پنجشنبه , آذر 22 1403

فرگشت – بخش دوم – فصل اول – جنسیت

بخش دوم عنصر انساني

فصل اول عنصر انسانی 

جنسيت

جنسيت در ساده‌ترين برداشت، تعيين‌كننده‌ي نقش موجود در «بازي بقاي ژنوم» و تنظيم‌كننده‌ي شكل ظاهري فرد است. ساختار جنسيت توسط دو دسته از صفت‌هاي اوليه و ثانويه تعريف مي‌شوند. صفات اوليه، صفت‌هايي هستند كه به اندام‌هاي تناسلي و بافت‌ها و دستگاه‌هاي مربوط به فعاليت توليد مثلي، باروري و نگهداري جنين و فرزند اختصاص يافته‌اند. صفات ثانويه، ويژگي‌هايي هستند كه به دوشكلي جنسي در گونه‌ي ما انجاميده‌اند و مانند صفات اوليه در اثر هورمون‌هاي جنسي توليد مي‌شوند. براي ساده‌تر شدن بحث، اين دو را از هم تفكيك مي‌كنيم و به طور جداگانه به هر يك مي‌پردازيم.

صفات اوليه‌‌‌ی جنسی

صفات اوليه‌ي جنسي، به ويژگي‌هاي فيزيولوژيك، كالبدشناختي و رفتاری‌اي مربوط مي‌شود كه به طور مستقيم در زادآوري و توليدمثل نقش ايفا مي‌كنند. اين صفات، در نخستی‌هاي نر و ماده دو الگوي متمايز را پديد آورده‌اند كه انسان در هر دو زمينه ويژگي‌هايي استثنايي و چشمگير دارد.

شامپانزه‌ي كوتوله از نظر ريخت‌شناختي و ژنتيكي نزدیک‌ترين گونه‌ي زنده به انسان است. پيش از اين اشاره شد كه اين موجودات در تمام فصول سال پذيرندگي جنسي خود را حفظ مي‌كنند. امروز آشكار شده است كه اين ويژگي تأثيري ژرف بر سازماندهي اجتماعي و شيوه‌ي زندگي آن‌ها داشته و شباهت‌هايي را با گونه‌ي انسان رقم زده است.

در اين ميمون، به دليل پذيرندگي هميشگي جنس ماده، تعداد كل جفتگيري‌ها در طول سال زياد است و احتمال بارور شدن ماده در اثر يك جفتگيري منفرد بسيار كاهش مي‌يابد. اين بدان معنا است نري كه در مقطع زماني خاصي با یک ماده جفتگيري مي‌كند، نمي‌تواند مطمئن باشد كه پدر فرزندان او خواهد بود. براي شامپانزه‌ي نر ــ مثل هر جاندار ديگر ــ انتقال ژنوم به نسل بعد است که اهميت دارد. نر، بر خلاف ماده‌اي كه باردار مي‌شود، نمي‌تواند بر اساس نشانه‌هاي فيزيولوژيك صریحی مانند بارداری و زایمان از بچه‌دار شدن خود اطمينان حاصل كند. پس، نر ناگزیر است با ماده رابطه‌اي شخصي و مستمر برقرار كند و در دسته‌اش به عنوان تنها ميموني كه با او جفتگيري مي‌كند به رسميت شناخته شود، تا شانس بارور بودن خود را افزايش دهد. به عبارت ديگر، در ميموني اجتماعي مانند شامپانزه‌ي كوتوله، دو فشار هم‌زمان ــ در انحصار داشتن ماده‌اي براي توليد مثل و كاهش رقابت ميان نرها ــ به نوعي طرد رقابتي و قلمروگيري درون‌اجتماعي مي‌انجامد. قبلاً‌ به اين موضوع اشاره كرديم كه در شرايط رقابتي شديد، افراد درگير در رقابت با روند طرد رقابتي كنام و منابع مورد نياز خود را از هم تفكيك مي‌كنند و به اين ترتيب از زير بار مسابقه بر سر منابع آزاد مي‌شوند. اختصاص يافتن يك يا چند ماده به يك نر در داخل جوامع شامپانزده‌ي كوتوله هم، چنين پديداري است و در واقع نوعي سازوكار كاهش تنش درون‌گروهي را تشكيل مي‌دهد.[1]

اين شيوه‌‌‌ی خاص از رفتار جنسی، مانند جذب‌كننده‌‌‌ای در فضای حالت رفتارهای اجتماعی شامپانزه‌ی كوتوله عمل می‌‌‌كند و رفتارهايی انسان‌وار را در آن‌ها ايجاد می‌‌‌نمايد. پايبند بودن يك نر و ماده‌‌‌ی مشخص به زندگی با هم ــ هرچند وابستگی نر به ماده کمتر است ــ نوعی رابطه‌‌‌ی شخصی را میان‌شان ايجاب می‌‌‌كند. اين ميمون‌ها هم مانند انسان و برخلاف ساير نخستی‌‌‌ها و پستانداران ديگر، از جلو جفتگيری می‌‌‌كنند و نر و ماده به دنبال جفتگيری، ارتباط‌های درازمدت و مستمری را با هم برقرار می‌‌‌كنند. اين شخصی شدن هم‌آوری و همكاری جفت‌ها در بزرگ كردن بچه‌‌‌ها و دستيابی به منابع، شالوده‌‌‌ی خانواده‌ی انسان است، كه ساده‌‌‌ترين شكلش در شامپانزه‌‌‌های كوتوله دیده می‌شود. همان‌طور كه شايد بتوانيد حدس بزنيد، روابط جنسی در جوامع كوچك اين ميمون‌ها نقش تنظيم‌كنندگی مهمی دارند و ماده‌‌‌ها از آن به عنوان وسيله‌‌‌ای برای كسب موقعیت‌های اجتماعی و دسترسی به منابع استفاده می‌‌‌كنند. در همين زمينه، می‌‌‌بينيم كه در اين شامپانزه خشونت نر نسبت به ماده کمتر از ساير ميمون‌ها ديده می‌‌‌شود و نر همراه ماده برای بزرگ كردن فرزندان خود همكاری می‌‌‌كند. اين رفتاری است كه در ساير ميمون‌ها با این فراوانی رایج نیست.[2] از ياد نبريم كه در حالت عادی و آماری در جهان جانوران، نقش نر در توليد مثل تنها به جفتگيری كردن و منتقل كردن اسپرم محدود می‌‌‌شود و اين الگوی خاص از رفتار تناسلی بايد حالتی ويژه دانسته شود.

انسان هم از نظر رفتار هم‌آوری دارای الگويی مشابه است. چرخه‌‌‌های تخمك‌‌‌گذاری در جنس ماده‌‌‌ی انسان، فاقد نمود ظاهری است. به اين ترتيب، باروري و پذيرندگي جنسي در اين گونه‌ها نوعي دوشاخه‌‌‌زايی را تجربه كرده‌‌‌ و به صورت دو متغير مستقل از هم درآمده‌‌‌ است. از این رو، درست مانند شامپانزه‌‌‌ی كوتوله، و در ابعادی بسيار كلان‌‌‌تر از نظر پيچيدگی، «جنسيت» شالوده‌‌‌ی نظم اجتماعي است.

مهم‌‌‌ترين تفاوت فيزيولوژيك در بدن انسانِ نر و ماده، تفاوت در غدد جنسی، و بنابراين اختلاف در تركيب هورمون‌های جنسی است. هورمون‌های يادشده، در چند مرحله‌‌‌ی پياپی ــ كه رشد جنينی و تغييرات مربوط به سن بلوغ در آن ميان مهم‌‌‌تر از بقيه هستند ــ ساختار و كاركرد اندام‌های تناسلی و ساختارهای پشتيبان توليدمثل ــ مثل رحم ــ را تعيين می‌‌‌كنند. به اين ترتيب، ريخت‌‌‌شناسی ظاهری اندام‌های تناسلی و بافت‌های مربوط به بچه‌‌‌داری ــ مثل غدد شيری سينه ــ مهم‌‌‌ترين نمودهای خارجی كاركرد اين هورمون‌ها محسوب می‌‌‌شوند.

در بيشتر نخستی‌‌‌های نر، غدد تناسلی يا بيضه‌‌‌ها به دليل نيازشان به دمايی کمتر از دمای درونی حفره‌‌‌ی شكمی، از ماه‌های آخر عمر جنين به داخل كيسه‌‌‌هاي بیضه[3]، كه در زير شكم قرار دارد، مهاجرت می‌‌‌كنند. وزن بيضه‌‌‌ی يك انسان مذكر در حدود سی گرم است. اين مقدار نسبت به وزن بدن، از شامپانزه کمتر و از گوريل بيشتر است. بر اساس بررسی انسان‌‌‌شناسان انگليسی كه نسبت وزن این اندام به بدن را در 33 گونه از نخستی‌‌‌ها با هم مقايسه كرده‌‌‌اند، رابطه‌‌‌ی مستقيمی بين وزن بيضه و نوع رفتار جنسی وجود دارد. هرچه فواصل زمانی متوسط بين دو جفت‌گيری در نرهای يك گونه کمتر باشد، وزن بيضه‌‌‌ی آن‌ها بيشتر خواهد بود.

اين امر از نظر تكاملی کاملاً معقول است. يك گوريل نر را در نظر بگيريد كه در جامعه‌‌‌ای با ماده‌‌‌های دارای دوره‌‌‌ی مشخص جنسی زندگی می‌‌‌كند. گوريل‌‌‌های ماده پس از چهار يا پنج سالگی بالغ می‌‌‌شوند و پس از آن در هر ماه تنها چند روز پذيرندگی جنسی دارند. به اين ترتيب، يك گوريل نر در بهترين شرايط بيشتر از ده دوازده بار در سال امكان جفتگيری نخواهد داشت. در اين حالت، به دليل كم بودن تعداد كل جفتگيری‌‌‌ها، احتمال این‌که هر جفتگيری به باردار شدن ماده بينجامد هم بيشتر خواهد بود. پس، راهكار جفتگيری در جانورانی مانند گوريل‌های نر بر توليد حجم كمی پشتاب[4] استوار شده است. آشكار است كه گوريل نر برای اين كار نياز به بيضه‌‌‌های بزرگی نخواهد داشت. بنابراین شمار بارهایی که گوریل نر جفتگیری می‌کند اندک است، اما احتمال این‌که هر یک از این جفتگیری‌ها به بارداری ماده منتهی شود بسیار است.

در جانورانی مانند شامپانزه‌‌‌ی كوتوله و انسان وضع فرق می‌‌‌كند. در اين موجودات، علايم بيرونی مشخصی كه بيانگر فرا رسيدن دوره‌‌‌ی تخمك‌‌‌گذاری‌‌‌ باشد، در ماده‌ها دیده نمی‌شود. از آنجا كه ماده‌ها هميشه پذيرندگی خود را حفظ می‌‌‌كنند، نرها ناچار می‌شوند با بسامدی بيشتر با ایشان جفتگيری كنند. در شرایطی که معلوم نیست تخمک‌گذاری ماده کِی انجام می‌شود، نر ناگزیر است به طور مداوم رفتار جفتگیری را ادامه دهد تا احتمال باردار شدن تخمك با اسپرم خودش را افزايش دهد. در اینجا راهكار جفتگيری آن است كه حجم زيادی پشتاب برای جفتگیری‌های پیاپی تولید شود، که هر کدام‌شان شانس اندكی برای باردار کردن ماده دارند. از آنجا كه پذيرندگی ماده ارتباطی با توانايی فيزيولوژيك باردار شدنش ندارد، آن نری در مسابقه‌‌‌ی تكاملی شانس بیشتری خواهد داشت كه با بسامد بالاتري با ماده‌هاي بيشتري جفتگيري كند و اين دقیقاً الگويي است كه در شامپانزه‌هاي عادي ديده مي‌شود. شامپانزه‌ي نري كه به اين ترتيب چند بار در هفته جفتگيري مي‌كند، نيازمند بيضه‌هايي بزرگ‌تر خواهد بود.

به اين ترتيب، اندازه‌ي نسبي بيضه در نخستی‌ها ــ و هم‌چنین در انسان ــ مي‌تواند به دو شكل مورد تفسير قرار گيرد.

تفسير نخست در واقع بيانگر قاعده‌‌‌ای فيزيولوژيك است. هرچه حجم اسپرم دفع‌شده ــ به دليل تعداد بيشتر آميزش ــ بيشتر باشد، حجم بيضه‌‌‌ها هم بايد بزرگ‌تر باشد. تفسير دوم، از زاويه‌‌‌ی تكاملی به موضوع نگاه می‌‌‌كند. در جوامعی كه هرج‌ومرج جنسی حكم‌فرماست، هر نر می‌‌‌تواند با چند ماده جفتگيری كند و هر ماده از چندين نر نطفه دريافت می‌‌‌كند. بنابراين تنها چيزی كه می‌‌‌تواند تعيين‌كننده‌‌‌ی برنده شدن یک نر در اين رقابت باشد، تعداد اسپرماتوزوئیدهاست، كه خود با حجم پُشتاب رابطه دارد. بنابراين حجم پشتابی كه نر در رفتار جفتگیری‌اش سرمايه‌‌‌گذاری می‌‌‌كند، تعيين‌كننده‌‌‌ی شانس پدر شدن اوست.

در گوريل‌ها، هر ماده در هر ماه تنها چند روز پذيرندگی دارد، و هر نر هم حرمسرايی با چند ماده را راهبری می‌‌‌كند. بنابراين برای يك گوريل نرِ تازه بالغ‌شده، چند بار جفتگيری در سال كافی است تا بقای ژنومش را تضمين كند. اما در جانوری مانند شامپانزه اين تعداد جفتگيری در سال اصلا كافی نيست. بر جوامع اين ميمون‌ها هرج‌ومرج كامل جنسی حكم‌فرماست و به اين ترتيب، هر نر مرتباً در حال رقابت با نرهای ديگر است كه ماده‌‌‌های بارورشده توسط او را دوباره و چندباره بارور می‌‌‌كنند. به همين دليل هم يك شامپانزه‌ی نر عادی برای اطمينان از بقای ژنومش ناگزیر است تا چند بار در روز با ديگران جفتگيری كند! نتيجه‌‌‌ی طبيعی این‌که می‌‌‌بينيم وزن بيضه در شامپانزه‌‌‌ها در ميان نخستی‌‌‌ها بيشينه است.

بيضه، از آنجا كه در نخستی‌ها در بيرون از بدن و در كيسه‌‌‌های بيضه قرار دارد، عضوی حساس و مهم محسوب می‌‌‌شود. اين عضو هم در تعيين هويت طرف مقابل، و هم در تعيين نقش اجتماعی يك نر به عنوان موجودی با پايگاه اجتماعی موفق يا ناموفق، اهميت می‌‌‌يابد. به همين دليل هم، اين اندام در اندرکنش‌های حاكم بر افراد جامعه هم مؤثر است. از نظر ريختی، می‌‌‌بينيم كه در بسياری از ميمون‌ها محل بيضه به وسيله‌‌‌ی رنگ‌ها يا بافت‌های پوششی خاصی نشانه‌‌‌گذاری شده است. يك مورد افراطی در اين زمينه، ماندريل نر است كه تزئينات رنگی روی بينی و گونه‌‌‌هايش، رنگ آبی و صورتیِ آلت و بيضه‌‌‌اش را بازنمايی می‌‌‌كند. به عبارت ديگر، در اين ميمون‌ها جانور نر بر صورت خود نقشه‌‌‌ی رنگی اندام‌های تناسلی‌‌‌اش را حمل می‌‌‌كند.

رقابت درون‌جنسی نرها و کشمکش ناشی از آن، علاوه بر نمودهای ریخت‌شناسی و فیزیولوژیک، رفتارهای ويژه‌‌‌ای را هم توليد كرده‌‌‌اند. يكی از رفتارهای مشهورِ جوامع نخستی‌‌‌ها، جوريدن[5] است كه در واقع يكی از علل استحكام جامعه و نشانه‌‌‌ی دوستی افراد موجود در يك قبيله است. اين رفتار می‌‌‌تواند اشكال بسيار متنوع به خود بگيرد، از جوريدن و كشتن شپش بدن در گوريل‌ها گرفته، تا تعريف كردن جوك و لبخند زدن در آدم. يكی از رفتارهای جالب در اين ميان، در بابون‌ها ديده می‌‌‌شود. اين جانوران رفتارهای خوشامدگويانه‌‌‌ی خاصی دارند كه يكی از آن‌ها به بحث ما مربوط می‌‌‌شود. بابون‌های نر وقتی به هم می‌‌‌رسند، بيضه‌‌‌ی خود را به هم عرضه می‌‌‌كنند و بابون ديگر آن را در دست گرفته و پس از لحظه‌‌‌ای رها می‌‌‌كند.[6] اين، در واقع، نوعی نمايش اعتماد متقابل است. چون عرضه كردن بيضه به يك نر ديگر، نماد چيز ديگری جز داشتن اعتماد مطلق به او نيست. فراموش نكنيم كه گرانبهاترين عضو بدن افراد نر ــ البته از ديد تكاملی ــ بيضه‌‌‌ی اوست!

شايد بتوان رفتارهای مشابه در انسان را هم به همين هدف دانست. رفتارهايی مانند تعظيم (خم كردن پشت و ارائه‌‌‌ی گردن بی‌‌‌دفاع به حريف)، زانو زدن (كوچك و كوتاه نمودن قد، نوعی فروتنی)، و بلند كردن دست خالی (يعنی من اسلحه ندارم). كه به ويژه اين آخری، رفتاری جهانی برای ابراز صلح و دوستی آدمیان است. اين علامت به قدری همگانی است كه در سفينه‌‌‌ی «كاوشگر 2»، كه پيامی از زمين را برای ساكنان فرضی ساير سيارات می‌‌‌برد، لوحه‌‌‌ای طلايی با نقش مرد و زنی كه دست خود رابه همين ترتيب بلند كرده بودند، نهاده شده است. اين لوح، با اين فرض ــ البته ساده‌‌‌انگارانه ــ طراحی شده است كه ساير موجودات هوشمند هم، چنين علامتی را به عنوان دوستی و صلح تلقی خواهند كرد. بايد همه اميدوار باشيم كه موجوداتی با دندان‌های بلند پنج‌شاخه در كناره‌‌‌ی بدن، اين لوح را پيدا نكنند، چون طبيعی است كه محتوای پيام برای آن‌ها چيزی شبيه به اعلان جنگ خواهد بود!

در جهان جانداران، قدرت مفهومي است كه با بقاي فرد و گونه پيوندي ناگسستني دارد. آن گونه‌اي و جانداري نيرومندتر است كه بخت بقاي بيشتري داشته باشد و ژنوم خود را به شمار بيشتري از فرزندان، با شايستگي زيستي بالاتري، منتقل كند. به اين ترتيب، ارتباط آشكار جنسيت و قدرت در جوامع انساني نيز مفهوم‌تر مي‌شود.

رقابت درون‌گونه‌اي در جانوران هم‌جنس، در شرايطي كه تنها منبع مورد نظرِ جفت باشند، با يك جدال ساده ــ از نوع شاخ زدن بزها به هم ــ يا نمايش هنرمندانه ــ از جنس آواز خواندن قناري‌هاي نر ــ رفع و رجوع مي‌شود. اما در جوامعي كه از شمار بالای افراد هم‌گونه تشكيل يافته است، منابع ديگري هم‌چون غذا، زيستگاه و موقعيت اجتماعي نيز موضوع رقابت قرار مي‌گيرند.

آدميان به عنوان گونه‌اي اجتماعي، اين پيوند بنيادين قدرت و جنسيت را به ارث برده‌اند. در جوامع انساني، هم‌چنان ربطي مفهومي ميان كاميابي و قدرت جنسي و پايگاه و قدرت اجتماعي وجود دارد. شايد در برخي از لايه‌هاي روشنفكرانه يا رياضت‌طلبانه، اين پيوند شكلي معكوس پيدا كند ــ كه آن هم در جاي خود نوعي رابطه است ــ اما معمولاً در زبان عاميانه‌ي مردم، با هم‌ارزي نزديك اين دو روبه‌رو مي‌شويم.

تقليد رفتارهای نرينگی، و اغراق در نمايش اندام‌های مربوطه، شيوه‌اي از نمايش قدرت است كه تنها در فرهنگ كوچه‌ي آدميان ديده نمي‌شود. چنين الگويي در ميان ميمون‌های نزديك به انسان قاعده‌‌‌ای رفتارشناختی محسوب می‌‌‌شود. در بعضی از شامپانزه‌‌‌ها و بابون‌ها، نرِ رئيس قبيله برای نشان دادن برتری خود چند وقت به چند وقت بر پشت ساير نرها می‌‌‌پرد و رفتار جفتگيری را تقليد می‌‌‌كند. اين رفتار، ربط چندانی به خودِ جفتگيری ندارد و حرکتی نمادین است که موقعيت اجتماعی نرها را نسبت به هم مشخص می‌سازد. يعنی هرچه موقعيت اجتماعی نری در قبيله‌‌‌اش بالاتر باشد، اين حق را دارد كه بر پشت نرهای بیشتری بپرد و با ماده‌‌‌های بیشتری جفتگيری كند. نر برتر قبيله هم كسی است كه بر پشت همه‌‌‌ی نرها می‌‌‌پرد و می‌‌‌تواند با همه ماده‌‌‌ها جفتگيری كند.

در گونه‌‌‌های مختلف، تغييرات ريختی گوناگونی برای تحكيم اين ساختار اجتماعی تكامل يافته است. مثلاً در قبيله‌‌‌ی گوريل‌‌‌ها موهای پشتِ نرِ برتر رنگ نقره‌‌‌ای پيدا می‌‌‌كند. در انسان هم گويا بزرگی آلت نمادی از جايگاه اجتماعی نرها باشد. رفتارهای رايجی كه از ديرباز در جوامع انسانی وجود داشته و هنوز هم در تمام فرهنگ‌ها و جوامع ديده می‌‌‌شود، همه بر همين نكته تأكيد دارند. هنوز هم لاف زدن از موضوعات جنسی در ميان انسان‌های نر، به عنوان نوعی قدرت‌‌‌نمايی و خودبرتربينی محسوب می‌‌‌شود. شوخی‌‌‌های رايج، جوك‌‌‌ها، و حتی زبان كوچه‌‌‌ی غيررسمی همه‌‌‌ی فرهنگ‌ها، نمونه‌‌‌هايی از اين نقش اجتماعی هستند. نگاه كوتاهي به ارزش شاخص‌هاي منسوب به مردانگي و رفتار مردانه در فرهنگ‌هاي گوناگون، ژرفاي پيوند يادشده را نشان مي‌دهد.

صفات ثانويه‌‌‌ی جنسی

جنس نر و ماده‌‌‌ی نخستی‌‌‌ها، به دليل اثرات مختلف هورمون‌های جنسی‌‌‌شان، ريخت ظاهری ويژه‌‌‌ای پيدا می‌‌‌كنند كه به دليل نداشتن ارتباط مستقيم با اندام‌های مربوط به جفتگيری و باروری و ديرتر ظاهر شدن اين صفات، به نام ويژگي‌های ثانويه‌‌‌ی جنسی شهرت يافته‌‌‌اند. اين صفت‌ها از نظر ريختی باعث تمايز زنان از مردان می‌‌‌شوند و نوعی دوشكلی جنسی را پديد می‌‌‌آورند.

قاعده‌ای در جانورشناسی وجود دارد كه گونه‌‌‌های دارای چندهمسری[7]، تمايز جنسی شديدتری را نسبت به گونه‌‌‌های تك‌همسر[8] از خود نشان می‌‌‌دهند. بيشترين تمايز دوجنسی در پستانداران را در كنار بزرگ‌ترين حرم‌های شناخته شده می‌‌‌بينيم. اغراق‌‌‌آميزترين مثال در اين مورد، فيل‌‌‌دريايی جنوبی نر است كه در حدود سه تُن وزن دارد و حرم‌هايی با 48 ماده را بارور می‌‌‌كند. هر یک از ماده‌‌‌های اين گونه در حدود 350 كيلوگرم وزن دارند، يعنی در حدود يك دهم جنس نر.[9]

دوشكلی جنسی در نخستی‌‌‌ها به اشكال گوناگون ديده می‌‌‌شود. صفت‌هایی كه جنس نر را مشخص می‌‌‌كند، عبارتند از بزرگ‌تر و سنگین‌تر بودن بدن، عضلانی‌‌‌تر بودن تنه و اندام‌ها، بلندتر بودن دندان نيشِ فك بالا (مثلا در بابون‌ها)، بيشتر بودن موهای روی صورت و بدن، توزيع متفاوت موهای سر و تزئينات پوستی ويژه (مثل گونه‌‌‌ی اورانگ‌‌‌اوتان و تزئينات بينی و گونه‌‌‌ی ماندريل نر).

صفت‌های ثانويه‌‌‌ی جنس ماده را می‌‌‌توان زير عنوان عمومی كودك‌‌‌وارگی دسته‌‌‌بندی كرد. صفت‌هایی كه از نظر ظاهری زير تأثير هورمون‌های جنسی ماده ايجاد می‌‌‌شوند، تا حدودی تقليدكننده‌‌‌ی شكل نوزاد انسان هستند. وجود لايه‌‌‌ای از چربی در زير پوست، كه ظاهری صاف و ظريف به بدن می‌‌‌دهد، غيرعضلانی و سبک‌تر بودن ساخت تنه، كمی موی بدن و صورت، و باقی ماندن بسياری از صفات رفتاری كودكانه مانند صدای نازك، نشانه‌‌‌هايی از اين كودك‌‌‌وارگی هستند. البته بايد به اين موارد صفات وابسته به زايمان و نگهداری فرزند را هم افزود. پهن‌تر بودن لگن‌‌‌خاصره، وجود پستان، و حجیم‌تر بودن حفره‌‌‌ی شكمی و پایین‌تر بودن مركز ثقل بدن از جمله‌‌‌ی اين موارد هستند.

جمع‌‌‌بندی تمام اين شواهد ريختی، به اين نتيجه می‌‌‌انجامد كه شكل ظاهری بدن انسان تنظيم‌کننده‌‌‌ی مهمی مانند هورمون‌های جنسی را در كنار خود دارد، و اين تنظيم‌کننده است كه قرارگيری ساختار بدن در يكی از دو حالت نر يا ماده را تعيين می‌‌‌كند. چنان‌که گفتيم، ساختار فيزيولوژيك و ریخت‌شناسی بدن انسان، به طور كلی نوعی حالت كودك‌‌‌واره را از خود نشان می‌‌‌دهد. اين صفتِ ريختی/ رفتاری، چنان‌که گفتيم از بازگشت خمينه‌‌‌ی پويايی تكامل انسان به نقطه‌‌‌ی تعادلی بر مسير تكوين[10] جنين انسان حاصل شده است. به اين معنا كه به دليل فشارهای تكاملی، نقطه‌‌‌ی جذب‌کننده‌‌‌ای جديد بر روند رشد و تكوين جنين انسان ايجاد شده است. اين جذب‌کننده‌‌‌ی تازه، باقی ماندن گروهی از صفت‌های نوزادگونه را در انسان بالغ ممكن كرده است. به بيان ديگر، به نظر می‌‌‌رسد كه خمينه‌‌‌ی پويايی گونه‌‌‌ی انسان، در مسير تكامل بر اطراف جذب‌کننده‌‌‌ای نوظهور در جا زده باشد و از طی طريق به سمت نقطه‌‌‌ی تعادلی ساير نخستی‌‌‌های نزديك به انسان ــ مثل شامپانزه ــ باز مانده باشد. همين عقب‌‌‌گرد بر روند رشد تكوينی انسان، منجر به پيشرفت چشمگير قوای ذهنی انسان شده و به رفتارهای كنجكاوانه‌‌‌ی كودكانه در انسان بالغ تداوم بخشيده است.

با بررسی صفات ثانويه‌‌‌ی جنسی در انسان نر و ماده، به اين نتيجه می‌‌‌رسيم كه عقب‌گردِ كودك‌‌‌وارگی دو گام متفاوت داشته است. يك گام به پيدايش جنس نرِ درشت‌‌‌تر و نيرومندتر منجر شده و گام ديگر، جنس ماده‌‌‌ای را توليد كرده كه بيشتر از جنس نر صفات كودك‌‌‌واره‌‌‌اش را در حالت بالغ حفظ می‌‌‌كند.

دليل اين دو مرحله‌‌‌ای بودن عقب‌‌‌گرد پويايی تكاملی انسان بر مسير تكوينی‌‌‌اش، اقتصاد خاص جوامع اوليه‌‌‌ی انسانی است. اقتصادی كه در آن جنس ماده توسط جنس نر تغذيه می‌‌‌شده است و می‌‌‌بايست توسط وی مورد حمايت قرار گيرد. در چنين حالتی، شباهت با كودكان ــ كه اصولاً به دليل كدهای ريختی خود حمايت بالغ‌ها را برمی‌‌‌انگيزند ــ می‌‌‌توانسته برای ماده‌‌‌ها سودمند باشد و شايستگی زيستی‌‌‌شان را در جامعه‌‌‌ای كه توسط شكارچيان نر هدايت می‌‌‌شده، بالا برد. آنچه ما به عنوان صفات ثانويه‌‌‌ی جنسی ماده می‌‌‌بينيم، تركيبی است از دو عامل يادشده، يعنی نياز به حمايت از فرزند و تغذيه‌‌‌ی او، و نياز به مورد حمايت قرار گرفتن از سوی جنس نر و بنابراين كودك‌‌‌وارگی بيشتر. ناگفته پيداست كه اين دليل تكاملی در جوامع پيچيده‌‌‌ی امروزين ديگر محلی از اعراب ندارد و قواعد پيچيده‌‌‌تری در اطراف اين الگوی ساده‌‌‌ی حمايتگری چندلايه بر مبنای شباهت به نوزاد، شكل گرفته است. همين دو مرحله‌‌‌ای بودن شكل‌‌‌زايی[11] در گونه‌‌‌ی انسان، در ساير جانورانِ دارای دوشكلی جنسی هم ديده می‌‌‌شود.

بر اساس شواهد فسيلی، می‌‌‌توان چنين قضاوت كرد كه دوشكلی جنسی در گونه‌‌‌ی انسان به تدريج كاهش يافته است، و نسبت به حالت اغراق‌آميزی كه در ميمون‌های جنوبی ديده می‌‌‌شده، بسيار تعديل شده باشد. كاهش يافتن دوشكلی جنسی در گذار از جنس ميمون جنوبی به انسان، بيانگر اين نكته است كه رقابت جنسی در ميان نرها به شكلی برجسته كاهش يافته است. ميمون جنوبی نر چنان‌که گذشت دو برابر ماده وزن داشته، اما در ميان جنس انسان اين افزايش وزن نر نسبت به ماده فقط 20 درصد می‌‌‌باشد. اين كاهش می‌‌‌تواند ناشی از پيدايش اشكال جديد زندگی اجتماعی و رفتار گروهی بوده باشد. مرجع اصلی اين چرخشِ رفتارشناختی، احتمالاً گوشت‌خواری و شكارگی بوده است، كه به كاستن از رقابت ميان نرها انجاميده و زمينه را برای همكاری چند نر در سازماندهی موازی جفتگيری و شكار ممكن كرده است. اين چرخش رفتار تا حدودی با آنچه در ميان شامپانزه‌‌‌ها می‌‌‌بينيم شباهت دارد. جالب آن‌که در ميان شامپانزه‌‌‌ها هم تفاوت وزن دو جنس در حدود همين 20 درصد است.

 

 

[1] de Waal, 1995.

[2] de Waal, 1995.

[3] Scrutum.

[4]– Semen

[5]– Grooming

[6] Rosenthal et al, 1991.

[7]– Polygamy

[8]– Monogamy

[9] Diamond,1991:56-95.

[10]– Onthologic

[11]– Morphogenesis

 

 

ادامه مطلب: بخش دوم- فصل اول – رفتار هم آوری

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب