بخش ششم: دین هخامنشیان
گفتار پنجم: اردشیر نخست و یکتاپرستی
1. پس از خشایارشا پسرش اردشیر یکم به قدرت رسید که مادرش آمستریس دختر هوتن بود. اردشیر به مدت 41 سال (از 465 تا 424 پ.م.) حکومت کرد و به این ترتیب رکورددارِ یکی از طولانیترین دورههای سلطنت در جهان باستان شد. شکوه و قدرت وی چندان بود که با لقب درازدست شهرت یافته بود. دست از همان عصر هخامنشی در میان ایرانیان نمادی برای قدرت محسوب میشود و این رمزپردازی تا به امروز دوام آورده است، چنان که عبارتهایی مانند گشادهدست بودن یا دستگیر کردن از آن مشتق شدهاند. دیدیم که در رمزپردازی هخامنشیان نیز این دلالتِ دست وجود داشت. چنان که پارسیها با شیوهای «مهر»آمیز دست نمایندگان اقوام تابع را میگرفتند و به این ترتیب، هم به دوستی و هم پیمان میانشان تأكيد میکردند. در هم گره خوردن دستانِ حاملان اورنگ را نیز داشتیم که همدست شدن اقوام تابع برای برافراشتن اورنگ کشور پارس را نشان میداد. بر این مبنا، لقب درازدست برای اردشیر همان معنایی را داشته که آن را تا به امروز در زبان فارسی دری هم بازمییابیم.
تاریخنویسان غربی باستان این صفت را برای اردشیر به صورت ماکروخِئیر یونانی و لونگیمانوس (Longimanus) لاتین ثبت کردهاند و چون از این رمزگان خبر نداشتهاند، فرض کردهاند لابد دست راستش درازتر از دست چپش بوده است![1]
2. در زمانی که اردشیر بر دولت هخامنشی فرمان میراند، پیشرفتهترین دین از نظر پیچیدگی عقاید و جهانبینی، و انتزاعیترین و انسانمدارترین فلسفهی جهان، آیین زرتشتی بود. چنان که گفتیم، دستگاه نظری این دین به شکلی بسیار انتزاعی و پیچیده در سرودههای خودِ زرتشت صورتبندي شده است. از دوران زرتشت تا عصر هخامنشیان، دو تحول عمده در این دین رخ داد. نخست آن که زنجیرهای از شاگردان زرتشت، که مردی به نام سینا از شهر ری نامدارترینشان بود، آرای او را بسط دادند و عناصری آیینی را بدان افزودند و ساختاری منظم از سلسلهمراتب موجودات روحانی را به صورت امشاسپندان و هماوردانشان (کماله دیوان) در آن تشخیص دادند. این مرحله از تکامل دین زرتشتی احتمالاً همان است که با رهبری سینا انجام پذیرفته و متنِ یسنای هفتهات را پدید آورده است. ورود تقدس عدد هفت به آیین زرتشتی هم در این زمان انجام پذیرفته و بنابراین باید زمان باب شدن این عدد در میان مهرپرستان را به کمی پیش از آن (پیش از 1000 پ.م.) مربوط دانست. وامگيريِ رمزگان ستارهای و تفکیک هفت ماهیت مقدس (امشاسپندان و هورمزد)، نشانهی آغاز وامگیریهای متقابل میان آیین مهر و دین زرتشتی بود و این همان بود که تا زمان کوروش، به درآمیختن این دو و پیدایش دین زرتشتی جدید منتهی شد. روند یادشده تا میانهی دوران هخامنشی و دوران اردشیر یکم تا حدی پیش رفت که به تدوین سرودها و متنهاي مربوط به ایزدان دیگر ایرانی و ادغام شدنش در چارچوب دین زرتشتی منتهی شد. این روند از دوران اردشیر نخست آغاز شد و در زمان اردشیر دوم به سرانجام رسید.
امروز مهمترین سندی که از این روند در دست داریم، بخشی از اوستاست که با گویشی متفاوت و جدیدتر از زبان اوستایی ویراسته شده و به همین دلیل هم اوستای نو خوانده میشود. بخشی از این متنها سرودهایی بسیار کهنسال به نام یشتها هستند که در ستایش ایزدان باستانی آریاییاند و از بیرون به درون سرمشق زرتشتی راه یافتهاند. یشتها روی هم رفته 21 سرود هستند که در میانشان دو ردهی كاملاً متمایز دیده میشود. یک رده سرودهایی هستند که در چارچوب باورهای زرتشتی سروده شدهاند و موجودات مقدس زرتشتی را میستایند. اينها عبارتند از: هرمزدیشت، اردیبهشتیشت، خردادیشت، دینیشت و اَرتَهیشت. گروه دیگری نیز در این میان وجود دارند که آشکارا به دین ایزدان پیشازرتشتی وابستهاند و از بافت زبانیشان پیداست که گاه قدمتی بیش از گاهان زرتشت یا همپایهی آن دارند.[2] مهمترین اينها عبارتند از آبانیشت و مهریشت. این دستهها را به ترتیب ردهی زرتشتی و پیشازرتشتی خواهم نامید.
این دو رده را میتوان با این متغیرها از هم تفکیک کرد:
نخست – بر مبنای اندازه. یشتهای پیشازرتشتی طولانیتر از یشتهای زرتشتی هستند. آبانیشت 2900 واژه و 132 بند، تیریشت 1780 واژه و 62 بند، درواسپیشت یا گوشیشت 780 واژه و 33 بند، مهریشت چهار هزار واژه و 145 بند، سروشیشتهادخت هزار واژه و 23 بند، رشنیشت 800 واژه و 47 بند، بهرامیشت 1700 واژه و 64 بند، رامیشت 1500 واژه و 58 بند، ارتیشت 1660 واژه و 62 بند، زمیادیشت 3160 واژه و 97 بند و فروردینیشت 4600 واژه و 158 بند دارند. اينها بدنهی یشتهای پیشازرتشتی را تشکیل میدهند. در مقابل هفتانیشت 450 واژه و 15 بند، خردادیشت 400 واژه و 11 بند، اردیبهشتیشت 600 واژه و 19 بند، دینیشت 560 واژه و 20 بند واژه دارند. در میان یشتهای زرتشتی تنها هرمزدیشت با 1100 واژه از مرز هزار واژه درمیگذرد.
در این میان طولانیترین یشت که فروردینیشت است، به ترکیبی از دو متن میماند. بخشهای آغازین آن همچون بقایای متنی مهرپرستانه است و نیمهی بزرگترش بافتی كاملاً زرتشتی دارد و حتا گاه دقيقاً از گاهان وامگيري شده است. از این رو، باید آن را متنی آمیخته دانست.
برخی از یشتها به پارههایی ابتر از متنی بزرگتر شباهت دارند. جالب آن که تقريباً همهي اينها با ستارگان ارتباط دارند و با توجه به خاستگاه مهرپرستانهی اخترشناسی جهان باستان، در جرگههای مغان مهری پدید آمدهاند. اما گویی بعدتر بخشهایی از آنها که با چارچوب زرتشتی همخوانی بیشتری داشته برگزیده شده یا تصادفاً از گزند حوادث در امان مانده است. اينها عبارتند از: خورشیدیشت (330 واژه و 7 بند)، ماهیشت (270 واژه و 7 بند)، اشتادیشت (300 واژه و 9 بند)، هومیشت (200 واژه و 3 بند)، و ونندیشت (160 واژه و 2 بند).
دوم – بر پایهی مضمون و بافت معنایی. از نظر محتوا، یشتهای زرتشتی همواره مفاهیمی انتزاعی و فلسفی مانند راستی (اشه/ اردیبهشت)، وجدان (دئنا) و کمال (خرداد) را ستایش میکنند و به تعبیری عناصر قدسی در آن دلالت فلسفی دارند. حتا هرمزدیشت که به سبک یشتهای پیشازرتشتی – به نظرم از روی سرودی در ستایش وای – تدوین شده، از «نامهای خداوند» نام میبرد و تقدس زبان را مطرح میکند و از این نظر بسیار پیشرفته و فلسفی مینماید. در مقابل یشتهای پیشازرتشتی به اموری مادی و ملموس و روشن اشاره میکنند. خواستهای یشتهای زرتشتی اموری جهانی و روشنفکرانه و فراگیر مانند چیرگی راستی بر دروغ و درهم شکستن اهریمن و رانده شدن پلیدی و پلشتی از هستی هستند، ولی در یشتهای پیشازرتشتی چیزهایی ساده و عینی و مربوط به زندگی روزانه درخواست شده است. مثلاً از ایزدان فرزندان فراوان و زنان بارور و اسبهای نیرومند و پیروزی در جنگ خواسته شده است.
سوم آن که در یشتهای زرتشتی یک گرانیگاه یگانه به نام اهورامزدا وجود دارد که خدای بزرگ و یکتاست. فروزههای او با نام امشاسپندان ستوده شدهاند و از نیروهای دیگری نیز که آشکارا از او فروپایهتر هستند نام برده شده است. اما چیرگی و برتری اهورامزدا مورد تردید نیست. در این متنها یا از خدایان کهن ایرانی یاد نشده، یا در کنار اهورامزدا و همچون دستنشاندهی وی بدانها اشاره شده است. در مقابل، در متنهاي پیشازرتشتی اشارهای غنی و فراوان به خدایان کهن ایرانی را میبینیم و ایشان معمولاً به تنهایی و همچون موجودی قدرقدرت نموده شدهاند. جالب است که در کهنترینِ یشتها میبینیم که نیروهای مقدسی مانند مهر و آناهیتا و باد و هوم و حتا فروهر درگذشتگان شریک کار آفریدگار هستند و گاه حتا اهورامزدا برایشان قربانی میکند. چنان که در جایی اهورامزدا به زرتشت میگوید که تیشتر را نیز «در شایستگیِ ستایش، در برازندگی نیایش، در سزاواری بزرگداشت و خوشنودکرد و درود و آفرین برابر با خود – که اهورامزدایم – آفریدم»[3]. در یشتهای پیشازرتشتی اشارههایی دست و دلبازانه به سایر ایزدان باستانی ایرانی وجود دارد در حالی که در یشتهای زرتشتی، هم اشارهی اندکی به ایشان دیده میشود و هم دقت شده تا همواره در برابر اهورامزدا موقعیتی فروپایهتر داشته باشند.
به همین ترتیب، در یشتهای زرتشتی اشارههای مکرری به دیوها و فرشتگان وجود دارد و معلوم است که دیوشناسی و فرشتهشناسی مشخصی در ذهن سراینده وجود داشته است. در یشتهای پیشازرتشتی از دیو و فرشته خبری نیست و تنها پهلوانان و ضدپهلوانانی انسانی رویاروی هم قرار دارند. در یشتهای زرتشتی نیروهای هماورد به لحاظ اخلاقی خالص هستند؛ یعنی، یا همواره نیکاند و یا سراسر اهریمنی هستند، در حالی که در یشتهای پیشازرتشتی چنین نیست. ایزدی مانند مهر میتواند خونخوار و نابودگر بنماید و در مقابل ضدپهلوانی مانند آژیدهاک و افراسیاب موجوداتی چالاک یا شجاع دانسته شدهاند.
کافی است به نام و نشان نیروهای مقدس یا پلید در یشتها بنگریم تا تفاوت روشن شود. برای آن که گرانیگاه تقدس و پلیدی در متن روشن شود، نامهایی را که چندین بار تکرار شده ابتدا آوردهام و اسمهایی که تنها یک یا دو بار بدانها اشاره شده را در دو کمان آوردهام. نامهای اصلیِ خارج کمان را نیز بر حسب اهمیت و شمار تکرار شدنشان قید کردهام. در یشتها این نیروها را هماورد هم میبینیم:
در هرمزدیشت: اهورامزدا، مانتره و نام خداوند، زرتشت (سروش، فروشیها، فر کیانی، آناهیتا، سپندارمذ، بهمن، اردیبهشت، شهریور، سپندارمذ، خرداد و امرداد، گوکرنَه، تیشتر، سپندمینو) در برابر دروغزنان، اهریمن، دیوان (پریان، جادوگران، کَویها، کرپنها، راهزنان، اشموغان، گرگان، دیوان مازندری، دیوان ورنه).
در هفتنیشت: اهورامزدا، امشاسپندان (بهمن، آشتی، چیستا، اردیبهشت، اَیریمَنایشیَه، سوکَه، شهریور، سپندارمذ، راتا، خرداد، یایریههوشتی، سال، امرداد، گوکرنَه، مهر، آذر، اپامنپات، اَمَه، بهرام، اوپرتات، سروش، رشن، فروشیها، ارشتاد، آبِ مزداآفریده، و زرتشت).
در اردیبهشتیشت: اهورامزدا، اردیبهشت، زرتشت، مانتره (امشاسپندان، ایریمن ایشیه، سوکه) در برابر اهریمن، دروغزنان (جادوگران، پریان، اشموغ، اژدهانژادان، گرگنژادان، تَرومیتی، پَیریمیتی، بادِ اباختر، ناخوشی، مرگ، زن روسپی، ستمکاران، پتیارگان، بدچشمان).
در خردادیشت: اهورامزدا، زرتشت، خرداد، امشاسپندان، مانتره (رشن) در برابر دروغ، نسو (هَشی، سَئِنی، بوجی، دروغزنان، جاوگران، پریان و کرپَن).
در آبانیشت: آناهیتا، اهورامزدا، زرتشت (هوشنگ، جمشید، فریدون، گرشاسپ، کیکاووس، کیخسرو، توس، جاماسپ، اشوزدَنگهه، ویستورو، یوئیشت، کیگشتاسپ، زریر) در برابر دروغزنان، کَویها و کرپنها (جادوگران، پریان، دیوان مازندری و ورنه، آژیدهاک، گَندروَه، افراسیاب، پسران خاندان ویسه، تورانیان، اَختیهَ، ارجاسپ، هومَهیَکَه، وندرمیش).
در خورشیدیشت: خورشید، اهورامزدا (امشاسپندان، مهر) در برابر تاریکی دیوآفریده (راهزنان و دزدان، مرشون).
در ماهیشت: ماه (اهورامزدا، امشاپسندان).
در تیریشت: تیشتر، اهورامزدا، زرتشت (ستویس، اپامنپات، آرش، پروین، هفتاورنگ، ونند، هوم، مهر) در برابر پریان و اپوش.
در درواسپیشت: درواسپ (هوشنگ، جمشید، فریدون، هوم، سیاوش، اغریرث، کیخسرو، زرتشت، کیگشتاسپ) در برابر دیوان مازندری، آژیدهاک، افراسیاب، اشتهاورونت، ارجاسپ، تثریاونت.
در مهریشت: مهر، سروش، رشن، اهورامزدا، زرتشت (فروشیها، باد، دامویشاوپمنه، نریوسنگ، اشی، بهرام، هوم، امشاسپندان، ارشتاد، تیشتر، سپندمینو، ماه و ستارگان) در برابر مهردروج (دیوان، پریان، خشم، اهریمن، بوشاسپ، دیوان ورنه).
در سروشیشتهادخت: سروش (زرتشت، مانتره، اشی، نریوسنگ، سپندمینو، امشاسپندان، اهورامزدا/ مزدا، رشن، مهر، باد، ارشتاد، اشی، چیستا، دین، داد دیوستیز) در برابر دروغ (دروغزن، راهزن، دزد، پریان، دیوان، اهریمن، دیوان مازندری، خشم).
در رشنیشت: رشن (زرتشت، مانتره، باد، دامویشاوپمنه، آناهیتا، ونند، هفتاورنگ، ستارگان، ماه، خورشید، ارشتاد).
در فروردینیشت: فروشیِ نیاکان، اهورامزدا، زرتشت، مهر (رشن، سپندارمذ، آناهیتا، مزدا، سپندمینو، ستویس، هفتاورنگ، گرشاسپ، سوشیانتها، دین، خورشید، مانتره، امشاسپندان، آذر، سروش، کیومرث، اپامنپات، مَدیوماه) در برابر دروغ، اهریمن (دیوان، تورانیها).
در بهرام یشت: بهرام، اهورامزدا، زرتشت (باد، اَمَه، کیکاووس، فریدون، رشن) در برابر (آژیدهاک، راهزن، روسپی، مهردروج، دیوان ویامبور، کویها، کرپنها).
در رامیشت: وای (بغ، آب، اهورامزدا، سپندمینو، هوشنگ، تهمورث، جمشید، فریدون، گرشاسپ، هوتئوسا، سپندمینو) در برابر اهریمن (دیوان مازندری و ورنه، جادوگران و پریان، آژیدهاک، هیتاسپ) .
در دینیشت: دانش، زرتشت.
در ارتیشت: اشی، زرتشت (چیستا، ارث، رسستات، اهورامزدا، امشاسپندان، هوم، سپندارمذ، سروش، رشن، دین، هوشنگ، جمشید، فریدون، هوم، کیخسرو، کیگشتاسپ) در برابر اهریمن (دیوان مازندری، زنان و شوهران خیانتکار) .
در اشتادیشت: اهورامزدا، زرتشت، اَشی، تیشتر، باد، اردیبهشت، مانتره، فره در برابر اهریمن، خشم، بوشاسپ، اَپوش، ملکوس.
در زمیادیشت: اهورامزدا (زرتشت، فرکیانی، امشاسپندان، سوشیانتها، هوشنگ، تهمورث، جمشید، مهر، فریدون، گرشاسپ، سپندمینو، آذر، اردیبهشت، اپامنپات، اشی، فره، کیقباد، کیخسرو، سیاوش، کیگشتاسپ، سوشیانت، استوتارته، خرداد، امرداد) در برابر اهریمن (دیوان، پریان، جادوگران، کرپنها، کویها، دیوان مازندری و دروغزنان ورنه، آژیدهاک، اژدها، گندروه، نه پسر پئنیه، پسران نیویک، هیتاسپ، ورشو، پیتونه، اشناویز، اکومن، خشم، افراسیاب، نثریاونت، پَشِنَه، ارجاسپ، زیریز، تریز) .
در هومیشت: هوم و زرتشت .
و در ونندیشت: ونند.
از نظر کنش متقابل میان انسان و خداوند، در یشتهای زرتشتی با ارتباطی زبانی و ارتباطی دو سویه و مکالمهگونه روبهرو هستیم که با واسطهي کلام مقدس (مانتره) انجام میپذیرد. نیروی فعال اصلی خودِ انسان است و اوست که، با کمک کلام، دروغ و اهریمن را شکست میدهد. در برابر، در یشتهای پیشازرتشتی ارتباط میان ایزدان و انسان یکسویه است و آدمیان بیشتر منفعل هستند و چیزی را در خواست میکنند. در حالی که تنها ایزدان هستند که تکاپو و کنشورزی دارند و کارهای اصلی را انجام میدهند. به بیان دیگر، اگر بخواهیم گذار از یشتهای پیشازرتشتی به زرتشتی را نشانهی تأثير فلسفهي زرتشتی در مردمان بدانیم، باید مهمترین نمود آن را ایزدزُدایی از آسمان و انتقال گرانیگاه تقدس و کنش بر روی زمین و درون خودِ انسان بدانیم و این سخنی است که برای نخستین بار آن را زرتشت در گاهان آموزش داد و بعدتر همچنان در قالب نگرش انسانخدامدارانه در عرفان ایرانی باقی ماند.
از نظر روایی هم یشتهای پیشازرتشتی شاعرانه و رنگین و شعرگونه هستند، در حالی که در یشتهای زرتشتی کلام ساده و منطقی و خشک بیان شده است. معمولاً در یشتهای پیشازرتشتی صحنههای نبرد و مراسم قربانی و ظهور باشکوه خدایان و چیزهایی از این دست توصیف شده است. در حالی که یشتهای زرتشتی بیشتر پرسش و پاسخ میان زرتشت و اهورامزدا هستند.
از این رو، دو حدس میتوان در مورد این رده از متنها زد. نخست آن که بر مبنای الگوی گاهان و بنابراین توسط نویسندگانی زرتشتی نوشته شدهاند. دوم آن که ساختار ذهنی ایشان با سرایندگان یشتهای غیرزرتشتی متفاوت بوده است. از سویی انتزاعی و فلسفی میاندیشیدهاند و گفتوگوی دو نفره برایشان اهمیت داشته، و از سوی دیگر مفاهیمی کلان و خالص را در ذهن داشتهاند و آشکارا برای زبان تقدس قایل بودهاند. ناگفته نماند که، بر خلاف تصور عمومی، ساختار ادبیِ مبتنی بر مکالمهی دو تن در مورد موضوعی فلسفی و انتزاعی ابداعی یونانی نیست و افلاطون نخستین به کار برندهی آن نبوده است. نخستین شکل از این ساخت ادبی را در گاهان میبینیم و در یشتها و یسنهها شکل پختهتری از آن را بازمییابیم. متنهاي اوستایی که این محتوای فلسفی و ساخت روایی را دارند، بین پانصد تا هفتصد سال پیش از افلاطون پدید آمدهاند. با توجه به یکی بودنِ دستگاه فلسفی و نظام مفاهیم افلاطون با آنچه در اوستا میبینیم، تردیدی ندارم که افلاطون این ساخت ادبی را مانند محتوای فلسفیاش از زرتشتیان وام گرفته است.
از نظر بلاغی و شیوایی کلام، دانش من در زبان اوستایی چندان نیست که بتوانم نظری قطعی بدهم، اما به گمانم ضرباهنگ یشتهای پیشازرتشتی موزونتر و بافت کلام در آنها زیباتر است. این بدان معناست که حدس میزنم یشتهای زرتشتی توسط کسانی سروده شده باشد که زبان مادریشان اوستایی نبوده و احتمالاً در حوالی زمان انقراض این زبان میزیستهاند.
3. چنان که در کتاب اسطورهشناسی آسمان شبانه نشان دادهام، خاستگاه تقدس عدد هفت به باورهای مهرپرستان باستانی باز میگردد. مغانی که برای نخستین بار عدد هفت را به دلیل پیوندش با هفت اخترِ آسمانی مقدس پنداشتند، همان کسانی بودند که آنها را به شکل امروزین نامگذاری کردند. این که ایشان نام مهر را برای بزرگترين و مهمترین اختر یعنی خورشید برگزیدند، نشانگر مهرپرست بودنشان است. این همتا انگاشتن مهر و خورشید همان بود که بعدتر در قالب کشتی گرفتن مهر و خورشید و متحد شدن این دو با هم در اساطیر میترایی رومی بازتاب یافت. مهمترین دلیل بر این که نامگذاری اختران، به افتخار خدایان کهن ایرانی، محصولی ایرانی و مهرپرستانه بوده این است که مهر – که همتایش در یونان و روم و ميانرودان ایزدی ردهی دوم است – به عنوان همتای خورشید برگزیده شد و خدای آسمان (هورمزد، زئوس، ژوپیتر، مردوک) که به قاعده باید به عنوان مهمترین ایزد با خورشید یکسان انگاشته شود، با سیارهای دوردست و کمنور مانند برجیس یکی گرفته شده بود. در آن کتاب بحث کردهام که دلیلِ این نامگذاری غریب آن است که دستگاه اخترشناسی کهن مهرپرستان از همان دوران زرتشت تنها پنج ستاره را میشناخته و این خاستگاه تقدس عدد پنج اوستایی هم هست. کشف دو اخترِ دوردستتر و کمنورتر (کیوان و برجیس) در زمانی رخ داد که مهرپرستان شروع به پذیرش دستگاه فلسفی زرتشتی کرده بودند و به این ترتیب این دو اختر را با نام اهورامزدا و اهریمن/ زروان نامگذاری کردند.
از این بحثها برمیآید که دورانِ گذار از تقدس عدد پنج به عدد هفت، با تحولی در بینش نجومی و کیهانشناسی ایرانیان باستان همراه بوده است. این مقطعِ زمانی، بنا بر حدس من، با دوران سینا و حدود 1000 پ.م. مصادف میشود و این اولین باری است که نام تقدس هفت را با دلالتی اخترشناسانه در منابع اوستایی میبینیم. با وجود اين، نظام پنج عنصریِ باستانی و برداشت نوظهوری که به تقدس هفت باور داشت تا مدتها در کنار هم باقی ماندند و به رقابت با هم ادامه دادند. در واقع، اگر به منابع اوستایی بنگریم بخشهایی که به طور خالص زرتشتی هستند و ادامهی مکتب یکتاپرستانهي گاهان محسوب میشوند – مانند هفتهات و یسنهها – را انباشته از ارجاع به عدد پنج میبینیم و در مقابل در یشتها به عدد هفت زیاد برمیخوریم، و این هم به طور خاص در یشتهای پیشازرتشتی زیاد دیده میشود. یعنی چنین مینماید که سنت زرتشتی همچنان بر تقدس عدد پنج پافشاری میکرده، در حالی که ادیان دیگرِ ایرانی که ساختاری سازماننایافتهتر و اصول فلسفی تدوینناشدهای داشتهاند، آزادانه در این مورد به حرکت درآمده و زودتر عدد هفت را پذیرفته باشند.
این بحثِ اعداد از آن رو برای ما مهم است که میتوان، بر مبنایش گرایشهای فکریِ نویسندگان، بخشهای گوناگون اوستای نو را از هم تفکیک کرد. مثلاً در میانهی فروردینیشت، که سراسر پر از تقسیمبندیهای پنجتایی است، کردهی 23 وجود دارد که در آن امشاسپندان ستوده شدهاند و گویی که عمدی در تأكيد بر عدد هفت وجود داشته باشد در موردشان گفته شده که: « هر هفت یکسان میاندیشند، هر هفت یکسان سخن میگویند، هر هفت کرداری یکسان دارند، که در اندیشه و گفتار و کردار یکساناند و همه را یک پدر و یک سرور است: اهورامزدا»[4]. این نشان میدهد که کردهی 23 توسط ویراستاری افزوده شده که در چارچوبی متفاوت میاندیشیده و موجودات مقدس زرتشتی را در قالب نوخاستهی هفتگانی فهم میکرده است و کوشیده تا عدد هفتِ میترایی را با تأكيد بر امشاسپندان در دستگاه زرتشتی حفظ کند.
مرور ارجاعهای یشتها به عدد هفت، به روشنی معلوم میشود که پیوندی میان این عدد و ایزدان باستانی ایرانی برقرار بوده است. در خورشیدیشت[5] به هفت کشور اشاره شده و در تیریشت گفته شده که باد است كه ابر و تگرگ و باران را به هفت كشور میراند.[6] آژیدهاک وقتی برای پیروزی بر ایرانیان در شهرِ بَوری (بابل) برای آناهیتا قربانی کرد از او خواست تا وی را بر هفت کشور چیره نماید تا بتواند این سرزمينها را از جمعیت خالی کند.[7] این درخواست هنگامی که بر بالش و فرش زرین نشست و در برابر خود برسم گسترد و برای وایو قربانی داد هم تکرار شد.[8] از جبههی مقابل، كیكاووس نخستین کسی بود که در دستیابی به شهریاری بر هفت كشور كامروا گشت.[9] در جایی دیگر میخوانیم که خودِ هفت نیروی مقدس – اهورامزدا و امشاسپندان – همچون موبدان به خواندن سرودهای دینی میپردازند و آوای نیایش مهر مانند ایشان در گرداگرد زمین میپیچد و به هفت سرزمین میرسد.[10]
بیشترین تکرار عدد هفت در مهریشت دیده میشود و جالب است که در اينجا با اشارههایی روشن به جغرافیای هفت بخشی و سلسلهمراتب اجتماعی چهارگانی سر و کار داریم که احتمالاً در این شکل اخیر در ابتدای دوران هخامنشیان شکل گرفتهاند:
… آن که برای گسترش دین نیک در همهجا نمایان شد و جای گزید و بر هفت کشور فروغ افشاند
83. … آن که شهریار کشور به راستی دستان را برآورده و به یاریاش همیخواند. آن که شهربان به راستی دستان را برآورده و به یاریاش همیخواند.
84. آن که دهخدا به راستی دستان را برآورده و به یاریاش همیخواند. آن که خانهخدا به راستی دستان را برآورده و به یاریاش همیخواند. در هر جا که دو تن یکدیگر را به پشتیبانی برخیزند، به راستی دستان را برآوردهاند و به یاریاش همیخوانند. در هر جا که درویشی پیرو دین، از آنچه از آن اوست بیبهره مانده باشد، به راستی دستان را برآورده و به یاریاش همیخواند.
85. گلهمندی که نزد او گلهگزاری کند، آوایش – اگر در نماز آوایش را بلند کند – تا ستارگان زبرین برسد و گرداگرد زمین بپیچد و بر هفت کشور زمین پراکنده شود[12].
آنچه در این بندها اهمیت دارد، ایجاد ارتباط میان لایهبندی نظم اجتماعی و تقسیمبندی هفتگانهي کشورهای زمین است. این که هفت کشور مورد نظر چه هستند را میتوان در بندی دیگر از همین یشت دید:
مهر توانا بر اَرزَه، سَوَه، فردرفش، ویدرفش، وُروبَرشن، وُروجَرشن، و بر این کشور خونیراس درخشان، پناهگاه بیگزند و آرامگاه ستوران بنگرد[13].
هفت کشوری که نامشان در این بند آمده به اوستایی عبارتند از سَوَهی ()، اَرِزَهی ()، فْرَدَذَفشو ()، ویدَذَفشو ()، وُئوروبَرِشتی ()، وُئوروجَرِشتی () و خَونیرَث ( ).
نام این هفت سرزمین را باری دیگر در رشنیشت[14] نیز میبینیم و با توجه به پیوند میان رشن و مهر، معلوم است که این ردهبندی در جرگهی مهرپرستان رواج داشته است.
4. بندهای دیگری هم در مهریشت هستند که به پیوند مهر و کشورِ ایران – به عنوان یک واحد سرزمینی و سیاسی – دلالت میکنند. این ارتباط البته معقول و مستدل هم هست، چرا که مهرپرستی در اصل آیین رایج در میان شهسواران و جنگاورانی پارسی بوده که بدنهی فاتحان قلمرو هخامنشی را تشکیل میدادهاند و قاعدتاً بیشترین انگیزه و توان را برای صورتبندي کلیت این قلمرو در چارچوبی دینی داشتهاند.
پیوند میان مهر و کشور را در سیمای پهلوانان باستانی و شاهان جنگاور نیز میتوان بازجست. در آبانیشت، خسرو یکی از شاهان بزرگی است که برای دستیابی به حکومت ایرانزمین برای آناهیتا قربانی میکند. او طبق معمول صد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند را این بار در کرانهی دریاچهی چیچَست قربانی کرد و از آناهیتا خواست تا بر همهی دیوها و مردمان و جادوان و پریان و کویها و کرپنها چیره شود. همچنين دو خواستِ دیگر داشت که در فهرست خواستهای سایر شاهانِ فهرستشده در آبانیشت یگانه است. درخواستهای او آن بود که گردونهی جنگیاش در نبردها همواره پیشاپیش سایرین بتازد و خودش و رزمآورانش هرگز به دام دشمنانی که سواره به نبردشان میشتابند، نیفتند.[15] از این خواستها آشکار میشود که کیخسرو پادشاهی رزمجو و جنگاور بوده است. در کل اوستا، هر جا که نام خسرو آورده شده، لقبِ «پهلوان سرزمينهاي ایرانی» و «استوار دارندهی کشور» برایش شایسته دانسته شده است.[16]
آنچه در مورد این بندها اهمیت دارد آن است که برای اشاره به هفت سرزمین از واژهی اوستایی کَرْشْوَر
() استفاده شده که همان کشور در زبان فارسی امروزین است. با وجود اين، هر گاه سرزمينهاي ایرانی و قلمرو مرکزی جهان مورد نظر باشد تنها از واژهی دَخیوم ( ) استفاده شده که دقيقاً همان دَهیوم پارسی باستان است.
… مهری را که درگرداگرد کشور است میستاییم.
مهری را که میان کشور است میستاییم.
مهری را که در کشور است میستاییم.
مهری را که بر فراز کشور است میستاییم.
مهری را که در زیر کشور است میستاییم.
مهری را که در پیش کشور است میستاییم.
مهری را که در پس کشور است میستاییم[17].
در فروردینیشت هم کلمهی دخیوم را در تعبیری مشابه میبینیم:
« فروشیهای مردان اشون در همهی سرزمينها را میستاییم.
فروشیهای زنان اشون در همهی سرزمينها را میستاییم.
همهی فروشیهای نیک توانای پاک اشونان را از کیومرث تا سوشیانس پیروزمند میستاییم»[18].:ر زمانی که هم کلمهی دخیوم را در تعبیری مشابه میبینیم. آشکارا گشایی هخامنشیان در درون این نگاه مهرپرستانه صورتبندی میشده و بق
در اينجا هم کلمهی سرزمین همان دَخیوم است. آشکار است که این بندها به تصویری کیهانی و اساطیری از مکان و زمان اشاره میکنند. فروشیِ تمام پارسایان در کل جغرافیا (همهی سرزمینها) و کل تاریخ (از کیومرث تا سوشیانس) ستوده شده است. کاربردی از این دست برای این واژه در منابع پارسی باستان دیده نمیشود و روشن است که برداشت فروردینیشت، با وجود عامتر بودن، به کاربرد قدیمیتر و غیردقیقِ این واژه مربوط میشود. چنان که در بند پیشینِ آنچه نقل شد، از همین واژه برای اشاره به سرزمین داههها (داهَنام دَخیونام) و سرزمین ساینیها (ساینینام دَخیونام) اشاره شده که از قبایل کوچگرد آریایی بودند و اولی احتمالاً جد اشکانیان محسوب میشود. این بند بدان دلیل اهمیت دارد که ترکیبی مشابه را در منابع پارسی باستان هم داریم. چون خشایارشا در کتیبهای در فهرست سرزمينهاي (دَهیوم) هخامنشی از داههها هم نام برده است. اما در آنجا کلمهی سرزمین به عنوان قلمرو جغرافیایی مشخصی به کار گرفته شده که توسط ديوانسالاري دولتی متمرکز سازماندهی میشود. نام داههها هم تنها به عنوان برچسبی برای یکی از این استانها معنی دارد. در مقابل، در اوستا این داههها هستند که اهمیت دارند و سرزمین داههها به سادگی جایی است که این قبیله در آن زندگی میکنند، همان طور که جای زندگی ساینیها هم سرزمین ساینیها خوانده شده است.
بندهای مهریشت هم نشان میدهد که در زمان تولید این متن، تقسیمبندی جغرافیایی مدون و دقیقی در مورد جایگیری سرزمينهاي واقعی در کنار هم وجود نداشته است. سرایندهی این متن به سادگی هفت «کشور» را از هم تقکیک کرده که قلمرو ایرانیان – یعنی خونیرث – در میانهی آن قرار دارد، و بعد برای اشاره به آن از دَخیوم استفاده کرده است. کاربرد واژهی دَهیوم برای استانهای شاهنشاهی هخامنشی و استفاده از «کشور» برای اشاره به قلمروهای کلانترِ جغرافیایی دقيقاً با این کاربرد همخوانی دارد و همچون شکلِ تکاملیافتهی آن مینماید. یعنی معقول است اگر فرض کنیم ديوانسالاران هخامنشی هنگام نامگذاری واحدهای سلسلهمراتبیِ قلمروهای تابع خود، به سنت دینیِ شهسواران پارسی مراجعه کرده و از کلیدواژگان مرسوم در زمان خود بهره برده باشند. به خصوص که به احتمال زیاد بخشی از انگیزه و چارچوبِ ایدئولوژیکِ جهانگشایی هخامنشیان در درون این نگاه مهرپرستانه صورتبندي میشده و بیتردید بخش مهمی از آن توسط قبایل پایبند به این آیین به انجام رسیده است.
در کنار این بندها، که کاربردی کهنتر و نادقیقتر از کلمات کشور و دخیوم را نشان میدهند و بر تدوین شدنشان در دوران پیشاهخامنشی -مردمیریان اقوام گوناگون دست مییافتهاند. گزارشهایی از این دینِ ایرانی غیرزرتشتی در آثار یونانیها باقی مانده است. مثلا که ایگواهی میدهند، بندهای دیگری را داریم که به نظم اجتماعیای خاص اشاره میکنند. نظمی سلسلهمراتبی که چهار پایگان را در بر میگیرد و به این شکل در دوران هخامنشیان پدید آمده است.
در مهریشت، دیدیم که مهر ماهیتی ملی دارد؛ یعنی همان ایزدی است كه به سرزمينهاي ایرانی خانمانهایی خوش و سرشار از سازگاری و آرامش میبخشد.[19] او از طرف دیگر به سلسلهمراتب جامعهی كهن ایرانی نیز مربوط است. مردمان در تمام پایگان و ردهها او را میپرستند و همه (خانهخدا، دهخدا، شهربان و شهریار) از مهردروج بودن گریزان هستند.[20] اما گویی این پرستش ساختاری متمایز و تخصصیافته دارد، چرا كه مهر، بسته به پایه و رتبهی مهردروجان، خانه، ده، شهر یا كشورشان را ویران میكند.[21] به همین ترتیب، اگر مردمان از مهردروج بودن پرهیز كنند، اوست كه كشور را پیروزی و نیرو میبخشد.[22] در میان دعاهای او، پریستاران تأكيد میكنند كه قصد ندارند از كشورِ او، روستایش، شهرش و خانمانش جدا شوند.[23] بنابراین پیوند مهر با پیمانی كه فرد را در سطوح گوناگون به جامعهاش مربوط میكند، آشكار میشود.
آن که هیچ کس نتواند با او مهردروج باشد، نه خانهخدا، نه دهخدا، نه شهربان و نه شهریار. اگر خانهخدا یا دهخدا یا شهربان یا شهریار مهردروج باشند، مهر خشمگینِ و آزرده خانه و ده و شهر و کشور و بزرگان خانواده و سران روستا و سروران شهر و شهریاران کشور را تباه کند.[24]
ما خواستاریم که پشتیبان کشور تو باشیم. ما نمیخواهیم از کشور تو جدا شویم. ما نمیخواهیم از خانمان، روستا، شهر و کشور جدا شویم. جز این مباد تا آن مهر نیرومند بازوان، ما را از گزند دشمن نگاه دارد.[25]
5. اشاره به سلسلهمراتب چهارگانهی اجتماعی را در بخشهای گوناگون یشتها میتوان دید. در آبانیشت اهورامزدا کسی است که به آناهیتا نیرو بخشیده تا خانه، روستا، شهر و کشور را بپرورد و پشتیبان باشد.[26] ارتباط با با این سطوح تنها به مهر منحصر نیست، چون مثلاً هوم هم، همچون مهر، سرزمينهاي ایرانی را در برابر كینه و خشم دشمنان پاسداری میكند و قدرتِ پا، زورمندی دست، سوی چشم و تیزی گوش كسانی را میگیرد كه به خانمان و روستا و شهر و كشور ایرانی هجوم برند.[27]
پس سلسلهمراتبی چهارتایی وجود دارد که به رهبری سیاسی مربوط میشود و سطوح خانمان، روستا، شهر و کل کشور را شامل میشود. این دقيقاً همان سامان سیاسی حاکم در دولت هخامنشی است که ردپایش را در الواح تختجمشيد میبینیم. بر مبنای اسناد بازمانده از بابل میدانیم که هخامنشیان در این منطقه از سلسلهمراتبی اداری بهره میبردند که سابقهاش به دوران آشوریها میرسیده است. مثلاً گوباروی اول و دوم و اوشتانو که در قرن ششم و انتهای قرن پنجم شهربانان بابل بودند مانند فرمانداران آشوری لقبِ «پِهاتو» – یا «بِلپِهاتو» – را داشتهاند.[28] این را هم میدانیم که در دوران داریوش بزرگ نوعی اصلاح ریشهدار در دستگاه ديوانسالاري انجام پذیرفته و بخشی از مشاغل و مقامهای دولتی بازآرایی شده است. با وجود اين، الگوی عمومی سلسلهمراتب قدرت احتمالاً همان بوده که بر اساس الگویی ایلامی- بابلی از دوران کوروش رایج بوده است. بر مبنای این چارچوب، والاترین مقام پس از شاهنشاه، شهربان («خشترَهپاوَن» در پارسی باستان و «اَهشَدراپانو» در بابلی) بوده است.[29] این مقامی است که بر یک استان یا سرزمین یا دهیوم فرمان میرانده است. وسعت قلمرو شهربانان از بیشتر پادشاهان بزرگ دوران پیشاهخامنشی بزرگتر بوده است. مثلاً شهربانان مصر با حکم راندن بر لیبی و اتیوپی و بخشهایی از سودان، بر قلمرویی بزرگتر از بیشتر فراعنهی مصر سیطره داشتند. به همین ترتیب، شهربان ماد قلمرو باستانی پادشاهی اورارتو و آشور و گوتیوم را در اختیار داشت. پس از او مقامی قرار داشت که در پارسی باستان «وَردَنَهپاتی» و در بابلی از همین ریشه به شکل «اومَرزَنَهپَتا» نوشته میشد.[30] بخشِ نخست این واژه همان است که در کلمهی فارسی دری «برزن» باقی مانده است و بخش دوم نیز پسوند «- بَد» به معنای نگهدارنده و بر پای دارنده معنی میدهد. بنابراین میتوان آن را دقيقاً مترادف با شهردار امروزین دانست. شهرداران هخامنشی موقعیتی نزدیک به شاهان باستانیِ حاکم بر یک دولتشهر را اشغال میکردند. پس از ایشان رؤسای قبیله و مردانِ راهبرِ یک خانوار قرار میگرفتند که به این ترتیب سلسلهمراتب سیاسی درون یک شهر را برمیساختند.
جالب آن که تنها در فروردینیشت، که به خاطر تکرار همهچیز در پایگانی پنج پلهای اهمیت دارد، این سلسلهمراتب اجتماعی به شکلی متفاوت نقل شده است. در این متن به چهار پلهی خانمان () و روستا () و شهر () و سرزمین ()، نام دیگری افزوده شده که عبارت است از زَرتوشتوم ().[31]
زرتشتوم یعنی شبیه به زرتشت و انگار لقبی بوده که به رهبر مغان زرتشتی منسوب بوده است. در مورد این کلمه یک چیز دیگر هم میدانیم و آن هم این که مقر و محل فرمانروایی زرتشتوم شهر ری بوده است. این شهر همچنان مهمترین مرکز مغان باقی ماند تا آن که همین لقب در دوران پس از اسلام به مَسمغان (مِهمغان، یعنی بزرگِ مغان) تغییر یافت. تختگاه مسمغان در دوران اسلامی نیز ری بود تا آن که در قرن سوم هجری به تدریج زیر فشار طاهریان از اقتدارشان کاسته شد و بعدتر در عصر سامانیان كاملاً از میان رفتند و دژِ بزرگشان ویران شد و غارت گشت. در مورد ری این نکته را هم میدانیم[32] که حکومتش از دیرباز بر عهدهی سه مغ بوده است، و انگار یکی از این سه تن همان زرتوشتوم بوده باشد. بر این مبنا، میتوان با اطمینان زیادی حدس زد که فروردینیشت در شهر ری نوشته شده است.
اما از همه جالبتر این که در بندی از مهریشت ارتباط میان اعضای کشور در پیوند با این چهار لایهی سلسلهمراتبی تا حدودی کمّی شده است و استواری پیوند میانشان با واحدِ «مهر» سنجیده شده است.
115. … ای مهر فراخ چراگاه! ای سروری که با خانهخدا، با دهخدا، با شهربان، با شهریار و با زرتشتوم پیوند داری.
116. مهر در میان دو همسر بیست، میان دو همکار سی، میان دو خویشاوند چهل، میان دو همسایه پنجاه، میان دو آذربان شصت، میان دو شاگرد و آموزگار هفتاد، میان داماد و پدرزن هشتاد، میان دو برادر نود،…
117. … میان پدر و مادر با پسر صد، میان (مردم) دو کشور هزار و میان (پیروان) دین مزداپرستی ده هزار است[33].
6. متونی که شرحشان گذشت، بخشهایی از اوستا هستند که دو گرایش فکری را با هم جمع میکنند. از سویی ایدهی کهنسال و قدیمیِ پیوند مهر و سرزمین ایران، و شور سلحشورانه برای دفاع از آن و گسترش دادنش در هفت اقلیم، که خاستگاهی مهرپرستانه دارد و در طبقهی ارتشتاران ریشه دوانده و سابقهاش به دوران پیشازرتشتی میرسد. از سوی دیگر، دیدگاه فلسفیتر و زرتشتیِ مربوط به نظم اجتماعی و سلسلهمراتب چهارگانهي آن را داریم که بر مبنای الگوی سازماندهی سیاسی دوران هخامنشی تدوین شده و تا حدودی با الگوی پنجتایی کهنترِ زرتشتی گره خورده است. این الگوی اخیر، انگار در شهر ری تدوین شده و در همان جا با بافتار مهرپرستانهی پیشگفته درآمیخته باشد.
چنان که به زودی نشان خواهم داد، در دوران اردشیر نخست هخامنشی جنبشی دینی در ایرانزمین آغاز شد که مبتنی بر پیکربندی امور دینی در قالب و چارچوبی سیاسی بود. صریحترین و دقیقترین گزارشی که در این مورد برایمان باقی مانده، به تدوین و بازسازی دین یهود در اورشلیم مربوط میشود، اما با توجه به شباهتها میان آنچه در عصر اردشیر یکم در تورات تدوین شد و آنچه در اوستا به تفصیل دیدیم، میتوان فرض کرد که ترکیب دو ایدهی یادشده نیز در دوران اردشیر نخست آغاز شده باشد یا دستکم تا پایان دوران زمامداري او (ربع آخر قرن پنجم پ.م.) به وضعیتی نهایی و پخته دست یافته باشد.
ورود مفهوم مهر به محور مرکزی سازماندهی اجتماعی ایرانی، به این ترتیب، قدمتی بسیار زیاد دارد. این همان است که تا پایان عصر ساسانی کمابیش با همین چارچوب اوستاییاش باقی بود و بعد از آن در دوران اسلامی با جایگزین شدن مفهوم مهر با عشق همچنان استخوانبندی عرفان ایرانی را شکل داد و در عمل تا به امروز هم باقی مانده است. یکپارچگی ایرانزمین بر این مبنا شکل گرفت و باقی ماند، چنان که وقتی هزارهها بعد مردی از اهالی اسپانیا به زبان عربی شرحی جغرافیایی در مورد جهانِ روزگار خود مینوشت، ایرانزمین را همچنان مرکز جهان دانست و حد و مرزش را نیز با آنچه در عصر هخامنشی تعریف شده بود یکسان گرفت.
ابوالقاسم صاعد بن احمد بن صاعد، که به قاضی صاعد اندلسی شهرت دارد، در کتاب التعریف بطبقات الامم نوشته که: « نخستین امت زمین پارسیان (الفرس)اند که محل سکونتشان میانهی بخش آباد زمین (ربع مسکون) است. حدود کشورشان چنین است: جبال در شمال عراق تا همدان و قم و کاشان و جز آن، از ارمنستان تا آذربایجان و طبرستان و ری و طالقان و گرگان تا سرزمین خراسان که دو شهر مرو و سرخس و هرات و خوارزم تا بلخ و بخارا و سمرقند و فرغانه و چاچ در آن قرار گرفته است. کشورشان یکپارچه است و زبان همهشان یکی است که پارسی باشد».
- پلوتارک، اردشیر، کتاب نخست، 1، 11، 129. ↑
- Kellens, 1989 : 35-44. ↑
- تیریشت، کردهی 16، بند 50 و 52. ↑
- فروردینیشت، کرده 23، بند 83. ↑
- خورشیدیشت، بند 3. ↑
- تیریشت، كرده 6، بند 33. ↑
- آبانیشت، 8، 31-28. ↑
- رامیشت، 5، 21-19. ↑
- آبانیشت، كرده 12، بندهای 47-45. ↑
- مهریشت، كرده 23، بند 89. ↑
- مهریشت، کردهی 16، بند 64. ↑
- مهریشت، کردهی 22، بند 83 تا 85. ↑
- مهریشت، کردهی 4، بند 15. ↑
- رشنیشت، بندهای 16-9. ↑
- آبانیشت، 13، 50-49. ↑
- آبانیشت، 13، 49، ارتیشت، 7، 41 و 43. ↑
- مهریشت، کردهی 35، بند 144. ↑
- فروردینیشت، کردهي 31، بند 145. ↑
- مهریشت، كرده 1، بند 4. ↑
- مهریشت، كرده 5، بند 17. ↑
- مهریشت، كرده 5، بند 18. ↑
- مهریشت، كرده 7، بند 26. ↑
- مهریشت، كرده 19، بند 75. ↑
- مهریشت، کردهی 5، بند 17و 18. ↑
- مهریشت، کردهی 19، بند 75. ↑
- آبانیشت، کردهی نخست، بند 6. ↑
- یسنا، هات 9، بند 28. ↑
- داندامایف، 1388، ج. 8: 341. ↑
- داندامایف، 1388، ج. 8: 341. ↑
- داندامایف، 1388، ج. 8: 342. ↑
- فروردینیشت، کردهی 2، بند 21. ↑
- اذکائی، 1384: 53-15. ↑
- مهریشت، کردهی 29، بند 115 تا 117. ↑
ادامه مطلب: بخش ششم: دین هخامنشیان – گفتار ششم: دین یهودی (1)