گفتار دوم: آثار پراکندهی فروغ
فروغ زود وارد عرصهی فرهنگ شد و زود هم درگذشت. او در فاصلهی هفده تا سی و دو سالگی به مدت پانزده سال در شاخههای گوناگون فرهنگی فعال بود و آثاری را در این زمینهها از خود به جا گذاشت. اگر بخواهیم دربارهاش داوری دقیق و درستی داشته باشیم، باید کلیت این آثار را در کنار هم بنگریم. در این حالت بختِ نگریستن به یک سیستمِ یکپارچه را پیدا خواهیم کرد و همزمان هم معنای بسیاری از آفریدههای وی را در مییابیم و هم دربارهشان به داوری دقیقتر و بیطرفانهتری دست مییابیم.
فروغ در پانزده سالی که فعال بود، شش نوع اثر از خود به جا گذاشت که عبارتند از شعر، نقاشی، نامه، داستان، و فیلم و نمایش. تنوع این آثار باعث شده تا او را همهفنحریف و بااستعداد بدانند. اما صرفِ تنوع برای صدور حکم بسنده نیست و برای ارزیابی استعداد و ارزش آنچه که آفریده ضرورت دارد که هر خوشه از این آثار محک بخورد چگونگی چفت و بست شدنشان با هم تحلیل گردد.
مهمترین شاخهای که فروغ در آن اثری آفرید، شعر بود. بیشترین حجم تولیدهای او به این شاخه تعلق داشت و تنها همین آفریدهها هم امروز پس از نیم قرن از او باقی مانده و هنوز مخاطب دارد. دستاوردهای دیگر او (به استثنای یک فیلم مستند) به خاطر شهرت شاعریاش مورد توجه قرار گرفته و چه در زمان تولید و چه امروز مخاطب چندانی را به خوب جلب نکرد. یعنی مهمترین دستاورد او شعرهایش بود که به طور مفصل در این نوشتار به تحلیل آن خواهم پرداخت.
نامههای فروغ متونی صمیمانه، شخصی، و کوتاه هستند و روشن است که برای ارتباط با نزدیکانش نامه مینوشته و نه خلق اثری ادبی و ماندگار، بدان شکل که ادیبان و شاعران دیگر در نظر داشتهاند. این نامهها از نظر ساختار ساده و به نسبت پراکنده، از نظر محتوا سطحی و تهی از معانی عمیق، و از نظر لحن و بیان صمیمانه و صادقانه و پرعاطفه هستند. نامهها تنها از این رو اهمیت دارند که پرتوی بر شخصیت و باورهای او میافکنند و شیوهی ارتباطش با اطرافیانش را روشن میسازند. وگرنه از نظر ادبی یا فرهنگی ارزش و اهمیتی ندارند. نامههای او درست نقطهی مقابل نامههای ادیبانه و مؤدبانهی پروین است.
گذشته از نامهها، فروغ فرخزاد شش داستان کوتاه هم نوشته که همهشان همان حال و هوای افسرده و دلمردهی رمانتیکِ شعرهایش را دارند. این را از نامهایشان هم میتوان دریافت: اندوه فردا، شکست، انتها، دوست کوچک من، بیتفاوت، و کابوس! همهی این داستانها در سال 1336 در مجلهی فردوسی به چاپ رسیدهاند. هر شش داستان به نوعی حدیث نفس شبیه هستند.[1] چهارتایشان داستان زنی را روایت میکنند که دوستدار مردی است که به دلیلی با وی قطع رابطه کرده یا خواهد کرد و این وضعیتی بوده که خود فروغ پس از جدایی از پرویز شاپور با آن دست به گریبان بوده است. داستانها بسیار ضعیف و سست و سطحی هستند و فروغ کوشیده تا با اشاره به امور جنسی به شکلی تخت و مسطح بودن شخصیتها و بیمحتوا بودن روایت و بی سر و ته بودنِ ماجراها را جبران کند، و در این راه کامیاب نشده است. تنها یکی از این داستانها (کابوس) بافت و لحن بهتری دارد و داستان پسری است که همخوابگی پدر و مادرش را میبیند و گمان میکند پدر قصد قتل مادر را دارد و صبح به اشتباه خود آگاه میشود. روایت نسبت به داستانهای دیگر بهتر است اما داستان در کل بیسر و ته است و معلوم نیست مقصود از نوشته شدناش چیست. آخری که از همه بهتر نوشته شده، «دوست کوچک من» نام دارد و آن هم ارتباط ناکام زنی را -این بار با کودکی- گزارش میکند. در میان این شش داستان تنها این آخری ارزش خواندن دارد و آن هم داستانی متوسط و میانمایه، اما به هر صورت تا حدودی دارای کشش است. روی هم رفته داستانهای فروغ ارزش ادبی چندانی ندارند و هم از نظر ساختار و هم محتوا درهم ریخته و سردرگم و سطحی مینمایند.
شاخهی دیگر فعالیت فروغ، کشیدن نقاشی است. چند تن از دوستان نزدیک او (از جمله بهجت صدر و سهراب سپهری) نقاش بودند و او به خصوص در سالهای آخر عمرش وقت بیشتری روی نقاشی میگذاشت. با این وجود تا جایی که از نقاشیهای باز مانده از فروغ میتوان داوری کرد، استعداد او در این زمینه نیز چشمگیر نبوده است. او صورت پسرخواندهاش حسین، چهرهی سهراب سپهری، پرترهی خودش و چند نقاشی دیگر کشیده که همه ناشیانه و خامدستانه است و تا حدودی با توجه به زمان طولانیای که درگیر نقاشی بوده و آشناییای که قاعدتا در ایتالیا با آثار هنری پیدا کرده، غریب مینماید. احتمالا همین کاستی در استعداد نقاشی بود که باعث شد دنبالهی این کار را رها کند.
کارنامهی سینمایی فروغ نیز مثل آثار داستانی و نقاشیاش لاغر و کوچک است. این کممایه بودنِ دستاوردها وقتی بیشتر به چشم میآید که با دستاوردهای سایر سینماگرانِ ایرانیِ معاصرش طی هشت سال مقایسه شود. در واقع فروغ بیشتر یک تکنیسین و کمک دستِ گلستان در جریان فیلمسازیهایش بوده و چیزی از نزد خود نیافریده است. «خانه سیاه است» هم فیلمی سفارشی است که مضمون و محتوایش توسط انجمن حمایت از جذامیان تعیین شده بود و فروغ تنها آن را طی مدتی کوتاه اجرا کرده است.
در مقام جمعبندی میتوان گفت که فروغ گذشته از شعرهایش آفریدهی فرهنگی مهمی نداشته، به جز فیلم مستند «خانه سیاه است» که در شرایط آن روزگار با استقبال در محافلی روشنفکرانه روبرو شده است.
- نیکفام، 1387: 106-109. ↑
ادامه مطلب: گفتار سوم: فروغ و سینما
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب