تنهای قمی
ز جوی خضر رفتی گاهی به جوی دیگر بودی اگر روانی، در آب زندگانی
***
ناظم هروی
از زوال مهر فهمیدم که گردون همتان پست می سازند هر کس را که بالا می برند
***
سعید خرقانی
گفتی: «بروکه پیر شوی» ای پدر بیا نفرین که در لباس دعا کردهای ببین
***
فوجی قمی
فتنهای چشم سیاه تو برانگیخت ز شهر که غزالان در دروازهی صحرا بستند
***
فیضی یزدی
گرنباشدیار را مهرووفا کین همخوش است منبهآنها پرمقید نیستم اینهمخوش است
***
اکسیر قمی
مکانی برایت به از دل ندارم اگر عیب این خانه تنگی نباشد
***
کهفی پیشاوری
من نه آنم که دوصد مصرع رنگین گویم من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم!
***
حامد بهبهانی
ما عذر آنکه بیتو چرا زنده ماندهایم خواهیم خواست از تو اگر مرگ امان دهد
***
شوکت
مینای غنچه پر ز شراب تبسم است امشب کدام غنچه لب از گلستان گذشت
***
ظفرخان
میرود عمرش بهبادوهمچنان درخنده است نالهی بلبل ز دست بیغمیهای گل است
***
قلندر اصفهانی
نام لیلی به سر تربت مجنون مبرید بگذارید که بیچاره قراری گیرد
***
یاری خراسانی
همیگوئی غمش در دل نگهدار نصیحت گو نمیگوئی دلت کو؟
***
عهدی ساوهای
دم آخرست بنشین كه رخ تو سیر بینم كه امید صد تماشا به همین نگاه دارم
***
ذوقی تبریزی
گر بداندیش از تو بد بیند شود بدخواه تر ورنکویی از تو بیند شرمسارت می شود
زآتش ظلم ار بسوزانی دل مظلوم را تیره تر از دود آتش روزگارت می شود
گرکسی را خوارسازی تا کنی خود را عزیز عاقبت آن خوار خار رهگذارت می شود
***
امیری اصفهانی
دلم سوخت بر سالكی رهنورد كه میگفت با حسرت و سوز و درد
كه عمری در این راه بشتافتم نه رستم نه وارستهای یافتم
***
بر آن تخت زرین كه جم مینشست شنیدم چو برخاست این نقش بست
چو باید از این تخت زر خاستن نیرزد نشستن به برخاستن
***
ناهید
ای كه خندان چون گل از تربت ما میگذری كن به خاك رهت از دیدهی عبرت نظری
چون تو من نیز گلی خرم و خندان بودم كه تو از خار كنون خوارترش مینگری
***
قانعی اصفهانی
دوری است كه گر جاهل وبی باك افتی به زآنكه خردمند به ادراك افتی
گر همچو كمان كجی ز دستت ندهند گر راست روی چو تیر بر خاك افتی
***
آصفی كرمانی
مردمان را به چشم وقت بنگر از خیال پریر و دی بگذر
ناف آهو نخست خون بودست سنگ بودست ز ابتدا گوهر
كهتران مهتران شوند به عمر كس نزادست مهتر از مادر
***
شاه نظر
یا ما سر خصم را بكوبیم به سنگ یا او تن ما به دار سازد آونگ
القصه در این سراچهی پرنیرنگ یك مرده به نام به كه صد زنده به ننگ
***
منسوب به حافظ
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نكنی خیال خود را بفرست تا او نگرد كه بی تو چون خواهم خفت
***
میرزا اشرف جهان
از تو نماند تاب جدائی دگر مرا بهر خدا مرو به سفر یا ببر مرا
***
تا كی ز انتظار تو هر دم به اضطراب آیم برون ز خانه و در كوچه بنگرم؟
***
ناصری میهنهای
از زود رفتنت همه روزست ماتمم وز دیر آمدن همه شب ماتم دگر
ترسم اگر حكایت غمهای خود كنم غمگین شوی از این غم و اینهم غم دگر
***
نوری لاری
چنان با غیر كردی آشنایی كه بی او در خیال من نیایی
***
لطیف داغستانی
خانهی جانم ز غم كردی خراب خوب كردی خانهات آباد باد
***
محمد اردبیلی
دماغ درد و دل گفتن ندارم نمیفهمی زبان بیزبانی
***
صرفی ساوهای
ز غم كسی هلاكم كه ز من خبر ندارد عجب از محبت من كه در او اثر ندارد
ندمید هیچ صبحی كه سیه نبود روزم شب تیره روزان به از این سحر ندارد
***
ادامه مطلب: صفحه شانزدهم: پیوست دوم: بیت های سرگردان
رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب