گفتار نخست: چیستیِ زبان
دربارهی «زبان» بسا گفتهاند و بسا نوشتهاند.
بیتردید یکی از مهمترین مضمونهایی که در درونِ زبان به آن پرداخته شده است، خودِ زبان است که خصلت خودارجاع بودنِ زبان را نشان میدهد و نتایجی گاه شگفت از آن برمیخیزد. پیش از پرداختن به بحثِ زبان و نقد آنچه بر سرِ سوژهی فعال و «من»ِ اندیشمند میآورد، نخست باید تصویری روشن از «چیستیِ زبان» به دست آوریم.
چنین مینماید که دانش ِامروزین ما، چهار سطحِ متفاوت از تعریفِ زبان را برایمان ممکن کرده باشد که با یکدیگر جمعشدنی و سازگار هستند:
نخست. زبان پدیدهای زیستشناختی و تکاملی است
امروزه میدانیم که زبان، مشتقی از یک روند زیستشناختی است که در سایر جانوران هم به اشکالِ دیگر دیده میشود.
تمام جانورانی که به شکلی از زندگی اجتماعی دست یافتهاند، ابزاری برای انتقال پیام به همنوعانِ خود در اختیار دارند. این ابزارِ ارتباطی در سایر جانوران با «زبان طبیعی»[1] که در انسان دیده میشود، متفاوت است.
از آنجا که بحث ما پرداختن به رفتارشناسیِ جانوری و توجه به تمایز میان زبانِ انسان با جانورانی مانند زنبور و مورچه نیست، به این مختصر بسنده میکنیم که نظامهای ارتباطی و شیوههای انتقال پیام و دریافت، در سایر جانوران هم به اشکالِ گوناگون وجود دارد.
شواهدِ رفتارشناسانه نشان میدهد که هر چه ساختار زندگی اجتماعیِ جانوران، پیچیدهتر و اندرکنش فرد با سایر افراد همنوعاش بیشتر و مهمتر باشد نظامهای ارتباطیِ پیچیدهتر و گستردهتری، برای انتقال معنا در میان اعضای یک گونه، تکامل مییابد.
وجه مشترک این نظامها آن است که مغزی بهنسبت پیچیده باید در کار باشد تا ادراکِ خود از جهان خارج را در قالب پیامی انتقالپذیر رمزگذاری کند. این پیام از مجرای رمزگانی منتقل میشود که آن را در کل، زبان مینامیم و فردی همنوع آن را دریافت میکند.
این گیرندهی پیام، خود مسلح به مغزی پیچیده است که توانایی رمزگشاییِ آن پیامِ ارسالشده را دارد. به این ترتیب، پیام یا معنایی که در ذهنِ یک موجود شکل گرفته است، به ذهن همنوعاش نیز منتقل میشود و بدیهی است که در این تعریف، کلیدواژههای «ذهن»، «پیام»، «معنا» و «زبان» را در اشکالی بسیار گسترده و عام در نظر گرفتهایم. به هر صورت، وجودِ یک سختافزارِ عصبیِ پیچیده که توانایی بازنماییِ جهان خارج و رمزگذاری در قالب علایمی قراردادی را داشته باشد، پیشفرضِ ظهور زبان است.
امروزه میدانیم که این نظامهای ارتباطیِ جانوری همگی خاستگاهی تکاملی دارد؛ یعنی در مسیر زمان و در جریان انتخاب طبیعی و برای پاسخ به شرایط تنشزای بیرونی و درونیِ محیط، پدید آمدهاند. این نظامهای ارتباطی، اگر از حدی انتزاعیتر و پیچیدهتر باشد، متراکم بودنِ حجم ارتباطهای بینافردی را در یک گونه نشان میدهد و بخت بقای موجوداتی را افزایش میدهد که زندگی اجتماعی دارند. چنین زبانهایی در جایگاههای مشخصی در دستگاه عصبی رمزگذاری میشوند و نظامی ژنتیکی، آن مسیرها و سیمکشیهای عصبی را برنامهریزی میکند.
دست کم در انسان، ساختارهای عصبیِ مشخصی شناسایی شده که وظیفهی تولید و فهم زبان را به انجام میرساند. مثلا میدانیم که ناحیهی گیجگاهی قشر مخ، به ویژه در نواحی بروکا و وِرنیکه در نیمکرهی چپ مغز برای تولیدِ زبان و پردازش اطلاعاتِ زبانی تخصص یافتهاند. این در حالی است که بخشهای دیگری مانند قشر پسسری و قسمتی از قشر آهیانهای نیز برای درک مفاهیم زبانیِ دیگر، مانند نوشتار، تخصص یافتهاند. امروزه این ساز و کارهای زبانیِ مغز در شاخهای بالنده و جذاب از علم عصبشناسی بررسی میشود که عصبشناسی زبان[2] نام گرفته است.
دوم. زبان یک نظام نشانگانی ـ معنایی است
آن هنگام که از زبان سخن میگوییم، در واقع، به دستگاهی از رمزگان و نشانهها اشاره میکنیم. نشانههایی که انگار بیشترشان به چیزی در جهان خارج ارجاع میدهند. پس زبان ساختاری پیچیده و منسجم است که از دالها و مدلولهای متصل به یکدیگر تشکیل یافته است.
زبان مجموعهای از رمزگان، شبکهای از نشانهها و ردهای از علامتها را در بر میگیرد که هر یک از آنها به دایرهای از مدلولها و به دامنهای از مفاهیم و معناها ارجاع میدهد. از آنجا که این عناصرِ نشانگانی با روابطی قانونمند و مشخص، به یکدیگر متصل میشود، میتوان کلیت نظام زبانی را یک «سیستم» دانست. سیستم، بنا به تعریف، مجموعهای از عناصر است که بر اساس روابطی روشن و قانونمند به یکدیگر متصل شده باشند و کارکردی ویژه را برآورده سازند. چنین تعریفی دقیقاً در مورد نظامهای نشانگانی ـ معنایی مصداق دارد.
نظامهای زبانی مجموعهای از عناصر را در بر میگیرد که میتواند طیفی وسیع از نشانگان را شامل شود. این عناصر میتواند رمزگانِ قراردادیِ ریاضی باشند یا واژگانِ بهنسبت مبهم و سیالِ زبان طبیعی و همچنین کلیدواژگان و مفاهیمی دقیق که ممکن است در زبانهای فنی، فلسفی و دینی کاربرد داشته باشند. این عناصر توسط روابطی به یکدیگر مربوط میشوند که از کوچکترین تا کلانترین سطوح، کارآیی و شمول خود را حفظ میکنند. این روابط، ترکیب عناصر را در مقیاسهای گوناگون ممکن میسازند.
عناصری که سخنشان گذشت، علاوه بر آنکه ممکن است در حوزههای گوناگون کاربرد داشته باشند، در سطوح سلسلهمراتبیِ گوناگون نیز وجود دارند. برای مثال در زبان طبیعی، آنچه زبان گفتاریِ عادی را ممکن میکند، مجموعهای از آواهاست که با یکدیگر ترکیب میشوند و تکواژهای زبان را برمیسازند. تکواژها نیز با یکدیگر ترکیب شده و بنهای واژگان و واژگان را در یک زبان پدید میآورند.
روابطی که اتصال میان واژها و پدیدآمدنِ تکواژها را ممکن میسازد و سپس روابط بین تکواژها با یکدیگر را قانونمند میکند، همان صرف و نحو زبان است. این واژگان نیز با یکدیگر ترکیب میشوند و جملهها، گزارهها، متنها و ساختارهای ادبیِ گوناگون را پدید میآورند. شیوهی اتصال واژگان به یکدیگر و پدیدآمدن جملهها و گزارهها، همان است که دستور زبان نامیده میشود.
به این ترتیب، به مجموعهای از عناصر اشاره داریم که توسط قوانینی مشخص، به یکدیگر متصل شدهاند. این قوانین چنانکه چامسکی[3] نشان داده، بنیادی ژنتیکی دارد؛ یعنی چنین مینماید که زبان طبیعیِ انسانی از زیرساختی مشخص و فراگیر بهرهمند باشد.
چامسکی دستور زبان عمومیِ حاکم بر زبانهای انسانی را «گشتاری ـ زایشی» دانسته است. این گشتاری- زایشی بودن، بدان معناست که مجموعهای از قوانینِ ژرفساخت و بنیادین وجود دارد که به طور طبیعی و به شکل پیشتنیده در دستگاه عصبی نهاده شده است. این قوانین در حضور آن محرکهای بیرونیای شکوفا میشود که تجربهی زیستهی کودک طی هفت سال نخستِ عمرش را در بر میگیرد. همین قوانین است که تشخیص و آفرینش و فهمِ عناصر زبانی را ممکن میسازد.
دستور زبانِ گشتاری ـ زایشی، در واقع، امکان پدید آوردنِ بینهایت گزاره و ارجاع به بیشمار عناصر و مضامینِ بیرونی را توسط نشانگان محدودِ یک دستگاه زبانی ممکن میسازد. هر زبان از مجموعهای محدود و شمارشپذیر از عناصر تشکیل شده است، ولی با وجود این، باید این توانایی را داشته باشد که به جهانی با پیچیدگیِ بسیار زیاد ارجاع دهد و شرایط و موقعیتهایی یکه و بسیار متمایز را رمزگذاری کند. از اینرو مفهوم دستور و قوانینِ حاکم بر ترکیبِ عناصر زبانی با یکدیگر اهمیتی بایسته دارد. آنچه این نظام نشانگانی- معنایی در نهایت انجام میدهد، بازنماییِ عناصر جهانِ خارج به همراه نیتمندیِ درونیِ سخنگوست.
***
آنچه ما به عنوان جهان خارج و تحولات درونیِ خویشتن تجربه میکنیم، مجموعهای است از «چیزها» و «رخدادها». «چیزها» عناصری هستند که به صورت کلیتی مادی و صلب، در دایرهی شناخت و آگاهیِ ما قرار میگیرند و معمولاً ایستا، قابل ردهبندی و در معرض دستورزی هستند.
اگر بخواهیم کلیت هستی را هم یک سیستم در نظر بگیریم، این چیزها عناصر تشکیلدهندهی هستی محسوب میشوند. در عین حال، ما روابط میان این عناصر و شیوهی اتصالشان به یکدیگر را نیز داریم که در نظام شناساییِ عادی خویش آن را به صورت «رخداد» تجربه میکنیم.
رخدادها روابط میان چیزها هستند و عناصر را در قالبها و چارچوبهای مشخصِ پویایی، به یکدیگر متصل میکنند. آنچه از مجموع چیزها و رخدادها برمیآید، پدیدارهایی است که «زیستجهان» lebenswelt) (انسانی را برمیسازد. اهمیت کلیدی پدیدار در تعریف زیستجهان را نخستین بار پدیدارشناسان آلمانی و به ویژه هوسِرل[4] مورد تاکید قرار دادند.
زبان باید مجموعهای از نشانگان و ارجاعات را در بر گیرد، به شکلی که زیستجهان، یعنی مجموعهی چیزها و رخدادها، را به شکلی کارآمد رمزگذاری کند. به عبارت دیگر زبان باید تواناییِ بازنماییِ زیست-جهان را داشته باشد، بدان معنا که بتوانیم چیزها را نامگذاری کنیم و رخدادها را توسط واژگان و گزارهها رمزگذاری نماییم، به طوریکه بتوان در غیاب موقعیتهای واحد و گذرای جهان خارج، پیامهایی در مورد این موقعیتها و مفاهیمی در مورد این چیزها و رخدادها را به دیگران منتقل کرد. به این ترتیب است که کارکرد عینی و اصلیِ زبان؛ یعنی پیدایش رفاه اجتماعی و هماهنگیِ کردار اجتماعی میان مردمان، برآورده میشود.
سوم. زبان امری انتزاعی نیست، بلکه نوعی کنش است
از اواسط قرن بیستم، پژوهشگران در مورد مفاهیم اجتماعی و کاربستِ جامعهشناسانهی زبان به این نتیجه رسیدند که زبان، در واقع، شکلی از کردار اجتماعی محسوب میشود. زبان، چنانکه امروزه مصطلح است، برسازندهی «گفتمان» است. گفتمان مجموعهای از روندهای اجتماعیِ زبانمدار را در بر میگیرد که نظمدهندهی کردارهای افراد در یک بافت اجتماعی است.
آنچه گفتار، کنش، حالت ذهنی، و توافقهای اجتماعیِ میان اعضای یک جامعه را ممکن میسازد، گفتمانی است که کلیت این عناصر را رمزگذاری میکند و تبادل نظر در موردشان را ممکن میسازد و پیدایش نهادهای اجتماعی را رقم میزند.
نهادهای اجتماعی سیستمهایی هستند که از ترکیبِ همافزای کردارهای آدمیان پدید میآیند. این کردارهای هماهنگ و مشترکِ میان افراد، تنها به واسطهی زبان به هم متصل میشوند. به همین دلیل، بسته به الگوهای متفاوت آرایش مفاهیم زبانی، و بسته به ساختارهای متفاوتِ گفتمانی، نهادهای اجتماعیِ گوناگونی نیز پدیدار میشود.
هر نهاد اجتماعی باید روابطِ داخلی خود را به شکلی منظم سازد تا بتواند چیزها و رخدادهای ویژهی مربوط به سپهر درونی خود را رمزگذاری و مرزبندی کند. معانی باید روشن و دقیق و شفاف شوند و در قالب رمزگانی کارآمد در میان اعضای آن نهاد اجتماعی تکثیر گردند. تنها در این حالت، ساختارهای اجتماعی تداوم خود را حفظ میکنند و همین ساختارها با کارکردِ موفق خود، آن مرزبندیها و رمزگذاریها را نیز پشتیبانی مینمایند.
چهارم. زبان الگویی از پردازش اطلاعات است
تردیدی نیست که «ارتباط»، در معنای عام تکاملی و جانورشناسانهاش، و همچنین زبان در معنای دقیقتر و باریکترِ جامعهشناسانهاش، الگوهایی از مدیریت پردازش اطلاعات هستند. پردازش اطلاعات، چنان که در نظریهی اطلاعات فهم میشود، عبارت است از شیوهی سازماندهی و استفاده از روندهای پیاپی شکست تقارن. یعنی میتوان اطلاعات را به صورت شکسته شدنِ تقارن تعریف کرد. از این دیدگاه کوچکترین واحد اطلاعات یک بیت[5] است و آن اطلاعاتی است که برای ایجاد تمایز میان دو امر همسان، یعنی شکستن سادهترینِ تقارنِِ دوتایی، کفایت میکند.
هنگامیکه یک سکه را به هوا پرتاب میکنیم و بین دو حالتی که به نظر هموزن و هماحتمال میآیند، یعنی شیر و خط، یکی را انتخاب میکنیم، گوییم که انداختنِ سکه و شیر یا خطکردن، یک بیت اطلاعات تولید کرده است. بنابراین بیت، یکای پایهایست که شمردن شکستهای تقارن را ممکن میسازد. چون هر دامنهای از اطلاعات را میتوان در قالب گامهای پیاپیِ شکسته شدنِ تقارنهایی دوتایی صورتبندی کرد.
تقارن به عناصر، روابطی یا رخدادهایی اشاره میکند که احتمال بروزشان در جهان خارج به صورت بختهایی همانند و موقعیتهایی یکسان نمود پیدا کند. اطلاعات، زمانی پدید میآید که این همسانی نقض شود و در میان موقعیتهای رقیبِ همانند، تمایزی پدید آید.
این تمایز در قالب «شکست تقارن» فهمیده میشود و رمزگذاریِ آن، به پیدایش نظامهای زبانی و نشانگانی منتهی میگردد. اطلاعات همان شکست تقارن است و شکست تقارن همان چیزی است که رمزگان را ممکن میسازد. رمزگان، شیوهی سازماندهی و اشارهکردن به شکستهای تقارنِ پیاپی است.
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم و کلیت زیستجهانی که در نظام ادراکی ما بازنمایی میشود، مجموعهای از شکستهای تقارنِ بسیار پردامنه، پرشمار و فراگیر است. در هر مقطع زمانی، بینهایت حالت متفاوت برای هستی وجود دارد که در حالت پایه نسبت به یکدیگر وضعیتی متقارن دارند. اینکه جهان از لحظهی اکنون تا لحظهی اکنون به علاوهی یک ثانیه بعد، به کدام موقعیت منتهی شود، به مجموعهای از شکستهای تقارنِ گوناگون مربوط میشود که ما معمولاً آن را در قالب روابط علّی میفهمیم و صورتبندی میکنیم. زمان اکنونِ زیست ـ جهان و زمان اکنونِ به علاوهی یک ثانیه بعدِ زیستجهان، تفاوتی با یکدیگر دارند و اطلاعاتی در این یک ثانیه در زیستجهان انباشته میشود که همه از جنس شکست تقارن است.
به این ترتیب، زبان روشی است برای رمزگذاری و پیکربندی تمایزهایی که اتفاقاً در داخل خودِ نظامِ زبانی باید بازنمایی گردد و نمایش داده شود تا به ساختاری شفاف و روشن و انتقالپذیر منتهی گردد. این رمزگذاریِ درونی در موجوداتی که نظام ارتباطی ساده و دستگاه عصبیِ بهنسبت مقدماتیای دارند، با ارجاع مستقیم به جهان خارج ممکن میشود. به عنوان مثال، نگاه میمونی که به شکارچی خیره میشود، برای همنوعانش برهانی قاطع است تا وجود شکارچی را تشخیص دهند، یا حالت چهرهی جانوری که خشم یا ترس را در خود نمایان میسازد برای جانور دیگری که او را مشاهده میکند کافی است تا حالت درونی و وضعیت روانی وی را حدس بزند. منتها چنین چیزی در زبانِ انسانی، که به شکلی بسیار بغرنجتر، رمزگذاری افراطی و مجددی را در مورد خودِ رمزگان به انجام میرساند، دیده نمیشود. در واقع، زبانِ طبیعی نظامی از رمزگذاریهای مجدد و پیدرپی است که شکستهای تقارنِ مربوط به چیزها و رخدادهای بیرونی و درونی را نهتنها رمزگذاری و پیکربندی میکند، که با بازتولید کردنشان در چرخههایی متداخل، نظامی درهم تنیده از ارجاعهایی خودزاینده را پدید میآورد. به این ترتیب ما با یک نظام رمزگانِ خودسازمانده و خودارجاع روبهرو هستیم؛ یعنی نظامی که به صورت یک مجموعهی منسجم و خودمختار و بسته عمل میکند. مجموعهای که خودِ ساز و کارِ رمزگذاری را بار دیگر رمزگذاری میکند و به خودِ فرآیند ارجاع، ارجاع میدهد و به این ترتیب در سطوحی بالنده و توسعه یابنده لایههایی تازه از نمادهای جدید و ارجاعهای ثانویه را پدید میآورد. به این ترتیب بازنمایی شکستهای تقارن در جهانِ اطرافِ ذهن شناسنده، آنگاه که زبان حضور داشته باشد، به انبوهی از شکستهای تقارن درونزاد و خودمدارانه میانجامد که تراکمی از اطلاعات را در رمزگانی لایه لایه و پیچیده پدید میآورد. زبان با توانایی شگفتانگیزِش برای ارجاع دادن به خود، این خودبسندگی نظام نمادین از امر نموده شده را تکمیل میکند، و پویایی کمابیش مستقل و خودبسندهای را در سپهری از نشانگان جاری میسازد.
- . natural language ↑
- . neurolinguistic ↑
- . Chomsky, Avrom Noam (1982- ) ↑
- . Husserl, Edmond (1859-1938) ↑
- . bit ↑
ادامه مطلب: گفتار دوم: توهمزدایی از زبان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب