بخش دوم: وارثان کوروش
گفتار دوم: بردیا
داریوش در میان شاهان پارسی نخستین کسی است که نام اهورامزدا را به طور رسمی به عنوان ایزدِ یگانهی حامی دودمان شاهی به کار میگیرد و در نوشتههایش كاملاً لحنی زرتشتی دارد. از این رو، بعید است مغی که دشمن اوست و بارها بر مغ بودنش تأكيد شده خود زرتشتی بوده باشد، به خصوص که نام یا لقبش هم با معارض بزرگ زرتشتیان در انجمن خردمندان شبیه است. شاهد دیگری که زرتشتی نبودنِ گوماتا را تأييد میکند، آن است که این شخص پس از تاجگذاری، در روز دهم ماه بگایادی، در دژی گمنام در ماد به همراه پیروانش مراسمی را برگزار میکند و در جریان همین مراسم به دست داریوش کشته میشود.[1]
داریوش به دقت ثبت کرده که بردیا در روز هفتم ماه مهر (دهم بگایادی) کشته شده است. هرودوت نوشته که قتل بردیا زمانی رخ داد که در کاخی به شدت حفاظتشده، به همراه مغهای دیگر، حضور داشت. هرودوت با آب و تاب زیاد شرح داده که هفت پهلوان برای ورود به این کاخ ناگزیر شدند دروغ بگویند و داریوش در مورد این که دروغ بگویند یا نه دچار دغدغهی خاطر بود و در نهایت با این فرض که هدف وسیله را توجیه میکند، گفتنِ یک دروغ را برای دستیابی به این هدفِ مهم مجاز دانست. همچنين در تواریخ آداب و رفتار هفت پهلوان، پیش از حرکت به سوی قصر گوماتا، به شکلی تقريباً دینی بازنموده شده است. هفت یار پیش از حرکت نزد خدایان دعا میکنند، و زمانی که خبر مرگ پرخاسپ را میشنوند و در مورد انجام مأموریت خود دچار تردید میشوند، هفت کرکس در آسمان پدیدار میشوند و فرو ریختن پرهایشان ایشان را به پیشروی تشویق میکند. به عبارت دیگر، هرودوت بدون این که زیاد به زیر و بم موضوع آگاه باشد، به شبکهای از نمادهای دینی اشاره کرده که قتل گوماتا را احاطه کرده است.
به خاطر تکرار نام اهورامزدا در نوشتههای داریوش میدانیم که این مرد خود زرتشتی بوده است. از این رو، اشارهی هرودوت که او دروغ گفتن را بد میدانسته و برای گفتن یک دروغ و ورود به کاخ بردیا دلیلتراشی میکرده، به این خصلت وی مربوط میشود. اما دروغی که داریوش برای گشوده شدن دروازههای کاخ میگوید، آن است که از طرف پدرش برای شاهنشاه پیامی آورده است. روشن است که هرودوت در این هنگام از چند چیز بیخبر بوده است. از سویی فکر میکرده بردیا در کاخ حکومتیاش در شهری مهم کشته شده، و از سوی دیگر از مقام بلند داریوش در دربار کمبوجیه و بنابراین بردیا بیخبر بوده است. با این همه، روشن است که بردیا در زمان مورد نظر به همراه مغان در دژی بوده که ورود به آن برای عموم و حتا بلندپایگانی مانند داریوش ممنوع بوده است.
اگر بدنهی گزارش هرودوت و بیستون را با هم ترکیب کنیم، به این نتیجه میرسیم که بردیا به همراه مغان (هرودوت) که پیروانش بودند (بیستون) به دژی دورافتاده در ماد رفته، و درگیرِ کاری بوده که داریوش و شش پهلوانِ همراهش مجاز به حضور در آن نبودهاند. داریوش میتوانسته با تکیه بر مقام بلند خود به دژ راه یابد، اما ناگزیر بوده دروغ بگوید. در اينجا، به احتمال زیاد، منظور از دروغ همان گناه و سرپیچی از اشه است که طنینی زرتشتی دارد و در بیستون نیز با همین تعبیر و در بافتی سیاسی به کار گرفته شده است. داریوش و همراهانش انگار میبایست عقاید زرتشتی خود را انکار کنند، تا به دژ راه یابند و این دروغی بوده که گفتهاند. وگرنه، مگر ممکن است کاخ حکومتی بر روی همگان از جمله سپهسالار ارتش و سرداران بلندپایه بسته باشد و بعد هم با مکری چنین کودکانه – بهانهی آوردنِ پیامی از پدر- گشوده شود؟
موقعیت مکانی این دژ، ممنوع بودنِ ورود بدان برای اغیار، و آلوده شدنِ داریوش به دروغ – زمانی که در آنجا حضور یافت – نشانگر آن است که احتمالاً در اينجا با مراسمی دینی سر و کار داریم. شاید بردیا در یکی از مراکز دینی ماد به اجرای مراسمی مشغول بوده باشد. از این روست که تنها پیروانش و مغان در صحنه حضور داشتهاند، و از این روست که داریوش – که لابد با بهانهي گرویدن به آن آيین به آنجا راه یافته – خود را با دروغ آلوده میدیده است.
اما آن چه جشنی است که مردی با لقب گوماتا در روز هفتم مهرماه در ماد برگزارش میکرده و داریوش زرتشتی از ورود بدان اکراه داشته و همتای دروغش میدانسته است؟ این مراسم بیتردید یکی از آيینهای مربوط به خدایان باستانی ایرانی بوده است. چرا که کلمهی دروغ در اوستا دقيقاً برای اشاره به همین ایزدان و مراسمشان کاربرد دارد. در میان این آیینها، تنها یکی است که با قربانی گاو پیوندی چنین انداموار دارد و لقبی مانند گوماتا را توجیه میکند، و آن هم آیین مهر است. مهرپرستی در آن دوران آیینی بوده در کنار سایر مراسمِ مربوط به خدایان آریایی، و مانند دین زرتشت یک چارچوب مستقل و یکتاپرست در برابر سایر ادیان نبوده است. یعنی مهرپرستی عصر هخامنشی، که اتفاقاً ماد هم یکی از مراکزش بوده و نوادهي داریوش هم به زودی آن را رسمیت میبخشد، عنصری در درونِ دینِ مشرکانهی باستانی ایرانیان بوده، و نه آیینی مستقل و جداسر و نکوهشگرِ خدایان کهن، مانند کیش زرتشتی.
آیین مهرِ عصر هخامنشی، دینی رازورز بوده که به ویژه در میان جنگاوران محبوبیت داشته و توسط مغانی رازآشنا تبلیغ میشده است، بی آن که نسبت به خدایان دیگر مخالفت یا دشمنیای را برانگیزد. ایرانیان در آن هنگام چندان با این خدا خو کرده بودند که نام یکی از ماههای سال (بگیادی) و یکی از بزرگترين جشنهای سال (مهرگان) و حتا گاه آغازگاه سال (یلدا) را بر مبنای داستانهای مربوط به وی مشخص میکردند. حدس من آن است که در بیستون ما با نخستین اشارهی تاریخی به جشن مهرگان روبهرو هستیم، و داریوش به خاطر شرکت در مراسمی مهرپرستانه بوده که چنین دغدغهي دروغ را داشته است. دلایلی که این دعوی را میتوان بر آن استوار کرد، بر این قرار است:
– نام این ماه، بگایادی است. این نام در ایلامی به صورت بَگیایاتیش و در اکدی به شکل تَشریتو آمده است. ماه تشریتوی بابلی همتای مهر ماه است و از این رو تردیدی نیست که این نام به ماه مهر اشاره میکند. نکتهي جالب آن که نام بَگیایادی از دو بخشِ بَگَه (بغ، خداوند) و یادی (از ریشهی یس/ یز، یعنی ستودن) تشکیل یافته است. یعنی نام این ماه به معنای ستایش بغ است. بغ از دیرباز لقبی ویژهی ایزد مهر بوده و بعدتر به معنایی عامتر به کار گرفته شده است. از این رو، در بیستون نخستین اشاره به نام ماه مهر را نیز میبینیم با این تفاوت که در آن زمان این ماه را با لقبِ مهر (بغ) میخواندهاند.
– از روایت داریوش برمیآید که در روز دهم از ماه بگایادی (هفتم مهرماه) مراسمی برگزار میشده و گوماتا در این جشن نقشی مهم بر عهده داشته است. جشن مهمی که در ماه مهر قرار دارد، مهرگان است. این جشن در تقویم امروز زرتشتیان نیز در روز دهم ماه مهر (بگیادی) قرار دارد که به تقویم خورشیدی عادی (به خاطر وجودِ شش ماهِ 31 روزه) همتای شانزدهم مهر ماه میشود. به عبارت دیگر، جشنی که در دهم بگیادی برگزار میشده، مهرگان است و گوماتا در جریان این مراسم به قتل رسیده است.
– هرودوت و سایر تاريخنويسان یونانی نوشتهاند که ایرانیان برای بزرگداشت شورش داریوش بر گوماتا، از آن پس روزِ کشته شدن گوماتا را جشن میگرفتند و آن را جشنِ مغکشان مینامیدند.[2] هرودوت نام این جشن را به یونانی (مَگیوفانی) نوشته که به یونانی «کشتنِ مغان» معنا میدهد. به روایت کتسیاس و هرودوت، در این روز مغها مجاز نبودند از خانه خارج شوند.[3] برداشت یادشده، آشکارا، تحریفی از جشنِ مهرگان است. به احتمال زیاد این نویسندگان نام بَگیادی یا نام مشابه دیگری را به مَگیوفانی تحریف کردهاند.
تقريباً قطعی است که بخش اول این نام – مَگیو – معنای مغ را نمیدهد و شکلی تحریفشده از همان بَگیو (بغ) است. چون یونانیان مغ را در زبان خود ماگوس میگفتند و نه ماگیو یا ماگیوس. برگرداندن واج «ب» به «م» هم در ورود نامهای خاص پارسی باستان به یونانی باستان سابقه دارد و چنین مینماید که پارسیان حرف «ب» را به شکلی تلفظ میکردند که یونانیان آن را شبیه به «م» میشنیدهاند. چنان که مثلاً بَغَهبوخشَه (بغبخش، هممعنا با مهرداد) که نامی پارسی است و در الواح بارویی تختجمشید هم به صورت «بَکَهپوکشَه» آمده[4] را مِگابوزوس نوشتهاند،[5] و این همان است که امروز با تلفظ فرانسویاش – مگابیز – باز به فارسی بازگشته است.[6] ثبت مگیوفانی نیز باید مشتقی از نام بغ/ بگیو را نشان دهد و چه بسا که خودِ بگیوبادی یعنی «ستایش بغِ مهر» بوده باشد، و چه بسا که این کلمه با طنین مناسکآمیزش در ابتدای کار نام خودِ جشن مهرگان بوده و بعدتر به کل ماه مهر تعمیم یافته باشد.
روشن است که داریوش پس از کشتن گوماتا، مانند سایر شاهان هخامنشی، جشن مهرگان را همچنان جشن میگرفته است. او احتمالاً این جشن را با خاطرهی پیروزیاش بر گوماتا ترکیب کرده و در تبلیغات سیاسی خویش مهرگان و پیروزی خویش را مترادف فرض کرده است. یونانیان که با ماهیت جشن مهرگان آشنا نبودهاند و از دیرینه بودن این آيین در میان ایرانیان خبر نداشتند، فکر کردهاند این جشن توسط داریوش ابداع شده است. ایشان، بیتردید، با نام بغ و اسم ماه باگیادی هم آشنا نبودهاند و این نام را در زبان خود به صورت کشتنِ مغان معنی کردهاند و بعد حدس زدهاند لابد مغان در این روز از خروج از خانه منع میشدهاند. این در حالی است که جشن مهرگان اصولاً با هدایت و رهبری کاهنان مهرپرست و همین مغان انجام میپذیرفته و نامعقول است فرض کنیم ایشان در روزِ جشنی که خود برگزارکنندگانش بودهاند، مجاز به نمایان شدن در خیابان نبودهاند.
پس تا اینجای کار روشن شد که گوماتا لقبی احتمالاً مهرپرستانه است برای کسی که بدون تنش و مخالفت پس از کمبوجیه بر تخت مینشیند. این شخص قاعدتاً خودِ بردیا بوده است، چون دستکم یک لوح بابلی، که به این دوران تعلق دارد، وی را با این نام مشخص میکند. این شخص احتمالاً در زمان تولد با نامِ زرتشتی اسپندداد شناخته میشده، اما وقتی بالغ شده، با لقب درباریاش (بردیا) یا مقام دینیاش (گوماتا) نامدار گشته است. او در نزدیکی نوروز، بعد از مرگ برادرش، تاجگذاری میکند و بعد در جریان مراسم مهرگان به قتل میرسد. چنین مینماید که او در اجرای سختگیرانهي مراسم مهرگان همچون کاهنی معتقد و متعصب عمل کرده است؛ چون مراسم خود را در جایی دوردست و مقدس انجام داد که برای سربازان و سپاهیانِ وفادارش به سادگی قابل دسترسی نبود، و به همین دلیل هم در معرض خطر کودتا قرار داشت. این دانندهي صفت گاوان (گوماتا) که مراسم مهرگان را برگزار میکرد، در ضمن با لقب مغ شناخته میشد و دشمنانش – از جمله داریوش – او را عضوی از جرگهی مادهای مهرپرست میپنداشتند. به گمانم، از تمام اينها یک نتیجه برمیآید و آن هم این که کسی که در دهم باگیادی به قتل رسید، خود بردیا بود، که در ضمن کاهنی مهرپرست هم بود و لقبِ مغ و گوماتا را به همین دلیل بر خود پذیرفته بود.
چنین مینماید که گوماتا/ بردیا علاوه بر گرایش دینی شدیدی که داشته، در سیاست نیز راهبردی انقلابی و تندروانه را دنبال میکرده است. داریوش میگوید که «آنگاه من، با تعدادی از مردان، آن گوماتای مغ و آنان را که برجستهترین مردانِ پیرو او بودند کشتم»[7]. به این ترتیب، معلوم میشود گوماتا گروهی پیرو و دنبالهرو نیز داشته است. داریوش در شرح کردار انقلابی گوماتا میگوید: »پرستشگاههایی را که گوماتای مغ ویران کرده بود، من همانند قبل ساختم. من چراگاهها، و نیز بردگان خانگی، و نیز رمهها و نیز خانههایی را که گوماتای مغ آنها را ستانده بود، به مردم بازگرداندم. من مردم را در جای خود استوار کردم؛ هم پارس، هم ماد و هم دیگر کشورها را. من آنچه را ستانده شده بود، همانند قبل بازگرداندم»[8].
از اينجا چند نکتهی دیگر روشن میشود. معلوم است که گوماتای مغ پرستشگاهها را ویران میکرده، و بنابراین انقلاب او خصلتی دینی داشته است. گویا گوماتا بنیانگذار نسخهای تندرو و تمامیتطلب از آیینی مغانه بوده باشد. احتمالاً در دوران کوروش، همزمان با باب شدنِ آیین زرتشتی و رسمیت یافتنِ تدریجیاش در میان سپاهیانی مانند داریوش و خودِ کوروش، شاخهای از مهرپرستی افراطی نیز پا به پای آن تکامل یافته که بردیا نمایندهی آن است. در واقع، چنان که به زودی نشان خواهم داد، انگار در چند قرنِ پیش از ظهور هخامنشیان تلفیقی میان آیین مهر و دین زرتشتی صورت گرفته باشد. حدس من آن است که کوروش همان کسی بوده که این ترکیب زرتشتی- مهری را ترویج کرده و توانسته با این قالب فراگیرترِ عقیدتی، اقوام کوچگرد مهرپرست ایرانی را با ایرانیان شهرنشینی متحد سازد که بیشترشان زرتشتی بودهاند. به این ترتیب، داریوشی که مدام از اهورامزدا سخن میگوید و بردیایی که لقب گوماته و مغ دارد، احتمالاً، رهبران دو جناح مذهبی در درون این آیین ترکیبی بودهاند.
از ویران کردن پرستشگاهها برمیآید که بردیا نیز مانند داریوش یکتاپرست بوده و این با آیین مهر باستانی، که گرایشی در دین چندخداییِ باستانی آریاییهاست، تفاوت دارد. یعنی بردیا بیتردید مهرپرستی سنتی نبوده که به تکثر خدایان ایرانی باور داشته باشد و مهر را نیز یکی از ایشان بداند. او قاعدتاً به خاطر دفاع از ایزدی یکتا و راستین بوده که معبدهای خدایان دیگر را ویران میکرده است. اما نوآوریهای بردیا تنها به عرصهی دین محدود نبود. او در ضمن چراگاه، رمه، خانه و بردگان خانگی را از مردم میگرفته است. مردم، که در این بندها چند بار به آنها اشاره شده، در متن پارسی باستان به شکل «کارَه» آمده که مفهومی خاصتر از عموم مردم را در بر میگیرد و به طور خاص آزادمردانِ جنگاور را مشخص میکند. کارَه در پارسی باستان دقيقاً ارتش معنی میداده است و به مردمِ بسیجکنندهي ارتش یا آزادمردانی که میتوانند به خدمت سربازی بروند نیز اشاره میکرده است. چنین مینماید که این کلمه از دیرباز در معنای تعمیمیافتهی دوست و همقبیلهای، و همرزم و همقطار نیز کاربرد داشته باشد. این واژه در بُنِ ایرانیاش جنگ و جنگیدن معنی میدهد و بقایای آن در فارسی دری امروزین در واژگانی مانند کارزار، پیکار، و کرنا (کارنای، نی یا شیپورِ جنگی) باقی مانده است. این واژه از نظر تبار با karis و karias لیتوانایی به معنای جنگ/ ارتش و harjis آلمانی کهن به همین معنا همریشه است.[9]
روشن است که «گَئوماتَه هیه مَگوش» (گوماتای مغ)، نمایندهي دسته و طبقهای بوده که با کارَه، یعنی طبقهی جنگاور پارسی، مخالف بودهاند. او پرستشگاههای ایشان را ویران کرده و اموالشان را تصاحب کرده است. در میان اموال ایشان رمه و چراگاه و بردگان خانگی وجود داشته است. از این رو، چنین مینماید که مردم/ کارَهي مورد نظر، مردمی کوچگرد بوده باشند و این به خوبی با وصفی که از طبقهي جنگاورِ آریایی آن دوران در دست داریم همخوانی دارد. به خصوص که داریوش تصریح کرده که این ستم گوماتا بهویژه در پارس و ماد رخ نموده بود. سایر قلمروها با عبارت مبهمِ «و سایر سرزمینها» مورد اشاره واقع شدهاند و در مقابل به پارس و ماد به طور خاص اشاره شده است. این دقيقاً همان قلمرويی است که شهسواران و جنگاوران پارسی و مادی از آنجا برخاسته و گیتی را تسخیر کرده بودند.
این جنگاوران بودند که در دوران کوروش و کمبوجیه، یعنی در زمان تأسيس شاهنشاهی پارسی، بیشترین نقش را ایفا کردند و تمام جهانِ شناختهشدهی پیرامونشان را فتح کردند. ایشان همان کسانی بودند که از غنیمتها و مزایای مادی نظام سیاسی جدید بیشترین بهره را میبردند و بنابراین رمهها و چراگاهها و بردگان خانگیای که در اختیار داشتند، قاعدتاً از انباشت سرمایهای ناشی شده که در فاصلهي سالهاي 560 تا 520 پ.م، یعنی دوران جهانگشایی کوروش و کمبوجیه، به مرکز نخستین دولت جهانی، یعنی پارس و ماد، سرازیر شده بود.
گوماتا، که احتمالاً رهبر جناح مهرپرست در دینِ زرتشتیِ «مهریشده»ی عصر کوروش بوده و مصلحی دینی به شمار میآمده است، با پشتیبانی مردم ماد – که احتمالاً در این دوران نسخه زرتشتی شدهی آیین مهر در میانشان رواج بیشتری داشته – دست به اصلاحاتی انقلابی زد و این طبقهی رزمآورِ نوظهور و تازه ثروتمندشده را از درآمد و دارایی خود محروم ساخت. این حرکت همراه با تصمیمی به همین اندازه انقلابی انجام گرفت که عبارت بود از بخشیده شدنِ مالیاتِ تمام سرزمينها به مدت سه سال. آنچه داریوش در مورد غصب اموال مردم پارس و ماد نوشته، و اشارهي هرودوت به بخشیده شدنِ مالیات، در واقع دو سوی یک سکه است و آن همانا رفتار تندروانه و غیرمتعارف بردیا در مقام شاهنشاهی تازه بر تخت نشسته است.
رفتار غیرعادی بردیا باعث شده تا تاريخنويسان معاصر در مورد او برداشتهای ضد و نقیضی به دست دهند. کردار او به ویژه در میان دانشمندان روسی مهم قلمداد شده، چرا که بیشتر ایشان در چارچوبی مارکسیستی و در دوران دولت شوروی در این مورد قلم میزدند. در میان ایشان، دیاکونوف مهمترین وتأثیرگذارترین برداشت را دارد و بردیا را مصلحی اجتماعی دانسته که به ناروا کشته شد. پیگولوسکایا او را مردی ستمگر دانسته که اموال مردم را به زور از ایشان میگرفت. استرووه و تیورین به پیروی از داریوش او را مغی دروغزن دانستهاند و سیاستش را نوعی مردمفریبی برای حفظ تاجوتخت انگاشتهاند. همچنين این حدس جای طرح دارد که این مرد نمایندهی شورش مغانِ غیرزرتشتی در برابر حاکمیت شاهان زرتشتی بوده است.
در این نکته شکی نیست که سیاست موفقیتآمیز کوروش و کمبوجیه و بسیج نیروهای نظامی آریایی و فتح به نسبت مسالمتآمیزِ سراسرِ جهان شناختهشده، در هستهي مرکزی دولتِ جهانی نوظهور دگردیسی اجتماعی عمیقی را پدید آورده است. ستون فقرات نظم پارسی را نیروی نظامی قبایل ماد، پارس و ایلامیها تشکیل میداد. این نیروی بزرگ با هدایت و مدیریت مدبرانهي کوروش و کمبوجیه توانست با کمترین تلفات انسانی و بیشترین پذیرش و مشروعیتِ ممکن، تمام دولتهای آن روزگار را یکی یکی فتح کند و به شکلی استوار آن را در نظم سیاسی نو ادغام نماید. شورش نکردنِ این دولتهای تازه ادغامشده و وفاداری چشمگیر و شگفتانگیزی که تا دو قرن بعد نسبت به پارسیان از خود نشان دادند، چنان که به زودی شرح داده میشود، نتیجهی راهبری خردمندانه و شیوههای برنده- برندهای بود که کوروش برای نخستین بار در عالم سیاست ابداع کرده بود.
هر چند این روش در حفظ و تحکیم قدرت پارسها در سرزمينهاي فتحشده کامیاب بود، اما تسخیر جهان فرآیندی بود که در زادگاه این قدرتِ نوپا پیامدهای محاسبه ناشده و نامنتظرهای بر جای گذاشت. قدرت و ثروتی که از نظم جدید پارسی برآمد، قاعدتاً در گرانیگاهِ سیاسی و جمعیتی شاهنشاهی نوپا بیشترین تأثير را بر جای میگذاشت. این همان دلِ ایرانشهر است که کوروش حرکت خود را از آنجا آغاز کرده بود. در این هنگام احتمالاً یک طبقهی ثروتمند و نیرومندِ نوظهور از جنگاورانِ پیروزمندِ پارسی و مادی و ایلامی پدید آمده بود که پشتوانهی نظامی دولت نو محسوب میشد. با وجود این، انباشت سرمایه و شکاف طبقاتی میان این جنگاوران و سایر مردم مسألهای بود که میتوانست برای شاهزادهای انقلابی مانند بردیا دستمایهی تصمیمهای تندروانه قرار گیرد.
برخی از نویسندگان با مرور شواهد باستانشناختیِ بازمانده از استقرارگاههای مهم قلمرو ماد – نوشیجان تپه، گودینتپه، و باباجان I – به این نتیجه رسیدهاند که کوچکی این مراکز سکونت نشانهی فقر بیامان و تهیدست شدنِ مردم ماد در بامدادِ اقتدار پارسیان بوده است.[10] امروز میدانیم که این برداشت نادرست بوده و شواهد بازمانده از استقرارگاهها به هیچ عنوان نشانگر تهیدستی یا فقیر شدن مردم نسبت به دورهی پیشاهخامنشی نیستند.[11] بنابراین انگیزهی اصلی اصلاحات بردیا و پیوستن بعدیِ مردم ماد به شورشهای ضدداریوش، فقر نبوده است. حدس من آن است که ایراد اصلی، شکافِ طبقاتی و فعال شدن شکاف میان طبقهی نوظهور جنگاوران حرفهای و رهبران قبیلهای قدیمی و جنگاوران وفادار به ایشان بوده باشد.
با توجه به این سابقهی اجتماعی است که میتوان کردار غیرعادی گوماتا/ بردیا، آن شاهزادهی ارجمندِ دانندهی راز گاوان، را تفسیر کرد. بردیا فرزند کوروش بود، اما بر خلاف برادر بزرگش قصد نداشت از سیاست پدرش پیروی کند؛ سیاستی که مبتنی بر رواداری دینی، مدیریت تولید ثروت در قلمرو تازه فتحشده، و توجه به رفاه مردمان بود، اما همچنان بر ستونِ قدرت نظامی طبقهی جنگاوران استوار بود. به گمان من آن چیزی که بردیا را به رفتاری تا این پایه غریب و تندروانه وا داشته، همان شور و اشتیاقی دینی بود که لقب مغ را نیز برایش به ارمغان آورد و تثبیت کرد. وجود همین گرایش انقلابی و ظهور و بروز سریع آن بيدرنگ پس از تاجگذاری، دلیل دیگری است که یکی بودنِ گوماتا و بردیای راستین را نشان میدهد. وگرنه بعید است کسی که با نیرنگ به جای کسی دیگر بر تخت نشسته، به این سرعت و پیش از تثبیت پایههای قدرتش به رفتاری چنین تندروانه دست یازد.
وقتی کمبوجیه درگذشت و بردیا به قدرت رسید، کار را با تلاش برای ایجاد برابری اقتصادی آغاز کرد. حرکتی انقلابی که از آن هنگام تا دوران معاصر یکی از چالشهای اصلی پیشاروی سیاستمداران در ایرانزمین بوده است. دولت رفاهی که کوروش و کمبوجیه و بعدتر داریوش معماران نابغهاش بودند، و بعدتر در دولتهای نامدارانی مانند اردشیر بابکان و انوشیروان دادگر بازسازی شد، همواره در لبهی درغلتیدن به سوی شعارهای افراطی و ایجاد برابری زورآورانه قرار دارد. این نشیبی است که شخصیتهای مهم و تأثیرگذاری مانند قباد و مزدک از آن فرو غلتیدند، و به نظرم بردیا نخستین ابداعکنندهی آن بود.
بردیا، همزمان با ستاندن اموالِ تازه تصرفشدهي طبقهی جنگاورِ نوظهور، روند دریافت خراج و مالیات از سرزمينهاي تازه فتحشده را مسدود کرد. این که مبانی اعتقادی او برای دست یازیدن به این حرکت چه بوده، درست دانسته نیست. اما با توجه به ویران شدن پرستشگاهها میدانیم که ماهیتی دینی داشته و بیانی زورمدارانه و متعصبانه به خود گرفته است. نام گوماتا و برگزاری جشن مهرگان نشان میدهد که این شور دینی احتمالاً خاستگاهی مهرپرستانه داشته است اما با وجود اين، نقاط مبهم در این میان بسیار است. این که چگونه دینِ مهرپرستی، که بیشتر گروندگانش جنگاوران هستند، از جریان انقلابی بردیا هواداری کردند نامعلوم است. همچنين محبوبیت و آوازهی نیکی که او با وجود این سیاست افراطیاش به دست آورد، جای کنکاش و اندیشهی بیشتری دارد.
از اينجا که داریوش و یونانیان بعدها او را مغی مادی دانستند، روشن میسازد که گویا آیینِ مورد نظر او فرقهای خاص از دین مهری بوده که در قلمرو ماد هوادار داشته است. این به خصوص از آنجا روشن میشود که مراسم مهرگانِ یادشده، بر خلاف انتظار، در شهری مرکزی مانند پاسارگاد یا شوش یا بابل اجرا نشده، بلکه در دژی به نام سیکَهیئوتی در منطقهی نسایه در ماد برگزار شده است. داریوش و همراهانش انگار بعد از گفتن دروغی در این مراسم حضور یافتند و بنابراین انگار همهی سرداران و جنگجویان بلندپایه بدان دعوت نشده بودند. با این همه، این که شاهنشاه مراسم مهرگان را در دژی دورافتاده در سرزمین ماد برگزار کند، غریب است؛ چه بسا که این دژ مکانی مقدس بوده که برای آن فرقهی خاصی که بردیا بدان وابسته بوده، موقعیتی مرکزی یا معنادار داشته است.
داریوش، به عنوان نمایندهی طبقهی جنگاور، گوماتا بردیا را از میان برداشت و با حمایت و پشتیبانی ایشان بود که توانست، در نهایت، شورشهای برخاسته در گوشهوکنار را سرکوب کند. او، در واقع، پاسدار نظم و ترتیبی بود که در زمان کوروش بنیان نهاده شده بود و در زمان کمبوجیه با موفقیت برای تکمیل طرح بزرگ نظم پارسی به کار بسته شده بود. گوماتا/ بردیا با کردار پرشور اما نابخردانهاش در شُرُفِ فرو پاشیدن نظمی بود که با زحمت و درایت بسیار در مدت سه دهه پدید آمده بود، و داریوش کسی بود که از این مخاطره پیشگیری کرد. شاید از این روست که در بیستون این جملهی معنادار را نوشت که: « به خواست اهورامزدا چنین کردم، کوشیدم تا دودمانمان را همانند قبل در جای خود استوار سازم. همچنين به خواست اهورامزدا کوشیدم تا گوماتای مغ دودمان ما را برنیندازد»[12]. احتمالاً حق با او بوده است و اگر گوماتا بردیا بر اورنگ سلطنت باقی میماند، به سرعت باعث تضعیف استخوانبندی نظامی دولتِ نوپای پارسی میشد و نظمِ نوپدید را به باد میداد.
- . کنت، 1384: 403. ↑
- . Ctesias, Pers. 15. ↑
- . هرودوت، کتاب سوم، بند 79. ↑
- . Mayrhofer, 1973: 210. ↑
- . در مورد این تحریف نامهای پارسی در زبان یونانی نظریهی بامزه و سرگرمکنندهای وجود دارد که درجهی ایمان قلبی تاريخنويسان اروپایی نسبت به منابع یونانی، سطح دانششان، و میزانِ حجت بودنِ گزارشهایی مانند تواریخ هرودوت را نشان میدهد. کوک در تاریخی که برای هخامنشیان نوشته (کوک، 1383: 93) اشارهی نامستند پلوتارک دربارهی بزرگ بودن دماغ کوروش را گرفته و آن را به کل پارسها تعمیم داده و به این نتیجهی بدیع در علمِ زبانشناسی و آناتومی دست یافته که پارسها چون همگی دماغهایی بزرگ داشتهاند، «ب» را شبیه به «م» تلفظ میکردهاند! بیاعتنا به آن که هیچ یک از این دو واج مخرجی وابسته به بینی ندارند، و بیخبر از این که اندازهی دماغ در هیچ جمعیت، نژاد یا زبان شناختهشدهای به تفاوت در تلفظ واجها منتهی نمیشود، این احتمال ساده به ذهن او نرسیده که شاید ماجرا به تفاوت واجبندی در زبانهای پارسی باستان و یونانی کهن مربوط باشد و هرودوت و چند یونانی دیگری که این نامها را به شکلی تحریفشده ثبت کردهاند، شاید در شنیدن یا نوشتنشان دستخوش خطا شده باشند. او همچنین از کنار این واقعیت که یونانیانِ آشناتر به ایرانیان – مانند کتسیاس- بیشترِِ نامها را درست ثبت کردهاند، به سادگی گذشته است. به عبارت دیگر، او برای آن که مبادا در صحت و دقت گزارش هرودوت خدشهای وارد شود، تمام پارسیان را هم دماغگُنده و هم دچار اختلال گویشی تصور کرده است! ↑
- . در مورد ثبت و نقل نامهای پارسی باستان در این نوشتار، گوشزد کردنِ این نکته سودمند است که همواره شکلِ اصلی نام به پارسی باستان را ابتدا میآورم و اگر ثبتی در زبانهای دیگر (ایلامی، اکدی، یونانی) از آن موجود باشد بدان هم اشاره خواهم کرد. اما برای روان شدن متن از شکلِ فارسی دری نامها استفاده خواهم کرد. از این رو، داریوش را به جای دَریهوَهوشَهیه و بردیا را به جای بَرزَیه کار میگیرم. در مواردی که نامی به فارسی دری منتقل نشده باشد، همتای آن را بر مبنای تبدیل آواها از پارسی باستان به پارسی دری بازسازی خواهم کرد. مثلا ارتهبامه را آرتابام و اورپاتَه را هورباد خواهم آورد. ↑
- . کنت، 1384: 404، بندهای 61-48. ↑
- . کنت، 1384: 404، بندهای 71-61. ↑
- . Farrokh, 2007: 39. ↑
- . Ingraham, 1986: 806. ↑
- براون، 1388، ج. 4: 121-120. ↑
-
. کنت، 1384: 404. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: وارثان کوروش – گفتار سوم: بستر جغرافیایی دولت هخامنشی (1)