پنجشنبه , آذر 22 1403

گفتار هفتم: آیدا و عشق کامل؟

گفتار هفتم: آیدا و عشق کامل؟

سایه‌‌ی زنی مقتدر مثل توسی حائری مدتی طولانی نمی‌‌توانست بر سر شاملو باقی بماند. به همین خاطر وقتی چهار سال گذشت و جایگاهی به نسبت تثبیت شده در شبکه‌‌ی روابط فامیلی خاندان حائری مازندرانی پیدا کرد، به فکر خیانت افتاد. زنی که در زندگی خصوصی شاملو جایگزین زنش توسی حائری شد، دختری جوان بود به نام آیدا سرکیسیان.

از بسیاری جنبه‌‌ها، آیدا دقیقا نقطه‌‌ی مقابل توسی حائری محسوب می‌‌شد. او دختری ارمنی بود که به سال ۱۳۱۸ در کرمانشاه زاده شده بود. در تهران و اصفهان دبستان و دبیرستان‌‌اش را به پایان برده و دو سال در دانشکده‌‌ی علوم بازرگانی درس خوانده بود. اما تحصیل را نیمه‌‌کاره رها کرد. زندگینامه‌‌نویسان آورده‌‌اند که به خاطر آشنایی با شاملو دانشگاه را رها کرد. اما زمانِ ترک تحصیل‌‌اش به این موضوع نمی‌‌خورد. او در بیست و دو سالگی با شاملو آشنا شد و اگر طبق نظام قدیم درس خوانده باشد در هجده سالگی (۱۳۳۶) دیپلم گرفته و اگر تحصیل را بی وقفه بعد از آن شروع کرده باشد، قاعدتا باید در۱۳۳۸ یعنی دو سال قبل از آشنایی با شاملو ترک تحصیل کرده باشد. هرچند می‌‌توان فرض کرد که این دو سال بین دیپلم گرفتن و دانشگاه رفتن‌‌اش فاصله افتاده باشد. دلیل ترک تحصیل‌‌اش به هر صورت نیازمند بررسی بیشتری است.

آیدا در سالشماری که از زندگی شاملو فراهم آورده، بر این نکته تاکید کرده که در روز چهاردهم فروردین ۱۳۴۱ با شاملو آشنا شد. این تاکید و پافشاری در شرایطی که رخدادهای مهمتری در این سالشمار با این دقت به روز مشخص نشده‌‌اند، پرسشی را بر می‌‌انگیزد. به خصوص وقتی می‌‌بینیم که آیدا در مصاحبه‌‌ای از دهانش می‌‌پرد که هنگام آشنایی با شاملو بیست و دو ساله بوده و این امر به یک سال پیش از این تاریخِ دقیق مربوط می‌‌شود.[1] آیدا متولد سال ۲۳ آبان ۱۳۱۸ است. وقتی می‌‌گوید در بیست و دو سالگی با شاملو آشنا شده، یعنی قضیه به سال ۱۳۴۰ مربوط بوده است. شواهد بیرونی از جمله گواه خویشاوندان توسی‌‌ حائری نشان می‌‌دهد که در مصاحبه‌‌اش، تاریخی درست را به دست داده، و بعد هنگام نوشتن زندگینامه‌‌ی شاملو آن را تحریف کرده است.

به نظرم دلیل تاکیدی که در سالشمار رسمی بر فروردین ۱۳۴۱ دارد، آن است که شاملو تا آخر سال ۱۳۴۰ با همسرِ قبلی‌‌اش توسی حائری زندگی می‌‌کرده و آیدا نخواسته بگوید که شاملو در این حین به زنش خیانت می‌‌کرده است. در واقع آیدا، شاید بیشتر برای تبرئه‌‌ی خودش تا شاملو، زمانِ آشنایی‌‌اش با شاملو را حدود یک سالی دیرتر اعلام کرده و این زمانی است که دیگر شاملو و توسی از هم جدا شده بودند. احتمالا فروردین ۱۳۴۱ که در این متنِ رسمی درج شده، تاریخ ازدواج شاملو و آیدا بوده، که نخستین دیدار با شاملو نیز با آن ادغام شده است.

درباره‌‌ی ماهیت آشنایی آیدا و شاملو هم جای بحث وجود دارد. آیدا اشاره‌‌ای دارد که بر مبنای آن همسایه‌‌ی مادر شاملو بوده و این دو در محله‌‌ی مادرش یکدیگر را دیده و با هم آشنا شده‌‌اند. اما هیچ اشاره‌‌ی دیگری به ارتباط شاملو و مادرش نداریم و چنین می‌‌نماید که به دلیلی نامشخص مادر شاملو از حدود هجده سالگی او دیگر حضوری در زندگی او نداشته است. از آن سو مصاحبه با اعضای خانواده‌‌ی توسی حائری روشن کرد[2] که آیدا در اصل همسایه‌‌ی توسی حائری و شاملو بوده و برای یک سال در مقام خدمتکار در خانه‌‌ی ایشان کار می‌‌کرده و در ابتدای کار هم خود توسی حائری او را می‌‌شناخته و نه شوهرش. سالی که از آن سخن می‌‌گوییم، دورانی است که شاملو شغل منظمی نداشته و اغلب در خانه بوده و در مقابل همسرش با چند شغل در دانشگاه و رادیو اغلب غایب و بر سر کار بوده است. پس دور از انتظار نیست که ارتباطی صمیمانه میان شوهر خانه‌‌نشین و خدمتکار -یعنی احمد و آیدا- برقرار شده باشد.

اما خیانت شاملو به همسرش امری ناپذیرفتنی یا عجیب نیست. چون چنین رفتاری برای شاملو هنجار و عادی بوده و بعدتر شاملو حتا در پیرانه‌‌سر هم نسبت به خودِ آیدا وفاداری جنسی زیادی به خرج نمی‌‌داد، و احتمالا جدایی از همسر اولش و وصلت با توسی هم در زمان تاهل اول‌‌اش سابقه‌‌ای داشته حاصل خیانتی دیگر بوده است.

اگر گزارش مهم خاندان حائری را در نظر بگیریم و حدس‌‌مان درباره‌‌ی تاریخ آشنایی آیدا و شاملو را درست بدانیم، معمای اختلاف ناگهانی و جدا شدنِ قاطع حائری از شاملو هم روشن می‌‌شود. شاملو گفته که موقع جدا شدن از توسی حائری فقط با کیفش و کتش از خانه خارج شد و همه چیز را پشت سرش جا گذاشت. روشن است که این جدایی ناگهانی به علتی بوده که شاملو در آن گناهکار و زنش در آن صاحب حق بوده و زن، مرد را از خانه رانده است. ارتباط نامتوازن ایشان را می‌‌توان از می‌‌توان از همین جا دریافت. چون – احتمالا بعد از فاش شدن رابطه‌‌ی شاملو و آیدا- این زن بود که شوهرش را از خانه بیرون کرد و این بدان معناست که از نظر حقوقی هر آنچه شاملو تا آن هنگام داشته به زنش تعلق داشته است.

این وضعیت حقوقی زن و شوهر در آن دوران به کلی غیرعادی و نامرسوم بوده است. ما درباره‌‌ی ارتباط شاملو با همسر اولش تقریبا هیچ چیز نمی‌‌دانیم و معلوم نیست شکل مالکیت اموال مشترک در میان‌‌شان چگونه بوده است. اما از اشاره‌‌های فرزندان شاملو چنین بر می‌‌آید که او اگر اموالی هم در این زندگی مشترک داشته، آن را با خود برده و کمکی به تامین مالی ایشان نکرده است. شاید همین پیشینه باعث شده توسی حائری در زندگی مشترک‌‌اش با شاملو تدبیرهایی حقوقی در این مورد اتخاذ کند. به ویژه که او به لحاظ شغلی و درآمد وضعیت بهتری داشته و از خانواده‌‌ی ثروتمندی هم برمی‌‌خاسته است.

در ضمن ماجرای اعتیاد شاملو هم هست و روشن است که توسی که زنی جهان‌‌دیده و زیرک بوده این نگرانی را هم داشته که شوهرش اموالشان را بابت اعتیادش به باد دهد و به همین خاطر چنین می‌‌نماید که هیچ ملک و املاکی در زندگی مشترک‌‌شان به نام شاملو نبوده باشد. این که توسی در انجام چنین کاری کامیاب شده و در نهایت شاملو را با این سادگی از خانه و زندگی‌‌اش رانده، نشان می‌‌دهد که در میان این دو یک قطبِ قوی/ ضعیف وجود داشته و شاملو طرفِ فرودست بوده است. درست برعکس آیدا که گویی با همه‌‌ی کارهای شوهرش موافق بود، و همچون یاور و پشتیبانی مطیع و آرام همواره در کنار شاملو باقی ماند.

مقایسه‌‌ی شخصیت توسی و آیدا، هم از طرفی نکات فراوانی را درباره‌‌ی شخصیت شاملو روشن می‌‌کند، و هم از طرف دیگر گره‌‌ی فهم اشعار عاشقانه‌‌ی او را می‌‌گشاید. در جامعه‌‌ی آن روز ایران، به سختی بتوان دو زنی را یافت که به قدر توسی حائری و آیدا سرکیسیان با هم تفاوت داشته باشند. چنان که گفتیم، توسی زنی بود تحصیل کرده‌‌ی فرانسه، با مدرک عالی دانشگاهی، که استاد دانشگاه و مترجم و ادیبی نامدار محسوب می‌‌شد. او در ارتباط زناشویی با شاملو آشکارا طرف قدرتمندتر محسوب می‌‌شد. ردپای زبان او بر «ترجمه‌‌»ها و فعالیت اجتماعی شاملو هم کاملا نمایان است.

در مقابل آیدا دختری شهرستانی بود که بعد از ترک تحصیل و بر عهده گرفتن شغلی فروپایه با شاملو آشنا ‌‌شد. آیدا نه شخصیت اجتماعی مستقلی داشت و نه تحصیلات یا دانشی در خور، و هیچ نشانه‌‌ای نیست که در دوران پیوند با شاملو چیزی را در زندگی مشترک‌‌شان مدیریت کرده باشد. ارتباط این دو زن که مقدم بر آشنایی آیدا و شاملو بوده نیز از جنس خانم خانه و خدمتکار است و تراز نابرابر قدرت را میانشان نشان می‌‌دهد.

در چهار سالی که شاملو با توسی می‌‌زیست، او بود که در مدار همسرش گردش می‌‌کرد. ارتباطهای اجتماعی، مسیرهای شغلی و حتا زبان نوشتاری و علایق ادبی او در این دوران یکسره زیر تاثیر و نفوذ توسی قرار داشت. در مقابل آیدا ارتباطی واژگونه با او برقرار می‌‌کرد. او یکسره در شخصیت شاملو جذب و هضم شد و به خدمتگزاری‌‌ بدل شد که حتا از نام و نشان خویش نیز دست کشید. چون نام اصلی‌‌ این زن آیدا نبوده و در اصل ریتا آرنت سرکیسیان نام داشته است. اما بعد از ازدواج همه جا خود را آیدا شاملو معرفی می‌‌کرد. او نه تنها به رسم اروپاییان -که خوشبختانه چندان در ایران رایج نیست- زیر چتر اسم شوهرش از نام خانوادگی خود دست شست، که حتا نام کوچک خود را هم تغییر داد.

توضیحات عکس در دسترس نیست.احمد شاملو و آیدا سرکیسیان

Ahmad Shamloo | Maziar's Blogاحمد شاملو و پوران فرخزاد 

این که چرا شاملو او را آیدا می‌‌نامیده و این قدر در به کار بردن این نام در نوشته‌‌هایش اصرار داشته، معمایی است که امروز حل کردن‌‌اش دشوار است. اما گزارشی در دست داریم که می‌‌تواند به گشودن گره‌‌ی این معما کمک کند. آن هم نقل قولی است از خودِ شاملو، که ماجرای نخستین عشقِ دوران کودکی‌‌اش را تعریف می‌‌کند. او می‌‌گوید که در همسایگی خانه‌‌شان خانواده‌‌ای ارمنی زندگی می‌‌کردند که دختری داشتند و این دختر گهگاه پیانو می‌‌نواخت و شاملو دزدکی او را می‌‌نگریست و در دل عشق او را می‌‌پرورد.

جالب این که داستان احتمالا ساختگی‌‌ای که آیدا از آشنایی‌‌اش با شاملو تعریف می‌‌کند از برخی جنبه‌‌ها به این تصویر بازمانده از عشقی کودکانه شباهت دارد. آیدا می‌‌گوید که همسایه‌‌ی خانه‌‌ی مادری‌‌ شاملو در خیابان ایرانشهر بوده. یعنی کمابیش تناسخ همان دخترِ ارمنی‌‌ای محسوب می‌‌شده که در زمان کودکی در همسایگی خانه‌‌ی پدری شاملو می‌‌زیسته و شیفتگی‌‌اش به وی را در لفاف پیانو و موسیقی روایت کرده است. حتا می‌‌توان گامی پیشتر نهاد و حدسی گستاخانه زد که چه بسا نام آن دختربچه‌‌ی پیانونوازِ همسایه‌‌ی شاملوی کودک، آیدا بوده باشد. چون نظیره‌‌سازی بین آیدا و این عشق کودکانه را نوبتی مصاحبه‌‌گری مطرح کرده و شاملو تاییدش کرده بود.[3] به هر صورت، به نظرم یک دلیل جذابیت آیدا برای شاملو، زنده کردن خاطره و تصویر آرمانی شده‌‌ی دختری است که در زمان کودکی شیفته‌‌ی وی بود.

دلیل دیگرِ جذابیت این زن آن است که آیدا یکسره مطیع شاملو بود. آیدا در مصاحبه‌‌ای می‌‌گوید «برای من همه چیز شاملوست. وقتی شاملو هست، تمام چیزهایی که از زندگی می‌‌خواهم دارم، و اگر نباشد هیچ چیز ندارم و هیچ چیز نیستم»[4] و «قبول دارم که همه‌‌ی افکار من تحت تاثیر فکر و شخصیت غول‌‌آسای شاملوست»[5] و «آیدایی که شاملو در شعرش تصویر کرده الگویی است برای من و کوشش می‌‌کنم همان باشم که او می‌‌خواهد».[6]

غول‌‌آسا نمودنِ برخی از افراد، گاه به بهای مهار قد کشیدن دیگران یا گردآوری کوتاه‌‌قدان فراهم می‌‌آید، و چه بسا که غول‌‌وارگیِ شاملو نیز چنین بوده باشد. از اینجا به روشنی بر می‌‌آید که چرا شاملو با وجود بهره‌‌ای که از وجود زنِ قبلی‌‌اش می‌‌برد و رشد و ارتقای نمایانی که در همان چهار سال پیدا کرد، به او خیانت کرد و تاوان این کار را با جدایی پرداخت. اشکال کار توسی حائری در چشم شوهرش شاید همین بود که وجودی داشت نیرومند و توانا و حتا سنگین‌‌تر و موثرتر از آنچه مردِ خانه داشت.

شکی نیست که آیدا شاملو را بسیار دوست داشته و از همه چیز خود برای او گذشته است. اما همین ایثار همه جانبه و ذوب شدن در شخصیتِ دلدار و این که همه‌‌ی ناظران نوشته‌‌اند که «مثل پروانه در اطراف صندلی شاملو می‌‌گشت و به او می‌‌رسید»، نشان از شخصیتی نیرومند و خودبنیاد ندارد. شاملو نیز بی‌‌شک حضورش را می‌‌پسندید و از نوشتارهایش معلوم است که از پیوند با او بسیار خوشنود بوده است. اما از همین متون بر می‌‌آید که آیدا را همچون شخصیتی حاشیه‌‌ای و «کمکی» در نظر می‌‌گرفته و نه انسانی با هویت مشخص و متمایز و مستقل که حق سخن گفتن و کنشِ خودمختار داشته باشد.

شاملو بعد از جدایی از توسی حائری برای مدتی باز در همان آشفتگی سابق فرو رفت و ازدواج با آیدا نیز او را از این حال خارج نکرد. احتمالا دلیل این تباهی ناگهانی آن بوده که توسی حائری به شکلی فعال ارتباطهایی که بین اطرافیانش با شوهر سابقش وجود داشته را قطع می‌‌کرده است. شاید دلیل کینه و دشمنی شدید شاملو با او نیز همین بوده باشد. به هر روی تا دو سال بعد، این دو در وضعیتی فقیرانه و دور از جریان‌‌های فرهنگی زندگی می‌‌کردند.

در زندگینامه‌‌های شاملو به نقل از وی بر این نکته بسیار تاکید شده که شاعر در وضعیت سرگردانی و آشفتگی به سر می‌‌برد و این آیدا بود که او را جمع و جور کرد و نظم و نسقی به زندگی‌‌اش داد. اما اگر سیر حوادث را به دقت بنگریم، می‌‌بینیم کسی که چنین نقشی را در زندگی‌‌اش ایفا کرده، توسی حائری بوده است و نه آیدا. شاملو بعد از آشنایی با توسی به طور جدی به عرصه‌‌ی فرهنگ وارد شد، و بعد از جدایی از او از یادها رفت و به گوشه‌‌ی عزلت رانده شد، و این در حالی بود که آیدا نیز در این سفر به دیار فراموشان با او همراه شد. شاملو البته توانست کم کم ارتباطهایی که با خانواده‌‌ی همسر سابقش پیدا کرده بود را بار دیگر فعال کند. اما این فرآیند دو سه سال به درازا کشید و وقتی شاملو بالاخره بار دیگر به صحنه بازگشت، سال ۱۳۴۳ فرا رسیده بود.

تاکید بیش از حد و پافشاری نمایان شاملو بر این که آیدا این نقش را برعهده داشته و نه توسی حائری، به نظرم به سادگی نوعی انتقام‌‌گیری از زنِ سابق‌‌اش است، و تلاش برای آن که تاثیر چشمگیر وی در برکشیده شدن و اعتبار یافتن خویش را انکار کند. حقیقت آن است که شاملو تا پیش از آشنایی با توسی حائری جوانی بود تقریبا ‌‌بی‌‌سواد که هویت و شخصیتش در نقش سربازی پیاده برای حزب توده خلاصه می‌‌شد. بعد از ازدواج با توسی حائری بود که نخستین نوشتارهای ادیبانه و جدی از شاملو صادر شد و بلافاصله پس از جدایی از وی این جریان متوقف ماند. بنابراین روشن است که این زن بوده که شوهر را به مسیر ادبیات جدی و فضاهای روشنفکرانه‌‌ی رسمی کشانده است. ترک توسی حائری او را از این پشتوانه محروم کرد، اما شبکه‌‌ی روابط و دوستی‌‌هایی که در چهار سالِ زندگی با وی شکل گرفته بود همچنان به جای خود باقی بود و همین بود که به شاملو فرصتی دوباره داد تا از ورطه‌‌ی فقر و گمنامی خارج شود.

شاملو پس از ازدواج با آیدا انگاره‌‌ای از خود را پدید آورد و تبلیغ کرد که با ساخت شخصیتی‌‌اش سازگاری چندانی ندارد. این انگاره او را مردی عاشق‌‌پیشه و سخت فریفته‌‌ی زنش آیدا نشان می‌‌داد. به زودی در تحلیل نوشتارهای شاملو نشان خواهم داد که او فاقد این رده از عواطف و احساسات بوده و برخوردش با جنس زن بسیار مردسالارانه بوده و برداشتش درباره‌‌ی روابط صمیمانه‌‌ی خودش کمابیش با خودشیفتگی پهلو می‌‌زده است.

این گرایش به خیانت جنسی در زندگی زناشویی بعد از پیوند با آیدا هم به جای خود باقی بود و این با انگاره‌‌ای که از خود تبلیغ می‌‌کرد، ناسازگار است. یدالله رویایی که رفیق گرمابه و گلستان او بود، خاطره‌‌ای پر سر و صدا نقل کرده و گفته که با شاملوی سالخورده سفری به ایتالیا کردند که با مصرف مواد مخدر و ملازمت زیبارویان فرنگی آغشته بود. رویایی می‌‌گوید شاملو بعد از بازگشت از این سفر متنی نوشت و در آن از وفاداری و سرسپردگی‌‌اش به آیدا داد سخن داد. از جمله ذکر این خاطره که با یک نگهبان گورستان به نام لوئیجی دوست شده بوده و شبها همراه او در خیابان‌‌های رم قدم می‌‌زده و شوریده‌‌سر می‌‌دویده و فریاد می‌‌زده که «آیدای من کجاست».

رویایی در ضمن فاش گفته که شاملو در این مورد دروغ می‌‌گفته است. یعنی نه گورستانی در کار بوده و نه شبگردی‌‌های شوهری شوریده و شیدا. به گزارش او واقعیت آن بوده که در تمام این مدت دوتایی سرگرم عشرت با زنان گوناگون بوده‌‌اند و به خاطر مصرف مواد در مستی و بی‌‌خبری به سر می‌‌برده‌‌اند. رویایی پس از انتشار این داستان سرهم‌‌بندی شده‌‌ درباره‌‌ی نعره‌‌ی «آیدای من کجاست؟»، به شاملو کنایه زده بود که قضیه‌‌ی این لوئیجی چیست که ما ندیدیم‌‌اش؟ و شاملو هم گفته بوده منظورش لوئیجی پیراندلو بوده است![7]

این البته الگوی مرسومی است که زوج‌‌ها گاه به همسران‌‌شان خیانت می‌‌کنند، و بحث ما در اینجا اصل واقعه نیست. اما این که چرا شاملو اصرار داشته به وفاداری جنسی تظاهر کند، جای پرسش دارد. آیدا شخصیتی پرخاشگر و مهاجم نداشته که حساب بردن از او دلیلِ این کار باشد. حتا بعد از نقل خاطره‌‌ی رویایی هم نشانی از کشمکش و اختلال در ارتباط این زن و شوهر نمی‌‌بینیم و به احتمال زیاد او شاملو را با همان میل‌‌ها و ویژگی‌‌هایی که داشته پذیرفته بوده است. پس شاملو به چه دلیلی این قدر بر تثبیت چنین انگاره‌‌ی دروغینی اصرار داشته است؟

حدسم آن است که دست کم در ابتدای کار، بخشی از این انگاره‌‌سازی به خصومت با توسی حائری مربوط باشد. آنچه شاملو درباره‌‌ی ارتباطش با آیدا بیان کرده سه رده‌‌ی متنی متفاوت از متن‌‌ها را در بر می‌‌گیرد. بخشی «شعر»های سفیدی است که در بسیاری‌‌شان اسم آیدا آمده یا به او تقدیم شده است. رده‌‌ی دیگر، داستان‌‌ها و روایت‌‌های زندگینامه‌‌ایست که شاملو تعریف می‌‌کرده و در آن آیدا را الهام‌‌بخش، ناجی، سامان‌‌دهنده و قطب زندگی خود می‌‌داند. رده‌‌ی سومی هم داریم که نسبت به آن دوتای پیشین زودآیندتر است، و آن عکس‌‌های عاشقانه‌‌ی این دو با هم است. عکس‌‌هایی که در زمان انتشارشان نزد شخصیت‌‌های فرهنگی دیگر نظیری ندارند.

تلفیقی از عکس احمد و آیدا که انگاره‌‌ی امروزین درباره‌‌ی رابطه‌‌ی این دو را به خوبی نشان می‌‌دهد

شاملو همزمان با بازگشت به میدان عمومی و احیای ارتباطهایش در حوزه‌‌ی سینما و غلبه یافتن بر فضای نشریات، شروع کرد به انتشار عکس‌‌هایی از خودش و آیدا، که این دو را در حالت‌‌هایی بسیار صمیمانه و عاشقانه نشان می‌‌داد. این نوع عکس‌‌ها تا آن هنگام نزد شاعران و ادیبان و شخصیت‌‌های فرهنگی سابقه نداشتند و نخبگان فرهنگی اغلب زندگی خصوصی و خانوادگی‌‌شان را از گزند کنجکاوی‌‌های دیگران دور نگه می‌‌داشته‌‌اند. تنها نمونه‌‌های مشابه‌‌شان -که همزمان هستند – به هنرپیشه‌‌ها و خواننده‌‌هایی مربوط می‌‌شود که ازدواج‌‌ها و جدایی‌‌های پر سر و صدایشان خوراکی لذیذ برای روزنامه‌‌های زرد بوده است.

توضیحات عکس در دسترس نیست.

توضیحات عکس در دسترس نیست.

این نکته در آن زمان به درستی شناخته شده نبود، اما امروز در دوران شبکه‌‌های مجازی این حقیقت برملا شده که گرفتن عکس صمیمانه‌‌ی دو نفره به قصد انتشار، ثبت واقعیِ لحظه‌‌ای از صمیمیت جاری میان دلدار و دلداده نیست، بلکه بیان پیامی اجتماعی است. بنابراین وقتی شاملو و همسرش جلوی ابزارهای عکاسی آن موقع می‌‌نشستند و نورپردازی و حالت بدن خود را تنظیم می‌‌کردند تا عکسی عاشقانه بگیرند، و بعد هم در رسانه‌‌های عمومی منتشرش می‌‌کردند، پیش از هرچیز در حال مخابره‌‌ی پیامی بوده‌‌اند، و نه لزوما تجربه‌‌ی عشقی سوزان، که ممکن است مستقل از این پیغام‌‌دهی‌‌ها وجود داشته یا نداشته باشد.

روشن است که در این روند احمد شاملو بوده که ابتکار عمل را به دست داشته است. یعنی آشکارا گرفته شدن این عکس‌‌ها و انتشارشان کار شاملو بوده و نه آیدا. اما پرسش آن است که چرا احمد شاملو چنین می‌‌کرده است؟ آن هم در شرایطی که انگار واقعیت ژرفی پشت این نمایش‌‌ها نبوده است؟ حدس من آن است که این کار در ابتدای کار همچون انتقام‌‌گیری‌‌ای از همسر سابقش انجام می‌‌شده است. اما این انگاره‌‌سازی با استقبال روبرو شده و تصویری دوست‌‌داشتنی و مقبول از شاعری عاشق‌‌پیشه تولید کرده، که شاملو آن را غنیمت شمرده و تا پایان عمر همان را بازتولید کرده است.

درباره‌‌ی این که این تصویر چقدر واقعی یا دروغین بوده، باید به اسناد و شواهد نگریست و به ویژه «شعر»هایی که شوهر برای همسرش سروده را تحلیل کرد. اما تا اینجای کار این نکته روشن است که مخابره‌‌ی چنین پیامی احتمالا دو انگیزه‌‌ی متفاوت داشته است. نخست برای انتقامجویی و آزردن زن سابق، و بعدتر همچون نوعی ابزار تبلیغاتی در رسانه‌‌ها. به ويژه در شرایطی که شاعران و ادیبان جا افتاده و نیرومند همیشه از عمومی کردن روابط خصوصی خود (به درستی) پرهیز می‌‌کنند، این نوعی مزیت رقابتی برای دستیابی به شهرت محسوب می‌‌شده است.

توضیحات عکس در دسترس نیست.

 

 

  1. آیدا، ۱۳۸۷: ۳۰۰.
  2. پرس و جو و گزارش از مهندس محمدرضا حائری.
  3. پاشائی، ۱۳۷۸، ج.۲: ۶۰۰.
  4. آیدا، ۱۳۸۷: ۳۰۰.
  5. آیدا، ۱۳۸۷: ۳۰۱.
  6. آیدا، ۱۳۸۷: ۳۰۳.
  7. رویایی، ۲۰۰۸.

 

 

ادامه مطلب: گفتار هشتم: فیلمنامه‌نویس موفق؟

رفتن به: صفحات نخست و فهرست کتاب