ديباچه
امروز نيز، همچون هميشه، انسان مسأله است. انسان مسألهاي است علمي كه بايد در پرتو شواهد تجربي و قواعد منطقي بدان پرداخت و فهمش كرد؛ و در ضمن مسألهاي است فلسفي كه بايد همچون كليدواژهاي انباشته از جنبههاي بحثبرانگيز بدان انديشيد. انسان، به همين شكل، مسألهاي اخلاقي و زيباييشناسانه نيز هست.
در اين روزگارِ سردرگميِ معاني و شكنندگيِ تعاريف، مفهوم انسان نيز با نوساني چشمگير و ابهامي عمیق دست به گریبان است. از اين روست كه بازگشت به برخي از دادههاي محكم و تفسيرهاي استوار علمي، براي آغاز كردنِ دوبارهي فهمِ انسان، ضروري مينمايد. نياز به اين تكيهگاه به ويژه در جامعهي ايراني بيشتر احساس ميشود، چرا كه بسياري از مفاهيم و عناصر هويتي ما بايد به شكلي روزآمد از نو انديشيده شوند؛ شکلی نظاممندتر و عقلانیتر از شیوهی ولنگار و سستی که امروزه در جامعهمان رواج یافته است.
اين كتاب برای نخستين بار ده سال پيش نوشته شد. مخاطب آن دانشجويانِ كلاس تكامل نگارنده در دانشگاه تهران بودند كه با فقر منابع جديدِ فارسی در اين زمينه روبهرو بودند. كوششهاي ارزندهي استادان پيشكسوت ایرانی براي تدوين و انتشار نظريههاي جديد دربارهي سیر تکامل زیستی انسان، كه در دوران خود سزاوار و شايسته بود، در حال و هواي امروزين بسنده نمينمود. از اين رو، اين كتاب نگاشته شد تا شواهد انسانشناسانه و رفتارشناسانهي مربوط به تكامل گونهي انسان در متني فشرده به دانشجويان منتقل شود. این کتاب را در آن هنگام دانشجویان به نام «نسل هیولا» میشناختند، و این را از استعارهای کلاسی وام گرفته بودند؛ چرا که در گفتاری گونهی انسان را نوعی هیولا خوانده بودم.
پس از آن، اين نوشتار به خاطر نابساماني كارِ ناشراني گوناگون همچنان در مرحلهي پيش از چاپ باقي ماند. تخصصی بودن موضوع و خاص بودن مخاطبان از سویی، و داغ بودن مضمون و گسترده بودن دایرهی علاقهمندان از سوی دیگر، دستیابی به لحن و روایتی شایسته را دشوار میساخت. از این رو، چند سال بعد این کتاب بازنویسی شد و این بار با نام «تبارشناسی انسان» مشهور شد و دو بار با پیشقدم شدنِ ناشرانی نامدار تا پای چاپ نیز رفت. اما باز دست روزگار و واگرایی خواستهای آدمیان از این مهم جلوگیری کرد. تا آنکه، در نهایت، آن را به عنوان متنی آغازین برای مجموعهی کتابهایی که به تاریخ ایرانزمین میپردازد شایسته تشخیص دادیم و به این ترتیب، نشر شورآفرین مسؤولیت انتشار آن را بر عهده گرفت.
اما گنجانده شدنِ این کتاب در مجموعهای که به تاریخ اختصاص یافته، و آغاز شدن دورهی تاریخ ایرانزمین با کتابی که به تکامل زیستی گونهی آدم میپردازد، نیازمند توضیحی است. حقیقت آن است که پژوهشهای تاریخی در کل، و به ویژه پژوهشهای تاریخی انجامشده در کشورمان و آنچه به نام تاریخ ایرانزمین اعتبار و حیثیت یافته، در خلأ علمی و بیخبری کاملی از دستاوردهای علوم تجربی تحول یافته و به جایگاه امروزین رسیده است. این بدان معناست که در کتابهای تاریخی بسیار به گزارهها و برداشتها و باورهایی برمیخوریم که تنها با نیمنگاهی به علوم تجربی و دانشهای دقیق، مردود بودنشان نمایان و بدیهی مینماید.
از همان ابتدای کار، که به نگارش تاریخ ظهور و تحول منِ ایرانی دست فراز بردم، این نیاز احساس میشد که دانستههای فنیتر و یافتههای علمیِ برآمده از دانش زیستشناسی و پژوهشهای مربوط به تکامل انسان در اختیار خوانندهی ایرانی قرار گیرد؛ به شکلی که بخشی از خلأ یادشده جبران گردد. این امر به ویژه زمانی ضرورت یافت که دیدگاه سیستمی لازم برای پرداختنِ میانرشتهای به تاریخ تدوین و منتشر شد،[1] و در نتیجه زیربنای روششناسانهی لازم برای ترکیب دادههای زیستشناختی ـ انسانشناختی و تاریخی فراهم آمد.
بر این مبنا، کتاب فرگشت انسان را سرآغازی برای نگارش تاریخ تمدن ایرانی قرار دادیم. جریانهای این کتاب به تاریخی بسیار دورتر از ظهور تمدن ایرانی باز میگردند. بنابراین باید آن را بنیادی دانست که ظهور و تکامل انسانِ هوشمند و عناصر اصلی برسازندهی تمدن را روایت میکند، و به این ترتیب قالبی مفهومی و ظرفی زیستشناختی برای پیدایش و دگردیسی اشکالِ دیرآیندترِ پیچیدگی، از جمله تمدن یکجانشینِ ایرانی، را فراهم میآورد.
[1]. چارچوب نظری نگارنده در این مورد در مجموعه کتابهای زروان منتشر شده که چهار کتاب را در بر میگیرد: نظریهی سیستمهای پیچیده، روانشناسی خودانگاره، نظریهی قدرت و نظریهی منشها (شورآفرین، 1389).
ادامه مطلب: پیش گفتار
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب