بخش دوم: اسطورهی معجزهی جغرافیایی یونان
گفتار دوم: داستان نژاد یونانی
سخن سوم: قصهی کوچنشینی یونانی
چهارم: ماجرای آتن و اسپارت
پیشفرض دیگری که معمولاً در روایت تاريخنويسان یونان باستان دیده میشود، آن است که دولتشهرهای نامداری مانند آتن و اسپارت لابد کوچنشينانی مهم هم بودهاند.
در واقع، این دو شهر در جریان کوچنشينی چندان فعال نبودند. اسپارتیها فقط یک کوچنشين رسمی داشتند و آن هم تاراس یا تارنتینوم بود که در 706 پ.م. بنا نهاده شد. بعدها، در 426 پ.م. شهر هراکلئیا هم به آن افزوده شد. کوچنشينهای مهم آتن، سیگِئیون، و خرسونسوس بودند که به ترتیب در سدههاي هفتم و پنجم پ.م. در ساحل آسیایی هلسپونت تأسيس شدند. سیگئیون از همان ابتدا مورد ادعای هر دو شهر موتیلنه و آتن بود. کشمکش میان این دو مدعی در نهایت به جنگ تن به تن پهلوانی از هر شهر منتهی شد. به این ترتیب فرونون آتنی و پیتاکوس موتیلنهای برای برتری حقانیت شهرهایشان در سال 607 پ.م. با يكديگر جنگیدند و فرونون در این مبارزه کشته شد. با وجود این، پریاندر جبار کورینت، که داور این مبارزه بود، حق را به جانب آتنیها داد و به این ترتیب این منطقه کوچنشين آتن باقی ماند. با این همه بعدها موتیلنهایها بر این شهر دست یافتند تا این که پیسیستراتوس آتنی آن را بازپس گرفت و حکومت آن را به پسر نامشروعش، هِگِِِِهایستراتوس که مادرش آرگوسی بود، سپرد[1]. از همینجا معلوم میشود که کوچنشينهای کامیاب و موفق معمولاً میبایست علاوه بر رویارویی با مردم بومی، با ادعای سیادت دولتشهرهای یونانی همسایه نیز دست و پنجه نرم کنند.
شمار و اهمیت کوچنشينهایی که آتن و اسپارت پدید آوردند، به هیچ عنوان با آنچه دولتشهرهای مقتدری مانند میلتوس در کرانهی شرقی دریای اژه بنیان نهاد قابل مقایسه نیست. در اصل، تمام دولتشهرهای یونانیای که در اطراف دریای سیاه و پروپونتوس پدید آمدند، به نوعی خاستگاه خود را به میلتوس مربوط میکردند[2]. این کوچنشينها با شهرهای سکایی که در شرق دریای آزوف متمرکز بودند روابط تجاری گستردهای پیدا کردند و عناصر فرهنگی بسیاری را از ایشان وام گرفتند و در نهایت در زمینهی فرهنگی و نژادی آنها غرق شدند. بخشی از این شهرهای سکایی، که توسط مهاجران سارماتی تأسيس شده بودند، در حدود480 پ.م. در مقابل قومهاي بیابانگرد شمالی با هم متحد شدند و پایتختشان را در نزدیکی شهر کِرچِ کنونی قرار دادند. در 438 پ.م. مزدوری تراکیایی به نام اسپارتاکوس شاه ایشان شد، و قبيلههاي سکایی سینی و مایوتی را مطیع کرد و به این ترتیب یک دولت پادشاهی سکانشین را در بسفور تشکیل داد که بعدها به نام دولت سلطنتی بوسفور شهرت یافت. این دولت تابع شاهنشاهی هخامنشی بود و مهمترين صادرکنندهی غله به شبهجزیرهی یونان محسوب میشد[3].
به این شکل، با مرور شواهد تاریخی میتوان دریافت که هر چهار گزارهای که در چارچوب اسطورهی معجزهی یونانی در مورد سیر کوچنشينی یونانیان پیشفرض گرفته میشود نادرست است.