گفتار سوم: شخصیت و خلق و خوی پروین
تقریبا همهی منابع دست اول دربارهی شخصیت و ساخت روانی پروین تصویری همسان و یکدست ارائه میکنند. این تصویر با گذر زمان تا حدودی مخدوش شده و دستخوش تحریف گشته است. اما با بازگشت به اسنادی که به زمان زندگی پروین مربوط میشود و به اطرافیان نزدیکش مربوط میشود، میتوان سیمای این نخستین زن شاعر مدرن ایرانی را بازسازی کرد. بر مبنای این دادهها روشن میشود که پروین به خاطر دارا بودنِ سه ویژگی در میان اطرافیانش نامبردار بوده است. نخست دانش و هوش و استعداد شگفتانگیز و نبوغ فراوانش در سرودن شعر، که در ضمن با دانش و فضل فراوان و سواد روزآمد و مدرنی هم ترکیب شده بود. دوم متانت و سادگی و آرامش و ادبی که همه بدان اشاره کردهاند و او را به صورت زنی دلپذیر و خوش اخلاق و کمابیش مقدس در میآورد.[1] سوم کمرویی و گوشهگیری و پرهیزِ او از ورود به جریانهای اجتماعی و فضای پرهیاهوی سیاسی یا فرهنگیِ زمانهاش.
دربارهی سواد ادبی و استعداد شاعری چشمگیر او همهی دادهها توافق کامل دارند. همه در این مورد همداستاناند که پروین از خردسالی تسلط چشمگیری بر زبان و ادب نشان میداد و به خوبی شعر میسرود، به شکلی که در محفل دوستان پدرش مایهی شگفتی و اعجاب همگان محسوب میشد. باید توجه داشت که این محفل دوستانه از بزرگترین و دانشمندترین ادیبان ایرانیِ معاصر تشکیل میشد که شاعران بزرگی مانند ملکالشعرای بهار، دهخدا، ایرج میرزا و ادیبانی طراز اول مانند وحید دستگردی و علامه قزوینی اعضای آن به شمار میآمدند. یعنی پروین در زمینهای و در جمعی شگفتیآفرین بوده که دریافت تشویق و خلق اعجاب دشوارترین کار محسوب میشده است.
در روایتهای افراد آمده که پروین نخستین شعرش را در هفت یا هشت سالگی سرود و این موقعی بود که یوسف اعتصامی شعری فرانسوی را به پارسی برگردانده بود و پروین آن را به شعر برگرداند.[2] با توجه به شعرهایی که پروین طی چند سال بعد سروده این زمان را میتوان برای شگفتگی هنر شاعری او پذیرفت. چرا که در سالهای نوجوانی هم از نظر زبان و لحن و وزن و زیبایی قالب شعرهایش استادانه است و هم محتوا و معناهایی را در آن میگنجاند که تقلید شدنی نیست و ابراز شدناش از سوی دختری نوباوه بسیار نامنتظره مینماید. مثلا قطعهی «ذره» که در (1339ق) و حدود چهارده سالگیاش سروده شده، هم از نظر استواری چشمگیر است و هم از نظر محتوا و اندرزهایش با بهترین اشعار استادان کهن برابری میکند:
اگر به عقل و هنر همسر فلاطونی وگر به دانش و فضل اوستاد لقمانی
به آسمان حقیقت به هیچ پر نپری به خلوت احدیت رسید نتوانی
در آن زمان که رسی عاقبت به حد کمال چو نیک در نگری در کمال نقصانی…
این اشعار در همان هنگام در روزنامههایی مانند بهار و دانشکده منتشر میشدند و بنابراین در محفل ادیبان طراز اول همه میدانستهاند که دختر یوسف اعتصامی با چنین استادیای شعر میسراید. تردیدی نیست که خودِ یوسف اعتصامی در این زمینه استاد دخترش بوده و او را راهنمایی میکرده است. اما نقش او به آموزش و انتقال دانش و خرد به فرزندش محدود میشده است و شعرها را باید محصول ذهن خودِ پروین دانست. چرا که یوسف اعتصامی با وجود چیرهدستی خیره کنندهاش در ادبیات منثور خود شاعر نبود و هیچ شعری نگفته که بتواند از نظر استحکام یا محتوا با آثار پروین برابری کند.
دادهی مستند دیگری که میتواند استعداد ادبی پروین و روحیه و طرز فکر و آرا و اندیشههایش را در سنین نوجوانی نشان دهد، به تاریخ ۱۳۰۳/3/3 مربوط میشود. او در این روز در جشن فراغت از تحصیل در حالی که هجده سال بیشتر نداشت خطابهای خواند به نام «زن و تاریخ» که در آن به اهمیت زنان در سازندگی کشور و در اهمیت تعلیم و تربیت در بیدارسازی زنان تاکید شده بود.[3] جسورانه بودن این خطابه و ارائهی تماشاییای که پروین از آن به دست داد نشان میدهد که شایعهی مرسوم که او را زنی کمرو و خجالتی توصیف میکند چندان درست نیست و دست کم در عرصههایی که نیاز به قدرت بیان و حضور در عرصهی عمومی وجود داشته پروین ازدوران نوجوانی هم جسارت و هم توانایی این حضور را داشته است، هرچند گویا بعدها از نمایش این توانایی گریزان بوده است. خواندن بخشی از این خطابه از این نظر ارزشمند است که سبک بیان و درجهی تسلط او بر زبان پارسی را در این سن و سال نشان میدهد:
«زن پس از قرنها درماندگی، حق فکری و ادبی خود را به دست آورد و به مرکز حقیقی خود نزدیک شد… در این عصر مفهوم عالی زن و مادر معلوم شد و معنی روحبخش این دو کلمه که موسس بقا و ارتقای انسان است پدیدار گشت. این که بیان کردیم راجع به اروپا بود. آنجا که مدنیت و صنعت رایت فیروزی افراشته و اصلاح حقیقی بر اساس فهم و ادراک تکیه کرده… آنجا که دختران و پسران بی تفاوت جنسیت از تربیتهای بدنی و عقلی و ادبی بهرهمند میشوند… آری آنچه که گفتیم در این مملکتهای خوشبخت وقوع یافت. عالم نسوان نیز در اثر همت و اقدام به مدارج ترقی صعود نمود. اما در مشرق که مطلع شرایع و مصدر مدنیت عالم بود… کار بر این نهج نمیگذتش. اخیرا کاروان نیکبختی از این منزل کوچ کرد و معمار تمدن از همارت این مرز و بوم روی بتافت… در طی این ایام، روزگار زنان مشرق زمین همه جا تاریک و اندوهخیز، همه جا آکنده به رنج و مشقت، همه جا پر از اسارت و مذلت بود… مدتهاست که آسیایی از خواب گران یأس و حرمان برخاسته میخواهد آب رفته را به جوی باز آرد. اگرچه برای معالجهی این مرض اجتماعی بسیار سخنها گفته و کتابها نوشتهاند. اما داروی بیماری مزمن شرق منحصر به تربیت و تعلیم است. تربیت و تعلیم حقیقی که شامل زن و مرد باشد و تمام طبقات را از خوان گستردهی معرفت مستفید نماید. ایران وطن عزیز ما که مفاخر و مآخر عظیمهی آن زینتافزای تاریخ جهان است، ایران که تمدن قدیمش اروپای امروز را رهین منت و مدیون نعمت خویش دارد، ایران با عظمت و قوتی که قرنها بر اقطار و ابحار عالم حکمروا بود، از مصائب و شداید شرق سهم وافر برده، اکنون دنبال گمگشتهی خود میدد و به دیدار شاهد نیکبختی میشتاید… امیدواریم به همت دانشمندان و متفکرین روح فضیلت در ملت ایجاد شود و با تربیت نسوان اصلاحات مهمهی اجتماعی در ایران فراهم گردد. در این صورت بنای تربیت حقیقی استوار خواهد شد و فرشتهی اقبال در فضای مملکت سیروس و داریوش بالگشایی خواهد کرد.[4]»
این متن از نظر محتوا با آنچه که یوسف اعتصامی در «تربیت نسوان» آورده برابر است و گویی پدر است که از زبان دختر به سخن آمده است. این احتمال هست و نیرومند هم هست که پدر در زمان نوشتن و آماده کردن این خطابه به دخترش یاری رسانده باشد. اما با مقایسهی این متن با شعرهای قبلی و بعدی پروین میتوان پذیرفت که خودش هم دشواری چندانی در نوشتن متن سنگین و عالمانهی این سخنرانی نداشته است. صرفِ ارائه کردن چنین خطابهای در مراسمی عمومی در آن دوران نشانگر آن است که از همان نوجوانی زنی زبانآور و تاثیرگذار بوده است. در همین جشن، پروین شعر «نهال آرزو» را از سرودههای خودش خواند که باز هم به بیانیهای دربارهی احقاق حقوق زنان میماند و استواری اش با توجه به این که دختری هجده ساله آن را سروده است چشمگیر مینماید:
ای نهال آرزو، خوش زی که بار آوردهای غنچه بی باد صبا، گل بی بهار آوردهای
…
غنچهای زین شاخه ما را زیب دست و دامن است همتی ای خواهران تا فرصت کوشیدن است
پستی نسوان ایران جمله از بیدانشی است مرد یا زن برتری و رتبت از دانستن است
زین چراغ معرفت کامروز اندر دست ماست شاهراه سعی و اقلیم سعادت روشن است
به که هر دختر بداند قدر علم آموختن تا نگوید کس پسر هشیار و دختر کودن است
زن ز تحصیل هنر شد شهره در هر کشوری بر نکرد از ما کسی زین خواب بیدردی سری
از چه نسوان از حقوق خویشتن بیبهرهاند نام این قوم از چه دور افتاده از هر دفتری
دامن مادر نخست آموزگار کودک است طفل دانشور کجا پرورده نادان مادری؟
با چنین درماندگی از ماه و پروین بگذریم گر که ما را باشد از فضل و ادب بال و پری
گوشزد کردن این نکته هم جای دارد که این شعر سه بندِ چهار بیتی دارد که در هر بندش مصراع اول و دوم و چهارم و ششم و هشتم همقافیه است و از این رو باید آن را نوعی شعر نو دانست، از آن جنسی که در آن تاریخ تازه توسط نوگرایانی مثل بهار و دهخدا مرسوم شده بود. شعرِ یاد شده نخستین شعر نویی است که برای تبلیغ حقوق زنان سروده شده و در ضمن نخستین شعر نوی سروده شده توسط زنی ایرانی هم هست.
زبان پیراسته و ادیبانهی پروین در نوشتارهای دیگرش و حتا در نامههایی که به دوستانش مینوشته به همین شکل جلوه میکند و بنابراین تردیدی نیست که پروین دختری نابغه و زودرس بوده و در دوران کوتاه عمر خود یکی از باسوادترین و دانشمندترین زنان ایرانی محسوب میشده است. برخی از اشعارش اندرزنامههایی است که گذشته از عمق محتوا و ژرف بودن پندها از نظر استواری کلام و خزانهی واژگان با بهترین نمونههای این رده از شعر استادان کهن برابری میکند:
در خانه شحنه خفته و دزدان بکوی و بام ره دیو لاخ و قافله بی مقصد و مرام
گر عاقلی، چرا بردت توسن هوی ور مردمی، چگونه شدستی به دیو رام
کس را نماند از تک این خنگ بادپای پا در رکاب و سر به تن و دست در لگام
در خانه گر که هیچ نداری شگفت نیست کالات میبرند و تو خوابیدهای مدام
دزد آنچه برده باز نیاورده هیچگاه هرگز به اهرمن مده ایمان خویش وام
میکاهدت سپهر، چنین بی خبر مخسب میسوزدت زمانه، بدینسان مباش خام
از کار جان چرا زنی ای تیره روز تن در راه نان چرا نهی ای بی تمیز نام
از بهر صید خاطر ناآزمودگان صیاد روزگار بهر سو نهاده دام
بس سقف شد خراب و نگشت آسمان خراب بس عمر شد تمام و نشد روز و شب تمام
منشین گرسنه کاین هوس خام پختن است جوشیده سالها و نپختست این طعام
بگشای گر که زندهدلی وقت پویه چشم بردار گر که کارگری بهر کار گام
در تیرگی چو شب پره تا چند میپری بشناس فرق روشنی ای دوست از ظلام
ای زورمند، روز ضعیفان سیه مکن خونابه میچکد همی از دست انتقام
فتوی دهی بغصب حق پیرزن ولیک بی روزه هیچ روز نباشی مه صیام
وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است شمشیر روز معرکه زشت است در نیام
درد از طبیب خویش نهفتی، از آن سبب این زخم کهنه دیر پذیرفت التیام
از بهر حفظ گله، شبان چون بخواب رفت سگ باید ای فقیه، نه آهوی خوشخرام
چاهت چراست جای، گرت میل برتریست حرصت چراست خواجه، اگر نیستی غلام
چندی ز بار گاه سلیمان برون مرو تا دیو هیچگه نفرستد تو را پیام
عمریست رهنوردی و چون کودکان هنوز آگه نهای که چاه کدام است و ره کدام
پروین، شراب معرفت از جام علم نوش ترسم که دیر گردد و خالی کنند جام
اما دومین ویژگی چشمگیری که همه دربارهی پروین بدان اشاره کردهاند، کمرویی و گوشهگیری اوست. این صفت را معمولا همچون نوعی نقص و ناتوانی دربارهاش ابراز کردهاند و با شواهدی که دیدیم، چنین مینماید که این تفسیر نادرست باشد. باز همه به این موضوع اشاره کردهاند که پروین به معاشرت با جماعتهای بزرگ گرایشی نداشته، ارتباطهای خود را به شمار اندکی از دوستان نزدیک و صمیمی محدود میساخته، و هنگام گفتگو با دیگران کمرو و خجالتی و کمحرف مینموده است. این ویژگیهای او اما انگار از گرایشی روانشناختی و انتخابی شخصی برخاسته باشد و عارضهای ناشی از ناتوانی نبوده باشد. یعنی از دختری که در هفت هشت سالگی شعر میسروده و در ده دوازده سالگی در محفل ادیبان بزرگ شعرهایش خوانده میشده و خودش در هجده سالگی چنین خطابه و شعری را در مراسمی عمومی خوانده و بعد با این قاطعیت از شوهرش جدا شده، بر نمیآید که در ابراز وجود و تصمیمگیریهای اجتماعی با اختلال یا کاستیای دست به گریبان بوده باشد. رفتارهای پروین چه در زندگی شخصیاش (مانند طلاق گرفتن از شوهر) و چه در فضای عمومی (مثل سخنرانی در هواداری از حقوق زنان) نشان میدهد که تواناییاش در ابراز وجود و انجام آنچه که میخواسته چشمگیر و استثنایی بوده است. در میان زنان معاصر او و پیش از او کسی را نمیشناسیم که در سن و سال او انتخابهایی چنین دشوار را با این قاطعیت انجام داده باشند یا نقشهایی چنین عمومی و نمایشی را با این موفقیت برآورده کرده باشند.
از این رو سکوت و انزوا و گوشهگیریای که بارها به پروین منسوب شده، از انتخاب شخصی و چه بسا خردمندانهی او برای درگیر نشدن در مسائل حاشیهای و جریانهای پر سر و صدای اجتماعی ناشی میشده است. مثلا بر اساس شعرها و متون بازمانده از پروین این را میدانیم که او هوادار سرسخت آزادی زنان و پشتیبان پرشور کشف حجاب بوده است و شعرهایی هم در این زمینه دارد. اما دوست نزدیکش مهکامه محصص به این نکتهی مهم اشاره کرده که پروین با وجود این گرایش نمایان، در این راه مبارزهای نمیکرد و به محفلها و انجمنهای بانوان که هوادار این جریان بودند نپیوست.
ناگفته نماند که بخشی از آنچه که به کمرویی و خجالتی بودن حمل شده، در خطای دید و تفسیرهای نادرست ریشه داشته است. این نکته بسیار جای تعجب دارد که کمابیش همهی معاصران دست به قلمِ پروین دربارهی او چیزهایی نوشتهاند، و با این وجود پرارجاعترین توصیف از او به نویسندهای آمریکایی مربوط میشود که تنها یک بار او را دیده و برداشتهای خود را نیز به شدت با خطاها و سوگیریهای شخصی درآمیخته است. یعنی بخش مهمی از آنچه دربارهی او در نوشتارها مدام تکرار میشود، نقل قول از پدر و برادرش و دوستانش نیست، و به همین ترتیب به اظهار نظرهای عالمانه و دقیقِ دانشورانی مانند بهار و قزوینی و دهخدا و نفیسی مربوط نمیشود، بلکه از کتاب «پارس نو» (The New Persia) به قلم وینسنت شیَن[5] وامگیری شده است.
جالب آن که وینسنت شین نه ادیب است و نه مورخ و نه حتا شرقشناس و ایرانپژوه. او به سادگی مسافری آمریکایی بوده که در زمان تاجگذاری رضا شاه دو ماه را در ایران گذرانده و سفرنامهای به این نام را از خود به جا گذاشته است. وینسنت شین در آمریکا هم شهرتی ندارد و آثارش به چند داستان و چند سفرنامه محدود میشود. در این کتاب میخوانیم که شین در اردیبهشت 1305 در تهران با پروین دیداری داشته با او گفتگو کرده است. تقریبا هر آنچه دربارهی گرایشهای سیاسی پروین بر سر زبانهاست از چند جملهی محدود این کتاب نقل شده است. یعنی در مقابل دهها صفحهی معتبر و سنجیدهای که دانشوران و ادیبان ایرانی و خویشاوندان ایرانی دربارهی پروین نوشتهاند، یکی دو صفحهی این نویسندهی آمریکایی دهها بار بیشتر مورد ارجاع قرار گرفته و مبنا و اساس فرض شده است.
با خواندن کتاب «پارس نو» کاملا نمایان است که وینسنت شین مشاهدهگری بیطرف، زیرک یا امانتدار نبوده است. نوشتار او به شدت با کلیشههای غربمدارانه و «شرقشناسانه» درآمیخته و بخش مهمی آنچه را که مشاهده کرده به خاطر نادانی دربارهی تاریخ و فرهنگ ایران به نادرست تفسیر کرده است. این مطلب برای من معمایی شگفت است که چطور اثر گمنام یک نویسندهی آمریکایی که اصولا دربارهی پروین هم نیست و تنها چند سطری دربارهاش دارد، تا این پایه مبنا و اساس تصویر ذهنی امروزین ما دربارهی وی قرار گرفته است.
یکی از بندهای این کتاب که بارها و بارها نقل شده، به همان دیدار یگانهی او و پروین باز میگردد و همین ماجرای کمرویی و خجالتی بودنِ او را مورد تاکید قرار میدهد. اما در شرح این ماجرا نشانههایی از ناآشنایی با آداب و سنن ایرانی به چشم میخورد. دلایل شین برای کمرو و خجالتی پنداشتن پروین آن است که گفته این زن هنگام گفتگو با او حجاب داشته، در گوشهای به نسبت تاریک از اتاق مینشسته و وقتی مرد آمریکایی خواسته هنگام خداحافظی با او دست بدهد، دیده که «از وحشت نزدیک بود هلاک شود»![6]
روشن است که شین شرایط زنان ایران را درک نمیکرده و متوجه نبوده که اصولا گفتگوی پروین با یک مسافر مرد آمریکایی در خانهاش در سال 1305 به کلی امری خلاف عرف و هنجار زنان ایرانی محسوب میشده است. طبیعی بوده که در این شرایط پروین حجاب داشته باشد یا از دست دادن به او پرهیز کند. تصویرِ پروینِ گوشهگیرِ خجالتی تا حدودی توسط همین نویسنده و با چنین شواهدی پرداخته شده است.
آنچه که به کمرویی و گوشهگیری حمل شده، احتمالا متانت و خویشتنداری پروین بوده است. همهی کسانی که به او نزدیک بوده و وصفی از او به دست دادهاند به این نکته اشاره کردهاند که به ندرت میخندیده، متین و ملایم سخن میگفته، و آرامش وجه بارز رفتارش بوده است. با این وجود از همان دوران کودکی در مهمانیهای ادیبان در خانهی پدرش ایشان را با نمایش «قریحهی سرشار و استعداد خارقالعادهی خویش دچار حیرت میساخت»31 و «اگرچه خیلی به ندرت میخندید، ولی هیچگاه محنتزده نبود و درمانده نیز نمینمود. تنها سانحهی تلخ ازدواج و طلاق، آن هم برای مدتی بسیار کوتاه سیمای متین و موقر و محکم پروین را با غباری از گرفتگی پوشاند. این تغییر حال را هم فقط ما اطرافیان پروین که همواره با او بودیم و لذا بر جمیع وجناتش آشنایی داشتیم میتوانستیم درک کنیم و دریابیم. والا پروین از شکست در ازدواج ضعف و فتوری به خود راه نداد و باز به همان حال کمحرفی و آرامش و وقار ذاتی خویش بازگشت. نه از کم و کیف ایام ازدواج با کسی حرفی زد و نه از آن باب ابراز تاسف کرد.»32
متانت پروین تا حدودی دنبالهی تربیت خانوادگی او بوده و رسمی رایج بوده که زنان و مردان طبقهی بالای دوران قاجار و ابتدای عصر پهلوی طبق آن هنجارها با دوستان و نزدیکانشان اندرکنش میکردهاند. لحن رسمی و فاصلهگذاری چشمگیری که در زبان صمیمانهی آن دوران رواج داشته امروز برای گوشهای ما طنینی غیرعادی و مصنوعی دارد. اما باید توجه داشت که در فاصلهی عصر ناصری تا پایان سلطنت رضا شاه، یعنی دوران پنجاه سالهی گذار فرهنگی در ایران در میان اعضای طبقات بالای اجتماعی و فرهنگی همچنان زبانی ادیبانه، رسمی، و بسیار مؤدبانه برای ارتباط با هم مورد استفاده قرار میگرفته است. از نامههای بازمانده از شخصیتهای مهم این دوران به هم میتوان دریافت که پروین به سادگی هنجارهای عادیِ زمانهی تاریخی خویش و زمینهی اجتماعی و طبقاتی خود را رعایت میکرده است و این چیزی بوده که از چشم مردانی که شوخی و شنگی بیشتری در روابطشان داشتهاند، و به خصوص از نظر نسلهای بعدی که به کلی با این زبان و لحن بیگانه شدند، غریب و ناهنجار مینماید.
دست بر قضا با مرور دادههای جسته و گریختهای که از پروین به جا مانده معلوم میشود که او زنی گوشهگیر به معنای دقیق کلمه نبوده و دوستیهای محکم و استوار با دیگران داشته و در ارتباط با آنها نیز گشاده دست و پرکار بوده است. اما این ارتباط در همان قالب رسمی و هنجارهای کلاسیک اواخر عصر قاجار نمود مییافته است. نمونهاش این که پروین دستی گشوده در نامهنویسی داشته است و تنها طی سالهای 1307 تا 1315 به دوستش مهکامه محصص نامههایی نوشته که 41 نمونهاش امروز در دست است.[7] مهکامه محصص زنی ادیب و شاعر بود و در نخستین کنگرهی نویسندگان به همراه ملکالشعرای بهار از اعضای هیأت رئیسهی کانون نویسندگان محسوب میشد.
با مرور محتوای این نامهها میتوان دریافت آنچه که نزد آشنایان ایرانیاش متانت و آرامش و ادب تفسیر میشده و نزد مهمان آمریکاییاش گوشهگیری و انزوا فهم شده، در اصل رعایت هنجاری گفتمانی بوده است. نثر او در این نامهها پاکیزه و روان و ادیبانه است و با وجود آن که صمیمت زیادی میان او و مهکامه برقرار بوده، با لحنی رسمی و به صورت «شما» او را خطاب میکند و بافت زبانِ نامههایش به متون نثر کلاسیک قرون گذشته شباهت دارد. ترکیبهای عربی زیاد در بافت متن دیده میشود و اعضای خانوادهی خود را با القابی بسیار رسمی مورد اشاره قرار داده است، مثلا دربارهی پدر و مادرش میگوید: «حضرت خداوندگاری آقا دام اقباله به سرکار علیه ثنا و سلام میرسانند و سرکار علیه خانم نیز به سلام مخصوص مصدعند»! یا «حضرت علیه خانم دامت شوکتها از صحت وجود مبارک استعلام مینمایند.»[8]
این نامهها با وجود لحنِ درباری و بسیار رسمیشان به هیچ عنوان از سر وظیفه نوشته نشدهاند. اگر لحن ادیبانه و رسمیشان نادیده انگاشته شود و تنها محتوا را بنگریم، به سادگی دو دوست را میبینیم که به درد دل با هم مشغولاند و دربارهی امور روزمرهی زیستجهان زنانهشان با هم گپ و گفت دارند. در یکی از این نامهها که در شهریور 1312 نوشته شده، راهنماییهایی دربارهی دوختن جلوی چادر کرده و در کل چند بار از خرید چادر و «مد روز» بودناش سخن به میان آمده است. در نامهی مورخ ۱۳۱۲/5/۲۱ هم معلوم میشود که شش ذرع و یک چارک چادر از جنس کربدوشین چهل تومان قیمت داشته است.[9] این نکته هم جالب است که پروین در این نامهها از کشف حجاب با عبارت «نهضت بانوان» یاد کرده است.[10]
بد نیست برای این که بافت این زبان روشنتر فهم شود، یکی از این نامهها را عینا نقل کنیم که بنا به تصادف در سالروز تولد من هم نوشته شده است، البته چهل و چهار سال زودتر از موعد! پروین روز ۱۳۰۹/6/۸ برای دعوت دوستش مهکامه محصص به خانهاش چنین نامهای به او نوشته است:
خانم محترم عزیزم قربانت میروم
از اینکه با احترام سرکار خانم معزز تفقد [کذا] حالم بر الطاف و مراحم خویش افزودهاید بینهایت متشکرم خیلی متاسفم که در منزل نبودم که ایشان را زیارت کنم. به هر حال مقصودم از عرض این عریضه و تصدیع خاطر عزیزت اینست که از سرکار علیه تمنا و تقاضا کنم که برای صبح روز سه شنبه یازدهم شهریور به منزل ما تشریف آورده و اجازه فرمایید که روزی را در محبت آن دوست بیهمتای بینظیر به سر برم و از فیض وجود گرانبهایت مستفیض گردم. کاملا مطمئنم که با نظر توجهی که همیشه نسبت به بنده داشته و دارید تقاضای بنده را رد نخواهیم فرمود و مرا بیش از پیش رهین مرحمتها و دلنوازیهای خود خواهید کرد.
عزیزم اگر چنانچه در روز مزبور مانعی دارید که نمیتوانید تشریف بیاورید البته اجازه میفرمایید که صبح پنجشنبه 13 شهریور را پیشنهاد نهایم.
منتظر جوابم
امیدوارم که مسئول و آرزویم را اجابت فرمایید
قربان و تصدقت
پروین[11]
محتوای نامه به سادگی دعوتی صمیمانه است از دوستی تا در خانهی نویسنده دیداری با هم داشته باشند. اما لحن به قدری ادیبانه و پرتکلف و ساختار جملات به قدری فاصلهگذارنده و رسمی است که به سادگی میتوان آن را با متنی دیوانی و نامهای اداری اشتباه گرفت، و بقیهی نامهها هم همگی چنین بافت و چارچوبی دارند.[12] اما اینها به خلق و خوی شخصیِ پروین ارتباطی پیدا نمیکند. چون بافت سخن مشابهی را در نامههای بقیهی شخصیتهای نامدار این دوران هم میبینیم، و غریب نمودناش به سادگی بدان خاطر است که امروز ما از این هنجار ادبی و زبانی فاصله گرفتهایم. با توجه به متنهایی از این دست میتوان تا حدودی دریافت که چرا زنی که در طلاق گرفتن از شوهرش چنان قاطع عمل میکرد و در هجده سالگی در هواداری از آزادی زنان شعرهایش را در جمع میخواند، کمرو و خجالتی و گوشهگیر پنداشته شده است.
اما گذشته از این دو ویژگی، تصویری از اخلاق و ظاهر پروین نیز در دست داریم که آن نیز با این متانت و خویشتنداری و ادب سازگاری دارد. در نوشتارهای گوناگونی که بیشتر با هدفِ نامعتبر شمردنِ پروین تولید شده، به نازیبایی پروین و چپ بودن چشم او بسیار تاکید کردهاند. این تعبیر به قدری تکرار شده که تصویر ذهنی بیشتر مردم از او زنی زشت و نادلچسب است. اما خوشبختانه زندگی او و بقیهی شاعران زن مهم معاصر با ورود فنآوری عکاسی به ایران همزمان بوده و بنابراین تصویرهایی از ایشان در دست داریم. بر مبنای این تصویرها میتوان چهره و اندام پروین و سیمین و فروغ را با هم مقایسه کرد و حقانیت داوریهایی که در این زمینه وجود دارد را به نقد کشید.
حقیقت آن است که هیچ یک از این سه زن چهره و اندام زیبا و جذابی نداشتهاند. اما در میانشان باز به نظر میرسد پروین (گذشته از نقص چشمش که انگار چندان چشمگیر و نمایان نبوده) خوشایندترین چهره و آراستهترین ظاهر را داشته باشد. فروغ که دربارهی زیباییاش بسیار تبلیغ شده و معدودی از عکسهای دستکاری شدهاش بیش از همه در گوشه و کنار چاپ شده، انگار که نازیباترین چهره و اندام و ناخوشایندترین طرز رفتار و سلوک را داشته باشد. یعنی گذشته از شکل و شمایل، جذابیت رفتار و کردار و مهربانی پروین انگار از همه بیشتر بوده، که تا حدودی به جوانیاش و جوانمرگ شدناش هم مربوط است. پس از او از اخلاق نیکو و خوشایندیِ محضر سیمین بسیار تعریف کردهاند و دربارهی فروغ همه توافق دارند که رفتاری تلخ و ناخوشایند و توهینآمیز در جمع داشته است. به این ترتیب تفسیرهایی که عنصری ادبی یا مضمونی در شعر پروین را به شکل و شمایل با جذابیت اندکاش ربط میدهند، اعتباری ندارند مگر آن که همچون شاخصی عام و عینی و رسیدگیپذیر دربارهی سیمین و فروغ و دیگران نیز بتواند مورد ارزیابی قرار گیرد.
در میان وصفهایی که از او در دست داریم، گزارش دوست نزدیکش مهکامه محصص مهمتر از باقی است، چون همنشینی بیشتری با او داشته است. محصص او را به صورت زنی وصف کرده که راستگویی و صداقتش چشمگیر بود، در پوششاش متانت و زیبایی را به حد اعتدال رعایت میکرد، اما از استعمال زینتآلات و آرایش ظاهری خودداری میکرد. سعید نفیسی بر این نکته تاکید کرده که او از شنیدن تعریف و تمجید از شعرهایش شادمان و شکفته نمیشد و با متانت و ادب آرای دیگران را دربارهی هنر خویش میشنید. هم او گفته که پروین به ندرت میخندید و همواره با صدایی آرام و متین سخن میگفت. هم او و هم دیگران در این مورد همداستان هستند که پروین کم و پرمغز حرف میزد و از پرگویی پرهیز میکرد.
خلق و خوی پروین را تا حدودی میتوان با مراجعه به اشعارش بهتر تحلیل کرد. در میان شاعران معاصر که دادههایی دربارهی شخصیتشان در دست داریم، پروین یکی از شخصیتهای استثنایی و غریبی است که خودش و اشعارش کاملا با هم تطابق دارند. این غرابت و استثنا از آن روست که اشعار پروین بر خلاف اشعار شهریار یا فریدون توللی شرح نفس و ابراز هیجانهای شخصی نیست، بلکه پند و اندرز و خرد است و سازگاری شخصیت شاعر با چنین محتوایی بسیار دشوار و دیریاب است. در حدی که میگویند حافظِ رند و شوخ در پیرانهسر زبانی تلخ و رفتاری تند داشته و بیدل دهلوی خردمند و فیلسوف با آن شعرهای نغز و پرمغز هم در زندگینامهی خودنوشتاش نشان میدهد که به خرافههایی عجیب و غریب باور داشته است. با این پیشینه، این که زنی جوان شعرهایی تا این حد عقلمدارانه و سنجیده و خردمندانه بگوید غریب است و از آن غریبتر است که شخصیت خودش کاملا با آن تطبیق داشته باشد.
پروین در اشعارش بسیار به سختکوشی، پرکاری، متانت و پرهیز از شکوه و شکایت، و قبول سرنوشت در عینِ کوشش برای دگرگون ساختنِ آن تاکید کرده است و همه جا بیآزاری و نیکوکاری و مهر و ادب را آموزانده است. چنین مینماید که خودش هم کاملا در همین قالب رفتار میکرده و گفتارش با کردارش همسان بوده باشد. یکی از مضمونهای تکرار شونده در شعر او، دست کشیدن از حرص و آز و زیادهخواهی است و رها کردنِ جاهطلبی و زیادهخواهی، و ستایش فروتنی و نادیده انگاشتن خویشتن. چنین مینماید که پروین این را هم در شخصیتاش به کمال داشته باشد، چرا که هیچ جا نمیبینیم برای شهرت و محبوبیت خویش کوششی کرده باشد و در مقابل انگار مهربانی و عطوفتاش با نوعی انکار نفس و فروتنی ذاتی درآمیخته باشد.
نکتهی جالب آن که پروین بسیار به ندرت به تخلص خویش در شعرهایش اشاره میکند. مهدی اخوان ثالث به همین خاطر وی را ستوده و گفته که در سراسر دیوانش زیاد از خود سخن نگفته و در مقابل به مفهوم کلی انسانیت بیشتر پرداخته است.[13] پروین در سراسر پنج هزار و ششصد بیت شعری که سروده تنها پنجاه و پنج بار نام خویش را آورده و تقریبا همهی این موارد هم به زمانی مربوط میشود که پند و اندرزی را خطاب به خویش بازگو میکرده و در واقع نام خویش را دستمایهی صنعتی ادبی قرار داده تا پند و اندرزی که قصد بیانش را داشته، در قالبی فروتنانه و مؤدبانه خطاب به خودش ابراز گردد. گهگاه همین اشارهها به خویشتن با سرزنش خود همراه میشود، هرچند چنین نمونههایی بسیار نادرند:
در تو پروین نیست فکر و عقل و هوش ورنه رنگ حق نمیافتد ز جوش
نتیجه آن که فروتنی و پرهیز از خودنمایی که در زندگی روزانه به او نسبت دادهاند، در شعرش هم نمودی نمایان دارد. خودِ این نکته که او با تخلص سنتی «پروین» شهرتی چنین فراگیر داشته و در اشعارش تنها به ازای هر صد بیت یک بار این اسم را به کار گرفته، نشانهی روشنی است که از خودبینی و خودنمایی پرهیز میکرده است. عجیب این که فروغ فرخزاد هم که از نظر خلق و خو نقطهی مقابل پروین بوده و با فروتنی و متانت پروین بیگانه بوده نیز بسیار به ندرت به نام خود در شعرها اشاره میکند و در واقع تخلصی ندارد و نامش در شعرهایش نیامده است.
- دانشور، 1374: 79-82. ↑
- تقوی، 1366: 124. ↑
- مجدالدین، 1387: 366-367. ↑
- متینی، 1380: 4-3. ↑
- Vincent Sheean (1899-1969) ↑
- متینی، 1380: 21. ↑
- متینی، 1380: 34-35. ↑
- متینی، 1380: 37. ↑
- متینی، 1380: 39. ↑
- متینی، 1380: 40. ↑
- اعتصامی، 1380: 196. ↑
- اعتصامی، 1380: 194-217. ↑
- اخوان ثالث، 1360: 113-114. ↑
ادامه مطلب: گفتار چهارم: دستاورد ادبی پروین
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب