پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش چهارم: دستگاه سیاسی – گفتار ششم: جنگ – نخست: ساختار ارتش ساسانی (1)

بخش چهارم: دستگاه سیاسی

گفتار ششم: جنگ

نخست: ساختار ارتش ساسانی

نظام طبقاتی ایران عصر ساسانی از چهار لایه‌‌ی موبدان، سپاهیان، صنعت‌‌گران و کشاورزان تشکیل می‌‌شد. در «نامه‌‌ی تنسر» و «دینکرد» کل «مردم» به بدنی یگانه تشبیه شده‌‌اند که سرِ آن را موبدان تشکیل می‌‌دهد و ارتشیان دستان آن هستند. در این مدلِ انسان‌‌ریخت از جامعه، کشاورزان شکم و صنعت‌‌گران پای پیکره‌‌ی مردم محسوب می‌‌شوند و معلوم است که این تقسیم‌‌بندی بر اساس نوع تولیدی که هر طبقه می‌‌کند تعریف شده است. یعنی تولید معنا به موبدان، کنش جنگی به سپاهیان، خوراک به کشاورزان و ابزار و زمینه‌‌ی رفاه اجتماعی به صنعت‌‌گران واسپرده شده است.

طبقه‌‌ی سپاهی را در زبان پهلوی ارتشتار می‌‌نامیدند که همان رَثَه‌‌اِشتار در پارسی باستان و اوستایی است و از دو بخشِ رَثَه (به معنای گردونه‌‌ی جنگی) و اِشتار (به معنای ایستنده، آن‌‌که می‌‌ایستد) تشکیل یافته است و روی هم رفته یعنی «کسی که بر گردونه‌‌ی جنگی ایستاده». این لقب در اوستا اغلب به ایزدانی مانند مهر منسوب است، اما در دوران‌‌های بعدی بیشتر به مردمان اشاره می‌‌کند و در دوران پس از اسلام در قالب نیساریان در شاهنامه و ارتش در دوران جدید تحریف شده‌‌ است. نیساریان دگرگون‌‌شده‌‌ی تیشتاران است و کلمه‌‌ی مدرن ارتش و مشتقاتش مانند ارتشبد و ارتشی بر اساس فرض نادرستِ تقسیم ارتشتار به (ارتش + دار) ساخته شده‌‌اند.

سازماندهی سپاهیان ایرانی در دوران ساسانی به احتمال زیاد ادامه‌‌ی مستقیمِ نظمی بوده که در عصر اشکانی و احتمالاً هخامنشی نیز وجود داشته است. در جنگ‌‌ها، که مشهورترین نمونه‌‌اش نبرد شاپور دوم با رومیان است، سرداران بزرگ ایرانی به خاندان‌‌های نیرومند پارتی تعلق داشتند و این نشان می‌‌دهد که بدنه‌‌ی سپاه ایرانی هم‌‌چنان از آرایش نظامی دوران پارتی برخوردار بوده است. نمونه‌‌اش جنگ بزرگ سال‌‌های 361 تا 363 م. که به کشته شدن امپراتور یولیانوس منتهی شد، و در آن سپه‌‌سالار ایران به خاندان مهران تعلق داشت.

از این رو باید گزارش تاریخ‌‌نویسان رومی و یونانی‌‌ای را که گاه به تبلیغ جنگی بر ضد ایرانیان مشغول بوده‌‌اند نقادانه خواند و با توجه به منابع بیرونی محک زد، وگرنه برداشتی سطحی و ساده‌‌لوحانه حاصل می‌‌شود که نمونه‌‌اش را در تاریخ‌‌نویسی‌‌های امروزین فراوان می‌‌بینیم. نمونه‌‌اش این که تاریخ‌‌نویسان یونانی بر این نکته تأکید کرده‌‌اند که اشکانیان ارتش ثابت و رسته‌‌های پایدار و ثابتی نداشتند[1] و هر گاه مورد تهدید واقع می‌‌شدند سپاهی را بسیج می‌‌کردند و پس از پیروزی بر مهاجم بار دیگر ایشان را مرخص می‌‌کردند و به خانه‌‌هایشان می‌‌فرستادند.[2] قاعدتاً این توصیف به رسته‌‌ی پیاده‌‌های سبک اسلحه مربوط می‌‌شود که سپاهیان داوطلب محلی بوده‌‌اند و از کشاورزان و مردم عادی تشکیل می‌‌شدند.

هم‌‌چنین تأکیدی هست در این مورد که دستمزدی به سربازان پرداخت نمی‌‌شده است. تاریخ‌‌نویسان معاصر اغلب همین گزارش را پذیرفته‌‌اند و آن را به ناکارآمدی نظام مالیاتی اشکانیان و ساسانیانِ آغازین و ناتوانی‌‌شان در بسیج سپاهی منظم منسوب دانسته‌‌اند.[3] از دید همین تاریخ‌‌نویسان ــ چه قدیم و چه جدید ــ بزرگ‌‌ترین نیروی نظامی آن دوران روم بوده است. چنان که در «تاریخ سیاسی شاهنشاهی اشکانی» نشان داده‌‌ام، نبردهای ایران و روم تقریباً در تمام موارد با پیروزی ایرانیان خاتمه می‌‌یافته است. با توجه به این که رومیان ارتشی ثابت و حرفه‌‌ای داشته‌‌اند و جنگ‌‌سالارترین دولتِ روزگار خود بوده‌‌اند، قدری بعید ــ هرچند بسیار افتخارآفرین ــ است که ارتشی غیرحرفه‌‌ای و سرهم‌‌بندی‌‌شده و بی‌‌مزد و مواجب توانسته باشد در درازای حدود هزار سال مدام بر رومیان پیروز شده باشد. چون بحث ما در اینجا به دست دادن حقایق تاریخی است، درست‌‌تر است که آن امر محتمل پرافتخار را رها کنیم و بپذیریم که وقتی کشوری طی ده قرن ارتش مقتدر کشوری دیگر را شکست می‌‌دهد، معنایش آن است که خودش ارتش نیرومندتری دارد.

نادیده انگاشتن این نکته که پارسیان بزرگ‌‌ترین دولت تاریخ را برای هزار سال بر پای داشتند و خطر هجوم مقدونیان را نیز با سرعت از سر گذراندند، باعث شده برداشت‌‌هایی عجیب و غریب و آشکارا نادرست درباره‌‌ی نیروی نظامی‌‌شان در کتاب‌‌ها رواج یابد. نمونه‌‌اش کتاب ویک هروی است که با وجود در بر داشتن نکات دانشورانه‌‌ی چندی، وقتی به توصیف رزم‌‌آرایی و جنگ‌‌افزار پارسیان در عصر هخامنشی می‌‌رسد تنها به نقل قول‌‌هایی سطحی از برخی از منابع یونانی بسنده می‌‌کند و همان‌‌ها را به قدری ابتدایی و کودکانه فهم و روایت می‌‌کند که در نگاه نخست به شوخی می‌‌ماند.[4]

یکی از مهم‌‌ترین‌‌ شاخص‌‌هایی که برای ارزیابی قدرت و پیچیدگی یک نظام جنگی در دست داریم، فناوری حاکم بر آن است که در زین‌‌افزار و ترکیب سلاح‌‌ها بازتاب می‌‌یابد. داده‌‌های باستان‌‌شناختی نشان می‌‌دهد که ایران‌‌زمین از دیرباز مهم‌‌ترین و تعیین‌‌کننده‌‌ترین گرانیگاه تحول و تکامل فناوری نظامی و مرکز اختراع و رواج سلاح‌‌های مشهور بوده است. شمشیر، تیر و کمان مرکب، شهسوار زره‌‌پوش،‌‌ گردونه‌‌ی جنگی و منجنیق همگی از ارکان فناوری ارتش‌‌های بزرگ کره‌‌ی زمین هستند که تقریباً همه‌‌شان در ایران‌‌زمین تکامل یافته‌‌اند و بی‌‌شک ساماندهی و تثبیت‌‌شان در ارتش‌‌های بزرگ یک‌‌سره در ایران‌‌زمین آغاز شده است.

بد نیست برای به کرسی نشاندن این دعوی تاریخ تحول برخی از مشهورترین سلاح‌‌ها را که در سطح جهانی اهمیت دارند مرور کنیم. مشهورتر از همه شمشیر است که در جهان باستان نقشی همتای تفنگ در روزگار ما را ایفا می‌‌کرده است. کهن‌‌ترین شمشیرهای جهان باستان در اوایل هزاره‌‌ی سوم پ.م. در ایران غربی پدیدار شدند. یکی از مشهورترین این شمشیرها نمونه‌‌ای است که در ارسلان‌‌‌‌تپه در آناتولی پیدا شده است و به 3300 ـ 3100 پ.م. تعلق دارد. این شمشیرها در واقع خنجرهایی بلند بوده‌‌اند و بین 45 تا 60 سانتی‌‌متر درازا دارند. دلیل کوتاهی‌‌شان آن است که از آلیاژ مفرغ و برنز ساخته می‌‌شدند و این فلز در برابر تنش چندان استوار نیست و اگر تیغه‌‌ای بلند داشته باشد در اثر ضربه خم می‌‌شود. شمشیر واقعی، که تیغه‌‌ای یک متری داشته باشد، چندین قرن دیرتر ساخته شد و این بار خاستگاهش در ایران شرقی بود. کهن‌‌ترین نمونه‌‌ی آن شمشیری است که در هاراپا کشف شده و قدمتش به 2300پ.م. باز می‌‌گردد. باید توجه داشت که تمدن دره‌‌ی سند، که هاراپا در آن قرار می‌‌گیرد، بخشی از حوزه‌‌ی تمدن ایرانی بوده است و با هند که تمدنی دیرآیندتر و آریایی‌‌ است تفاوت دارد. هند حوزه‌‌ای کشاورزانه و بعدتر استانی ایرانی و بسیار دیرتر دولتی کوچک بود که نخستین نشانه‌‌هایش بعد از وقفه‌‌ای چند قرنی به دنبال نابودی بوم‌‌شناختیِ فرهنگ سندی پدیدار گشت. در واقع در جهان باستان دولت مستقل هند نداشته‌‌ایم و بخشهای شهرنشین شمالی هند هم از نظر نهادهای سیاسی و هم فناوری نظامی یک‌‌سره دنباله‌‌روی ایران بوده است. پیشروی فناوری فلزکاری در هند نیز کند و دیرهنگام بود و شمشیرهای برنزی در دره‌‌ی گنگ و جمنا و دوآب بنگلادش تازه در فاصله‌‌ی 1700 ـ 1400 پ.م. پدیدار گشتند و رواج‌‌شان تا حدود 1000 پ.م. به تعویق افتاد.[5]

در چین تولید شمشیر با تأخیری دو هزار ساله نسبت به ایران‌‌زمین آغاز شد و کهن‌‌ترین نمونه‌‌های شمشیر یافت‌‌شده در این قلمرو به عصر شانگ (قرن شانزدهم تا یازدهم پ.م.) مربوط می‌‌شود.[6] با این همه، فناوری تولید شمشیر مفرغی تا ظهور پادشاهی چین در ابتدای عصر اشکانی به تعویق افتاد و تازه در این هنگام بود که عصر مفرغ چین به بلوغ رسید. حتا در این هنگام نیز مقدار قلع در برنز چینی بسیار زیاد بود و به 17 ـ 21 درصد آلیاژ می‌‌رسید و به همین خاطر تیغه‌‌های شمشیر را شکننده و آسیب‌‌پذیر می‌‌ساخت. نسبت مشابه در ایران‌‌زمین از دیرباز حدود 10 درصد بود، که ترکیبی بهینه از سختی و مقاومت در برابر ضربه را فراهم می‌‌آورد.

عصر آهن چین تازه در دوران هان آغاز شد و با عصر اشکانی ایران همتاست. یعنی نسبت به ایران‌‌زمین تأخیری هزار ساله را نشان می‌‌دهد. مهم‌‌ترین شمشیر باستانی یافت‌‌شده در چین شمشیر گوجیان (越王勾踐劍) است که در دوره‌‌ی بهار و پاییز (771 ـ 403 پ.م.) ساخته شده و بر رویش نبشته‌‌ای است که نشان می‌‌دهد به یکی از شاهان دولت یوئِه تعلق داشته و این امیرنشینی کوچکی بوده که در 510 پ.م. تأسیس شده و تا 334 پ.م. تداوم داشته است؛ یعنی، کمابیش در دوران هخامنشی ساخته شده است. این شمشیر از آلیاژ مس و قلع ساخته شده و درازایش 55 سانتی‌‌متر است که 8 سانتی‌‌متر آن هم دسته‌‌اش است. درصد قلع در این شمشیر 18 درصد است و بنابراین روی هم رفته سلاحی کوچک و سبک (875 گرم) و شکننده محسوب می‌‌شده و بیشتر کارکردی آیینی و زینتی داشته است.

با مرور داده‌‌ها معلوم می‌‌شود که کانون تکامل شمشیرهای عصر برنز در ایران زمین قرار داشت و نخستین سازندگانش آریایی‌‌هایی بودند که در میانه‌‌ی هزاره‌‌ی دوم پ.م. به این منطقه کوچیدند و زنجیره‌‌ای از دولت‌‌های مقتدر را تأسیس کردند. بعد از استقرار نخستین دولت‌‌های آریایی در میان‌‌رودان و آناتولی، از میانه‌‌ی قرن هفدهم پ.م. جهشی در ساخت شمشیر در این منطقه نمایان شد. تا پیش از این تاریخ شمشیر را در مدارک باستان‌‌شناختی بسیار به ندرت می‌‌بینیم و روشن است که استفاده از آن رواجی نداشته است. بعد از ظهور زنجیره‌‌ی دولت‌‌های کاسی، میتانی و هیتی در این منطقه ساخت شمشیرهایی مفرغی باب شد که بین 60 تا 80 سانتی‌‌متر درازا داشت، اما درازای تیغه‌‌اش برای پرهیز از خم شدن فلز زیر فشار ضربه، از 70 سانتی‌‌متر تجاوز نمی‌‌کرد. پیشتاز این شمشیرها نمونه‌‌ای بود که در کوپِش در نابلس یافت شده و به حدود 1750 پ.م. تعلق دارد و به خاطر تیغه‌‌ی خمیده و زاویه‌‌دار و داس‌‌مانندش شهرت یافته است. قلمرو یونان هم در این زمینه به نسبت پیشتاز بود و به فاصله‌‌ی پنج قرن پس از ایران زمین نخستین شمشیرهای خود را ساخت، که درازتر از همتاهایش در مناطق همسایه هم بود. در حدود 1700 پ.م. نخستین نشانه‌‌ها از شمشیرهایی که بیش از یک متر درازا داشته باشند در تمدن مینوآ در کرت پدیدار شد.

سلاح مهم دیگری که به ویژه در عصر اشکانی اهمیت نمادین زیادی پیدا کرده بود، تیر و کمان است. کمان از دیرباز از مهم‌‌ترین سلاح‌‌های جنگی محسوب می‌‌شد و هر گام از تکامل فناوری آن به جهشی در رزم‌‌آرایی جهان باستان منتهی می‌‌شد. در سپیده‌‌دم شکل‌‌گیری نیروهای نظامی در ایران‌‌زمین، دو نوآوری مهم در رزم‌‌آرایی به نیزه و کمان مربوط می‌‌شد. نخست، دولت‌‌شهرهای سومری‌‌ بودند که در نیمه‌‌ی هزاره‌‌ی سوم پ.م. موفق شدند نخستین آرایش جنگی را به سربازان خود بدهند. نتیجه، فالانژ سومری بود که از صفی منظم از نیزه‌‌داران و سپرداران تشکیل شده بود. این سبک از جنگیدنِ پیاده‌‌‌‌نظامِ کمابیش برهنه‌‌ی نیزه‌‌دار که با سپرهایی بلند و سنگین مجهز شده بود، در اصل ماهیتی دفاعی داشت و رسته‌‌ی سربازان را در برابر حمله‌‌ی نامنظم دسته‌‌های جنگاور حفظ می‌‌کرد.

وقتی شروکین اکدی در قرن 24 پ.م. رسته‌‌های مشابهی از کمانگیران را بسیج کرد، قدرت فالانژهای سومری درهم شکست و شروکین توانست به کمک همین کمانگیران نخستین دولت پادشاهی را در میان‌‌رودان تأسیس کند. او در این نوآوری تا حدودی زیر نفوذ رزم‌‌آرایی ایلامی‌‌ها قرار داشت که کمانگیران‌‌شان شهرت زیادی داشتند و احتمالاً حتا پیش‌‌تر از شروکین به ارزش صف‌‌های منظم کمانگیران پی برده بودند. به هر رو، ظهور قدرت اکدیان با جهشی در سازماندهی نظامی همراه بود. اعتبار یافتن کمانگیران در میان‌‌رودان و ترکیب شدن‌‌شان با فالانژهای نیزه‌‌دار، بدان معنا بود که سپاه به نیرویی سیال و متحرک از مهاجمان کمانگیر و هسته‌‌ای سخت و استوار از مدافعانِ نیزه‌‌دار مجهز شد.[7] در همین میان نخستین نشانه‌‌های استفاده از کلاهخود فلزی نیز نمایان شد، هر چند کلاهخودها را با مفرغ می‌‌ساختند و به همین خاطر سنگین از آب درمی‌‌آمد.

با وجودِ آن‌‌که فناوری آهن در نیمه‌‌ی نخست هزاره‌‌ی دوم پ.م. در ایران شرقی و نزد آریایی‌‌ها ابداع شده بود، اما آشوریان در حدود سال 1000 پ.م. نخستین دولتی بودند که گذاری فراگیر به عصر آهن را تجربه کردند و تا حدود 700 پ.م. نیروی نظامی‌‌شان را یک‌‌سره با ساز و برگ آهنین مجهز ساختند. با این همه، ارتش آشور هم‌‌چنان به سنت نظامی میان‌‌رودان پایبند ماند و ستون فقراتش پیاده‌‌نظام سبک‌‌اسلحه بود. سوارکارانی که هنوز به زین یا رکاب مجهز نبودند با شمار اندک‌‌شان ارزش جنگی زیادی نداشتند.

هسته‌‌ی رزمی سپاه آشوری از گردونه‌‌هایی جنگی تشکیل می‌‌شد که سپردار و کمانگیری را در خود جای می‌‌دادند، اما این هسته هم‌‌چنان بخشی کوچک از ارتش محسوب می‌‌شد. برخی تخمین‌‌ها نشان می‌‌دهد که به ازای هر اسب‌‌سوار ده سرباز پیاده و به ازای هر گردونه‌‌ران صد پیاده در ارتش‌‌های آشوری وجود داشته است.[8] سوارکاران گاه از تیر و کمان بهره می‌‌جستند، اما به خاطر غیاب زین و رکاب وضعیت‌‌شان پشت اسب نامتعادل بود و کارآیی نظامی چندانی نداشتند. سربازان آشوری ناگزیر بودند در حال حرکت اسب برای آزاد کردن دستان‌‌شان پاهای‌‌شان را تا حد گردن اسب بالا بیاورند و با زانو گردن اسب را بگیرند و این دامنه‌‌ی حرکتی‌‌شان را بسیار محدود می‌‌کرد.[9]

در ارتش‌‌های آشوری، به سنت شروکین اکدی، کمانگیران ارجمندترین بخش سپاه محسوب می‌‌شدند. از سویی، ایزد آشور را در بافتی آریایی به صورت ایزدی کمانگیر (احتمالاً همان مهر) نشان می‌‌دادند و از سوی دیگر در سازماندهی ارتش کمانگیران را به سه رده تقسیم می‌‌کردند. یکی کمانگیران تهیدست که کمابیش برهنه بودند و ساز و برگ چندانی نداشتند. دیگری کمانگیران سبک‌‌اسلحه که کلاهخود و پیراهنی چرمی داشتند و سوم کمانگیران سنگین اسلحه که شمشیری هم حمل می‌‌کردند. کمانگیران دو رده‌‌ی اخیر به ترتیب یک و دو سپردار و نیزه‌‌دار برای محافظت خویش به همراه داشتند. نگهبانان کمانگیران سنگین‌‌اسلحه سپری بزرگ و دیوارمانند را حمل می‌‌کردند و در برابر کمانگیر برمی‌‌افراشتند تا آسیبی به او نرسد.[10]

احتمالاً تکامل همین شیوه‌‌ی ترکیب سپر و کمان بوده که در دوران هخامنشی به پیدایش سپر بلند منتهی شده است. پارسیان، برای نخستین بار، سپرهایی را به کار گرفتند که به قدر قد انسانی بلندا داشت و برای آن که حمل آن آسان باشد بدنه‌‌اش را از حصیر و پوششی چرمی می‌‌ساختند، اما بعدتر نمونه‌‌های فلزی‌‌اش هم ساخته شد. هرودوت در شرح نبرد پلاته، که تنها جنگِ دفاعی ایرانیان در یونان است، اشاره کرده که «پارسیان از سپرهای‌‌شان دیواری برای دفاع از خود می‌‌ساختند»[11] و «سپرها را هم‌‌چون دیواری دفاعی در برابر دشمن کنار هم می گذاشتند»،[12] و «تا زمانی که دیوار دفاعی پارسیان پایدار بود دلیرانه می‌‌جنگیدند و به هیچ روی از یونانیان ضعیف‌‌تر نبودند»[13]. نبرد پلاته به سال 479 پ.م. در دوران خشایارشا رخ داد و این مقدم است بر شکل‌‌گیری فالانژ‌‌هایی که نخست در تبس و بعدتر در آتن و مقدونیه با همین شیوه در پناه سپرهای‌‌شان می‌‌جنگیدند.

پارسیان، به احتمال زیاد، این شیوه از جنگیدن را از مردم ایلام و میان‌‌رودان وام گرفته بودند، چون در ستون کرکس‌‌ها می‌‌بینیم که در ثلث آخر هزاره‌‌ی سوم پ.م، یعنی نزدیک به دو هزار سال پیش از گزارش هرودوت، سربازان پیاده‌‌ی سومری به همین ترتیب صف‌‌هایی مرتب از نیزه‌‌داران با سپرهای بلند را آرایش داده‌‌اند. بنابراین بهره‌‌گیری از آرایش نظامی‌‌ای که در یونان با نام هوپلیت‌‌های آتنی و فالانکس مقدونی و تبسی گره خورده، ابداعی نوآورانه و بی‌‌سابقه نبوده و در ایران‌‌زمین دو هزاره پیشینه داشته و در همان زمان در ارتش ایران نیز رواج داشته است.

با این زمینه، دوام آوردن سپر بلند در ارتش‌‌های اشکانی و ساسانی چندان غریب نمی‌‌نماید. اقوام کوچگرد هپتالی‌‌ها و ترکان غربی بعدتر در ایران شرقی سپر بلند را از سغدیان وام گرفتند. ترکان این سپر را تورَه می‌‌نامیدند و آلتهایم استدلال کرده که نام سرکرده‌‌ی هون‌‌های قفقاز در حدود 527.م، که به صورت استوراز (Sturaz) ثبت شده، از نام همین سپر گرفته شده و در اصل «اوز ـ توراق» بوده به معنای «سپرِ سر خود» و «کسی که خودش هم‌‌چون سپر است».[14]

به قدرت رسیدن پارسیان پیش و بیش از هر چیز بازتاب فناوری نظامی پیشرفته‌‌ترشان بود. مهم‌‌ترین برگ برنده‌‌ی پارسیان، استفاده‌‌شان از سواره‌‌نظام بود و این دستاوردی بود که با اختراع زین در میان اقوام ایرانی کوچگرد ممکن شده بود. هخامنشیان استفاده از گردونه‌‌ی جنگی را، که ابزاری سنگین و بزرگ و کم‌‌بازده بود، طرد کردند و به جایش از سواره‌‌نظام بهره جستند و نخستین رسته‌‌های سواره‌‌نظام تاریخ را پدید آوردند. آنان هم‌‌چنین بهره‌‌گیری از سنت آشوری ـ ایلامیِ کمانگیری را ادامه دادند. تا جایی که از نگاره‌‌های سربازان هخامنشی برمی‌‌آید، کمان‌‌های پارسیان درست همتای کمان‌‌های ایلامی بوده و کمی بیش از یک متر درازا داشته و بر دوش آویخته می‌‌شده و تیرهایی به درازای نیم متر را با پیکانی آهنین تا حدود 150 متر با نیروی تمام پرتاب می‌‌کرده است. این کمان‌‌ها به شکلی که در نگاره‌‌ها می‌‌بینیم، یک خم دارد، اما نقشی از یک گلدان یونانی مربوط به اواخر عصر هخامنشی هست که کمانگیری سکا را نشان می‌‌دهد که کمانی دوخم را در دست گرفته است. نقش‌‌های تزیینی سکاها، که در آرایه‌‌های مدفون در کورگان‌‌های قرن چهارم پ.م. یافت شده، نیز نشان می‌‌دهد که کمان سکاها از نوع مرکب و دوخم بوده است. به این ترتیب، اختراع کمان دوخم پیچیده باید در عصر هخامنشی رخ داده باشد. به هر رو، کارآیی کمان در عصر هخامنشیان چندان چشمگیر بود که داریوش بزرگ بر دریک‌‌ها، که نخستین پولِ واقعی جهان باستان بودند، نقش یک پارسی کمانگیر را نقش کرده بود.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/4/4e/Scythians_shooting_with_bows_Kertch_antique_Panticapeum_Ukrainia_4th_century_BCE.jpg

بازنمایی دو کمانگیر سکا با کمان دوخم در آرایه‌‌ی زرین کِرخ، اوکراین، قرن چهارم پ.م.

چنین می‌‌نماید که تنها سلاح پرتابی مهمی که ایرانیان از سرزمین‌‌های همسایه وام‌‌گیری کرده‌‌اند، زنبورک بوده باشد. این جنگ‌‌افزار نوعی کمان چینی بود که در دوران چوی پسین در این سرزمین اختراع شد و از همان‌‌جا به ژاپن منتقل شد. این سلاح در اواخر دوران ساسانی به شکلی محدود به ایران نیز وارد شد. در گزارش‌‌های جنگی و یادمان‌‌ها نشانی از آن نمی‌‌بینیم، اما گزارش فتوحات نشان می‌‌دهد که سپاهیان ایرانی در برابر اعراب از آن استفاده کرده‌‌اند.[15] تنها اشاره‌‌ای که به وام‌‌گیری این اسلحه در ایران وجود دارد، به نبردهای صدر اسلام مربوط می‌‌شود. بلاذری می‌‌گوید در نبرد قادسیه یک ایرانی به نام المجوسی زنبورکی به کار گرفت، اما از این شکایت داشت که کمان‌‌های اعراب کارسازتر است و زره‌‌های ساسانیان را می‌‌شکافد در حالی که زنبورک بر ایشان کارگر نیست.[16]

بشقاب‌هاي نقره‌ي ساساني با نقش شاه کمانگير

در بشقاب‌‌های سیمین ساسانی به تصویر شاهنشاه کمانگیر شکارچی بسیار برمی‌‌خوریم و این نشان می‌‌دهد که هنر کمانگیری، که در عصر اشکانی از پشتوانه‌‌ای دینی و دلالتی مهرپرستانه نیز برخوردار بود، هم‌‌چنان تداوم داشته و نزد ساسانیان نیز محترم شمرده می‌‌شده است. ارج و اعتبار شمشیر پارتی نیز به همين شکل حفط شد و تصوير شاه در حالي که به سبک پارتيان شمشيري بلند را در دست دارد و آن را در ميان پاهايش بر زمين نهاده و به آن تکيه کرده، در بسياري از نقاشي‌‌ها و نگاره‌‌هاي روي بشقاب‌‌هاي ساساني ديده مي‌‌شود. با اين همه، برترين لايه از طبقه‌‌ي ارتشتاران در ايران عصر ساساني به اسواران يا سواره‌‌نظام سنگين‌‌اسلحه‌‌ي نيزه‌‌دار مربوط مي‌‌شد. اين سربازان، ساز و برگي بسيار پيچيده داشتند و غرق در جوشن و زره بر اسب مي‌‌نشستند و اسب‌‌هاي‌‌شان هم زره‌‌پوش بودند. سلاح اصلي اين سواران، نيزه‌‌اي بسيار بلند و سنگين بود.

در کنار شمشیر و کمان، فناوری پیچیده و سرنوشت‌‌سازی که همانا سوارکاری باشد نیز در ایران‌‌زمین تکامل یافته است. رام کردن اسب و سوار شدن بر آن از دیرباز دستاورد مردم باستانی هند و اروپایی‌‌ای بود که در بخش‌‌های جنوبی روسیه و آسیای میانه و اروپای شرقی ساکن بوده‌‌اند. با این همه، سوار شدن سربازان بر اسب و استفاده از این جانور در میدان نبرد ابداعی ایرانی است و برای نخستین بار قبایل هند و ایرانی در ایران شرقی به این کارکرد دست یافتند. فناوری‌‌های مکمل سوارکاری مانند زین و رکاب نیز به همین ترتیب در همین فضا تکامل یافته‌‌اند.

اشراف ساساني و شمشيرهاي بلندشان به شکلي که در تنگه چوگان بازنموده شده‌اند.

شاهان شمشير به دست: خسرو (بالا)، شاپور دوم (پایین) و احتمالا قباد (وسط)

خسروپرويز شمشير به دست در نگاره‌اي که فتح مصر به دست ايرانيان و نبرد سپاه ايران در حبشه را نشان مي‌دهد.

ardashir

اردشير در حال نيزه بازي

ormizdii

هرمز دوم در حال نيزه بازي

parthian_sassanian_cataphracts

خسرو پرويز در لباس شهسواران زره‌پوش ـ تاق بستان

کهن‌‌ترین نمونه‌‌های زین را در گورهای یخ‌‌زده‌‌‌‌ی سکاها در پازیریک یافته‌‌اند و به قرن پنجم پ.م. مربوط می‌‌شوند. این زین‌‌ها از دو بالش موازیِ هم تشکیل یافته که با پوششی از چرم استوار شده‌‌اند و با بند و تسمه نسبت به سینه و گردن اسب در موقعیتی ثابت قرار می‌‌گیرند.[17] نشانه‌‌هایی از چیزی شبیه به زین بر نگاره‌‌های آشوری قرن هفتم پ.م. نیز یافت می‌‌شود و تردیدی نیست که آشوریان، که سوارکاری را از قبایل ایرانی آموخته بودند، زین را نیز از ایشان وام‌‌گیری کرده بودند هر چند گویا این ابزار در میان‌‌شان رواج چندانی نداشته است. در بقایای بازمانده از قبایل ایرانی سارمات‌‌ که به همان قرن هفتم پ.م. مربوط می‌‌شود نیز نمونه‌‌های زین ابتدایی از این نوع را می‌‌توان یافت.[18]

از آنجا که سکاهای مقیم سرزمین‌‌های سردسیر شمالی بخشی اقماری از حوزه‌‌ی تمدن هخامنشی محسوب می‌‌شده‌‌اند، بی‌‌شک در همین هنگام اقوام ایرانی سوارکار در دل ایران‌‌شهر نیز از زین‌‌هایی مشابه استفاده می‌‌کرده‌‌اند. زین‌‌های یکپارچه‌‌ی محکم بعدی که تنه‌‌ای سخت و چوبی داشتند و مانند صندلی‌‌ای برای سوارکار عمل می‌‌کردند، از همین الگوی آغازین مشتق شدند. زین سخت، بیش از آن که برای سوارکار ارزشمند باشد، مایه‌‌ی راحتی اسب بود و وزن سوارکار را در دو سوی ستون مهره‌‌هایش توزیع می‌‌کرد و به این ترتیب از خسته شدن و آسیب دیدن ستون فقرات اسب جلوگیری می‌‌کرد و این امکان را فراهم می‌‌آورد که سوارکار با پوشیدن زره وزنی بیشتر را بر پشت اسب بار کند. از این رو، چنین می‌‌نماید که هخامنشیان نخستین سازندگان این نوع زین بوده باشند. چون نخستین اشاره به سوارکار زره‌‌پوش را درباره‌‌ی رسته‌‌ای نخبه از سواره‌‌نظام هخامنشی می‌‌شنویم که هرودوت در تواریخ خویش توصیف حماسی شکوهمندی از ایشان به دست داده است.

این فناوری بی‌‌تردید در دوران هخامنشیان در میان اقوام ایرانی دیگر نیز وام‌‌گیری شده است. چون وقتی قبایل داهه به پارت و درون ایران‌‌زمین وارد شدند و دولت اشکانی را تأسیس کردند، به خاطر سواره‌‌نظام شکست‌‌ناپذیرشان شهرت داشتند و فناوری جنگی مشهورشان، که با کمانگیری از پشت اسب و چابک‌‌سواری و قیقاج رفتن همراه بوده، برای آن‌‌که کارآیی رزمی داشته باشد به زین سخت نیاز دارد. هم‌‌چنین از توصیف لشکریانی که سورن برای نبرد با رومیان در جنگ حران شرکت داد درمی‌‌یابیم که شهسواران زره‌‌پوشی که در عصر هخامنشی نشان‌‌شان را می‌‌بینیم، با همان ساز و برگ و هیبت در این دوران نیز حضور دارند.

تمدن‌‌های همسایه‌‌ی ایران که سواره‌‌نظامی چنین پیشرفته نداشتند، با وقفه‌‌ای سیصد ساله این فناوری را از ایرانیان وام‌‌گیری کردند. نخستین نشانه‌‌های این نوع زین در حدود سال 200 پ.م. در چینِ عصر هان (آن هم در میان اقوام کوچگرد غیرچینی) نمایان شد[19] و حدود صد سال بعد در روم نیز وام‌‌گیری شد.[20] از این رو، داستان‌‌ها و فیلم‌‌هایی که رومیان و چینیان باستانی را سوار بر اسب و نشسته بر زین نشان می‌‌دهد، از نظر تاریخی نادرست هستند و تنها در دو قرن پایانی پیش از دوران مسیح است که این ابزار در میان ایشان شناخته می‌‌شود.

احتمالاً تکامل زین سخت هم‌‌زمان با اختراع رکاب بوده است. چون سوارکاران بی‌‌رکاب در نگه داشتن خویش بر پشت اسب دچار اشکال هستند و توصیفی که تاریخ‌‌نویسان یونانی از شهسواران زره‌‌پوش پارسی در عصر هخامنشی به دست داده‌‌اند، به ظاهر، وجود رکاب را پیش‌‌فرض می‌‌گیرد. به این ترتیب، می‌‌توان حدس زد که هخامنشیان از همان ابتدای کار که جهانگشایی را آغاز کردند به این دو نوآوری سرنوشت‌‌ساز در تاریخ جنگ دسترسی داشته‌‌اند و چه بسا به این خاطر بوده که ارتش پارسی در همه‌‌ی نبردها با کارآیی چشمگیری بر حریف غلبه می‌‌کرده است، یعنی باید تاریخ ظهور هر دو را در میانه‌‌ی قرن ششم پ.م. قرار داد.

بیوار معتقد است رکاب برای نخستین بار بسیار دیرتر و در قرن پنجم میلادی در مرز شمالی کره‌‌ و چین به دست سپاهیان چینی ابداع شد. از این تاریخ در این منطقه نشانه‌‌هایی از نقاشی‌‌های دیواری در دست داریم که سوارکارانی با رکاب را نمایش می‌‌دهد. از دید بیوار این رکاب از راه آوارها به غرب منتقل شد و تا مجارستان پیش رفت و در قرن ششم میلادی از آنجا به بیزانس راه یافت. از دید او ایرانیان از رکاب استفاده نمی‌‌کرده‌‌اند، چون تصویر خسروپرویز در تاق‌‌بستان که او را هم‌‌چون شهسواری زره‌‌پوش نشان می‌‌دهد، نشانی از رکاب ندارد. با این همه، دعوی بیوار قدری غریب می‌‌نماید. چون چینی‌‌ها در تاریخ یادشده سواره‌‌نظام نیرومندی نداشتند و هم فناوری پرورش اسب و هم جامه و سلاح سوارکاران و حتا هم خودِ اسبان جنگی را از ایرانیان وام‌‌گیری کرده بودند و شرح این وام‌‌گیری‌‌ها را به دقت در تاریخ‌‌های باستانی خویش ثبت کرده‌‌اند.

حقیقت آن است که در بیشتر منابع در راستای تلاش سیاسی برای ایران‌‌زدایی از تاریخ و تا حدودی زیر تأثیر نابینایی شگفت‌‌انگیز منابع عامیانه درباره‌‌ی نقش تاریخی ایرانیان در تکامل فناوری جنگ، می‌‌خوانیم که اختراع زین به آشوریان،[21] اختراع زین سخت به «اقوام کوچگرد چین» و اختراع رکاب به هندیان منسوب می‌‌شود.[22] بی‌‌آن‌‌که قید شود که قبایل کوچگرد حاشیه‌‌ی غربی چین که مخترع زین فرض می‌‌شوند، و هم‌‌چنین قبایل مهاجم به شمال هند و هم‌‌چنین منبع وام‌‌گیری آشوریان همگی قبایل جنگاور ایرانی و به ویژه سکاها بوده‌‌اند و این ابداع‌‌ها را در پیوند با هسته‌‌ی مرکزی تمدن ایران‌‌شهری به انجام می‌‌رسانده‌‌اند که در همین دورانِ بزرگ‌‌ترین دولت کره‌‌ی زمین را داشته و بر نیرومندترین ارتش سوارکار جهان تکیه داشته است. یعنی این گزارش‌‌ها با سرسختی به حاشیه خیره شده و گویا به عمد از نگریستن به مرکزی که این حاشیه‌‌ها را به هم متصل می‌‌سازد، می‌‌پرهیزد.

تاریخ ظهور این ابزارها هم به همین ترتیب با بی‌‌دقتی در محور زمان پراکنده شده است و بر اساس ارجاع به کهن‌‌ترین نمونه‌‌ی موزه‌‌ای‌‌اش تعیین شده است. مثلاً پیدایش رکاب را به قرن دوم پ.م.[23] یا دست بالا 500 پ.م. و آن هم به هند مربوط می‌‌دانند.[24] یعنی گویا این پرسش برای نویسندگان یادشده مطرح نشده که چطور در غیاب رکاب، شهسواری زره‌‌پوش و چابک و متحرک مانند ماسیس پارسی، که هرودوت با دقت در تواریخ توصیفش می‌‌کند، در دوران خشایارشا در میدان نبرد تاخت‌‌وتاز می‌‌کرده است. یا چگونه ممکن است چینی‌‌ها و آشوری‌‌ها و رومیان فناوری سوارکاری و حتا رمه‌‌های اسبان جنگی را از ایرانیان وام‌‌گیری کرده باشند و سواره‌‌نظامی ناتوان‌‌تر از ایشان هم داشته باشند و بعد مخترع ابزاری دانسته شوند که نخستین اشاره‌‌های تاریخی‌‌اش هم باز به ایرانیان مربوط می‌‌شود. در نهایت، این نکته هم چشمگیر است که نخستین نشانه‌‌های زین سخت در چین (خارج از مغولستان و ترکستان) به پیکرکی گلی باز می‌‌گردد که در حدود سال‌‌های 550ـ500 م. (یعنی هفت قرن پس از ابداعش نزد قبایل ایرانی) باز می‌‌گردد.[25] اگر همه‌‌ی داده‌‌ها را با هم ترکیب کنیم و بقایای بازمانده‌‌ی موزه‌‌ای را در کنار اسناد تاریخی باستانی بنگریم و اموری بدیهی مانند سیر درهم پیوسته و منسجم تکامل فناوری را در نظر داشته باشیم، ایران‌‌زمین را هم‌‌چون کانون مرکزی تحول فناوری جنگی به ویژه در پیوند با سوارکاری باز خواهیم شناخت.

به خاطر اهمیت سوارکاری و ارزش جنگی شهسواران بود که ارتش ایران در عصر ساسانی به دو بخش سواره‌‌نظام و پیاده‌‌نظام تقسیم می‌‌شد و این قاعده‌‌ای بود که تا عصر مشروطه هم‌‌چنان بر ارتش ایران حاکم بود. یک نیروی دریایی به نسبت نیرومند هم در دوران ساسانی داشته‌‌ایم که کارکردش بیشتر پشتیبانی از بازرگانان و پاسداری از امنیت دریاها بوده است و اغلب نقش جنگی در برابر مهاجمان بر عهده نداشته است. افول کارکرد نظامی نیروی دریایی از زمان حمله‌‌ی اسکندر به ایران آغاز شد و پیامد فراز آمدن قدرت رومی‌‌ها بود که در اصل دولتی دریایی محسوب می‌‌شدند و به عنوان وارث و رقیب کارتاژی‌‌ها حاشیه‌‌ی دریای مدیترانه را در دست داشتند. با این همه، ساسانیان نیروی دریایی به نسبت نیرومندی را در منطقه‌‌ی خلیج پارس و دریای عمان در اختیار داشتند و مسیرهای تجارت دریایی را به این ترتیب مدیریت می‌‌کردند. طبری می‌‌نویسد که ریاست نیروی دریایی بر عهده‌‌ي مقامی بود که ناوبد نامیده می‌‌شد. کشتی‌‌های جنگی زیر فرمان او هر یک گنجایش صد تن را داشتند.

در جنگ‌‌های زمینی ارزش نظامی سواران برتر از پیاده‌‌ها بود و فرمانده‌‌ی کل اسواران منصبی موروثی بود که به یکی از بزرگان خاندان ساسانی تعلق داشت. این فرمانده را اسواران‌‌سردار می‌‌نامیدند و می‌‌بایست در همه‌‌ی جنگ‌‌ها پیشاپیش ارتش حرکت کند. این همان منصبی است که سعید نفیسی به صورت «اِران سپاهبذ» یا «پشت‌‌اسپان‌‌سردار» از آن یاد کرده است.[26] تخصص سپاه در زمینه‌‌ی استفاده از اسب چندان بود که منصبی به نام ستور پزیشگ در هر سپاه وجود داشت که مسئولیت درمان اسبان بیمار را بر عهده داشت.[27]

رسته‌‌ای از فیل‌‌سواران هم در ارتش وجود داشت که فرمانده‌‌شان «زندک‌‌بد» نام داشت. فیل‌‌ها بیشتر در جنگ روانی کاربرد داشتند و می‌‌دانیم که به خاطر مهیب بودن ظاهرشان هراس زیادی در دل سپاهیان رومی می‌‌افکندند.[28] فیل‌‌ها در سراسر اردوگاه‌‌های نظامی ایران‌‌شهر پراکنده بوده‌‌اند و بر خلاف تصور مرسوم، استفاده از آنها تنها به جبهه‌‌های شرقی و استان‌‌های پیرامون هند محدود نبوده و در دورترین شهرها هم نگهداری‌‌شان رواج داشته است. چنان که در «تاریخ دودمان سوئی» می‌‌خوانیم که ارتش مستقر در تیسفون فیل‌‌های جنگی هراس‌‌انگیزی داشته‌‌اند.[29] در کتاب چینیِ «تاریخ قدیم دودمان تانگ» می‌‌خوانیم که فیل بخشی از ترکیب سپاه ایرانی بوده و به هنگام جنگ به همراه هر فیل جنگی صد پیاده حرکت می‌‌کرده‌‌اند.[30]

با این همه، ستون فقرات ارتش را اسب‌‌سواران تشکیل می‌‌دادند و این‌‌ها به دو رده‌‌ی سبک‌‌اسلحه‌‌ی کمانگیر و سنگین‌‌اسلحه‌‌ی نیزه‌‌دار تقسیم می‌‌شدند. این‌‌ها رسته‌‌هایی متمایز بودند و خویشکاری‌‌های متفاوتی در میدان نبرد بر عهده داشتند. جنگ معمولاً با تیرباران دشمن شروع می‌‌شد و تنها پس از به هم خوردن صف سربازان و پراکنده شدن‌‌شان زیر فشار تیرها بود که نیزه‌‌داران زره‌‌پوش به حرکت درمی‌‌آمدند و دشمن را زیر ضربات مرگبار خود نابود می‌‌ساختند.[31]

آموزش سوارکاری و هنرهای رزمی مربوط به سوارکاران در دوران ساسانی اهمیت و ارج فراوان داشت و فرمانده‌‌ی استادان این سبک رزمی را اندرزبد اسپورگان می‌‌نامیدند و او وظیفه داشت در سراسر کشور گردش کند و آداب و فنون رزمی اسواران را به آموزگاران دیگر یاد دهد.[32] پرورش اسب و آموزش اسب نیز موازی با آموزش فنون رزمی به سوارکاران رواجی تمام داشت و نژاده‌‌ترین اسب‌‌های جنگی ایرانی همان‌‌هایی بودند که در نسا پرورش می‌‌یافتند. نهادها و سنت‌‌های این منطقه، که پرورش اسبان جنگی و هنرهای رزمی شهسواران را تغذیه می‌‌کرد، در ابتدای دوران ساسانی نزدیک به هزار سال قدمت داشت و از ابتدای دوران هخامنشی نهادی جاافتاده محسوب می‌‌شد.

نام واحدهای نظامی ایرانی در زبان‌‌های آرامی و یونانی هم وام‌‌گیری شده و گاه به تعبیرهایی عجیب و غریب دامن زده است. به عنوان مثال اسواران زرهپوش نیزه‌‌دار ایرانی را در منابع یونانی کلیباناریوس () می‌‌نامیدند که در لاتین هم به صورت clibanarius وام‌‌گیری شده است. این کلمه را آلتهایم از کلیبانوس () یونانی به معنای «تابه و بخاری آهنی» مشتق دانسته و حدس زده که شاید به خاطر فلزی بودن هر دو چنین تعمیمی داده شده باشد. جالب آن که همین اسواران را در آرامی و عبری «تَنورا» می‌‌نامیده‌‌اند که آن هم معنای بخاری را می‌‌دهد.[33] در حالی که این دو نام وام‌‌واژه‌‌هایی هستند که اولی از «گْریوْپان» و دومی از «تَن‌‌وار» وام ستانده شده‌‌اند[34] و این تعبیرها شکل تحریف شده‌‌شان را نشان می‌‌دهد.

اسواران زرهپوش نیزه‌‌دار والامقام‌‌ترین رسته از جنگاوران محسوب می‌‌شدند. هلیودوروس می‌‌گوید که اسواران زرهپوش قلب سپاه ایرانیان را بر می‌‌ساختند. بنا به توصیف او اعضای این رسته مردان بسیار درشت‌‌اندام و تنومندی بودند که بر اسب‌‌هایی غول‌‌پیکر سوار می‌‌شدند. درشت‌‌اندام بودن خودشان و اسبشان برای تحمل وزن زره سنگینی که در بر می‌‌کردند ضرورت داشت. این اسواران کلاهخودی یکپارچه بر سر می‌‌نهادند که نقاب چهره‌‌اش با نقش صورتی انسانی آراسته شده بود.[35]

سراسر بدن شهسواران در زرهی یکپارچه پوشیده می‌‌شد که با قطعه‌‌هایی پولک‌‌مانند از پولاد‌‌ دوخته به هم پوشیده شده بود.[36] این جامه‌‌ی فلس‌‌دار دو آستین بلند داشت که تا آرنج پایین می‌‌آمد و در آنجا به زره آرنج متصل می‌‌شد. پایین این جامه دو شاخه می‌‌شد تا نشستن زرهپوش بر اسب ممکن شود. دامن این زره ران را نیز می‌‌پوشاند و در زانو با ساق‌‌بند پولادینی که نیمه‌‌ی پایینی پا را در خود می‌‌پوشاند چفت و بست می‌‌شد.[37] اسب‌‌ها نیز زرهپوش بودند و با برگستوان و زره سینه و سر حفاظت می‌‌شدند.[38]

اسواران زرهپوش نیزه‌‌ور در حالت عادی با دست راست نیزه‌‌ای بسیار بلند و سنگین را به شکل عمودی حمل می‌‌کردند و با دست چپ افسار اسب را می‌‌گرفتند. اما هنگام حمله بردن در میدان نبرد افسار را رها می‌‌کردند و با هر دو دست نیزه را می‌‌گرفتند و شیوه‌‌ی تاخت را به اسب واگذار می‌‌کردند. در این حالت تنه‌‌شان را به جلو می‌‌انداختند و نیزه را از حلقه‌‌ای که نزدیک گردن اسب نصب شده بود رد می‌‌کردند تا در برخورد با دشمن نلغزد و از بدن اسب فاصله نگیرد. منابع رومی تأکید دارند که این اسواران در صفوفی به هم فشرده و سینه به سینه پیش می‌‌تاخته‌‌اند و بی‌‌آن‌‌که از خط راست منحرف شوند همه چیز را زیر پای اسبان و نیزه‌‌های خویش خُرد و نابود می‌‌کردند. ضرب نیزه‌‌ی این سواران چندان شدید بوده که اغلب نیزه‌‌شان دست‌‌کم دو دشمن را به سیخ می‌‌کشیده است. با این همه، زره و سلاح‌‌شان چندان سنگین بوده که اگر از اسب می‌‌افتادند دیگر نمی‌‌توانسته‌‌اند بر زین بنشینند و در ابتدای کار هم برای نشستن بر اسب به کمک نیاز داشته‌‌اند.[39] از همین‌‌جا می‌‌توان تصویر زیبا و سرزنده‌‌ی اسفندیار را دریافت که در شاهنامه زره می‌‌پوشد و هنگام نبرد با رستم یک‌‌تنه بر اسب می‌‌جهد و به همین خاطر تحسین سربازانش را برمی‌‌انگیزد چرا که در این حال، ساز و برگ سنگین اسواران را در بر داشته و قاعدتاً می‌‌بایست با کمک دیگران بر اسب بنشیند.

اسواران زرهپوش دیگری که در ارتش ساسانی جایگاهی ویژه داشتند، کاتافراکت نامیده می‌‌شدند. این‌‌ها هم اسوارانی زرهپوش بودند که بر اسبی یکپارچه زرهپوش می‌‌نشستند، اما علاوه بر نیزه با تبرزین و گرز و شمشیر هم می‌‌جنگیدند. این رسته از اسواران برای نخستین بار در دوران هخامنشی در برگ‌‌های تاریخ جنگ جهان پدیدار شدند و بی‌‌شک سازماندهی‌‌شان یکی از نوآوری‌‌های نظامی خُردکننده‌‌ی ارتش پارس بوده است. هرودوت در شرح جنگ پلاته از یک اسوار زرهپوش پارسی به اسم ماسیست توصیفی اغراق‌‌آمیز به دست می‌‌دهد و با خواندن آن می‌‌توان دریافت که رسته‌‌ای از این جنگاوران در دل دشمنی که زره درست و حسابی نداشته و پیاده می‌‌جنگیده چه هراسی پدید می‌‌آورده‌‌اند.

پیدایش و تکامل طبقه‌‌ی اسواران پشتوانه‌‌ای اقتصادی نیز می‌‌طلبید که در ایران‌‌زمین فراهم بوده است. سامان یافتن نظام مالیاتی در عصر خسرو انوشیروان باعث شد پشتوانه‌‌ی پولی بزرگی برای تجهیز ارتش حرفه‌‌ای فراهم آید. یک اسوار سنگین‌‌اسلحه چهار هزار درهم حقوق می‌‌گرفت و در مقابل می‌‌بایست به همراه مهتری زرهپوش در میدان رزم حاضر شود و سلاحی کامل داشته باشد، که مجموعه‌‌ای پیچیده و فنی از زره‌‌ و زین‌‌افزار را شامل می‌‌شد. در میان ساز و برگ یک اسوار این موارد بارها مورد اشاره واقع شده‌‌ است: کلاهخود، جوشن و خفتانی روی آن، ساق‌‌پوش، دستوانه، ران‌‌پای، سپر، زره سینه و چکمه‌‌ی بلند، به همراه سلاح‌‌هایی که عبارت بودند از نیزه‌‌ی بزرگ آهنین، نیزه‌‌ی چوبین، سپر بزرگ و کوچک، گرز، تبرزین، کمند، کمان و ترکش با سی تیر.

 

 

  1. Herodian, 4.14.7.
  2. Herodian, 6.6.5.
  3. آلتهایم، 1393: 38.
  4. Hurvey, 2011: 57 – 70.
  5. Allchin, 1979: 111 – 114.
  6. Chang, 1982: 6 – 7.
  7. Hurley, 2011: 52 – 55.
  8. Hurley, 2011: 56.
  9. Hurley, 2011: 57.
  10. Hurley, 2011: 56 – 57.
  11. هرودوت، کتاب نهم، بند 61.
  12. هرودوت، کتاب نهم، بند 99.
  13. هرودوت، کتاب نهم، بند 102.
  14. آلتهایم، 1393: 489 ـ 493.
  15. آلتهایم، 1393: 46 ـ 47.
  16. آلتهایم، 1393: 142.
  17. Rudenko, 1970: 129 – 164.
  18. Maenchen ـ Helfen, 1973: 208 – 210.
  19. Beatie, 1981: 18 – 22.
  20. Gawronski, 2004: 31 – 40.
  21. Russel and Beatie, 1981: 18.
  22. Russel and Beatie, 1981: 18 – 22.
  23. White, 1964: 14.
  24. Chamberlin, 2007: 80.
  25. آلتهایم، 1393: 246.
  26. نفیسی، 1383: 333.
  27. راوندی، 2536، ج.1: 698.
  28. شاپورشهبازی، 1375: 32.
  29. لیان، 1386: 69.
  30. لیان، 1386: 71.
  31. Procopius, 1.14.35.
  32. کریستن‌سن، 1377: 195 ـ 196.؟؟؟
  33. آلتهایم، 1393: 38 ـ 39.
  34. آلتهایم، 1393: 42.
  35. Heliodorus, 259. 13; Ammianus Marcellinus, 25.1.12.
  36. Heliodorus, 259. 24.
  37. Heliodorus, 259.25 – 29.
  38. Heliodorus, 260.6.
  39. Heliodorus, 260. 3.

 

 

ادامه مطلب: بخش چهارم: دستگاه سیاسی – گفتار ششم: جنگ – نخست: ساختار ارتش ساسانی (2)

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب