بخش نخست: جای و گاه کوروش بزرگ
گفتار نخست: بستر جغرافیاییِ جمعیت
1. جهانی که کوروش در آن زاده شد با دنیای امروزین ما تفاوتی بسیار داشت. در آغاز سدهي ششم پ.م. هنوز بخش عمدهی مساحت زمین زیستگاه مردمی بود که از کشاورزی و دامپروری، شهرنشینی، خط و نویسایی بهرهای نداشتند. در آن زمان، هر چند دو و نيم هزاره از آغاز انقلاب كشاورزي ميگذشت و تمدنهاي نويساي دارای تاريخ مدون براي بيش از بيستوپنج سده بر زمين حضور داشتند، همچنان بخش عمدهي جغرافياي انسانيِ گيتي با اين مفاهيم بيگانه بودند. در 556 پ.م. تراكم و سطح پيچيدگي تمدنهاي يكجانشين و كشاورز در چهار قلمروِ انساني[1] به شكلي نامتعادل توزيع شده بود. در قلمروِ قارهي آمريكا، زندگي كشاورزانه سابقهاي پانصد ششصد ساله داشت. در اين قلمرو كشاورزي و رمهداري و شهرسازي به شكلي مستقل و جدا از ساير بخشهاي گيتي ابداع شده بود. در زمان مورد نظر ما، سرزمينهايي كه با اين فنون آشنا بودند مساحتي بسيار اندك را در بر ميگرفتند و در نوار نازك آمريكاي مركزي و بخشهاي شمالي آمريكاي جنوبي متمركز بودند.
با این وجود، چنان كه از سبك زندگي كشاورزانه و شيوهي توليد غذایشان برميآيد، همین جاها از بيشترين تراكم جمعيت در اين قلمرو برخوردار بودند. در اين هنگام تمدن مكزيك و تمدنهاي پراكنده در حاشیهی شمالي آمريكاي جنوبي هر يك حدود يك ميليون نفر جمعيت داشتند.[2] در اين قلمرو هنوز دولت به معناي واقعي كلمه پديد نيامده بود و بخش عمدهي جمعيت در دهكدههايي كشاورز پراكنده بودند كه گرانيگاههايي جمعيتي را به صورت مراكز آييني در ميان خود داشت. در بقيهي بخشهاي قلمرو آمريكا جمعيتي گردآورنده و شكارچي با تراكمي اندك پراكنده شده بودند. در قلمرو آفريقايي، كه بخشهاي زير صحراي بزرگ آفريقا را در بر ميگرفت، فنون كشاورزي به تازگي از مجراي رود نيل رسوخ كرده بود. در اين هنگام تقريباً تمام بدنهي قلمرو آفريقا از جمعيتي پيشاكشاورزي تشكيل شده بود. تنها استثنا در اين ميان به سودان و اتيوپي مربوط ميشد كه دنبالهي مراكز كشاورزانهي نيل بودند و در اين هنگام بين يك تا يكونيم ميليون نفر جمعيت داشتند. گذشته از آن، تنها قبيلههاي گردآورنده و شكارچي وجود داشتند كه با تراکم جمعیتی اندك در گوشهوكنار پراكنده بودند.
در قلمرو خاوري، كه نيمهي شرقي اوراسيا را در بر ميگرفت، يك خاستگاه بزرگ زندگي كشاورزانه در شمال چين وجود داشت كه همچون مرکز صدور اصلي اين سبك از زندگي عمل ميكرد. كل قلمرو خاوري در اين هنگام در حدود بيستوپنج ميليون نفر جمعيت داشت كه شماري چشمگير بود و تقريباً تمام آن در همين بخش شمالي چين متمركز شده بود. جمعيت زياد قلمرو خاوري بيشتر مديون مساحت بسيار و افق پهناورش بود و نه سازمانيافتگي اجتماعي پيشرفته یا تراكم جمعيتی زياد. در اين دوره چين هنوز در ابتداي راه ابداع دولتهاي متمركز بود. دودمان كهنسال و اسطورهاي شانگ در اين دوران خوش ميدرخشيد، اما بيشتر به عنوان محوري تمدنساز و فرهنگي عمل ميكردند تا واحدي سياسي و سازماندهنده.
در تمام سه قلمروِ يادشده، جامعههاي انساني در سطحي مشابه از پيچيدگي به سر ميبردند. در همه يك مركز اصليِ زندگي كشاورزانه وجود داشت كه تراكم جمعيتي زيادي را پديد آورده بود و از اين راه توسعه و صدور اين سبك از زندگي را به سرزمينهاي همسايه ممكن ميساخت. اين مركز، اما، از نظر سازمانيافتگي اجتماعي در سطحي ابتدايي به سر ميبرد و دولتشهرهايي پراكنده را شامل ميشد كه در زمينهاي متقارن گسترده شده بودند و همواره بر سر منابع با هم ميجنگيدند و بر سر منافع موضعي و تبادل تجاري به اتحاد دست مييافتند. دولتِ فراگيري كه دامنهي اقتدارش از حد چند دولتشهر همسایه فراتر رود هنوز وجود نداشت، و به همين دليل هم شكلي از سازماندهي اجتماعي در كار نبود كه بتواند جامعههاي انساني را در سطحي فراتر از قبيلهها و شهرها بسيج كند و ارتباطهايشان را تنظيم نمايد.
2. اما در چهارمین قلمروی تمدنی وضعیت متفاوت بود. در اواسط سدهي ششم پ.م. پرجمعيتترين واحد جغرافياي انساني قلمرو مياني بود؛ سرزميني كه از كوههاي هندوكوش و صحراي پهناور سيبري آغاز ميشد و نيمهي غربي اوراسيا را در بر ميگرفت و تا حاشيهي شمالي آفريقا، يعني مصر و اطراف درياي مديترانه، نيز بسط مييافت. نيمهي شرقي اين قلمرو همانجايي بود كه فنون زندگي كشاورزانه براي نخستين بار در آن پديدار شدند. چنانكه قابل انتظار است، پيچيدهترين جامعههاي انساني هنوز در همين منطقه وجود داشتند. در زمانِ يادشده، قلمرو مياني به دو بخشِ متمايزِ متمدن و نامتمدن تقسيم ميشد. بخشِ متمدن نيمهي شرقي اين قلمرو را در بر ميگرفت؛ يعني، سرزمينهاي ميان حاشيهي غربيِ درياي سياه و هندوكوش را در محور شرقي ـ غربي، و منطقهي بين خط دریاچهی خوارزم ـ درياي مازندران و آبشار اول نيل را در محور شمال ـ جنوب. در اين منطقهي وسيع، تمام تمدنهاي كهنسال اصلي قرار گرفته بودند: مصر، ميانرودان، درهي سند، فلات ايران، آناتولي و سوريه زيرواحدهايي جغرافيايي بودند كه دولتهاي اصلي را در آن دوران در خود جاي ميدادند.
قلمرو مياني در اين دوران گرانيگاه جمعيت جهان محسوب ميشد. در برابر قلمرو خاوري با سي ميليون نفر، و آفريقا و آمريكاي کمجمعیت كه هر يك دو سه ميليون نفر جمعيت داشتند، بيش از شصت ميليون نفر در اين منطقه ميزيستند. اين جمعيت زياد، حدود دو برابر پرجمعيتترين قلمروي ديگرِ آن روزگار، يعني منطقهي خاوري بود كه مساحتش تقريباً با قلمرو مياني برابر بود. جمعيت يادشده به طور عمده در سه بخش تقسيم شده بود. يك وزنهي جمعيتي بزرگِ بيستوپنج ميليون نفره در شبهقارهي هند قرار داشت كه بخش عمدهي آن ــ يعني پانزده ميليون نفر ــ در درهي سند و گنگ در شمال اين سرزمين انباشته شده بود. آنگاه قلمرو ايرانزمين و سرزمينهاي پيرامون آن (آناتولي و دشت آسورستان) وجود داشت كه ده ميليون نفر را در خود جاي ميداد. بخش غربي قلمرو مياني، كه امروز اروپا خوانده ميشود، در آن روزگار هنوز فاقد زندگي كشاورزانهي پيشرفته بود و در كل پانزده تا بيست ميليون نفر ديگر را در خود جاي ميداد. بايد به اين مجموعه، دو و نيم ميليون نفرِ ساكنِ مصر را نيز افزود كه بزرگترين تراكم جمعيت در قارهي آفريقا محسوب ميشد، اما از نظر تمدني بخشی از قلمرو مياني به شمار میآمد. قلمرو مياني نخستین مركزي بود كه انقلاب کشاورزی در آن آغاز شده و به فرجام رسیده بود. کوروش در همین قلمرو و در قلب جغرافیایی آن، یعنی سرزمین ایلام، زاده شد.
- . چنان که در جلد نخستِ تاريخ ايرانزمين [زير چاپ] به تفصیل نشان دادهام، در چشماندازي تاريخي چهار قلمرو اصلي براي تمدنهاي انساني را ميتوان بازشناخت: قلمرو خاوري که چين مرکز فرهنگي آن است و تمام سرزمينهاي آسيايي از هندوکوش به سمت شرق را در بر ميگيرد؛ قلمرو آمريکا که مانند قلمرو خاوري در بخش عمدهی تاریخش زردپوستنشين بوده و آمريکاي شمالي و جنوبي را شامل ميشود؛ قلمرو آفريقا که سرزمينهاي زير صحراي بزرگ آفريقا را در بر ميگيرد؛ و در نهایت قلمرو مياني نيمهي غربي اوراسيا و حاشيهي بالاي صحراي بزرگ آفريقا را در بر ميگيرد که عمدتاً سپيدپوستنشين است و ايرانزمين به لحاظ تاریخی یکی از مهمترين گرانيگاههای فرهنگي آن است (نك: وكيلي، 1384). ↑
- . تمام آمارهاي مربوط به جمعيتها در اين بخش از مكایودي و جونز (1372) برگرفته شدهاند. ↑
ادامه مطلب: بخش نخست: جای و گاهِ کوروش بزرگ – گفتار دوم: آرایش نیروها