گوشزدی دربارهی واژهگزینی و مفاهیم کلیدی
پژوهش کنونی در چارچوب نظریهی سیستمهای پیچیده و بر مبنای سرمشق نظری موسوم به زُروان انجام پذیرفته، که رویکرد ویژهی نگارنده به حل مسئلهی «من و نهاد» یا ترکیب ساختاری و کارکردی دو لایهی روانشناختی و جامعهشناختی- یعنی عاملیت و ساختار- است. دستگاه نظری زروان در قالب مجموعهای از کتابها و مقالهها به زبان پارسی منتشر شده و چندین سخنرانی و دورهی آموزشی در همایشها و نشستهای علمی و فضاهای دانشگاهی دربارهاش برگزار شده است. که علاقمندان برای مسلط شدن بر کلیدواژهها و مفاهیم میتوانند بدانها مراجعه کنند.
در این پژوهش از «ایرانهراسی»[1] و «پارسنژندی»[2] رایج در میان پژوهشگران و نویسندگان این حوزه فاصله خواهم گرفت. این دو کلمه را برای متونی و گفتمان پژوهشگرانی به کار میگیرم که در اشاره به حوزهی تمدنی اروپایی یا چینی لکنتزبان یا اختلالی گویشی ندارند، اما از اشاره کردن به حوزهی تمدن ایرانی میهراسند و میکوشند رخدادهای مربوط به ایران زمین را با کلیدواژههای جغرافیایی (خاور میانه، خاور نزدیک، آسیای جنوب غربی و…) یا تعبیرهای سیاسی نوظهور قرن بیستمی (سوریه، عراق، امارات متحدهی عربی، عربستان سعودی، افغانستان، ازبکستان و…) جایگزین کنند. بدیهی است که این به معنای نوعی زبانپریشی است. به ویژه در شرایطی که آزادانه از تمدن چینی (و نه جمهوری خلق چین) و تمدن اروپایی (و نه اتحادیهی اروپا) سخن به میان میآید اما بردن اسم تمدن ایرانی گویا تابو محسوب میشود.
نمونهای از ایرانهراسی: نقشهی زمان ورود گونهی انسان خردمند به مناطق گوناگون (اعداد بر حسب هزار سال پیش). نکتهی جالب توجه در این نمودار آن که ایران زمین را (که سراسرش در هفتاد هزار سال پیش مرکز اصلی انتشار جمعیت بوده) در حد امکان خالی کشیدهاند!
این تلاش البته مذبوحانه و آن زبانپریشی البته گذراست. چون در میان تمدنهای تکامل یافته بر کرهی زمین تمدن ایرانی کهنترین و دیرپاترین است و حد و مرز مکانیاش در درازای تاریخ پایدارترین و تثبیت شدهترین سیستم تاریخی-جغرافیایی را بر میسازد و اولین و پایدارترین دولتهای تاریخ را هم پدید آورده است و تا به امروز هم ادامه یافته است. یعنی هیچ توجیه عقلانی و روششناسانهای برای نادیده انگاشتن پدیدهای تا این اندازه عینی و روشن و مستند نمیتوان یافت، و ناگزیر باید آن را به حالتی عاطفی-هیجانی یا اختلالی شناختی در گفتمان رایج دربارهی سیر تکامل جمعیتها و تمدنها مربوط دانست.
بر این مبنا، به همان ترتیبی که رخدادهای واقع شده در نیمهی غربی حوزهی تمدن چینی (ترکستان و مغولستان و تبت) را به تمدن چینی منسوب میکنند، یا نویسندگان در غیاب دولتی پایدار و فراگیر، به ماهیتی تاریخی به نام تمدن اروپایی قایل هستند، من هم در این نوشتار -مانند همهی نوشتارهای دیگرم- به تمدن ایرانی و ایران زمین که بستر جغرافیاییاش باشد ارجاع خواهم داد و این ارجاع را مکرر خواهم کرد، چون بسیاری از ارتباطها و پیوندها در سیر تاریخ با نادیده انگاشتن سیستم مهم و یکپارچه و اثرگذاری که در این میانه وجود داشته، ناخوانا و محو و معماگونه و بی سر و ته مینماید، و در بسیاری از آثار چنین نموده شده است.
ادامه مطلب: گفتار نخست: هاپلوگروهها و نقشهی ژنتیکی تاریخ جمعیت
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب