پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار پنجم: سوگیری دینی و سیاسی پروین

گفتار پنجم: سوگیری دینی و سیاسی پروین

پروین با وجود زبان رسا و روان و صریحی که دارد، یکی از تحریف شده‌ترین شاعران معاصر است. او را از سویی فمینیست و سوسیالیست و هوادار انقلاب بلشویکی پنداشته‌اند و از سوی دیگر او را زنی مؤمن و مسلمان دانسته‌اند که اندرزها و آرای اخلاقی‌اش از سرچشمه‌ای شیعی سیراب شده و در دین‌مداری و شریعت‌خواهی‌اش بحثی نیست،[1]‌ یا اگر هم هست، به هر صورت متجدد و فمنیست نبوده![2] در زندگینامه‌ی او نیز چیزهایی به تکرار در گوشه و کنار می‌خوانیم که سند و مرجع‌شان درست معلوم نیست و اگر در پی جستجوی منبع‌شان بر آییم ساختگی بودن و تحریف شدگی‌شان نمایان می‌شود. قضیه‌ی تصاحب و تسخیر پروین به قدری بیخ پیدا کرده که حتا تصویرهای او نیز دو شاخه‌ی ناسازگار دارد. برخی تنها تصویر با حجاب او را با روسری منتشر می‌کنند و برخی دیگر به عکسِ بی‌حجاب او در حضور شاه پهلوی تاکید دارند. این همه بدان دلیل است که پروین شاعری بسیار محترم و معتبر بوده و آنچه که گفته چندان پذیرفتنی و اخلاقی و سازگار با عقل سلیم است که همه‌ی جبهه‌ها و مسلک‌ها سرِ تصاحب و تسخیر آن را دارند.

برای ارزیابی سوگیری‌های سیاسی و مذهبی پروین، چند لایه از اسناد و شواهد را در اختیار داریم. یکی داده‌های زندگینامه‌ای و آنچه که اطرافیانش درباره‌اش گفته‌اند، که معمولا جسته و گریخته و اندک است. دیگری اشعارش که بیانگرترین و غنی‌ترین بایگانی را درباره‌ی افکار و موضع‌گیری‌هایش نشان می‌دهد. در این اشعار شبکه‌ای از ارزشها و ویژگیها مدام ستوده شده است و با نگریستن به آنها می‌توان دریافت که پروین درباره‌ی خویش و جامعه‌اش و انسان چه می‌اندیشیده است.

چنان که گفتیم، اشعار پروین به شدت سوگیری اخلاقی دارد و از چیزهایی زنهار می‌دهد و به چیزهایی دیگر سفارش می‌کند. بسیاری از این شعرها بیت‌هایی درخشان دارند که اخلاق ایرانی را در ساده‌ترین و شیواترین شکل صورتبندی و بیان می‌کنند و برخی‌شان همچون زبانزدی در حافظه‌ی جمعی ایرانیان ثبت شده‌اند، بی آن که نام پروین در مقام سراینده‌شان برجستگی‌ای یافته باشد. چند نمونه‌ از آن چنین است:

پند نیکان را نمیداریم گوش        اندرین فکرت کاز ایشان بهتریم

پهلوان اما بکنج خانه‌ایم       آتش اما در دل خاکستریم

و

وقت سخن مترس و بگو آنچه گفتنی است       شمشیر روز معرکه زشت است در نیام

و

زاغ سپهر، گوهر پاک بسی وجود       بنهفت زیر خاک و ندانست گوهر است

و

زان راه باز گرد که از رهروان تهی است       زان آدمی بترس که با دیو آشناست

سالک نخواسته است ز گمگشته رهبری       عاقل نکرده است ز دیوانه بازخواست

چون معدنست علم و در آن روح کارگر       پیوند علم و جان سخن کاه و کهرباست

و

بیگانه دزد را بکمین میتوان گرفت       نتوان رهید ز آفت دزدی که آشناست

بشناس فرق دوست ز دشمن بچشم عقل       مفتون مشو که در پس هر چهره چهره‌هاست

جمشید ساخت جام جهان‌بین از آن سبب       کآگه نبود ازین که جهان جام خودنماست

و

نوگلی پژمرده از گلبن بخاک افتاد و گفت       خوار شد چون من هر آنکو همنشینش بود خار

کار هستی گاه بردن شد زمانی باختن       گه بپیچانند گوشت، گه دهندت گوشوار

پس تردیدی نیست که پروین به اخلاقی روشن و شفاف قایل بوده و آن را با انسجام و پیوستگی چشمگیر در اشعار گوناگون‌اش تکرار کرده و این همان اخلاق دیرینه و تراشیده‌ایست که در شعر شاعران پارسی‌گوی دیگر نیز یافت می‌شود و پیکره‌ی هویت اخلاقی منِ ایرانی را بر می‌سازد و پارسایی را رمزگذاری می‌کند.

اما این اندرزهای اخلاقی به قدری عمومی و جهانشمول هستند که جایگیری دقیق او را در جامعه نشان نمی‌دهد. چون به شکلی عمومی انسان را مخاطب قرار می‌دهند و ارزشهایی را بر می‌شمارند که همه‌ی جبهه‌های سیاسی و عقیدتی حتا در صورت پایبند نبودن بدان، شعارِ پایبندی را سر می‌دهند. پنج قطعه از اشعار پروین که با «ای‌ خوشا» شروع می‌شوند، عنوان همسانِ «آرزوها» را بر پیشانی دارند و به عنوان سنجه‌ای برای ارزیابی جهان آرمانی او مورد استفاده قرار گرفته‌اند.[3] بر مبنای این قطعه‌ها آنچه که برای پروین آرمانی است از چنین عناصری تشکیل یافته است: طلب علم، ایثارگری در راه عشق (غیرجنسی)، همت، قناعت، و جاودانگی (به ویژه از راه نام نیک) و گوشه‌گیری و کناره‌گزینی.

اگر جفت‌های متضاد معنایی اصلی را در شعر پروین تحلیل کنیم به روشنی به سوگیری‌ها و تعلق خاطر او به جبهه‌های فکری و سیاسیِ فعال در زمانه‌اش پی می‌بریم. مهمترین این جفتهای متضاد معنایی که از محل مناقشه بر سر جایگاه وی روییده‌اند را می‌توان در سه رده‌ی سیاسی، اجتماعی و دینی تقسیم‌بندی کرد.

جفتهای متضادِ سیاسی‌ای که موضع پروین را نسبت به دولتهای مستقر در دورانش مشخص می‌سازد. پروین در دوران احمدشاه و رضا شاه زیسته و در دوران او دوقطبی سیاسی اصلی ابتدا جمهوری‌خواهان (دموکرات‌های هواداران تجدد) در برابر سلطنت‌طلبان (محافظه‌کاران هوادار قاجارها) بوده که ادامه‌ی اعتدالیون در برابر انقلابیون محسوب می‌شود و خود به دوقطبیِ ناسیونالیستِ‌ هوادار پهلوی در برابر سوسیالیستِ هوادار شوروی دگردیسی می‌یابد. جفتهای متضاد معنایی مهمی که در اشعار شاعران سیاسی این دوران از جمله بهار و عارف و فرخی و نیما و لاهوتی می‌خوانیم عبارتند از فقیر/ غنی، توانا/ ناتوان، کهن/ نو، رنجبر/ مالک، وطن/ جهان، و کلیدواژه‌هایی خاص مانند بلشویک، لنین، استالین یا در مقابلش داریوش، کوروش، نادرشاه که سوگیری کلی شاعر را مشخص می‌سازد.

پروین در اشعارش به کلیدواژه‌های محبوبِ محافظه‌کاران سنت‌گرا و سوسیالیست‌های هوادار بلشویک‌ها هیچ اشاره‌ای ندارد. یعنی نه اشاره‌ای و تاکیدی به آیات و احادیث و کلیدواژه‌های فقهی و قرآنی در اشعارش یافت می‌شود و نه به نام رهبران بلشویک و کلیدواژه‌های مورد توجه ایشان ارجاعی می‌دهد. در مقابل بافت کلامش تقریبا همان است که در ملی‌گرایانِ مشروطه‌خواهِ نسل پدرش می‌بینیم. یعنی مانند ایشان زبانی متمایل به سره‌گویی دارد و در حد امکان از برابرنهادِ پارسیِ کلمات ترکی یا عربی استفاده می‌کند و با دست و دل باز به شخصیتهای ملی باستانی و دوره‌های تاریخی گذشته اشاره می‌کند.

در اشعار پروین چند جفت متضاد مهمی وجود دارد که معمولا بدفهمی‌هایی ایجاد کرده است. یکی از آنها غنی در برابر فقیر است. جالب آن که پروین معمولا با غنی سخن می‌گوید و گویی خوب می‌داند که مخاطب اشعارش در درجه‌ی اول طبقه‌ی بالای جامعه هستند، با این وجود در همه جا از فقیر دفاع می‌کند و اغنیا را به دفاع و دهش و پشتیبانی از فقیران فرا می‌خواند. پروین دارندگان را با رمزگانی مانند غنی، شاه، توانگر مشخص می‌کند و در مقابل طیف وسیعتری از واژگان را برای اشاره به تنگدستان به کار می‌گیرد: فقیر، مسکین، رعیت، گدا، و گاه کارگر و رنجبر و دهقان که این سه تای اخیر بخشی از گفتمان دموکرات‌های دوران مشروطه بودند و چند سالی پس از مرگ پروین در ادبیات حزب توده جذب شدند.

باید توجه داشت که بر خلاف تصور مرسوم کاربرد این کلمات در شعر او نشانه‌ی تعلق خاطرش به جریان سیاسی چپ نیست. چرا که گفتمانِ چپ‌گرایانه‌ای که با کمونیسم و شوروی پیوند داشت در دوران زندگی پروین به شکلی خالص در اشعار ابوالقاسم لاهوتی، صدرالدین عینی و نیما یوشیج تبلور یافته است و بافت سخن ایشان و کلیدواژه‌هایشان به کلی با اشعار پروین تفاوت دارد و وامگیری مستقیم و زمختی از کلمات روسی و تعبیرهای بلشویکی همزمان‌شان محسوب می‌شده است. به خاطر همین سیاست‌زدگی و نازیبایی زبانی که می‌کوشیدند نوگرا باشد، از میان هم‌نسلان پروین در اردوی بلشویک‌ها شاعری معتبر و ماندگار پرورده نشد که شعرهایش هنوز خواننده داشته باشد.

کلیدواژه‌هایی مانند رنجبر، کارگر، و تقابل‌هایی مانند غنی/ فقیر و شاه/ گدا طی دهه‌ی 1320 در گفتمان چپ‌ها جذب شد و این به زمانی مربوط می‌شد که رضا شاه فرو افتاد و حزب توده سازماندهی روشنفکران و جذب ادیبان به اردوی خویش را آغاز کرد. بنابراین معنای جفتهای متضاد یاد شده در شعر پروین دقیقا همان است که در اشعار معاصرانش و پیشینیانش می‌بینیم. در دوران پروین این زبان را هواداران جبهه‌ی دموکرات که بهار سردسته‌ی ادبی‌شان بود به کار می‌گرفتند و اینها ادامه‌ی مستقیم انقلابیون عصر مشروطه بودند و بدنه‌ی اصلی‌شان در حدود سال 1300 به سوی رضا خان چرخش کردند و گفتمان ناسیونالیستی مدرنی را پدید آوردند که در دوران رضا شاهی همچون چارچوبی رسمی چیره بود و خود ادامه‌ی مستقیم همان جریان انقلابیون-دموکرات‌ها محسوب می‌شود.

پس خطاست اگر تحول زبان طی چهار پنج سال بعد از مرگ پروین را به دوران نوجوانی و جوانی وی باز بتابانیم. کاربرد این کلمات در شعر پروین دقیقا همان است که نزد شاعران و ادیبان دوران مشروطه می‌بینیم. یعنی در اشعار بهار و ادیب‌الممالک فراهانی هم این کلیدواژه‌ها را می‌بینیم و اینها سیاستمداران دموکراتی بودند که خودِ رضا شاه هم با وجود اختلافهای شخصی‌اش با برخی از ایشان بدان تعلق داشت. در واقع آنچه که پروین در اشعارش زیر عنوان تقابل تنگدست و توانگر می‌آورد بر نابرابری و ستم و ضرورت دهش و دستگیری تاکید دارد و این همان گفتمان دادگری است که از دیرباز در ایران زمین وجود داشته و در آثار دموکراتها هم در قالبی مدرن احیا شده و در عصر رضا شاهی تا حدودی محور سیاست قرار گرفت. در مقابل در اشاره‌های پروین به اغنیا و فقرا از نبرد طبقاتی، شورش رنجبران، قیام جمعی برای از بین بردن ستم و جبر تاریخی حاکم بر دیالکتیک اجتماعی هیچ نشانی دیده نمی‌شود و اینها شاخصهایی است که گفتمان چپ‌گرای مارکسیستی را از بقیه متمایز می‌سازد.

این نکته هم ناگفته نماند که پروین در کل به طیف وسیعی از شغلها و صنفها در اشعارش اشاره کرده و شاید دیوانش از این نظر در میان شاعران معاصر بی‌مانند باشد. در دیوان او به باغبان، دبیر، درزی، آهنگر، دهقان، چوپان، زارع، زرگر، داروگر، حاجب، دربان، محتسب، داروغه، خارکن، جو فروش، بزاز، برزگر، پادشاه، والی، گوهرفروش، خیاط، دزد، پاسبان، قاضی، شحنه، اشاره شده است و تقریبا همه‌ی مشاغلِ رایج در دوران خود را با کلمه‌ای که در ادبیات کهن رواج بیشتری داشته مورد اشاره قرار داده است.

دومین شاخصی که می‌تواند برای تعیین جایگاه پروین به کار گرفته شود، به کلیدواژه‌ها و مفاهیمی دینی و اعتقادی باز می‌گردد. بیشتر منابع امروزین پروین را شاعری سنت‌گرا به شمار آورده‌اند و به خصوص ذهنیت او را با زنان سنتی قدیم همسان پنداشته‌اند. چنان که دیدیم این برداشت هم از زاویه‌ی ادبی و هم از نظر سبک زندگی و شخصیت پروین نادرست است. اما شاخصی که بهتر از بقیه خطا بودن این برداشت را نشان می‌دهد، به باورهای دینی او مربوط می‌شود. نشانه‌ی بارز گسست پروین از ذهنیت سنتی را در ارتباطش با دین می‌توان بازجست. پروین با وجود آن که از نظر زمانی یک نسل پیشتر از فروغ و سیمین زاده شده و خانواده‌اش هم پیوندی عمیقتر و استوارتر با سنتهای دینی ایرانی داشته‌اند، به خاطر غیابِ کاملِ ارجاعهای دینی در دیوانش ویژه است. او بر خلاف شاعران مردِ معاصرش هیچ شعری در مدح یا رثای شخصیتهای دینی ندارد و این در حالی است که ملک‌الشعرای بهار که از رهبران حزب دموکرات و از نظر دینی لاادری بود قصیده‌های فراوان درباره‌ی امام رضا دارد و شهریار که به نسل بعد از پروین تعلق دارد درباره‌ی حضرت علی و پیامبر شعر سروده و نیما یوشیج که پیوندی روشن با مرام بلشویکی داشته در اواخر عمر شعری را در مدح امامان به نام خود منتشر می‌کند، هرچند به نظرم خودش آن را نسروده است.

پروین گذشته از این که برای شخصیتهای دینی شعری نگفته و اشاره‌های تکریم‌آمیز درباره‌شان ندارد، به کلیدواژه‌های اسلامی نیز اشاره نمی‌کند. در سراسر قصاید او تنها یک بار کلمه‌ی قرآن به کار گرفته شده (زو چه داری طمع معرفت قرآن/ آنکه نشناخته از هم الف و با را) و آن هم به عنوان نمادی برای معرفت است و اشاره به ریشه‌ی قرآن در معنی قرائت شدنی/ خواندنی دارد و آن را با بی‌سوادی مقابل نهاده است. در قصاید پروین نامهای پیامبران و امامان غایب هستند و کلمه‌ی اسلام و محمد و الله (جز یک بار، آن هم در ترکیب خلیل‌الله) را به کار نبرده است. خداوند معمولا به صورت نوعی نظم طبیعی مورد اشاره واقع شده است، و نه موجودی تشخص یافته که دغدغه‌ی پاداش یا بادافره‌ی بندگانش را داشته باشد.

پروین به همین ترتیب به مفهوم شیطان هم قایل نیست. یعنی نه خداوند همچون نیرویی تعیین کننده و تصمیم‌گیرنده در آثارش حضور دارد، و نه از سیمای سنتی شیطان در اشعارش نشانی می‌توان یافت. او کلمه‌ی شیطان را تنها دوازده بار بار به کار گرفته که تنها در یک مورد از آن این کلمه معنایی فاعلی دارد (فرشته بین که بر او طعنه می‌زند شیطان) که تازه این یک مورد هم دلالت دینی ندارد. پروین برای نشان دادن شرّ اخلاقی بیشتر از کلمه‌ی دیو استفاده کرده و 57 بار این کلمه را به کار گرفته است. باز در اینجا می‌بینیم که دیو اغلب همچون یکی از نیروهای نفسانی و نیرویی درونی انگاشته شده و نه موجودی خبیث و بیرونی که به وسوسه کردن یا فریفتن مردمان مشغول باشد. فریبِ دیو یا وسوسه‌ی دیو نزد پروین کمابیش با آزمندی و حرص و کین و خشم و نیروهای روانی منفی مترادف است و در این بافت گویی معنای بسیار باستانی دیو در متون اوستایی را در نظر داشته است.

با این شرح، پروین نیک و بد را اموری درونی و برخاسته از «من» قلمداد کرده و به همان ترتیبی که اندرزهای اخلاقی‌اش را در خطاب به «من»ها بیان می‌کند، خیر و شر را نیز در اندرون این حریم تعریف می‌کند و برایشان تجسد بیرونی و فاعلیت مستقل از «من» قایل نیست. اشاره‌های پروین به مفاهیمی مانند بهشت و دوزخ و قیامت و رستاخیز و روح و روان هم بسیار اندک است و هم به شدت ماهیتی گیتیانه دارد. در گفتگوها و مناظره‌اش هیچ جا نمی‌بینیم کسی با خدا سخن بگوید، و این در حالی است که اشعار فروغ فرخزاد که همواره از او مدرن‌تر پنداشته می‌شود، از اشاره به گناه و بخشش الاهی و گفتگو با خداوندی که آشکارا جلوه‌ای سنتی و مستبد دارد، اشباع شده است.

سومین محورِ ارزیابی جایگاه پروین در زمینه و زمانه‌اش، به مسائل اجتماعی مربوط می‌شود. در اینجا زن بودن پروین و پیوندش با جنبش آزادی زنان اهمیت پیدا می‌کند و مهمترین جفت متضاد معنایی‌ای که باید مورد توجه قرار گیرد، آن چیزهایی است که به تمایز زن/ مرد مربوط می‌شود. پروین در این زمینه صراحت کامل دارد و هم هوادار جنبش آزادی زنان است و هم رخدادهای سیاسی‌ای مانند کشف حجاب را می‌پسندد و در پشتیبانی‌ از آن شعر می‌سراید. چنین می‌نماید که پروین درباره‌ی نقش و حقوق زنان دنباله‌روی وفادار و راست‌کیشِ پدرش محسوب ‌شود. دو تا از شعرهای محکم و مشهور او یکسره نقد فرودستی اجتماعی زنان و ستایش جایگاه اصلی و درست ایشان است. مطلع این شعرها چنین است:

در آن سرای که زن نیست، انس و شفقت نیست       در آن وجود که دل مرد، مرده است روان

و

زن در ایران پیش از این گویی که ایرانی نبود       پیشه‌اش جز تیره‌روزی و پریشانی نبود

در میان اشعاری که پروین در ارتباط با زنان سروده، یکی جای بحث بیشتری دارد چون با صراحت سوگیری‌هایش را نشان می‌دهد. این شعر قصیده‌ی «گنج عفت» است که بلافاصله پس از کشف حجاب رضا شاه و در حمایت از این کار سروده است. بیتهای پایانیِ این قصیده چنین است:

…پا به راه راست باید داشت کاندر راه کج       توشه‌ای و رهنوردی جز پشیمانی نبود

چشم و دل را پرده می‌بایست اما از عفاف       چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود

خسروا دست توانای تو آسان کرد کار       ورنه در این کار سخت امید آسانی نبود

شه نمی‌شد گر در این گمگشته کشتی ناخدای       ساحلی پیدا از این دریای توفانی نبود

باید این انوار را پروین به چشم عقل دید       مهر رخشان را نشاید گفت نورانی نبود

این ابیات بخش پایانی شعرِ «گنج عفاف» در چاپ دوم‌اش هستند که در مهر ماه 1320، یعنی چند ماه پیش از حمله‌ی متفقین به ایران و پنج ماه پس از درگذشت پروین چاپ شده است. کاملا از این شعر بر می‌آید که پروین با حجاب اسلامی مخالف بوده، عفت و پاکدامنی را از مناسک و تظاهرهای شرعی مستقل می‌دانسته، و هوادار کشف حجاب رضاشاهی بوده است. از این چهار بیت بر می‌آید که اصولا این شعر در هواداری و تبلیغ کشف حجاب سروده شده است. پروین این شعر را پس از سی سالگی و در سن پختگی سروده و مدت کمی پس از آن درگذشته است. بنابراین موضع‌گیری‌اش در اینجا را می‌توان مهم و معتبر قلمداد کرد. از اینجا بر می‌آید که او به روشنی به جناح مذهبی‌ها تعلق خاطر نداشته، و با ستایشی که از رضا شاه کرده معلوم است دوستدار بلشویک‌ها هم نبوده است.

اما اگر بیتهایی چنین صریح و روشن درباره‌ی رخدادی مهم وجود دارد، چرا هنوز درباره‌ی سوگیری پروین و سیاستهای زمانه‌اش تردید و بحث وجود دارد؟ یکی از دلایل تحریف آثار پروین است و نمونه‌اش را در همین قصیده به خوبی می‌توان دید. در چاپ سوم این دیوان که در تیرماه 1323 با سرپرستی برادرش ابوالفتح اعتصامی منتشر شده، سه بیت آخر این شعر حذف شده است. این به دورانی باز می‌گردد که نیروهای چپ‌گرا به تدریج بر روزنامه‌ها و مطبوعات چیره می‌شدند و نکوهش رضا شاه و دیکتاتوری او در این رسانه‌ها باب روز بود. ناگفته نماند که چاپ دوم دیوان پروین هم چنان که در مقدمه ذکر شده، زیر نظر ابوالفتح اعتصامی انجام پذیرفته است. چنین می‌نماید که در این میان چاپ دوم اصیل‌ترین نسخه باشد، چون بدنه‌اش در زمان حیات پروین، و چنان که از مقدمه‌ی چاپ دوم بر می‌آید، با حضور و تایید او گردآوری شده و چند ماه پیش از چاپ آن پروین فوت می‌کند.

ابوالفتح اعتصامی به این ترتیب در دیوان خواهرش دست برده و در چاپ سوم نه تنها این سه بیت را حذف کرده، که نام آن را هم از «گنج عفت» به «زن در ایران تغییر» داده که باز پیوند آن را با ماجرای کشف حجاب و بحث عفاف در آن روزگار از بین می‌برد. ناگفته نماند که بیت « چشم و دل را پرده می‌بایست اما از عفاف/ چادر پوسیده بنیاد مسلمانی نبود» هم پس از انقلاب اسلامی در بیشتر چاپهای دیوان پروین حذف شده است. به همین ترتیب عنوان شعر زیبای «روزی گذشت پادشهی از گذرگهی» که در دوران حیات پروین با نام «کجروان» چاپ می‌شده، در دستکاری ابوالفتح اعتصامی به «اشک یتیم» برگردانده شده و این عنوان به زمانی مربوط می‌شود که برای نخستین بار در (صفر 1340ق) در مجله‌ی بهار چاپ شد. این برادر در موارد دیگری هم در دیوان خواهر خود دست برده که جلال متینی با دقت نظر شایان تحسینی آنها را استخراج کرده و افشا ساخته است.[4]

اگر به تصویر مرسوم و هنجارینی که از پروین در متون و منابع ترسیم شده نگاهی بیندازیم، می‌بینیم که همین حذف و اضافه‌ها در همه جا تکرار شده است. پروین تقریبا کل دوران پختگی و فعالیت ادبی خویش را در دوران بیست سالگی زمامداری رضا شاه سپری کرد، و بنابراین اهمیت فراوان دارد که موضع او را درباره‌ی دولت پهلوی و سیاستهای رضا شاهی بدانیم. در دوران رضا شاه دو جریانِ مذهبی و بلشویک مهمترین جبهه‌های مقاومت در برابر اصلاحات رضا شاهی بودند. چنان که گفتیم، در گفتمان او عناصری که به این دو جبهه نزدیکی داشته باشد یافت نمی‌شود. با این همه گزارشهایی در تمام زندگینامه‌هایش می‌خوانیم که بر مبنای آن معلوم می‌شود از دولت پهلوی دل خوشی نداشته است. این گزارشها دو مورد اصلی را در بر می‌گیرند. یکی این که پروین پس از فارغ شدن از مدرسه‌ی آمریکایی‌ها دعوت شد تا به دربار برود و معلم ملکه‌ی ایران شود، اما این دعوت را رد کرد و عطای دربار را به لقایش بخشید. دوم آن که وقتی نشان درجه‌ی سوم علمی را به او اهدا کردند، نشان را قبول نکرد و پس فرستاد و گفت که «شایسته‌تر از من بسیارند.»

این دو گزارش به قدری در تمام زندگینامه‌ها و مقاله‌های مربوط به پروین تکرار شده که به صورت نوعی اصل موضوعه درآمده است. اگر این دو گزاره راست باشند، معلوم می‌شود که پروین با دولت پهلوی و چه بسا با سیاستهای نوسازی شتابزده‌ی رضا شاه مخالفتی داشته است، هرچند در اشعارش با دو جریان مذهبی و چپ که در همین زمینه نقد داشته‌اند، همبستگی‌ای نشان نمی‌دهد.

اما پیش از پذیرفتن این دو گزارش نخست باید خاستگاه و منبع آن را نگریست و اعتبار آن را ارزیابی کرد. با ردیابی این دو گزارش معلوم می‌شود که هردوی این گزاره‌ها از گفتاری برآمده که ابوالفتح اعتصامی پس از مرگ خواهرش درباره‌ی او گفته است. یعنی همان برادری که بخشی از اشعار پروین را برای لاپوشانی هواداری او از رضا شاه سانسور کرده، هردوی این گزارشها را هم به دست داده است. این نکته البته نباید از نظر دور بماند که ابوالفتح اعتصامی به خاطر پشتکار و کوششی که برای گردآوری و چاپ آثار پروین نشان داد به گردن همه‌ی دوستداران ادب پارسی حق دارد. با این همه این حق به او اجازه‌ی تحریف تاریخ یا دستکاری متون ادبی را نمی‌دهد. جلال متینی به درستی حدس زده که ابوالفتح اعتصامی یا خود به جریان چپ‌گرایان تعلق خاطری داشته و یا از آنها بیمی در دل داشته است. چرا که به هر صورت در زمان فعالیت او برای انتشار اشعار پروین، زمام مطبوعات را ایشان در دست داشته‌اند. از این رو گویا برای همنوایی با ایشان از سر هم کردنِ روایتهایی درباره‌ی زندگی خواهرش یا حذف برخی از بیتهای او نیز ابایی نداشته است.

اگر به دو گزارشِ یاد شده با نگاهی انتقادی بنگریم، پذیرفتن‌شان را دشوار خواهیم یافت. درباره‌ی ادعای اول، باید گفت که بعید به نظر می‌رسد دختری که تازه دبیرستانش را تمام کرده در سال 1303 که هنوز رضا شاه به طور کامل شاه نشده و اصولا درباری به آن معنا وجود ندارد، در مقام معلم ملکه به درباری دعوت شده و بعد هم آن را همچون پیشنهادی عادی رد کرده باشد. پروین اعتصامی در خرداد 1303 از مدرسه‌ی آمریکایی فارغ‌التحصیل شد و برادرش می‌گوید در این هنگام برای تدریس به دربار دعوت شده بود. در این هنگام پروین دختری هجده ساله بود و با وجود فضل و دانش عمیقی که داشت، بعید می‌نماید او را به عنوان معلم به دربار دعوت کرده باشند. گذشته از این اصولا در این هنگام درباری وجود نداشت که بخواهند او را بدان دعوت کنند. رضا شاه تازه در 1304 نهادِ دربار پهلوی را تاسیس کرد و این نهاد هم تا پنج شش سال بعد سازمانی بسیار کوچک و ساده بود که به هیچ عنوان با دربارهای پرتجمل قاجاری شباهتی نداشت. در این اوضاع که سلسله‌ای منقرض شده و سلسله‌ای تازه به قدرت رسیده و درباری از میان رفته و درباری نو هنوز شکل نگرفته، بعید است از دختری هجده ساله برای تدریس به ملکه دعوت کنند و او هم این دعوت را رد نماید.

حشمت مؤید خاستگاه این روایت را سفرنامه‌ای می‌داند که یک داستان‌نویس و سفرنامه‌نویس آمریکایی به نام وینسنت شیَن پس از سفرش به ایران در زمان تاجگذاری رضا شاه نوشته است. پیشتر گفتیم که او دو ماه در ایران اقامت داشت و شرح سفرش را در کتابی به نام «پارس نو» نوشته است. در این کتاب می‌خوانیم که رضا شاه به پروین شغلِ تدریس ادبیات به ملکه را پیشنهاد کرده بود، اما پروین که حمایت خانواده‌اش را هم داشت، این پیشنهاد را رد کرد. ناگفته نماند که در این گزارش شین (و همچنین در کل سفرنامه‌اش) اغراقهای فراوانی دیده می‌شود و در این مورد هم نوشته که شاه سه بار با اصرار از پروین خواسته بود به ملکه ادبیات درس بدهد و او هر سه بار رد کرده بود.[5] ابوالفتح اعتصامی انگار خاستگاه این نقل قول بوده یا آن را در شکلی دیگر بازگو کرده است. خلاصه آن که کل این داستان ساختگی به نظر می‌رسد.

در مورد گزارش دوم و ماجرای پس دادن مدال هم به سادگی باید گفت که باز تحریفی در سخن ابوالفتح اعتصامی راه یافته و خاستگاه این تحریف نیز خودش بوده است. پروین بی‌تردید در سال 1315 مدال را دریافت کرده و آن را پس نداده است. در گزارشهای نزدیک به دوران حیات او و همچنین اسناد وزارت معارف هیچ سندی بر خلاف این وجود ندارد. حتا خود ابوالفتح اعتصامی هم در ابتدای کار دریافت مدال را تایید کرده و نوشته که «پروین هرگز آن نشان را استعمال نکرد». این عبارت که «پروین با این پیام که شایسته‌تر از من بسیارند، نشان را پس فرستاد» به نوشته‌ای در سی سال بعد مربوط می‌شود. پیوند خوردن این دو جمله و جذب و تکثیر شدن‌اش در گفتمان ضد پهلوی‌ها هم به تلاشهای چپ‌گرایان دهه‌ی 1350 باز می‌گردد و بعد از انقلاب اسلامی به بخشی از روایت هنجارین و رسمی درباره‌ی پروین بدل می‌شود که باز جلال متینی اسناد منظمی را در رد قطعی آنها منتشر کرده است.[6]

پس تا اینجای کار روشن می‌شود که تصویر عمومی‌ای که از پروینِ ضددربارِ ستیهنده در دست داریم ساختگی و جعلی است. نکته‌ی دیگری که آن هم مدام برای پهلوی‌ستیزی وی مورد ارجاع قرار می‌گیرد، محتوای شعر اشک یتیم است که آشکارا به هواداری از طبقات فرودست و مخالفت با شاهِ مستقر می‌پردازد. اما هنگام فهم این شهر باید به این نکته توجه کرد که پروین «اشک یتیم» را در بهار 1300 سروده و این چند ماه پس از کودتای اسفند 1299 است. یعنی آن شاه مستقر بر اورنگ ایران احمد شاه است. این شعر دقیقا در زمانی سروده شده که دموکراتها که با پیوستن رضا خان به جرگه‌شان جانی گرفته بودند، زمزمه‌ی جمهوری‌خواهی ساز کرده بودند. پس این شعر را هم اگر بخواهیم رده‌بندی کنیم، باید در طبقه‌ی هواداری از رضا خان (که هنوز سردار سپه بود، نه شاه) بگنجانیمش.

از این حرفها چنین بر می‌آید که پروین اعتصامی با اصلاحات و نوسازی دوران رضا شاه همدل و همراه بوده و به خصوص با جنبش زنان احساس یگانگی می‌کرده است و بافت سیاسی آن را هم قبول داشته است. اینها البته بدان معنا نیست که پروین فعالیتی به نفع دولت رضا شاهی انجام می‌داده یا برای وی تبلیغی می‌کرده است. در دیوان او شمار اشعار سیاسی بسیار اندک است و تنها مواردی که سوگیری سیاسی روشنی در آن یافت می‌شود، همین سه چهار مورد است که همه‌شان هم با جریان اصلاحات رضاشاهی هم‌راستاست. چنان که پیشتر گفتیم، خودِ پروین زنی متین و آرام بوده که در جریانهای اجتماعی و سیاسی مداخله‌ای نمی‌کرده و از دور ناظر اوضاع بوده است. این را هم باید در نظر داشت که خانواده‌ی او به خاطر پیوندهای نزدیکشان با دسته‌ی ملک‌الشعرای بهار در دوران مشروطه از مخالفان به قدرت رسیدن رضا شاه محسوب می‌شدند. یعنی هیچ بعید نیست که یوسف اعتصامی و پسرانش (از جمله ابوالفتح اعتصامی) در دل از دولت پهلوی ناراضی بوده باشند. با این وجود آنان نیز مانند بهار به آشتی و سازشی با دولت حاکم دست یافته بودند و هم یوسف اعتصامی و هم پسرانش بخشی از کارگزاران تجدد در دوران پهلوی محسوب می‌شوند. خودِ یوسف اعتصامی هم در دوران رضا شاه به ریاست کتابخانه‌ی مجلس رسید و کتابهایی را هم در این دوران به چاپ رساند و بنابراین موضع و موقعیتش تنشی را با نظم سیاسی حاکم نشان نمی‌دهد. پروین هم گویا چنین وضعیتی داشته باشد، با این تفاوت که انگار به خاطر سیاست رضا شاه درباره‌ی زنان از او خوشدل‌تر بوده و هوادارانه‌تر از برادر و احتمالا پدرش درباره‌ی نظم سیاسی حاکم سخن می‌گفته است.

 

 

  1. احمدی، بذرافکن و روحانی، 1388: 95-118.
  2. احمدی، بذرافکن و روحانی، 1388: 95-118.
  3. قانون‌پرور، 1368: 310-320.
  4. متینی، 1380: 5-10.
  5. متینی، 1380: 19-21.
  6. متینی، 1380: 13-14.

 

 

ادامه مطلب: گفتار ششم: نقدی بر انگاره‌ی پروین

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب