گفتار هفتم: رمز‌گذاریِ زیست‌‌‌‌جهان

گفتار هفتم: رمز گذاریِ زیست جهان

سه بُعدی که لومان برای معنا فرض می کند، در واقع، مترادف است با آن چه ما در نگرش چهار لایه ایِ خود به «فراز» تعبیرش کردیم. بنابراین دیدگاه لومان را می توان با چار چوب پیشنهادیِ نگارنده به ترتیب زیر آشتی داد. از دید لومان، آن چه بُعد حقیقی یا عینی یا خارجیِ معنا محسوب می شود در واقع همان است که در نگرش پیشنهادیِ ما به سطح زیست شناختی دلالت می کند. در سطح زیست شناختی، ما با سیستم های پایه ای سر و کار داریم که بدن های زنده هستند. این بدن های زنده، در شرایط زیست شناختی و زمینه ای فیزیکی ـ شیمیایی زندگی می کنند و با متغیرهایی که عینی و طبیعی سر و کار دارند. به این ترتیب، ارتباطی میان «من» و «جهان» در این سطح شکل می گیرد. این ارتباط، همان است که از دید کانت به زایش «حوزه ی شناخت» منتهی می شود و شکست تقارنِ عمده ی میان امرِ راست و نا راست و گزاره ی میان درست و نا درست را ممکن می کند. پس نگرش لومانی در مورد بُعد حقیقیِ معنا مترادف است با سطح زیست شناختی در نگاه ما و این همان سطحی است که من و جهان در آن وارد ارتباط می شوند.

جمِ مرکزی و مهمی که در این میان تولید می شود «درست و نا درست» است که تعیین کننده ی صحت در گزاره های زبانی است و واقعی یا غیر واقعی بودنِ چارچوب های نظری و عینی، یا حقیقی بودن یا نبودن شان را بر مبنای تمایز های درونیِ نظام نشانگان ممکن می سازد.

بُعد زمان از دید لومان با سطح روان شناختی در دید ما مترادف است. چنان که به زودی نشان خواهم داد، زمانِ خطی خود چارچوبی است که کارکردی انضباطی دارد و از نظر ساختار، با نظام زبانی شباهت هایی جدی دارد. در سطح روانی که زمان بر آن حاکم است، رابطه ای میان من و من برقرار می شود. به عبارت دیگر، در سطح روانی رابطه ای میان من و من برقرار می شود و این همان است که خود آگاهی را ممکن می سازد. این همان جایی است که خود آگاهیِ انسانی ظهور می کند و پیچیده ترین سیستم شناخته شده در تمام سطوح فراز، یعنی شبکه ی عصبی ذهن انسانی و پویایی روانی نظام شخصیتی انسان، در آن پدیدار می شود. در این سطح است که از رابطه ی من و من ادراک زیبایی شناسانه، سلیقه، و ذوق مشتق می شوند و این همان است که دومین عرصه ی شناختی موردِ نظر کانت، یعنی حوزه ی زیبایی شناختی، را بر می سازد.

سومین بُعدِ معنا از دید لومان، که بُعد اجتماعی است، با سطح اجتماعی در چارچوب نظریِ ما مترادف است. در سطح اجتماعی، چنان که لومان نیز بر آن تأکید کرده است، من و دیگری وارد ارتباط با یک دیگر می شوند. از دید ما در این سطح است که نظام اخلاقی به وجود می آید؛ یعنی جمِ پایه ی «نیک و بد» در این سطح تعریف می شود و رابطه ی میان انسان ها را در نهاد های اجتماعی تنظیم می کند. به این ترتیب، سه بُعدی که لومان برای ظهورِ معنا برمی شمرد، با نظام چهار لایه ایِ فراز در دیدگاه سیستمیِ ما آشتی پذیر است و می توان آن را مشتقی از این نظام دانست.

***

به این ترتیب، نظام زبانی ساختاری است که در دل سطح فرهنگی پدیدار می شود و در سایر سطوح فراز ریشه می دواند. ورود نظام زبانی به سطوح زیست شناختی و روانی و اجتماعی، سه حوزه ی اتصال میان من و بخش های گوناگون زیست جهان را ممکن می سازد. زیست جهان که انباشتی از چیزها و رخدادها را در بر می گیرد، در واقع، به سه بخش متمایزِ من، دیگری و جهان قابل تقسیم است. تقسیم شدنِ زیست جهان به این سه لایه را بیش از همه ی فلاسفه، اندیشمندان آلمانی مورد تأکید قرار داده اند. هگل[1] در آثارش به تمایز میان حوزه های «من، دیگری، جهان» اشاره هایی دارد؛ هر چند تأکیدِ نخستین در این مورد را به شکلی شفاف و دقیق در آثار هوسِرل می توان بازیافت که کار بست های آن در نظریه ی سیاسی و فلسفه ی اجتماعی را پس از او، سارتر[2] به حد نهایت رساند. این تمایزِ سه بخشی در دیدگاه ما نیز پذیرفته شده است. به بیان دیگر، زیست جهان، که مجموعه ای از چیزها و رخدادهای تعریف شده توسط نظام نشانگانی را در بر می گیرد، به سه عرصه ی متمایز من، دیگری و جهان تفکیک می شود.

عرصه ی من، که گرانیگاه و مرکز غاییِ زیست جهان است، همان نقطه ای است که زیست جهان خود مختارِ انتخاب گرِ خود آگاهی به نام سوژه، یا من، در میانه ی آن نشسته است. این همان مرکزی است که «بقا و مرگ»، «لذت و رنج»، «قدرت و ضعف»، و «پوچی و معنا» را به شکلی مستقیم و بی واسطه تجربه می کند.

در زیست جهان، سیستم هایی برچسب «دیگری» را بر خود می پذیرند که ساختار و کارکردی شبیه به «من» داشته باشند. بر مبنای شهود درونی و شواهد تجربی می توان حکم کرد که آنان هم «بقا و مرگ»، «لذت و رنج»، «قدرت و ضعف»، و «معنا و پوچی» را تجربه می کنند. اما ادراک ما از تجربه ی ایشان از «قلبم» با واسطه ی نظام های نمادینی مانند زبان حاصل می آید.

بستری که من و دیگری درون آن شکل می گیرند و می بالند و به اندرکنش با یک دیگر مشغول می شوند، «جهان» است. این جهان مجموعه ای از عناصرِ بی جان یا جان دارِ فاقد اهمیت و فرو پایه تر از دیگری را در بر می گیرد.

به این ترتیب، زیست جهان سه عرصه ی متمایز دارد که در مرکز آن، من؛ در پیرامون این من، دیگری ها؛ و در زمینه و چشم اندازِ پیرامونی من و دیگری، جهان قرار گرفته است. اندرکنش میان من و من، من و دیگری، و من و جهان حوزه های اصلی ارتباطی و رمز گذاریِ درون زیست جهان را ممکن می کند. در سطح زیست شناختی از سلسه مراتب فراز در دیدگاه ما، که «بُعد حقیقی»ِ معنا از دید لومان در آن قرار گرفته است، من با جهان وارد ارتباط می شود.

ارتباط من و جهان، ارتباط میان من و چیزها و رخدادهایی است که جان دار یا خود آگاه یا دارای ذهنیت نیستند. به این ترتیب، داوریِ من در مورد ایشان و ارتباط عملیاتی ای که با آ ن ها پیدا می کند از جنس فن آوری است و شناختی که از آن حاصل می شود به دانشی بی طرفانه می ماند. از این رو ست که گزاره هایی که در این حوزه پدید می آیند گزاره های علمی هستند و در چارچوبی شناختی پیکربندی می شوند و جم مرکزی حاکم بر آن ها درست / نا درست است.

در سطح روانی، ارتباط اصلی میان من و من شکل می گیرد. زمان در این میان اهمیتی اساسی دارد که بیش تر در موردش خواهم نوشت، اما در این جا گوشزد کردنِ این نکته کافی است که رابطه ی میان من و من، به دلیل این که خود آگاهی نیز در سطح روان شناختی تجلی پیدا می کند، در واقع رابطه ای زبان گریز و وابسته به ذوق است.

در همین سطحِ روانی است که ارتباط میان من و من نظامی شهودی و شکلی از شناخت را در قالب ادراکات و تحولات هیجانی و عاطفی پدید می آورد. از این رو، این رابطه به خوبی در نظام زبانی رمز گذاری نمی شود و به همین دلیل است که حوزه ی شناختی ناشی از این سطح، یعنی زیبایی شناسی، بیش تر به ذوق و شهود ارتباط پیدا می کند. از این روست که در طول تاریخ، تمدن های انسانی در رمز گذاریِ زبان مدارانه ی شناختِ مربوط به این حوزه دچار اشکال بوده اند. جم مرکزی مربوط به این سطح زیبا / زشت است.

در سطح اجتماعی رابطه ی میان من و دیگری است که محوریت دارد. نهاد ها، که سیستم های پایه ی سطح اجتماعی را بر می سازند، آفریده ي اندرکنش میان آدمیان هستند. از این رو، در تمام نهادهای اجتماعی ارتباط میان من و دیگری گرانیگاه اصلی تنظیم نهاد اجتماعی است. ارتباط میان من و دیگری بر مبنای قواعدی سازمان می یابد که به شکل حق، عدالت، قانون و اخلاق در چارچوب زبانی رمز گذاری می شود و بنابراین جم مرکزی این سطح نیک / بد است.

سطح فرهنگی در سلسله مراتب فراز، بستر زبانیِ رمزگذارنده ی این سه حوزه ی زیست جهان را بر می سازد و به فرادستگاهی شباهت دارد که از سویی نسبت به کلیت زیست جهان موقعیتی بیرونی دارد و از سوی دیگر با ساماندهی معنا و ضرباهنگ زمانی در تمام سطوح، در سه لایه ی دیگر نفوذ می کند و انعکاس می یابد. منش ها که از رمزگان و عناصر معنا دار یا بی معنا بر ساخته شده اند، بر مبنا بر اساس جم مرکزی معنا / پوچی سازمان می یابد.

بدین گونه است که ارتباط میان من با من، من با دیگری و من با جهان، سه عرصه ی کانتیِ زیبایی شناسی، اخلاق و شناخت علمی را پدید می آورد که همچون قلمروهایی نمادین در سطح فرهنگی رمزگذاری می شوند. زبان با دست یازیدن به این ارتباطِ نمادین و این چفت و بست کردنِ سطوح گوناگون فراز، من را همچون امری یک پارچه و منسجم از دل رخدادها و چیزهای پراکنده بیرون می آورد و همزمان با ساماندهی سطح روانی در قالب خودآگاهیِ زبان مدار، من را در امتدادی زمانی نیز جایگیر می کند.

من، در وضعیت پایه ی خود، در واقع امری یک پارچه و یکتاست که به دلیل نظام شناسایی و توصیفی ما به چهار لایه ی فراز تقسیم شده است، اما در آن هنگام که این نظام شناختی به کار افتاد و من را در سطوح گوناگون زیستی، روانی، اجتماعی، و فرهنگی تکه تکه کرد، اتصال مجدد آن ها با یک دیگر تنها از مجرای زبان ممکن می شود.

 

 

  1. . Hegel, Georg Wilhelm Friedrich (1770-1831)
  2. . Sartre, Jean-Paul Charles Aymard (1905-1980)

 

 

ادامه مطلب: گفتار هشتم: سلطه بر امر شگفت

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب