بخش دوم عنصر انساني
فصل اول عنصر انسانی
رفتار همآوری
تا اینجا ديديم كه ويژگيهای ريختی و ظاهری متمايزِ جنس نر و ماده در انسان، نه تنها جايگاه افراد را در رتبهبندی جنسی جامعه تعيين میكند، بلکه بخش عمدهی رفتارهای اجتماعی و قانونمندیهای مؤثر بر الگوهای توزيع منابع در داخل جامعه هم توسط همين نظام رتبهبندی تعيين میشوند. با اين وجود، نشانگان ريختشناختی برای تنظيم بخش عمدهای از روابط اجتماعی كافی نيست. قانونمند كردن اين روابط، نيازمند كاركردهای ديگری است كه همآوری جنسی يكی از مهمترين آنها را تشكيل میدهد. رفتار همآوری در انسان به قدری اهميت داشته كه روندهای تكاملی كلان به پيچيدهتر شدن و غنی شدنش از نظر ريختی/ رفتاری كمك كردهاند. این رفتار در انسان، مانند هر كاركرد تكاملی ديگری كه دارای نقش برجسته و اهميت بالا در تعيين شايستگی زيستی باشد، زير ذرهبينی تكاملی دچار درشتنمايی شده و پيچيدهتر شدنش به سلسله مراتبی شدن كاركردها و شاخهزايیهای گوناگون در آن انجاميده است. از نظر ظاهری، به فهرستی كه در بالا ذكر شد، میتوان اين موارد را هم افزود: جزءجزء شدن افراطی عضلات صورت، برگشتن مخاط درون دهان به بيرون و تشكيل لب، وجود نرمهی گوش و وجود بافت چربی محكم در پستان افراد ماده. بسياری از انسانشناسان، اين عوامل را به عنوان شاخصهای نشانگر اهميت غريزهی جنسی در جوامع انسانی در نظر میگيرند.[1] اين شواهد، ما را به پذيرش اين گزاره ترغيب میكند كه رفتارهای مربوط به همآوری يك عامل مهم در جايگيری اجتماعی افراد انسانی است.
از ديد رفتارشناختی دادههای قابل تحليل فراوانی در مورد نقش اجتماعی فعالیتهای جنسی وجود دارند. گونهی انسان از برخی جنبهها، رفتار جفتگيری منحصر به فردی دارد. يكی از اين موارد، عبارت است از غنی شدن چشمگير سيستم لذت در انسان، و پيوند خوردنش با رفتار جفتگيری. اگر زمان جفتگيری در ميمونهای نزديك به انسان را با هم مقايسه كنيم، به اين نتيجه میرسيم كه الگوی عصبشناختی پاداش گرفتن از فعاليت جنسی در انسان با بقيهی ميمونها از نظر كمی و كيفی تفاوتهايی اساسی دارد. مثلاً از نظر زمانی، كمينهی زمان جفتگيری در انسان بسيار طولانیتر از ساير ميمونهاست.
چنانکه از جدول زیر برمیآید، زمان جفتگيری در انسان از ديگر نخستیها بيشتر است. تنها استثنا در اين ميان شامپانزهی كوتوله است كه او هم الگوی اجتماعی پايداری را بر اساس رفتار جنسی از خود نشان میدهد. در واقع در بيشتر گونههای ميمونها، ماده هرگز به اوج لذت[2] نمیرسد. در اين جانوران رفتار مورد بحث رانهی مهمی برای برانگيختن رفتارهای اجتماعی نيست. در انسان، تأكيد بر اینکه روابط جنسی حاكم بر بسياری از رفتارهای اجتماعی هستند، آشكارتر از آن است كه نياز به گوشزد داشته باشد. شواهد تاريخی از رقص سالومه[3] تا خاكستر تختجمشيد[4] ادامه دارد.
مقایسهی زمان متوسط ارگاسم در نخستیهای عالی (Diamond,1991:56-95.)
چنانکه گذشت، يك ويژگی مهم ديگر در رفتار جفتگيری انسان، پنهانی بودن آن است. در بيشتر جانوران، جنس ماده دارای يك چرخهی مشخص جنسی است كه توسط تغييرات ترشح هورمونها تعيين میشود. در پستانداران اين چرخههای جنسی به شكل مرتب و دقيقی ديده میشود. تقریباً در همهی موارد، ماده به هنگام تخمكگذاری تغييرات ريختی و رفتاری مشخصی را از خود نشان میدهد. اين تغييرات در واقع علامتی به نرهاست تا با او جفتگيری كنند و بقای نسل را تضمين نمايند. مثلاً در ميمونها به هنگام دورهی فحل شدن، رنگ و حجم نشيمنگاه و سينهها تغيير میكند و به شكلی درمیآيد تا نرها را به خود جلب كند. اين رفتار از ديد تكاملی توجيهپذير است، چون از هدر رفتن تخمكهای معدود ماده ــ به دليل بیتوجهی نرها ــ پيشگيری میكند.اما اين پديده چند استثنای عجيب دارد كه يك نمونهاش انسان است. تنها گونههای شناختهشده از نخستیها، كه تخمكگذاری را به صورت پنهانی و بدون تظاهرات ريختی/ رفتاری نشان میدهد، انسان و خويشاوند نزديكش شامپانزهی كوتوله است. اين پنهانكاری به قدری شديد است كه تا شصت سال پيش كموكيف اين دوره را در انسان هم نشناخته بودند. در ضمن انسان دارای بینظمترين دورهی تخمكگذاری در ميان نخستیهاست. طول اين دورهی رحمی میتواند از 20 تا 45 روز در افراد گوناگون تغيير كند و هر عامل محيطی يا درونیای هم میتواند نظم آن را در يك فرد خاص مختل كند. به اين ترتيب، پيشبينی زمان تخمكگذاری و بارور شدن فرد ماده در انسان و شامپانزهی كوتوله ناممكن است.
علاوه بر اين، انسان گونهای است كه احتمال باروری تخمك مادههايش در اثر جفتگيری به طرز باور نكردنیای پايين است. احتمال اینکه يك ماده گاو در اثر يك بار تلقيح مصنوعی بارور شود، 75 درصد است، اما برای زنی كه بيشترين تعداد آميزش ممكن را هم در طی يك دورهی جنسی داشته باشد، تنها 28 درصد امكان بارداری وجود دارد. يعنی زنان انسان طوری تكامل يافتهاند كه احتمال باروريشان در اثر آميزش كمينه شود. اين كار از دو راه ممكن است، يكی از راه مخفی بودن دورهی تخمكگذاری، كه برخی از آمیزشها را به دليل نامناسب بودن وضع رحم و غيرقابل پيشبینی بودن زمان مناسب جفتگيری از دور خارج میكند، و ديگری كم بودن فيزيولوژيك احتمال باروری، در زمانی كه تخمكگذاری هم انجام گرفته است. اما چرا اين راهبرد تكاملی ويژه در انسان تكامل شكل گرفته است؟
در كل، رفتار آميزشی نوعی عملكرد خطرناك تلقی میشود. اين كار مستلزم به كار بردن حجم زيادی انرژی و زمان است، و به دليل تغيير توانايیهای حسی/ عضلانی در هنگام آميزش، خطر شكار شدن را هم افزايش میدهد. در جانوران، رهيافت كلی در جهت كمينه كردن زمان اين رفتار، و بيشينه كردن احتمال باروری است. انسان تنها گونهای است كه دقیقاً برعكس اين را نشان میدهد. همچنین انسان تنها گونهای است كه جلوی چشم ديگر افراد همگونهی خود جفتگيری نمیكند و به طور مخفيانه آميزش مینمايد. يكی از دلايل منحصرشدن زمان اين رفتار به شب هم میتواند ناشی از همين امر باشد.
چندين نظريه برای توجيه اين پديدهها پيشنهاد شدهاند كه در اینجا نگاهی كوتاه به آنها خواهيم داشت:
1. ديدگاه سنتی انسانشناختی. اين ديدگاه بيشتر در صدد توجيه الگوی رفتاری پنهانكارانهی جفتگيری است، و بر مبنای رفتار نرها طراحی شده است. طبق نظر هواداران اين نظريه مخفی بودن جفتگيری باعث كم شدن پرخاشگری ناشی از رقابت در ميان نرها میشود. بر اساس اين ديدگاه، مردانی كه همتايان خود را به هنگام جفتگيری ــ يعنی رقابت در ادامه نسل ــ نبينند، سطح بالاتری از همكاری دستهجمعی و صميميت را در بين خود آشكار میكنند و اين چيزی است كه در جوامع انسانی مطلوب است و بخت بقای جامعه را افزايش میدهد. همچنین نامعلوم بودن زمان تخمکگذاري از رقابت شديد نرها براي تصاحب مادهاي كه آمادهي انتقال ژنوم است، ميكاهد. شكل قديمی اين ديدگاه، كه زير تأثير نظريهپردازان مردگرا قرار داشت، مدعی بود كه افراد ماده به اين دليل تغيير فيزيولوژيك و تكاملی مورد بحث را متحمل شدهاند تا تنش بين افراد نر را در جامعه كاهش دهند. نسخههای جديدتری از اين نظريه هم وجود دارد كه بر لزوم استحكام ارتباط بين زنان با هم و زنان و مردان با هم تأكيد میكند.
2. ديدگاه جديد انسان شناختی. بر اساس اين ديدگاه، پنهان بودن چرخهی تخمكگذاری در زنان باعث میشود تا آنها در تمام طول دوران بلوغشان ــ مستقل از زمان تخمکگذاری ــ پذيرا باشند. به اين ترتيب، مردانی كه همواره امكان جفتگيری را دارند، به ادامهی يك ارتباط دونفرهی تكهمسره راغب میشوند. در واقع، اين ديدگاه امكان جفتگيری هميشگی را به دليل ارزش پاداشدهندهاش ضامن بقای خانوادههای تكهمسره میداند. ايرادی مهم بر اين نظر وارد است و آن هم این است که در ژيبونها، كه الگوی خانوادگیشان انحصارگراتر و تكهمسرتر از انسان است، چرخهی تخمكگذاری مادهها نمود بیرونی دارد.
3. ديدگاه سيمونز.[5] بر اساس اين ديد، جلب حمايت نرها علت اصلی اين مخفی شدن چرخهی تخمکگذاری بوده است. در شامپانزهها ديده شده كه نرهای شكارچی غذای خود را با مادههايی كه پذيرا باشند قسمت میكنند و طبعاً اين كار به اين اميد انجام میگيرد كه ماده با آنها جفتگيری كند و در نهايت احتمال بقای ژنوم نر شكارچی افزايش يابد. اين نظريه میگويد تلاش تكاملی برای جلب همياری هميشگی نرهای شكارچی در گونهی آدم، اين پنهانكاری جنسی را پديد آورده است.
4. ديدگاه الكساندر.[6] بر اساس اين ديدگاه، عدم اطمينان نر از اینکه با جفتگيری، ماده را بارور كرده يا نه، علت اصلی پنهان بودن اين چرخه است. اگر نر پس از يك بار جفتگيری با ضريب احتمال بالايی مطمئن میشد كه ژنوم خود را به نسل بعد منتقل كرده، پس از آن ديگر توجهی به ماده نمیكرد. اما در اين حالت كه همواره عدم قطعيتی در مورد بارور بودن يا نبودن ماده وجود دارد، نر مجبور است همواره در كنار ماده باقی بماند و با جفتگيریهای مكرر از پدر شدن خود اطمينان يابد. در ضمن، اين الگوی توسعهی زمانی جفتگيری از رقابت جنسی فشردهی نرها بر سر مادهها در چند روز معدود فحل شدن هم جلوگيری میكند و تنش اجتماعی را كاهش میدهد.
5. ديدگاه هردی.[7] اين نظريه بر اساس پديدهی بچهكشی در ميمونهای عالی بنيان نهاده شده است. اين رفتار در برخی از گربهسانان، ميمونها و انسان زياد ديده میشود. نری كه رهبری يك قبيله را بر عهده میگيرد، نوزادان به جا مانده از نرهای قبلی را میكشد تا برتری ژنوم خود را در نسل آينده تضمين كند. او با اين كار، در واقع، دورهي آيندهي تخمكگذاري را ــ كه در اثر روند شيردهي و پرستاري از فرزند مهار ميشود ــ جلو مياندازد و بخت بقای ژنوم خود را افزایش میدهد. اگر دورهی تخمکگذاری مخفی باشد، و تا حدودی هم هرجومرج جنسی حاكم باشد، همواره در مورد اینکه پدر فلان بچه كيست، ابهام وجود خواهد داشت. به اين ترتيب، رفتار بچهكشی از بين خواهد رفت چون هيچ نری نمیتواند مطمئن باشد كه نوزاد مورد حملهاش فرزند خودش نيست. اين امر به همكاری نرها برای بزرگ كردن بچهها میانجامد.[8]
6. ديدگاه زنگرايانه.[9] اين نظريه را پژوهشگران زنگرا عنوان كردهاند.[10] فشار تكاملی برای راستقامت بودن انسان، چنانکه میدانيم پيامدهای ريختی و تشريحی فراوانی را به دنبال داشته است. يكی از اين پيامدها، كوچك شدن لگن خاصره در انسان است. به دليل اين كوچكی لگن، زايمان در انسان بسيار دردناك و مرگبار است. تنها جانوری كه سقط جنين به هنگام زايمان، يا سر زا رفتن مادر را تجربه میكند انسان است. ميمونها به هنگام زايمان درد و خطر خاصی را تجربه نمیكنند. بر اساس اين ديدگاه، تلاش برای كمينه كردن اين خطر به مخفی شدن دورهی تخمکگذاری و كاهش احتمال باروری در زنان انجاميده است. يعنی كوچك شدن لگن خاصره به عنوان نتيجهی راستقامت شدن انسان، تفاوت در رهیافتهای فردی دو جنس را در مورد جفتگيری باعث شده است. نرها كه خطری از باروری نمیبينند، كماكان میكوشند تا تعداد بیشتری فرزند داشته باشند، اما مادهها كه حيات فردیشان در خطر است، میكوشند تا کمترين تعداد ممكن باروری را داشته باشند. اين ديدگاه بسيار جالب است، اما يك ايراد عمده دارد و آن هم اینکه رفتار پنهانكارانهی ياد شده، اگر تنها هدفش همين كم كردن زادآوری مادهها باشد، در نهايت به كاهش شايستگی[11] گونهی ما میانجامد و نمیتواند در جمعيت انسانی گسترش يابد.
نظريات يادشده هر یک جنبهای از رفتار اجتماعی نخستیها را مورد تأكيد قرار میدادند. هنوز از اين ميان، ديدگاه كلگرايی كه بتواند تمام اين رويكردهای پراكنده را در يك نظام معنايی منسجم بگنجاند، بيرون نيامده است. چيزی كه مسلم است، آدم نسبت به باقی گونهها تفاوتهايی دارد. نخست اینکه آدم گونهای تقریباً تكهمسر است كه ارتباط نرها و مادهها در جوامعش فراتر از ارتباط بين دو زوج است. اين ارتباط، معمولاً به رفتاري نزديك به هرجومرج جنسي ميانجامد. به عبارت ديگر، چنين مينمايد كه جوامع انساني ساختاري تكهمسره دارند كه مرتب در سطوح رفتاري نقض ميشود. در ژيبونهای تكهمسر، نياز چندانی به تحكيم روابط بين نر و ماده وجود ندارد، چون زوج مورد نظر جدا از بقيه زندگی میكنند و ارتباطشان با ساير ميمونهای همقبيله خيلی محدودتر از ارتباط ميان خودشان است. اما در يك اجتماع انسانی، ارتباطات يك فرد با افراد ديگر از جنس مخالف، میتواند به اندازهی برخورد با همسر خودش باشد. به همين دليل هم در بنياد اجتماعی انسان، نياز بیشتری به تأكيد بر رابطهی دو نفرهی خانوادگی وجود دارد. پيدايش مفاهيمي مانند وفاداري و خيانت و ظهور عواطفي مانند حسد جنسي و غیرت و حس مالكيت نسبت به شريك زندگي، پيامدهاي كشمكش يادشده هستند.
در انسان، زن و مرد از جنبههای گوناگونی با هم تفاوت دارند، اما آنچه از ديد بحث تكاملی ما مهم است، الگوهای موفقيت در انتقال ژنوم به نسل بعد است. از اين ديد، جنس ماده و نر چندين تفاوت عمده با هم دارند.
نخست. سرمايهگذاری نرها برای بچهدار شدن، خيلی کمتر از مادههاست. انتقال ژنوم برای نر خيلی ساده است. تنها چيزی كه بايد از دست دهد، مدت كمی زمان و كمی اسپرماتوزوئید است. اما ماده بهای بسيار سنگینتری را برای بچهدار شدن میپردازد. علاوه بر زمان مشابهی كه برای جفتگيری صرف میكند، بايد 9 ماه بچه را در رحم خود حمل كند و آن را تا دستكم دو سالگی تغذيه كند. در نهايت هم رفتار مادرانهی انسان به شكلی است كه مراقبت از بچه را تا حدود ده سالگی ايجاب میكند. و همهی اينها جدای از خطراتی است كه زايمان در بر دارد.
دوم. تعداد بيشينهی بچههايی كه يك مرد میتواند در طول عمر خود ايجاد كند، خيلی بيشتر از ماده است. بيشترين تعداد مستند فرزندان كه تا به حال در تاريخ گزارش شده، به مولا اسماعيل، از شاهان هند تعلق دارد. او پدر 888 فرزند بود! در مورد مظفرالدينشاه هم ارقامی در حدود هزار فرزند را آوردهاند كه چندان مستند نيست. در مقابل، پراولادترين زن تاريخ، يك بانوی روس بود كه پس از چندين بار سه قلو زاييدن، موفق به توليد 69 بچه شد!
سوم. نوع منابعي كه براي بقاي ژنوم مورد نياز است، در جنس نر و ماده تفاوت دارد. در جنس نر، ماده منبع اصلي براي توليد مثل است. چرا كه ماده با رحم يا اندوختهي غذايي تخم خود جنين را تغذيه خواهد كرد. اما براي ماده ــ كه همواره به نر دسترسي دارد ــ مواد غذايي منبع اصلي محسوب ميشوند.
چهارم. تعداد بچههاي نرهايي كه با چند ماده جفتگيري ميكنند، بيشتر از تعداد فرزندان مادههايي است كه با نرهاي متعدد آميزش ميكنند. علت اين امر هم در همان سرمايهگذاري بيشتر مادهها بر فرزندان نهفته است. به همين دليل هم مردان چندزنه در جوامع انساني پذيرفتهشدهتر از زنان چندشوهره هستند. بر اساس آمار كليساي مورمون[12] در قرن نوزدهم، مردان عادي پيرو اين كليسا به طور ميانگين داراي 4/2 زن و 15 بچه بودهاند، در عين حال رهبران كليساي مورد نظر به طور ميانگين 5 زن و 25 بچه داشتهاند!
در مقابل اين جامعه، شهر ترِهبا در تبت را داريم كه در آن هر زن دو شوهر دارد. در اين شهر به دليل سختی زمين و دشواری كار كشاورزی، يك مرد به تنهايی نمیتواند خرج يك خانه را تأمين كند و هر قطعه زمين به همكاری دستكم دو نفر ــ معمولاً دو برادر ــ برای كشت و زرع نياز دارد، كه مشتركاً با يك زن ازدواج ميكنند.
پنجم. اطمينان مرد به اینکه يك نوزاد فرزند خودش است از اطمينان زن خيلی کمتر است. زن چون بچه را میزايد، با قطعيت میداند كه دستكم نيمی از ژنهای فرزندش به او تعلق دارد. اما برای مرد امكان اطمينان از هويت فرزند ــ به ويژه در زمان نوزادی ــ مهيا نيست.
چنين اطمينانی در جانورانی مانند ماهيان كه لقاح خارجی دارند و بارور شدن تخمكهای ماده توسط اسپرمهای خود را میبينند، وجود دارد. اما در پستانداران كه لقاح درونی دارند، راهی برای خاطرجمع شدن از باروری نرها وجود ندارد. به همين دليل هم گهگاه الگوهای عجيب و غريبی از خانواده در آدميان ديده میشود. مثلاً جامعهای هندو به نام «نايار» وجود دارد كه زنان آن آزادانه با هر كس كه بخواهند آميزش میكنند. در اين جامعه خانواده از يك مرد و خواهرش و بچههای خواهرش تشكيل شده است. هر يك از اين دو به طور جداگانه برای خود جفتگيری میكنند و مرد هرگز نمیتواند بفهمد كدام بچه متعلق به اوست. اما با مراقبت از فرزندان خواهرش، دستكم اينقدر مطمئن میشود كه فرزندان خانوادهاش يك چهارم ژنهای او را دارا هستند.
اين عدم تقارن در سرمايهگذاری نر و ماده در امر توليد نسل، برخی پيامدهای جالب را در جوامع انسانی پديد آورده است. نخست اینکه نرها به دليل آزادتر بودن، شاخصهای کمتری را برای جفتيابی مورد نظر قرار میدهند. مهمترين شاخص مورد نظر مردان برای يافتن شريك جنسی، زيبايی است. زيبايی، خود عبارت است از سالم بودن و داشتن نمودهای ژنهای خوب. زنان، كه بايد بيشتر به فكر سرمايهگذاری كلان خود باشند، شاخصهای ديگری را هم در نظر میگيرند، مثلاً ويژگيهای هوشی و فكری، پايگاه اجتماعی، سن، و نژاد در انتخاب زنان مهمتر از مردان است.[13]
اثر ديگر اين شكست تقارن رفتاری، در پديدهی «زنا» تجلی میيابد. برای مردان آسان است كه خارج از چهارچوبهای قانونی تعيينشده در جامعهشان، با زنان ديگر آميزش كنند. به اين ترتيب، شانس بقای ژنوم آنها به طرز زيركانهای افزايش میيابد. به ويژه كه با پنهانی بودن اين عمل، بار بزرگ كردن بچهای با ژنهای خودشان را بر دوش مرد ديگری میاندازند. همهی آمیزشهای خارج از چهارچوب مورد نظر را در كل با نام آميزش خارج خانواده (EMS)[14] میخوانند. در اين نوشتار برای سادهتر شدن بحث، از واژهی زنا بهره خواهيم برد و در مواقعی كه موضوع نيازمند دقت بيشتر باشد از كوتاهشدهی اين نام استفاده میكنيم.
پديدهی زنا به انسان منحصر نيست، در جانوران ديگر هم ديده میشود. به عنوان مثال میتوان از اردكها، درناها و مرغان طوفان نام برد. در اين جانوران، سيستم خانوادگی تكهمسره ديده میشود. چون يك نر فاقد توانايی لازم برای تغذيهی دو لانه است. الگوی معمول رفتاری در اين حيوانات چنين است كه ماده بر تخمهای خود میخوابد و نر برای يافتن شكار و غذا به پرسه زدن میپردازد. اگر نر بتواند زود غذا پيدا كند، در زمان غياب نرهای ديگر به لانههايشان میرود و با جفتهايشان آميزش میكند. زمان آميزش زناكاران تنها هشت ثانيه است كه از زمان عادی جفتگيری زوج رسمی (بيست ثانيه) خيلی کمتر است. نيمی از لانههای فرعی توليدشده از اين راه نابود میشوند و تخمهايشان به مرحلهی جوجگی نمیرسد، اما در كل اين راهبرد برای نرها مفيد است و به پراكنده شدن ژنومشان در جمعيت كمك میكند.
زنا، آشكارا به ضرر مردی است كه بچههای ديگری را بزرگ میكند. نر زناكار از اين كار سود خواهد برد و ماده هم با به اشتراك گذاشتن نيمی از ژنهای خود، در نهايت سود خواهد كرد چون امكان توليد فرزندانی با تركيبات ژنتيكی متنوع را پيدا خواهد كرد. به همين دليل هم تمام قوانين مربوط به زنا تا صد سال پيش بين زن و مرد به طور نامتقارن عمل میكردند. مرد زناكار، به عنوان جنايتكاری كه شاكیاش شوهر زن خطاكار است شناخته میشد، و هيچگاه زن را برای زنا كردن مستحق شكايت از مرد زناكار نمیدانستند. همچنین شكايت زن از شوهرش به دليل زنا، بسيار کمتر از حالت عكس آن پذيرفته میشود. اين قوانين هنوز هم در برخی از نقاط دنيا وجود دارد.
رفتارهای محدودكنندهی زيادی در جوامع گوناگون بشری ديده شده كه هدفش مهار كردن اين رفتار، و بالا بردن ضريب احتمال پدر بودن ریيس خانواده است.[15] يك نمونه غیرمتمدنانه از آن ختنه كردن زنان است. اين كار همراه است با بريدن خروسهي[16] دختران در كودكی. اين امر به كاهش ميل جنسی زنان و مهار كردن رسيدن به اوج لذت منجر میشود.
راههای ديگرِ رايج برای جلوگيری از زنا، عبارت بوده از مخفی كردن زنان از چشم ديگران، محدود كردنشان از ديد نرهای غريبه، و كمينه كردن حضور آنها در اجتماع. همچنین پوششهای خاص مهاركنندهی جذابيت زنان نيز از همين جمله هستند. حالت افراطی آن را در حرمسراهای سلاطين عرب و عثمانی میتوان ديد كه تنها خواجهسرايان مجاز به ورود بدان بودهاند.[17] رسم بدوی قفل زدن به آلت زنان یا کمربند عفاف نيز ريشه در همين قضيه دارد.[18]
تاريخچهی افرادی كه در مورد الگوهای رفتار همآوری در آدميان و ارتباط آن با سازماندهی اجتماعی اظهارنظر كردهاند، بسيار طولانی است. داروين، مدتها پيش از رايج شدن اين بحثها در مورد سرمايهگذاری جنسی به هنگام توليدمثل، برخی از اين مفاهيم را در آثار خود مطرح كرده بود. از ديد او، نرها به سادگی با يكديگر رقابت میكنند و مادهها از اين ميان برندهها را گزينش میكنند. او اين شكل ويژه از انتخاب طبيعی را گزينش جنسی[19] ناميده بود. بعدها، پژوهشگران به اهميت سرمايهگذاری در جفتگيری پی بردند و چنين نظر دادند كه جنسِ دارای بيشترين سرمايهگذاری (ماده)، رفتاری انتخابگرانه و موشكافانه از خود نشان خواهد داد، در حالی كه جنس آزادتر و دارای سرمايهگذاری کمتر (نر)، کمتر انتخابی عمل میکند.
بر اساس يك پژوهش پردامنه كه شش سال به طول انجاميد و بيش از ده هزار نفر از زنان و مردان را در 37 كشور جهان در بر گرفت، دو الگوی اصلی جفتگيری در انسان شناخته شد:
الف ـ آميزش كوتاهمدت (STM)[20] كه در آن فرد مايل است تا زمانِ همراه بودنش با شريك جنسی، پس از انجام آميزش، كمينه باشد.
ب ـ آميزش بلندمدت (LTM)[21] كه در آن فرد مايل است تا مدت زمان درازی را همراه با شريك جنسیاش زندگی كند.
اين دو شيوه از آميزش، به عنوان الگوهای رفتاری تكاملی ناخودآگاهی مطرح شدهاند كه به شكل ژنتيكی بر رفتار آدميان سوار شده، و همهی ما به نوعی از آن پيروی میكنيم. شواهدی كه به دنبال كشف اين دو الگو به دست آمد، نشان داد كه به راستی تفاوت در سرمايهگذاری جنسی به تفاوت در الگوی رفتاری افراد میانجامد. مثلاً به اين شواهد نگاه كنيد:[22]
1. تمايل مردان به گزينش جفت به روش STM بيشتر از زنان است؛
2. ميانگين تعداد شریکهای جنسی كه در كل عمر برای مردان وجود دارد ــ چه به طور نظری و چه در عمل ــ بسيار بيشتر از زنان است؛
3. سليقهی جفتيابی مردان نسبت به زنان کمتر سختگيرانه است. يعنی مردان در برخوردهای کمتری يك زن را به عنوان شريك جنسی میپذيرند تا زنان مردان را؛
4. مردان در برابر پيشنهاد آميزش از سوی يك زن بيگانه، بسيار پذيراتر از زنان هستند. زنان اين پيشنهاد را ناخوشايند، و مردان آن را خوشايند میيابند؛
5. مردها در برخوردها و روابط خود با جنس مخالف، بيشتر تمايل دارند تا درگيری و سرمايهگذاری زمانی خود را كمينه كنند، اما زنان برعكس میخواهند آن را بيشينه نمايند؛6. مردان بيشتر به ارزش زادآوری[23] جفت خود اهميت میدهند تا ارزش باروری[24] او. يعنی برای تضمين بقای فرزندان خود ترجيح میدهند شریکهای جنسيشان تا حد امكان جوان باشند. به همين دليل هم شاخصهای سن زياد (مانند چين و چروك، شل بودن پوست و گوشت صورت و بدن، حركات كند و…) در ديد مردان سالم به عنوان عوامل مهاركنندهی ميل جنسی محسوب میشوند؛
7. زنان برعكس بيشتر به باروری اهميت میدهند. از آنجا كه باروری ربط زيادی به سن ندارد و مردان مسنِ دارای پايگاه اجتماعی بالا میتوانند بيشتر از جوانان دارای پايگاه پايين اجتماعی بارور محسوب شوند، درجهی سختگيری زنان در مورد سن جفتشان کمتر از مردان است. در نتيجه مردان به زنان جوانتر از خود و زنان به مردان مسنتر از خود گرايش دارند؛
8. جذابيت ظاهری ــ كه نشانگر معادلهی ژنومی فرد است ــ برای مردان مهمتر از زنان است. در زنان پايگاه اجتماعی ــ توانايی پشتيبانی درازمدت از فرزند ــ مهمتر است؛
9. مردان در صورتی كه از خيانت جنسی همسران خود آگاه شوند بيشترين واكنش را نشان میدهند و زنان در صورتی كه از خيانت عاطفی همسرانشان باخبر شوند. مورد اخیر به این دلیل مهم است که میتواند منابع (مثلاً غذایی) مورد نیاز برای پرورش فرزندان زن را در اختیار فرزندان زنی دیگر قرار دهد؛
10. دو شكلي جنسي در نخستیها، معيارهايي متفاوت براي گزينش جفت را هم ايجاب كرده است. عنصري كه در زبان عاميانه به جذابيت يا زيبايي تعبير ميشود، در واقع، مجموعهاي از متغيرهاي ريختي است كه شايستگي يك فرد به عنوان شريك جنسي بارور و سالم را نشان ميدهد. اين معيارها درزنان و مردان متفاوت درك ميشوند.[25] متغيری مانند حجم و نيرومندي عضلاني، كه به توانمندي مرد براي شكار و مبارزه با دشمنان دلالت دارد، براي زنان، و دارا بودن چهرهاي سالم، متقارن و جوان براي مردان جذابيت دارد. در مورد اهميت چهره، ذكر همين نكته بس كه اين گرانيگاه دستگاههاي حسي و ارتباطي به سادگي در اثر عوامل محيطي آسيب ميبيند و سالم و بينقص بودنش در جوامعي كه جراحي پلاستيك را ابداع نكردهاند، دليلي محكم بر شايستگي زيستي صاحبش است.
نتيجه اینکه، مردان بيشتر به داشتن رابطه كوتاهمدت علاقهمندند و زنان بيشتر روابط درازمدت را میپسندند. اين امر، با توجه به سرمايهگذاری نامتقارن آنها در امر پرورش كودك، به سادگی توجيهپذير است. زنی كه میخواهد برای يك يا دو بار بچهدار شود، زياد به شاخصهای زايا بودن (جذابيت) شريكش اهميت نمیدهد. برای او بيشتر منابع اقتصادی شريكش ــ كه آيندهی فرزندش را تضمين میكند ــ اهميت دارد.
گذشته از داوريهاي اخلاقي ما آدميان، در جهان زنده اين امري طبيعي است كه هر جانوري بكوشد تا سرمايهگذاري خود را در روند توليد نسل كمينه كند و تا حد امكان بار نگهداری از فرزند را بر دوش شريك جنسیاش اندازد. يك مثال خندهدار در اين مورد، به كرم پهن پسودوسِروس بیفورکوس[26] مربوط میشود. اين موجود يك جانور نرمادهی دگربارور است. يعنی هم اندامهای تناسلی نر را دارد و هم ماده را، و با اين وجود مجبور است برای بارور شدن ــ يا بارور كردن ــ با فرد ديگری همانند خود جفتگيری كند. با توجه به پراكنده بودن تخمدانها در كل بدن اين كرم، تزريق اسپرماتوزوئيد به زير پوست برای بارور شدن يك كرم كفايت میكند. چنانکه گفتيم، هزينهی پدر شدن در كل از مادر شدن کمتر است، به همين دليل هم در اين جانور، رقص جفتگيری خاصی ديده میشود كه در متون رفتارشناسی با نام رفتار شمشيربازی[27] بدان اشاره میكنند. در حين اين رقص، هر كرم میكوشد تا با آلت نرينهی خود طرف مقابل را بارور كند، و در مقابل از بارور شدن خودش جلوگيری كند. علت اين امر بايد همان بيشتر بودن بهای مادر بودن، نسبت به پدر بودن باشد.[28] حاصل اين مبارزه تكاملی، چيزی شبيه شمشيربازی شواليههای اسپانيايی قرن هفدهم است!
بر مبنای پژوهشهای باس، چنين مینمايد كه اين تفاوت عام در الگوی رفتار جنسی نرها و مادهها، به انسان هم قابل تعميم باشد. نرها، در گونهی انسان، میكوشند تا از راهبرد STM استفاده كنند، و مادهها به LTM گرايش بیشتری دارند. امروز در بسیاری از جوامع، دارايی سرانه به قدری افزايش يافته كه يك فردِ تنها هم به خوبی میتواند عهدهدار پرورش يك يا دو فرزند شود. همچنین در بيشتر جوامع پيشرفته، دیگر توانايی عضلانی مرد ارتباطی با بهرهوری بيشتر از منابع ندارد. با وجود این، هنوز هم به خوبی میتوان تمايل مردان به روابط كوتاهمدت و گذرا، و زنان را به روابط درازمدت و پايا را مشاهده كرد.
با وجود اين گرایشهای نهادين، ساخت اجتماع، به ويژه در جوامع فقيرتری كه يك زن به تنهايی توانايی بزرگ كردن بچه را ندارد، به همكاری و همياری زن و مرد برای پرورش كودك منجر شده است. در واقع آنچه شالودهی خانواده را در جوامع انسانی میسازد، تعادل بين دو نيروی متضاد است. يكی تمايل متعارض جنس نر و ماده برای در پيش گرفتن راهكارهای STM و LTM، و ديگری عوامل تحكيمكنندهی نهاد خانواده، مانند پنهان بودن زمان تخمكگذاری ماده و رفتار جنسی شخصی انسان.[29] به اين ترتيب، نهادی به نام خانواده به عنوان سنگ بنای جامعه در كشاكش اين دو نيرو پديدار شده است، و هستهها و گرههايی را برای توزيع منابع به نفع كودكان، در بستر جامعه ايجاد كرده است.
به اين ترتيب، رفتار به ظاهر ضد و نقيض جنس نر در انسان توجيهپذير میگردد. رفتاری كه از يكسو با رفتار پدرانه و حمايتگرانه از خانواده و فرزند پيوند خورده، و از سوی ديگر عدم پايبندی به حوزهی خانواده و نوعی خصلتِ گريز از مركز را ــ به لحاظ آماری ــ ايجاد میكند. برخی از نظريهپردازان رفتار پدرانهی انسان را دنبالهی رفتار جفتگيری میدانند و آن را به عنوان تبليغی برای جلب جفت میدانند، نه رفتار پدرانهی واقعی كه هدفش حفاظت از نسخهی ژنومی تكثيرشده است. اين ديدگاه كه به نظريهی نمايشی[30] مشهور است، در چند مورد آزموده شده است. در آخرين بازبينی، رفتار پدرانهی گروهی از مردان قبيلهی هَدزا در تانزانيا مورد مشاهده قرار گرفت و نشان داده شد كه رفتار پدر و پدرخوانده با فرزندانی كه نسخههای ژنومی آنها را حمل میكنند، و نمیكنند، تفاوت دارد. به اين ترتيب، میتوان به وجود نوعی رفتار پدرانه كه با هدف بالا بردن شانس بقای فرزندان انجام شود، در انسان باور داشت.[31]
جنسيت و رفتار جنسی در انسان، با توجه به آنچه گذشت، تنظيمکنندهای مهم در سازمانيابی جامعه است. بيشتر شدن بسامد رفتار يادشده، به همراه بار روانشناختی لذتی كه به دلايل فيزيولوژيك به آن اضافه شده است، رفتار همآورانه را به صورت نوعی ابزار تقسيم منابع و تنظيم رفتار گروهی درآورده است. ابزار و معياری كه داربست نظم موجود در جوامع انسانی را تشكيل میدهد.
- . موريس، 1364. ↑
- – Orgasm ↑
- 813. رقاصي كه ميگويند شرط رقصيدنش در برابر پادشاه يهوديه را كشته شدن زكرياي پيامبر قرار داده بود. ↑
- 814. ميگويند اسكندر تختجمشيد را در حالت مستي و به درخواست كنيزي به نام سائيس آتش زد. ↑
- – Donald Simons ↑
- 816. اين ديدگاه را دو نفر عنوان كردهاند: Richard Alexander and Katherine4 Noonan ↑
- – Sarah Hrdy ↑
- . دياموند، 1378: 106ـ77 ↑
- – Feminist ↑
- Rosenthal,1991. ↑
- – Fitness ↑
- 822. يكي از فرقههاي مسيحي كه داشتن چند زن را براي مردان جايز ميداند. ↑
- دياموند، 1378 : 171 – 153. ↑
- – Extra marital sex ↑
- Bapat, 1996. ↑
- – Clitoris ↑
- 827. به عنوان يك شوخي علمي، بد نيست بدانيد بزرگترين حرم شناختهشده در ميان مهرهداران، به فيل دريايي جنوبي تعلق دارد. پيش از اين هم با اين جانور به دليل دارا بودن بيشترين تمايز دو شكلي جنسي آشنا شديم. بر اساس آمار بومشناسان، در يكي از گلههاي اين جانوران كه در سواحل كاليفرنيا زندگي ميكردند، 4 درصد نرهاي گروه، پدر 85 درصد نوزاداني بودند كه در فصل بعد به دنيا آمدند! ↑
- Buss et al, 1994. ↑
- – Sexual selection ↑
- – Short Term Mating ↑
- – Long Tem Mating ↑
- Buss,1994. ↑
- – Reproductive ↑
- – Fertility Value ↑
- . دياموند، 1378 : 165ـ160 ↑
- Pseudoceros bifurcus ↑
- – Penis fencing behaviour ↑
- McFarland,1981. ↑
- Buss, 1994. ↑
- – Show off theory ↑
- Marlow,1999. ↑
ادامه مطلب: بخش دوم- فصل اول – گروه و اجتماع
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب