پیوست ها
پيوست هفتم: فوتیوس؛ نقل قول از پرسیکا اثر کتسیاس
1. او (کتسیاس) سخنش را چنین آغاز میکند که ارشتیویگه [که او را آستییگاس هم مینامد] با کوروش خویشاوند نبوده است. که او از وی به هگمتانه گریخت و با کمک دخترش آمیتیس و شوهرش اسپیتامَه خود را در پس حصار کاخ سلطنتی پنهان کرد. که کوروش، وقتی به تخت سلطنت دست یافت، فرمان داد که نه تنها اسپیتامه و آمیتاس، بلکه همچنین پسرانشان اسپیتاک و مگابِرن نیز به خاطر یاری رساندن به ارشتیویگه شکنجه شوند. که این آخری (ارشتیویگه) برای این که نوههایش را از شکنجه برهاند، خود را تسلیم کرد و دستگیر شد و توسط اوگبارو به زنجیر کشیده شد. اما مدت کوتاهی پس از آن، کوروش او را آزاد کرد و همچون پدرش او را محترم شمرد. که او (کوروش) با دخترش آمیتاس همچون مادری (با احترام) رفتار کرد و بعدتر به همسریاش درآمد. با وجود این، شوهرش اسپیتامه کشته شد، چون وقتی مورد پرسش واقع شده بود به دروغ گفته بود که نمیداند آسیاگ کجاست. (شرح کتسیاس در این موارد با هرودوت تفاوت دارد)
2. او میافزاید که کوروش با باختریها جنگید، بی آن که به پیروزی نمایانی دست یابد. اما وقتی آنان دانستند که او ارشتیویگه را به پدری پذیرفته و آمیتیس را همچون مادر و همسرش قرارداده، آنان داوطلبانه به فرمان کوروش و آمیتاس گردن نهاندند.
3. او همچنین شرح میدهد که چگونه کوروش با سکاها جنگید و شاهشان اَمورگه را اسیر کرد، که شوهرِ اسپارِترا بود، که بعد از اسیر شدن شوهرش ارتشی از سیصد هزار مرد و دویست هزار زن را بسیج کرد و با کوروش جنگید و او را شکست داد. در میان شمار زیادِ اسیرانی که سکاها گرفتند، پارمیس، برادر آمیتیس، بود و سه پسرش که، در نهایت، در تبادل با آمورگه آزاد شدند.
4. کوروش که توسط آمورگه یاری میشد، به مقابله با کرزوس و شهر سارد شتافت. بر اساس اندرز اوگبارو، او تندیسهایی چوبی از پارسیان را در گرداگرد دیوار شهر برافراشت، که مردم شهر از دیدنشان هراسان شدند و به سادگی شهر تسخیر شد. پیش از این، پسر کرزوس به عنوان گروگان تسلیم شده بود، و خود شاه با یک شهود الاهی فریب خورده بود. از آنجا که کرزوس آشکارا خیانت ورزیده بود، پسرش را جلو چشمانش اعدام کردند. مادرش، که شاهدِ مرگ پسرش بود، با افکندن خود از فراز دیوارهای شهر خودکشی کرد.
5. بعد از آن که شهر تسخیر شد، کرزوس به معبد آپولو پناه برد. او سه بار در قید و زنجیر به بند کشیده شد و سه بار به شکلی نامرئی از بند رست، هر چند معبد بسته و محصور شده بود و اوگبارو به نگهبانیاش ایستاده بود. آنان که با کرزوس زندانی شده بودند، به اتهام این که برای گریزاندن او توطئه کرده بودند، گردن زده شدند. او را در آخر به کاخ بردند و استوارتر در بند کردند. اما باز با تندر و آذرخشی آسمانی از بند رها شد. بالاخره کوروش، بر خلاف میلش، او را آزاد کرد و از آن پس با او به مهربانی رفتار کرد و شهری بزرگ در نزدیکی هگمتانه را که بَرِنِه نام داشت به او بخشید، که در آن پنج هزار سوارکار و ده هزار پیادهی زوبینانداز و کمانگیر وجود داشتند.
6. کوروش بعد از آن پِتیسَکای خواجه را که نزدش نفوذی بسیار داشت به پارس فرستاد تا ارشتیویگه را از هگمتانه بیاورد. او و دخترش آمیتیس دلواپس بودند تا او را ببینند. اوگبارو آنگاه به پتیسَکا اندرز داد که ارشتیویگه را در جایی تنها رها کند تا از گرسنگی و تشنگی بمیرد، و او چنین کرد. اما این جنایت در رویایی آشکار شد و پتیسکا، به اصرار سرسختانهي آمیتیس، به او تحویل داده شد تا مجازات شود. او دستور داد تا چشمانش را از کاسه درآورند و زنده پوستش را بکنند و به صلیبش بکشند. اوگبارو، که میترسید دچار چنین مجازاتی شود، ده روز از غذا خوردن خودداری کرد تا از گرسنگی درگذشت، هر چند کوروش به او اطمینان داده بود که نمیگذارد چنین مجازاتی بر او مقرر شود. ارشتیویگه از مراسم تدفینی باشکوه برخوردار شد. بدنش در بیابان دستنخورده باقی مانده بود، چون چند شیر از آن نگهبانی میکردند تا جسدش توسط پتیسکا برگرفته شد.
7. کوروش به مقابلهی دربیکها رفت، که شاهشان آمورایه بود. دربیکها ناگهان پیلهایی را که در کمینگاه بودند بیرون آوردند، و سوارهنظام کوروش را به فرار وا داشتند. کوروش از اسبش فرو افتاد و یک هندی او را با زوبینی، که به زیر رانش زد، به سختی زخمی کرد. هندیان در جبههی درپیکیها میجنگیدند و ایشان را با پیلهایشان یاری میکردند. دوستان کوروش او را در شرایطی که هنوز زنده بود برگرفتند و به اردوگاه بازگشتند. بسیاری از پارسها و درپیکیها به قتل رسیدند، در حدود ده هزار تن از هر طرف.
آمورگه وقتی شنید که چه اتفاقی برای کوروش افتاده، به سرعت با بیست هزار سوارکار سکا به یاری پارسها شتافت. در درگیری نهایی، پارسها و سکاها پیروزی درخشانی به دست آوردند. آمورایه، شایه درپیکیها، و دو پسرش کشته شدند. سی هزار درپیکی و نه هزار پارسی در میدان نبرد بر خاک افتادند. آنگاه آن سرزمین تابع کوروش شد.
8. کوروش در بستر مرگ پسر بزرگترش، کمبوجیه، را شاه کرد و پسر کهترش، تَنیاخارکِس (بردیا)، را حاکم باختر، خوارزم، پارت و کرمان ساخت، بی آن که مالیاتی بپردازد. از پسران اسپیتامه، او اسپیتاک را شهربان درپیکیها کرد و مگابرن را بر بارکانیانها گماشت، و از آنها خواست تا در تمام موارد از مادرشان پیروی کنند. او همچنین ایشان را به دوستی با آمورگه فرا خواند. کسانی را که با هم دوست باقی بمانند برکت داد و آنان را که کژرفتاری کنند نفرین کرد. او با این سخنان سه روز پس از زخمی شدن و پس از سی سال حکومت درگذشت. این پایان کتاب یازدهم است.
ادامه مطلب: کتابنامه