بخش ششم: دین هخامنشیان
گفتار سوم: دین داریوش بزرگ
این نماد، بعد از عصر امپراتوری و دستاندازی مصریان به سوریه و فلسطین، از ابتدای هزارهی دوم پ.م. در این منطقهها نیز رواج یافت. آنگاه تا پانصد سال بعد در آناتولی و ميانرودان گسترش یافت و به ویژه در میان نخبگان آریاییِ دولت هیتی و میتانی که آناتولی و شمال ميانرودان را در اختیار داشتند، محبوبیت زیادی به دست آورد. در اسناد درباری هیتی، این نماد برای نمودن خدای خورشید به کار میرود و در یک مورد هم برای اشاره به پادشاه در مقام «خورشیدِ من» (SOL SUUS) کاربرد یافت که تقريباً «اعلیحضرت» معنی میداده است.[1] قرص بالدار بعدتر برای آشوریان، که سنن دولت میتانی را به ارث برده بودند، باقی ماند اما در بابل هرگز رواج نیافت. مهرهایی از یهودیهی سدههای ششم و هفتم پ.م. به دست آمده که علامتی شبیه به این قرص بالدار را بر خود دارد و معمولاً با صلیبِ آنخ همراه است و نفوذ هنر مصری در فلسطین را نشان میدهد.[2]
نقش خورشید بالدار فنیقی با دو مار
نقش مشابهی از آناتولی
نقش خورشید بالدار فنیقی با دو مار به همراه درخت حیات
نقش قرص بالدار آشوری [3]
قرص بالدار نوهیتی از کاخ کاپارا (قرن نهم پ.م.) از تل حلف و شکل بازسازیشدهی آن
سیر تحول این نماد در فنیقیه به آنجا رسید که گاه قرص خورشید را تنها با بال، و گاه تنها با مارها و شاخ تصویر میکردند، هر چند نقش ترکیبی مصری نیز در این منطقه رایج بوده است.
از عصر توکولتی نینورتای دوم (884-890 پ.م.) این قرص بالدار دستخوش دگردیسی شد و نقش بالاتنهی مردی ریشدار به میانهی آن افزوده شد. شعاعهای ظریفی که بر قرص نقش شده، تردیدی باقی نمیگذارد که این نیمتنه علامت ایزدِ خورشید بوده است و شاخ بلند این مرد نیز نوعی نشانهی خدایی محسوب میشود. در این تصویر اولیه، مرد دامنی بر تن داشت که از دو سوی آن پارچهای چیندار آویخته بود. این پارچه در هزارهی نخست پ.م. تنها برای نمایاندن پوشاک خدایان کاربرد داشت و کاربردش در میان مردم منسوخ شده بود. از دوران آشورنصیرپال دوم (حدود 860 پ.م.) به بعد این نقش را همواره در نزدیکی شاه آشور میبینیم. تغییر دیگری هم در این میان رخ داده و آن هم این که دامن مرد ریشدار به دم پرنده تبدیل شده و آن دو آرایهی آویخته از جامهاش حذف شدهاند. این نقشمایه همزمان با آشور در اورارتو هم رواج یافت و بعید نیست که مجرای ورودش به قفقاز وامگيري از سنن آشوری بوده باشد. در نمونههای اورارتویی دو افزودهی کناری همچنان باقی مانده و در دو سوی دم پرنده آویخته شدهاند.[4]
نقش آشور (860-865 پ.م.)
نقش آشور کمانگیر (قرن 8-9 پ.م.)
نقش نمادین آشور- خورشید، به مراه ماه و ناهید از نمرود
آشورنصیرپال (865-860 پ.م) و ایزدان در حال نیایش درخت زندگی
نقش آشور بر دیوار تالار ت-3 در کاخ آشورنصیرپال. ساختهشده در زمان عداد نیراری سوم (783 -810 پ.م.)
این دقيقاً همان نقشی است که در بیستون میبینیم و پس از آن در قالب نقش مقدس مربوط به اهورامزدا در نگارههای هخامنشیان تکرار میشود.
برخی از نویسندگان، مانند زایدل، فرض کردهاند که داریوش نقش یادشده را به طور مستقیم از اورارتوها وام گرفته است.[5] این در حالی است که نقشمایهی اورارتی حدود سیصد سال با زمان داریوش فاصلهی زمانی دارد و از نظر جغرافیایی هم به یکی از گوشههای دوردست و کوهستانی و حاشیهای شاهنشاهی مربوط میشود. این که چرا داریوش نقشهای مشهورتر و از نظر جغرافیایی نزدیکترِ آشوری را وا نهاده و این نقش خاص را برگرفته، نیاز به توضیح دارد.
در درجهی نخست، بعید است آیین درباری ناشناختهای که در دولتِ منقرضشدهی اورارتو با این قرص بالدار پیوند داشته، از این فاصلهی مکانی و زمانی به داریوش رسیده باشد. مگر آن که واسطهای مانند مادها در این میان وجود داشته باشد، یا آن که خودِ پارسها شکلی دیگر از آن را پیشاپیش دارا بوده باشند. رمزنگاری آنچه در بیستون و بعدتر در تختجمشيد میبینیم، از سویی تکامل گامبهگامِ این مضمون تصویری در عصر داریوش را نشان میدهد و از سوی دیگر تفاوتهایی را با نسخهی آشوری و اورارتویی نمایش میدهد که توجه به آنها ضرورت دارد.
جالب آن که ردپایی از این نماد در عربستان پیشاهخامنشی نیز کشف شده است و بعید نیست که این وامگيري به شکلی مستقل و مستقیماً از مصر انجام پذیرفته باشد. در این منطقه، ایزدی به نام شْلَم پرستیده میشده که در قالب قرصی بالدار نموده میشده و نماد قدرت سلطنتی بوده است. شواهدی هست که نشان میدهد این نماد در دوران نبونید و پیش از چیرگی هخامنشیان در منطقه رواج داشته است.[6]
در تورات هم اشارهای به این علامت وجود دارد که نشانگر چیرگی صورت زرتشتیاش بر سایر دلالتهای آن است: « اما برای شما که از نام و نشان من میترسید، خورشید دادگری طلوع خواهد کرد و بر بالهای وی شفا خواهد بود و شما بیرون آمده همچون گوسالههایی پروار جستوخیز خواهید کرد»[7].
جالب آن که فردوسی نیز در شاهنامه در آن هنگام که عروج جمشید بر تختی پرنده را توصیف میکند، منظرهای دقيقاً مشابه را از این بزرگترين شاه-پهلوانِ آریایی به دست میدهد:
به فرّ کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت
که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر آن تخت او شگفتی فرومانده از بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مران روز را روز نو خواندند
سر سال نو هرمز فرودین برآسوده از رنج روی زمین
به این ترتیب، هنگام نوروز و فرشگرد که با چیرگی کامل مهر بر ظلمت همراه است، همان هنگامی است که ابرانسان (جمشید) به آسمان عروج میکند و با خورشید (مهر) یکی میشود. این اسطورهی آشکارا مهرپرستانه، همان داستانِ درپیوستن و یگانه شدنِ عرفانیِ انسان و خداوند را نشان میدهد. جالب آن که تصویرِ ترسیمشده از این رخداد به صورت مردی نشسته بر تختی بالدار نموده شده است و این همان است که در نقش فروهر هم میبینیم. چنین مینماید که ما در این نقش با شکلی از مفهوم خداوند سر و کار داریم که در ضمن تجلیای از مفهوم انسان کامل نیز دانسته میشود و وضعیتِ فرارونده و آسمانیشدهی انسان کامل (جمشید) را در زمان یکتا شدنش با خداوند (مهر) نشان میدهد.
از نقشهای آشوریِ بازمانده از قرن هشتم و نهم پ.م. برمیآید که نقش گوی بالدار در این فرهنگ همواره با نماد ستارهای در میان قرص میانی بازنموده میشده است و شکلِ گویِ برهنهی بالدار که در هنر مصری نماد خورشید بوده و در رمزپردازی هخامنشی نیز ظاهر میشود، به این شکل در آشور رواج نداشته است. همچنين از چند نقشبرجسته، که کهنترینشان به دوران عداد نیراری سوم تعلق دارد، معلوم میشود که آشوریان معنای نجومی روشنی را به این علامت منسوب میکردهاند. در این تصویرها، شاه آشور در حالی نموده شده که از حمایت اختران برخوردار است و با حمایت ایشان به حکم راندن مشغول است. نمادهایی که در تمام تصویرهای بالا بر فراز سر شاه دیده میشوند عبارتاند از: هفت اخترِ خوشهی پروین که همچون هفت دایرهی کنار هم دیده میشوند، نماد سنتی ایشتار یا ناهید که همچون ستارهای هشت پر در درون دایرهای کشیده شده، هلال ماه، و نقش گوی بالدار که علامت ستارهی چهار پر – نماد خورشید – در میانهی آن دیده میشود. در بیشتر موارد پروین و ماه و ناهید در یکسو و خورشیدِ بالدار در سوی مقابل آن نموده شده است و این احتمالاً به تقابل شب و روز اشاره دارد. در یک مورد که ماه و خورشید کنار هم آمدهاند، شاید تضاد میان شدت نور این دو و سایر نمادهای ستارهای منظور نظر هنرمندان آشوری بوده باشد.
عداد نیراری سوم (783 -810 پ.م.) و نمادهای نجومی
کتیبههای نجومی بازمانده از بابل و آشور نشان میدهد که در سدههای هشتم و نهم پ.م. که نقشهای یادشده ترسیم شدهاند، مردم ميانرودان تنها برخی از اختران را میشناختهاند. ایشان تا این زمان خورشید و ماه و ناهید را میشناختهاند و گذشته از این «سیارهها» – یعنی اخترانِ متحرک – چندین صورت فلکی را نیز تشخیص میدادهاند. جالب آن است که گویی خوشهی پروین را نیز در این میان همچون سیارهای در نظر میگرفته و آن را به همراه مهر و ماه و ناهید میآوردهاند.
از این نقشها برمیآيد که آشوریان قرص بالدار و بنابراین مردِ نشسته درون آن را با خورشید یکی میدانستهاند و نمادی نجومی را از آن فهم میکردهاند. در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه نشان دادهام که رمزگان نجومی مبتنی بر هفت اختر، که در ابتدای هزارهی نخست پ.م. در ایرانزمین پدیدار میشود، خاستگاهی مهرپرستانه دارد و نخستین نشانههای متنی از آن را در یشتهای کهن اوستایی میبینیم. بنابراین معقول است اگر بیندیشیم که نشانهی مصریِ گوی بالدار در زمینهی آشوریاش، گذشته از ایزدِ هند و ایرانیِ آشور که احتمالاً همان میترا بوده، به صورتِ نجومی این ایزد یعنی خورشید در میان هفت اختر نیز اشاره میکرده است.
تا پیش از کتیبهی بیستون هیچ شاهدی وجود ندارد که وامگيري این نماد را نزد زرتشتیان یا پارسها نشان دهد. این که چه دلایلی باعث شده تا داریوش این نقش را به عنوان نشانهی دینیاش برگزیند، تا حدودی قابل تحلیل است. دیدیم که شاخهی رقیب جنبش دینیِ جاری در عصر داریوش، به مهرپرستان و هواداران تفسیری از فلسفهی زرتشتی تعلق داشته که سخنان وی را در چارچوبی دو بنگرایانه، مادی و در پیوند با طبقهی ارتشتار فهم میکردهاند. این گروه رمزپردازی غنی و پیچیدهای را از دین مهر باستانی به ارث برده بودهاند و به ویژه اندیشمندانی را در صف خود داشتند که صورتبندي نجوم عصر باستان به دستشان انجام پذیرفته است.[8]
3. بنابراین در دوران داریوش جناح فلسفیتر و مزداییِِ تلفیق زرتشتی، که تا آن هنگام به خاطر ماهیت فلسفی دینشان از نگاشتن نقش خداوند ابا داشتند، زیر فشار رمزپردازی خلاقانه و غنیِ رقیبان مهرپرستشان، به وامگيري از فرهنگهای همسایه پرداختند و شکلی از تجسم شکل خداوند را ابداع کردند. ایشان برای انجام این کار به سرمشق دین آشور مراجعه کردند و این احتمالاً نخستین وامگيري گستردهی زرتشتیان از ادیان ایران غربی بوده است. نماد اصلی وامگيريشده در این میان، ایزد آشور است که به خاطر پیوندش با قدرت شهریاری و همسانیاش با یک اَسورای آریایی کهن – که چه بسا همتای خودِ مهر بوده باشد – نامزد خوبی در این مورد محسوب میشد.
مهر هخامنشی از حدود 500 پ.م. و نقش گوی بالدار بر فراز سرِ مردم نیک و اسبان خوب
گوی بالدار بر فراز درخت زندگی و کنار پارسیِ شیراوژن
مرور کاربردهای نقش مرد بالدار و گوی بالدار تا حدودی معنای این نماد و پیوند آن با اهورامزدا را نشان میدهد. نخست به گوی بالدار بنگریم. دیدیم که مصریان به طور خاص از این نماد برای نمایش قدرت شهریاریِ تبلوریافته در خورشید استفاده میکردند و این همان هوروس بود که در ضمن تجلی آسمانی فرعون هم به شمار میآمد. بنابراین نقش مصری گوی بالدار نشانهای بوده که با قدرت الاهی شهریاری و تقدس مقام سلطنت پیوند دارد. اگر همتای این مفهوم را در ایرانزمین بجوییم، به مفهوم کیتنِ ایلامی، مَلِّموی آشوری و خْوَرنَهی اوستایی میرسیم که همان فره کیانی است. از سوی دیگر، تصویر آشور را به صورت مردی نشسته در حلقه داریم که در هنر مصری رواج ندارد و به طور خاص ایزد کمانگیر و جنگاور خورشید را بازمینماید. کافی است جایگاههای نمایش این دو نماد را مقایسه کنیم تا دریابیم که تمایزی در میانشان برقرار بوده است.
شکلِ به کار گیریِ نقش گوی بالدار طوری است که گویا در بافت هنر هخامنشی با طبقهی جنگاوران پیوند داشته است. این فره تنها نشانهی فره پادشاه نیست، بلکه انگار به مفهومی عامتر از قدرت سیاسی و جنبهی اهوراییِ پارسیِ جنگاور دلالت میکند. این را از آنجا میتوان دریافت که تقريباً هیچگاه این نماد با نقش شاهنشاه همراه نیست و در مقابل همواره در کنار سربازان پارسی حضور دارد. در یک نقاشی دیواری از شوش دو ابوالهولِ بالدار با سرِ مردی ریشو در زیر این نماد قرار گرفتهاند. این موجودات اساطیری همان ایزد جنگ آشوری و بابلی یعنی نرگال هستند که با بهرام یا مهر ایرانی یکی دانسته میشده است و تندیس عظیمشان در تختجمشيد هم نگهبانی از دروازهها را بر عهده دارد. این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که در بیشتر موارد نقش گوی بالدار با این موجود اساطیری همراه است. بر یک لول هخامنشی این نماد را بر درخت زندگی میبینیم، در حالی که پارسیِ شیراوژن بر روی نقش نرگالِ بالدار و گاوسان بازنموده شده است. در تاقنمای تختجمشيد هم این نماد بر فراز سر سربازان پارسی در حالی دیده میشود که دو نقش شیردال در دو سویش قرار دارند. بنابراین روشن است که پیوندی میان این نماد و ایزد جنگ و مرگِ ميانرودانی و همتای ایرانیاش، مهر- بهرام، برقرار بوده است. یک مورد جالب توجه را هم در یکی از مهرهای یافتهشده در تختجمشيد میبینیم که در آن این نقش بر فراز اسبی نقش شده است. دیدن این تصاویر در کنار هم جملهی «این سرزمین دارای مردم خوب و اسبان خوب است» را به یاد میآورد.
در میان این آثار، نقشهایی که پارسیان را در حال غلبه بر سکاها نشان میدهد اهمیت دارد. چون این تصاویر با صراحت گوی بالدار را با جنگاوران پارسی مربوط میسازد. یکی از آنها به ویژه جالب توجه است که دو صحنه از چیرگی سربازی پارسی بر جنگاوری با شلوار و چکمهی بلند – و بنابراین سکا – را نشان میدهد. این نقش احتمالاً در ابتدای دوران داریوش ترسیم شده و معلوم است که هنوز نقاش در مورد رمزپردازی متمایز گوی بالدار و فروهر به قطعیتی دست نیافته است. در این نقشها گوی بالدار و فرد بالدار بر فراز صحنهی نبرد دیده میشود و در یک جا گوی بالدار با مردی که در حلقهای نشسته همراه شده است.
نقش گوی بالدار بر فراز درگاه کاخ آپادانا
نبرد پارسها و سکاها در پلاکی فلزی
در مقابل، نقش مردِ بالدار آشکارا با صحنههایی دینی و طبقهی موبدان پیوند دارد. حتا در آن هنگام که پای رخدادی تاریخی در میان است، این نقش را در همانجایی میبینیم که نبشتهها از یاوری اهورامزدا و کردارهای شاهنشاه برای پاسداشت قانون الاهی یاد میکند. به ویژه این نقشها در صحنههایی دیده میشوند که در آنها پارسیانی در حال نیایش در برابر آتشکده ایستادهاند. بر خلاف نقشهای گوی بالدار، پارسیان مسلح نیستند و در دستانشان برسم یا گل نیلوفر گرفتهاند.
مهر داریوشِ شیراوژن
نقشهای فروهر بر فراز آتشدان زرتشتی
سکهی نقره از تارسوس، نیمهی نخست قرن چهارم پ.م.
در این میان، چشمگیرترین اثر شمایل زیبایی است که به شکل گوشوارهای زرین درست شده و اهورامزدا را در میان شش نماد مشابه نشان میدهد. این نقشمایه بیتردید اهورامزدا را در کنار شش امشاپسند نشان میدهد و بنابراین سندی است محکم بر این که این نقش فره کیانی یا چیزی دیگر را نشان نمیدهد و به طور خاص به خودِ اهورامزدا اشاره دارد.
لول دیگری از دوران هخامنشی یافت شده که نقشی بسیار تأملبرانگیز دارد. در این نقش، تصویر فروهر بالدار به همراه سه تن دیده میشود که دست یکدیگر را گرفتهاند و یک نوجوان، یک مرد و یک پیرمرد با عصا را نشان میدهند. این نقش معمولاً به دو شکل دستخوش بدفهمی شده است. نخست آن که به دلیل سلیقهی هنری امروزین گمان کردهاند نقش فروهر باید در پشت سه انسان قرار بگیرد و این همان است که در این تصویر مورد تأكيد قرار گرفته است. در حالی که در مهرهای استوانهای موسوم به لول، تصویرها تکرار میشوند و حالت دیگرِ «خواندن» این نقش آن است که تصویر فروهر را جلوی سه پیکره قرار دهیم. در تمام نقشهای بازمانده از دوران هخامنشی این قاعده وجود دارد که پارسیان هرگز به فروهر یا نقش گوی بالدار پشت نمیکنند و همواره رو به آن دارند. در این میان فروهر گاه – معمولاً هنگام بخشیدن پیروزمندی – به ایشان رو میکند و گاه – معمولاً هنگام راهبریشان در جهان معنوی و اجرای آیینهای دینی – پشت به ایشان ایستاده است. بر این مبنا میتوان مطمئن بود که جهت اصلی این مهر چنان بوده که فروهر پیشاپیش این سه پیکره قرار میگرفته است.
شمایل با نقش اهورامزدا و شش امشاسپند
لول هخامنشی با نقش دگردیسی کودک به مرد، به پیرمرد، به خداوند!
پلاک زروان لرستانی
خودِ سه پیکره هم معمولاً همتای سه مغ دانسته شدهاند.[9] در حالی که این تصویر از سه نفرِ پیوسته به هم در سنین مختلف در هنر ایران باستان سابقه دارد و همان است که گذر زمان و نسلهای پیاپی مردمان را نشان میدهد. این، در واقع، همان نقشی است که در پلاک زروان لرستانی کشف شده است.
در پلاک یافتشده در لرستان سه ردیف سه نفری از مردانی نوجوان، بالغ و پیر را میبینیم که برگ، نهال و درختی را حمل میکنند. در میان ایشان ایزدی دو چهره (زروان) را میبینیم که از شانهاش ایزدی دوقلو (اهورامزدا و اهریمن) بیرون آمده است و دستاورد معنوی مردان را همچون برسم از ایشان دریافت میکند. حدس من آن است که در لول هخامنشی همین منظره با جایگزینی اهورامزدا به جای زروان بازنموده شده باشد. اگر این حدس درست باشد، دو نتیجهی شگفت از آن حاصل میآید. نخست آن که در دوران هخامنشی تلاشی برای همتا گرفتن اهورامزدا و زروان نیز انجام شده، و دیگر آن که توالی نوجوان به بالغ، به پیر، به فروهر انگار نوعی سلوک عرفانی را ترسیم کرده باشد. یعنی، گذشته از آن که معنای سرراستِ راهنماییِ خداوند در دورههای گوناگون زندگی را نشان میدهد، میتوان آن را به این ترتیب نیز تفسیر کرد که گذر زمان و طی مراحل گوناگون زندگی، «پارسی» را به خداوند تبدیل میکند.
تمایز میان نخستین نگاره از اهورامزدا در بیستون (پایین) و شکلِ بعدی آن در تختجمشید (بالا)
نخستین نقش فروهر در بیستون با نمونههای متأخرتری که در تختجمشيد و در دوران خود داریوش تراشیده شدهاند، تفاوتهایی دارد که نشانگر تازه بودنِ استفاده از این نقش در 521 پ.م. و تکامل تدریجی آن است. مهمترین تفاوتها عبارتند از: تغییر بالهای مربعشکلِ مدل بیستون به بالهای افراشتهتر و خمیدهی نوع تختجمشيد. بالهای زاویهدار نوع بیستون وامگیریای دقیق از الگویی آشوری هستند، اما نمونهی تختجمشيد، با وجود شباهتی که با برخی از گویهای بالدار مصری دارد، آفریدهای اصیل مینماید و احتمالاً اصل و نسبش به هنر بومی پارسها بازمیگردد.
تفاوت مهم دیگر، به حذفِ ستارهی روی تاج اهورامزدا مربوط میشود. ابوالعلاء سودآور در مقالهای این احتمال را طرح کرده که این ستاره بعد از تراشیدنِ اصلِ نگاره و به دنبال نوعی بازبینی دینی به فروهر افزوده شده باشد. این حقیقت که مربعِ سنگی حامل ستارهی تاج از بدنهی صخرهی بیستون جدا شده و همچون نوعی افزوده مینماید، حدس او را تأييد میکند. نمادی که به این شکل در بیستون بر تاج فروهر اهورامزدا افزوده شده، همان نشانهی مشهور ایشتار یا آناهیتاست که قدمتش در ميانرودان به هزارهی سوم پ.م. باز میگردد. این را میدانیم که آیینهای ناهید و مهر از دیرباز – و پیش از درپیوستنشان با دین زرتشتی – با هم ترکیب شده بودند و سنتی آمیخته را تشکیل میدادهاند. از این رو، داریوش در زمان تراشیدن متن مهمش بر کوه بغستان، باید به ضرورتِ تلفیق نمادهای مهری در رویکرد دینیاش نظر داشته باشد و برای گنجاندن و بازتعریف کردنِ جناح مهریِ شکستخورده در نظم نوینش این حرکتِ دلجویانه را انجام داده است. احتمالاً مضمون نامهی داریوش به بغداد (گاداتاس) نیز بر همین مبنا تنظیم شده است. در این کتیبهی یونانی، او بغداد را به خاطر این که از کاهنان معبد آپولون خراج گرفته و آنان را مجبور به مشارکت در فعالیتهای عمرانی عمومی کرده، سرزنش میکند و ایزد خورشید را حامی پارسیان میداند.[10]
این به خصوص با توجه به این نکته معنادار میشود که خود نقش آشورِ ميانرودانی که به عنوان نماد اهورامزدا برگزیده شده، با ایزد مهر همسان است. این ایزدِ نرینه، کمانگیر، جنگاور و پرنده که گاه حلقهی پیمان را در دست دارد و با خورشید یکی دانسته میشده و نامش آشور بوده، با مهرِ گردونهرانِ حامی پیمانِ جنگاور و کمانگیری که همتای خورشید است و در وداها و اوستا لقبش اَسورَه/ اهورا است، شباهتی چشمگیر دارد. در واقع، اگر بخواهیم تنها بر شکل ظاهری نمادها تأكيد کنیم و آشور ميانرودانی را، با توجه به بازنماییاش، با یکی از ایزدان کهن ایرانی همتا فرض کنیم باید بیتردید مهر و در درجهی دوم بهرام را انتخاب کنیم. از این رو، افزوده شدنِ نماد ایشتار/ آناهیتا به تاج اهورامزدایی که شباهتی چشمگیر با آشور/ مهر داشته، میتوانسته نشانهی دستیابی به تلفیقی نو در دینِ زرتشتیِ عصر داریوش باشد؛ دینی که میبایست مورد پذیرش جناحها و گرایشهای گوناگون قرار گیرد. در ضمن صورتبندي شتابزده و سریعش در قالب همین نماد، نشانهی دینی بودنِ ماهیت درگیریهای سال 1/522 پ.م. است.
در تختجمشيد و آثار بعدی هخامنشی، تغییراتی در این نمادپردازی دیده میشود. نخست آن که ستارهی ایشتار از روی تاج فروهر حذف میشود و دیگر آن که شاخهای بلند آشور که در نسخهی بیستون عملاً حذف شده بود، به شکلی نمایان به تصویر بازمیگردد. با این تفاوت که این بار آن را بر کمر مرد بالدار و بر فراز بالها میبینیم. جایگاهی که در نمایش مصری گوی بالدار نیز نظیرش را دیدیم.
اما آنچه در رمزپردازی فروهر اهورامزدا بسیار اهمیت دارد، تفاوتهای آن با آشور است. اهورامزدا، بر خلاف آشور، کمان در دست ندارد و به جای آن همواره حلقهای را در دست گرفته است. این حلقه چنان که در نوشتارهای اسطورهشناسانهام در موردش بحث کردهام، نشانهی پیمان و عهد بستن بوده و از حلقهی زر یا سیمی گرفته شده که شاهان باستانی هنگام بخشیدن تیول به سرداران و پهلوانانشان میدادند و ایشان نیز آن را همچون زیوری دور گردن خود میآویختند، و این همان است که در دوران اسلامی به «طوق و یاره» تبدیل شده است.
بنابراین در رمزپردازی دینی هخامنشیان میبینیم که نمادِ مصریِ گوی بالدار برای نمایش سویهی جنگاورانهی خداوند – که همتای ایزد مهر است – مورد استفاده قرار گرفته و به طور همزمان مرد بالدار نشسته در یک حلقه علامت سویهی موبدانه و دینی خداوند – یعنی اهورامزدا – دانسته شده است.
- Parayre, 1987: 319-360. ↑
- Parayre, 1990: 269-314. ↑
- d’Alviella, 1894: 209. ↑
- زایدل، 1388، ج. 8: 192-185. ↑
- زایدل، 1388، ج. 8: 195-194. ↑
- Dalley, 1985: 27-33. ↑
- کتاب ملاکی نبی، باب 4، آیهی 2. ↑
- برای بیشتر دانستن دربارهی نقش کلیدی مهرپرستان در صورتبندی نجوم عصر هخامنشی، بنگرید به کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه به قلم نگارنده (زیر چاپ). ↑
- این تفسیر نادرست را در تارنمایی که این مُهر را به همراه چندین نمونهی باستانی دیگر ارائه کرده، میتوان دید: http://historicconnections.webs.com/seals.htm ↑
- Fornara, 1977, No.35. ↑
ادامه مطلب: بخش ششم: دین هخامنشیان – گفتار چهارم: خشایارشا و بعل
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب