرگان کوشید تا از قید و بند ایشان رهایی یابد، اما به سرعت او را از پادشاهی عزل کردند. بعد از او شاپور سوم به قدرت رسید و گویی به توافقی با اشراف دست یافت، اما پس از پنج سال سلطنت او را نیز با بریدن طناب خیمه‌‌ و خرگاهش و واژگون ساختن دیرک خیمه به قتل رساندند. جانشین او بهرام چهارم هم همین سرنوشت را پیدا کرد و پس از یازده سال سلطنت وقتی به خودکامگی گرایید و از تشکیل انجمن بزرگان جلوگیری کرد، عزلش کردند و به قتلش رساندند. پس از او برادرش یزدگرد نخست به قدرت رسید و دورانی تازه را در دودمان ساسانی آغاز کرد.

 

 

  1. Pourshariati, 2008: 2.1.3.
  2. شاهنامه‌ی خالقی‌مطلق، 1388، ج.6: 291.

 

 

ادامه مطلب:  بخش سوم: سازمان دودمانی – گفتار نخست: خاندان ساسانی – سوم: عصر یزدگردها

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب