پنجشنبه , آذر 22 1403

تمرین (6)

تمرین (6)

چه کسی فکر می‌کند دزدی در شرایطی مجاز است؟

دانشجو: با توجه به اینکه در منابع دینی ما آموختن علم تأکید شده و پیامبر نیز فرموده است «اطلبوا العلم ولو فی الصین» می‌توان نتیجه گرفت که برای کسب علم می‌توان به دوردست‌ترین نقاط رفت و کسب علم کرد. علم برتر از ثروت و دارایی است، زیرا با داشتن علم می‌توانید تمام امکاناتی را که برای کسب ثروت لازم است به دست بیاورید. برای دزدیدن علم توجیهی وجود دارد، مثلاً اگر غرب از لحاظ علمی چندین سال از ما جلوتر است، می‌توانیم علمش را از هر راهی که می‌توانیم بدزدیم.

روند استدلالش چگونه بود؟

دانشجو: دیدگاه ارزشی مبتنی بر ارزش‌های دینی بود.

چیزی که می‌خواهیم بدانیم این است که ببینیم قدم‌های متفاوت استدلال دوستمان چگونه بود؛ کجا بود و به کجا رفت و چگونه نتیجه‌گیری کرد؟

دانشجو: ابتدا ارزش‌های کسب علم را توضیح داد که ارزش‌های دینی بود. سپس اهمیت کسب علم و برتری آن نسبت به ثروت را گفت و به این نتیجه رسید که دزدی علم کار درستی است.

بله، می‌توانیم بگوییم این سه قدم را داشت. آیا این سه حلقه به هم متصل بود؟

دانشجو: با بیان اهمیت و ارزش کسب علم نمی‌توان دزدی آن را توجیه کرد.

درست است، پس حلقه‌ی سوم به دو حلقه‌ی دیگر وصل نبود. یعنی سرقت با طلبیدن متفاوت است. آیا می‌توانید این سه حلقه را به هم وصل کنید؟

دانشجو: می‌توانیم بگوییم علم چیزی نیست که مالکیت بطلبد، بنابراین «اطلبوا» با «اسرقوا» رابطه پیدا می‌کند، چون علم ارزش ذاتی ندارد. می‌توانست بگوید سرقت در زمینه‌ی علم معنی ندارد.

می‌توانست سرقت را نفی کند و بگوید در حوزه‌ی علم اعتبار ندارد.

دانشجو: یا می‌توانست بگوید «اطلبوا» یعنی بگیرید و بگیرید یعنی بدزدید.

خیر، این‌طور نیست، اتفاقاً «اطلبوا» زمانی است که طرف راضی باشد.

دانشجو: به نظر من برای وصل این سه حلقه ابتدا باید از نسبی بودن اخلاق می‌گفت و اینکه هدف وسیله را توجیه می‌کند و با آن دیدگاه می‌توانست ثابت کند دزدی یکی از راه‌های دستیابی به علم است.

به طور خلاصه دوستمان گفت علم را باید جست، علم از ثروت بهتر است و دزدی علم کار خوبی است. دوست دیگر برای کمک به او گفت: علم خوب است، علم از ثروت بهتر است، علم در مالکیت کسی نیست، پس دزدی در موردش معنا ندارد، در نتیجه می‌توان از آن استفاده کرد. استدلال دوست دیگرمان این بود که اخلاق نسبی است و هر کاری را می‌توان بنا بر شرایط انجام داد. علم را باید بجویید، علم بهتر از ثروت است، علم را بدزدید و این‌ها زنجیره را متصل می‌کند.

دانشجو: دزدی علم از نظر من کاملاً اخلاقی است.

می‌توانید بحثتان را با این ترتیب بگویید که: علم ارزشمند است، علم را بجویید، علم بهتر از ثروت است، علمی که در غرب است از ما دزدیده شده، پس می‌توانیم پس بگیریم. این یک نوع استدلال است. استدلال دیگر می‌تواند این باشد که علم را بجویید، علم بهتر از ثروت است، در جریان تاریخیِ ما شرق استعمار شده و مورد دزدی قرار گرفته، پس دزدیدن از دزد دزدی نیست.

می‌توانیم سؤال را تغییر بدهیم و بگوییم کتابی که حق کپی‌رایت دارد و نویسنده می‌خواهد آن را بفروشد آیا کتاب را دانلود می‌کنید یا خیر؟ این دزدی است و جای بحث دارد و باید دلایلی برایش ذکر شود.

دانشجو: فرض کنید یک شرکت ماشین‌سازی ماشینی ساخته و به نام خودش ثبت کرده است که در آن از وسایل و ابزار مختلفی استفاده کرده است. ما نمی‌توانیم او را متهم کنیم که چون مخترعِ هر کدام از این ابزار افراد دیگری بوده‌اند پس شما مخترع این ماشین نیستید. مثل این می‌ماند که کسی نویسنده‌ای را متهم کند که فلان واژه را اولین بار فلانی به کار برده است و بنابراین شما نمی‌توانید کتابتان را به نام خودتان ثبت کنید؛ در حالی‌که آنچه مهم است این است که نویسنده این واژه‌ها را چگونه به کار برده تا توانسته یک داستان بنویسد.

اکنون وارد دیالکتیک می‌شویم، چه کسی می‌خواهد حرف دوستمان را تأیید کند؟

دانشجو: من می‌خواهم به شکلی تأیید کنم که برای همه قابل قبول باشد. من می‌گویم علم پلکانی است. هر کتابی که نوشته می‌شود نود درصد مطالبش پیش از این تولید شده است. مهم این است که فرد چگونه آنچه را که قبلاً تولید شده کنار هم چیده تا نهایتاً به یک تولید علمی رسیده است. تولید علم جدید همیشه بر پایه‌ی علوم قبلی است.

این همان حرف دوستمان است که می‌گفت علم مالکیت‌پذیر نیست. چگونه می‌توانید به این حرف حمله کنید؟ باید به دنبال نقاط ضعف زنجیره باشید.

دانشجو: گزاره‌ی ما در ابتدا درباره‌ی کلیت دزدی بود، نه دزدی علم. آیا اگر ثابت شود دزدی علم مجاز است دزدی هرچیز دیگری مجاز می‌شود؟ ممکن است در این بین استثنائاتی هم وجود داشته باشد، اما ما باید ابتدا کلیت بحث را جمع کنیم. نمی‌توانیم به شرط مجاز بودن یک مسئله باقی موارد را نیز مجاز بدانیم.

یک راه حمله این است که بحث را کلی‌تر مطرح کنیم. مثلاً اگر شما بتوانید نشان دهید که دزدی کلاً غیر مجاز است و اجزائش نیز غیر مجاز است، پس توانسته‌اید به بحث دوستمان حمله کنید. در روش قیاسی معمولاً می‌گویند زمانی که یک مسئله‌ی کلی‌تر اثبات شود، به طور منطقی بقیه هم اثبات می‌شود. ولی دوستمان در ابتدا کار هوشمندانه‌ای انجام داد. ما در مورد دزدی بحث می‌کردیم، اما او گفت من فقط دزدی علم را می‌گویم و چارچوبش را تعیین می‌کنم. به نظر شما در همین چارچوب می‌توان به او حمله کرد؟

دانشجو: باید نقاط ضعفش را پیدا کنیم و حلقه‌ها را زیر سؤال ببریم.

بحث دوستمان سه حلقه داشت که حلقه‌ی دوم و سوم به هم وصل نبود، سرقت علم را با بحثش در مورد ارزش علم نتوانست پیوند بزند. اما بعد از آن بحث‌هایی شد که این سه حلقه را به هم وصل کرد. حالا چگونه می‌توان به آن حمله کرد؟ یک روش این است که در مورد تک تک حلقه‌ها بحث کنیم، البته باید ضعیف‌ترین حلقه را پیدا کنیم و به دنبال چیزی باشیم که در مورد آن بهتر بتوانیم بحث کنیم.

دانشجو: آیا می‌توانیم در مورد قوی‌ترین حلقه بحث کنیم؟ اگر بتوانیم آن رانقض کنیم، همه‌ی بحث او فرو می‌ریزد.

کار خوبی است ولی خطرِ قوی‌ترین حلقه این است که ممکن است شما نتوانید حرفتان را اثبات کنید. قوی‌ترین حلقه در بحث او این بود که علم مالکیت‌پذیر نیست. این جمله بقیه‌ی حلقه‌ها را به هم وصل کرده است. می‌توانیم به همین حلقه حمله کنیم و بگوییم که علم مالکیت‌پذیر است.

دانشجو: بله، بسیاری از مردم دنیا مالکیت‌هایشان، مالکیت‌های ادبی و علمی است. فرض کنید دانشمندی فرمولی می‌نویسد و با آن دارویی می‌سازند که بسیار سودآور است. اگر ما آن فرمول را بدزدیم، مالکیت را از او گرفته‌ایم. به عقیده‌ی من علم ذاتاً دارای ارزش و مالکیت‌پذیر است، بنابراین نمی‌توان علم را سرقت کرد. اگر مجاز به دزدیدن علم باشیم پس می‌توانیم اموال دیگران را هم بدزدیم.

ایشان بر ارزش علم تأکید می‌کنند.

دانشجو: در نظر بگیرید می‌خواهیم به هدفی برسیم و یک راه بیشتر وجود نداشته باشد و آن هم راه مشروعی نباشد. به نظر من هدف وسیله را توجیه می‌کند.

دوستمان از مسیر استدلالی دیگری حمله می‌کند و می‌گوید چون هدف وسیله را توجیه می‌کند، پس سرقت علم مجاز است.

دانشجو: اثر معنوی اتفاقاً مالکیت‌پذیر است. دانشمندی کتابی می‌نویسد و غرب آن را به نام خودش چاپ می‌کند، این می‌شود سرقت علم، ولی اگر یک ارزش معنوی نانوشته باشد، می‌توان آن را به‌طور کامل سرقت کرد و چاپ کرد.

البته جعل با دزدیدن علم متفاوت است. غرب در مورد ما جعل نکرده است، مثلاً نگفته فارابی غربی است. دزدی آثار فرهنگی رخ داده است. در بحث دقت کنید و کلیدواژه‌ها را تفکیک کنید. در چارچوب مصادره و دزدی علم بحث کنید.

دانشجو: باید دیدگاهمان را مشخص کنیم؛ یکی می‌گوید دزدیدن درست نیست و یکی می‌گوید نامشروع است. اگر از دید یک مسلمان نگاه کنیم، ملاکمان مشروع بودن یا نامشروع بودن است. در دین اسلام آمده که اگر علم دست کافر باشد می‌توانیم آن را به دست بیاوریم و شرع دزدیدن را در این مورد مجاز می‌داند. اما اگر نگاهمان غیر دینی باشد استدلالمان باید به گونه‌ی دیگری باشد.

این برمی‌گردد به روند و زمینه‌ی استدلال. شما زمانی که بحث می‌کنید باید روشی ابداع کنید که مستقل از اینکه طرف مقابل پیش‌داشت‌هایش چیست استدلالتان را قبول کند. فرض کنید من شمنی باشم، مثلاً به گروه شمن‌های قرقیزستان پایبند باشم که معتقدند در آنجا درخت مقدسی هست که همه چیز به آن درخت بند است. هر چیزی که شبیه به برگ آن درخت است درست و هر چیزی که شبیه نیست نادرست است، یعنی معیار درستی و نادرستیِ من میزان شباهت چیزها به برگ آن درخت باشد. اگر چنین باوری داشته باشم و بگویم فلان کتاب پنج درصد شبیه به برگ آن درخت است و آن کتاب دیگر ده درصد؛ پس آن کتاب درست‌تر است.

گاهی برخی از استدلال‌ها پیش‌داشت‌هایی دارد که عجیب است و مشخص نیست طرز فکر طرف مقابل چگونه است. شما باید به گونه‌ای استدلال کنید که، حتی اگر طرف مقابلتان شمنی باشد، استدلالتان برایش قابل قبول باشد. من هم باید بتوانم حرف او را بفهمم. استدلال من باید آنقدر قوی باشد که وقتی حرف طرف مقابل را گوش می‌دهم، دستگاه استدلالی من بتواند در دستگاه استدلالی او نفوذ کند. اگر روش استدلال دو طرف به هم ربط نداشته باشد، مناظره رخ نمی‌دهد، یعنی نظرها به هم گره نمی‌خورد و دیالکتیکی رخ نخواهد داد. باید به گونه‌ای استدلال کنید که دستگاه استدلالی طرف را دریافت کنید و بتوانید به درون آن نفوذ کنید و حتی آن را منظم کنید. اگر استدلال طرف مقابل ایراد داشته باشد، باید کمکش کنیم آن را درست کند، چون می‌خواهیم به آن حمله کنیم و به چیزی که وجود ندارد نمی‌توان حمله کرد.

دانشجو: چند نکته در مورد استدلال دوستمان: اول اینکه وقتی شما می‌گویید سرقت علم درست است، زمانی که از درستی و نادرستی صحبت می‌کنید، باید مشخص کنید نگاهتان شرع است یا قانون. دوم اینکه باید تعریف خودتان را در مورد سرقت علمی بگویید؛ خیلی از مثال‌هایی که دوستان زدند سوء استفاده بود، نه سرقت. دیگر اینکه یک دلیل برای رد حرفتان بُعد ذاتی سرقت است، یعنی سرقت ذاتاً کریه است و در نهایت اینکه اگر شما سرقت ادبی از دیگران را جایز می‌دانید، آیا جایز می‌دانید دیگران هم از شما سرقت کنند؟

استدلال شما اخلاق‌گراست. نقطه‌ی قوت استدلالتان این است که به طرف مقابل فراخوان دادید که این مفاهیم را تعریف کند؛ این یعنی من وارد حوزه‌ی استدلال شما شده‌ام. در استدلال دیالکتیک یک نکته‌ی مهم پرسیدن سؤال است. بحث را شفاف و پرسشی کنید. این باعث می‌شود مکالمات به هم گره بخورد و استدلال‌ها به هم وصل شود. کاری که دوستمان انجام داد این بود که وارد حریم دیگری شد و مکالمه را به استدلالش گره زد و گفت مفاهیمی را که گفتید تعریف کنید و منظورتان را دقیق‌تر بگویید.

کار دیگری که کرد این بود که از موضعی وارد شد که اخلاقی بود و کاری نداشت که شما مسلمان هستید یا نیستید. ممکن است من شمنی باشم و برگ درخت برایم مهم باشد، ولی می‌توان این سؤال را پرسید که آیا تو حاضری کاری را که با دیگران می‌کنی، دیگران هم نسبت به تو انجام دهند؟ این سؤال را از همه می‌توان پرسید و ربطی به این ندارد که مبنای دینی تو چیست. موضع او کلی‌تر و اخلاقی بود. موضع کلی طرف مقابل را ناچار می‌کند که پاسخ دهد.

دانشجو: سرقت علم به نظر من مقدس است. آثار علمی مالکیت دارند و می‌توانند ثبت قانونی شوند، ولی منظور من کلیت علم بود. به عنوان مثال اگر ما برویم در تأسیسات هسته‌ای کشوری و علمشان را سرقت کنیم، به نظر من جایز است و مشکلی ندارد.

ما منظورمان در این بحث استفاده کردن از اثر قانونی کسی است که آن اثر متعلق به اوست. شما یک مسئله را از قلم انداختید و نگفتید آیا حاضرید این اتفاق در مورد خودتان هم رخ دهد؟

دانشجو: عرصه عرصه‌ی مبارزه و اندیشه و کسب علم است. هرکس قدرتمندتر باشد می‌تواند از هر لحاظ رشد کند. آن‌ها هم اگر می‌توانند از ما بدزدند.

یک چیز دیگر را هم از قلم انداختید و آن این است که آیا به نظر شما سرقت قبح ذاتی دارد یا خیر؟ احتمالاً پاسختان منفی است. اکنون بر سر نقاطی در بحث توافق پیدا کردید. او می‌گوید سرقت قبح ذاتی دارد و دیگری می‌گوید ندارد، ولی به هر حال در مورد قبح ذاتی سرقت به توافق رسیدند، برابری دو مفهوم است که هر دو طرف می‌دانند چیست. روش استدلالتان به یک نقطه رسیده است؛ تز و آنتی‌تز این است، یعنی شما در مورد یک نقطه بحث می‌کنید.

پس مسیر استدلالتان را در یک مجرا بیندازید و در یک چارچوب بحث کنید. گرچه نقطه‌ی اختلاف نظرتان کم است ولی خوب است و تازه آنجا می‌توانید بحث کنید.

دانشجو: وقتی از ما می‌پرسند خودتان فلان کار را می‌کنید یا نه چه جوابی بدهیم؟ چگونه می‌توانیم از زیر سؤال در برویم؟

راستش را بخواهید نمی‌شود از زیر سؤال در رفت.

دانشجو: می‌توانیم بگوییم روندی که من استدلال می‌کنم از زندگی شخصی‌ام جداست و این دو ربطی به هم ندارند.

درست است، اما این را نگویید، یعنی به این شکل صریح و روشن نگویید، چون ضعف تلقی می‌شود. جواب طرف را بدهید.

دانشجو: می‌توانیم بگوییم علم و صنعت دو مقوله‌ی جدا هستند. وقتی شخصی یک یافته‌ی علمی را به یک صنعت تبدیل می‌کند، برای مدتی، بر مبنای نیاز بشریت، باید بتواند از آن یافته‌ی علمی خودش بهره بگیرد. جامعه از این طریق است که رشد می‌کند و برای همین است که شما سعی می‌کنید از یافته‌های گذشتگان برای دستاوردهای علمی استفاده کنید.

کسی با حرف دوستمان مخالف است؟

دانشجو: در شرایطی سرقت علم مجاز است و آن زمانی است که علم در دست فردی باشد که نتواند آن را رشد دهد و یا در جامعه‌ای باشد که بستر مناسبی برای به کارگیری آن نداشته باشد. مثلاً اگر ابن سینا در کشور ما باشد و ما شرایط خوبی برای استفاده از علمش نداریم و اروپا شرایط بهتری دارد، می‌تواند آن علم را سرقت کند.

مخالف؟

دانشجو: ما همگی در مورد اهمیت علم اتفاق نظر داریم. من با نظر دوستمان که می‌گوید برای رسیدن به علم باید دست به هر کاری زد مخالف نیستم، اما سارق می‌خواهد بدون تلاش راه میانبری پیدا کند تا به مقصد برسد. این کار صحیح نیست. علت صحیح نبودنش هم این است که علم دستاورد فکری یک دانشمند است. چطور می‌توان برای فکر او ارزش قائل شد، اما به خودش اهمیتی نداد؟ چگونه دستاورد یک شخص از خودش مهم‌تر باشد؟ وقتی فردی به واسطه‌ی فکرش به دستاورد علمی‌ای رسیده است، پس انسان ارزشمندی است. از دید من به حرمت همین ارزش هم که شده نباید به فکر سرقت باشیم. دستاورد علمیِ یک فرد حاصل یک عمر تلاش اوست، دزدیدن آن کار درستی نیست. علم و عالم هر دو ارزشمند هستند و ما برای استفاده از علمِ عالم باید از او اجازه بگیریم.

این روند نیاز به یک نتیجه‌گیری دارد.

دانشجو: من برای رد استدلال شما می‌گویم اگر استادی در کلاس درسش از گفته‌های ارسطو و افلاطون بگوید، یا از یافته‌های نیوتن استفاده کند، آیا باید هر ماه بخشی از حقوقش را به حساب ایشان واریز کند؟! ضمناً شما گفتید عالم همان‌قدر ارزش دارد که علم او. من در رد صحبت شما می‌گویم علمی که عالم تولید می‌کند برای خودش نیست، پس جایگاه علم از عالم بالاتر است. اگر شما به یک دانشمند بگویید علمی که به دست آورده‌اید از ابتدا چگونه به وجود آمده است، نمی‌تواند توضیح دهد. دستاوردهای علمی فراتر از اشخاص و بعضاً فراتر از تاریخ هستند. مثلاً شخصِ نیوتن و یا گالیله و یا دانشمندان دیگر برایتان آن‌قدر اهمیت ندارد که کشف‌ها و یافته‌هایشان. یک نگاه دیگر هم این است که می‌گویند به شخص نگاه نکن، به حرفش نگاه کن، ببین چه می‌گوید. گفتند سرقت ادبی ظلم است، من می‌گویم آن اثر تا ابد به نام آن شخص خواهد ماند و اعتبارش برای اوست، ولی ما علم را سرقت می‌کنیم و از آن استفاده می‌کنیم، اما این اثر تا ابد مال آن شخص است و به نام اوست.

بحث خوبی بود. احتمالاً متوجه شدید که بحثمان یک تغییر گرانیگاه داشت: از دزدی به سرقت علمی و از سرقت علمی به تعریف علم. در تمام این صحبت‌ها دیدید که افراد با پیش رفتن بحث همگراتر می‌شدند؛ هم‌نظر نمی‌شدند، بلکه همگرا می‌شدند، زبانشان شبیه به هم می‌شد. ابتدای بحث هر کسی حرف خودش را می‌زند، ولی در ادامه تفاوت‌ها بیشتر نمایان می‌شود. بیشتر مواقع در ابتدای بحث‌ها به نظر می‌رسد اختلاف نظرها چندان زیاد نیست، اما هرچه مکالمه پیش‌تر برود، می‌بینیم که اختلاف نظرها عمیق‌تر، جدی‌تر و دقیق‌تر می‌شود. بحث و مناظره مانند زنجیره‌ای است که با نقاطی به هم وصل شده‌اند. هر کسی که صحبت می‌کند نقاطی را به هم وصل می‌کند. آن نقاط موضوع هستند. این قضیه در مورد نوشتار هم صادق است، مثل تعاریف و مثال‌ها. خط‌هایی وجود دارد که این نقاط را به هم وصل می‌کند، این خط‌ها از جنس استدلال‌اند. شما برای اینکه استدلال منسجم و روشنی داشته باشید باید دو چیز را رعایت کنید: یکی اینکه نقاط شما در یک امتداد و دنباله‌ی حرف قبلی‌تان باشد. وقتی می‌گویم در یک چارچوب حرف بزنید به این دلیل است. نقاط شما باید به هم متصل و مربوط باشد. نکته‌ی دوم اینکه خطوط رابط از یک جنس باشد و حرفتان منطق مشترک داشته باشد. اگر نقاط را درست بچینید و با خطوط درستی به هم وصل کنید، حرفتان مستدل است. حرف طرف مقابل را دقیق بشنوید و سعی کنید این نقاط را استخراج کنید. همان‌طور که دیگری بحث می‌کند دقیق گوش کنید و ببینید نقاط حرفش کجاست و چگونه این‌ها را به هم متصل می‌کند. نقدتان می‌تواند به چند شکل باشد: یا اعتبار نقاط را زیر سؤال ببرید و یا اینکه اتصال آن‌ها را مورد حمله قرار دهید. یک راه دیگر هم این است که نشان دهید این نقاط پراکنده است. خودتان منسجم، مستدل و مربوط بحث کنید و وقتی می‌خواهید به بحث دیگری حمله کنید ببینید نواقصش کجاست. زمانی که نواقص را روشن می‌کنید در عین حال به طرف مقابل نیز کمک می‌کنید نواقصش را برطرف کند. همان‌طور که گفتم، هرچه حرف طرف مقابل شما روشن‌تر و شفاف‌تر باشد برای شما بهتر است. در ضمن اگر به خودتان مطمئن باشید، بهتر می‌توانید به دیگری حمله کنید. مناظره‌ای خوب است که جذاب و زیبا باشد، یعنی کسی که تماشا می‌کند لذت ببرد و چیزی بیاموزد؛ مثل یک اثر هنری است. دیالکتیک یعنی دو طرف دو مسیر روشن داشته باشند. زمانی برنده خواهید شد که مسیرتان نسبت به دیگری منسجم‌تر و قوی‌تر باشد.

 

 

ادامه مطلب: چند پرسش

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب