پنجشنبه , آذر 22 1403

بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان – گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی – سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دین یونانی

بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان

گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی

سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دین یونانی

من به خاطر خیر و صلاح همه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانیان به آسمان پرواز می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم و نزد زئوس می‌‌‌‌‌‌‌‌روم… تا از او بپرسم قصد دارد با یونانیان چه کند، و اگر نخواهد این راز را به من بازگو کند، او را به جرم هواداری از ایرانیان و خیانت به یونانیان به دادگاه خواهم کشاند![1]

دین اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانیان، نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از عقاید آریاییان باستانی بود که بر محور پرستش خدایانی متعدد و تعریف کردن‌‌‌‌‌‌‌‌شان به عنوان نمودهای مظاهر طبیعی شکل می‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. این خدایان در جریان فتح شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان توسط قوم‌‌‌‌‌‌‌‌هاي ائولی، ایونی، و دوری، با ایزدبانوان بومی این سرزمین ترکیب شدند و زوج‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را تشکیل دادند. خانواده‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که ایزدبانوان در آن به رسم مردسالارانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونانیان، همواره نقشی کِهتر را عهده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار بودند. یکی از دلایل شهوت‌‌‌‌‌‌‌‌رانی نامعمول زئوس همین اجباری بود که پرستندگانش برای درآمیختنش با ایزدبانوان بومی به وی تحمیل می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. به این شکل بود که زئوس در کهن‌‌‌‌‌‌‌‌ترین دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر یونانی، آرگوس، با هرا ازدواج کرد، در آتن پدر آتنا دانسته شد، در آرکادیا با مایا و در دلوس با لِتو درآمیخت.

وقتی یونانیان به شبه‌‌‌‌‌‌‌‌جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی یونان و آسیای صغیر وارد شدند، برای زمانی به درازای چهار سده، فقر فرهنگی شدیدی را تجربه کردند. این عصر ظلمت، در حدود سال 1000 پ.م. به انقراض الگوهای اساطیری باقی‌‌‌‌‌‌‌‌مانده از عصر تمدن موکنای انجامید و زیرساخت‌‌‌‌‌‌‌‌های دین و اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی بومی یونان را به شکلی برگشت‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر ویران ساخت. هنگامی که دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی نوپا از دل خاکسترهای این عصر ظلمت بیرون آمدند، نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از اساطیر را از پیشینیان خود به ارث برده بودند که بسیار فقیر، ساده و نارسا تلقی می‌‌‌‌‌‌‌‌شد. در سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي نهم پ.م. بار دیگر معابد بازسازی شدند و آیین‌‌‌‌‌‌‌‌های دینی عمومی با ردپاهایی قابل‌‌‌‌‌‌‌‌تشخیص در اسناد باستان‌‌‌‌‌‌‌‌شناختی پدیدار شدند. ساخت این مناسک و اعتقادها كاملاً با آنچه پیش از این در تمدن موکنای و نزد اساطیر هند و ایرانی وجود داشت، تفاوت می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. البته عناصری زیربنایی مانند باور به خدایان متعددِ نمایانگر نیروهای طبیعی و نام‌‌‌‌‌‌‌‌هایی آریایی هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان باقی بود، اما تمام این عناصر زیر فشار مقاومت‌‌‌‌‌‌‌‌ناپذیر فرهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌های سامی مقیم حاشیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی شرقی مدیترانه بازسازی شده بود[2].

تا سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي ششم پ.م.، ساختار دین در یونان وضعیتی منتشر و پراکنده داشت. هر منطقه برای خود خدای حامی و ایزدبانوی مخصوصی داشت و با وجود آن که خدایان دیگر را نیز به رسمیت می‌‌‌‌‌‌‌‌شناخت، اما به معبد آن خدای محلی و پشتیبانی نیروهای آسمانی وابسته بدان دلگرم بود. در این میان تنها آتن و آرگوس، که جمعیت بومی قابل توجهی از قوم‌‌‌‌‌‌‌‌هاي پلاسگوی در قلمروشان باقی مانده بودند، هم‌‌‌‌‌‌‌‌چنان رگه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از باور به ایزدبانوان باستانی تمدن موکنای را در خود حفظ کرده بودند. آتنا و هرا که در این دو دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهر برتر پنداشته می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، تنها ایزدبانوان مهمی بودند که در دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی بر خدایان نرینه ترجیح داده می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند.

نخستین متنی که در آن از روابط خویشاوندی خدایان سخن به میان رفته و نظامی واحد از ارتباط میان خدایان یونانی در آن به چشم می‌‌‌‌‌‌‌‌خورد، سروده‌‌‌‌‌‌‌‌های همر است که پاره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از آن تا سده‌‌‌‌‌‌‌‌ي نهم پ.م. قدمت دارند. با وجود اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در ایلیاد و اودیسه به روابط خدایان و اهمیت زئوس به عنوان خدای خدایان وجود دارد، نخستین تلاش منسجم برای ترکیب تمام خدایان در قالب یک نظام اساطیری يك‌‌‌‌‌‌‌‌پارچه را باید به هسیود منسوب دانست. او در کتاب مشهورش، زایش خدایان، مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از روابط خویشاوندی و روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های مربوط به زایش خدایان را گرد آورد و آنها را در شکلی که امروز ما به عنوان اساطیر یونانی می‌‌‌‌‌‌‌‌شناسیم، مرتب نمود. تا مدت‌‌‌‌‌‌‌‌ها تصور می‌‌‌‌‌‌‌‌شد اثر هسیود متنی منحصر به فرد و نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از نبوغ یونانیان اولیه است، اما امروز که کتیبه‌‌‌‌‌‌‌‌های فنیقی و هیتی فراوانی کشف و ترجمه شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند، می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم که این نظام‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نیروهای فراطبیعی و داستان‌‌‌‌‌‌‌‌های مربوط به خدایان اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ای مانند اورانوس و کرونوس و نسل‌‌‌‌‌‌‌‌های اولیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی خدایان و نبردشان با تیتان‌‌‌‌‌‌‌‌ها از اساطیر فنیقی وام‌‌‌‌‌‌‌‌گیری شده‌‌‌‌‌‌‌‌اند.

به این ترتیب اساطیر یونانی، زیر تأثير شجره‌‌‌‌‌‌‌‌ نامه‌‌‌‌‌‌‌‌های آسمانی فنیقیان، نظم و نسقی یافت و به همان وضعی رسید که اساطیر هندی در مهابهاراتا و رامایانا، و اساطیر بابلی در انوماالیش دارند. از این روست که ریموند پوپر هسیود را نخستین یونانی‌‌‌‌‌‌‌‌ای دانسته که شیفته‌‌‌‌‌‌‌‌ی اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌گرای شرقیان شد و جهان را به مثابه کلیتی هدفمند و قانون‌‌‌‌‌‌‌‌مدار درک کرد. کلیتی که به سمت غایتی خاص جریان دارد. پیامدهای اخلاقی و عملیاتی این باور به روشنی در اثر دیگر هسیود، کارها و روزها، دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

این سازمان‌‌‌‌‌‌‌‌یافتگی تدریجی اساطیر یونانی، پس از رواج خط و پیدایش انجمن‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که آثار همر را رونویسی و بازگو می‌‌‌‌‌‌‌‌کردند، شتاب گرفت. این همان دورانی بود که شاعرانی با الهام از همر به حماسه روی آوردند و بخش‌‌‌‌‌‌‌‌های جا افتاده از داستان‌‌‌‌‌‌‌‌های باستانی همر را به شکلی خلاقانه بازسازی کردند. ابداع درام در آتن این روند را تشدید کرد و به پیدایش نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی خلاقانه از روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های کهن‌‌‌‌‌‌‌‌تر انجامید. آنچه ما امروز از اساطیر یونانی می‌‌‌‌‌‌‌‌دانیم، جمع‌‌‌‌‌‌‌‌بندی این روایت‌‌‌‌‌‌‌‌هاست که در بسیاری از موارد با هم تعارض دارند. به عبارت دیگر، اساطیر یونانی مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌ای از روایت‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی و برداشت‌‌‌‌‌‌‌‌های محلی دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای گوناگون از سرنوشت و ماجراهای قهرمانانی آسمانی یا زمینی است که تا پایان عصر کلاسیک به نسخه‌‌‌‌‌‌‌‌ای واحد و روایتی یگانه تبدیل نشده بود و خصلت محلی و پراکنده‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را تا پایان حفظ کرد. هر چند امروزه در کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌های مرجع اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی جز متن‌‌‌‌‌‌‌‌هاي تخصصی و تحلیلی – اشاره‌‌‌‌‌‌‌‌ای به این پراکندگی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم و معمولاً روایتی یکتا را که خاستگاهی آتنی دارد روایت می‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. البته به تازگی کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌هایی همه‌‌‌‌‌‌‌‌فهم با تأكيد بر این چندگونگی روایت‌‌‌‌‌‌‌‌ها نوشته شده که کتابی از سری «راهنمای احمق‌‌‌‌‌‌‌‌ها!» بهترین جمع‌‌‌‌‌‌‌‌بندی عامیانه از آن را به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد[3].

دین و مناسک دینی در یونان باستان در اطراف پرستشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌هایی تمرکز می‌‌‌‌‌‌‌‌یافت که برای تمام یونانیان مقدس محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شدند و مرکز انجام آیین‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بازی‌‌‌‌‌‌‌‌های ورزشی هم بودند. البته، چنان که از تخریب تندیس هرمس به دست آلکیبیادس و تلاش نافرجام میلیتیادس برای دستبرد به معبد دمتر در پاروس برمی‌‌‌‌‌‌‌‌آید، حرمت این تقدس چندان هم فراگیر و قاطع نبوده است. پرستشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های اصلی یونان عبارت بودند از: معبد زئوس در دودونا که سروش مشهوری داشت، معبد کوه الومپیا، معبد ساموتراس در نزدیکی ساحل کیلیکیه، معبد هرا در ساموس، معبد اسکولاپوس در کوس، معبد هلیوس در رودس، معبد آپولون و سروش مشهورش در دلفی، معبد آپولون در دیدوما واقع در جنوب میلتوس، معبد پوزئیدون که مرکز اتحادیه‌‌‌‌‌‌‌‌ی پان‌‌‌‌‌‌‌‌ایونی هم بود و در میلتوس قرار داشت، معبد آرتمیس در افسوس، معبد آفرودیته در کوتِرا، معبد الئوسیس در نزدیکی آتن، معبد آپولون در جزیره‌‌‌‌‌‌‌‌ی دلوس، معبد هرا در آرگوس، معبد اسکولاپوس در اپیدوروس، و دو جایگاه مشهور برای مسابقات ورزشی در نِمِئا نزدیک کورینت (به افتخار زئوس) و در المپیا نزدیک اِلیس[4].

چنان که از فهرست بالا بر می‌‌‌‌‌‌‌‌آید، بخش مهمی از پرستشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های یونانی در منطقه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایونیه یا در جزيره‌‌‌‌‌‌‌‌هاي تابع ایران قرار داشته‌‌‌‌‌‌‌‌اند. مشهورترین آنها معبد دلفی است که سفارت‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌ی ایران در یونان محسوب می‌‌‌‌‌‌‌‌شد و سروشی داشت که از هواداران پر و پا قرص سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌های ایرانی بود. جالب آن که این معبد برای خود یونانیان هم مرجعیت داشت و وابستگی‌‌‌‌‌‌‌‌اش به طلاهای ایرانی مانع پذیرش تقدس‌‌‌‌‌‌‌‌اش نمی‌‌‌‌‌‌‌‌شد. از دید یونانیان خودِ این جزیره مرکز جهان و معبد آپولون در دلفی یکی از گرانیگاه‌‌‌‌‌‌‌‌های اساطیر یونانی بود؛ جایی که از نظر انباشت تقدس با قله‌‌‌‌‌‌‌‌های المپ پهلو می‌‌‌‌‌‌‌‌زد و از تمام دولت‌‌‌‌‌‌‌‌شهرهای یونانی پیک‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای مشورت با سروش آن به سویش می‌‌‌‌‌‌‌‌فرستادند.

گذشته از داده‌‌‌‌‌‌‌‌های جغرافیایی در مورد مراکز انباشت تقدس در یونان، شواهد دیگری هم در مورد شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌ی نگاه دین‌‌‌‌‌‌‌‌داران یونانی به شرق وجود دارد. محتوای این افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم به روشنی بر مرجعیت مرزهای شرقی در دنیای اساطیری یونانیان دلالت می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در اين‌‌‌‌‌‌‌‌جا با توجه به این که هدف ما پرداختن به اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی یونانی نیست و چنین کاری متنی مجزا و مفصل را طلب می‌‌‌‌‌‌‌‌کند، به مروری کوتاه و فشرده از برخی از عناصر اساطیری یونان بسنده می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم. پس به ترتیب، به اساطیری که بر محوریت خدایان یا پهلوانان شکل گرفته‌‌‌‌‌‌‌‌اند خواهم پرداخت. پس از آن بحث خود را بر یکی از این اساطیر داستان پرسئوس محدود می‌‌‌‌‌‌‌‌کنم، با این فرض که همین اندک نیز می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند ارتباط پیچیده و محکم میان اساطیر یونانی و باورهای شرقی و اثر ظهور شاهنشاهی هخامنشی بر عقاید یونانیان را نمایش دهد.

 

 

  1. آریستوفانس، صلح، بیت 110-90.
  2. Morris ,2000.
  3. The Complete Idiot’s Guide to Classical Mythology, Alpha Books, 1998.
  4. Grant, 1994.

 

 

ادامه مطلب: بخش ششم: اسطوره‌‌‌‌‌‌‌‌ی معجزه‌‌‌‌‌‌‌‌ی فرهنگی یونان – گفتار دوم: داستان فرهنگ یونانی – سخن دوم: قصه‌‌‌‌‌‌‌‌ی دین یونانی – نخست: ماجرای خدایان و اساطیر آفرینش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب