بخش دوم: اسطورهی معجزهی جغرافیایی یونان
گفتار سوم: داستان یونان اروپایی
سخن نخست: یونان در چشم یونانیان
در زبان یونانی باستان، واژهای که همتای مفهوم امروزینِ «یونان» باشد وجود نداشته است. نامی که در اروپا برای نامیدن یونان مورد استفاده قرار میگرفته و هنوز کاربرد دارد – Greece, Grec, Grik – از واژهی Graecia مشتق شده که در زبان لاتینی برای نامیدن سرزمین یونان به کار گرفته میشده. این، نام یکی از قبيلههاي کوچک و فراموششدهی غربِ یونان بوده که در روزگاران کهن با روم بیشترین تماس را داشته است[1].
خودِ یونانیان به جای استفاده از چنین واژهای، که معنایی بسطیافته دارد، از دو عبارت برای اشاره به خود استفاده میکردهاند و هنوز هم چنین میکنند. در متنهاي همری، یونانیانی که به همراه آگاممنون برای غارت تروا از شبهجزیرهی یونان خارج شدند با نام «آخائیها» () خوانده می شوند. این عبارت در متنهاي همری به صورت صفتی عام برای نامیدن همهی لشگرياني مورد استفاده قرار گرفته که از یونان به تروا لشگر کشیدند[2]. در ایلیاد عبارت آخائی و صفتهای وابسته به آن 589 بار تکرار شده است و از این رو میتوان آن را حماسهای در شرح دلاوریهای مردم آخائی دانست. در حالی که همین واژه در متن اودیسه تنها 71 بار تکرار شده است.
چنان که از تحلیل متن ایلیاد و ادیسه بر میآید، آخائی نامی نبوده که به کل یونانیها اطلاق شود. بلکه در اصل نام قبیلهای در منطقهی آرگوس بوده که آگاممنون بر آن فرمان میرانده است. چنان که در بخشهای پیشین دیدیم، آخائیها قبيلههايی متحد بودند که در حدود سدهي دهم پ.م. به یونان و بخشهایی از کنارهی آسیای صغیر وارد شدند و بقایایی از ایشان در این منطقه باقی ماندند. چنان که بخش شمال شرقی پلوپونسوس، در همسایگی آرگوس، تا دیر زمانی آخائیا نامیده میشد. پاوسانیاس[3] و استرابو[4] نیز خاستگاه ایشان را لاکونیا و آرگولیس میدانند.
در فاصلهی سدهي هشتم تا سدهي پنجم پ.م. میبینیم که عبارت آخائی شمول خود را از دست میدهد و تنها برای اشاره به قبیلهای خاص یا پهلوانانی همری به کار گرفته میشود. در این مقطع شاهد رواج نام دیگری هستیم که از قبيلههاي مقیم منطقهی هِلاس گرفته شده است. به این ترتیب، نامی که در این دوره رواج دارد و یونانیان خود را با آن میخوانند «هلنیها» () است. هر یک از عبارتهای «هلاس» و «هلنی» دو بار در ایلیاد به کارگرفته شدهاند و هر بار به عنوان قبیلهای متحد با آخائیها یا همسایه با قلمروشان دلالت دارند. مرور بسامد و موارد استفاده از این عبارات در متنهاي اصلی بهجا مانده از یونان باستان، نكتههاي جالبی را برایمان روشن میکند. بد نیست برای به دست آوردن تصویری از مفهوم عبارت هلنی و آخائی نزد نویسندگان باستانی به آثار برخی از آنها دقیقتر بنگریم.
افلاطون، یکی از خوششانسترین نویسندگان یونان باستان است، چرا که بخش عمدهی آثار تأثيرگذار و پرحجمش تقريباً دستنخورده تا روزگار ما باقی مانده است. استفادهای که افلاطون از عبارتهاي آخائی و هلنی میکند بسیار جالب توجه است. در کل، افلاطون بسیار به ندرت از آخائیها نام میبرد. بیشترین بسامدِ استفاده از این نام را در رسالهی قوانین (شش بار) میبینیم. در تمام این موارد منظور قبیلهی آخائی است که به تروا حمله کردند. در حدود نیمی از این موارد، عبارت آخائی در مقابل نام دوری یا هراکلئیدی قرار گرفته است که به خوبی خصلت محدود این عبارت و منسوب نشدنش به کل یونانیان را نشان میدهد. در جمهور هم این نام به همین معنا به کار گرفته شده است. در ديگر متنهاي افلاطون هیچ اشارهای به آخائیها وجود ندارد.
استفادهی افلاطون از عبارت هلنی دستودلبازانهتر بوده است. او در جمهور عبارت هلنی را شش بار به کار میگیرد که در پنج مورد منظورش کسانی است که به روایت همر به تروا حمله کردند. در این متن عبارت هلاس به عنوان نام سرزمین به کار گرفته نشده، اما نام دولتشهری مانند آتن دو بار آورده شده است. در کتاب کریتیاس چهار بار عبارت هلنی تکرار شده که در نیمی از آنها زبان یونانی را مراد کرده است. یک بار سخن بر سر زبان هلنی و بار دیگر مربوط به نامهای هلنی است. در رسالهی آلکیبیادس چهار بار این صفت به کار گرفته شده و در تمام موارد زبان مردم یونان مورد نظر بوده است. در رسالهی مِنون نیز همواره عبارت هلنی در معنای «کسی که به زبان یونانی سخن میگوید» آورده شده است.
در رسالههاي دولتمرد و گرگیاس یک بار صفت هلنی به کار گرفته شده که مفهوم زبان یونانی از آن فهمیده میشود. در هر یک از متنهای لوسیس، سوفیست، و کریتو یک بار و در هر یک از رسالههای لاخس، مهمانی، فائدروس، و ایون دو بار به «هلنیها» اشاره شده است که در نیمی از این موارد منظور زبان یونانی بوده است. «هلنیها» در متن کراتولوس نُه بار و در تیمائوس چهار بار تکرار شده است. در اينجا هم همواره هلنیها را به صورت جمع میبینیم و افلاطون آشکارا مفهومی متکثر از این واژه را در ذهن داشته است. چرا که یک بار به قبيلههاي هلنی و بار دیگر به نواحی هلنی اشاره شده است. دو بار عبارت هلنی در مقام اشاره به یک زبان به کار رفته است. سه مورد از کاربرد این واژه در این متن، به تقابل هلنیها و بربرها اختصاص دارد. باید به این نکته توجه داشت که بسامدهای نام شده برای اشاره به مفهوم «یونانیان» در آثار افلاطون بسیار اندک است. کافی است این شمارهها را با تعداد دفعههایی که نام شهر آتن و صفت آتنی آورده شده مقایسه کنیم. این عبارت در کریتیاس شش بار و در تیمائوس 21 بار تکرار شده است.
بیشترین استفاده از عبارت هلنی در کتاب قوانین دیده میشود. در این کتاب این صفت 32 بار تکرار شده است که 10 مورد از آن در ترکیب «هلنیها و بربرها» دیده میشود؛ عبارتی که از هرودوت وامگیری شده است. در رسالههای امپدوکلس، اوتیدِمو، اوتیفِرو، فیلِبوس، و تِئِهتتوس هیچ اشارهای به صفت هلنی وجود ندارد.
خست افلاطون در اشاره به یونانیها، در معنایی عام، آنگاه که با متنهاي شاگردش ارسطو مقایسه شود ناچیز جلوه میکند. کم بودن کاربرد این عبارت در آثار ارسطو بسیار غریب جلوه میکند. چرا که معلم اول در عصر اسکندر زندگی میکرد و تجربهی «امپراتوری» فرضی آتن را از سر گذرانده و شاهنشاهی «هلنی» اسکندر مقدونی را هم از نزدیک لمس میکرده است. ارسطو در سیاست هفت بار و در فن شعر سه بار به این صفت اشاره میکند. بیشترین اشارههای او به این واژه در متن اخلاق نیکوماخوس دیده میشود. او یازده بار در این متن از هلنیها یاد کرده که همهشان جز دو مورد به زبان یا واژگان یونانی اشاره دارند.
این کاربرد خاص عبارت هلنی، و غیاب کلیدواژهی دیگری که «یونانی» معنا دهد، تنها به متنهاي افلاطون و فیلسوفان اختصاص ندارد. در عمل، تمام متنهاي بازمانده از یونان باستان، صرف نظر از محتوا و سبک نوشتارشان، یک ویژگی مشترک دارند و آن هم این که اشارههایی بسیار محدود و معدود به مفهوم یونانی دارند. به عنوان مثالی از متنهايی كاملاً متفاوت بد نیست به نمايشنامهنویسان یونان باستان نگاهی بیندازیم.
آیسخولوس در تراژدی خانهی آترئوس تنها چهار بار عبارت هلنی و شش بار عبارت هلاس را به کار برده است، در حالی که نام شهری مانند آرگوس در آن هفده بار تکرار شده است. در پرومتئوس در بند هیچ اشارهای به این نام وجود ندارد، و در تراژدی پارسیان، که اصولاً دربارهی نبردهای ایران و یونان است، تنها یازده بار با این واژه بر میخوریم که دو موردش به کشتیها و ارتش یونانی و نه بارش به خودِ یونانیها دلالت دارند. در این متن دو بار هم به هلاس (یونان) اشاره شده است. جالب آن که در همین متن فقط یازده بار نام آتن آورده شده است.
در کمدیهای آریستوفانس نیز به بسامد و کاربردی کمابیش مشابه بر میخوریم. این نویسنده در کمدی آخارمیدِس در چند جا عبارت یونانی (هلنی) و چند جای دیگر عبارت ایونی را به کار برده است. در یکجا اَرتابازِ دروغین (پسودوآرتاباسیس: )، که نامی ایرانی دارد، از این عبارت برای دشنام دادن به یک ایونی بهره می برد و به مخاطبش میگوید: «تو، ایونی …گشاد! شایستگی نداری که طلا داشته باشی!».
در جایی دیگر یکی از هم سرایان میگوید: «پارسها بدون تمیز به همه ی یونانی ها (آخائیها:) میگویند ایونی ()، و این با نیت آتنیها جور درمی آید».
در جایی دیگر این عبارت آورده شده است: «از شیوه ی اشاره دادنشان (حرکتشان برای تأييد کردن) معلوم است که یونانی هستند. مطمئنم که چیزی بیش از آتنی نیستند. یکی از این مخنثها را میشناسم.»
در سه مورد دیگری که این عبارت در متن يادشده به کار رفته، یک بار دلالتی زبانی مورد نظر بوده – «در یونانی صحیح به این میگویند ماده خوک!» – یک بار به صحنهی تئاتری اشاره میشود که در یونان صحنهاش کمعمقتر و پهنتر از ديگر جاهاست، و در جای دیگری این عبارت آمده: «جهان هلنی پر از پیشنهاد برای دغلکاری است!».
در کمدی پرندگان این واژه در چنین ترکیبهایی به کار رفته است:
«میل هلنیها آن است که در همهجا نشانههایی (از خدایان) را ببینند».
«…دهکدهای هلنی…»
«پیسیستراتوس که قبلا حاکم هلنیها بود، آدم دغلی بود… او به هلنیها یاد داد تا جلوی افراد دغل زانو بزنند.»
در کل، عبارت هلن و هلنی در این متن پانزده بار آورده شده که در تمام موارد به جز اینها، دلالتی به معنای «سخنگویان به زبان یونانی» از آن مراد میشود.
در کمدی ابرها این عبارت پنج بار تکرار شده است. در یک مورد بین هلنیها و آتنیها جمع بسته شده است: «چقدر در میان هلنیها و آتنیها شادمان میشدی اگر حافظهای خوب میداشتی…»
در بندی دیگر میخوانیم: «ای بانو! درخواست من آن است که در میان هلنیها بهترین سخنران باشم و بتوانم در صد استادیا (واحد درازا) سخن بگویم…»
در بند جالب توجه دیگری، این عبارت آمده است: «ای هلنیهای همهی کشورها…»
در کمدی صلح سیزده بار عبارت هلن و هلنی ذکر شده و در تمام موارد دلالتی زبانی از مفهوم هلنی مورد نظر بوده است. در نمايشنامهی لوسیستراتس سه بار عبارت هلنی آورده شده که معمولاً در ترکیب «آتنیها و هلنیها» گنجانده شده است.
از این رو، مرور متنهاي یونانی مربوط به سدههاي هشتم تا چهارم پ.م. و تحلیل کاربرد واژگانی که در برگردانهای امروزین به یونان و یونانی ترجمه شدهاند نشان میدهد که:
الف) یونانیان برای نامیدن خویش به عنوان یک قوم یا مجموعهی نژادی یا زبانی ابتدا از نام آخائی و بعد از صفت هلنی استفاده میکردند، که هر دو از نام قبيلههايی نسبتاً کوچک و حاشیهای در تاریخ کلاسیک یونان گرفته شده است. چنین مینماید که هیچ یک از این دو واژه معنایی كاملاً عام نیافته باشند و با مفهوم «یونانی»ای که ما امروزه میفهمیم مترادف نبوده باشد.
ب) هلنی و آخائی تقريباً در تمام موارد به صورت اسم جمع به کار برده میشوند. یعنی به صورت «هلنیها» و «آخائیها» باید خوانده شوند. واژگان دیگری که از ریشهی هلنی میبینیم، یکی عبارت هلاس (به معنای یونان) است که در متنهاي نویسندگان این دوره موارد استفادهی بسیار نادری دارد. دیگری صفت هلنی است که برای اشاره به عناصری معمولاً زبانشناسانه – و به ندرت چیزهایی مانند تئاتر (آریستوفانس) و کشتی (آیسخولوس) – به کار گرفته میشود.
پ) بسامد تکرار تمام مشتقات مربوط به هلنیها و آخائیها بسیار اندک است و در کل بسیار کمتر از مواردی است که به شهرهایی مانند آتن، اسپارت، کورینت، تبس، یا آرگوس اشاره میشود.
ت) مفهوم هلنی، به مجموعهای از قومها و شهرها اشاره میکند، اما به ظاهر مفهومی یکتا نیست. یعنی بیشتر به گروهی زبانی دلالت دارد تا قلمروی جغرافیایی یا شاخهای نژادی. بیش از نیمی از تمام موارد کاربرد این واژه در متنهايی که مرور کردیم، دلالت زبانی آشکاری دارد.
ث) در متنهاي یونانی سدهي پنجم پ.م. به بعد، هلنیها و بربرها یک دوگانهی معنایی متضاد را تشکیل میدهند. ترکیبِ «هلنیها و بربرها» حدود یک سوم کاربردهای این صفت را پوشش میدهد.
بر این مبنا، میتوان نتیجه گرفت که ساکنان قدیمی سرزمينهاي یونانینشین هویت مشترکی را میان خود و سایر یونانیزبانان تشخیص نمیدادهاند. اولین نویسندهی مدرنی که به این موضوع اشاره کرد و فقدان مفهوم هویت مشترک ملی را در متنهاي یونانی نشان داد ویل بود که در نیمهی سدهي بیستم آثارش را مینوشت[5]. ویل به همین ترتیب به ناهمخوانی میان کاربردهای واژهی هلن و هلنی اشاره کرد و اصولاً وجود ادراکی فراگیر از هویت جمعی را در میان یونانیان باستان منکر شد. این دیدگاه، اکنون در میان تاريخنويسانی که کتابهایی بیش از درسنامههای عامهپسند مینویسند پذیرفته شده است. امروز ما میدانیم که یونانیان باستان فاقد چیزی شبیه به هویت ملی بودهاند. پدیدار شدن مفهوم یونان به مثابه کلیتی يكپارچه در دو مقطع زمانی پیاپی توسط ایرانیان و مقدونیان به یونانیان تحمیل شد و به عنوان مفهومی وارداتی به کندی در نظام فرهنگیشان جایگیر شد. مرور کوتاه زبانزدها و جملههاي مشهور رایج در میان دولتشهرهای گوناگون یونانی نشان میدهد که «دیگری» برای ایشان مردم غیریونانی یا بربر نبودهاند، بلکه موضوع اصلی جوکها و شوخیهای یونانیان را مردم دولتشهرهای همسایهشان تشکیل میدادهاند. به عنوان مثال جوکهای زیادی توسط نویسندگان آتنی ثبت شده که در آنها مردم بوئتیا به خاطر طمع و حماقتشان مورد طعنه و تمسخر قرار میگیرند[6]. در یونان باستان تمایز میان بربر و یونانی مرزبندی عام و فراگیری را مورد اشاره قرار نمیداده است. این تمایزی است که توسط هرودوت و با هدفِ مشروعیتبخشی به کوششهای آتن برای سلطه بر کل دولتشهرها بازتعریف شد و برجسته گشت و به عنوان دستاویزی برای شکلگیری شبکهای نو از اتحادها و دشمنیها کاربرد یافت. تقريباً تمام نویسندگان یونان باستان – به استثنای معنادارِ مبلغان سیاسیای مانند هرودوت، ارسطو، و ایسوکراتس – این مرزبندی را فرعی و نامهم دانستهاند. آیسخولوس که خود درنبرد با ایرانیان شرکت داشت و نخستین اثر ادبی در پشتیبانی سیاسی از یونانیان را خلق کرد در 1077 بیتِ تراژدی پارسیان تنها هفت بار واژهی بربر را به کار میگیرد و در تمام موارد از ایرانیانی که نمایندهی این بربرها بودند به بزرگی و نیکی یاد میکند.
در جهان باستان، هویت جمعی و ملیت بر مبنای پیوستگی زبانی و نژادی، و عناصری فرهنگی مانند قوانین حقوقی و مناسک دینی مشترک تعریف میشد. این پیوستگی فرهنگی و جمعیتی، که خود زمینهساز وحدت سیاسی است، در میان قبيلهها و دولتشهرهای یونانی سابقهای نداشت. در واقع، تصویر اروپاییان از ملیت یونانی که در برابر ملیت ایرانی قد علم کرده باشد به تعریف مدرن مفهوم ملیت باز میگردد و پیشینهاش به سدهي هجدهم، و تلاش رمانتیستهایی مانند اِشلِگِل و مولر، برميگردد که میکوشیدند هویت ملی را بر اساس تجربهی آلمانی خویش بر مبنای عناصری طبیعی مانند محیط زیست مشترک و تجربهی تاریخی یکسان تعریف کنند[7]. نویسندگان باستانی، بیشتر از هویت آتنی، اسپارتی، کورینتی، یا میلتی حرف میزدند تا یونانی. عبارت هلنی یا یونانی، که نشانگر هویتی مشترک در میان قومهاي یونانیزبان است، تنها در مقاطع تاریخی بسیار محدودی از سوی کشورگشایان یونانی یا غیریونانیای مطرح شد که میخواستند کل این مجموعه را به بهانهی اشتراكهايشان در یک واحد سیاسی يكپارچه متحد کنند و خود بر ایشان حاکم باشند. از شوخیهای تاریخ آن که نخستین بار هخامنشیان بودند که چنین کاری کردند.
- Amos & Lang, 1996: 1-12. ↑
- ایلیاد، کتاب سوم، بندهای 574 و 575. ↑
- Pausanias VII, 1.7. ↑
- Strabo, VIII, 6. ↑
- Will, 1956. ↑
- Amos & Lang, 1996: 5-12. ↑
- Spencer, 1995. ↑