بخش دوم: کوروشِ انشانیِ پارسی
گفتار دوم: انشان
2. بعد از گشوده شدنِ شوش به دست آشور بانیپال، چنین مینماید که نوعی حکومت خانخانی بر ایلامِ قدیم حاکم شده باشد. اسناد تاریخی نشان میدهد که دولت و تمدن ایلام، بر خلاف ادعای اغراقآمیز شاه آشور، با فتح شوش از میان نرفت. اما انگار بعد از آن اختلالی جدی در مرکزیت سیاسی این شهر بروز کرده باشد. در فاصلهی سالهای 550ـ640 پ.م. کتیبهی شمار زیادی از شاهان را در دست داریم که به خاطر اندک بودنِ دادههای موجود مرتب کردنشان بر محور زمان ناممکن است. در میان ایشان میتوان به این نامها اشاره کرده: شوتور ناخونته پسر ایندادا، که شاید همان شوتور ناخونته پدر هوبان کیتن باشد، کوتور هانی، آپالایا که شاهِ زَریانها دانسته شده است، هوبان شوتروک، آتاهمیتی اینشوشیناک، و اومانونو.[1]
چنین مینماید که بعد از ویرانی شوش به دست آشوریها، برای دو سه نسل اقتدار این شهر در میان سرزمینهای اطراف دستخوش اختلال شده باشد و امیرانی محلی از گوشهوکنار سر بر آورده باشند و این تعدد نامها باید از اینجا ناشی شده باشد.[2] با وجود این، همچنان شوش مرکزیت و اعتبار سیاسی قدیمی خود را حفظ کرده بود، چون کوروش بزرگ بلافاصله بعد از فتح آن خود را شاه شوش و انشان مینامد. درست معلوم نیست کوروش با چه ترتیبی در سرزمینهایی که در دست این شاهان و نوادگانشان بوده پیشروی کرده و با چه تدبیری شوش را فتح کرده است. حدس غالب آن است که نیاکان او در این مورد فعالیت چشمگیری نداشتهاند و این کوروش بوده که اقلیم قدیم سوزیانا و بخشهای غربی ایلام کهن را فتح کرده است.[3] بنابراین باید به دو قلمروِ متفاوتِ شوش و انشان قایل شد. در دوران تاجگذاری کوروش تنها انشان زیر فرمان او بوده و شوش بعدتر به قلمرو او پیوسته است. پرسشی که در اینجا مطرح میشود، مرزِ میان این دو قلمرو و پیوندهایشان با هم است.
دربارهی حد و مرز کشور ایلام بحث و گفتوگوی فراوان وجود دارد. چنین مینماید که وقتی آشوربانیپال برای بار دوم به جنگ هوبان هالتاش سوم به شرق لشگر کشید، مرز قلمرو ایلام را سرزمینهای شرق رود دز (در منابع آشوری: هودهود) دانسته باشد.[4] در اسناد بابلی و آشوری گاه چنین مینماید که مردم میانرودان تمام مردمِ شرق زاگرس را ایلامی میخوانند و میانشان تمایز زیادی قایل نیستند. با وجود این، از شواهد برمیآید که نویسندگان گوناگون به بخشهایی متنوع در درون سرزمین ایلام قایل بودهاند. در کتاب عزرا دربارهی اسیرانی میخوانیم که زادگاهشان «آن ایلامِ دیگر»[5] و «ایلامِ بالایی» بود.
پژوهشگران امروزین حد و مرز هستهی مرکزی این جایی را که ایلام خوانده میشده، و گرانیگاه ارجاع این اسناد باستانی است، به اشکالی متفاوت تعیین کردهاند. در میان این آرا، یکی از پرارجاعترین ارزیابیها و معتبرترین برداشتها به پاتس تعلق دارد که هستهی مرکزی تمدن ایلامی را با متونِ ایلامیِ کشفشده از کاوشگاههای گوناگون مرزبندی کرده است. دامنهای که او به دست میدهد چنین است: در شمال شرقی، منطقهی لُردگان در کوههای بختیاری که آجرِ متندارِ هالوتوش اینشوشیناک در تل افغانی بدان حریم مربوط میشود؛ در شمال غرب، ناحیهی پل دختر که آوند سیمینی با نوشتهی نوایلامی را در آنجا یافتهاند؛ در شرق، منطقهی ملیان در نزدیکی شیراز امروز؛ و در جنوب، منطقهی بوشهر یا همان لیانِ باستانی که متونی ایلامی از تل پِیتول در آنجا یافت شده است. پاتس مرز غربی این هستهی تمدنی را به شوش محدود دانسته است و آثارِ مادیِ کشفشده در تپهی فرخآباد و تل موسیان واقع در دشت دهلران را با وجود ایلامی بودنشان، در این مرزبندی نگنجانده است. چرا که در این منطقه متن ایلامی یافت نشده است.[6]
پاتس، به درستی، خاطرنشان کرده که این منطقه دقیقاً همان جایی است که زادگاه و هستهی مرکزی فرهنگ پارسی نیز محسوب میشود. یعنی جنبشی که در ابتدای دوران هخامنشی به تأسیس دولت هخامنشی منتهی شد و تا پایان دوران ساسانی در قالب یک واحد سیاسی عظیم دوام آورد، هستهی جغرافیاییای داشت که بخش عمدهی قلمروی آن با این مرکز تمدن ایلامی همپوشانی داشت و حتا میتوان گفت بر آن منطبق بود.
البته سازگاری و همپوشانی دو حوزهی تمدنی امری نادر یا به خودیِ خود مهم نیست. در تاریخ نمونههای فراوانی سراغ داریم که یک قلمرو جغرافیایی به عنوان بستر مکانی ظهور چندین تمدن متفاوت عملکرد یافته است. تمدن درهی سند با تمدن هند شمالی که بعدتر در همان منطقه تأسیس شد، همپوشانی مکانی داشت، اما احتمالاً از نظر فرهنگی و زبانی و نژادی ارتباطی میان این دو برقرار نبوده است. به همین ترتیب، چنین مینماید که منطقهی میان مغولستان و کاشغر در دورانهای تاریخی گوناگون مرکزی تمدنی بوده باشد که سکاها، تخاریها و در نهایت مغولان در آن پرورده شدند و بالیدند و از آنجا به فتح سرزمینهای همسایه همت گماشتند، و این بدان معنا نیست که این فرهنگها یکی بودهاند.
با وجود این، شواهدی که در گفتارهای پیشین گذشت نشان میدهد که دربارهی فرهنگ پارسی و ایلامی میتوان به تداوم قایل بود. این پیوستگی البته باید با شواهد و دادههایی که پیوستگیهای فرهنگی، اجتماعی یا زبانی ـ جمعیتی را نشان دهد، پشتیبانی شود. مشابه چنین تداومی را در میان فرهنگهای جایگزین دیگر نیز میتوان نشان داد. دربارهی فرهنگ سکاهای آریاییای که در قالب قبایل شیونگنو به شرق میتاختند و پکن را تهدید میکردند، و تخاریهای چند قرن بعد که از آسیای میانه به غرب تاختند و ایران شرقی را فتح کردند و پادشاهی کوشانی را تأسیس کردند، پیوستگی جمعیتی و فرهنگی و زبانی وجود داشته و بنابراین میتوان از یک پیوستارِ سکا ـ تخاری سخن گفت که در نهایت، ساختار سیاسی ایران شرقی در دوران اشکانی را تعیین کرد.
چنین مینماید که بتوان در ایران غربی نیز از چنین پیوستاری سخن گفت. ماهیت سیاسی و فرهنگیای که در بیست و پنج قرن گذشته پارسی خوانده میشود، از نظر خاستگاه جغرافیایی با ماهیت مشابهی که ایلامی خوانده میشد و در بیستِ قرنِ قبل از آن رواج داشت، پیوستگیهای نمایانی دارد. در فاصلهی 2400 تا 550 پ.م. یک ماهیت سیاسی و بافتار فرهنگی به نام ایلام را داریم که طی دو قرن (550ـ750 پ.م.) به تدریج به پیکرهی متمایزی دگردیسی مییابد و این دومی همان هویت پارسی است. در سراسر این مدت، ایلام بیش از آن که دولتی با یک پایتخت مرکزی باشد (که در دورههایی چنین هم بوده)، واحدی تمدنی بود که از اتحادیهای گسترده از دولتشهرها و قبایل تشکیل مییافت. این واحد تمدنی مجموعهای متنوع از اقوام و شهرها را در سراسر فلات ایران به هم میپیوست و با سنت پیشرفته و جاافتادهی مدیریتِ دیوانسالارانهاش راه را برای دستگاه دولتیِ عظیم هخامنشیان هموار ساخت.[7]
از نظر فنآوری فلزکاری، کوزهگری، شهرسازی و معماری هیچ مرزی میان دوران ایلامی و پارسی نمیتوان قایل شد و بستر منشهای پارسی دقیقاً ادامه و شکلِ پیچیدهشوندهی همان سنت کهن ایلامی است. این را دربارهی آیین شهریاری، شیوهی کشورداری و سیاست نیز میتوان تکرار کرد. همچنین با مراجعه به متون بارو و گنجینهی تختجمشید روشن میشود که شالودهی فرهنگ پارسیِ اولیه را میتوان ادامهی مستقیم سنت ایلامی در نظر گرفت. ریاضیات و علم حسابداری، قواعد دیوانسالاری، و حتا زبان دیوانی و درباری نزد شاهان اولیهی هخامنشی یکسره ایلامی بوده است. میراث ایلامی دربار هخامنشی در دوران داریوش قابل انکار نیست. این سنت شهریاری تنها به دوران کوروش و ردای ایلامی او در دشت مرغاب[8] محدود نمیشود. داریوش هم در دیوارنگارهها خویشتن را با خنجری ایلامی به کمر مجسم کرده و وقتی برای نبشته شدنِ کتیبهی بیستون فرمان صادر کرد، آن را به زبان ایلامی نوشت و تنها بعدتر بود که ترجمهی اکدی و پارسی باستان نیز بدان افزوده شد. به همین ترتیب، ردپای ماندگار سنتهای دیوانی ایلامی را در ژرفای نظم پارسی میتوان بازجست. هنکلمان به درستی داریوش را وارث یک سنت دیوانی پیچیده و غنی دانسته که در دوران کوروش و کمبوجیه تکامل یافته و در سنت دیوانسالاری نوایلامیِ دویست سالِ پیشتر از آن ریشه داشته است.
البته در این نکته شکی نیست که دامنه و عمق سازماندهی نیروهای انسانی و جریانهای اقتصادی، که در الواح تختجمشید انعکاس یافته، با کل اسنادِ اقتصادی پیش از این دوران قابل قیاس نیست و جهشی چشمگیر و خیرهکننده را در سازماندهی نیروهای تولیدی و سیطرهی مدیریت متمرکز دولتی بر اقتصاد نشان میدهد. تأکید بر پیوستگی فرهنگی و تداوم ساخت اجتماعی ایلامی در دوران هخامنشی به این معنا نیست که بخواهیم گذارهای تاریخی و دگردیسیهای جمعیتی و نژادی را در این میان نادیده بگیریم. تردیدی نیست که ورود موجِ جمعیتیِ آریایی ها در اواخر هزارهی دوم پ.م. و ابتدای هزارهی اول پ.م. به دگرگونیهایی منتهی شده و به گسستهایی دامن زده است.
مهمتر از همه گسست زبانی و احتمالاً جمعیتیای است که آریاییهای بعدی را از بومیان مدیترانهای ـ قفقازیِ پیشین جدا میکند. مایرهوفر با تحلیل متون تختجمشید نشان داده که با وجود زبانِ ایلامیِ این متون، اسامی مورد ارجاع در آن معمولاً تباری آریایی دارند. از میان دو هزار اسم خاصی که در این متون وجود دارد، تنها حدود یکدهمشان ریشهی ایلامی دارند.[9] این البته بدان معنا نیست که تنها ده درصد حاضران در این منطقه ایلامیتبار بودهاند، چرا که ممکن است ایلامیان به تدریج اسمهای پارسی را برگزیده باشند، یا به لحاظ جمعیتی با پارسها یکی شده باشند، و احتمالاً آنچه به واقع رخ داده هم چنین چیزی بوده است. با وجود این، این شاهد نشان میدهد که بافت جمعیتی قلمرو ایلام به تدریج همگام با جوش خوردن به خونِ تازهی نوآمده تغییر کرده و به چیزی متفاوت بدل شده است.
دومین عامل مهم برای مرزبندی میان ایلامیان و پارسیان، گسستی دینی است که به رواج و مرکزیت یافتن یکتاپرستی زرتشتی و زایش پیکربندی به کلی تازهای از «من» مربوط میشود. گسست یادشده به ظهور سوژهای نو و پیکربندی یکسره تازهای از مفهوم «من» مربوط میشود که در ادبیات، هنر، حقوق و گفتمان دینی زرتشتی و ادیان متأثر از آن نمود یافته است. با وجود این، آن را نمیتوان به معنای انقراض الگوهای پیشین در نظر گرفت. چون سنتها و «من»های محلیِ قدیمی همچنان در کنار این پیکرهی نوظهور به حیات خود ادامه دادند و ادیان باستانی، بدون این که با اختلال یا کشمکشی روبهرو شوند، همچنان موازی با یکتاپرستی تداوم یافتند. این احترام به منشهای قدیمی و پرهیز از محدود ساختنشان در تمام سطوح اجتماعی و سیاسی نمود داشت. به شکلی که اسناد تختجمشید نشان میدهد داریوش بزرگ، که احتمالاً یکتاپرستترین شاهنشاه هخامنشی بوده، هزینههای مربوط به پرستشگاههای خدایان کهن ایلامی را نیز در صورت خرجهای درباری خویش میگنجانده است.
هرچند این گسستها مهم و چشمگیر بودهاند، اما در درون پیوستاری از نظمهای سیاسی و اجتماعی بروز میکردند و در اندرونِ نهادهای پایداری صورتبندی و بیان میشدند که در تمدن کهن ایلامی ریشه داشت. به دلیل وجود این پیوستارِ سیاسی و فرهنگی است که ناظران بیرونی شبکهی دولتهای محلی شرق زاگرس را به صورت یک کلیت منسجم و یکپارچه درک میکردهاند و مرزبندیهای دینی و نژادی درونیشان را نادیده میانگاشتهاند. از سالنامهها و به خصوص شرح نبردهای شاهان آشوری برمیآید که واحدهای جمعیتی شرق زاگرس دستکم در شرایط هجوم بیگانگان به صورت یک واحد نظامی منسجم عمل میکردهاند و بنابراین یک دولت سیاسی با مرکزیت شهر شوش وجود داشته که احتمالاً اتحادیهای از دولتشهرها و امیرنشینهای همسایه را رهبری میکرده است. با وجود این، دِ میروشجی بر این نکته تأکید دارد که باید بین انشان و ایلام تمایز قایل شد. از دید او انشان به استان فارس امروزین اشاره میکند و با ایلام ــ به مرکزیت شوش ــ متفاوت است.[10] د میروشجی نوشته: «انشان تنها برای شش قرن ــ بین 2400 تا 1750 پ.م. ــ بخشی مهم از ایلام بزرگ محسوب میشد و بعد از آن عضویتش در اتحادیهی ایلامی مختل شد و دستبالا تا میانهی قرن هفتم پ.م. به کلی خاتمه یافت»[11].
با وجود این، دلایل د میروشجی برای متمایز پنداشتن انشان و ایلام پذیرفتنی نمینماید. از سویی، اسم ایلام در مقام واحدی سیاسی، یا شکلِ بومیاش (هَلتَمتی) به عنوان سرزمینی با دلالت دینی، در بدنهی تاریخِ مدوناش دو گرانیگاه قدرت مهم داشته و «شاه شوش و انشان» لقب رسمی شاهان اصلی دودمانهای ایلامی بوده است. در کتیبههای تپتیهومبان اینشوشیناک[12] و آتاهَمیتی اینشوشیناک[13] نام ایلام ظاهراً محدودهی جغرافیایی خاصی را نمیرساند و بیشتر به واحدی سیاسی و فراگیر دلالت میکند که محبوب نظر خدایان است. هم این شاهان و هم شاهان نو ایلامی در هزارهی بعدی وقتی با ارجاعی جغرافیایی به موقعیت سیاسی خود اشاره میکنند، تعبیر «شاه شوش و انشان» را به کار میگیرند. کارکردهای سلطنتی هم به همین ترتیب بیان میشود. مثلاً هالوتوش اینشوشیناک مینویسد که «من قلمرو شوش و انشان را گسترش دادم»[14]. این لقب تنها به شاهان مقتدری مثل شوتروک ناخونتهی دوم منحصر نیست که سیطرهاش بر این دو شهر با اسناد بیرونی هم اثبات میشود. حتا شاهی به نسبت ناتوان مانند آتاهمیتی اینشوشیناک هم چنین ادعایی دارد، هر چند برگهای دربارهی نفوذش در انشان در دست نیست. تنها در زمانهای دیرتر و درست پیش از تأسیس دولت هخامنشی و بعد از ویرانی شوش به دست آشوریهاست که گویی انشان ماهیتی مستقل پیدا میگند.[15] اما این تنها به صد سالِ پایانیِ دوران دو هزار سالهی سلسلههای ایلامی مربوط میشود.
شش قرنی که د میروشجی از آن سخن میگوید همان دورانی است که مستندات فراوانی از دولت ایلامی در دست داریم و به واقع تا دوران کوروش شاهد استواری نداریم که استقلال انشان یا ناهمخوانیاش با سیاست ایلام بزرگ را نشان دهد. غیاب جنگهایی که قاعدهی حاکم بر روابط دو واحد سیاسی همسایه است، نشان میدهد که میان انشان و شوش پیوندی استوارتر از دو دولتشهر همسایه برقرار بوده است. دولتشهرهای بزرگ دیگر که همسایهاند یا مدارهای منافعشان با هم تداخل میکند، همواره تاریخی دیرپا و دراز از کشمکش و جنگ و خونریزی را از سر گذراندهاند و این را دربارهی بابل و آشور، آتن و اسپارت، رم و کارتاژ و تقریباً هر جفت دولتشهر مهم دیگری میتوان دید.
به همین ترتیب، حتا روند توسعهی دامنهی اقتدار سیاسی دولتشهرها را میتوان با نابودی شهرهای مستقل همسایه صورتبندی کرد. چنان که آتن ابتدا با آیگینا و بعد با اسپارت دشمنی میورزد و رمیها ابتدا با سابینها میجنگند و بعد از حل کردن ایشان در خود، با کارتاژ وارد رقابت میشوند. آنچه باعث لغرش د میروشجی شده، باقی ماندن نام انشان در اسناد تاریخی و محترم شمرده شدنِ هویت مستقل این شهر است. قاعدهی حاکم بر پویایی سیاسی شهرهای همسایه آن است که اگر نام و نشان شهرها و به خصوص فرمانروایی سیاسی را بر صدر امورشان ببینیم، باید انتظار جنگ و کشمکش را هم بینشان داشته باشیم. تنها استثنای برجسته و مهمی که من دربارهی این قاعده یافتهام، مورد شوش و انشان است. این دو شهر دستکم از 2400 پ.م، و تقریباً قطعی است که از چند قرن پیش از آن نیز، واحدهای سیاسی پرجمعیت و نیرومندی بودند و میانشان، با وجود همسایگی نزدیکشان، شاهدی از جنگ و کشمکش پردامنه در دست نداریم. هر دو این شهرها تا 530 پ.م. که کوروش به عنوان آخرین «شاهِ شوش و انشان» چشم از جهان بست، به عنوان گرانیگاههایی سیاسی اهمیت داشتهاند و نامشان همان دلالت باستانی را حفظ کرده است. یعنی دو شهرِ همسایه را داریم که برای حدود دو هزار سال اسمهایشان باقی بوده و در دل یکدیگر حل نشده بودند. پس برخلاف آنچه دربارهی سایر جفت شهرها میبینیم، یکیشان دیگری را از میدان به در نکرده و حتا برگهای دربارهی رقابت و دشمنیشان هم در دست نیست. چنین الگویی در پویایی اقتدار شهرها در جهان باستان به کلی استثنایی است. در میانرودان میبینیم که ابتدا آشور بابل را فتح کرد و ویران نمود و در نهایت خود به دست بابلیها از بین رفت. در یونان هم آتن آیگینا را کاملاً نابود کرد و رم به همین ترتیب سابینها و بعدتر اتروسکها را به عنوان یک هویت مستقل سیاسی در خود هضم کرد و از میان برد و بعدتر هم کارتاژ را با خاک یکسان کرد.
تنها استثنای چشمگیر در این بین شوش و انشان است که حتا یک سند دربارهی تلاش یکیشان برای نابودی دیگری یافت نشده است. در مواقعی چنین مینماید که مستقل از هم عمل میکنند و در مواقعی دیگر متحد هستند و در دورانهای بحران و جنگ همواره اتحادشان را میبینیم. این بدان معناست که در اینجا با شکلی دیگر از پویایی قدرت روبهرو هستیم که با رویارویی جنگمدارانهی شهرهای دیگر تفاوت دارد. گذشته از ایلام، ما در سرزمینهای شرق زاگرس نیز با شمار دیگری از شهرها و شاهان روبهرو هستیم که به ظاهر مستقل هستند اما خود را بخشی از ایلام محسوب میکنند. چنانکه مثلاً هانی، شاه آیاپیر (ایذه)، چندان نیرومند و ثروتمند هست که دیوارنگارههایی بزرگ از خویش به جا گذارد، اما در عین حال تأکید دارد که سرزمینش بخشی از ایلام محسوب میشود.[16]
در اسناد به جا مانده از دورانِ کوروش چنین تأکیدی دیده نمیشود و شواهدی هست که انگار انشان، با وجود پیوندهایش با اتحادیهی ایلامیها، واحد سیاسی مستقلی بوده است. در کتیبهی سیپار که در عصر نبونید نوشته شده، پیش از نام انشان شناسهی «کور» آمده که در خط میخی بابلی «کشور یا سرزمین» معنی میدهد. نشانهای که میتوان مکانی بودن یک کلمه و جاینام بودنِ آن را تشخیص داد، در این متون ایلامی شناسهی AS ــ و با بسامدی کمتر BE و GAM ــ است که قبل از نام جاها میآید. خودِ کوروش در استوانهی حقوق بشر هر دو شناسهی «کور» و «اورو» را پیش از نام انشان نویسانده که این دومی (در سطرهای 12 و 21) معنای شهر را میرساند.[17] هیچ یک از این دو شاهِ همزمان، به نام پارسوماش در مقام سرزمین یا نام قوم اشاره نکردهاند.[18] متأسفانه در سطر چهلم کتیبهی اکدی بیستون که به نام انشان اشاره شده، جای شناسهی پیش از این نام مخدوش شده و خوانا نیست. هم در متون آکروپولیس شوش و هم در کتیبههای تختجمشید چندین بار به نام انشان بر میخوریم و معمولاً در آن به «انشانیها» اشاره شده و مردم ساکن این منطقه مورد نظر هستند، نه خودِ شهر یا سرزمین.[19]
کوروش در تمام کتیبههایش به روشنی بر شهر انشان تأکید دارد. او نه از پارس یاد میکند و نه از ایلام نام میبرد. او همواره برای نامیدن قلمرو خود اسم انشان را ترجیح میدهد و این الگویی است که در کتیبهی
PFS 93 نیز میبینیم.[20] در سطر 21 استوانهی حقوق بشر هم نیاکان خویش را همچنان با نامِ شاه انشان معرفی میکند. در اینجا کوروش «پسر کمبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، پسر کوروش، شاه بزرگ، شاه انشان، پسر چیشپش، شاه بزرگ، شاه انشان» است. در کتیبهای که در اور کشف شده هم میبینیم که کوروش، احتمالاً حتا بعد از فتح بابل، همچنان خود و پدرش کمبوجیه را شاه انشان نامیده است.[21]
3. هرچند کوروش در اسناد و کتیبههایش همواره خود را شاه انشان نامیده و اشارهای به نام پارس ندارد، اما در اسناد باستانیِ مربوط به قرنهای نهم تا ششم پ.م. بارها و بارها به نام پارسیان بر میخوریم و از برخی از آنها برمیآید که دولتی به این نام در جایی نزدیک به انشان وجود داشته است. پس این پرسش سر بر میکشد که ارتباط دولت انشان و سرزمین پارس چه بوده است؟
نظر غالب تا چندی پیش بر این بود که نام سرزمین پارس به همان استانِ فارس امروزین اشاره دارد که شهرِ مهم و پایتختاش انشان بوده است. به این ترتیب، دولت انشان و دولت پارس در دوران پیشاهخامنشی مترادف بوده و به یک ماهیت سیاسی و جغرافیایی دلالت میکردهاند. با وجود این، در سالهای اخیر بحثهایی در نقد این پیشداشت درگرفته و تردیدهایی در این زمینه پدید آمده است.
کهنترین سندی که در این زمینه در دست داریم، کتیبهی سناخریب است که میان انشان و پارس تمایزی قایل میشود. در این متن میخوانیم که اتحادیهي نیروهایی که در هنگامهی نبرد هلوله در جبههی ایلام میجنگیدند، توسط شاه ایلام رهبری میشدند. این سربازان از شهرها و سرزمینهای مختلفی میآمدند و از یک سپهسالار (ناگیرو) ایلامی فرمان میبردهاند.[22] دو تا از دولتهایی که در این میان سپاهیانی نزد شاه ایلام فرستاده بودند، عبارت بودند از: انشان و پارسوماش (پارس). امروز کمابیش توافقی هست که سرزمین پارسوماش در کتیبهی سناخریب به جایی در فارس اشاره میکند.[23] به این ترتیب، چنین مینماید که در زمان او در استان فارس امروزین دو دولتِ متمایزِ پارسوماش و انشان وجود داشته است که بنا بر شواهدِ دیگر، به ظاهر، جمعیت غالب در هر دو آنها به قبایل پارسی تعلق داشتهاند.
اما این پرسش همچنان باقی است که این دو نام به یک دولت اشاره میکنند یا دو قلمرو سیاسی مستقل و مجزا را نمایندگی میکنند؟ در اسناد تاریخی همین دوران اشارهای به کوروش شاه پارسوماش داریم که پسرش را همچون گروگانی به دربار آشور میفرستد، و در ضمن مُهری از کوروش انشانی هم در دست داریم که در آن تنها به اسم انشان اشاره شده و نامی از پارس در آن دیده نمیشود. برای گشودن معمای ارتباط انشان و پارسوماش، باید نخست همهی اسناد موجود در این باره را مرور کنیم. هنکلمان جدولی زمانی از کاربرد کلمهی انشان و پارس (پارسوماش، پارسا، پارسیپ) فراهم آورده[24] که به نقل کردن میارزد:[25]
منبع دیگری که در این زمینه در دست داریم، بایگانی آکروپولیس شوش است که نزدیک به سیصد سند خواندهشده را شامل میشود و اینها خود به یک مجموعهی بزرگترِ حدود هزارتایی تعلق دارند. این اسناد از این نظر اهمیت دارد که زنده بودن شوش و تداوم اقتدارش را بعد از حملهی آشوربانیپال نشان میدهد. این بایگانی نشان میدهد که در سالهای شوش بعد از ویرانی به دست آشوریان همچنان گرانیگاه یک شبکهی تجاری پیچیده و بزرگ بوده که دامنهاش به فراسوی حوزهی اقتدار سیاسی دولت نوایلامی کشیده میشده است. کاخ حکومتی شوش در این سالها بر آمدوشد کاروانهایی نظارت داشته که فرآوردههای فلزی و پارچه را از نقاط گوناگون حمل میکردهاند.
پژوهشگران گوناگون این بایگانی را به تاریخهای متفاوتی مربوط دانستهاند. والا به سالهای میان 585 تا 539 پ.م. اشاره کرده است.[26] تاورنیه ابتدا در گستردهترین حالت 590 تا 555 پ.م. را درست میدانست،[27] اما در مقالهی اخیرش این دامنه را تا 565ـ585 پ.م. تنگتر کرده است.[28] گریسون بر اساس تحلیل نشانهها زمانی جدیدتر را پیشنهاد کرده و این الواح را به 520ـ550 پ.م. مربوط دانسته که بخش عمدهاش در دوران کوروش و کمبوجیه قرار میگیرد.[29]
در حدود 299 سندِ خوانده و منتشرشدهی بایگانی آکروپولیس شوش، نام انشان تنها دو یا سه[30] بار به صورت «اَنزان»ذکر شده است. در سه مورد دیگر کلمهی اَنشار/ اَنزار ثبت شده که والا آن را با انشان یکی گرفته، ولی این تفسیر جای چند و چون دارد.[31] نام انشان در هیچ موردی به صورت نسبت (انشانی) به کار نرفته است. در مقابل عبارتِ پارسیپ/ پارسیرّا (پارسی) بسامدی فراوان دارد و معلوم است پارسیها در این دوران هویتی جاافتاده و عام داشتهاند و بخش بزرگی از کاربرد این کلمه به حالت جمع (پارسیپ) مربوط میشود.[32] در این میان نام پارسیرا به عنوان اسم شخص هم دیده میشود و در الواح به اسمهایی مانند پارسیرا پسرِ پارو[33] یا پارسیرا پسر کورلوش[34] نیز برمیخوریم که انگار هر دو اسم ایرانیتبار باشند. یعنی دستکم دو نفر از کسانی که پارسی نامیده شدهاند، اسمهای ایرانی دارند.[35] در این متون پارسیها آشکارا به یک گروه قومی تعلق دارند و با شناسههای مربوط به قومیت توصیف شدهاند. اما جالب آن که به یک منطقهی جغرافیایی خاص محدود نیستند و ردپایشان را در نقاطی متفاوت (زَمبِگیر، هوری، داتیانَه) و در پیوند با مردمی متفاوت میبینیم، که در میانشان مردمِ داتیانَه احتمالاً ایرانیتبار هستند.[36]
هنکلمان مفهوم پارسی در الواح بایگانی آکروپولیس شوش را تحلیل کرده و نشان داده که در اینجا با یک هویتِ رو به رشد و پویای غالب روبهرو هستیم که از ترکیب گروههای گوناگون پدید آمده و ماهیتی منتشر و شبکهای داشته است. مفهوم پارسی در این اسناد به کلی با ارجاع محدود به شهر انشان تفاوت دارد و در مقابل غیابِ برچسبِ «انشانی» قرار میگیرد.[37] از آنجا که انشان در زمانِ ثبت بایگانی شوش شهری فعال و همسایه بوده و بیشک ارتباط تنگاتنگ تجاری با شوش داشته، غیاب ارجاع به «انشانیها» غریب مینماید. قاعدتاً در اینجا کلمهی دیگری باید به مردم تابع شاه انشان و ساکنان قلمرو کوهستانی شرقی اشاره کند و این همان پارسیهاست که در همین دلالت با بسامد زیاد به کار گرفته شده است.
بر مبنای این دادهها، میتوان دیدگاه هنکلمان دربارهی ظهور هویت پارسی را پذیرفت. از دید او، هویت پارسی امری انداموار و طبیعی بوده که در طی چند قرن از ترکیب آریاییها و ایلامیها پدید آمده، و برای خود دلالتی مستقل و جاافتاده داشته است. استفاده از کلمهی انشانی در متون کوروش، از دید او با کاربرد کلمهی آریایی نزد داریوش شباهتی دارد. در اسناد غیردرباریِ همزمان نشانهای نداریم که گذشته از شاهانی مانند کوروش و داریوش، گروهی از مردم خود را یا مردمانی دیگر را با برچسبِ انشانی یا آریایی بازشناخته باشند.[38] بنابراین چنین مینماید که در اینجا با انگارهای سیاسی روبهرو هستیم که مشروعیت نظمی سیاسی را با سنتی دیرپا (انشانی) یا جمعیتی پرشمار از سخنگویان به زبانی همخانواده (آریایی) استوار میساخته است. در مقابل، در اسناد اداری و اقتصادیِ عادی مثل بایگانی شوش یا گزارشهای دولتهای دیگر مثل آشور، بیشتر به پارسیها اشاره شده است و این انگار برچسبی بوده که خودِ مردمِ زیر فرمان کوروش خود را بدان میشناختهاند.
به این ترتیب، این که پارسوماش و انشان به یک واحد سیاسی یکسان اشاره کنند، چندان دور از ذهن نیست. این که پارسوماش را دولتی مستقل از انشان در نظر بگیریم، اگر در حد فرضِ دو امیرنشینِ کوچک و همسایه در زمان حملهی بابلیها تعبیر شود، قابل بحث است و با کتیبهی سناخریب سازگاری دارد. اما اگر پارسوماش را به معنای دولتِ بزرگ پارسها بگیریم و فرض کنیم مستقل از دولتِ انشان ــ یکی از دو رکن سیاست ایلام ــ وجود داشته، نادرست مینماید. این خطا بیشتر از آنجا برخاسته که تمایز میان شهرِ انشان و سرزمینِ انشان نادیده انگاشته میشود. یعنی به این نکته توجه نمیشود که شهری به نام انشان وجود داشته که قاعدتاً در زمان جنگ سربازانی را برای کمک به شاه ایلام بسیج میکرده، و چه بسا در همسایگیاش قلمرو جغرافیایی یا قبیلهای دیگری به نام پارسوماش وجود داشته باشد که آن نیز چنین کرده باشد. آنچه در اسناد آشوری ثبت شده، احتمالاً این اشاره به شهرها و مراکز سربازگیری را نشان میدهد. از سوی دیگر اشاره به نام انشان در قالب یک مرکز سیاسی و واحد دولتی را داریم که بیشتر در اسناد سیاسیِ خودِ ایلام دیده میشود. این ارجاع به پیشینهی سیاسی و مشروعیتبخشِ یکی از دو گرانیگاه قدرت ایلام اشاره میکند و طبیعی است که بعدتر توسط کوروش بزرگ همچون برچسبی باشکوه و خوشنام به کار گرفته شده باشد.
نوشتهی برخی از پژوهشگران مانند واترز[39] گاهی این تصویر را به ذهن متبادر میکنند که گویی کوروش بزرگ تنها حاکم شهری به نام انشان بوده و نه سرزمینی گسترده با شهرهای گوناگون، به مرکزیت انشان. چنین برداشتی از شواهد قدیمیتر از عصر کوروش بزرگ برخاسته و تعمیم دادنش به دوران وی جای چون و چرا دارد. به احتمال زیاد، کوروش انشانی که مهرش را در دست داریم و کوروش پارسوماشی که در اسناد آشوری نامش آمده، دو نفرِ متفاوت بودهاند، اما هر دو ایشان به سپهر سیاسی مشترکی تعلق داشتهاند و در اتحادیهای عضویت داشتهاند که رهبریاش قاعدتاً بر عهدهی شاه انشان بوده است. به احتمال زیاد، در زمان بسیج سپاه سربازانِ گسیلشده از شهرِ انشان با آنهایی که از قبایل پارسی یا سرزمینِ پارسوماش در آن حوالی میآمدهاند، متمایز بودهاند و این بدان دلیل بوده که (سازگار با بایگانی شوش) هویتِ عمومیِ انشانیای در کار نبوده است. هویتِ مردم این منطقه پارسی خوانده میشده و نام دولتِ باستانیِ این قلمرو انشان بوده است و این هر دو در مدارک گوناگون کاربرد داشته است.
دربارهی پیوند میان کوروش انشانی که مهرش را در دست داریم، و کوروش شاه انشان که پدر بزرگ کوروش بزرگ بوده، قطعیت زیادی وجود ندارد. به احتمال زیاد بین استوانهی حقوق بشر و مهر کوروش انشانی یک قرن فاصله وجود دارد و این دو متن به دو سنتِ یکسره متفاوت تعلق دارند. استوانهی حقوق بشر با نگاهی جهانی نوشته شده و با وجود آن که برای مخاطبی بابلی تنظیم شده و با زبان اکدی روایت شده، بر تبار انشانی کوروش تأکید میکند و چارچوبی از حقوق را برای مردمان و خدایان قایل میشود که تا پیش از آن در فتحنامههای هیچ شاهی سابقه نداشته است.
از سوی دیگر، مهر کوروش انشانی نمونهای عادی و معمولی از مهرهای ایلامی است که یکسره در سنت نوایلامی صورتبندی شده است. فاصلهی زمانی میان کوروش بزرگ و پدربزرگِ همنامش درست مشخص نیست و کوروش انشانی هم در مهرش خویشتن را شاه انشان نمینامد و تنها منسوب بودنش به این شهر را تصریح میکند. بنابراین کاملاً احتمال دارد که این مهر به یکی از شخصیتهای بلندپایه و (با توجه به نقشِ مهر) به یکی از سرداران جنگاورِ انشانی تعلق داشته باشد که چه بسا خویشاوندیای هم با کوروش بزرگ نداشته است. با وجود این، او احتمالاً به خاندانی اشرافی تعلق داشته که اعضایش تا دوران داریوش همچنان بلندمرتبه و نیرومند بودهاند، وگرنه استفاده از این مهر در دوران داریوش معنایی نمییافته است.
این که حدود یک قرن بعد از دارندهی مهر کوروش انشانی، همچنان کوروش بزرگ در دو سندِ استوانهی حقوق بشر و لوح اور عبارت انشانی را برای پیشینهی سیاسی خویش به کار گرفته، باید در کنار دو دادهی مهم نگریسته شود، نخست آن که در اسناد نوبابلی (لوح نبونید در سیپار) و آشوری (متن سناخریب) کلمهی انشان همواره به قلمرویی سیاسی دلالت میکند و هرگز در معنای واحدی قومیتی یا جمعیتی به کار گرفته نشده است. یعنی «انشانیها» هرگز مطرح نبودهاند و در مقابل، دولتِ انشان یا واحدِ سیاسی انشان بوده که مهم فرض میشده است. بنابراین کوروش نیز با استفاده از این کلمه خود را با سنتی سیاسی پیوند میزده که برای مردم میانرودان آشنا بوده و قدمتش به قرنها پیش باز میگشته است. این نکته باید مورد توجه قرار گیرد که در اسناد میانرودانی کلمهی انشان از دوران گودِآی لاگاشی به بعد، هرگز در معنای شهر انشان مورد استفاده قرار نگرفته[40] و به همین ماهیت سیاسی اشاره میکرده است.
ما به درستی نمیدانیم کوروش در خودِ انشان یا شوش خود را با چه برچسبی میشناسانده است. این را بر مبنای الواح بازمانده از شاهانِ نوبابلی میدانیم که مردم ساکن فارس که به بابل میکوچیدند، خود را پارسی مینامیدهاند و نه انشانی. بنابراین تأکید بر نام انشان میتوانسته دو انگیزهی سیاسی و اجتماعی داشته باشد. انگیزهی اجتماعی آن بوده که کوروش و نیاکانش خود را ادامهدهندهی سنت ایلامی و عضوی از تمدن ایلام قلمداد کنند و به این ترتیب، وحدت و همجوشی میان جمعیت آریایی و ایلامی را رسمیت بخشند و تسهیل کنند. انگیزهی سیاسی، که میتواند همراه یا فارغ از علت نخست وجود داشته باشد، آن است که کوروش به نام انشان و خاطرهی دو هزار سالهی سیاسیاش به عنوان عاملی مشروعیتبخش مینگریسته، و چه بسا که بنا به حدس هنکلمان،[41] با رقابت شاهان حاکم بر شوش هم روبهرو بوده باشد و از این راه خود را همپایهی ایشان نمایندهی سنت سیاسی ایلامِ باستانی (شوش و انشان) میدانسته است.
نام انشان در این میان جنبهی مشروعیتبخشی داشته است و قدمت و پیشینهی درخشانش و لقبِ شاه شوش و انشان بوده که گوشزد کردنِ پیوستهاش را در نوشتارهای کوروش بزرگ و کوروش انشانی ضروری ساخته است. تکرار عبارت انشانی در مهرِ کوروش انشانی و استوانهی حقوق بشر نشان میدهد که این برچسب دلالتی سیاسی داشته و به گروهی قومی یا واحدی تمدنی اشاره نمیکرده است. وگرنه این معما حل ناشدنی مینماید که چرا اسناد بایگانی شوش که فاصلهی میان این دو سند را پر میکنند، به «انشانی» هیچ اشارهای ندارند و به جای آن اهالی آن منطقه را پارسی مینامند.
در مقام جمعبندی میتوان گفت دولت انشان واحدی سیاسی بوده که در امتداد دولت ایلام کهن قرار داشته، و بدنهی جمعیت پارسی استقراریافته در ایران غربی را در خود جای میداده است. از این رو، قلمرو جغرافیایی آن پارس نیز خوانده میشده است، هرچند نامِ دولتِ آن همچنان بنا بر سنت باستانی انشان بوده است.
- . Waters, 2008: 115-118. ↑
- . Vallat, 1996: 385-395. ↑
- . Waters, 2000: Chapter 7. ↑
- . Waters, 2000: 75-76. ↑
- . کتاب عزرا، باب دوم، آیهی 7 و 8 و 31. ↑
- . Potts, 2005: 11. ↑
- . Liverani, 2003: 10. ↑
- . Henkelman, 2003 (a): 192-193. ↑
- . Mayrhofer, 1973: 310. ↑
- . De Miroschedji, 2003: 17-38. ↑
- . De Miroschedji, 2003: 36. ↑
- . Malbran-Labat, 1995: no. 62; Konig, 1965: 80. ↑
- . Konig, 1965: 86. ↑
- . Malbran-Labat, 1995: 58; Konig, 1965: 77. ↑
- . Waters, 2003: 289. ↑
- . Konig, 1965: 76. ↑
- . Schaudig, 2001: 417, 552-553. ↑
- . Schaudig, 2001: 557-561. ↑
- . Waters, 2003: 288. ↑
- . Waters, 2003: 288. ↑
- . Schaudig 2001:549. ↑
- . Henkelman, 2008(b): 21, 26. ↑
- . Carter and Stolper, 1984: 97. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 598. ↑
- . تاریخها با مبدأ پیش از میلاد مسیح هستند. ↑
- . Vallat, 1996: 393. ↑
- . Tavernier, 2004: 30-32. ↑
- . Tavernier, 2006. ↑
- . Garrison, 2002: 92. ↑
- . Scheil, 1907: 197. ↑
- . Vallat, 1993. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 604. ↑
- . S 47:12 (Henkelman, 2008 (a): 604). ↑
- . Amiet, 1973: no. 32; Tavernier, 2011: 194. ↑
- . S 11, S 187 (Henkelman, 2008 (a): 605.) ↑
- . Tavernier, 2011: 198. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 605-611. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 605-611. ↑
- . Waters, 2004: 92, 94. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 611. ↑
- . Henkelman, 2008 (a): 610. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم: کوروشِ انشانیِ پارسی – گفتار سوم: کوروش (1)