تمرین (5)
چه کسی میتواند از واردات محصولات کشاورزی دفاع کند؟
دانشجو: ما معمولاً محصول را در شرایطی وارد میکنیم که کمبود آن در داخل کشور احساس شود. وقتی کشور ما میتواند مرکبات را، هم در شمال و هم جنوب، پرورش دهد، چه دلیلی دارد ما برای ایام عید، به گزارش خبرگزاری ایسنا، مرکبات را با چهار درصد تعرفه وارد کنیم در حالیکه مرکبات کشاورزان خودمان هنوز روی درخت است؟ برخی میگویند با این کار تولیدکنندگان داخلی را ورشکست میکنیم، در حالیکه با این روش در اصل از معضلات اجتماعی پیشگیری خواهیم کرد. مثلاً اگر ما مرکبات را وارد نکنیم، مطمئناً قیمت آن در کشور بالا میرود و پیش از اینکه قیمتها بالا رود حس تورم در میان مردم ایجاد میشود که به مراتب بدتر از تورم واقعیای است که پیش خواهد آمد. این حس تورم باعث ایجاد بینظمی میشود.
استدلال دوستمان چگونه بود؟ او از روش خوبی استفاده کرد، اما خوب آن را به کار نبرد. روش او به این شکل بود که ابتدا از موضع وارونه صحبت کرد، یعنی ابتدا موضعی را که میخواهد به آن حمله کند روشن کرد، به طوری که به نظر میآمد هوادار آن موضع است. شنونده ممکن است در ابتدا شک کند. روش خوبی است. اگر میخواهید به موضعی حمله کنید، ابتدا آن موضع را شفاف کنید.
یک روش این است که موضعی را که میخواهید به آن حمله کنید به گونهای تصورش کنید که نتواند روی پای خودش بایستد. مجسم کنید من میخواهم از این دفاع کنم که واردات نباید صورت بگیرد. استدلال دوستمان این بود که به خاطر اینکه مثلاً گوجه میشود دوهزار تومان ما باید پرتقال وارد کنیم. اینها خیلی به هم مربوط نیست. من میتوانم برای اینکه بحث ایشان را ضعیف جلوه دهم دنبال جملات بیربط بگردم و بگویم مثلاً شما میگویید به خاطر گران نشدن گوجه ما باید پرتقال وارد کنیم و میتوانم به این حمله کنم؛ ولی این چیزی که من به آن حمله میکنم واقعاً بحث طرف مقابل نیست. این کار را نکنید. به خودِ استدلال دیگری حمله کنید. این شیوه شیوهی درستی نیست. اگر طرف مقابل هوشمند باشد میگوید حرف من این نیست و موضعش را محکمتر بیان میکند که دیگر نتوانم به آن حمله کنم.
حالا من میخواهم به حرف دوستمان حمله کنم. میگویم مبنای استدلال شما بر این است که یک زیان از تورم به وجود میآید و یک زیان از ورود محصولات کشاورزی و استدلال شما این است که زیانِ تورم از زیان واردات محصولات کشاورزی بیشتر است. پس من در جملات اول روشن میکنم که به چه چیزی میخواهم حمله کنم. این کار هم نشان میدهد حرف طرف مقابل را شنیدهام و هم اینکه موضعم را مشخص کردهام. در عین حال زمانی که میخواهیم در مورد موضوعی شروع به استدلال کنیم، اگر موضع وارونه را خوب صورتبندی کنیم نشان میدهد در استدلال قوی هستیم؛ نشان میدهد که فهمیدهایم به چه چیز میخواهیم حمله کنیم. هر زمان که میخواهید در بحث مخالفت کنید، ابتدا حرف طرف مقابل را شفاف کنید. هیچوقت زمانی که حرف طرف مقابل را دقیق متوجه نشدهاید شروع به مخالفت نکنید. به جایی حمله کنید که میدانید چه میگوید. به روند استدلالی که خودتان میتوانید بیان کنید حمله کنید. اگر نمیتوانید بیانش کنید، یعنی خوب نفهمیدهاید.
در مورد بحث شما من میتوانم بگویم روند استدلالتان به این ترتیب است که شما دو متغیر دارید: 1) واردات و صدمهای که به کشاورزان وارد میشود 2) تورم و صدمهای که به همهی مردم وارد میشود.
با این کار نشان دادهام که حرف شما را فهمیدهام. اکنون میخواهم مخالفت کنم. میگویم این دو متغیر به چه چیزهایی برمیگردد؟ تورم یک انعکاس اقتصادی دارد و نابودی کشاورزی هم یک انعکاس سیاسی و یک پیامد اجتماعی دارد. با این سه متغیر اقتصادی، سیاسی و اجتماعی، که به هم مربوط هستند، موضوع را بررسی میکنم.
به لحاظ اقتصادی کدامیک خطرناکتر است؟ اینکه کشاورزی نابود شود که ممکن است سالهای بعد را هم تحتالشعاع قرار دهد؟ یا اینکه تورم ایجاد شود و پول را در بازهی زمانی کوتاهی مورد حمله قرار دهد؟ به لحاظ سیاسی کدام بهتر است؟ اینکه کلیت یک سیستم سیاسی مورد مخاطره قرار گیرد یا یک دولت خاص که در دورهای حکومت میکند؟ آیا به لحاظ اجتماعی عدم امنیتی که ناشی از تورم است و مدت کوتاهی ادامه دارد و موضعی است خطرناکتر است یا اینکه کلاً شاخهای از تولید ملی آسیب ببیند؟ من به اینها حمله میکنم، استدلال میکنم که کشاورزی را باید تقویت کرد، جلوی واردات را باید گرفت و آن پول را باید به کشاورزان یارانه داد که ارزانتر بفروشند. کاری که من انجام میدهم یک روند استدلال دارد، من در واقع استدلال ایشان را گرفتم و متغیرهایی به آن اضافه کردم، مثلاً متغیرهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. سپس بر مبنای آنها وزنها را تغییر دادم. نشان دادم حرف تو نادرست است، آسیب این یکی از آن دیگری بیشتر است و نتیجهگیری کردم که کشاورزی از واردات مهمتر است.
ایشان با دو متغیر شروع کرد و به یک نتیجه رسید. من برای اینکه بتوانم نتیجهی دیگری بگیرم چند متغیر به آن اضافه کردم و از آنجا حمله کردم. ایشان به متغیر سیاسی و اقتصادی اشاره نکرد و فقط از بعد اجتماعی بحث کرد و از امنیت روانی گفت. من متغیرهایی را اضافه میکنم که بحث ما در بر بگیرد و به نتیجهی بهتر برسد. این بازی همان چیزی است که به آن میگویند دیالکتیک. اصل این واژه دیالکتوس بوده است که افلاطون آن را به کار برده است. «دیا» به معنی «از ورایِ، از بینِ، به واسطهیِ» و «لِکت» یعنی «علم». دیالکتیک یعنی علمی که مردم از آن فنِ مکالمه با دیگران و دفاع از آرمانشهر را یاد بگیرند. افلاطون بر این باور بود که جامعهای وجود دارد به نام آرمانشهر که افراد پیر باید بتوانند از ارکان این جامعه دفاع کنند و اینها برای دفاع کردن باید بتوانند بحث کنند و منطق داشته باشند. علمی که مباحثه را ممکن میسازد دیالکتیک است. دیالکتیک یک معنای فلسفی دارد و به معنای مباحثهی منطقی است، ولی در طول زمان این واژه دستخوش تغییراتی شده است. هگل میگوید فقط مباحثه نیست که دیالکتیک است، به عقیدهی او هر چه را در دنیا نگاه کنید ضدی دارد و هر چیز با ضدش در حال کشمکش است که از این کشمکش نتیجهای به دست میآید که آن نتیجه حاصلجمع آن دو است، گرچه آن دو با هم در تضاد بودند. به عبارت دیگر هر نهادی یک پادنهاد دارد که ترکیبی به نام «برنهاد» از آن ناشی میشود. مثلاً میگویند، در تاریخ، اقوام کوچگرد تز (نهاد) و اقوام یکجانشین آنتیتز (پادنهاد) هستند؛ این دو با هم درگیر میشوند و میجنگند، اما به جای آن جامعهای تشکیل میشود که هم کوچگرد است و هم یکجانشین، یعنی سنتز صورت میگیرد.
در ادبیات، مکتب هندی مکتبی است که یک واکنش در مقابلش ایجاد میشود و از آن مکتب بازگشت به وجود میآید. در دورهی قاجار، که اینها با هم کشمکش میکنند، مکتب جدیدی از آنها حاصل میشود، مثلاً میشود شعر مشروطه. به عبارت دیگر A با ضد A درگیر میشود و یک B تولید میکند که از هر دوی آنها نشانههایی دارد، ولی خودِ B هم با ضد B درگیر میشود و یک C تولید میکند و آن هم با یک ضد C ترکیب میشود و همینطور ادامه پیدا میکند.
دانشجو: هگل میگوید هیچ تزی وجود ندارد که آنتیتز نداشته باشد، یعنی اگر آنتیتز نباشد، تز وجود ندارد.
بله، و حتماً سنتزی ایجاد میکند که خودش مثل تز است و خودش ضد خودش را دارد. در دنیای امروز دیالکتیک چنین معنایی دارد.
مناظره یعنی با هم و به هم نظر دادن. استنظار نیست که فقط دیگری نظر دهد و نظر من هم به تنهایی نیست. در مناظره هر دو طرف نظر میدهند. نمیخواهیم فقط نظر دیگری را بشنویم و یا فقط نظر خودمان را بگوییم. مناظره ذاتاً یک عمل دیالکتیک است، یعنی لزوماً من چیزی میگویم و تو هم نظر میدهی. حاصل جمع حرفهای ما یک نشانه دارد. هیچوقت کاملاً حرف من و یا دیگری درست نیست، ترکیب این دو درست است. همیشه به خاطر داشته باشید که نتیجهی بحث یک سنتز و یک برنهاد دیالکتیک است. در هیچ بحثی من پیروز مطلق نیستم و طرف مقابل نیز بازندهی مطلق نیست. کمترین کاری که طرف دیگر در بحث میتواند انجام دهد این است که نظر من را شفافتر میکند و روی نظر نهایی من تأثیر میگذارد. نظر نهایی همیشه متأثر از بحث هر دو طرف است. نادیده گرفتن این مسأله منجر به خدشهدار شدن شنیدن میشود. پس بحث را به شکل یک ترکیب نگاه کنید. اولاً توجه کنید طرف مقابل چه میگوید و سپس ببینید با چه فرایندی نظر میدهد. به عبارت دیگر او از یک نقطه به نقطهی دیگر میرود. من وقتی میخواهم در بحث به نتیجهای برسم، ابتدا چیزی میگویم و بعد بر مبنای آن چیز دیگری میگویم و این روند ادامه دارد تا اینکه در نهایت به یک نتیجه میرسم. از راههای متفاوتی میتوان اینها را به هم وصل کرد و در چارچوبهای متفاوتی میتوان استدلال کرد. اما اولین کار این است که ببینم طرف مقابل چه استدلالی میکند. زمانی که در مناظره با دقت گوش کنید، علاوه بر اینکه میفهمید طرف مقابل چه میگوید و به چه چیزهایی استناد میکند، میتوانید متوجه شوید از کجا به کجا میرود و آیا روند استدلالش درست است یا خیر. میتوانید هنگام استدلال کردن بخشی از استدلال طرف مقابل را نیز وام بگیرید.
ادامه مطلب: تمرین (6)