بخش نخست تعريف انسان
فصل دوم: تکامل انسان
اجداد انسان
ب) از دورهی ميوسن تا به حال
در اواخر عصر ميوسن، تغييرات زمينشناختی مهمی در سراسر كرهی زمين رخ داد كه به خشك شدن محيط و كاهش يافتن مساحت مراكز مستعد برای سنگوارهسازی انجاميد. به دنبال اين تغييرات، احتمال باقی ماندن استخوانهای جانوران در لايههای رسوبی كاهش يافت و در نتيجه در بازهي زمانی هشت تا چهار ميليون سال پيش، نوعی سكوت و خاموشی در مدارك فسيلی ديده میشود. اين دوره را به نام «گسست آخر ميوسن»[1] میشناسند. بر اساس شواهد به دست آمده، در اين دوره نخستين ميمونهای انساننما از گونههای سادهترِ دورهی ميوسن مشتق شدهاند.[2] اين جدايی و شاخهزايی نخستیهای اوليه، در زمینهای از روندهای زمينشناختی و تغييرات اقليمی رخ داده، كه بدون دانستن آن، فهم كامل اين ممكن نمیشود.
در حدود ده ميليون سال پيش، حركات تكتونيك صفحهای منجر به جدا شدن دو صفحهی آسيايی و آفريقايی از هم شد. خط جداكنندهی اين دو صفحه، بر محوری كه از تركيه، فلسطين، دريای سرخ، اتيوپی، تانزانيا و موزامبيك میگذرد، منطبق است. در نتيجهی این جدايی، از يكسو دريای سرخ وسيعتر و پهناورتر شد، و از سوی ديگر گدازههای بيرون ريخته از محل اين گسست، دو گنبد بزرگ زمينشناختی را در اتيوپی و كنيا ايجاد كردند كه هر يك بيشتر از دو هزار متر ارتفاع داشتند و تأثير اقليمی شديدی بر محيط اطراف خود گذاشتند. همچنین در محور يادشده، درههايی عميق و بزرگ هم ايجاد شدند كه «درهی بزرگ ستیغ»[3] در آفریقا نمونهای از آن است.[4]
در اثر جنبشهای زمينزايی يادشده، بوم قديمی آفريقا كه انباشته از جنگلهای استوايی گرمسيری بود به موزائيكی از بومهای گوناگونِ همسايه تجزيه شد. اين بومهای جديد، محیطهايی با شرايط زيستی گوناگون ــ از بيابان گرفته تا كوههای بلند و سرد ــ را توليد كردند. اين حوادث، به نخستين موج بزرگِ گونهزايی و انقراض عمومیِ قارهی آفريقا در آخر دورهی ميوسن دامن زد. به اين ترتيب، مهاجرت نخستیهای بزرگ از بالای درختان به دشتهای نوظهورِ يادشده آغاز شد و بر مبنای قواعدی كه گفتيم، گونههايی درشتهيكل، برگ/ علفخوار و روزخيز از نخستیها بر زمين گام نهادند.
برای دیرزمانی متخصصان بر این باور بودند که جد مشترک تمام این گونهها احتمالاً در اواخر دوران اولیگوسن، یعنی حدود سی میلیون سال پیش، در آفریقا میزیسته است. اما در سال 1980 م. سنگوارهی نمونهای از این دودمان (جنس نوتارکتوس)[5] . در آلمان کشف شد که نشان داد احتمالاً توزیع جغرافیایی این گونهی اجدادی گستردهتر بوده است. برخی از پژوهشگران حتی پیشنهاد کردهاند که تکامل این شاخهی کهن در اوراسیا تکمیل شده و بعدتر نوادگان این موجودات به جنوب و آفریقا کوچیده باشند.[6]
در حدود هشت میلیون سال اقلیم استوایی در آفریقا دچار چروکیدگی شد و در نتیجه نخستیهای مقیم این منطقه دستخوش گونهزایی شدند. ابتدا گوریل و بعد شامپانزه از خط دودمانی انسان جدا شدند. این جدایی با دگرگونی اندکی در محتوای ژنتیکی همراه بود، طوری که در کل تنها حدود یک درصد از ژنوم انسان و شامپانزه با هم تفاوت دارد. خط دودمانی منتهی به انسان به زنجیرهای از گونهها منتهی شد که جنسها و گونههایش به خوبی شناخته شدهاند. احتمالاً کهنترین نمونه در این خط تکاملی، که برخی آن را جد مشترک انسان و شامپانزه هم میدانند، انسان ساحلیِ چادی (ساحلآنتروپوس چادِنسیس)[7] بوده که در حدود هفت میلیون سال پیش در چاد زندگی میکرده است.[8]
جمجمهی انسان ساحلی چادی
موج گونهزايی ناشی از گسستِ آخر ميوسن، پس از دو ميليون سال، با رشتهی ديگری از تحولات زمينشناختی همراه شد و روند پيدايش انسان كنونی را به سرانجام رساند. اين موج دوم، اعصار چهارگانهی يخبندان را در دو و نيم ميليون سال پيش پديد آوردند. چنانكه به زودی خواهيم ديد، موج نخست به پيدايش ميمون جنوبی، و موج دوم به تكامل جنس انسان انجاميد.
از منظر زمينشناسی كلاسيك، چهار عصر يخبندان در آخر دوران سنوزوئيك وجود داشته است. هر يك از اين دورههای يخبندان با پيشروی یخهای قطبی در نيمكرهی شمالی و مدفون شدن آمريكای شمالي، شمال اوراسيا و تبت در زير لايههاي قطور يخ همراه بوده است. در هر دوره پيشروي يخ، سطح اقيانوسها به دليل انجماد حجم عظيمي از آب تا حدود صد متر پایینتر از ميزان كنوني فروكش كرده و بنابراين راههاي ارتباطي كوچكي را بين آلاسكا و سيبري و استراليا و جنوب شرقي آسيا ايجاد نموده است. اين چهار دورهي يخبندان، به ترتيب گونتس[9] (650 هزار سال پيش)، ميندل[10] (450 هزار سال پيش)، ريس[11] (150 هزار سال پيش) و وورم[12] (50 هزار سال پيش) خوانده ميشوند.
در سال 1970 م. گروه زمينشناسی CLIMAP به كمك ابزارهای مشاهداتی دقيق و جديدشان از يخچالهای قطبی نمونهبرداری كردند و دورههای يخبندان را مورد بازبينی قرار دادند.
نتايج پژوهشهای اين گروه نشان داد كه در يك ميليون سال گذشته دستكم هشت دورهی زمينشناختی (و نه چهارتا) وجود داشته است. نتايج به دست آمده در مورد دورههای پيشروی و پسروی یخهای قطبی، با مدلی كه يك دانشمند صرب به نام ميلوتين ميلانكوويچ[13] ارائه كرده بود کاملاً همخوانی داشت.
اين دانشمند تغييرات زاويهی حركت وضعی زمين را مورد تحليل قرار داده بود و سه چرخهی منظم را در دگرگونیهاي آن يافته بود. اين چرخهها به ترتيب به دگرگوني در زاويهي ميل گردش زمين (چرخهي صد هزار ساله)، حجم كلاهك يخ در قطبها (چرخهي چهل و سه هزار ساله) و اثر تابش تابستانهي خورشيدي بر طولهاي جغرافيايي بالا (چرخهي بيست و سه هزار ساله) مربوط ميشوند.[14] در نمودار اين سه چرخه به ترتيب در اشكال A، B و C نمايش داده شدهاند.[15]
بر اساس نتيجهی مشترك اين دو شاخهی پژوهشی، چرخههای موجود در حركت زمين به عنوان نوعی رانهی تنظيمكنندهی دورههای يخبندان عمل میكند و بر ساير تغييرات اقليمی تأثير میگذارند.
در گيرودار اين تحولات زمينشناختی، و در فاصلهی زمانی پنج ميليون سالهای كه از پايان ميوسن تا به حال گذشته، دو شاخهی تكاملی از روخانوادهی آنتروپوئیده[16] جدا شدند. يك شاخه گونههای وابسته به انسان كنونی را ايجاد كرد، و ديگری به شامپانزهها و گوريلها ختم شد كه با وجود شباهتشان به انسان، به دليل كم بودن حجم مغز، پرمو بودن بدن، درازتر بودن دست از پا، حفظ زندگی درختی، و مينای كمِ دندانهای آسيا، از خطراههی تكاملی انسان جدا فرض میشوند.
- – Late Myocene gap ↑
- Cartmill,1986. ↑
- great rift valley ↑
- Lewin,1983:12. ↑
- Notharctus ↑
- Kordos and Begun, 2001: 17–39. ↑
- Sahelanthropus tchadensis ↑
- Brunet et al, 1995: 273-275. ↑
- – Gunz ↑
- – Mindel ↑
- – Riss ↑
- – Wurm ↑
- – Milutin Milanković ↑
- Hays et al., 1976: 1121–1132. ↑
- Lewin, 1998:55. ↑
- Anthropoidaea ↑
ادامه مطلب: بخش نخست – فصل دوم – اجداد انسان – ميمون جنوبی و شبهانسان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب