پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: پیکرک‌‌های ننه

گفتار پنجم: پیکرک‌‌های ننه

به طور خاص ننه‌ها بنا به تعریف پیکرک‌هایی زنانه هستند که در دوران پارینه‌سنگی زبرین ساخته شده باشند.[1] تعبیر «ونوس» درباره‌ی این پیکرک‌ها برای نخستین بار در سال ۱۲۴۳ ( ۱۸۶۴میلادی) در نوشتارهای پل هورو مارکیز دو ویبرای[2] به کار گرفته شد و او همان کسی بود که پیکرک موسوم به «ونوس سرافراز» (Venus Impudica) را کشف کرد (نگاره‌ی زیر) و این کلیدواژه را برای توصیف آن به کار گرفت، که البته کنایه‌ای هم بود به «ونوس خاکسار» (Venus pudica) که یکی از شاهکارهای هنر یونانی قدیم بود.[3]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/b/b2/Venus_impudique_%281907_drawing%29.jpg/170px-Venus_impudique_%281907_drawing%29.jpg Venus Impudique

پیکرک ونوس سرافراز در حدود شانزده هزار سال قدمت دارد و نمونه‌ایست از سبکی هنری که برای هزاران سال بسیار فراگیر و رایج بوده است. این پیکرک‌های زنانه را باید در کنار تندیس‌های کوچک دیگری بررسی کرد که توسط هنرمندانی در همین جوامع ساخته شده‌اند و جانوران یا مردان را بازنمایی می‌کنند.[4] چنان که گفتیم، در کتابهای تاریخ مرسوم شده که این پیکرک‌ها را ونوس بنامند. اما چون کهنترین و متنوع‌ترین نمونه‌های این هنر در ایران زمین کشف شده، درست‌تر و دقیق‌تر است اگر نامی بومی برایشان برگزینیم، و به همین خاطر آنان را ننه خواهم نامید.

بیشتر این آثار در دوره‌ی گراوتیان در فاصله‌ی ۲۶ تا ۲۱ هزار سال پیش پدید آمده‌اند و توزیع جغرافیایی‌شان کمربندی پهن را از شمال اوراسیا تا جنوب اروپا در بر می‌گیرد. قدیمی‌ترین‌شان همان است که در غاری در هولِه‌فِلز[5] آلمان یافت شده و بین ۳۵ تا ۴۰ هزار سال پیش در بافت فرهنگ اورینیاک از عاج فیل تراشیده شده است. این ننه که در سال ۱۳۸۷ (۲۰۰۸.م) کشف شد زمان ساخت این آثار را چند هزاره به عقب برد و نشان داد که قدیمی‌ترین فرهنگهای انسان خردمند در اوراسیا دست اندرکار ساختن این پیکرک‌ها بوده‌اند.[6]

این پیکرک بی‌شک با هنر پیوند داشته است. چون در نزدیکی‌اش یک فلوت استخوانی هم یافت شد که ۴۲ هزار سال قدمت داشت و قدیمی‌ترین ساز موسیقی یافت شده در جهان است. در سال ۱۳۹۱ (۲۰۱۲.م) قطعاتی شکسته از یک پیکرک زنانه‌ی عاجی دیگر نیز در همان غار یافته شد و نشان داد که فراوانی این آثار هم بیشتر از آنچه گمان می‌شد بوده است. کاشف این ننه آن را نمادی برای باروری و زایندگی زنانه دانست و کارکردی دینی را به آن نسبت داد، هرچند برخی از نظریه‌پردازان رقیب تاکید پیکرک بر پستانها و آلت تناسلی زنانه را به هرزه‌نگاری نزدیک دانستند و آن را بیشتر نمادی برای جذابیت جنسی بدن زن دانستند تا نمادی آیینی.[7]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/89/Venus_de_Lespugue_%28replica%29.jpgننه لپوژ

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d4/Venus_vom_Galgenberg.JPGننه گالگنبرگ

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/f7/Willendorf-Venus-1468.jpg/800px-Willendorf-Venus-1468.jpgننه ویلندورف  

احتمالا مشهورترین پیکرک از این رده ننه ویلِندورف است که ۱۱ سانتی‌متر بلندا دارد و در سال ۱۲۸۷ (۱۹۰۸.م) در اتریش کشف شد. این اثر از سنگ آهک زرد تراشیده شده و با گل اُخرا به رنگ سرخ رنگ‌آمیزی شده بود. در نزدیکی محل کشف این اثر ننه گالگِنبرگ[8] را هم پیدا کرده‌اند. قدمت هردوی این آثار به سی تا بیست و پنج هزار سال پیش باز می‌گردد. در همین دوره‌ی زمانی ننه لِپوژ[9] (بالا، میان) هم ساخته شده که با قدمت ۲۴-۲۶ هزار سال و بلندای پانزده سانتی‌متر، از عاج فیل تراشیده شده است. این تندیس پستانها و باسنی غول‌آسا دارد و نمونه‌ای از فرم بدنی «پیه‌دنبالچه‌ای» است. این تندیس کهنترین بازنمایی نخ و طناب را هم نمایش می‌دهد و بنابراین کهنترین بازنمایی هنری ریسندگی است. چون طنابی آویزان در اطراف کمر و باسن‌اش بازنموده شده است.[10]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/e/ec/Gonnersdorf_figurines.gifنقاشی‌دیواری بر غار گونرزدورف

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/d/d4/Gonnersdorfp1100214.jpgننه‌های گونرزدورف 

نمونه‌های جدیدتری هم از این منطقه یافت شده‌اند که خصلت انتزاعی برجسته‌تری دارند. ننه‌های گونِرزدورف[11] در دوره‌ی مگدالنی بین ۱۱ تا ۱۵ هزار سال پیش از جنس شاخ گوزن یا عاج ماموت ساخته شده‌اند و ۴/۵ تا ۷/۸ سانتی‌متر بلندا دارند. در غار محل یافته شدن این پیکرک‌ها نقاشی‌هایی دیواری هم یافته شده که برخی‌شان بازنمایی مشابهی از بدن زنان را به دست می‌دهند.[12]

ننه دولنی وِستونیچ[13] با قدمت ۲۵-۲۹ هزار سال، یافت شده در موراویا واقع در چکسلواکی با بلندای ۵۴۹ میلی‌متر که از کهنترین پیکره‌های ساخته شده از جنس گِل رس است و می‌توان آن را قدیمی‌ترین تندیس سفالی جهان دانست. در سال ۱۳۸۳ (۲۰۰۴.م) اثر انگشت نوجوانی هفت تا پانزده ساله بر بدنه‌ی این تندیس کشف شد که پیش از پخته شدن و سخت شدن آن بر آن نهاده شده بود. هرچند بسیار بعید است کسی با این سن چنین اثری را آفریده باشد.[14]

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/0/03/Vestonicka_venuse_back.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/76/Vestonicka_venuse_left.jpg

Vestonicka venuse edit.jpgننه دولنی وِستونیچ

 

Hétezer éves asszony

Idol from Szombathely - Oladi plató, ca. 4900-4000 BC. Late Neolithic settlement, Western Hungary.ننه‌های زومباتلی

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/9/95/Pet%C5%99kovick%C3%A1_venu%C5%A1e.jpgننه پترکوویچ

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/6/6d/Moravianska_venusa.jpg

ننه موراوانی

در اروپای شرقی هم نمونه‌های قدیمی زیادی کشف شده است. ننه موراوانی[15] با قدمت ۲۲۸۰۰ سال از عاج ماموت ساخته شده و با گل اخرا رنگ شده بود. ننه پِترکوویچ[16] هم با ۵/۴ سانتی‌متر بلندا و ۲۳ هزار سال قدمت از سنگ هماتیت تراشیده شده است. هردوی این آثار در چکسلواکی کشف شده‌اند. از غرب مجارستان هم ننه‌های زومباتلی[17] را یافته‌اتد که بسیار جدیدتر هستند و به ۴۹۰۰-۴۰۰۰ پ.م مربوط  می‌شوند.https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/c6/Savignano_face.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/6/60/Savignano_profil.jpgننه ساوینیانو

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/0/03/MAN_-_Venus_%26_autre_-_grottes_de_Menton.jpgننه‌های بالزی‌روسی 

Venus yellow steatiteننه منتون 

در ایتالیا هم چندین نمونه از این پیکرک‌ها کشف شده است. ننه‌ مِنتون که از سنگ صابون تراشیده شده، با ۴۸ میلی‌متر بلندا به ۲۴ تا ۱۹ هزار سال پیش باز می‌گردد. ننه‌های بالزی‌روسی[18] بین ۱۹ تا ۲۴ هزار سال پیش از سنگ صابون، عاج ماموت، سرپنتین و کلوریت ساخته شده‌اند و ۴/۲ تا ۵/۷ سانتی‌متر بلندا دارند.[19] ننه ساوینیانو[20] که از سنگ سِرپِنتین ساخته شده و در مودِنای ایتالیا کشف شده ، ۵/۲۲ سانتی‌متر بلندا و ۸/۴ سانتی‌متر پهنا دارد و ۲۰-۲۵ سال پیش ساخته شده است.

هرچند برخی از قدیمی‌ترین پیکرک‌های زنانه در اروپا کشف شده‌اند، اما بدنه‌شان خاستگاهی شرقی‌تر دارند و قدیمی‌ترین‌هایشان در کمربندی شمالی تمرکز یافته‌اند که از جنوب سیبری تا شمال ایران زمین ادامه می‌یابد و از کوههای آلتایی در شرق تا دشتهای لهستان تا غرب امتداد دارد. یکی از غربی‌ترین نمونه‌های کهن این منطقه ننه‌های کوستیِنکی[21] است که در کرانه‌ی رود دُن یافت شده‌اند.

این پیکرک ۱۳۷ میلی‌متر بلندا دارد و به خاطر ناف برجسته و دستبندهایش که مانند زنجیری دو مچ دست را به هم بسته ویژه است. این ننه از سنگ آهک تراشیده شده و شکم و باسنهای برجسته‌اش جالب توجه است. پیکرک دیگری که از همین منطقه به دست آمده از عاج ماموت تراشیده شده و زنی با پستانهای بزرگ آویخته و شکم و باسن بزرگ و فربه را نشان می‌‌دهد. این تندیس به خاطر آن که سری با گردن نمایان و کمربندی را نمایش می‌دهد در میان ننه‌ها ویژه است. این پیکرک‌ها بین ۲۱ تا ۲۴ هزار سال پیش تراشیده شده‌اند.

kostienki Venus back

kostienki Venus front

kostienki Venus side

vénus de Kostienki  Art préhistorique (de -30.000 à -20.000 ans)

Image result for Venus Kostienkiننه‌های کوستیِنکی

در میان این تندیسها یکی که از عاج ساخته شده، پستانهایی آویخته و شکمی بزرگ و سری شکسته دارد از همه قدیمی‌تر است و به ۲۵ هزار سال پیش مربوط می‌شود. بلندای این ننه ۹ سانتی‌متر است. ننه دیگری با قدمت مشابه از عاج تراشیده شده و به خاطر تاکیدی بر زانوها و نوک پستانهایش وجود دارد جالب توجه است. در میان ننه‌های یافت شده در کوستینکی یکی که به ظاهر نیمه کاره است و یکی دیگر موهایی آراسته و طرحی از صورت دارد. تندیس اخیر از عاج تراشیده شده و دستانش را بر شکم بزرگش گذاشته و ۱۱۴ میلی‌متر بلندا دارد و قدمتش به ۲۲ هزار سال پیش می‌رسد. پیکرک دیگری با ۲/۱۰ سانتی‌متر بلندا از جنس سنگ آهک که بین ۲۱ تا ۲۳ هزار سال پیش تراشیده شده و از این نظر جالب توجه است که گویی آرایه‌ای شبیه گردنبند دور گردن و پستانهایش پیچیده شده است.[22]

kostenki venus

kostenki venus figures

The Kostenki Venus  kostenki venus 1 4

kostenki venus figure

Venus   Kostenkiننه‌های کوستیِنکی

همچنین پنج ننه‌ گاگارینو در همین منطقه یافت شده‌اند. این آثار از عاج تراشیده شده و به ۲۱ تا ۲۰ هزار سال پیش مربوط می‌شوند و در روستای گاگارینو در قزاقستان کشف شده‌اند، در حالی که همه‌شان در بقایای یک کلبه‌ی عصر پارینه‌سنگی با قطر پنج متر گرد آمده بودند. یکی از آنها که ۸/۵ سانتی‌متر بلندا دارد شباهتی چشمگیر به ننه ویلندورف دارد.

http://www.donsmaps.com/images36/new_2_001.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/8/8e/Frauenstatuette_Gagarino_1.jpg

http://www.donsmaps.com/images36/new_1_001.jpgننه‌های گاگارینو

کانون بسیار مهم دیگری که احتمالا یکی از خاستگاه تاریخی پیکرک‌های ننه است، در سیبری و فاصله‌ی دریاچه‌ی خوارزم و بایکال قرار گرفته[23] و یکی از خاستگاه‌های جمعیتهای آریایی اولیه است. در حدود چهل هزار سال پیش نخستین نشانه‌های انسان خردمند در بخشهای شمالی اوراسیا نمایان شد و تا ۲۲ هزار سال پیش دو فرهنگ پارینه‌سنگی در سیبری شکوفا شد که احتمالا سازندگانش نیاکان قبایل آریایی بعدی بوده‌اند.[24]

یکی از این دو مالتا بورِت[25] نام داشت و منطقه‌ای پهناور در غرب رود ینی‌سئی و دریاچه‌ی بایکال را زیر پوشش می‌گرفت. ساختار کلی استقرارگاه‌های این منطقه از خانه‌هایی نیمه‌زیرزمینی تشکیل می‌شد که دیواره‌هایش را از استخوان ماموت و شاخ گوزن با پوششی از پوست جانوران می‌ساختند. در این فرهنگ پیکرک‌های زن و پرنده با عاج ماموت و شاخ گوزن ساخته می‌شده است. آثار این ناحیه به هجده تا پانزده هزار سال پیش مربوط می‌شود و نمونه‌های کهن‌شان به ۲۲-۲۳ هزار سال پیش باز می‌گردد.[26]

دیگری فرهنگ آفونتووا-گورا اوشوکُوو[27] است که حدود هفده هزار سال پیش در کرانه‌ی باختری رود ینی‌سئی در سیبری پدیدار شد. از جسدهای یافت شده در این منطقه مواد ژنتیکی استخراج شده و نشان داده شده که این فرهنگ به مردمی سپید پوست و موبور تعلق داشته که قاعدتا نیاکان آریایی‌های بعدی بوده‌اند.[28] هرچند آمیختگی‌هایی ژنتیکی میان این جمعیت و نیاکان مغول‌های بعدی (ساکنان فرهنگ مالتا بورِت در کرانه‌ی دریاچه‌ی بایکال) و همچنین نئاندرتال‌ها در این مردم به چشم می‌خورد. از اینجا بر می‌آید که کرانه‌ی دریاچه‌ی بایکال در عصر پارینه سنگی کانون جوش جمعیتی مهمی بوده و در تعیین بافت ژنتیکی جمعیتهای بعدی هم نقش مهمی ایفا کرده است. چنان که همین بومیان منطقه‌ی مالتا بورت تامین‌کننده‌ی ۱۸ تا ۳۴٪ خزانه‌ی ژنتیکی بومیان سرخپوست آمریکایی هم بوده‌اند.[29]

این دو فرهنگ در فاصله‌ی ۲۴ تا ۱۷ هزار سال پیش شکوفا بوده‌اند و یکی از کانونهای مهمی هستند که انبوهی از پیکرک‌های ننه را تولید کرده‌اند. تنها طی سالهای ۱۳۰۷ تا ۱۳۰۹ (۱۹۲۸-۱۹۳۰.م) حدود سی پیکرک‌ کوچک که پنج تا ده سانتی‌متر بلندا دارند و از عاج ماموت تراشیده شده‌اند در کرانه‌ی رود بِلایا در مالتا، واقع در شمال دریاچه‌ی بایکال در سیبری کشفشان کرده‌اند. یکی از این ننه‌ها پیکرکی است از جنس عاج با بلندای ۸۷ میلیمتر که قدمتش به به ۲۳-۱۹ هزار سال پیش باز می‌گردد. نمونه‌ی دیگر پیکرکی است از جنس عاج با بلندای ۸۷ میلی‌متر که به سال ۱۳۰۷ در ایرکوتسک یافت شده و ۲۲ هزار سال قدمت دارد.

http://donsmaps.com/images24/maltahermitagethreefigures.jpg

https://i.pinimg.com/originals/53/2d/e4/532de4be85b2733c4e7ef7d83c3e8e64.jpgننه‌های کرانه‌ی رود بلایا

http://donsmaps.com/images24/maltabackandfront.jpgننه ایرکوتسک

Malta

http://donsmaps.com/images34/siberienvenus7.jpg

Malta

http://donsmaps.com/images34/siberianvenus4.jpg

http://donsmaps.com/images24/malta3front.jpg

Female figurine, Mal'ta

http://donsmaps.com/images25/maltaimg_1530.jpg

http://donsmaps.com/images31/pockmarkedvenus.jpg

http://donsmaps.com/images31/coatedvenus.jpg

http://donsmaps.com/images34/siberianvenus15.jpg

Maltaننه‌های مالتا در کرانه‌ی دریاچه‌ی بایکال سیبری

درجه‌ی انتزاعی بودن برخی از این پیکرک‌ها به قدری است که جنسیت‌شان مشخص نیست و نمونه‌ای از آن پیکرک سفالی مایمینسک[30] است که از جنس گل رس آتش‌دیده ساخته شده و با بلندای ۱۰۲ میلی متر و قدمت بیست هزار ساله به قدری انتزاعی است که ممکن است به مردی یا زنی تعلق داشته باشد (تصویر زیر).

okladnikov

روی هم رفته بیشتر آثار یافت شده در اروپای غربی و جنوبی جدیدتر از نمونه‌های یافته شده در شمال ایران زمین و سیبری هستند و دنباله‌شان هم ناگهان قطع می‌شود. جدیدترین ننه‌‌ی اروپا در مونروز[31] فرانسه پیدا شده و قدمتش یازده هزار سال است و به فرهنگ مگدالنی تعلق دارد. این پیکرک از سنگ سیاه تراشیده شده و تنها ۱۸ میلی‌متر بلندا دارد. نکته‌ی جالب درباره‌ی این ننه آن است در فاصله‌ی ۱۳۰ کیلومتری محل کشف آن، در منطقه‌ی پترزفلز[32] در آلمان چند پیکرک کوچک مشابه یافت شده که سبک و حال و هوایی مشابه دارند و به زمانی همسان هم نزدیک می‌شوند و این حدس مطرح شده که شاید به دست همان هنرمندی تراشیده شده باشند که ننه مونروز را ساخته‌ است.

برخی از پژوهشگران به پیوستگی و تداومی فرهنگی قایل هستند که پیکرک‌های ننه پارینه‌سنگی را به تندیسهای کوچک زنان در عصر برنز متصل می‌سازد. از دید ایشان سنت بزرگداشت نیروی زنانه که ساخت این پیکرک‌ها را پشتیبانی می‌کرده در سراسر دوران باستان وجود داشته و در دوره‌های گوناگون به سنتهای هنری متفاوتی دامن زده است.[33] اما در مقابل پیتر جان اوکو که در نوشتارهایش به نظریه‌ی ایزدبانوی مادر تاخته و این پیکرک‌ها را حامل معناهایی متنوع و وابسته به زمینه دانسته است. هرچند او هم درجه‌ای از پیوستگی‌ فرهنگی میان پیکرک‌های پارینه‌ سنگی و عصر نوسنگی را معتبر شمرده است.[34]Venus vom Hohlen Fels Original frontal.jpgننه‌ی هوله‌فلز

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/7/76/Lat%C3%A9nium-dame-Monruz.jpgننه‌ی مونروز

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/4/41/Petersfels.JPG/1024px-Petersfels.JPGننه‌ي پترزفلز

مهمترین نقدی که به این دیدگاه وارد است، غیاب این پیکرک‌ها در دوران نوسنگی است که نوعی گسست فرهنگی را نشان می‌دهد. با این حال این گسست در اروپای غربی نمایان است، که فاقد گذار بومی به سبک زندگی کشاورزانه بوده و این شیوه را از ایران زمین وامیگری کرده است. در خودِ قلمرو ایران زمین که گذار تاریخی یاد شده تحقق یافته، پیوستگی‌ای میان پیکرک‌های ننه و هنرِ بعدی دوران نوسنگی و عصر تاریخی را می‌بینیم.

نکته‌ای که درباره‌ی این سبک هنری اهمیت دارد آن است که سنت ساخت آنها خیلی زود از سیبری به ایران زمین منتقل می‌شود و در این قلمرو ادامه پیدا می‌کند. یعنی ننه‌های عصر پارینه‌سنگی به طور مستقیم نیای پیکرک‌های زنانه‌ی عصر نوسنگی هستند که در قلمرو تمدن ایرانی به فراوانی ساخته می‌شده است و در دوران تاریخی هم در قالب ساخت پیکرک‌های زنانه‌ی گلی با شاخه‌هایی متنوع تداوم یافته است. نمونه‌هایی که گذار از ننه‌های نوسنگی به پیکرهای زنانه‌ی دوران کشاورزی را نشان می‌دهد، در منطقه‌ی چاتال هویوک آناتولی به خوبی باقی مانده‌اند. در این منطقه تندیسی از یک ایزدبانو و پیکرکی دوسر (احتمالا زنانه) یافت شده که ۷۵۰۰-۸۰۰۰ سال قدمت دارند و از نظر سبک و قالب هنری ادامه‌ی ننه‌های جنوب سیبری هستند.

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/c/c8/Ankara_Muzeum_B20-10.jpg

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/a/a4/Twin_goddess%2C_marble_statuette%2C_%C3%87atalh%C3%B6y%C3%BCk%2C_6000-5500_BC%2C_MACA%2C_99031.jpgتندیس مادر-خدا و پیکرک دوسر از چاتال هویوک

در اروپای شرقی و جنوبی هم از زمانهایی دیرآیندتر نمونه‌هایی از پیکرک‌های ننه را داریم که در دوران رواج کشاورزی در ایران زمین قرار می‌گیرند، اما مربوط به زمانی می‌شوند که هنوز موج انقلاب کشاورزی به آن مناطق نرسیده و بنابراین باید در امتداد همان هنر دیرینه‌سنگی رده‌بندی‌شان کرد. نمونه‌اش لایه‌ی ششم از فرهنگ گومِل‌نیتا- کارانُوو[35] که آثارش در بلغارستان و در کرانه‌ی رود دانوب کشف شده به نیمه‌ی دوم هزاره‌ی پنجم پ.م مربوط می‌شود و چندین تندیس زنانه و پیکرک‌های سفالی دیگر را در بر می‌گیرد.

روی هم رفته تا به حال ۱۴۴ پیکرک ننه یافت شده[36] که همگی ابعادی کوچک (اغلب بین ۳ تا ۴۰ سانتی‌متر) دارند. سر این تندیسها معمولا به یک برجستگی فرو کاسته شده و پاها به همین ترتیب از رانی فربه به ساقی باریک و نقطه‌ای در پایین ختم می‌شوند. همچنین علاوه بر رانها، تاکیدی بر پستانها و شکم به چشم می‌خورد. چهره معمولا بازنموده نمی‌شود اما در مقابل مدل آرایش موها و گاه خالکوبی‌هایی بر بدن بازنموده می‌شود، و این تاکید بر آرایه‌های تن در ننه‌های یافت شده در حاشیه‌ی جنوبی سیبری و اوراسیا  برجسته‌تر دیده می‌شود.[37]Neolithic mother goddess figurine, Sardinia, 5th millennium BCE. Evidence of increasingly elaborate island culture at this time.

IV millennio a.C. - statuetta proveniente dalla necropoli ipogeica di Cuccuru s'Arriu, Cabras ( Sardinia, Italy) -  -- Localizzazione: Cagliari, Museo Archeologico -- Produzione artistica della cultura di San Ciriaco di livello sorprendentemente elevato rispetto alla contemporanea produzione figurata del neolitico nel Mediterraneo e nell'Europa continentale | #Sardinia #neolithic #figurineننه ساردینیا، هزاره‌ی پنجم پیش از میلاد

https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/3/3b/ZeitadelaVidele_muzeulSutu.jpg

Late Mesolithic-Early Neolithic, Karanovo Culture Goddess Figurine -- Excavated from Bulgaria.ننه کارانُوو در بلغارستان

در میان شیوه‌هایی که برای رده‌بندی ننه‌ها به کار بسته شده،‌ هنری دلپورتِه[38] یکی از ساده‌ترین شیوه‌ها را به کار گرفته که عبارت است از حوزه‌بندی جغرافیایی محل کشف آثار. بر مبنای تحلیل او ننه‌ها در پنج حوزه‌ی فرهنگی متفاوت ساخته می‌شده‌اند: ۱) حوزه‌ی پیرنه –آکیتن (مثل ننه لِپوز و لاوسل و براسم‌پوی)، ۲) حوزه‌ی ایتالیا (مثل ننه ساوینیانو و بالزی‌روسی)، ۳) حوزه‌ی راین-دانوب (مثل ننه ویلندورف و دولنی وستونیچ)، ۴) حوزه‌ی روسیه (مانند ننه‌های کوستینکی و زارایسک و گاگارینو) و ۵) حوزه‌ی سیبری (مثل ننه‌های مالتا).[39]

از سوی دیگر آندره لوروا گوران[40] با تحلیل الگوی توزیع زمانی-مکانی ننه‌ها و شباهتهای کالبدشناختی میان‌شان به این نتیجه رسیده که همه‌ی این حوزه‌های جغرافیایی از توسعه‌ی تدریجی یک فرهنگ ناشی شده‌اند که در مناطق شرقی (سیبری و آسیای میانه) آغاز شده و به سمت باختر و اروپا گسترش یافته‌اند.[41]

درباره‌ی معنای ننه‌ها چند نظریه‌ی رقیب وجود دارد. دیدگاه کلاسیک که آنها را نمادی برای باروری می‌دانست و کارکردی آیینی و جادویی بدان نسبت می‌داد همچنان هوادارانی دارد.[42] هرچند طی سالهای اخیر رقیبی نیرومند پیدا کرده که آنها را به میل جنسی هنرمندانی مرد مربوط می‌داند و کارکردی اروتیک برایش قایل است.[43]

پستانهای بزرگ و به ویژه بزرگ بودن رانها و باسن در ننه‌ها تفسیرهای گوناگونی را پدید آورده است. برخی آن را نمادی از باروری و زنانگی دانسته‌اند و برخی دیگر حدس زده‌اند که به واقع برخی از زنان در قبایل گردآورنده و شکارچی دیرینه چنین شکل ظاهری‌ای داشته‌اند. این نکته‌ی اخیر به ویژه با پشتوانه‌ی مطالعات مردم‌شناسانی تقویت می‌شوند که ریخت بدنی مشهور به «پیه‌دنبالچه‌ای»[44] را ایجاد می‌کند. این ساختار بدنی خاستگاهی ژنتیکی دارد و امروز در میان زنان بومی برخی از قبایل در آفریقای سیاه (به ویژه در قوم خویسان و پیگمی‌ها) یافت می‌شود. این ساختار بدنی از انباشت چربی اضافی بدن بر باسن و ران و زانو ناشی می‌شود و شکلی از کالبد زنانه را تولید می‌کند که شباهتی چشمگیر با ننه‌های عصر پارینه‌سنگی دارد. این که شکل عمومی ننه‌ها بازنمایی امری واقعی بوده و سنتی نمادین را نمایندگی نمی‌کند، از اینجا روشن می‌شود که پیکرک‌های مشابهی در ژاپن عصر جومون هم یافت شده که بسیار متأخرتر است اما به مرحله‌ای ابتدایی از پیچیدگی اجتماعی مربوط می‌شود و ساختار بدنی مشابهی را هم نشان می‌دهد.[45] با این همه فارغ از آن که این بازنمایی‌ها واقع‌گرایانه باشد یا نباشد، کارکرد آیینی پیکرک‌های ننه نیز بسیار محتمل می‌نماید. چرا که دو ننه مشهور ویلندورف و لاوسل با گل اخرای سرخ رنگ شده بودند و چنین الگویی در بسیاری از ننه‌های دیگر نیز مشاهده شده است.

در این میان تفسیرهایی از نوع آن که زن‌گرایانی مانند ماریا گیمبوتاس تبلیغ می‌کنند هم در کار است که این پیکرک‌ها را بازمانده‌ی یک دین فراگیر و عمومیِ پرستش زنانگی می‌دانند و آن را به «ایزدبانوی زنده» مربوط می‌کنند. تفسیری که البته بیشتر در کشمکشهای سیاسی زن‌گرایان امروزین و مخالفانشان ریشه دارد و معناهایی را در نظر می‌گیرد که خارج از دایره‌ی شواهد عینی باستان‌شناختی قرار می‌گیرد. ناگفته نماند که یک نظریه‌ی جالب توجه هم داریم که می‌گوید این پیکرک‌ها توسط هنرمندانی زن تراشیده‌ شده‌اند، و بر این نکته تاکید می‌کند که تصویر بینایی زنان از بدن خودشان در غیاب آیینه کمابیش به همین ننه‌ها شباهت دارد.[46] یعنی زنان صورت خود را نمی‌بینند، اما موی خود را می‌آرایند و لمس می‌کنند، و پستانها و شکم و رانهایشان را از درون مردمک تقریبا به همان شکلی می‌بینند که در ننه‌ها بازنموده شده است.[47]

هلن بنینی در کتاب «ظهور ایزدبانو»[48] و همچنین در مقاله‌هایی که گرد آورده[49] ادعا کرده که پیکرک‌های ننه نشانگر پرستش عنصر زنانه بوده‌اند از دید او فربهی این زنان نشانگر باردار بودن‌شان است و از این رو بزرگداشت نیروی زایندگی زنانه را نزد مردمان عصر پارینه‌سنگی نمایش می‌دهد. او همچنین معتقد است چرخه‌های طبیعی برای نخستین بار با توجه به چرخه‌ی قاعدگی زنانه و پیوندش با پر و خالی شدن ماه فهمیده شده‌ و همین امر به موقعیت مرکزی زنان در جوامع ابتدایی باستانی دامن زده است. برداشت او البته جای نقد فراوان دارد. چون فربهی بسیاری از ننه‌ها بی‌شک نشانگر بارداری نیست و به سادگی فربهی را نشان می‌دهد، و دلیلی هم نداریم که توالی نمایان‌تر و اثرگذارترِ روزانه‌ی خورشیدی که از گذار روز به شب ناشی می‌شود و برنامه‌ی روزانه‌ی مردان شکارچی را تنظیم می‌کند، از توالی پنهان‌ترِ شبانه‌ی ماهانه که با قاعدگی پیوند دارد کم‌اهمیت‌تر بوده باشد.

ایده‌ی دین مادرسالارانه را برای نخستین بار انسان‌شناس پیشگام سوئیسی یوهان یاکوب باکوفن در سال ۱۲۴۰ (۱۸۶۱.م) مطرح کرد. او در کتاب «حق مادری: پژوهشی در خصلت مذهبی و حقوقی مادرسالاری در جهان باستان» چهار دوره‌ی تکاملی برای فرهنگهای باستانی قایل شد که عبارت بودند از:[50]

روسپی‌گرایی[51]: که به عصر کوچگردی اولیه تعلق داشت و با کمونیسم جنسی و بی‌بند و باری در هماغوشی مشخص می‌شد و مرجع تقدس در آن ایزدبانویی مربوط با زمین و خاک بود که نیای آفرودیته پنداشته می‌شد. این دوره کمابیش با عصر پارینه‌سنگی برابر بوده است.

حق مادری[52]: که با دوران استقرار کشاورزی مصادف است و شکل‌گیری حقوق و اخلاق و دینی رازورزانه را رقم می‌زند که از دید باکوفن با ایزدبانوی رومی دمتر نمایندگی می‌شد. در این دوره ماه مقدس پنداشته می‌شود و با چرخه‌ی قاعدگی زنانه و باروری مربوط می‌شود. این دوره را باکوفن با دوران نوسنگی یکی می‌گیرد.

دین دیونیسوسی[53]: مرحله‌ی آغاز پدرسالاری که با مردانه شدن تدریجی نیروهای مقدس مشخص می‌شود و ایزد برجسته در آن دیونیسوس است. از دید باکوفن تمدن مینوآ و فرهنگ یونانی اولیه در این قالب می‌گنجد.

آپولونی[54]: که در آن خورشید مقدس پنداشته می‌شود و خدای جنگاور آسمانی غلبه می‌یابد و آثار مادرسالاری و اندیشه‌های دیونیسوسی را محو می‌کند و به این ترتیب دوران تفکر تاریخی شروع می‌شود. بر اساس این نظریه دوران کلاسیک آتنی و عصر زرین فرهنگ رومی و یونانی به این مرحله تعلق دارد.[55]

برداشت باکوفن البته از رده‌ی تخیلات انسان‌شناسان و مورخان قرن نوزدهمی اروپایی بود که یونان و روم را مرکز تمدن جهان می‌انگاشتند و کل تاریخ جوامع باستانی را بر محور اساطیر به نسبت ابتدایی یونانی-رومی تفسیر می‌کردند. با این همه چنین دیدگاهی که نادرستی‌اش از نامستند بودن‌اش پیشی می‌گیرد، بر نسلی از اندیشمندان اروپایی تاثیر گذاشت که مهمترین‌اش در نسل بعد فریدریش انگلس بود که «خاستگاه خانواده»اش را بر این مبنا نوشت[56] و مارکس هم آرای اصلی آن را در تقویم تاریخی‌اش که به همین اندازه بی‌پایه است بازتولید کرد و کمونیسم اولیه را آغازگاه جوامع انسانی قلمداد کرد.

این تصویر که عصر مادرسالاری آغازین و کمونیسم درپیوسته با آن آرمانشهری خیال‌انگیز بوده و مردمان در آن هنگام در بهترین وضعیت ممکن به سر می‌برده‌اند نیز ابداع انگلس است و همان است که بعدتر در آرای فمینیست‌ها گسترش یافت. نسل بعدی متفکران مارکسیست به ویژه اریش فروم و والتر بنیامین نیز از باکوفن اثر پذیرفتند و آرای وی را با یا بی واسطه نقل کردند.

دیدگاه باکوفن درباره‌ی خاستگاه دین و امر قدسی که در چارچوب مارکسیستی بازتولید شده، در مقابل نظریه‌های «آریایی» ظهور دین قرار می‌گیرد که بیشتر اسطوره‌شناسان و نظریه‌پردازان پشتیبان آن بوده‌اند. بر مبنای این نگرش دین جوامع باستانی خاستگاهی مردسالارانه داشته و اصولا مرحله‌ی مادرسالاری در تاریخ تمدن در کار نبوده است. در این چارچوب خاستگاه ظهور دین سرزمینهای شرقی و به طور خاص نواحی شمالی ایران زمین بوده و دینی هند و اروپایی با محوریت ایزدی مردانه و جنگاور در آن سیطره داشته است.

برخی از هواداران دیدگاه آریایی – در میانشان مهمتر از همه جوزف کمپبل- معتقد بودند دیدگاه باکوفن که به خاستگاهی اروپایی، مادرسالار و زنانه برای دین قایل بود تنها تا حدودی درست است و فقط در حد یک شاخه‌ی فرعی و حاشیه‌ای و زودگذر از ظهور دین در مناطق محدود به آسورستان و کرانه‌ی مدیترانه اعتبار دارد که قدیمی‌تر از دین آریایی‌ها بوده و به سرعت هم در برابر پیشروی آن منقرض شده است.

در میانه‌ی قرن بیستم و پس از پایان جنگ جهانی دوم، تا حدودی در واکنش به آرای نظریه‌پردازان آلمانی که خاستگاه پدرسالارانه و آریایی مذهب را مبنا می‌گرفتند، توجه به آرای باکوفن بار دیگر رواج یافت. از سویی نومارکسیستها و به ویژه اصحاب حلقه‌ی فرنکفورت در این مورد قلم زدند و از سوی دیگر نویسندگان انگلیسی که به دشمنی با هر چیز آلمانی برخاسته بودند، گرایشی به این سو نشان دادند.

نمونه‌اش روبرت گریوز بود[57] که کتابهای «ایزدبانوی سپید» و «اساطیر یونانی» را نوشت و در آن به تلویح از مدل مادرسالارانه دفاع کرد و در رمان «هفت روز در کرت نو» همین آرا با به صورت داستانی تخیلی و آینده‌نگر بازسازی کرد. دو دهه بعد در سالهای ۱۳۵۰ (دهه‌ی ۱۹۷۰.م) موج دوم فمینیسم برخاست که زیر تاثیر آرای مارکسیستی قرار داشت و از اندیشه‌هایی به نسبت حاشیه‌ای در میان انسان‌شناسان تغذیه می‌کرد. از میان کتابهای مشهور نوشته شده در این دوران «وقتی خداوند زن بود» اثر مرلین استون سزاوار یادآوری است، که در آن بدون سندی تاریخی یا استدلالی علمی تنها با ارجاع به ننه‌ها ادعا شده بود مذهب غالب عصر پارینه‌سنگی و میان‌سنگی «کیش مار» بوده و بر پرستش مار همچون نماد زنانگی و باروری و جاودانگی تاکید می‌کرده است.[58]

در میان نویسندگان این دوران مشهورتر از همه ماریا گیمبوتاس باستان‌شناس نامدار بود که کتاب «ایزدبانوی زنده» را نوشت و با سه‌گانه‌ی مفصل‌تر خود یک دستگاه نظری علمی در این زمینه تولید کرد که محورش بر تفسیر پیکرک‌های ننه استوار شده بود. این کتابها عبارت بود از «ایزدان و ایزدبانوان اروپا»،[59] «زبان ایزدبانو»[60] و «تمدن ایزدبانو»[61] که در آن از یک تمدن فراگیر زن‌سالار در عصر پارینه‌سنگی و میان‌سنگی سخن به میان رفته بود و این پیش‌فرض مطرح شده بود که با ظهور عصر برنز عنصر جنگاورانه‌ی مردانه بر این فرهنگ صلح‌جو و آرامش‌طلب آرمانی چیره شده و دوران تاریخی خشن و ویرانگری را آغاز کرده بود.

تا زمان گیمبوتاس آرایی که درباره‌ی تمدن مادرسالار وجود داشت یا مانند نوشتارهای باکوفن و انگلس از جنس خیالپردازی‌های اندیشمندان قرن نوزدهمی بود و یا به رده‌ی داستانهای تخیلی و کتابهای عام غیردانشگاهی تعلق داشت. گیمبوتاس که باستان‌شناسی نامدار و معتبر در زمینه‌ی مهاجرت آریاییان بود، کوشید تا این تصورات را به نظریه‌ای دانشگاهی تبدیل کند و در این کار تا حدودی موفق هم شد.

هرچند در دانش و فرهیختگی‌ گیمبوتاس تردیدی نیست، کتابهای اخیرش از روش‌شناسی علمی و روند استدلال محکمی برخوردار نیستند و آثار مشهورش درباره‌ی کیش ایزدبانوی عصر پارینه‌سنگی در اصل از انبوهی از داده‌های گاه بی‌ربط تشکیل یافته که گیمبوتاس پس از ردیف کردنشان در کنار هم، از آن همچون سکوی پرشی بهره جسته تا به سوی نتیجه‌ی دلخواه و از پیش تعریف شده‌ی ایدئولوژیکش جهش کند. به همین خاطر جامعه‌ی علمی آثار یاد شده را پس از یک دهه بحث در عمل طرد کرده[62]‌ و به نظرم در این داوری بر حق بوده است.

یک نمونه از این تفسیرهای شتابزده به پیکرک‌های زنانی مربوط می‌شود که پستانهای بزرگ خود را در دست گرفته‌اند و در مصر باستان ساخته می‌شدند. این آثار برای مدت‌ها از سوی هواداران نگرش مادرسالارانه همچون نمادهایی «بدیهی و روشن» از زنانگی و نیروی حیاتی مادرانه در نظر گرفته می‌شدند. در حالی که بعدتر با خواندن متون اهرام روشن شد که این حالت در مصر باستان به معنای ابراز غم و اندوه بوده و پیکرک‌های یاد شده زنانی سوگوار را احتمالا در پیوند با مراسم عزاداری نشان می‌داده‌اند.[63]

این نقد هم به تفسیرهای یاد شده وارد است که نوعی گرایش افراطی و تحریف‌گرایانه برای مادینه پنداشتن پیکرک‌ها در میان هواداران این نظریه به چشم می‌خورد. یعنی بسیاری از تندیسها که هیچ عنصر نمایان جنسی ندارند و می‌توانند زن یا مرد پنداشته شوند، توسط این نویسندگان در زمره‌ی آثار نمایشگر زنانگی و همچون پیکری مادینه در نظر گرفته شده است.[64]

نمونه‌ی مشهوری از این ماجرا را در تفسیرهای آغازین از آثار یافت شده در کنوسوس واقع در جزیره‌ی کرت می‌توان بازیافت. هواداران نگرش مادرسالاری برای دو دهه آثار یافت شده در کاخ کنوسوس را نمودی از یک جامعه‌ی مادرسالار صلحجو قلمداد می‌کردند که در نوعی کمونیسم آرمانی اولیه غوطه‌ور بوده است. این نگرش ایدئولوژیک به قدری از نظر سیاسی بانفوذ بود که در عمل برای دو دهه برداشتهای دانشگاهی درباره‌ی کنوسوس را تعیین می‌کرد. در حالی که در همان هنگام شواهد کافی یافت شده بود -و امروز بر همان مبنا کاملا روشن شده- که کنوسوس یک جامعه‌ی مردسالار به نسبت ستمگر بوده که اقتصادش بر اساس استثمار زنان برده‌ی ریسنده استوار بوده است.[65]

در کنار این ابطالهای پیاپی، حقیقت آن است که حتا یک شاهد مستند و روشن در دست نداریم که حضور یک ایزدبانوی بزرگ یا کیش پرستش مادینگی یا وجود نظم اجتماعی مادرسالارانه را تایید کند.[66] یعنی نه تنها در منابع و اسناد دوران پیشاتاریخی چنین داده‌هایی در دست نداریم، که در دوران تاریخی هم هیچ ردپایی از چنین الگوهایی از سازماندهی تقدس یا لایه‌بندی قدرت اجتماعی یافت نشده و تا جایی که از اسناد تاریخی و باستان‌شناختی بر می‌آید هیچ جامعه‌ای در هیچ دوره‌ی تاریخی مادرسالار (یعنی دارای یک طبقه‌ی سیاسی غالب زنانه) یا پیرو کیش ایزدبانوی بزرگ (یعنی پرستنده‌ی نیروهایی یکسره مادینه) نبوده است. خلاصه آن که این ایده‌های فمینیستی که امروز در فضای دانشگاهی همچنان تداوم یافته‌اند و سنخیتی غریب با باورهای عامیانه‌ای مثل کیش نوپاگانی نشان می‌دهند، پشتوانه‌ای علمی و عقلانی ندارند و نوعی سبک زندگی و اعتقاد مذهبی هستند که افراد بسته به ذوق و سلیقه‌شان می‌توانند پیرو آن باشند یا نباشند، اما ادعای حقیقت داشتن‌شان درباره‌اش اعتباری ندارد. این ایده‌ها چنان که برخی از نویسندگان فمینیست نیز تصریح کرده‌اند،[67] برای جنبشهای زنان نیز خطرناک هستند، چرا که مطالبات معقول و به حق زنان برای برابری با مردان را به داستانهایی تخیلی و افسانه‌هایی جعلی متصل می‌سازند که نه قابل دفاع هستند و نه حقیقتی با بازنمایی می‌کنند.

 

 

  1. Fagan and Beck, 1996: 740.
  2. Paul Hurault, Marquis de Vibraye
  3. White, 2008: 250–303.
  4. Beck, 2000: 202-214.
  5. Venus of Hohle Fels
  6. Conard, 2009: 248–252.
  7. Dixson, 2011.
  8. Venus of Galgenberg
  9. Venus of Lespugue
  10. Barber, 1994: 44.
  11. Gönnersdorf
  12. Bosinski, 1979.
  13. Venus of Dolní Věstonice
  14. Králík et al., 2002: 107–113.
  15. Venus of Moravany
  16. Venus of Petřkovice
  17. Szombathely
  18. Venus figurines of Balzi Rossi
  19. Mussi, 2002.
  20. Venus of Savignano
  21. Kostienki
  22. Soffer et al., 2000.
  23. Bednarik, 1994: 351–375.
  24. Haak et al., 2015: 207–211.
  25. Mal’ta – Buret’
  26. Abramova, 1995.
  27. Afontova Gora-Oshurkovo
  28. Mathieson et al., 2018: 52-53.
  29. Raghavan et al., 2014: 87–91.
  30. Maininsk
  31. Monruz
  32. Petersfels
  33. Burkert, 1983:78.
  34. Ucko, 1968.
  35. Gumelniţa–Karanovo
  36. Cook, 2013.
  37. Isabella, 2012.
  38. Henri Delporte
  39. Delporte, 1993.
  40. André Leroi-Gourha
  41. Leroi-Gourhan, 1966.
  42. Beck, 2000: 207-208.
  43. Rudgley, 2000.
  44. Steatopygia
  45. Hudson et al., 2008: 87–92.
  46. McDermott, 1996: 227–275.
  47. Haviland et al., 2010.
  48. The Emergence of the Goddess
  49. Benigni, 2013.
  50. Bachofen, 1861.
  51. Hetaerism
  52. Das Mutterecht
  53. Dionysian
  54. Apollonian
  55. Bachofen, 1992: 93.
  56. Engels, 2010: 49.
  57. Smeds, 1990–1991: 1–17.
  58. Stone, 1978.
  59. Gimbutas, 1974.
  60. Gimbutas, 1989.
  61. Gimbutas, 1991.
  62. Steinfels 1990; Allen, 2001.
  63. Ucko, 1968.
  64. Fleming, 1969: 247–261.
  65. Gere, 2009: 4-16.
  66. Paglia, 1991: 42.
  67. Eller, 2001: 288.

 

 

ادامه مطلب: پی‌نوشت

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب