بخش دوم عنصر انساني
فصل اول عنصر انسانی
چشم
شكل چشم انسان ويژه است و با چشم ساير نخستیها تفاوت ريختی آشكاری دارد. معمولاً در بررسی ريختشناسی چشم، به سه شاخص عمده توجه میكنند. يكی از آنها شاخص اندازهی صلبيه (SSI)[1] خوانده میشود و عبارت است از نسبت اندازهی صلبيه به قرنيه. ديگری نسبت ارتفاع به عرض (WHR)[2] چشم است كه به اندازهی كافی گويا هست. سومی هم رنگ چشم است كه بنا بر تراكم رنگيزههای موجود در صلبيه و عنبيه سنجيده میشود. گروهی از دانشمندان ژاپنی اين سه شاخص را در 88 گونه از نخستیها اندازهگيری كردند و آن را با شيوهی زندگی و نوع تغذيهی صاحبانشان مرتبط يافتند.[3]
SSI، كه اندازهی نسبی صلبيه را بيان میكند، با وزن و طول بدن نسبت مستقيم دارد. هر چه اندازهی موجود کوچکتر باشد، جمجمه هم کوچکتر خواهد بود و بنابراين جای کمتری برای عضلات تكاندهندهی چشم در حدقه باقی خواهد ماند. نخستیهای كوچك معمولاً شبخيز هستند و بنابراين به قرنيه و مردمكی بزرگ نيازمندند كه بتواند كمبود تحرك چشمشان را جبران كند. به همين دليل هم اندازهی صلبيه به نفع گسترده شدن اين دو بخش، كاهش میيابد و الگويی ريختی توليد میشود كه به طور مشخص در تارسيهها و لوريسها ديده میشود. شكل ظاهری چشم اين جانوران به بخش رنگينِ قرنيه محدود میشود كه مردمكی درشت در وسطش قرار گرفته است. صلبيه به دليل رانده شدن به پشت حدقه از بيرون قابل مشاهده نيست.
گونههای بزرگتر نخستی، به دليل دارا بودن جمجمهای بزرگتر، جای بیشتری برای قرارگيری عضلات تكاندهندهی چشم دارند و معمولاً روزخيز هستند. در اين جانوران چشم مردمكی كوچك و صلبيهای گسترده دارد، و كوچك بودن ورودی نور به چشم با حركات زياد چشم و سيمكشی عصبی تنظيمكنندهی توجه و جهت نگاه جبران میشود.
با توجه به اینکه انسان بلندقامتترين نخستی است و يكی از سنگینترين بدنها را هم دارد، طبيعی است كه نوع دومِ چشم در او ديده شود. به اين دليل هم نسبت صلبيه به عنبيه/ قرنيه در چشم انسان زیاد است و اصولاً صلبيه از بيرون پلکها هم ديده میشود. انسان بيشترين مقدار SSI را در ميان كل نخستیها دارد و شامپانزه پس از او در مقام دوم قرار میگيرد. اين بدان معناست كه اندازهي نسبي صلبيه در چشم انسان بيشترين و اندازهي نسبي عنبيه در آن کمترين مقدار را در نخستیها دارد.
تغييراتِ شاخص عرض به ارتفاعِ چشم، نسبت مستقيمی با شيوهی زندگی نخستیها دارد. نخستیهای درختزی، با توجه ميراث شبخيز بودنشان، معمولاً چشمانی درشت دارند كه نسبت عرض به ارتفاع آن كم است. چشمان گِردِ لمورها و گالاگوها نمونهی خوبی از اين نوع چشمان است.
گونههای دشتزی، بر خلاف موجودات درختزی در محيطی زندگی میكنند كه تقارن فضای آن توسط خط افق شكسته شده است. در اين موجودات منظرهی پيش چشم به دو بخشِ زيرِ افق (زمين) و بالای افق (آسمان) تقسيم میشود كه اولی انباشته از محرکهای بينايی مهم و دومی تُنُكمايه و خالی است. محرکهای حسی مهم برای اين موجودات، معمولاً در راستای خط افق نسبت به ايشان حركت میكند. حال اين محرك میتواند به شكارچیای مربوط باشد كه به سوی موجود حمله كرده، يا شكاری كه از وی میگريزد.
بنابراين گونههايی كه بر روی زمين زندگی میكنند، بايد برای نگريستن در امتداد خط افق تخصص يابند. به همين دليل هم شكل چشم در اين موجودات عرضیتر است و چشمان به حالتی خطی و كشيده در چهره قرار میگيرند. انسان تخصصيافتهترين نخستی زمينزی است و شايد به همين دليل هم باشد كه WHR انسان در ميان نخستیها بيشينه است. اين دو مقدار، يعنی WHR و SSI در نوزاد انسان، مقاديری کمتر دارند و رشد تدريجیشان در روند بالغ شدن به شكل خاص چشم انسان میانجامد.
ويژگی ديگرِ چشم انسان، به رنگ صلبيه مربوط میشود. تقریباً در تمام نخستیها صلبيه همرنگ پوست بدن است و در نگاه اول از بقيهی بدن تشخيص داده نمیشود. اصولاً چشم بخشی حساس و آسيبپذير از بدن است و در تمام جانوران گرايشی فراگير برای استتار كردن و مخفی نمودنش از چشم دشمنان احتمالی وجود دارد. اين كار ممكن است مانند دلقكماهی با كشيده شدن خطی رنگی بر روی بدن و چشم انجام گيرد، يا با ايجاد لكههايی رنگی به شكل چشمهای دروغين در پشت بدن، مانند آنچه در لارو برخی از حشرات و بال پروانهها ديده میشود. اين روند استتار چشم، در رنگی بودن صلبيهی نخستیها هم ديده میشود و کاملاً عادی تلقی میشود.
در برخی از نخستیها اين قاعدهی استتاری بودن رنگ صلبيه نقض میشود. مثلاً صلبيهی ميمونهای ماكاك به رنگ خاكستری مات است و ميمون گُلدی[4] هم، با وجود صلبيهی استتاری قهوهای رنگش، در اطراف عنبيهاش حلقهای سفيد رنگ دارد.
در اين ميان چشم انسان يك استثنای مشخص است، چرا كه تنها صلبيهی سفيد در كل نخستیها را در اين گونه میبينيم. اين رنگ سفيد، در اثر رسوب كردن مواد پروتيدی در سطح صلبيه به وجود میآيد و از نظر تكاملی با اجتماعی بودن انسان گره خورده است. انسان تنها گونهی نخستی است كه چشمی چنین نمایان دارد. عنبيهی رنگی و صلبيهی سفيد، كه برجسته و آشكار شدن تخم چشم را به دنبال دارد، تنها در انسان ديده میشود. توجه داشته باشيد كه با توجه با شاخصهای ژنتيكی، جمعيت اوليهی انسانهای خردمندی كه در آفريقا تكامل يافتند سياهپوست بودهاند و صلبيهی سفيد هم در همانها برای اولين بار تكامل يافته است. حضور صلبيهای سفيد در چهرهای سياه، به ويژه هنگامی كه با عنبيهای رنگين همراه شود، آشكارا چشم را علامتگذاری میكند. به نظر میرسد در مسير تكامل و همگام با پيچيدهتر شدن ساخت جوامع و لزوم ايجاد ارتباط بيشتر با افراد همگونه، تشخيص اینکه فرد مقابل دارد به چه سمتی نگاه میكند از اهميتی زياد برخوردار شده است. در نتيجه، چشم با رنگي متمايز از پوست نشانهگذاري شده و منطقهي مربوط به مردمك، يعني بخش نشانگر جهت نگاه هم در اين ميان بار ديگر با نشانهاي رنگين مشخص شده است. در نتيجه، آدميان با يك نگاه به چهرهي هم ميتوانند چشم ديگري را تشخيص دهند و جهت نگاه وي را دريابند.
اين ارتباط چشمی، كه هماكنون نيز سادهترين شكل ارتباط غيركلامی در ميان آدميان میباشد، شاید يادگاری از روزگاران كهنی باشد كه هنوز زبان به عنوان ابزاری ارتباطی در انسان تكامل نيافته بود. صلبيهی چشم ما، كه شايد يكی از ابتدايیترين اشكال ارتباط روياروی معنادار را در بين افراد خويشاوند و همسايه ممكن میكرده، در همين مسير تكامل يافته است.[5] اهميت اين امر تا حدي است كه تصور موجودي با صلبيهي غيرسپيد و مردمك فاقد نشانهگذاري، به طور خودكار با غيرانساني بودنش گره خورده است. با نگاهي كوتاه به فيلمهاي ترسناك درمييابيم كه تقریباً همهي موجودات خطرناك و هيولاگونهي بازنمودهشده در آنها يكي از اين دو ويژگي را دارند: يا صلبيهشان رنگي است (در فيلمهاي بيگانه، ويرانگر، شكارچي،…)، و يا مردمكي آشكار در چشمشان ديده نميشود (جنگير، كلبهي وحشت و…).
موجودي كه چشمش، يا جهت نگاه كردنش نامشخص باشد تهديدكننده، غريبه، عجيب و خطرناك جلوه ميكند و موجوداتي كه چشم درشت و عنبيهي رنگي دارند (گربه، عروسكها و جانوران كارتوني)، مورد محبت و توجه ما واقع ميشوند. دليل اين امر اهميتي كليدي است كه ارتباط چشمي در ارتباطات «انساني» پيدا كرده است.
- – Sclera Size lndex ↑
- – Width Height Ratio ↑
- Kaboyashi and Koshima, 1997. ↑
- Callimico goeldii ↑
- Kaboyashi and Koshima,1997. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم- فصل اول – جامعهشناسی زيستی انسان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب